همگان بر علاقه بسیار شدید احمد به شهید بهشتی صحه می‌گذارند تا جایی که حتی در وصیت نامه خود نیز به آن اشاره کرده است. او همیشه در کنار نظم و ولایت‌مداری توصیه موکد به ارتباط با روحانیت داشت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - او را به خبرهای تازه و بکرش از روزهای دفاع می‌شناسند و به قلم توانا و شجاعت مثال زدنی‌اش؛ او که در هر حمله در خط اول شرکت داشت و جزو اولین کسانی بود که زیر شلیک گلوله‌ها به مناطق فتح شده می‌رفت تا اخبار دست اول را مخابره کند. احمد داستان ما آذر 1341 در یکی از محلات قدیمی اهواز و در یک خانواده پرجمعیت 13 نفره چشم به دنیا گشود. پسری با ذکاوت و پرهیاهو در عین حال مؤدب و با اخلاق در خانواده‌ای متدین که به حکم همجواری منزل با مسجد همیشه بطور دسته جمعی در مراسم‌ها و نماز جماعت شرکت می‌کردند.

دوران دبستان و راهنمایی را به همراه برادر شهیدش محسن که انس و علاقه شدیدی نیز میان آنها وجود داشت گذراند و مقطع متوسطه را نیز در کنار وی و در دبیرستان فاطمی (شهدای فعلی) سپری کرد. آغاز دوره دبیرستان او با تبلور انقلاب اسلامی مقارن شد و احمد اولین کسی بود که آوای اعتصاب در مدرسه شهید فاطمی اهواز را سر داد و با همکاری دوستانش از جمله شهید سعید درفشان و محمدرضا حسن‌زاده  با پخش اعلامیه به آگاهی سیاسی دوستان خود می‌افزودند و به این ترتیب دبیرستان فاطمی اولین دبیرستانی بود که به خاطر اعتصاب دانش‌آموزی تعطیل شد. به همین خاطر پس از انقلاب و پاکسازی محل سازمان ساواک، اسناد به دست آمده نشان می‌دهد که  ساواک به شدت دنبال دستگیری احمد بود.

یکی از حوادث مهم و شاید کلیدی انقلاب در اهواز، مراسم چهلم شهدای تبریز است که  برای صیانت از حرکت دلیرانه شهدای تبریز برنامه‌ای در مسجد جزایری تدارک دیده شده بود و ساواک هم که متوجه این قضیه شده به مسجد هجوم برد و بسیاری از مردم را به طرز وحشیانه‌ای مجروح کرد.

با وجود اینکه منزل شهید غدیریان در مجاورت مسجد جزایری قرار داشت اما او و خانواده، آن روز از برگزاری این مراسم بی‌اطلاع بودند و بطور اتفاقی وقتی از جلوی مسجد عبور می‌کردند، خیل گسترده مردم که راهی مسجد می‌شدند نظر آنها را به خود جلب کرد.

برادران غدیریان محسن و احمد و حسن روانه مسجد می‌شوند. جلوی ورودی مسجد چند تن از ساواکی‌ها حضور داشتند. مسجد به شدت شلوغ بود و جای سوزن انداختن نداشت. پس از اتمام برنامه تمامی آن جمعیت بدون توجه به اخطارهای مامورین که به وسیله بلندگوی دستی اعلام می‌شد؛ بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای به خیابان‌ها ریخته و با فریادهای بلند شعارهای ضدِ رژیم سر دادند.

ساواک هم بطور مستقیم به سمت مردم تیراندازی کرد که این اقدام شهادت محمدتقی کتانباف را در پی داشت و شهید کتانباف اولین شهید انقلاب در اهواز نام گرفت.

پس از حمله ساواک، برادران احمد برای اینکه توسط ساواک دستگیر نشوند از خیابان‌های پشتی وارد خانه می‌شوند. ولی جالب اینجاست که شهید غدیریان با اندام تنومندی که داشت مستقیم از سمت نیروهای ساواکی به طرف خانه رفت و چون بعد از تظاهرات بسیاری از مسیر را دویده بود به نفس زدن افتاد.  به همین خاطر هنگام عبور از خیابان یکی از افسرها مچ دستش را می‌گیرد و به او می‌گوید: اینجا چه کار می‌کنی؟ چرا نفس نفس می‌زنی؟ در آن دوران مبارزه بچه‌ها برای اینکه بتوانند راحت فرار کنند کفش‌های کتانی می‌پوشیدند که به کتانی‌های تظاهراتی معروف بود، چون ساواکی‌ها به کفش‌های احمد زل زده بودند احمد بدون هیچ واهمه‌ای کفش‌های خود را در آورد و بالا برد و گفت: «چیه!! کتانی تاحالا ندیدید؟ رفته بودم سینما دارم برمی گردم.» و با این ترفند از شر ساواکی‌ها خلاص می‌شود.

همه می‌دانند که احمد پای ثابت مسجد آیت‌الله جزایری بود و همیشه یک رادیو کوچک به همراه داشت که اخبار را دنبال می‌کرد و این اخبار و تحلیل‌ها را به آیت‌الله جزایری می‌رساند. او اوایل انقلاب هم که میتینگ‌های سیاسی در نیوساید اهواز برگزار می‌شد همیشه حضور داشت که به همین خاطر منافقین و نیروهای چپی به شدت از احمد متنفر بودند و در لیست ترور منافقین بود اما موفق به ترور احمد نشدند.

در آن دوران، بچه‌های مسجد جزایری که احمد هم جزیی از آنها بود، پاتوقشان نبش خیابان حافظ بود و تظاهرات روزانه همیشه از آنجا شروع می‌شد که در این میان، احمد همیشه آغازگر شعارهای تظاهرات بود و شعار معروف (بگو مرگ بر شاه) با «بگو»ی احمد و همصدایی «مرگ بر شاه» بچه‌های مسجد آغاز می‌شد.

او دائما در قضایای انقلاب و تظاهرات و زد و خوردهای خیابانی شرکت داشت و همیشه آغاز‌کننده این تحریکات بود. او به حق، یکی از افراد فعال صحنه‌های انقلاب بود به طوری که مهندس غرضی- استاندار وقت خوزستان- در معرفی او به حضرت آیت الله خامنه ای- که در آن زمان، نماینده امام در ارتش بودند- وی را یک پای انقلاب در اهواز معرفی کرد.

احمد فعالیت چشمگیری در تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام داشت و حتی یک روز با کیفی که محتوای مقدار زیادی اعلامیه و همچنین مدارکی علیه مدنی- استاندار اسبق منحرف خوزستان- و افشای انحرافات او بود، توسط گارد تیمسار دستگیر و مدتی در بازداشت بود.

پس از پیروزی انقلاب به اتفاق برادرش محسن، گرداننده اصلی انجمن اسلامی دبیرستان شهدا بود. همزمان با تحصیل، مدتی در کمیته‌های انقلاب مشغول بود و با تشکیل حزب جمهوری اسلامی جزء اولین افرادی بود که به عضویت این حزب درآمد و در همان راستا، اولین خبرنگار افتخاری روزنامه جمهوری اسلامی تحت پوشش حزب جمهوری شد و حدود دو سال بدون دریافت هیچ‌گونه حقوق و مزایایی تا به هنگام شهادتش به صورت حرفه‌ای با آن روزنامه همکاری کرد. چراکه معتقد بود رسالت قلم هدایت‌گری است و خبرنگاران باید مواظب باشند که قلم شان نلغزد.

احمد در زمینه خبرنگاری، علاقه، مهارت و پشتکار فوق العاده‌ای داشت و سعی می‌کرد اخبار جنگ را قبل از همه رسانه‌ها به دست آورده و به اطلاع روزنامه برساند، به گونه‌ای که اعضای مرکزی روزنامه جمهوری اسلامی می‌گفتند: خبرهایی که احمد از جنگ به ما می‌داد از خبرهای صدا و سیما هم تازه‌تر بود.

احمد با شهید بهشتی ارتباط نزدیکی داشت، او همچنین با آغاز جنگ تحمیلی در سپاه پاسداران  شروع به فعالیت کرد و مسئولیت بخش اطلاعات بسیج سپاه اهواز را بر عهده گرفت و در کنار رزمندگی به عنوان خبرنگار به میادین نبرد می‌رفت و عاشقانه حرفه خبرنگاری را دوست داشت؛ گزارش‌های احمد بسیار دقیق بود.

برادرش حسن غدیریان نقل می‌کند:احمد در یکی از عملیات‌ها در کمین افتاده بود و مجبور شده بود مسیر زیادی را به صورت سینه خیز طی کند و دشمن را غافلگیر کند.
او در آن مرحله دو سرباز عراقی را اسیر کرد و وقتی همرزمانش اعتراض کرده بودند که حداقل یک تفنگ با خود به همراه داشته باش، احمد مداد خبرنگاری‌اش رانشان می‌دهد و می‌گوید سلاح من این است.

همگان بر علاقه بسیار شدید احمد به شهید بهشتی صحه می‌گذارند تا جایی که حتی در وصیت نامه خود نیز  به آن اشاره کرده است. او همیشه در کنار نظم و ولایت‌مداری توصیه موکد به ارتباط با روحانیت داشت.

نقل می‌شود که روز قبل از شهادت شهید بهشتی، شهید غدیریان در تهران و نزد ایشان در حزب جمهوری اسلامی بوده و دو ساعت قبل از انفجار با شهید بهشتی جلسه داشته و قرار گذاشتند که فردا صبح مجددا با هم دیداری داشته باشند.

احمد بعد از جلسه با دکتر بهشتی به خانه دوستش می‌رود و فردای آن روز که از خانه به سمت حزب حرکت می‌کرده می‌بیند روزنامه‌ها تیتر زدند: «انفجار در محل حزب جمهوری اسلامی.» به گفته دوستش، او همان جا دو دستی برسر خود می‌کوبد و می‌گوید: بهشتی را کشتند.

عشق احمد به شهید بهشتی زبانزد همه بود به طوری که در تشییع جنازه احمد، مردم شعار می‌دادند «بهشتی، بهشتی، مهمان برایت آمد» یا شعار می‌دادند «بهشتی، بهشتی، احمد به سویت آمد» و جالب اینکه احمد حدود 70 روز بعد از حادثه حزب، هنگام تهیه گزارش جنگی به شهادت رسید.

علی رغم اینکه احمد از همان ابتدای انقلاب به عنوان مسئول اطلاعات بسیج اهواز فعالیت می‌کرد ولی پس از پیروزی انقلاب و اخذ دیپلم در پاسخ به ندای امام مبنی بر پر کردن پادگان‌ها خود را جهت خدمت مقدس سربازی معرفی نمود. دوره آموزشی خود را در خرمشهر طی کرد و پس از آن (10 روز قبل از شروع جنگ) وارد سپاه و برای آموزش به تهران اعزام شد. با آغاز جنگ با اصرار زیاد توانست موافقت فرمانده خود را  بگیرد و برای مدت یک ماه عازم جبهه سوسنگرد شود.

به شهادت عشق می‌ورزید و شهادت برادرش محسن و دوستان دیگرش در مسجد جزایری، روحیه شهادت طلبی را در او غنی‌تر ساخت.
هفته سوم اعزام وی به جبهه بود که در درگیری هویزه حضور یافت و با وجود اینکه در سوسنگرد در قسمت اطلاعات کار می‌کرد، آر.پی.جی به‌دست گرفته و در خط مقدم دوشادوش دیگر رزمندگان به مبارزه پرداخت وسرانجام 27 شهریور سال 60 در منطقه دهلاویه به فیض شهادت نایل شد.

از خصوصیات احمد، شوخ طبعی و خونسردی او بود، به طوری که هر شخص محزونی با اولین برخورد با چهره همیشه خندان‌اش مجذوب او می‌شد. احمد در پذیرفتن مسئولیت و ایفای آن بسیار کوشا بود.

مردم داری، خوش اخلاقی و مهربانی، تواضع و فروتنی، صبر و بردباری، نظم و پرکاری، صداقت و امانت داری، عناد با منافقین و بدکاران، نماز اول وقت و احترام به والدین از دیگر خصوصیات بارز اخلاقی او بود.
*روزنامه کیهان