با پخش قسمتهای ابتدایی سریال جدید شاهد احمدلو، مشخص شد که همچنان فاصله ذهنیت سازندگان سریالهای تلویزیونی، با آنچه در اذهان ایرانیهای دهه 90 میگذرد، روز به روز در حال افزونتر شدن است.
«آقا و خانم سنگی» سریالی عجیب در فضای بچهگانه است که در آن آدمهای سرگردان، دیالوگهای بیسروته، بیمعنی و غیرواقعی ادا میکنند و اتفاقاتی غیرمنطقی، بیهوده و عجیب در آن رخ میدهد. سریالی که نشان میدهد فاصله آنچه قرار است در تلویزیون به عنوان بازنمایی واقعیت آدمها و جامعه فعلیمان ببینیم با آنچه در سنگفرش خیابانها و سرامیک خانههای ایرانیها میگذرد، فرسنگها فاصله است و فکر کردن برای یافتن پاسخ «چرایی» ساخت این سریال، و تلاش برای نقد این سریال نهایتا به سردرد منتهی خواهد شد.
مشتریان پروپاقرص سریالهای تلویزیونی، همه آنهایی که به مجرد پخش یک سریال از تلویزیون ایران، به صورت طبیعی بیننده سریال میشوند، در چندین مورد در ماههای اخیر، این بار هم با مورد عجیبی روبرو شدهاند که آنها را یک گام دیگر به سمت ناامیدی از تلویزیون و رفتن به سمت امکانهای دیگر میبرد.
در یک اتفاق تاریخی، پیش از «آقا و خانم سنگی»؛ سریالی دیگر به نام «تنهایی لیلا» از تلویزیون به نمایش درآمد که با وجود یک آغاز اندکی امیدوارکننده، نهایتا در ادامه سریال به همین ورطه ضدواقعیت افتاد.پیش از این سریال نیز «شمعدونی» محصول جدید سروش صحت از تلویزیون پخش شد که بار فاجعهآمیزتری داشت و نهایتا با سرافکندگی پایان یافت.
تلاش ویژه سریالسازان تلویزیون در ضدیت با واقعیت، اما این بار به موردی ختم شده است که تحمل یک قسمت از آن هم به سختی میسر است.
تیم جدید سیما و مدیریت ساخت «سریالها» و «مجموعههای نمایشی»، تاکنون به جز نمونه «پایتخت 4» دستاورد دیگری نداشتهاند و مابقی سریالها در وضعیت ناامیدکنندهای به سر میبرد.
دلیل معقول مشکلات مالی برای تلویزیون، پابرجاست، با این گروکشی سیاسی کشنده؛ انتظار چندانی از تلویزیون نمیتوان داشت، اما ظاهرا همین بودجه اندک هم با عدم کارشناسی درست، در حال هدر رفتن است.