مهندس بازرگان اصلا مبارزه مسلحانه را قبول نداشت. البته او به یک دلیل قبول نداشت و امام هم به دلیل دیگر قبول نداشت که اصلا آن هم ربطی به هم نداشت.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ در تاریخ معاصر ایران و به خصوص پس از انقلاب مشروطه افراد و خانواده هایی حضور دارند که در دهه های مختلف تاثیرات مختلفی را در فضای جامعه گذاشته اند. بی شک نام مهندس مهدی بازرگان را هر کس که تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کرده باشد به یاد دارد. حال چه به طرفداری از وی و یا نقد به عملکرد او و دولت موقت.

در این میان مشرق نیوز سعی نموده با منتشر نمودن گفتگو با رجال شناس تاریخ معاصر؛ قاسم تبریزی به بررسی کارنامه و عملکرد مهندس بازرگان بدون هیچ موضع گیری بپردازد. بخش دوم این گفتگو را تقدیم مخاطبین خود می‌کنیم. در قسمت ابتدایی این گفتگو پیرامون خانواده مهندس بازرگان مطالبی ارائه گردید.


*پس اولین ورود مهندس بازرگان به امور سیاسی به بعد از دهه 30 برمی‌گردد؟

دهه 30 تا 40 دوره دوم زندگی مهندس بازرگان است که یک انسان سیاسی تند و فعال است. اولین مرحله ورود او به دولت دکتر محمد مصدق است. او به عنوان رئیس هیات مدیره شرکت نفت از طرف دکتر مصدق انتخاب می‌شود. به آبادان می‌رود و علیه دولت غاصب و غارتگر انگلستان صحبت می‌کند. البته همراه او حسین مکی و چند نفر دیگر هم بودند. آنها یک هیاتی می‌روند ولی رئیس هیات آقای بازرگان است.

*این تغییر روش در مهندس بازرگان؛ یعنی سیاسی شدن به چه دلیلی است؟

دلیل قانع کننده‌ای برای آن ندارم. اتفاقا این معضل را شما در نهضت آزادی هم می‌بینید. به هر صورت به عنوان یک آدم سیاسی فعال وارد صحنه می‌شود و مدافع سرسخت دولت آقای مصدق می‌شود. بعد هم که از مدیریت شرکت نفت آبادان تغییر می‌کند، به عنوان مسئول اداره آب تهران انتخاب می‌شود که بخشی از لوله‌کشی‌های آب تهران در زمان مدیریت آقای بازرگان صورت می‌گیرد و خدمات شایانی در مدیریت اجرایی نمود.

در همین دوران است که یک نوع شیفتگی نسبت به دکتر مصدق پیدا می‌کند. او معتقد بود که آقای مصدق تحصیلکرده اروپا است و مدافع ناسیونالیست مستقل منهای حکومت و قائل به حکومت مشروطه است که شاه سلطنت کند ولی حکومت نکند. حاکمیت قانون و دمکراسی باشد و یک نگرش اینطوری دارد. اگرچه در مواردی این نگاه افراطی بود و به نقد برخی عملکردهای دکتر مصدق نمی‌پرداخت.

به هر صورت در بین رجال سیاسی دهه 20 تا 30 اگر بخواهیم سیزده - چهارده نخست‌وزیری که به راس کار آمدند و رفتند، برجسته‌تری‌شان دکتر مصدق می‌شود. به نسبت محمدعلی فروغی، حسین علا، حاجعلی رزم‌آرا، احمد قوام، محسن صدر، محمد ساعد مراغه‌ای، ابراهیم حکیمی، علی سهیلی و ... مصدق از همه برجسته تر بود. با تمام فراز و فرودها، خطا و آزمون‌هایش که در جای خود باید بدان پرداخت.

با کودتای انگلیسی- آمریکایی 28 مرداد 32 فعالیت‌های او گسترده‌تر می‌شود و کمربندش را برای مبارزه محکم می‌بندد. اولین قدم تاسیس نهضت مقاومت ملی است. خب ببینید در این هم یک تاملی ما داریم. در نهضت مقاومت ملی چگونه، طراح اولیه‌اش شاپور بختیار است. البته در این مجموعه هم مذهبی‌ها هستند و هم جبهه ملی‌ها غیر از الهیار صالح و دوستانش که نیامدند، ولی عمدتاً برخی از اعضای جبهه ملی و از مذهبی‌ها که از جمله آقایان بازرگان، دکتر یدالله سحابی، استاد محمدتقی شریعتی در مشهد، آیت‌الله سید محمود طالقانی و آیت الله سیدرضا زنجانی در آن حضور دارند. ولی چهره هایی هستند که بعدها ماهیت خود را نشان دادند.

نهضت مقاومت ملی شروع به فعالیت می‌کند. در همان ابتدا نفوذی‌های حکومت نظامی در میان آنها حضور دارند. آنها نشریاتی منتشر می‌کنند و کمیته دانشجویی تشکیل می‌دهند. فعالیت‌های زیرزمینی و روزمینی انجام می‌دهند تا سال 1334.

در همان زمان یک بیانیه در مورد قرارداد کنسرسیوم نفت می‌هند. البته در مورد این قرارداد آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی یک بیانیه مفصل می‌دهند. بیانیه دوم آیت الله کاشانی که به صورت مصاحبه است در آن رابطه با انگلیس را تقبیح می‌کند. همان روزها انتخابات هیجدهم مجلس شورای ملی است و فعالیت های آیت الله کاشانی علیه دولت کودتا، علیه سیاست رژیم که نهایت در سال 1334 منجر به دستگیری و زندانی شدن او می‌شود.

آقای بازرگان با یازده نفر از اساتید دانشگاه که بیشتر هم از اساتید دانشکده فنی بودند بیانیه‌ای علیه قرارداد کنسرسیوم که آقای دکتر علی امینی عاقد و آن را امضا کرد؛ صادر نمودند. (برادر امینی می‌گفت که او در این قرارداد ده میلیون دلار رشوه گرفته است)

در همین زمان‌هاست که مهندس بازرگان به واسطه حضور در جبهه مقاومت دستگیر، محاکمه و به زندان می‌رود. البته مدت آن کوتاه است. وقتی که از زندان آزاد می‌شود، فعالیت خود را آغاز می‌کند و در سال 1339 جبهه ملی دوم که تاسیس می‌شود عضو شورای مرکزی آن می‌شود. و این دیگر یک آدم فعال سیاسی است و در کنار آدم هایی با نگرش های متضاد و در یک مجموعه‌ای از سیاسیون متفاوت.

* در این زمان که مسئولیت دولتی ندارد؟

نه دیگر.

*تدریس دانشگاه هم ندارد؟

مجوز تدریس را از او سلب کردند. در میان هشت سال یعنی از کودتای انگلیسی- آمریکایی 28 مرداد 1332 تا 1340 مهندس بازرگان کاملا یک آدم سیاسی می‌شود و کمتر از او فعالیت‌های مذهبی می‌بینید.
از این زمان مرحله سوم زندگی آقای بازرگان ورق می‌خورد. یعنی دوره سال‎های 1340 تا 1356 . این زمان دوره پرماجرایی در زندگی آقای بازرگان است. مسئله اول در این برهه تاسیس نهضت آزادی است. یکسری اختلافاتی اینها در درون جبهه ملی داشتند که متاسفانه نه اینها می‌گویند اختلافات چه بوده است و نه جبهه ملی می‌گوید. البته صحبت‌هایی به صورت پراکنده منتشر شده مثل اینکه اینها می‌خواستند برای آیت الله العظمی سیدحسین بروجردی مجلس ختم بگیرند و دیگر اعضای جبهه ملی قبول نمی‌کردند. به هرصورت تاسیس نهضت آزادی با اجازه دکتر مصدق صورت می‌گیرد. نامه‌ای به مصدق می‌نویسند که ما می‌خواهیم یک تشکیلاتی به نام نهضت آزادی درست کنیم ولی این دکانی در برابر جبهه‌ملی نخواهد بود، بلکه در کنار جبهه ملی وفادار خواهیم ماند. این مواردی که عرض می‌کنم در شناسایی مواضع یک شخصیت سیاسی نکات حساسی است. در مقابل آقای مصدق هم با تشویق، ترویج وتجلیل از مهندس بازرگان تائید می‌کند که شما این تشکیلات را داشته باشید.



آنها در اساسنامه اعلام کرده بودند که ما مسلمان هستیم، ایرانی هستیم، مصدقی هستیم و در چارچوب قانون اساسی مشروطه فعالیت می‌کنیم. حالا اینجا شما تضاد اسلام و مثلا نگرش آقای دکتر مصدق که خواهان جدایی دین از سیاست و احیانا موارد اینگونه است را در نظر بگیرید. سوال مهم این است که این افراد متوجه این تضاد فکری شده‌اند یا خیر؟ آن موقع این فکر را می‌کردند یا نه؟ خیلی کارها در مرحله آغاز تضاد، تعارض و معضلش معلوم نمی‌شود؛ بلکه در روند معلوم می‌شود. خصوصا اگر اینها به دلیل مذهبی از جبهه ملی جدا شدند، چگونه می‌خواهند در کنار آن بمانند؟ چگونه می‌خواهند اشتراک نظر و مواضع داشته باشند؟ خب سوالات، ابهامات، شبهات زیاد است که نیاز به تحقیق و تحلیل عمیق و مستند دارد. اگر چه نهضتی‌ها در این موارد سکوت می‌نمایند.

از زمان تاسیس(اردیبهشت 1340) نهضت آزادی سه جریان متضاد در درون آن شکل می‌گیرد. یک جریان آقای مهندس بازرگان و دکتر سحابی هستند با آن تفکری که به آن اشاره کردیم و بعداً بیشتر خواهیم گفت. جریان دوم آقایان حسن نزیه، عباس رادنیا، رحیم عطایی و برادرش، عباس امیر انتظام و... . در این جریان افرادی مانند آقای رادنیا اهل نماز بودند اما مانند آقای بازرگان فعالیت مذهبی فعال نداشتند. اما افرادی مانند رحیم عطایی، حسن نزیه، عباس امیر انتظام و... اصلا مذهبی نبودند. به نوعی ملی سوسیالیسم بودند که حسن نزیه بعدها هم همین رویه را ادامه داد. صحبت های وی علیه اسلام و دین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جایگاه وزیر نفت!! عباس امیرانتظام با اینکه جزو موسس نهضت نبود اما در ذیل حرکت رحیم عطایی قرار می‌گرفت.

جریان سوم جریان آیت الله سید محمود طالقانی است. از اینکه ایشان عضو نهضت آزادی باشد، بعید و غیر ممکن به نظر می‌آید. سه جلد کتاب «آیت الله طالقانی به روایت اسناد ساواک» را اگر از ابتدا تا انتها مطالعه نمایید هیچ اثری که نشان‌گر عضویت ایشان در نهضت آزادی باشد را نمی توانید پیدا کنید. حتی در یکی از گزارش‌های ساواک آمده که از آیت‌الله طالقانی در این زمینه سوال می‌شود‌ که در جواب می‌گویند: من عضو نهضت آزادی نیستم اما اعضای آن سوالات مذهبی‌شان را از من می‌پرسند. حتی در پیامی هم که برای تاسیس نهضت آزادی ارسال می‌کنند، صحبت از عضویت ایشان نیست. در آنجا می‌نویسند که عده‌ای از افراد مذهبی یک تشکیلاتی درست کرده‌اند؛ من در محضر اجداد مطهرم شرمنده‌ام که برای اسلام و دین کاری نکردم، امیدواریم که شما خدماتی بکنید. بعد ادامه می‌دهند که : مواظب باشید تا دشمن در میان شما نفوذ نکند. یک بیانیه هم آیت الله سیدرضا زنجانی که از اعضای جبهه ملی است، صادر می‌کنند.

افراد حاضر در جریان فکری آیت الله طالقانی به دلیل اینکه مسجد هدایت آن روزها برای خودش پایگاهی بود و در کنار ایشان که می‌آیند به نهضت هم می‌پیوستند. افرادی مانند شهید دکتر مصطفی چمران، دکتر عباس شیبانی، مهندس عزت الله سحابی(البته این مهندس سحابی سال چهل است که داریم صحبت می‌کنیم. یعنی باز روند فکری و تفکرات افراد را در نظر داشته باشید) جلال‌الدین فارسی، شهید محمدعلی رجایی، سیدمحمدمهدی جعفری و... که اینها بیشتر افراد متدین مذهبی سیاسی بودند و به دنبال حاکمیت دین بودند. مثلا اگر آثار جلال‌الدین فارسی و یا آثار دکتر سیدمحمدمهدی جعفری را مطالعه کنید و یا کارنامه شهید محمدعلی رجایی، شهید مصطفی چمران، دکتر سیدمحمد مهدی جعفری و دکتر شیبانی را نگاه بیندازید عموما در طیف مبانی فکری آیت الله طالقانی می‌گنجند و بیشتر تحت تاثیر ایشان قرار می‌گیرند.

به هر صورت فعالیت نهضت آزادی شروع می‌شود و هنوز یکسال از جریان نگذشته که رهبران آن بازداشت و راهی زندان می‌شوند. از جمله دکتر سحابی، رادنیا، مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی. البته خبری از بازداشت امثال حسن نزیه، رحیم عطایی و... نیست. به هر صورت نهضت در این زمان به دست عده‌ای از جوانانی مانند جلال‌الدین فارسی و... که انقلابی‌تر بودند، می‌افتد. آنها بیانیه‌هایی صادر می‌کنند با این عنوان که «دیکتاتور خون می‌ریزد». این بیانیه‌ها با مرام‌نامه نهضت آزادی همخوانی و هماهنگی نداشت. با قتل عام پانزده خرداد و بسته شدن جامعه و سیطره جریان مذهبی بر فعالیت‌های انقلابی و بعد هم تبعید حضرت امام، از نهضت آزادی تنها یک نام تا سال 1356 باقی می‌ماند. آنچه در اروپا و آمریکا به نام نهضت آزادی منتشر می‌شود نه با اساسنامه نهضت مطابقت داشت و نه با نگرش آقای مهندس بازرگان که در مورد کارنامه نهضت در اروپا و آمریکا نیاز به تحلیل و تحقیق مستقل دارد.



*علت این کم فعال شدن نهضت آزادی بازداشت و زندانی سران آن بود؟

بله. آنها تا سال 1346 در زندان هستند. اما دیگر عنوانی به نام نهضت آزادی فعال ما در جامعه نداریم. در خارج از کشور و در آمریکا آقای دکتر ابراهیم یزدی به نوعی نهضت آزادی را فعال می‌کند. البته او به نام انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا فعالیت داشتند که آن تشکیلات را باید مستقلا بررسی نمود. یا در اروپا صادق قطب‌زاده و عده‌ای دیگر به نام نهضت آزادی بیانیه می‌دهند. البته بیانیه‌های آنها هم منطبق با اساس‌نامه نهضت آزادی نیست. حتی آقای دکتر یزدی بیش از اینکه نهضت آزادی باشد به عنوان اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان آمریکا فعالیت می‌کند و در آن دوران دکتر یزدی بیشتر به عنوان یک شخصیت مذهبی مطرح بود.

بعد از اینکه سران نهضت آزادی از زندان آزاد می‌شوند، آیت الله طالقانی مبارزه را ادامه می‌دهد. شخصیتی مانند ایشان که به قول حضرت امام «ابوذر زمان» هستند و زبانشان مثل شمشیر مالک اشتر است و بازوی توانای اسلام هستند؛ از این زندان به آن زندان و از این تبعید به آن تبعید می‌روند. راه آیت الله طالقانی مشخص است. امثال حسن نزیه، رحیم عطایی، امیر انتظام و دوستانشان که کانون وکلا را راه می‌اندازند، اهل مبارزه نبودند. آقای بازرگان و دکتر سحابی تا سال 1356 تنها چند کتاب یا سخنرانی دارند آن هم خیلی در محفل کوچک و مشارکت در انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان و تاسیس چند مدرسه و کارهای فرهنگی که آن هم در جای خود به عنوان کار مثبت باید در مورد توجه قرار گیرد.

*فعالیت قوی سیاسی که تاثیرگذار بر جامعه باشند از خود به جای نمی‌گذارند؟

خیر. ما چند اثر از جمله طرح کلی اسلام را از آقای مهندس بازرگان داریم. درس دینداری، علمی بودن مارکسیست و... را داریم که اینها کتاب‌های بعد از زندانش است. در این دوره مجددا بیشتر به نظریه‌پردازی دینی می‌پردازند و هیچ گونه فعالیت سیاسی تا سال 56 از او و آقای سحابی نمی‌بینید. اما فعالیت‌های مشترک خیریه دارند. مثلا راه اندازی مدرسه کارآموز و حالا آنها چون بیشتر زیر نظر دکتر سحابی است من نمی خواهم آن موضوع را مداخله بدهم. یا مثلا شرکت سهامی انتشارات (1338) آیت الله طالقانی و آیت الله مطهری که صد نفر جزو موسسینش هستند اگر چه بعدا توسط ساواک تعطیل شد(1352). مثلا تاسیس دبیرستان کمال که بیشتر آقای دکتر سحابی در آن موثر است و یا تاسیس مسجد جامع نارمک و... . 

* برداشت شما این است که در برهه زمانی، دهه سکوت سیاسی بازرگان است؟ یا به غیر از او در جامعه هم خبری از تحرکات انقلابی نیست؟

اگر داریم اوضاع جامعه را بررسی می‌کنیم؛ در جامعه یک اتفاقاتی در حال انجام شدن است. ما در اینجا داریم شخص آقای بازرگان را بررسی می‌کنیم. گروه‌هایی مانند سازمان مجاهدین خلق و گروه ابوذر فعالیت‌های شهید آیت الله حسین غفاری. مبارزات شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی، فعالیت روحانیت تهران، جامعه مدرسین قم و زندانی شدن، تبعید صدها عالم و... وضعیت مبارزان در این دور... در حال فعالیت هستند اما اینها ربطی به آقای بازرگان ندارد. بحث روند تاریخی و گزارش مبارزات روحانیت و ملت را نداریم.

*به هر صورت گروهی به نام سازمان مجاهدین خلق زمانی جزو نهضت آزادی بودند که از آنها جدا شدند.

بله؛ جزو نهضت آزادای بودند اما به صورت مستقیم ربطی به آقای بازرگان ندارد. او مخالف عملکرد سازمان بود. در عرصه مبارزه مسلحانه اگر چه بعضا حتی بعد از انقلاب از سازمان دفاع می‌کرد، حتی آنها را فرزندان انقلابی خود می دانست! یا در جریان های سالهای 1360-1358 هم در روزنامه میزان و گاهی هم در بعضی محافل از سازمان دفاع کرد و یا سازمان معتقد است در تدوین کتاب شناخت از راه طی شده و کتاب ذره بی انتهای آقای بازرگان سود برده. این را دو عضو سازمان وقتی با امام در نجف دیدار داشتند مطرح کردند که ما مبانی فکری را از آثار آقای بازرگان گرفته‌ایم.

*به چه دلیلی؟

مهندس بازرگان اصلا مبارزه مسلحانه را قبول نداشت. البته او به یک دلیل قبول نداشت و امام هم به دلیل دیگر قبول نداشت که اصلا آن هم ربطی به هم نداشت. نگرش او مبارزه پارلمانی بود. مهندس بازرگان همواره مبارزات قانونی و پارلمانی را در زمان محمدرضا پهلوی اصل می‌دانست.

*پس در این دوره آقای بازرگان حتی از دور هم دستی بر آتش فعالیت‌های مبارزاتی ندارند؟

او فقط به کارهای خیریه می‌رسد و در اسناد به جای مانده ساواک هم هیچ نشانی از او نیست. حرکت آیت الله طالقانی و مبارزات او را نمی توان به نهضت ربط داد. فقط محفل انجمن اسلامی و مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان دارای جلساتی بود که حضرات آیات: شهید مطهری، شهید باهنر، علامه محمدتقی جعفری، آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و... سخنرانی می‌کردند.

*امابرعکس بازرگان؛ آیت‌الله طالقانی فعال‌تر هستند؟

بله، کاملا اینطور است. اما در این زمان(1356- 1346) هیچ فعالیت سیاسی از آقایان بازرگان و یدالله سحابی در جامعه دیده نمی‌شود. اصلا مقایسه آیت الله طالقانی با آقای بازرگان خطاست. دو شخصیت، دو روش متفاوت، دو بینش مختلف است.



*بازگشت مهندس بازرگان به فعالیت‌های سیاسی از چه زمانی مجددا کلید می‌خورد؟

از سال (56 – 57) یک دوره جدیدی از زندگی آقای بازرگان شروع می‌شود و دوباره او پر جوش و خروش است. اولین اقدام او تاسیس «کمیته ایرانی حقوق بشر» است که در اواسط 56 رخ می‌دهد. این کمیته هم نکات مثبت و منفی دارد. اما زمانه آن هنگامی است که ملت به دنبال سرنگونی رژیم است نه قانون گرایی حکومت.

*اشاراتی به آن می‌کنید.

نکات مثبت عبارت است از اینکه شروع کردند به بیانیه صادر کردن پیرامون نقض حقوق بشر و وضعیت زندانی‌ها، کشتار مردم، دستگیری و تبعید علما و شخصیت‌های سیاسی. را بیان کردند. مرتب هم بیانیه می‌دادند. حتی در دادگاه های دستگیر شدگان سالهای 57-56 بعضا اعضای آن فعال بودند.

*در این زمان نامی از نهضت آزادی در میان نیست؟

در این زمان هیچ نامی از نهضت آزادی در میان نیست. اساس حرکت شخص آقای بازرگان به عنوان رئیس کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر است. او با نشریات خارجی مصاحبه می‌کند، مقاله و بیانیه می‌دهد. اما در چارچوب قانون اساسی و نقد دولت و نقد عملکرد مسئولین که چرا آتش گلوله به سمت تظاهرکنندگان گشوده‌اند و وضعیت زندان‌ها اسفبار است. این مسئله در آن زمان مثبت بود اما این اتفاقات در چه مرحله‌ای دارد رخ می‌دهد؟! در مرحله‌ای که انقلاب اسلامی در متن جامعه اوج گرفته. امام و یارانشان در جامعه به دنبال نابودی شاه و رژیم او هستند علیه استعمارگران خاصه آمریکا موضع قاطع دارند. نه نگه داشتن رژیم. اولین تعارض در اینجا شکل می‌گیرد. حالا در این کمیته افرادی مثل آقای نورعلی تابنده، لاهیجی، علی‌اصغر حاج سید جوادی عضو هستند. شجاعت انتشار این بیانیه‎ها مقداری با تاخیر صورت گرفت زیرا امام قصد نابودی و فروپاشی رژیم پهلوی به عنوان ابزار غرب خصوصا آمریکا و صهیونیسم را داشت و جامعه به دنبال حکومت اسلامی است. این یک معضل می‌شود برای نیروهای انقلابی شد که همان موقع برخی منتقد بودند و برخی هم سکوت می‌کردند و می‌گفتند حالا اینها کارشان را بکنند ببینم به کجا می‌رسند. ولی اوج گیری حرکت انقلاب توجه زیاد به این نمی‌کردند. اگرچه اینها می‌رفتند و سخنرانی‌ می‌کردند و در دادگستری به عنوان وکیل مدافع زندانیان حرف می‌زدند. مثلا آقای عبدالکریم لاهیچی می‌رفت سخنرانی می‌کرد در حمایت از فلان دانشجویی که در بابل دستگیر شده است. آیا این شخص که بعدها ماهیت او مشخص شد مامور بود یا معذور؟ یا مثلا احمد صدر حاج سیدجوادی می‌رفت از فلان آقایی که زندان است یا دستگیر شده یا تبعید شده دفاع می‌کرد. این اتفاقات می‌افتاد اما نیروهای مذهبی در یک مرحله بالاتر، عمیق‌تر و اساسی‌تر داشتند گام برمی‌داشتند. به همین دلیل این کار باعث کند شدن حرکت انقلاب هم بود. مثل این می‌ماند که شما به دنبال نابودی شاه باشید و من بیایم بگویم که این آجودان سر کوچه‌مان من دیدم که زنی را داخل جوی آب هل داد. خب این کار بدی کرده و کار زشتی کرده ولی اگر شاه نباشد دیگر این آجودانی هم وجود نخواهد داشت. این آژان به دلیل وجود شاه این کارها را می‌کند. اساس حاکمیت ماهیت استبدادی و استعماری داشت. شاه مامور غرب خاصه آمریکا بود.

دومین حرکتی که آقای بازرگان انجام داد و که آن موقع جرات می‌خواست؛ شاه را دعوت به مناظره کرد. در مسئله اوضاع مملکت و 25 سال سلطنت دعوت به مناظره کرد که بیاییم یک مناظره تلویزیونی زنده بگذاریم و مستقیم برای مردم پخش شود ما حرف‌هایمان را بزنیم و شما هم حرف‌هایتان را بزنید. معلوم بود که شاه به دلیل غرور و تکبری که داشت و یا کارنامه خیانت بار و جنایت بار... مناظره را نپذیرد. ولی این حرکت مهندس بازرگان، حرکت خوبی بود و آدم شجاعی را می‌خواهد که این حرف را بزند. به این دلیل که هنوز ارتش و ساواک فعال هستند. آمریکایی‌ها و  انگلیسی‌ها و اسرائیلی‌ها با تمام قوا در حال حمایت از شاه هستند. بهاییت و فراماسون ها در حال رشد کردن است و به عنوان ابزار استعمار و علیه انقلابف اسلام، مردم در فعالیت هستند.

این اتفاقات با فوت مرحوم دکتر علی شریعتی هم زمان می‌شود. مهندس بازرگان به همراه شهید آیت الله مطهری یک بیانیه‌ای را منتشر می‌کنند. متن بیانیه در کل خوب بود اما بعضی‌ها به آن نقد داشتند. در آن دوره بعد از فوت دکتر شریعتی بعضی‌ها از روی ناآگاهی، جو جامعه، بعضا خطاهای تحلیلی دکتر مطرح می‌کردند که او وهابی، مارکسیست و یا بی‌دین است و اتهامات نابجا می‌زدند. در این بیانیه‌ متذکر شده بود که شریعتی نه کمونیست است، نه وهابی و نه بی‌دین است و او مسلمان است. اما به دلیل عدم شناخت جامع اسلام و مبانی اسلامی اشتباهاتی دارد. خب این هم یک گام دیگر در این دوره بود.



*این همراهی شهید آیت الله مطهری و مهندس بازرگان چگونه در این زمان برقرار می‌شود؟

شهید مطهری؛ مهندس بازرگان را آدم متدین، سالم و سلیم نفس می‌دانست ولی تفکرش را قبول نداشت. حتی آنها با هم رفت و آمد خانوادگی داشتند. البته خود مقام معظم رهبری هم با مهندس بازرگان ارتباط داشتند. حتی می‌توان گفت که مهندس بازرگان با برخی علمای دینی آن دوره ارتباط دارند. مثلا آیت‌الله موسوی اردبیلی، علامه محمد تقی جعفری، شهید حجه الاسلام کتر محمدجواد باهنر در انجمن پزشکان سخنرانی می‌کردند. یا شهید آیت الله مرتضی مطهری بخش عمده‌ای از کتاب‌هایشان مانند خدمات متقابل ایران و اسلام در انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان مطرح کردند. به عنوان یک فرد متدین و دانشگاهی با علمای انقلابی ارتباط داشت. اما آقای مطهری تفکرش را قبول نداشت. یعنی کسی که سال 1330 کتاب مهندس بازرگان را نقد می‌کند و سال 1356یعنی بعد از 26 سال هم مجددا آن را نقد می‌کند این نگرش نقد جدی آثارش است. ولی به مهندس بازرگان به عنوان یک آدم متدینی که در جامعه جایگاه دارد و قابل احترام است، بهش احترام می‌گذارد و نکته مهم این است که کسی تصور ناهنجار و نغمه های جدایی از مهندس بازرگان  نداشت. او در آن مرحله شاید بهترین گزینه بود که به نظر آقایان می‌آمد. 

با اوج‌گیری تظاهرات در سال 56 و 57 فعالیت‌ این کمیته گسترده‌تر می‌شود. این زمان‌ها نهضت آزادی را بیشتر آقای دکتر سیدمهدی جعفری و چند تن دیگر اداره می‌کنند. بیانیه می‌دهند و یک جزو هم دارند ولی آقای بازرگان در نهضت آزادی هیچ نقشی ندارد. البته مصاحبه‌هایی در مطبوعات از او منتشر می‌شود اما به عنوان جمعیت دفاع از حقوق بشر.

در همین ایام مهندس بازرگان و دکتر کریم سنجابی سفری به پاریس می‌کنند تا با امام صحبت کند. امام اول قید می‌کنند که اینها باید اعلام کنند که رژیم پهلوی را غیرقانونی می‌دانند. دو روزی اینها معطل می‌شوند. شاید بدون اعلام کردند بتوانند با امام ملاقات کنند که امام نمی‌پذیرد.

ادامه دارد...