کد خبر 518796
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۲

در حقيقت رضا شاه، کار فرهنگي را با کار نظامي يکي مي‌دانست. وي ترقي فرهنگي را با ترقي نظامي همسنگ مي‌پنداشت و به همين دليل مي‌خواست در عرض اندک مدتي ايران تبديل به اروپايي جديد گردد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ غربيان، شاه شدن رضاخان را همواره به عنوان نمادي از مدنيت و پيشرفت ايران عنوان مي‌کنند. هر چند نمي‌توان انکار کرد با آمدن وي برخي کارهاي اصلاحي ظاهري چون ساختن راه، ساختمان سازي و راه آهن در ايران ايجاد شد ولي بايد دانست هر دولتي نهايتاً براي حفظ پايداري خود مجبور به انجام دادن اين کارها است. ولي کاري که رضا خان با فرهنگ ايراني کرد کار هر کسي نبود.

در حقيقت رضا شاه، کار فرهنگي را با کار نظامي يکي مي‌دانست. وي ترقي فرهنگي را با ترقي نظامي همسنگ مي‌پنداشت و به همين دليل مي‌خواست در عرض اندک مدتي ايران تبديل به اروپايي جديد گردد.

اين کار بجز با تخريب فرهنگ گذشته و مذهبي ايران امکان نداشت. رضا شاه ايران را چون پادگاني بزرگ مي‌دانست که وي به عنوان فرمانده آن اطاعت محض از سربازانش مي‌خواست و لزوماً براي ايجاد نظم و اطاعت محض مي‌بايستي نسق سربازان را مي‌کشيد. مظاهر تمدن از تغيير چهره تهران شروع شد. شهردار انقلابي وي يعني بوذرجمهري که از نظاميان بود به زور سرنيزه خيابانهاي ضربدري تهران را ايجاد کرد. اين خيابانها از هر جايي که مي‌رفتند مهم نبود چه اثر فرهنگي يا هنري را نابود مي‌کنند. هر چه بر سر راه بود بايستي نابود مي‌شد. خصوصاً اگر نمادي از نظام گذشته بود.

پس از مدتي تخريب و ساخت و ساز تهران تا اندازه‌اي به چشم شاه و حلقه شبه روشنفکري گرد وي نشست. ولي اين شهر يک چيز مهم کم داشت. چهره آدمها و عابران آن هنوز قجري و قديمي بود. حال بايستي آدمهاي اين کوچه و خيابان مدرن مي‌شدند. پس فرمان تعويض لباس و لباس متحدالشکل صادر شد. مردم مبلس به کت و شلوار و کلاه پهلوي شدند. گاه اين تغيير چهره شکل خنده داري مي‌گرفت. چه بسيار کساني از اهالي شهر يا بيرون آن پولي جهت خريد لباس نداشتند ولي قيچي حکومت نظامي آنان را مدرن مي‌کرد. لباس بلند به مد و قيچي کوتاه مي‌شد و بدون آنکه اصلاحي در آن انجام گيرد به شکلي خنده دار بر تن صاحب آن آويزان مي‌ماند. چه بسيار مرداني که با همين چهره شهر را زشت تر مي‌کردند. انگاري مي‌خواستند با اين فرمان شاه مخالفت نمايند.

ولي با اين همه مسائل بر دل شاه نمي‌نشست. شاه الگويي جهت تغييرات مي‌خواست. شاه که حتي سفري به خارج نداشت چاره کار را سفر به ترکيه که دم دست ترين کشور شبه اروپايي بود ديد. ترکيه‌اي که با رهبري مصطفي کمال پاشا که بعدها آتاتورک نام گرفت عثماني را به ترکيه اروپايي تبديل کرد و تمدن اجباري را به عثماني تزريق کرده بود. اين دو جامعه شباهتهايي با هم داشتند. شاه از اين اصلاحات خوشش مي‌آمد. پس سفري دو هفته‌اي که بعد يک ماهه شد براي شاه ترتيب يافت. ترکها سنگ تمام گذاشتند. علاوه بر فخر فروشي در نمايش ارتش، تمدن شبه اروپاييشان را هم به رخ شاه ايران کشيدند. ترتيب دادن مجالس رقص که مخلوطي از زنان و مردان بودند چندان به مذاق شاه بد نيامد. رژه دختران پيشاهنگ و زنان بي سربند، هم. رضا شاه که تحت تأثير قرار گرفته بود بعدها گفت: «ما رفته بوديم با يک مرد بسيار بزرگ ملاقات کنيم. ما بايد ملت خودمان را همانطور به درجات رشد و حيات برسانيم که او ملت خودش را رسانيده بود».

در اين سفر شاه گشاده دست شد و مناطق مهمي از مرزهاي مورد اختلاف را به ترکيه داد. در عوض سوغات تغيير فرهنگ را از آنان پاداش گرفت. هنوز سالي از بازگشتش نگذشته بود که جرقه تغييرات در ذهن شاه به طوفاني تبديل شد. فرمان جديد صادر شد. فرمان کشف حجاب.

حال ما ديگر با تمدن اروپا راه مي‌پيموديم. ولي رضا شاه نمي‌دانست که ايران نه تنها اروپا نيست بلکه حتي ترکيه نيمه تمدن به ظن رضا شاه هم نيست. ريشه ديني مردم چنان عميق بود که فقط کافي بود واقعه‌اي چون شهريور بيست پيش آيد که اين پادگان بزرگ سر به شورش زند و هر چه رضا شاه کاشته بود در آتش شورش مردم بسوزد.

سفر رضا شاه به ترکيه حاوي تغييرات زيادي براي ايران شد که بيش از اين بايد بدان پرداخت. تعدادي از تصاوير آن سفر ديدني است:

 
{$sepehr_album_35322}