کد خبر 429558
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۸

باقر ساروخانی در مراسم رونمایی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» گفت: چگونه گفتن مهم تر از چه گفتن است و شاید کمتر روی این قضیه فکر کرده باشیم و در واقع از آن غافل هستیم.

به گزارش مشرق، مراسم رونمایی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» نوشته رولف دویلی با ترجمه عادل فردوسی‌پور، بهزاد توکلی و علی شهروز دوشنبه شب ۲۵ خرداد با حضور چهره‌های فرهنگی، سینمایی و ورزشی در مجموعه موزه سینما برگزار شد.

علی اکبر فرهنگی پدر علم مدیریت رسانه کشور در ابتدای این برنامه گفت: آقای فردوسی‌پور از هر جهت برجسته است. هم ورزشی، هم رسانه‌ای، هم ادبی و هم مسائل زبان شناختی. کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» کار قشنگی است. شاید یکی از مباحث قابل توجه در حال حاضر جامعه ما، همین هنر شفاف اندیشیدن باشد. با مقدمه قشنگی که آقای فردوسی‌پور برای کتاب نوشته، می‌توان گفت که در دنیایی هستیم که آدم‌ها از سویی خردورز هستند و از سوی دیگر وقتی پای عقل وسط می‌آید، امکان اشتباه هم مطرح می‌شود.

فردوسی‌پور هم در تلویزیون شفاف است و هم در ترجمه

فرهنگی افزود: کتابی که فردوسی پور ترجمه کرده، به خوبی مخاطب را با انواع روش‌هایی که ذهن را به حرکت در می‌آورد و به نوعی خلاقیت را برمی‌انگیزد، آشنا می‌کند. ترجمه کتاب، بسیار روان و سلیس است. من پیش تر هم ترجمه های آقای فردوسی پور را خوانده بودم. ایشان هم در برنامه تلویزیونی اش شفاف است هم در نوشتن و ترجمه. تقریبا می توان گفت در این زمینه استاد است. 

وی ادامه داد: سخنانم را با این جملات به پایان برسانم که ان شاالله در جام جهانی فوتبال، جایگاهی پیدا کنیم. آقای حاج رضایی هم در این برنامه حضور دارند. امیدوارم به نفس ایشان که مستجاب الدعوه هستند، گشایشی برای وضعیت فوتبال ما به وجود بیاید.

کتاب یک شب بیشتر مهمان ما نبود!

دومین سخنران این برنامه، باقر ساروخانی استاد ارتباطات بود که گفت: آقای فردوسی‌پور به غیر از این کتاب، ترجمه دیگری هم دارد و جوان هم هست. با این سرعتی که پیش می‌رود، خیلی کتاب‌های بیشتری تولید خواهد کرد.

وی ادامه داد: من نتوانستم کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» را کامل بخوانم چون نوه‌ای دارم که سال اول پزشکی است و تا کتاب را دید، آن را گرفت و برد. این شد که کتاب یک شب بیشتر مهمان ما نبود و نتوانستم تمام آن را بخوانم.

ساروخانی در ادامه گفت: اولین نکته، عنوان کتاب است که خیلی خوب است؛ اندیشیدن! آن چیزی که انسان را از باقی مخلوقات خدا متمایز می‌کند، همین اندیشیدن است. در کتاب آسمان مان هم فرموده که «یتفکرون فی خلق السماوات و الارض» و بعد هم می‌گوید خدایا تو این همه کائنات و جهان را بی خود خلق نکرده ای! خدا هم دوست ندارد آدم ها همین جور و بی دلیل بگویند «ماشالا! یا خدایا آفرین» اول فکر کنند بعد بگویند الحمدلله! بنابراین، با کتاب خوبی روبرو هستیم چون ما را به فکر کردن دعوت می کند.

این استاد ارتباطات در ادامه گفت: نکته دیگر درباره این است که چگونه گفتن مهم تر از چه گفتن است. یعنی این که چگونه حرف را بزنیم، مهمتر از این است که چه چیزی را بگوییم. شاید کمتر روی این قضیه فکر کرده باشیم و در واقع از آن غافل هستیم. یک فصل دیگر این کتاب می‌گوید که چطور زندگی کنیم. راهکارش هم این است که به گونه ای که انگار فقط یک روز زنده هستیم.

وی افزود: گذشته ها گذشته، از آینده هم که خبر نداریم. پس مهم این است که از فرصت امروز استفاده کنیم. دوران جوانی قشنگ است، دوران پیری هم قشنگ است و من از لحظه لحظه اش لذت می برم. حال، فرصت طلایی است که باید از ان استفاده کرد.  

ساروخانی گفت: روح کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» این است که ما را از غریزه محض حیوانی بیرون بیاییم و تبدیل به انسانی بشویم که می داند چگونه مدیریت و زندگی کند.

بارها با فردوسی‌پور درباره فیگورهایش در «۹۰» بحث کرده‌ام

دکتر درانی از اساتید روانشناسی حاضر در این برنامه سخنران دیگری بود که درباره کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» گفت: می‌توان از سه منظر به این کتاب نگاه کرد: ۱- خود کتاب چه می‌گوید ۲- خود گوینده و منبع خبر چه منظوری داشته است ۳- مخاطب چه می‌فهمد. مقدمه کتاب را بسیار شفاف و گویا دیدم که اثر را به خوبی معرفی می کند.

درانی ادامه داد: بارها به آقای فردوسی پور، در کلاس‌های دانشگاه گفته‌ام که نوع برنامه اجرا کردنش را هم می‌توان از این سه منظر بررسی کرد و همیشه هم سر کلاس در این باره و درباره فیگورهایش هنگام اجرای برنامه ۹۰ بحث و گفتگو کرده‌ایم.  

وی گفت: در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» بیشتر، نویسنده دارد روایتی را نقل می‌کند که از تجربیات خود ناشی شده و این روایت بیشتر از ساز و کار ذهنی اوست. علم روانشناسی امروز فکر می‌کند چطور ذهن انسان کار می‌کند. ما دنیا را از عینک ذهنمان نگاه می‌کنیم.

درانی افزود: آن چه در واقع وجود دارد، متفاوت از آن چیزی است که در ذهنمان می‌سازیم. کتاب پیش رو، بر این نکته تاکید می‌کند و بیشترین کارکردش هم روی همین کارکرد ذهن انسان و نیمه پر و خالی لیوان است. یک اشکال هم در این کتاب به نظرم آمد که این است که نویسنده در آن، نیمه خالی لیوان را بیشتر نگاه می کند. این مساله ممکن است روی برخی از خوانندگان، اثر سوء داشته باشد.

علیرضا شیری یکی از روانشناسان دانشگاهی کشور نیز در بخشی از این برنامه به بیان سخنان کوتاهی پرداخت.

عادل هم بعضی وقت‌ها، فردوسی‌پور است!

امیر حاج رضایی مربی سابق و کارشناس فوتبال در این برنامه گفت: من کتاب جدید ترجمه عادل را نخوانده ام و می‌خواهم درباره کتاب پیشین‌اش، «فوتبال علیه دشمن» صحبت کنم. عادل در مقدمه آن کتاب درباره زندگی و دیگر هیچ اثر اوریانا فالاچی نوشته و گفته فوتبال عین زندگی است. زمانی که جوان بودم به ۳ حوزه فوتبال، سینما و مطالعه علاقه‌مند بودم. وقتی در دانشگاه تهران تمرین می‌کردیم، هر ۳ آماده بود. یعنی اول به کتابفروشی های روبروی دانشگاه می‌رفتیم، بعد فوتبال بازی می‌کردیم و بعد هم به سینما می‌رفتیم.  

وی افزود: تا پیش از «فوتبال علیه دشمن» کتاب‌های فوتبالی زیادی چاپ شده بود ولی سایمون کوپر برای نوشتن این کتاب به ۲۲ کشور سفر کرد و مخاطبان را با فوتبال واقعی آشنا کرد. در این کتاب به جمله‌ای از بورخس اشاره شده است که روزی در خیابان‌های بوینس آیرس قدم می‌زد و مردی از او پرسید شما بورخس هستید؟ بورخس هم گفت: بعضی وقت‌ها! عادل هم بعضی وقت‌ها، عادل فردوسی پور است. چون در مقدمه کتاب می‌گوید که روزی که فوتبال نباشد، انگار خورشید هم نیست و آن روز، روز خلاء من است.  

این فعال حوزه فوتبال در ادامه گفت: خیلی‌ها در کشورمان می‌خواهند عادل فردوسی پور شوند. وقتی او با زبان فوتبال، مسائل فرهنگی را در کشور ترویج داد، به نظرم این مهم است که هروقت تشخیص داد زندگی نامه اش را هم بنویسد و چاپ کند. روزی از سارتر پرسیدند از مرگ می‌ترسی؟ گفت لازم نیست مرا از مرگ بترسانی. روزی که قلم را از من بگیری، من می‌میرم. برای ما هم همین طور است، روزی که فوتبال را از عادل و تصویر و سینما را از کیانوش عیاری بگیری، می میرند. همان طور که ساز پرویز یاحقی را از او گرفتند و مرد. حوزه‌ای که انسان در آن فعال است، علت وجودی اوست.

حاج‌رضایی در بخش پایانی سخنانش گفت: نمی‌دانم چرا سطح مطالعه در ایران تا این حد پایین است؛ ۱۰ دقیقه. جستجوی دلایلش در این جا وقت می‌خواهد که از آن می‌گذرم. اما می خواهم یک جمله را هم به ژونالیست‌ها و روزنامه نگاران حاضر در برنامه بگویم. زمانی یکی از روزنامه نگاران جوان، خطاب به من و هم نسلان من نوشته بود آقایان شما باید کنار بروید و نیمکت‌های بازنشستگی برای شما آماده است. می خواهم بگویم ما را تبعید نکنید. تا زنده هستیم با فوتبال زندگی می کنیم. بگذارید یک گوشه این سفره بابرکت فوتبال بنشینیم. اگر فوتبال را از ما بگیرند، دچار مرگ می‌شویم؛ نه مرگ فیزیکی بلکه مرگ روحی. به هر حال خیلی خوشحالم که در دورانی زندگی می کنم که عادل فردوسی پور زندگی می کند. تمام مردم ایران، عادل را فرزند خودشان می دانند و این ناشی از صداقت اوست.

«فوتبال عیله دشمن» اتفاقی به دستم رسید

سخنران پایانی این برنامه نیز، عادل فردوسی پور بود که گفت: این قدر در این جلسه از من تعریف کردند که دیگر نمی دانم چه بگویم؟ واقعا چه بگویم؟ کتاب «فوتبال علیه دشمن» تصادفی به دستم رسید. به دنبال کتاب برای ترجمه می گشتم و چند اتوبیوگرافی را پیدا کردم که چندان کارهای وزینی نبودند. این کتاب، یک اثر اجتماعی سیاسی بود و توجهم را جلب کرد. آن را در سال ۸۹ ترجمه کردم و این روزها چاپ پنجمش دارد تمام می‌شود.  

مجری برنامه تلویزیونی ۹۰ گفت: درباره سرانه مطالعه باید بگویم که واقعا تاسف‌آور است و ما واقعا خیلی کم می‌خوانیم. زیر ۱۰ دقیقه یک آمار فاجعه است. ما هر هفته یک پیتزا می‌خوریم. با این احتساب می شود سالی حدود ۵۰ پیتزا. ولی در مقابل سالی یک کتاب هم نمی خوانیم و این واقعا فاجعه است.

ترجمه درآمدزا نیست؛ بیشتر وسوسه است

وی افزود: به هر حال، درباره ترجمه باید بگویم که کار درآمدزایی نیست بلکه یک وسوسه و یک کار پردردسر جذاب است. وقتی کتاب چاپ شده را دستت می گیری و احساس می کنی محصولت است، حس عجیبی داری. بعد از آن کتاب، وسوسه شدم «هنر شفاف اندیشیدن» را هم ترجمه کنم. بهمن ماه سال گذشته بود که این کتاب به دستم رسید و اصلا هم وقتی باقی نمانده بود چون می خواستیم آن را به نمایشگاه کتاب برسانیم. مطمئن نبودم بشود آن را زود ترجمه کرد. به این ترتیب ۲ نفر از نوابغ دانشگاه صنعتی شریف در ترجمه کتاب کمکم کردند و همگن کردن ترجمه هایمان کار سختی بود.

فردوسی پور گفت: اواخر فروردین بود که کار را به صورت شبانه روزی ادامه دادیم تا کتاب به نمایشگاه برسد. شاید این کتاب تلنگری باشد برای این که بدانیم چه اشتباهاتی را مرتکب می‌شویم. راستی از سرانه مطالعه گفتیم. شنیده‌ام در این سالن موزه سینما، فیلم ها روزانه با ۵ نفر یا ۲ نفر تماشاچی اکران می شوند. مثل این که وضع سینما از کتاب هم بدتر است!


منبع: مهر