به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شايد از نام اين نوشته تعجب کنيد. البته جاي تعجب نيز دارد. رضا شاه و دکتري!؟ اين بماند تا بعد به آن بپردازيم. رضا در خانوادهاي ثروتمند به دنيا نيامده بود و حتي ميتوان وي را فقير به حساب آورد. منطقۀ آلاشت مازندران منطقۀ ثروتمندي نبود. هنگامي که پدرش در تهران درگذشت و خبر مرگش را به همسرش – نوش آفرين– رساندند وي با شتاب در ارديبهشت 1257 شمسي شال و کلاه کرد و همراه با نوزادش از منطقه پر برف امامزاده هاشم گذشت و با مکافاتي خود را به تهران رساند.
روزگاري سخت چون خود آلاشت در انتظار اين زن و فرزندش بود. رضا تحت قيمومت اقوام دور و نزديک بزرگ شد. در زماني که خانوادههاي ثروتمند و اشرافي چندان تحصيلات عاليهاي نداشتند توقعي نبود رضا که در محله سنگلج بزرگ شده بود سوادي بياموزد. انجام کارهاي شاگردي و سبک فرصتي براي وي باقي نميگذاشت. اين امر به قدري روشن است که تاريخ نويسان رسمي و درباري نيز هر چقدر سعي کردهاند از کنار آن به سرعت بگذرند ناچار به اعتراف شدهاند.
ورود به قزاقخانه وي را از شر فقر تا حدودي آزاد کرد. ديگر رضا دست در جيب خود داشت. محيط خشن قزاقخانه که به زبان امروز از کارهاي سخت به حساب ميآمد روحيهاي خشن به وي بخشيد؛ جلادت و قساوت. رضا خان شصت تير که خودي نشان داده بود مراحل ترقي را پيمود به طوي که سالها بعد مورد نظر و علاقه از ما بهتران قرار گرفت و شاخه نظامي کودتايي را رهبري کرد که شاخه سياسيش به دست جواني کار کشته چون سيد ضياء بود.
قدرت فولاد برتر از کاغذ بود. سيد ضياء هم برکنار شد و رضا خان سردار سپه همه کاره شد. سواد وي در اين زمان تا آن اندازه بود که زير نامهاي را امضا کند يا متن از پيش نوشته شدهاي را بخواند. و همين کفايت ميکرد.
با اين احوال دهها سال بعد اين بي سواد قابل توجيه نبود. شاه در پي کسب اعتبار خانوادگي بود. هر چند محمدرضا پهلوي نيز تحصيلات آکادميکش را تا آخر ادامه نداد و پس از مدرسه له روزه به دانشگاهي نرفت ولي تعلق 22 دکتراي افتخاري از کشورهاي گوناگون اندکي از بار اين محنت ميکاست. ولي بي سوادي پدر را به گونهاي بايد جبران کرد. شايد با يک دکتراي افتخاري.
سال 57 تعدادي از اساتيد دانشگاه حاجت تپه ترکيه، حال براي چه؟ نميدانيم – شايد خودشيريني – حامل مدرکي شدند که 35 سال پس از مرگ رضا شاه به وي تعلق گرفت. دکتراي افتخاري.
دکتراي افتخارياي که به فرمان شاه بر صحن آرامگاه رضا شاه نصب شد و سندي شد براي نشان دادن عظمت و سطح علم رضا شاه. مکاتبات اين امر خواندني و شيرين است:
روزگاري سخت چون خود آلاشت در انتظار اين زن و فرزندش بود. رضا تحت قيمومت اقوام دور و نزديک بزرگ شد. در زماني که خانوادههاي ثروتمند و اشرافي چندان تحصيلات عاليهاي نداشتند توقعي نبود رضا که در محله سنگلج بزرگ شده بود سوادي بياموزد. انجام کارهاي شاگردي و سبک فرصتي براي وي باقي نميگذاشت. اين امر به قدري روشن است که تاريخ نويسان رسمي و درباري نيز هر چقدر سعي کردهاند از کنار آن به سرعت بگذرند ناچار به اعتراف شدهاند.
ورود به قزاقخانه وي را از شر فقر تا حدودي آزاد کرد. ديگر رضا دست در جيب خود داشت. محيط خشن قزاقخانه که به زبان امروز از کارهاي سخت به حساب ميآمد روحيهاي خشن به وي بخشيد؛ جلادت و قساوت. رضا خان شصت تير که خودي نشان داده بود مراحل ترقي را پيمود به طوي که سالها بعد مورد نظر و علاقه از ما بهتران قرار گرفت و شاخه نظامي کودتايي را رهبري کرد که شاخه سياسيش به دست جواني کار کشته چون سيد ضياء بود.
قدرت فولاد برتر از کاغذ بود. سيد ضياء هم برکنار شد و رضا خان سردار سپه همه کاره شد. سواد وي در اين زمان تا آن اندازه بود که زير نامهاي را امضا کند يا متن از پيش نوشته شدهاي را بخواند. و همين کفايت ميکرد.
با اين احوال دهها سال بعد اين بي سواد قابل توجيه نبود. شاه در پي کسب اعتبار خانوادگي بود. هر چند محمدرضا پهلوي نيز تحصيلات آکادميکش را تا آخر ادامه نداد و پس از مدرسه له روزه به دانشگاهي نرفت ولي تعلق 22 دکتراي افتخاري از کشورهاي گوناگون اندکي از بار اين محنت ميکاست. ولي بي سوادي پدر را به گونهاي بايد جبران کرد. شايد با يک دکتراي افتخاري.
سال 57 تعدادي از اساتيد دانشگاه حاجت تپه ترکيه، حال براي چه؟ نميدانيم – شايد خودشيريني – حامل مدرکي شدند که 35 سال پس از مرگ رضا شاه به وي تعلق گرفت. دکتراي افتخاري.
دکتراي افتخارياي که به فرمان شاه بر صحن آرامگاه رضا شاه نصب شد و سندي شد براي نشان دادن عظمت و سطح علم رضا شاه. مکاتبات اين امر خواندني و شيرين است: