جلد اول کتاب درباره کودکی و جوانی و میانسالی یحیی است که مقارن با ایام مشروطه است و نویسنده به صورت موازی نقبی به این جریانات میزند اما روایت اصلی کتاب درباره عشق یحیی به آوا و البته هنری است که زخمه عاشقانه به تارهای برآمده از عشق میزند.
بررسی کتاب" آوای تار یحیی" اولین نشست از حرکت خوب و درستی است که میتواند منجر به اتفاق خوبی در زمینه کتاب و ادبیات شود و نویسندگان و مخاطبان و ناشران را هرچه بیشتر به همدیگر نزدیک کند. در نشست نخست علاوه بر نویسنده کتاب ، بیش از ده نفر از منتقدان، نویسندگان،پژوهشگران حوزه ادبیات و مدیران فرهنگی و رسانهای و ناشران حاضر بودند. افرادی از جمله مهدی کاموس،مصطفی وثوق کیا،محمد حقی، علیرضا ملوندی، احمد ذوعلم،صادق علیزاده، حسام آبنوس، عاطفه جعفری و حسین سلیمی حاضران در این نشست بودند.
محورهای مطرح شده در این نشست :
* یحیی عاشقانهای در بستر تاریخ است
* فضایِ فرهنگی و شخصیتیِ کاراکترهای داستان تصنعی است
* فضای داستان باید با منطق دوره مشروطیت سنجیده شود
*روایت عاشقانه داستان را جذاب کرده است
*«آوای تار یحیی» رمانی عاشقانه بر مبنای دوقطبیهاست
*رمان قصه گو است و زبان صمیمی دارد
*جهان «آوای تار یحیی» مخاطب را به سمت خودش میکشاند
*نویسنده سراغ مقطع مهمی از تاریخ رفته است
* آوای تار یحیی نه شاهکار است نه فاجعه
*نویسنده در روایت تاریخ مشروطه اسیر مشهورات شده است
*باید روایت عفیفانه عشق در کتاب را ستایش کرد
* کاش سیاست و مشروطه پس زمینه داستان بود
مصطفیوثوقکیا: با سلام خدمت همه دوستان جلسه مجازی نقد کتاب «آوای تار یحیی» نوشته کیوان امجدیان را شروع میکنیم. طبق قرار قبلی ابتدا آقای امجدیان به عنوان نویسنده اثر، توضیحاتی را درباره کتاب خواهند داد.
* یحیی عاشقانهای در بستر تاریخ است
کیوان امجدیان : یحیی عاشقانهای در بستر تاریخ است. قرار نبوده تاریخ بگویم اما در این گونه نوشتن تاریخ به حوادث و شخصیتها گره خورده است. به تعبیری، باید داستان در بستر تاریخ روایت میشد. جهان داستان اگر چه جهانی تخیلی و بدون مکان و زمان حقیقی نیست اما جهانش بر تاریخ منطبق نیست. در این شکل فقط افرادی هستند که قرار است نقشی داشته باشند. یقینا در داستان دیگر، بعضی دیگر از آنها نقش پیدا میکنند اما حتما اینکه با لحاظ این جهان بعضی روابط درست در نیامده باشد ممکن هست.
درباره توصیف کلا اعتقادی به توصیف ندارم. فقط سعی کردم با ترکیبهای شاعرانه نه چندان دور از ذهن باشد مثل توصیفهای فصل مرگ آوا یا حالتی را بسازند.
این کار بر اساس فهرست خانه کتاب هفتمین کار بنده اما اولین رمانم هست. رمانی که خیلی زحمت برد و خیلی سعی کردم تازه باشد. اما متاسفانه دیر شدن لسیت زیاد و خوانش چندین بارهای که منجر به سرگیجه گرفتن و اشتباهات زیادی شد طعم گار را گرفت. در نهایت اما همه چیز همینی هست که خوندیدبا همه غلطها و اشکالات و خوبیها.
مصطفی وثوق کیا : ممنون . آقای محمدصادق علیزاده منتظر نظر شما درباره کتاب هستیم.
* فضایِ فرهنگی و شخصیتیِ کاراکترهای داستان تصنعی است
محمد صادق علیزاده: اول از همه به جناب امجدیان بابت تالیف این کتاب خدا قوت میگویم.
نکته مهمی که شخصا در این کتاب با آن درگیر بودم این بود که نویسنده فضایِ فرهنگی و شخصیتیِ کاراکترهای خودش را خوب ترسیم نکرده یا حداقل اینکه نخواسته این کار را انجام دهد. ما از ابتدای کتاب با یکسری شخصیت روبرو هستیم که نویسنده خیلی خیلی کم، یه سری اطلاعات گل درشت و مستقیم را درباره آنها به مخاطب میگوید.
در ادامه این روند، نویسنده یکسری دیالوگهای پر طمطراق تو دهان کاراکترها گذاشته به همراه یکسری کارها و اعمال کلیشهای که مخاطب در سر راستترین حالت ممکن به این نتیجه برسد که پدربزرگِ یحیی خیلی شخصیتِ خوبی هست، با مسلمونا ارتباط خوبی دارد و الان تویِ مخاطب باید بفهمی که این عقبۀ شخصیتی یحیی هست. به نظرم این نکات اصلا در نیامده است.
مخاطب اگر قرار هست ارتباط نزدیک پدربزرگ با مسلمونا رو به تصویر بکشه به جای گذاشتن چند تا جملۀ کلیشهای و دهان پر کن توی دهان پدربزرگ، بیاید عالم این پیرمرد ارمنی را به تصویر بکشد و رفتارهای روزمره و روزمرگیها و عادات و فرهنگ و زیست او را که حتی توی این زیست، رفقای مسلمان هم هستند. از داخل چنین تعاملات و به تصویر کشیدنهایی هست که مخاطب به نتیجه مورد نظر نویسنده میرسد نه اینکه چند تا دیالوگ تو دهن کاراکتر بگذاریم و بعد هم مثلا به مخاطب به سر راست ترین حالت ممکن بگوییم که مثلا پدربزرگ حتی تو مسجد مسلمانها هم رفت و آمد داره!
چون این مقدمات و این به تصویر کشیدن زیست و عالمِ این پیرمردِ ارمنی خوب در نیامده است؛ به خاطر همین یک کاراکتر کاریکاتوری ازش ساخته شده که هیچ کدام از رفتارهاش به دل خواننده نمینشیند و برای خواننده باورپذیر نیست. خواننده وقتی می خواند میفهمد که همه اینا تصنعی هست. تصنعِ نویسنده!
به نظرم در قدم اول، جناب امجدیان باید وقت و صفحات بیشتری را برای به تصویر کشیدنِ پدربزرگِ یحیی و حتی پدر و عموی یحیی به خرج میداد تا ذرهای عالم این افراد برای ما باورپذیرتر میشد.
* فضای داستان باید با منطق دوره مشروطیت سنجیده شود
کیوان امجدیان: این شخصیتها همه فرعی هستند. تا همین اندازه هم به نظرم کم درباره آنها گفته نشده است. داستان هم برای الان نیست و باید با منطق آن سالها سنجیده شود. چیزی که الان شما به آن شعاری میگویید، آن موقع جزیی از زندگی واقعی مردم بوده است. شاید همان بخشهای اول چیزی حدود دو برابر این بود که حذف کردم چون نه داستان هارون بود نه ... یحیی، آوا و ارغوان باید مخاطب را درگیر کنند.
اول کار اصطلاحا فقط یک مشت میخواستم بزنم یعنی چیزی که تو را وادار کند به خواندن باقی صفحهها؛ ابزار من برای این هل دادن هم نوع نثر و روایت بود نه شخصیت پردازی یا حتی قصه در بخشهای ابتدایی، شاید اگر این کار را نمیکردم درگیر شدن خواننده با شخصیتها اجازه نمیداد یحیی را بپذیرد.
تمام تلاشم در بخشهای آغازین آماده کردن مخاطب برای پذیرش یحیی بود اگرچه محمدصادق علیزاده درست میگوید بعضی جملات باید درستتر میشدند اما به نظرم اکتها در همین اندازه کافی و تعمدی بود.
محمد صادق علیزاده: خب اجازه بدهید استدلالتان رو قبول نکنم جناب امجدیان.
کیوان امجدیان: انشاالله باز بحث کنیم. چون دلیلم به نظر خودم محکم بود.
مصطفی وثوق کیا : در خدمت جناب حسام آبنوس هستیم.
حسام آبنوس: شخصیت پردازیهای «آوای تار یحیی» خوب نیست. خواننده با شخصیتهایی روبرو است که تک بعدی هستند و هیچ ویژگی ندارند و خواننده نمیتواند آنها را بشناسد یعنی شخصیتها تنها در حد یک اسم- چه واقعی و چه غیر واقعی- باقی میمانند.
حتی خود یحیی که در عالم خارج وجود داشته است، شخصیت پردازی خوبی ندارد و خواننده با او ارتباط برقرار نمیکند و این ناشی از عدم وجود توصیفات جزئی است.
در مورد موضوع تاریخی کتاب که نویسنده در ابتدای نشست اشاره کرد باید بگویم که در این کتاب خواننده متوجه سیر تاریخی و اتفاقات حوادث نمیشود. من به عنوان خواننده میخواهم اگر حتی یک رمان عاشقانه در بستر تاریخ میخوانم اطلاعاتی از زمان رویداد بدانم و شرایط اجتماعی را درک کنم یعنی نویسنده میتوانست این کتاب را در بستری لازمان روایت کند.
*روایت عاشقانه داستان را جذاب کرده است
بهتر بود نویسنده در کتاب خود به زمان قصه نیز توجه میکرد تا با یک اثر تاریخی جدی روبرو شویم البته این کتاب کاملا یک روایت عاشقانه دارد و میتوان آن را نوعی متفاوت از کتاب در بستر عاشقانه قلمداد کرد که در یک بستر رئال روایت شده است.
نباید فراموش کرد که این کتاب در دورهای روایت می شود که دوره مهمی در تاریخ معاصر است و ایکاش نویسنده بیشتر به آن میپرداخت تا خواننده عام که کمتر به تاریخ توجه نشان میدهد با استفاده از زاویه دید کیوان امجدیان با تاریخ مشروطیت روبرو میشد.
سوژه کتاب به شدت ارزشمند است ولی به خاطر پرداخت سر دستی به نظر میآید که از بین رفته است و جای این را داشت که بیشتر مورد پرداخت قرار بگیرد تا کتابی قدرتمند را شاهد باشیم.
نویسنده در طول کتاب با یک شتابی واضح در نظر دارد کتاب را تمام کند و خواننده این را متوجه میشود که نویسنده برای تمام کردن کتابش عجله دارد. همچنین خواننده متوجه گذر زمان نمیشود و ناگهان اتفاقات او را غافلگیر میکند (این غافلگیری نکته مثبت هم میتواند باشد) ولی نحوه گذر زمان کتاب برای من گنگ بود.
در مورد برخی اتفاقات کتاب نیز باید گفت که کمی برخی غیر منطقی است، مثل مسلمان شدن یحیی... در مورد مسلمان شدن یحیی که جناب امجدیان میگوید با مناسبات آن زمان میخواند باید بگویم به نظرم مردم آن زمان متعصبتر بودن و نسبت به این کار که هارون به عنوان یک ارمنی داخل مسجد شود احتمالا واکنش نشان میدادند.
مصطفی وثوق کیا : آقای علیزاده اگه نکته تکمیلی دارید بفرمایید.
محمدصادق علیزاده : پرداختن به شخصیتها و توصیف فضا و عالم در ابتدای داستان، لزوما به معنای به حاشیه راندن شخصیتِ یحیی نیست، اتفاقا ما چون میخواهیم شخصیت یحیی را به خواننده نزدیک کنیم پس در ابتدای امر باید فضای زیستی و فرهنگی و حتی خانوادگی وی را به مخاطب تفهیم کنیم.
حسام آبنوس : اما سوژه کتاب سوژه ارزشمندی است و برای مجلدات بعدی با پرداخت بیشتر میتواند یک کار ارزشمند را به جامعه کتاب ارائه کند. نکته دیگر که باز روی آن تاکید میکنم بحث نوع روایت عاشقانه کتاب بود، با توجه به شخصیت یحیی (با توجه به اطلاعاتی که از کتاب گرفتم) به نظر فردی آرام و به دور از هیاهو است و این عاشق پیشه بودن کتاب را جذاب میکند.
محمدصادق علیزاده : دقیقا همین اتفاقی میافتد که آقای ابنوس هم در متن خودشان به آن اشاره کردند. ایشان اشاره کردند که مثلا مسلمان شدن یحیی برایشان خیلی غیرمنطقی بوده است. این یعنی مخاطب با فرایند رمان همراه نشده چون شخصیتِ یحیی به درستی پرداخت نشده است.
ایضا ایشان اظهار کردن که توصیفات جزئی صورت نگرفته که به نظرم کاملا درست هست. ما هیچ تصوری از فضای رمان نداریم. چون نویسنده سعی کرده به سرعت خط سیر داستان رو جلو ببره بدون اینکه تلاشی داشته باشه برای نقب زدن به عالم کاراکترهایش.
اینها همه به نظرم مراحل مقدماتی برای پختن و نزدیک کردن خواننده به کاراکترهاست تا خواننده قدم به قدم به شخصیتها نزدیک بشود و وقتی که نزدیک شد و شخصیتها باور پذیر شدند بعد نویسنده کره خودش را از این آب بگیرد.
چون این مراحل مقدماتی صورت نگرفته و به سر دستیترین حالت ممکن پرداخته شده مخاطب به شخصیتها نزدیک نشده و با آنها همراه نمیشود. به همین خاطر هم عموما تصعنی به نظرش میآید. رفاقت پدربزرگ یحیی با مسلمانان برایش تصنعیه، مسلمان شدن یحیی تصنعیه، ارتباط یحیی و آوا در کودکی تصنعیه و قس علی هذا.
مصطفی وثوق کیا: آقای کاموس در خدمت شما هستیم.
*«آوای تار یحیی» رمانی عاشقانه بر مبنای دوقطبیهاست
مهدی کاموس: به نظرم رمان تار یحیی رمان شخصیت نیست و بیشتر مبتنی بر درونمایه است. درونمایه هم عشق است یک عشق حقیقی. سراسر این رمان دوقطبیهایی در برابر هم است. به نظرم از این بُعد باید هم به فرم نگریست هم به شخصیتها.
کیوان امجدیان: ممنون. واقعا من تا الان نظر آقای کاموس را درباره رمان نشنیده بودم. چون مثل بقیه بزرگواران هم برایم مهمه و هم جالب اگر ممکنه بیشتر دربارهاش بگید. فقط تا ایشان مینویسند یک نکته را عرض کنم.
چند بار با مرحوم امیرحسین فردی در مورد اینکه توصیف باید باشد یا نه بحث کرده بودم. نظر من این بود که توصیف اشتباه است. مال الان نیست و بین مخاطب و اثر فاصله میاندازد و اجازه نمیدهد که او آن طور که باید شخصیت را تصور کند. اصلا فرق سینما و ادبیات این است که سینما شخصیت را آماده تحویلت میدهد اما ادبیات موجب میشود که خودت را دخیل حس کنی.
اینکه گفتم توجیه نیست در کتاب «مسافر تنها» همین کاری که آقای علیزاده گفت را انجام دادم تقریبا کم نقص.
*رمان قصه گو است و زبان صمیمی دارد
مهدی کاموس: تمام فرم این رمان درخدمت روایتی دو قطبی است از دنیا و عشق. دربار و بازار .ساز و مطربی. هنر و سیاست. از اینرو روایت دنبال درونمایه و شخصیت های تماتیک است نه نمایش و صحنه. مهم اینست که رمان قصه گو است و زبان صمیمی دارد. البته در مواردی تلخیص بالا و زیاد است.
*جهان «آوای تار یحیی» مخاطب را به سمت خودش میکشاند
کیوان امجدیان: واقعا در کتاب «آوای تار یحیی» تلاش کردم فاصله مخاطب با اثر را کم کنم. سعی کردم دخیلش کنم. نه با اژست پایان باز بلکه با آوردنش در جهانی که ساختم. این کار یقینا عیب دارد. جهانی که تصویر کردم ناقصی دارد، اما گمانم مخاطب را به سمت خودش میکشاند.
اگر شما به زحمت توانسته باشید فقط برای این نشست یا هر دلیلی به زحمت توانسته باشید کتاب رو بخونید یعنی موفق نبودم توی رسیدن به این هدف، اما اگر تا آخر خوندید بی اعصاب خردی یعنی یه ذره موفق شدم.
حسام آبنوس : به نظرم مخاطب وارد این جهان میشود ولی هیچ فکتی نداره که بتواند خودش در این جهان غور کند و سیر و سیاحتش را در این جهان ادامه دهد.
من کتاب را به زور نخواندم واقعا موضوع برام جذابیت داشت و موضوع کتاب ارزش خواندن داره، ولی دریغ دارم از اینکه چرا بیشتر نتوانستم با یحیی همراه شوم و تار ساختن، تار زدن، عاشق شدن و مهر زدن روی تارها و ... را ببینم.
این را هم به خاطر این میدانم که نویسنده خطوط چهره شخصیتهای کتابش را پررنگ ترسیم نکرده، حتی اگر به قول جناب کاموس از شخصیت عبور کنیم و به مضمون توجه کنیم باز هم مضامین عمیق نشده است. یعنی تاریخ و عشق کمرنگ است و ایکاش زخمه کیوان امجدیان بر دل و ذهن خواننده چنان پررنگ بود که تا مدتها درگیر تار و عشق و یحیی میشد.
محمدصادق علیزاده : به نظرم مخاطب وارد این جهان میشود ولی هیچ فکتی ندارد.
مهدی کاموس: سخن جناب آبنوس درباره عمیق شدن درست است اما دقت کنیم که همه شخصیتهای این رمان به دنبال یک موضوع هستند و از اینرو باید منتظر سه گانه ماند.
نکته مهم شیوه روایت است که حرفی برای گفتن دارد البته میشد دیگرگونه هم گفت.
میخواهم دوستان دقت کنند که رمان با اینکه ادعای بازی با فرم را دارد اما در دام نیفتاده است و خیلی خودمانی و با احساس روایت میکند. مشکل در جایی دیگر است که خواهم گفت تا دوستان بفرمایند.
کیوان امجدیان: ممنون. همینطوره
مصطفی وثوق کیا : ممنون نظرات دوستان. آقای ذوعلم بفرمایید.
*نویسنده سراغ مقطع مهمی از تاریخ رفته است
احمد ذوعلم: اول خدا قوت خدمت برادر کیوان امجدیان که سراغ مقطع مهمی رفته که در مورد آن کمتر کاری ادبی داریم. به نظرم شروع داستان خیلی خوب است مخصوصا ارتباطش با مرحوم لطفی خصوصا که مخاطب احساس میکند با یک داستان طرف هست که رنگ و بوی واقعی دارد.
لحن ابتدای کار هم به این مسئله کمک میکند ولی با شروع ماجرا انگار که از یک فضای واقعی پرت شدیم به یک ناکجا آباد که هیچ چیز از مختصاتش نمیدانیم. این البته در کلام خود آقای امجدیان هم بود که قصدش تمرکز بر روابط عاطفی شخصیتهای داستان و توصیف کمتر بوده ولی همین عدم توصیف فضا و شخصیت پردازی به شدت داستان را تکه پاره کرده و باعث میشود چسبندگی مخاطب به داستان کم شود. در واقع وقتی علائمی در داستان هم که قصۀ آن در زمان مشروطه میگذرد، باید ذهن مخاطب با حال و هوای اون دوران درگیر بشود.
این البته به معنای این نیست که الزاما داستان باید بر اساس واقعیت باشد یا حتی فضاها در دنیای خارج وجود داشته باشند. میتواند فضاها هم کاملا خیالی باشه ولی وجود داشته باشد.
چیزی که در مورد سینما هم میگویند این است که داستان باید باورپذیر باشد. خواه این داستان رئال باشه یا سوررئال و.... و بخش مهمی از این باور پذیری به خصوص در رمان توسط توصیفهای خوب و شخصیت پردازی درست به دست میآید. این را در پیرنگهای داستانی این کتاب هم میبینیم که گاهی سست است و استحکام لازم را ندارد.
مثلا مسلمان شدن یحیی را من تا آخر کتاب هم نفهمیدم و سوال بود برایم که چطور یک پسر مسیحی با دختر مسلمان ازدواج کرده است و اصلا نفهمیدم چه دلیل جز ازدواج با آوا میتوانست باعث مسلمان شدن یحیی شود. چون واقعا کشش او به اسلام در داستان در حد علاقۀ عمومی یک نفر به یک دین دیگه است. کما این که ممکنه بعضی رفتارهای دینی یک مسیحی هم برای یک فرد مسلمان دلپذیر باشد.
مصطفی وثوق کیا : آقای ملوندی منتظر نظرات شما هستیم.
علیرضا ملوندی : تشکر می کنم بابت برگزاری این جلسه.به نظرم باید یک خدا قوت جانانه به برادر عزیز و پیشکسوتمان آقای امجدیان بگویم بابت تولید این اثر قابل توجه و خوب.
* آوای تار یحیی نه شاهکار است نه فاجعه
در ابتدا بگویم که آوای تار یحیی نه شاهکار است نه فاجعه، یک رمان معمولی رو به خوب است. در جاهایی مخاطب را به دنبال خود می کشاند و در جاهایی نیز جذاب نیست اما در کل می توان آن را کاری خوب دانست؛ هر کاری طبیعتا نقاط قوت و ضعفی دارد و این کتاب نیز از این مساله مستثنا نیست.
کتاب نقاط قوت خاص خود را دارد که دوستان در نقدهای خود به خوبی به آن اشاره داشتند و از آن می گذرم بنا بر این سعی می کنم بیشتر به وجه تاریخی کتاب متمرکز بشوم.
جناب امجدیان فرمودند که بنا نداشتند کتاب تاریخی بنویسند بلکه داستانی بوده بر بستر تاریخ این نکته درست است و طبیعتا انتظار هم این نیست که نویسنده نقش مورخ را ایفا کند اما انتظار می رود که در نقل روایات تاریخی، سعی شود که نهایت دقت صورت گیرد زیرا وقتی با زبان هنر یک واقعه تاریخی نقل می شود تاثیر آن از کتب تخصصی تاریخ هم بیشتر است؛ نمونه آن را می توانیم در آثار سینمایی و تلویزیونی سال های اخیر ایران ببینیم.
این کتاب نیز داستانی زیبا را بر بستر روایت تاریخی مشروطه نقل کرده و طبیعتا مخاطبین کتاب که احتمالا بیشتر در سنین جوانی و نوجوانی هستند و کمتر دسترسی یا وقت مراجعه به کتب تخصصی آن واقعه را دارند آن چه که امجدیان روایت کرده را به عنوان یک روایت صحیح تاریخی می پذیرند.
*نویسنده در روایت تاریخ مشروطه اسیر مشهورات شده است
«آوای تار یحیی» کتابی مسلمانانه از یک نویسنده انقلابی و مسلمان است این مساله در جای جای کتاب به چشم می خورد اما نظر شخصی بنده این است که متاسفانه در روایت تاریخ مشروطه نویسنده اسیر مشهورات در این زمینه شده و تتبعی که در سایر موارد سعی کرده به خرج دهد، صرف نکرده است.
امجدیان ناخواسته داستان زیبایش را در خدمت گسترش روایت جریان سکولار از مشروطه قرار داده و این به نظرم نقطه ضعف مهمی است.
در کتاب تقریبا اثری از شیخ شهید مشروطه، شیخ فضل الله نوری نیست هر چند که می توان این مساله را پذیرفت که امجدیان بنا نداشته تاریخ مشروطه را کامل نقل کند؛ این مساله تا حدی قابل پذیرش است اما این انتظار می رود که اگر به دلیل داستان و ملزومات آن نامی از ایشان برده نشده حداقل کتاب در جهت برجسته سازی چهره عناصر مساله دار آن واقعه نیز نکوشد.
سه شخصیت میرزا نصرالله بهشتی (ملک المتکلمین)، سیدجمال الدین واعظ و میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل در بخش هایی از کتاب حضور دارند که برداشت بنده این بود که این سه نفر کاملا قهرمان و الگو هستند در صورتی که حداقل قضیه آن است که در مورد این سه فرد تردیدهای بسیار بسیار جدی وجود دارد و همین جا است که عرض می کنم امجدیان متاسفانه در خصوص روایت تاریخی خود تحقیق چندانی نکرده است.
بزرگنمایی این سه شخصیت بیشتر از سوی تاریخ نگاران سکولار مشروطه صورت گرفته است. طبیعی است که اگر به کتاب ملک زاده (فرزند ملک المتکلمین) رجوع کنیم باید از مجد و کرامت او ببینیم و قس علیهذا در مورد سایر اشخاص.
معروف است که تاریخ را پیروزمندان می نویسند و در زمینه مشروطه نیز چنین است، چون بخش سکولار مشروطه موفق به پیروزی و در دست گرفتن قدرت شد تاریخ را آن گونه نگاشت که خود خواست و به همین دلیل ما باید نقادانه نظر کنیم.
در خصوص ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ منابع مختلف بیان می کنند که این دو فرد گرایش بابی (ازلی) داشتند و از جریانات مشکوک آن ماجرا هستند که سعی می کنم مختصرا به این مساله بپردازم.
در این داستان از ظل السلطان و جور او ذکر می شود و در سوی مقابل نیز از ملک المتکلمین و آزادی خواهی او. اما حتی همین روایت نیز مورد مناقشه است. مخبر السلطنه که از همفکران ملک است در کتاب خود این گونه نقل می کند: « ملک المتکلمین، متهم بارتباط با ظل السلطان است، سید جمال با دربار (بقول صاحب اختیار) (خاطرات و خطرات، مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، ص 149)»
کسروی که عناد او با تشیع و نزدیکی اش به جریان روشنفکری مشخص است نیز در تاریخ مشروطه خود ملک المتکلمین را از جمله کارمندان سالار السلطنه که از جمله شاهزاده های قدرت طلب قاجار بود ذکر می کند.
ناظم الاسلام کرمانی نیز نظیر همین مطلب را بیان می کند: «... ملکالمتکلمین دلش برای مشروطه نسوخته بود؛ دخل میخواست و الا وقتکشتن نمیگفت اگر شاه مرا نگاه دارد از وجودم نفع خواهد برد و اگر مشروطهطلب واقعی بود، برای ظلالسلطان و سالارالدوله جان نمیکند؛ و اگر مشروطهخواه بود، در عرض دو سال، بیست هزار تومان ملک نمیخرید و کذا سیدجمال... بنده هم به این جهت خیلی کله میباشم... با این رفقای منافق نمیسازد.» (ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان ج 4، ص 162)
مهمتر از این مساله، فساد عقیده مبرز و مشهور ملک و جمال الدین واعظ است که در کتاب از آنها به نیکی یاد شده است.
مجد الاسلام کرمانی که از زمره دوستان آن دو است در ذم شیخ فضل الله نوری و یاران او چنین می نویسد: «بیچاره مشروطه را چون مطابق با حرفه آقایان نبوده و در خانه آنها را بسته حرام کرده اند و حکم بکفر مشروطه طلبان میدهند و سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ در مقام تحریم مشروطیت چون هیچ دلیلی از کتاب و سنت و اجماع و عقل که ادله اربعه است نداشته اند ناچار متوسل بمعرفی اشخاص شده اند مثلا میگویند اگر مشروطه خوب بود چرا ملک المتکلمین بابی یا سایرین مشروطه خواه شد یا چرا قاضی ارواقی حامی او بوده» (مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس(
عین السلطنه هم بر فساد عقیده این دو و بابی بودنشان مهر تایید می زند: یک چیز در دل من بود که هنگام رفتن از اسعد الحکماء پرسیدم و آن این بود که ملک المتکلمین و سید جمال و میرزا جهانگیر چه مذهب داشتند. گفت آن دو نفر اولی ازلی بودند چنانچه افعال و کردارشان بر همه معلوم شد. سیمی مذهب نداشت و به هیچ چیز قائل نبود. اما فعلا در ایران این جماعت دچار زحمت و مشقت بی نهایت هستند. (روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 5، ص: 3767(
در مورد سیدجمال واعظ نیز همین مساله وجود دارد. باز هم کسروی در کتاب خود اظهار می دارد که واعظ علیرغم داشتن لباس روحانیت، در خفا علیه اسلام و پیامبر آن سخن می گفته است.
مرحوم علی ابوالحسنی (منذر) از محققین والامقام معاصر نیز در مقاله ای بر این مساله تاکید کرده بودند: «فریدون آدمیت از ملک المتکلمین به عنوان فردی «ازلی مشرب» یاد کرده و منگل بیات و منصوره اتحادیه او (و سید جمال واعظ) را از «روحانیون ازلی مسلک و تندرو و مخالف نفوذ مذهب در سیاست» می شمرند که گرچه لباس روحانی داشته و به مبانی اسلامی استناد می کردند، اما هدفشان محدود کردن دخالت علما در سیاست و انجام اصلاحات غیر مذهبی و پذیراندن قوانین اروپایی بود. عین السلطنه نیز مواردی از مخالفت وی با احکام اسلام را آورده است. وی پیش از مشروطه به اتهام «بابیت» و لامذهبی ، با فشار آقانجفی و دیگر علما از اصفهان اخراج شد و ناظم الاسلام کرمانی حضورش در جنبش مشروطه را تلویحا به انگیزه انتقام از علما ربط می دهد. نگارش «رویای صادقه» (بر ضد علمای اصفهان) توسط ملک با کمک کسانی چون میرزا اسدالله نائینی (منشی کنسولگری روس در اصفهان ، و از سران فرقه ازلی) انجام گرفت و چاپ آن نیز به کمک منشی کنسولگری و در روسیه انجام گرفت. روابط مشکوکش با سر اردشیر ریپورتر (مهره فعال بریتانیا در ایران ، و معرف رضاخان برای کودتا به انگلیسی ها) نیز درخور تامل است.»
از همه اینها بگذریم درگیری ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ با علمای اصفهان که داستان نیز از آنجا آغاز می شود حقیقت غیرقابل کتمانی است. این مساله را نه مورخین بلکه محمدعلی جمالزاده، به تصریح در داستان خود نقل می کند.
جمالزاده در سر و ته یه کرباس تحت عنوان بابی کشون می نویسد: « در آن حیص و بیص ناگهان غوغا و همهمه افزون گردید ولی به زودی معلوم شد که یک نفر بابی بیدین دیگری را می آورند. نزدیک شدیم دیدیم که شخصی که فریادش بلند است، آقامحمدجواد صرّاف، مؤسّس مدرسهٌ خودمان است که با آن جثهٌ فربه زیر چوب مثل مار به خود میغلتد و ضجّه میکند…
در این حیص و بیص در میان جمعیت یک نفر نگاهش به ما افتاد و اتفاقاً ما را شناخت. پرخاش کنان فریاد برآورد که پدرسوخته های سگ توله شما بچه بابیها اینجا چه گُ.. میخورید؟ لرزان و اشکریزان…مانند دو طفلان مسلم، از چنگ آن مسلمان حارث بدتر گریخته دواندوان به خانه برگشتیم که مادران خود را از ماجرا آگاه سازیم…»
جمالزاده علیرغم همه عقده گشایی های خود به خوبی نشان می دهد که فوج فوج مردم اصفهان علیه این دو نفر بودند و آنها را بابی می دانستند حال چگونه نویسنده محترم کتاب از این مساله صرفنظر کرده و این دو نفر را آزادی خواه و متدین می نماید؟
سایر محققین تاریخ معاصر نظیر موسی نجفی، موسی حقانی، عبدالله شهبازی و ... نیز متفقا بر این عقیده اند که این دو نفر ازلی بوده و از جمله طیفی که تلاش داشتند مشروطه را به انحراف برند. در این خصوص موارد بسیاری وجود دارد که از آن می گذرم.
میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل نیز کمی از این دو ندارد اما متاسفانه به دلیل ضیق وقت موفق به جمع آوری مستندات پیرامون وی نشدم که عذر خواهی میکنم.
*باید روایت عفیفانه عشق در کتاب را ستایش کرد
اما جدای از این انتقادات تاریخی، باید روایت عفیفانه عشق در این کتاب را ستایش کنم. امجدیان بسیار نجیب و زیبا از عشق دختر و پسر ذکر کرده است.
متاسفانه تهییج شهوات در نقل امور جنسی دامن گیر بسیاری از نویسندگان از جمله مذهبی ها شده اما امجدیان به خوبی از این مساله عبور کرده و کاملا پاک نقل روایت کرده است.
به نظرم دو جلد آتی کتاب که وارد مقاطع کمتر بحث بر انگیز تاریخی خواهد شد بسیار موفق تر و قابل دفاع تر است؛ خدا قوت می گویم به کیوان جان
مصطفی وثوق کیا : خدا قوت جناب ملوندی. خب دوستان عزیزم یک ربع از وقت ما باقی مانده است. به نظرم اگر جناب امجدیان و کاموس نظراتی دارند بفرمایید تا بحث به پایان برسد.
* کاش سیاست و مشروطه پس زمینه داستان بود
مهدی کاموس: سپاس از جناب ملوندی که وقت مستوفی گذاشتند. اما مشکل این رمان همان پرداختن به مشروطه خواهان است. کاش سیاست و مشروطه پس زمینه بود تا عشق در این رمان نمود بیشتری داشت.
علیرضا ملوندی : بله این هم نکتهای هستش اما حالا که پرداخته شده نمیشد از آن گذشت و عبور کرد.
مهدی کاموس: اما نکته درباره تاریخ اینکه در داستان با شخصیت محتمل و ممکن روبرو هستیم و در تاریخ با شخصیت موجود که به اندازه راویان درباره شان سخن هست و اما تاریخ مشروطه بحث مفصلی میطلبد که باید در مجال دیگری پرداخت.
کیوان امجدیان : ممنونم از همه دوستان. همه دوستان نکاتشان درست و محترم بود. اما واقعیتش من به جز نکات آقای کاموس و ملوندی منتظر چیزهای دیگهای بودم.
میگویند نوبسنده در زمان نوشتن کتاب آنقدر درگیر نوشتن است که خیلی موارد را نمیبیند و منتقد (برعکس نقد سنتی که منتقد با خط کش ادبیات فقط متر میکند و کم و زیادش را میگوید) باید از دریچه تخصص خودش آنها را به مخاطب نشان بدهد. مثل نکتهای که آقای کاموس درباره دوقطبیها گفت یا نکات ملوندی عزیز درباره تاریخ. کاش دوستان تجربی بودن کار را بیشتر میدیدند که مثلا با این نوع نثر این شکل روایت تجربه شده است یا حتی کاری که در ساختار اثر انجام شده یا حتی اینکه مثلا آوا میمیرد و فصل بعد خودش راوی آن فصل است. یا حتی پایان داستان که انگار شروع دیگری است و یا اصلا فصل بندیهای کار که به شکلی نامتعارف آمده است و ...
گمان نکنم بعد از این مدت اصول اولیه نوشتن را ندانم؛ ادعایی هم ندارم. این اولین رمان من است. حتما ضعف در شخصیت پردازی درست است .حتما فضاسازی ایراد دارد اما باید مسائل را با هم دید.
اما یک نکته درباره نقد برادر ملوندی؛ اینها که گفتی همه نسبی است. من میتوانم روایات مقابل آنها را بیاورم. تاریخ نسبی است. مثلا وقتی کسروی روی خوشی به ملک نشان نمیدهد میتوان شک کرد به تاریخی که علیه ملک است. درباره شیخ شهید هم واقعا هرجا میخواستم ایشان را وارد قصه کنم ورودی غیرمنطقی و خروجی غیرمنطقیتر باید صورت میگرفت. در فصل اول جلد دوم البته به شیخ شهید ادای دین کردهام.
علیرضا ملوندی: بله این مساله را قبول دارم که تاریخ نسبی است اما حرف من سر اختیار روایتی بود که کتاب برگزیده است. یعنی طبیعتا از کیوان امجدیان به عنوان یک نویسنده حزب اللهی قاعدتا بیشتر انتظار میرود سراغ روایاتی برود که حداقل مورخین همسو آنها را پذیرفتهاند.
عرض کردم که بزرگانی مثل منذر، حقانی، شهبازی، نجفی و ... به این نتیجه رسیدند که این دو نفر فاسدالعقیده و مشکوک بودند، مویداتی هم از همفکران اینها وجود دارد که مساله را تایید میکند. هر چند این قاعده کلی نیست و ممکنه در طول تحقیقاتت به نکاتی خلاف نظر اینها رسیده باشی که خب وقت مستوفی برای بحث و بررسی میخواهد. علی ایحال این پرداخت به تاریخ بسیار قابل تقدیر است.
علاقمندان جهت دریافت کتاب با تخفیف ویژه میتوانند با شماره 26802042 تماس بگیرند.
در ذیل امتیازات به کتاب «آوای تار یحیی» را مشاهده میکنید.