کد خبر 492660
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۵

نشست نقد و بررسی این کتاب با حضور امجدیان، نویسنده و رضا رسولی، منتقد ادبی برگزار شد. امجدیان: برای نوشتن کتاب روی لبه تیغ حرکت کردم

به گزارش مشرق، کتاب «آوای تار یحیی» اثر کیوان امجدیان است؛ کتابی که روایت زندگی تارساز افسانه‌ای عصر مشروطه یحیی است که در میان اهالی موسیقی شهرت بسیاری دارد. نشست نقد و بررسی این کتاب با حضور کیوان امجدیان، نویسنده و رضا رسولی، عضو هیئت مدیره انجمن قلم برگزار شد. آن چه در ادامه می آید مشروح این نشست است:

  * ابتدا قصدم فقط نوشتن در مورد تار یحیی بود

امجدیان: برای شروع فکر می کنم باید یک مقدمه ای را بگویم؛ شخصیت یحیی بسیار شخصیت جذابی است و اکثریت اهالی موسیقی برایش ارزش قائلند، زندگی پرفراز و نشیبی داشته، با مشقت تار می ساخت، آقای شهناز همیشه می گویند تار یحیی مثل اسب عربی است و قابل شناسایی است.

آدمی است که به اسلام گرایش پیدا می کند، تاری که ایشان می ساخت بسیار با ارزش بوده است، این شخصیت انقدر جذاب بود که نمیشد به او نپرداخت.

ابتدا قصدم فقط نوشتن در مورد تار یحیی بود ، تار او نماد کمال گرایی بود؛ می خواستم از یکی از تارهایی که می سازد و به دست آدم های کمال گرا می رسد بنویسم.

آدم هایی که همیشه به دنبال بالاترین چیز ها بودند، تا دوران خودمان، که به استاد لطفی می رسد، تار یحیی تقلبی اش زیاد است، اصلش قیمت هم ندارد چون قیمت نمی شود رویش گذاشت.

همان اوایل که با استاد لطفی صحبت کردم و موضوع کتاب را به ایشان گفتم خیلی خوشحال شدند، راجع به یحیی هیچ اطلاعاتی تا ده سال پیش نبود، اما یک دفعه یک کنگره ای برگزار شد و اطلاعاتی از یحیی به دست آمد.

   * زیبایی این کتاب پرداختن به هنر پاکیزه و رفتارهای عبودی است

رسولی:  تلقی و برداشت من از کتاب آوای تار یحیی این است که این کتاب، فرازهایی از زندگی یک هنرمند عارف مسلک تارساز است، زیبایی این کتاب پرداختن به هنر پاکیزه و رفتارهای عبودی است؛ میرزا، عبا، مسجد و ... کنار هم قرار دادن این واژگان و رفتارها کنار هم یک چرخه دلپذیر را به وجود می آورد.

هنر قدسی حلقه گمشده هنر این روزها است؛ تا زمانی که کسی خودش جوشش عبادی نداشته باشد چگونه می تواند یک اثر دلپذیر و قدسی خلق کند.

آن چنان که من متوجه شدم، شما برای این کتاب، تحقیقات میدانی زیادی انجام دادید؛ چون بعضی وقت ها یک نویسنده ای برای نوشتن یک روایت به خواندن چند کتاب و یک سرچ اینترنتی اکتفا می کند؛ اما کسی که تحقیقات میدانی کند و سینه به سینه به سراغ موضوعی برود مطمئنا کار قابل توجهی هم ارائه می دهد.

کار شما یک مزیتی نسبت به کارهای دیگر این سال های حوزه رمان کشور دارد؛ این ژانر و گونه در کشور ما نوپاست، فقط یک اثر دیگر که این سبک را داشت در حوزه دفاع مقدس دیدم که آن هم عنوان مستند دارد؛ نزدیک به دو دهه است که رمان مستند کار می شود، اما ما خیلی در این حوزه کار نکردیم ولی "آوای تار یحیی" به خوبی وارد این گونه ادبی شده است.

در آثار ادبی ما چیزی به عنوان مقدمه نمی بینیم، اما کتاب شما این مقدمه را دارد و البته خود مقدمه هم یک داستان است؛ جاذبه های خاص خودش را دارد، اینکه به هنر اصیل، هنر عارفانه و موسیقی اصیل پرداخته شده است، از نکات حائز اهمیت است.

یکی دیگر از نکات برجسته این کتاب، اتفاق بین رشته ای است، اینکه یک نویسنده در مورد یک فیلمساز کتاب بنویسد؛ یا اینکه همین کتاب، یک نویسنده بیاید در خصوص یک هنرمند موسیقی بنویسد، این اتفاق خیلی کم می افتد.

نحوه روایت هم در این کتاب متفاوت بود، من تا به حال این نحوه روایت را ندیده بودم، نویسنده، ارغوان، آوا همه راوی بودند؛ فقط فصل ١٣ بدون راوی بود؛ که این یک تفاوت در کتاب بود.

 

* برای نوشتن این کتاب روی لبه تیغ حرکت کردم تا کارم شعاری نشود

امجدیان: واقعیت این است که کار ممکن بود خود به خود دافعه ایجاد کند، موسیقی، گرایش به اسلام کمی پارادوکس ایجاد می کند؛ روی لبه یک تیغ حرکت می کردیم که کار زیاد شعاری نشود و دافعه ایجاد نکند.

برخی دوستان می گفتند در برخی قسمت ها کتاب شعاری شده است؛ اما فکر می کنم خیلی مخاطب را پس نزند، تمام تلاشم این بود که اگر شعاری هم در کتاب می دهم، آن شعار جوری باشد که مخاطب را ناراحت کند.

در خصوص تحقیقات کار هم باید بگویم، که از جلفای اصفهان و آن کلیسا شروع کردیم و حتی تار یحیی که در آنجا هست را دیدم ، دلم می خواست کسی را از خانواده یحیی پیدا کنم اما کسی را پیدا نکردم؛ قبرش را که به سختی اجازه دادند تا ببینیم، در ارامنه دفن شده بود و می گفتند باید اجازه بگیرید، خانواده اش هم که در کانادا بودند.

منابع زیادی در مورد یحیی نبود، به غیر از چند عکس، در آن کنگره هم که برگزار شد، چیز دندان گیری پیدا نشد، کنگره کوچک و درویشی بود، اینکه چیزی در موردش نبود کار را سخت می کرد؛ فقط همین گفته های شفاهی بود.

در مورد رمان مستند که شما گفتید نمی دانم این کتاب در آن قالب می گنجد یانه؟ از فضای مستند دور نیست، اما اینکه کمی تخیل وارد کار شده است، آن را از مستند جدا می کند.

در مورد زاویه روایت هم تلاشم این بود که با زاویه دید یکی نباشد، اگر از نگاه دانای کل یا فقط یک شخصیت داستان روایت شود، خیلی از مسائل مغفول می ماند.

اما شاید یک ایراد کار این باشد که باید لحن ها متفاوت می شد؛ روایت ارغوان ، یحیی و بقیه باید لحن هایشان متفاوت می شد.

 

* مراعات نظیر در دیالوگ های کتاب باید بیشتر رعایت می شد

رسولی:یک شعری حافظ دارد که می گوید:

 مزرع سبز فلک دیدم و داس مَهِ نو *** یادم از کِشته ی خویش آمد و هنگام درو

 

 

این از اشعاری است که مراعات نظیر زیاد در آن رعایت شده است؛ من انتظار داشتم که شما مراعات نظیر را در دیالوگ هایتان بیشتر رعایت کنید؛ تناسب دیالوگ ها با دوره زمانی که داستان در آن روایت می شود، دیده نمی شود؛ چون هر دوره زمانی ادبیات واژگانی خودش را دارد.

یک نکته دیگر این است، یحیی ظاهرا زندگی نمی کند، کودکی نمی کند؛ ظاهرا شما یحیی را خلق کردید که قصه خودتان را بنویسید.

اتفاقات روزمره زندگی این ادم را نمی بینیم؛ ذات هنر این است که آن ناپیدایی را به ما نشان دهد؛ یا اینکه هدفی را دنبال می کند؛ دلم می خواهد شما خودتان بگویید آن ناپیدایی را که می خواستید به مخاطب نشان دهید چه بود؟

امجدیان: منظورتان از مسئله  تناسب دیالوگ ها را متوجه نشدم؟

رسولی: باید ادبیات زمان قاجار در کتاب می آمد، تک واژگانی که شاید به آن ادبیات نزدیک بود اما در خیلی از دیالوگ ها هم ما این مسئله را نمی بینیم .

امجدیان: البته اگر این اتفاق می افتاد، یک تضادی را ایجاد می کرد، طبیعتا کل رمان باید به صورت همان زبان قجری گفته می شد .

 

* شخصیت های "آوای تار یحیی" لحن ندارند اما کتاب، قصه و داستان دارد

رسولی: این نکته درستی است اما کاش یک تکنیک را به کار می بردید؛ الان دوستان در زندگی نامه شهدا، این تکنیک را به کار می برند اینکه ادبیات را صریح بیان می کنندیک نکته دیگر این است که کاش به شخصیت هایتان لحن می دادید، اگر لحن می دادید؛ تفاوت ها خیلی خوب قابل تشخیص بود.

امجدیان: این مسئله را قبول دارم، لحن ندارد و این لحن نداشتنش اذیت می کند.

در مورد زندگی یحیی نکاتی را گفتید این را هم در نظر بگیرید که بنا نبود روایت زندگی یحیی باشد، من واقعا یحیی را می خواستم تا برسم به یک هدف، که این هدف در پایان سه گانه محقق می شود و آن حس افتخار به مسلمان بودن و ایرانی بودن است.

رسولی: داستان ها به سه دسته تقسیم می شوند، 1. قصه هایی که ماجرا دارند، ٢. قصه هایی که تفکر دارند، ٣. قصه هایی که هم ماجرا دارند و هم تفکر؛ البته دسته چهارمی هم وجود دارد که کم هستند، داستان هایی که نه ماجرا دارند و نه تفکر.

آوای تار یحیی، هم اندیشه دارد و هم قصه؛ اندیشه اش والا است اما در حوزه قصه احساس می کنم نفس کم می آورد؛ با کمی مبالغه می توانم بگویم این اثر، بیش از آنکه رمان باشد، طرح رمان است؛ با این طرح رمان شما می توانستید یک رمان ٤٠٠ صفحه ای بنویسید؛ خصوصا در برخی از فصل ها، که توصیف صحنه و پردازش صحنه این مجال را به شما می داد که بیشتر بپردازید.

امجدیان: خیلی ها این مسئله را گفتند که کتاب زود تمام می شود یا اینکه دلمان می خواهد بعضی جاها توضیح بیشتری باشد

 

 

رسولی: این کتاب، یک فصلی دارد که شاه فصل است؛ توصیف مرگ آوا درخشان ترین فصل بود و خیلی جذاب توصیف شده بود.

یک توصیفی از یحیی در این کتاب است که او را یک آزادمردی می دانید که در فضای مشروطه به این موضوع اعتقاد دارد و همدل با مردم حرکت می کند؛ اما مسئله ای که برای من جای سوال داشت؛ بگذارید با یک مثال توضیح دهم، دین اسلام عالی ترین دین است، اما کدام اسلام، اسلام پیامبر، اسلام خلفا؛ یا مثلا می گوییم انقلاب، کدام انقلاب؟ انقلابی که راویتش از سوی امام است یا دیگران.

این مشروطه در این کتاب هم برای من جای سوال داشت؛ بله مشروطه مشروعه خواهی یک فضیلت محسوب می شود، و هر کس با این جریان پاکیزه همراه شود ، مشخص است که انسان خوبی است،  از منظر حقوقی هم نطفه انقلاب اسلامی زمان مشروطه مشروعه بسته شد.

اما این دورانی که شما روایت کردید برای یعد از شهادت شیخ فضل الله نوری است، مشروعیت و اسلامیت مشروطه بعد از شیخ فضل الله خیلی کم شد.

 

* هدفم از آوردن مشروطه در این کتاب برای من ایستادگی در مقابل ظلم است

امجدیان: آن چیزی که می خواستم به آن بپردازم؛ ایستادگی مردم مقابل ظلم بود؛ شاید قبل از مشروطه، چنان اتفاقی را نداشتیم که مردم در مقابل ظلم بایستند؛ شاید منحرف شد و مشروعیت خودش را از دست داد اما همین که مردم جلوی ظلم ایستادند؛ و یحیی هم گرایش به همین کار پیدا کرده بود.

روی یکی از تارهایی که از یحیی مانده نوشته شده است، دوران مشروطه یحیی تارساز.

رسولی: در فصل 11 هیچ خبری از یحیی نیست، انگار روایت از یحیی انجام می شود؛ در حالی که آن فصل می طلبید که یحیی حضور داشه باشد.

امجدیان: این فصل برای این بود که یک فضایی آماده شود برای پایان داستان؛ این فضا باید آماده می شد؛ نقش یحیی آنجا خیلی کم بود؛ شاید می شد یحیی را آورد، وظیفه ای را در این فصل محول کرد منتها شاید فضاسازی که برای اتفاق های آخر لازم بود کمی او را از این فصل دور کرد.

رسولی: فکر می کنم می شد برای برخی قسمت های داستان شاهد خلق کرد ؛ در برخی زندگی نامه ها که فرد نمی تواند مستقیم ورود کند، شخصیت موازی خلق می کنند.

   به نظرم چند صفحه آخر هم یک جوری است انگار به داستان اضافه شده است.

امجدیان: چند صفحه آخر اصلا قرار نبود باشد، و قرار بود آنجا که یحیی تار را می سازد و می رود قصه تمام شود؛ ولی گفتند که این پایان برای داستان خوب نیست و رها می شود و اینکه می گفتند تلخ است.

به نظر خودم هم این دو سه صفحه آخر یک جوری با بقیه صفحات کتاب نمی خواند.

رسولی:  البته برخی مسائل مثل مسلمان شدن یحیی، ازدواج غیرمسلمان با زن مسلمان از مسائلی است که باید به آن پاسخ داده شود.

امجدیان:  یحیی در واقعیت در قبرستان ارامنه دفن شده است و این یعنی ارمنی بوده است اما یک چیزهایی از او بود که ایشان کاملا به اسلام گرایش پیدا کرده بود؛ اما نمی شد خیلی این موضوع را شفاف بیان کرد پس ناگزیر بودم از اینکه این را نگویم، در اسناد رسمی این هست که ایشان ارمنی به دنیا آمده و ارمنی فوت کرده، منتها می گفتند نماز می خوانند و نشان می دهد که احتمالا مسلمان شده اند، سعی کردم این مسئله را در لفافه نشان دهم.

رسولی: من وضعیت چاپ را خوب ندیدم، مثلا در مورد طرح جلد کتاب به نظرم خیلی شلوغ است، ترکیب رنگش خیلی دلچسب نیست، حروف چینی اش هم خیلی ساده است.

امجدیان: مطمئنا ایرادهای کتاب خیلی بیشتر از این است امیدوارم در بازنویسی بتوانم این ضعف ها را جبران کنم.


منبع: نسیم