نمی‌دانم در این روزگار، چطور اغلب فیلمسازها علامه دهر شده‌اند و می‌خواهند در مجاز بودن یا نبودن احکام دین خدا نیز نظر بدهند. چطور آنها به خودشان اجازه می‌دهند که حکمت خدا را جهالت بپندارند و افکار خود را عین حقیقت و عدالت؟!

گروه فرهنگی مشرق ـ نمایش فیلم‌های جشنوارۀ فجر در روز ششم از ساعت 13 آغاز شد. امروز به جای شش سئانس متداول هر روز، فقط چهار سئانس وجود داشت و در سئانس اول دو مستند به نمایش درآمد. فیلم‌های اکران شده در روز ششم جشنواره به این ترتیب هستند:

مستند جای خالی/ کمیل سوهانی
مستند آزادراه/ محسن خانجهانی
ماهی سیاه کوچولو/ مجید اسماعیلی
من دیگو مارادونا هستم/ بهرام توکلی
کوچه بی‌نام/ هاتف علیمردانی
 
مائوئیست‌ها
ماهی سیاه کوچولو/ مجید اسماعیلی
خلاصه داستان:
فیلمی در حاشیۀ واقعه 6 بهمن 1360 جنگل‌های آمل.
 
نخستین ساختۀ سینمایی مجید اسماعیلی، با تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی و فیلمنامۀ علی طالب‌آبادی، در مدت 5ر82 دقیقه روایتگر گوشه‌ای از واقعۀ آمل است. مریلا زارعی در نقش شهرزاد با سلاح دوربین‌دارش به نزد فرمانده (جمشید گرگین) می‌آید و برای جنگیدن اجازه می‌گیرد. و ما در ادامه از نیت پنهان او باخبر می‌شویم.



نخستین ساختۀ سینمایی مجید اسماعیلی، خوش‌نما و چشمگیر از کار درآمده است. مریلا زارعی در نقش یک چریک، ذهنیت مخاطبان را از نقش الفت که سال گذشته برای بازی در آن برندۀ سیمرغ شد تغییر می‌دهد. فیلم به لحاظ اینکه در یک محیط محدود بازی شده است عملاً یک نمایشنامه با شخصیت‌هایی انگشت‌شمار است.



ای کاش می‌شد فیلم بزرگ‌تری دربارۀ این واقعۀ مهم ساخت. این فیلم کوچک، با بودجۀ یک فیلم تلویزیونی فقط توانسته به حاشیۀ آن واقعه بپردازد. نوشته‌ها و توضیحات اول و آخر فیلم، مؤید نظر راقم می‌تواند باشد. واقعاً حیف است که هیچ ارگان دولتی و یا نهادی برای این موضوع پیش‌قدم نشود و جناب شفیعی مجبور باشد دربارۀ این واقعه، فیلم کوچکی با بودجۀ شخصی بسازد.

 
دست خدا!
من دیگو مارادونا هستم/ بهرام توکلی
خلاصه داستان:
دعوای حیدری ـ نعمتی دو خانواده و فرزندانشان.
 
مارادونا، سومین فیلم به تهیه‌کنندگی جواد نوروزبیگی در جشنوارۀ امسال است. جناب فیلمساز، قصۀ خود را با ریتم بسیار سریع روایت می‌کند. ماجرای نویسنده‌ای (صابر ابر) که قصه‌ای به نام «من دیه‌گو مارادونا هستم» نوشته و فرهاد (سعید آقاخانی) آن را به نام خود چاپ کرده است. حالا فرهاد مجبور گشته به عوض آن، قصۀ دیگری بنویسد و به نویسنده بدهد. شخصیت‌های این فیلم در واقع اشخاص آن قصه‌اند که فرهاد (سعید آقاخانی)، آن را از زندگی اطرافیانش اقتباس می‌کند و خودش نیز در قصه هست. بدین لحاظ تفاوت چندانی میان خیال و واقعیت در این فیلم، نمی‌توان قائل شد.



آذر و آزاده (هر دو با بازی گلاب آدینه) دو خواهرند که میان فرزندانشان نزاعی صورت می‌گیرد؛ بابک (هومن سیدی) برادر کوچک فرهاد، نامزدی خود را با مهشید (مهسا علافر) به هم می‌زند. لذا پیمان (بابک حمیدیان) برادر مهشید، سنگی به شیشۀ خانۀ آنها پرتاب می‌کند و نزاع اساسی و تاریخ‌ساز فیلم، شروع می‌شود.



این فیلم 90 دقیقه‌ای بیش از 100 دقیقه دیالوگ دارد. شخصیت‌ها در خیلی از مواقع، به طور همزمان صحبت می‌کنند. یادم نمی‌آید که فیلمی دیده باشم که تا این اندازه ذهن و گوشم را خسته کرده باشد. به این لحاظ باید فیلم را در رکوردهای گینس ثبت نمود. بنده این فیلم را به هیچ عنوان نمی‌توانم نوعی از سینما قلمداد کنم. بدین لحاظ برایم به اندازۀ کمدی‌های بکوب بکوب تاریخ سینما مبتذل و بی‌ارزش است.

به نظر می‌رسد که فیلم با زبان تمثیل قصۀ خود را حکایت می‌کند؛ ستاد بحران، دست خدا، مقاومت خاله و بازگشت وی از بیمارستان و غیره. راقم امیدوار است که اشتباه کرده باشد. می‌خواهم بگویم که هرچند اگر خلق خدا متوجه نشوند بالاخره خدای تعالی نیّت دل‌ جناب توکلی را علن خواهد کرد، چنانکه فرموده است: و اللهُ مخُْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكتُمُون‏ (بقره/ 72).

 
علامه‌های جاهل!
کوچه بی‌نام/ هاتف علیمردانی
خلاصه داستان:
حکایت حاج مهدی (فرهاد اصلانی) و همسرش احترام (فرشته صدر عرفایی) و سه دخترش که در کوچۀ شهید علیرضا بی‌نام زندگی می‌کنند.
 
فیلم روایت‌گر زندگی یک خانواده مذهبی است. مادر (صدر عرفایی) و دختر بزرگش فاطمه (ستاره پسیانی) رسماً چادر مشکی می‌پوشند. محدثه (باران کوثری) اما وصلۀ این خانواده نیست. او دور از چشم خانواده با مردی همسردار (امیر آقایی) رابطه دارد و مترصّدِ ازدواج با اوست. دختر کوچکتر به نام نصیبه (ملیسا ذاکری) نیز عاشق حمید (محمدرضا غفاری) است. حمید پسر فروغ خانم (پانته‌آ بهرام) است که در طبقۀ اول همین خانه زندگی می‌کنند. فروغ، دختر عمۀ حاج مهدی (اصلانی) است.

هاتف علیمردانی از سال 1389 تاکنون، سالانه یک فیلم در جشنوارۀ فجر داشته است. دو فیلم نخست او در ژانر کودک بودند. علیمردانی با فیلم به خاطر پونه (1391) به ژانر سینمای اجتماعی وارد شد و سال گذشته نیز فیلم دیگری به نام مردن به وقت شهریور (1392) ساخت که هنوز اکران نشده است. کوچۀ بی‌نام پنجمین فیلم متوالی اوست که 81 دقیقه دارد و توسط منصور لشکری قوچانی (تهیه کنندۀ عصر یخبندان) تهیه شده است.



فیلم، عقاید این خانوادۀ مذهبی را با جزئیات بسیار به تصویر می‌کشد و حتی وارد مجلس ذکر زنانه می‌شود. هنرنمایی افراد حرفه‌ای سینمای ایران از جمله محمود کلاری در مقام مدیر فیلمبرداری به کارگردان این امکان را داده تا سبک زندگی یک خانوادۀ مذهبی را تصویر کند. آنچه فیلم را حائز اهمیت کرده، همین است. البته نباید از بازی خوب باران کوثری نیز به راحتی گذشت. اما فیلم از سوی دیگر، اقتباسی است از نمایشنامۀ اشباح (1881) نوشتۀ هنریک ایبسن نمایشنامه‌نویس نروژی که جناب مهرجویی سال گذشته فیلم ناموفقی به همین نام از آن ساخت. تفاوت این دو داستان در این است که در آنجا یک پدر دائم الخمر مرتکب خطا می‌شود و در این فیلم این خطا از یک پدر مذهبی تمام عیار سرمی‌زند.

نمی‌دانم در این روزگار، چطور اغلب فیلمسازها علامه دهر شده‌اند و می‌خواهند در مجاز بودن یا نبودن احکام دین خدا نیز نظر بدهند. آنها به بهانۀ آسیب‌شناسی اجتماعی برخی احکام دین خدا مانند تعدد زوجات و متعه را حرام می‌‌کنند و در عوض، بعضی تحریمات دین خدا را مجاز می‌‌شمارند. چطور آنها به خودشان اجازه می‌دهند که حکمت خدا را جهالت بپندارند و افکار خود را عین حقیقت و عدالت؟!



به راستی وضع زنان کشور ما با سایر کشورهای مسلمان، تفاوت آشکاری دارد. در حدیثی از حضرات معصومین(ع) چنین نقل شده است: «الناس علی دین مُلوکِهم» (بحارالانوار، ج 102، ص 7). یعنی مردم به سیاق حاکمان رفتار می‌کنند. فرح پهلوی در اواخر دهۀ 1340 زنی به نام مهناز افخمی را به عنوان وزیر مشاور در امور زنان منصوب کرد و او در سال 1353 قانون مدنی را تغییر داد و قانون جدیدی به نام «حمایت خانواده» تصویب کرد که طی آن ازدواج ثانوی مرد فقط به شرط رضایت همسر اول، مجاز شمرده می‌شد (نگا. زنی که "اشرف پهلوی" را الگوی زندگی می‌داند+تصاویر). این شرط غیر شرعی بعد از انقلاب ملغی شد ولی آثار وضعی آن تا همین الآن نیز باقی است. تناقض این قانون در آن است که اصلی‌ترین علت ازدواج مجدد مرد، نارضایتی از همسر اول است. به عبارت دیگر، چطور می‌توان جواز ازدواج مجدد را به دست همسر ظالمی سپرد که موجِد اصلی این بحران بوده است؟

فیلمسازان در این روزگار جواز دارند تا دربارۀ همه چیز و همه کس نظر بدهند. برخی از آنها حتی به خود اجازه می‌دهند که حکمت خدا را جهالت بدانند و تراوشات ذهنی خود را به وزن طلا به مردم بفروشند. اما آیا دیده‌اید فیلمسازی را که سعی کند تا حکمت احکام الهی را تبیین کند؟ چرا چنین افرادی وجود ندارند؟ بنده تعهد می‌سپارم که اگر کسی چنین قصدی داشته باشد و خود را برای خداوند خالص نماید، دنیا و آخرتش تضمین خواهد شد و حق تعالی دل‌های مردمان را به سوی او سوق خواهد داد، چنانکه برای امام خمینی(ره) صورت داد.

آیا یک جوانمرد در این بازار ملعبه یافت می‌شود یا هنوز همگان می‌خواهند علامۀ دهر باشند؟!
 
امیر اهوارکی