از این نویسنده تاکنون کتابهای تبار انحراف(پژوهشی در دشمن شناسی تاریخی)، کتاب تفحص(یادماندههایی از خاطرات محمد احمدیان)، ماه در آینه، گپ و گفت حرفهای(نکتههای کاربردی در مصاحبه برای خاطرات شفاهی) و نشانه(روایتهایی از معنویت و توسل در تفحص شهدا) منتشر شده است.
در ادامه گپ و گفت متفاوت خبرنگاران با وی را میخوانید که در ابتدا مصطفوی سخنانی بیان کرد:
امروز باید گنج دفاع مقدس استخراج شود
مصطفوی: نکتهای که به بحث دفاع مقدس اهمیت میدهد و در خاطرات تجلی پیدا میکند زماندار بودن است. یعنی ما یک زمان محدودی برای ثبت خاطرات دفاع مقدس داریم. تا چند سال دیگر، رزمندهای که جنگ را دیده باشد وجود نخواهد داشت. بنابراین خاطرات دست اول امروز، آن زمان خاطراتی دسته دوم خواهند بود، خاطراتی که با واسطه از راویان یا شاهدان جنگ روایت میشود. آن زمان ما باید به کسانی مراجعه کنیم که زمان جنگ حضور نداشتهاند و صرفاً خاطرات شنیده یا خوانده از دیگران را نقل میکنند، آنها تابعین رزمندگان هستند، کسانی که فقط برای ما از رزمندگان روایت میکنند. این نکته به خاطرات جنگ اهمیت میدهد و همین است که مقام معظم رهبری درباره آن تاکید میفرماید "خاطرات جنگ گنجی است که باید استخراج شود". اگر امروز این گنج استخراج نشود دیگر کسی غیر از ما نمیتواند آن را استخراج کند. من فقیه نیستم، ولی اینقدر میفهمم که امروز ثبت خاطرات جنگ، نوعی واجب کفایی برای کسانی است که توان آن را دارند. هر کسی که توان دارد باید گامی در این زمینه بردارد. من و شما به سهم خودمان تلاشهایی داشتهایم، اما در عین حال خیلی از تلاشهای ما ناقص است و هنوز به نتیجه نرسیده است.
به سراغ جانبازی به اسم "آل علی" رفتیم که رزمندهای عراقی بود، ما در بستر بیماری به سراغ این جانباز رفتیم و با او مصاحبه کردیم. این رزمنده عراقی حرفهایی را برای اولین بار در یک مصاحبه از ماجرای زندگی خود که در عراق بوده است و چگونه به ایران فرار کرده ذکر کرد. ما در این مصاحبه درباره چگونگی عضویت او در لشکر بدر و حضور در جبهه سوال کردیم. او چگونگی شیمیایی شدنش را برای ما روایت کرد و درباره مشکلات غربت پس از جنگش و حتی اتهام جاسوسی به او زدن، صحبت کرد. خیلی مظلوم بود. بعد از مصاحبه با امتداد، کمی توجه شد به او و مقداری از مظلومیت درآمد. یکی دو ماه پس از مصاحبه امتداد هم شهید شد و تنها اثر و تنها عکس از این رزمنده اولین بار و آخرین بار در امتداد منتشر شد.
کار برای شهدا و این رزمندگان باقیات صالحات است، با این کار انگار یک درخت برای آیندگان کاشتهایم، جنس کار ما از این نوع است. یک نهال را میکاریم تا این نهال در آینده ثمر بدهد و دیگران زیر سایه آن خواهند آرمید. این جنس کارها لذت مضاعفی دارد و البته سختیها و دشواریهایی را هم به دنبال دارد.
خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند
مشکلی که در مصاحبهها وجود دارد این است که فرد مصاحبهشونده تاریخ را با نگاه حال روایت میکند و خاطرات را با اندیشهی امروزش مرور میکند، وظیفه ما درباره این موضوع چیست؟
مصطفوی: در مصاحبه ما دنبال دو چیز هستیم: «خاطره شفاهی» و «تاریخ شفاهی». معضل ما در خاطره شفاهی است، یکی از مشکلات این موضوع این است که راوی قهرمان قصه خود است؛ یعنی هر کسی روایتی را مطرح میکند از زوایه دید خودش است. اگر خاطرات شفاهی بخواهد مستند ثبت شود باید به تاریخ شفاهی تبدیل شود. یعنی شما این واقعه را با تاریخ مکتوب و خاطرات چند نفر دیگر از آن واقعه مستند کنید، ناچار هستیم در کنار این خاطرات زاویه دیدهای مختلف را هم ثبت کنیم.
تا صد سال آینده نیز به مجله دفاع مقدس نیاز داریم
یعنی خاطره شفاهی جزئی از تاریخ شفاهی است؟
مصطفوی: خاطره شفاهی، تاریخ شفاهی را شکل میدهد، از نظر استناد علمی و تاریخی آسیبی ندارد. هر فعالیتی ممکن است فرصتها و آسیبهایی داشته باشد، این آسیب هم به این معنا نیست که حتماً کار خلل دارد، به این معنا است که ممکن است خللدار باشد. راهکار کمال آن در انتشار آن است. ما تا صد سال آینده به مجله دفاع مقدس نیاز داریم، نه یکی و دوتا بلکه به تعداد روزنامههای کشور به این مجلات نیاز است. همانطوری که ما نیاز به روزنامه داریم نیاز به مجله و سایت است. سایتها باید با هم رقابت کنند، در فضای رقابتی است که رشد رسانهای شکل میگیرد. در این فضاها نقلهای مختلفی از یک واقعه روایت میشود و در نهایت این زوایا همدیگر را پوشش میدهند تا در آینده محققین حقیقت پدیده را کشف کنند. کشف یک پدیده به غیر از راه گردآوری روایتهای مختلف اتفاق نمیافتد.
وظیفه شما این است که روایتهای مختلف را ثبت کنید، این روایت را با داشتههای خودتان راستیآزمایی کنید. من و شما دانستههای اجمالی داریم بر اساس اینها شما این روایتها را کشف میکنید. مثلا پاسخ همین سؤال که شهید نوجوان خرمشهر «بهنام محمدی» بوده یا «حسین فهمیده» از طریق گردآوری خاطرات شفاهی و تبدیل آن به تاریخ شفاهی مشخص میشود. اینکه کدام از این دو شهید بزرگوار در آن منطقه بودهاند؟ با چه کسانی بودهاند؟ نارنجک قابلیت انفجار تانک دارد، یا ندارد؟ اگر تانک منفجر شود چیزی از جسد او میماند یا نه؟ اینها موضوعاتی است که در خاطرات شفاهی مطرح میشود و در جمعبندی آن به صورت تاریخ شفاهی دربارهی یک موضوع یا منطقه یا شخص، راستی آزمایی و اصلاح میشود. البته هستند کسانی که ورود به این حوزهها را صلاح نمیدانند.
در روایتهای تفحص، مثل جریان شهید علی هاشمی، یا شهید برونسی هم این سوالات مطرح شد و مدتی هم در فضای رسانهها گردوغبار کرد. از شما سوال میکنم آیا ما مجازیم به این مسائل دامن بزنیم؟ در تفحص گاهی پیش آمده است که ما شهیدی را که پلاک، عکس، شناسنامه و... دارد و همه چیز گواهی میدهد که این شهید چه کسی است را تفحص کردهایم بعد میبینیم که این شهید قبلاً دفن شده است. پرداختن رسانهای به این موضوعات چگونه است؟
پاسخ اولیه خودم به این پرسش این است که فکر میکنم در جاهایی باید در این مسائل ورود پیدا کرد. جاهایی هم البته بحث فنی و مقداری خصوصیتر میشود. اما اگر دعوای «شهید بهنام محمدی» و «شهید حسین فهمیده» به پنجاه سال آینده انجامید و در آن زمان که دیگر هیچ راوی پیدا نمیشود واقعیت را روایت کند، چه اتفاقی میافتد؟ آن زمان مخاطب به اصل واقعه مشکوک میشود که نکند اصلا اصل واقعه ساختگی است. هر دو را کنار میگذارد و کل قضیه تکذیب میشود. اینجا وظیفه خبرنگار تخصصی دفاع مقدس این است که به قضیه ورود پیدا کند و سوالات امروزی و آینده جامعه را جواب دهد.
بالاخره چه باید کرد؟
مصطفوی: این که آیا این کارها درست است یا غلط؟ اینجا فقه رسانه به میان میآید و باید علما در این باره نظر بدهند که فقه رسانه چه میگوید؟ آیا این حرف زده شود یا نه؟ گفتن حرف از باب امر به معروف و نهی از منکر، واجب است یا نه؟ بالاخره برخی مسئولان امر هم باید تلنگری بخورند. بفهمند که زیر ذرهبین رسانهها و کسانی هستند که اوضاع و مدیریتشان را خوب رصد میکنند. ممکن است اینجا فقه رسانه امر به معروف و نهی از منکر را بر ما واجب بداند. بگوید شما مطرح کنید اما در سطح بولتن. کار پژوهشی به سطح جامعه نکشد. یکی از کارهای که میشود در خبرگزاری انجام داد تهیه بولتن است. شبهههای مطرح شده بیپایه نیست، شما با دو سه نفر از بچههای تفحص میتوانید یک پرونده بولتنی کار کنید که سابقه کار چیست. مثلا ممکن است با یک شبهه روبهرو شوید که چطور است که در تاریخ مکتوب دفاع مقدس آمده است که در عملیات کربلای 4 یک گروهان 90 نفره در منطقه و برای کار خاصی عمل کرده است، اما تعداد شهدای اعلام شده برای آن منطقه و آن موضوع دو برابر است؟!
این جور مسائل را میتوان در بولتن مطرح کرد. یک سری از اخباری که قابلیت انتشار ندارند را کنار بگذارید و بولتن تهیه کنید این بولتن مخصوص مسئولان است تا هوای خودشان را داشته باشند. آقای فلانی، آقای فلانی، این نقطه ضعف شماست. ممکن است زمانی کسانی از این نقطهضعف شما استفاده کنند و از این سوراخ وارد شوند و کل مسئله را هوا کنند و در مسائل جنگ خدشههایی وارد کنند که جمع کردن آن کار یک پژوهشکده هم نباشد.
جایی با شخصی مصاحبه میکنیم که اطلاعاتی که ارائه میدهد صحیح نیست ما هم متوجه اشتباه میشویم باید چکار کنیم؟
مصطفوی: این مشکل کسانی است که زیاد حرف نمیزنند. فرض کنید «سردار رحیم صفوی» که حدود سی سال از جنگ فاصله گرفته است و در این مدت سی سال مسئولیت داشته است و در حین مسئولیت هم دوست نداشته است از گذشته حرفی بزند، چون کارها همه مربوط به آینده کشور بوده است. اگر امروز سراغ او بروید تا برایمان خاطره بگوید، خاطرات او ممکن است از ذهنش فراموش شده باشد.
ما هم همین طور هستیم، ما اگر خودمان نیز خاطراتمان را نقل نکنیم، حافظه خالی میکند. چند وقت پیش داشتم برای مجلهای اتفاقات سیاسی دهه 70 مدرسه معصومیه را نقل میکردم که بعد از مصاحبه به خودم مراجعه کردم و هنوز هم فکرم درگیر است که چند درصد از اطلاعاتی که دادم درست بوده است. چون فقط یک بار درباره آن موضوع فکر و صحبت کرده بودم. اشکال کسانی هم که چپ و راست و به هر مناسبتی خاطراتشان را نقل میکنند، مخاطب محور شدن خاطرات است که موجب نقل خاطرات بر میل و ذائقه مخاطب میشود. نمیگویم همیشه، ولی اینجور خاطرات هم بر اساس کشش مخاطب ممکن است کش پیدا کند.
مصاحبهگر باید پیش از مصاحبه اطلاعت خوبی از مصاحبه شونده و موضوع سخنان او داشته باشد؛ از تاریخ دقیق اطلاع داشته باشد. اگر حتی اگر بعد از مصاحبه از نادرستی موضوعی که راوی مطرح کرده مطلع شدید باید حتماً این مطلب را گوشزد کنید؛ چون روز دیگری ممکن است همین راوی پای سوالات مصاحبهگری دیگر بنشیند و همین آمار غلط را ارائه کند.
اگر مصاحبه منتشر شود و دسترسی به مصاحبه شونده نداشته باشیم، چکار کنیم؟
مصطفوی: بسته به سندیت اثر دارد، بهترین راه ایجاد ارتباط و تصحیح اطلاعات است. در عالم سیاست از خطاهای مصاحبه شونده سوء استفاده میشود. ما قصد سو استفاده از کسی را نداریم؛ میخواهیم به تاریخ درست و روایت سالم برسیم. پس باید اصلاح کنیم. اگر نیاز به توضیح است و نمیخواهید در سخنان مصاحبهشونده تصرف کنید در پاورقی توضیح دهید.
اگر شخص مصاحبه شونده به اشتباه به گفته خود اعتقاد داشته باشد یعنی فکر کند آن چه میگوید درست است اما این گونه نباشد و غلط باشد چه باید کرد؟
مصطفوی: اشتباه با روایت متفاوت است. جایی یک کسی موضوعی را اشتباه میگوید و خطای تاریخی است، طرف شاید توهم دارد و فکر میکند که دیده است، ممکن است دیده باشد اما خاطره او متعلق به شخص دیگری باشد. این فرق دارد با خطای تاریخی. در اینجا مصداق مورد خطاست ولی در جایی دیگر آمار است که میشود آمار را اصلاح کرد که میتواند عیناً منتشر شود و اگر کسی منکر شد روایت دیگر نیز میتواند ذکر شود.
در قضیه شهید بزرگوار «منوچهر پلارک» پروندهای کار کردیم. چهار سال قبل از این پرونده یکی از نویسندگان ما در امتداد، یک مطلب 150 کلمهای نوشته بود با این مضمون که دستمال را روی قبر میکشم، بو میکنم و این بو تا کجا عطر آگین شد! و روایتی از شنیدههای درباره داستان را نقل کرده بود. ما این روایت را چاپ کردیم. بعد از چاپ این مطلب در امتداد ما شش ماه با خانواده شهید پلارک درگیری داشتیم که به شهید ما توهین شده است. رسماً عذرخواهی کردیم، ولی آنها مدعی بودند تا اینکه تصمیم گرفتیم برای عذر خواهی از این خانواده یک پرونده ویژه برای معرفی شخصیت این شهید کار کنیم. جالب بود. متوجه شدیم که اصل موضوع کلاً دروغ است، پس از تحقیقات مشخص شد ماجرای بو دادن قبر شهید پلارک دروغ است و این بو کلا ساختگی است و تاریخ مفصلی هم دارد.
یک حرکت سازماندهی شده از بوی قبر شهید پلارک سوء استفاده میکند
مصطفوی: اطلاع پیدا کردیم حجت الاسلام مهدی طائب که معاون گردان حبیب بوده این شهید و خانوادهاش را خوب میشناسد. به حاج آقای طائب گفتیم از فضائل این شهید برایمان بگو که جواب داد ایشان شهید بزرگواری است اما از سال 1365 ما با موضوع بو دادن قبر این شهید درگیر بودیم. وزارت اطلاعات و قوه قضائیه درگیر این ماجرا بودند. مادر شهید مدعی بود حضرت زهرا(ص) هر روز عطر کف دست او میمالد و سه وعده به همراه حضرت برای اقامه نماز به نجف میرود که وزارت اطلاعات این موضوع را جمع میکند تا اینکه دو سال بعد بوی کف دست مادر از قبر شهید سر در آورد. با راهنماییهای همسنگران شهید روایتهای متفاوتی از اتفاقات سال 1365 گرفتیم. روایتها شبیه به هم بود و ما متوجه شدیم یک حرکت سازماندهی شده از بوی قبر این شهید سوء استفاده میکند.
ماه رمضان خبرنگاری را فرستادیم و به او گفتیم سر ظهر سر مزار شهید برو، زمانی که پرندهای از گرما پر نمیزند برو شاید چیزی دستت آمد. خبرنگار ما میگوید کارمند بهشت زهرا دبهای آب را داخل حوض کنار قبر شهید ریخت. وقتی سوال کردم که این آب چیست گفت نمیدانم ولی به من گفتند هر روز این کار را انجام بدهم. وقتی تحقیق کردیم مردم میگویند از قبر این شهید آب بیرون میآید، در صورتی که خود بهشت زهرا این کار را انجام میدهد.
اسم این شهید در شناسنامه «منوچهر پلارک» است در حالی که روی قبر او نوشته شده «سید احمد پلارک»، اینکه سیادت او از کجا آمد؟ چرا اسمش "احمد" شده را کسی نمیداند؟ شهرداری هم اسم کوچهای را به همین اسم جعلی نامگذاری کرده است! اسناد این پرونده در امتداد منتشر شد.
دستگاه های امنیتی چقدر به این موضوع ورود پیدا کردند؟
مصطفوی: ما شهرداری و بهشت زهرا را فعال کردیم تا جلوی این خرافات گرفته شود، نشد که نشد. ما حتی خودمان را به خطر انداختیم. اگر در گوگل «عشق بدلی» را جستجو کنید میبینید.
ما موظف بودیم این پرونده را باز کنیم، اگر افکار عمومی با خواندن این پرونده قانع شد که قطعاً هم قانع خواهد شد به وظیفه خودمان عمل کردهایم. با چندین نفر از همسنگرهای شهید صحبت کردیم، کسانی درباره این شهید صحبت کردند که جایگاههای معتبری در حوزه علمیه دارند و اگر شخصی با صحبتهای این آقایان قانع نشود مرض دارند. حالا بهشت زهرا از این قضیه چه نفعی میبرد؟ نمیدادنم!
با پرداختن به این مسائل افکار عمومی در مواجهه با موارد واقعی این چنینی دیگر باور نخواهد کرد، چه باید کرد؟
مصطفوی: خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج. اگر ما بنای شهیدی را بر دروغ گذاشتیم و مدتی بعد علم ثابت کرد یا کاسبان این کار، به قدری پیر شدند که نتوانستند قبر شهید را مدیریت کنند و دیگر خبری از عطر خوش مزار او نشد، چه باید کرد؟ اگر بعد از مدتی قبر بو ندهد، مردم میگویند این قبر که در گذشته بوی خوش میداد، چرا از بین رفته است؟! با این کار اعتقاد بسیاری فرو خواهد ریخت. کسانی که با این اعتقاد شهدا را به خاطر بو دادن بخواهند به خاطر بو ندادن هم رد میکنند. شهید را به خاطر فضیلت، مقام و ویژگیهای که دارد باید ارج بگذاریم. چند سال پیش به سامرا رفته بودم، شرایط خلوتی بود. یک نفر دستم را گرفت و گفت ایرانی هستی؟ صاف من را سر قبور برد، زمینی خاکی بود خوب اگر قرار بود قبری بوی خوش بدهد خدا این را در قبر اهل بیت علیه السلام قرار میداد. سمت و سو دادن مردم به طرف این خرافات اشتباه است. فضایل شهدا، فضایل انبیا، فضایل اهل بیت علیهمالسلام است که ارزش دارد و بقیه ماجراها همه حاشیه است. مهم آن بعد الگوپذیری از زندگی یک شهید است که باید روی آن کار کرد، نه بو دادن و بو ندادن قبر ایشان. سنگ مزار شهید طهرانی مقدم هیچ بویی نمیدهد اما جملهای که روی آن نوشته چقدر بار معرفتی و سیاسی و دشمنشناسی و عبرت دارد.
در نقل فضائل شهدا به شخصیت شناسی شهدا پرداخته شود، به نکات کلیدی که شهید را شهید میکند
مصطفوی: یکی از کارهای من مشاوره دینی در پروژههای سینمایی است. یکی از موضوعاتی که خیلی بر آن تاکید میکنم این است که نباید با خدا معامله کنیم و بگویم هر کار خوبی کردیم پس خدا اجری را کف دستمان بگذارد. اینجور نیست که قرار باشد انسانهای مومن رنج نبینند. اگر قرار باشد که رسانه ما ترویج کند که کسی که نماز و روزه میخواند و کار خیر میکند هیچ مشکلی در زندگی او پیش نیاید این میشود معامله با خدا، خدا که به این معنا معاملهگر نیست. به این خاطر من تاکید میکنم در نقل فضائل شهدا به شخصیت شناسی شهدا پرداخته شود، به نکات کلیدی که شهید را شهید میکند.
من در زندگینامهنویسی شهدا دیدگاه خودم را دارم. مرسوم است که در زندگینامههای شهدا نوشته میشود که شهید در کجا متولد شد و سیر داستان زندگی نقل میشود. لحظه تولد یک شهید دورانی نیست که از مادر متولد میشود، انسان دو تولد دارد، تولد واقعی یک شهید نقطه رهایی اوست. به قول حضرت عیسی میفرماید: به ملکوت آسمانها و زمین نمیرسد کسی که دوباره متولد نشود. یعنی همه آدمها دوباره متولد میشوند. تولد دوباره شهید را باید پیدا کرد، نقطه اصلی زندگی آدمها تولد دوباره آنهاست. زندگی هر شهیدی را که میخواهید روایت کنید از این نقطه شروع کنید، تولد دوباره یک شهید اکشنترین نقطه زندگی او است. درست مثل فیلم که شما اگر در سکانسهای اول یا پاراگراف اول مخاطب را قانع نکنید که حرفی برای گفتن دارید مخاطب شما را ترک خواهد کرد. چرا که با یک زندگینامه کاملا عادی مواجهه است.
برای اینکه این اتفاق رخ ندهد شما نقطه کلیدی زندگی شهید را پیدا کنید، نقطهای که برای مخاطب سوال ایجاد میکند و از همانجا شروع کنید، جایی که برای مخاطب مهم باشد نقطه شروع داستان است. در آخرین خط مطلب ذکر کنید که ایشان در چه سالی و در چه سنی به شهادت رسید.
داستان جاده امام رضا(ع) را شما در امتداد مطرح کردید؟
بله، این هم موضوع چالش برانگیزی بود که جوابیه داشت. ما باید مجله های چالش برانگیز دفاع مقدس داشته باشیم، رسانه ای که چالش آفرین نباشد ارزشی نخواهد داشت. باید دنبال سوژههای چالش آفرین بود، چالش برانگیزی سوژه باعث داغ شدن بحث علمی میشود. هر سوژهای به بحث علمی تبدیل شود ماندگار میشود. مخاطب هم از این جور کارهای کارآگاهانه لذت میبرد. دوری از چالش در مجلات باعث کاهش مخاطبین خواهد شد.
جریان جاده امام رضا(ع) هم اینگونه بود، موضوعی بود که آستان قدس و بنیاد حفظ آثار بدون اینکه کسی بررسی کند که موضوع صحت دارد یا نه روی آن سرمایه گذاری کرد. به ما گفتند شما چه کار دارید که امام رضا علیه السلام آمده است یا نه، ولش کن. بالاخره ما این حرف را به مردم میزنیم، درست است روند تحقیقات در جامعه ما بسیار بالا نرفته است ولی زمانی خواهد رسید که برای هر چیزی متد علمی حاکم شود و رشته دفاع مقدس در دانشگاه پا بگیرد. زمانی که پایان نامه 2000نفر مرتبط با این موضوع باشد همه این حقایق افشا میشود و شما اگر امروز این مسائل را حل نکنید و ممکن است در آینده با تحقیقات علمی از دفاع مقدس و مسائل حاشیهای آن، چیزی جزء پنبه ای پشمالو نماند.
برخی از شخصیتها در آن دوران افرادی انقلابی و آرمانگرا بودند امروز شاید آن نگاه را نداشته باشند؛ روایتهای این افراد با نگاه امروز آنها همراه است. یعنی نوع نگرش آنها تغییر کرده است، این آفت را چگونه باید در مدیریت کرد؟
مصطفوی: نویسنده ای در نشریه امتداد داشتیم که از نویسندگان برجسته بود، ایشان ضد انقلاب بود، من از او خواهش کردم خاطرات خودش را بنویسد. روایت خاطرات او سیاه نمایی بود ولی این نگاه منفی را در نشریه به اسم ستون "چریک پشیمان" منتشر کردیم که جذابیت ایجاد کرد.
انتشار این روایت هم خوب بود، ستون بندی مختلی در نشریه امتداد وجود داشت. پوشش این رویدادها از نگاه روشن فکری هم مهم بود. برای روایت جنگ از نگاههای مختلف به سراغ طیفهای مختلف میرفتیم، میخواستیم نگاه همه معطوف شود تا این مجله دیده شود. راست و چپ برایمان فرقی نداشت میخواستیم همه ببینند. امتداد چند بازخورد در سایتهای ضدانقلابی داشت. از این جهت برایمان مهم بود که حساسیت طیف دیگر را برانگیزیم. حساسیتشان را نشان دهند و مطالب بازنشر داشته باشد.