گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
... وگنجشکها جدی جدی میمیرند!
حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
1- میگویند ناصرالدینشاه در یکی از روزها که به قصد شکار از شهر بیرون رفته بود با مشاهده گله آهوان درپی آنها اسب تاخته و از همراهان و ملازمان رکاب دور افتاده بود. شامگاهان خسته و کوفته به کاروانسرایی رسید و مصلحت آن دید که شب را به استراحت بگذراند تا ملازمان رکاب او را یافته و همراه آنان به پایتخت بازگردد.
دروازه کاروانسرا بسته بود. ناصرالدین شاه دقالباب کرد و کاروانسرادار از پشت در پرسید کیست؟ ناصرالدین شاه به روال شاهان در پاسخ گفت؛ ما، سلطانبنسلطان، خاقان بن خاقان، شاهشاهان، سایه خدا بر سر ایران، قبله عالم، سلطان صاحبقران، اعلیحضرت شاهنشاه ایران هستیم! کاروانسرادار که حسابی گیج شده بود از پشت در به فریاد گفت؛ انشاءالله خدای سببساز و بندهنواز در این شب سرد برایتان سرپناهی فراهم آورد، اینجا یک کاروانسرای کوچک است و برای اینهمه آدم جا نداریم!
2- بزرگنمایی فراتر از «گزافه» و «اغراق» درباره برجام که این روزها فضای تمامی نشست و برخاستها و مصاحبهها و سخنرانیهای رئیسجمهور محترم و برخی دیگر از دولتمردان را به خود اختصاص داده است، در حالی است که دولت محترم هنوز به این سؤال ساده و دمدستی - و البته بسیار ضروری - نه فقط پاسخ روشنی نداده، بلکه اساسا هیچ پاسخی نداده است که در مقابل امتیازات نقد فراوانی که به حریف تقدیم کردهایم، غیر از چند «وعده نسیه» که آنهم یکی پس از دیگری نقض شده و پوچ از کار درمیآید، چه دستاورد دیگری داشتهایم؟! تا آنجا که وقتی گفته میشود «به افتخار برجام دست بزنید»! دقیقا نمیدانیم باید به کجای آن دست بزنیم؟ و برای کدام دستاورد، هورا بکشیم؟!
میگویند و اصرار دارند همه بپذیرند که «برجام فتحالفتوح بوده است»! «برجام بزرگترین دستاورد تاریخی ملت ایران است»، «برجام به معجزه شبیه است»! «برجام یعنی تسلیم قدرتهای بزرگ جهان در مقابل ایران»! «اهمیت برجام از فتح خرمشهر هم بیشتر است»، «برجام سایه شوم جنگ را از سر مردم ایران برداشته است»! «برجام نه فقط بزرگترین پیروزی در تاریخ انقلاب بلکه بزرگترین پیروزی در تاریخ ایران است»! «برجام نقطه آغاز شکوفایی اقتصادی است»! برجام اشتغالزا، رونقدهنده تولید، جذبکننده سرمایههای خارجی، کارآفرین و...
کاش دولت محترم به جای اینهمه تعریف و تمجید از برجام و آنهمه بزرگنمایی درباره دستاوردهای آن فقط در چند جمله - تاکید میشود فقط در چند جمله - برای مردم توضیح میداد که زیر این تابلوهای رنگارنگ و چشمکزن کدام دستاورد قابل اشارهای برای معیشت مردم، اقتصاد کشور و عزت و اقتدار ایران اسلامی جای دارد؟ آیا این، انتظار بیجایی است و یا توقع زیادی است؟!...
اما سخن در این نوشته، فراتر از برجام است، بخوانید!
3- دولت محترم هوشمندتر از آن است که نداند بسیاری از قوطیهای پُر رنگ و لعاب ارائه شده درباره برجام، «پُر از خالی» است و اگرچه برجام به طور کامل بیدستاورد نیست ولی تقریبا هیچیک از وعدههای نسیه حریف تاکنون تحقق نیافته و در چشمانداز پیش روی نیز نه فقط نشانهای از تحقق آن دیده نمیشود بلکه هر از چند گاه به جای تحقق دستاوردهایی که وعده داده شده است، بر فهرست «از دستدادهها» افزوده میشود! که به عنوان مثال - و فقط به عنوان مثال - برخلاف آنچه در برجام وعده داده بودند، «سوئیفت» هنوز برقرار نشده و هیچ تبادل تجاری قابل انجام نیست. در اولین روز اجرای برجام با افتخار اعلام شد که بیش از 1000 «السی» گشایش یافته است ولی آن روز «یکشنبه» بود و تمامی بانکهای اروپایی در تعطیلات آخر هفته بودند و معلوم شد که ادعای یاد شده فقط یک «بلوف» بوده است و دولت محترم بعدها اعلام کرد که قرار بود 1000 السیگشایش یابد!
اعلام شده بود قرارداد خرید 118 فروند هواپیمای «ایرباس» با فرانسه منعقد شده است - که صرفنظر از پرسشهای فراوان درباره آن - چند روز بعد شرکت ایرباس رسما اعلام کرد، بدون اجازه آمریکا حاضر به فروش این هواپیماها نیست! آقای رئیسجمهور قول داده بود که با اجرای برجام بخش قابل توجهی از مشکل اشتغال حل میشود و جوانان ایران صاحب شغل خواهند شد ولی به جای آن در سفر فرانسه با شرکت در حال ورشکستگی پژو سیتروئن قرارداد بسته شد تا اقتصاد فرانسه با آنهمه جنایت و کینهتوزی که علیه ایران اسلامی و مردم کشورمان مرتکب شده بود، از مرگ نجات یابد و برای جوانان فرانسوی شغل ایجاد شود و هنگامی که صدای اعتراض مجلس بلند شده و خواستار توضیح دولت درباره مفاد این قرارداد و چرایی آن شدند، آقایان اعلام کردند که این قرارداد «محرمانه» است! - دقیقا برخلاف نص صریح اصول 77 و 125 قانون اساسی - همین قید محرمانه بودن و مغایرت آن با اصول یاد شده قانون اساسی درباره قراردادهای نفتی نیز اعلام شده و...
اکنون جای این سوال است که دولت محترم از کدام «فتحالفتوح»! و یا «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران»! و معجزه قرن! و... سخن میگوید و اگر آنچه در برجام از دست دادهایم و یا در حال از دست دادن آن هستیم، با اندک دستاورد حاصل از آن قابل مقایسه است و خود دولت نیز به فتحالفتوح بودن برجام اعتقاد دارد- که بعید است! - چرا دستکم به چند نمونه از دستاوردهای ملموس و عینی مورد ادعا اشاره نمیکند؟!
4- حالا به موضوع اصل یادداشت پیش روی بازمیگردیم و آن، این که دولت محترم از بزرگنماییهای اغراقآمیز درباره برجام و دستاوردهای نداشته - و یا اندک داشته- آن چه منظوری دارد؟ و کدام نقطه را نشانه رفته است؟ در این باره گفتنی است که؛
الف: بیتردید «نقطه مطلوب» این ماجرا در آیندهای بسیار نزدیک تعریف شده است. چرا که میدانند اغراقگویی درباره برجام نمیتواند دوام چندانی داشته باشد و افکار عمومی در فاصلهای نه چندان دور متوجه توخالی بودن تعریف و تمجیدهای گزاف خواهند شد.
ب: این نقطه مطلوب در کدام آینده نزدیک تعریف شده و در آینده نزدیک چه اتفاق و رخداد مهمی در پیش است؟ این سؤال، پاسخ روشن و خالی از ابهامی دارد؛ «انتخابات»
5- رئیس جمهور محترم پنهان نمیکند که خواستار مجلسی با حضور نمایندگان همسو با دولت است و به عنوان نمونه، ایشان در همایش استانداران به صراحت گفته بود «خواهان مجلس اعتدالی» است و البته هنوز تعریف مشخصی از اعتدال ارائه ندادهاند و این واژه را به معنای همراهی با دولت به کار برده و میبرند! و موارد دیگری از همین دست که فهرست آن طولانی است.
اکنون میتوان به وضوح نتیجه گرفت که تعریف و تمجیدهای غیرواقعی درباره برجام، کاربرد انتخاباتی دارد و مجموعه دولت اعتدال و مدعیان اصلاحات که متاسفانه و با عرض پوزش طی 3 سال گذشته دستاورد قابل ارائه چندانی نداشتهاند و انبوهی از وعدههای داده شده و تحقق نیافته در کارنامه خود دارند با بزرگنمایی درباره برجام؛
الف: انتظار دارند بر ناکامیهای خود در تحقق وعدهها سرپوش گذاشته و افکار عمومی را از مطالبه این وعدهها بازدارند!
ب: بر این تصورند که با معرفی برجام به عنوان «فتحالفتوح»! و معجزه قرن! و... چنته خالی از دستاورد خود را نه فقط «پُر» بلکه حاوی «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران»! جلوه دهند و شاید بر این باورند که ارائه «این دستاورد بادکنکی»! میتواند آراء مردم را به حساب نامزدهای هوادار دولت فاکتور کند!
ج: ادعای «الگو بودن برجام»! و آمادگی برای «برجام 2»! در همین بستر قابل ارزیابی است و آقایان به یقین میدانند که اینگونه ادعاها، فقط میتواند کاربرد انتخاباتی داشته باشد و مردم، با بصیرتتر از آنند که یک معاهده با هزینههای سنگین را به عنوان «الگو» برای حل و فصل سایر مشکلات برگزینند! و این پرسش را نادیده بگیرند که مگر «برجام یک» چه دستاورد قابل ارائهای داشته است که سخن از «برجام 2» نیز در میان باشد؟!
6- و اکنون سخنی با دولت محترم در میان است و آن، این که؛ چرا از بیان «واقعیت برجام» و توضیح درباره دستاوردهای ادعایی آن خودداری میکنید؟ به یقین گرد و غبار ناشی از بزرگنماییهای اغراقآمیز خیلی زود فرو مینشیند و واقعیتها آنگونه که هست، در میدان دید همگان قرار میگیرد، کما این که مردم علیرغم آنهمه بزرگنمایی دولت محترم درباره برجام، واکنش مثبتی نشان ندادند و آن تعریف و تمجیدها را با واقعیات محسوس و ملموس از جمله چرخ معیشت خود همخوان ندیدند. از این روی به آسانی میتوان نتیجه گرفت اینگونه اغراقها نه فقط اغراقکنندگان را به مقصود نمیرساند بلکه میتواند به جایگاه دولت در نگاه مردم، آسیبهای جدی نیز برساند و به قول یکی از شعرای کشورمان در اقتباس از شعر معروف «اریش فرید» شاعر اتریشی؛ «بچهها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ میزنند و گنجشکها جدی جدی میمیرند»!
ارائه تصویر مخدوش از اسلام و ایران
محمدتقی فاضلمیبدی-عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در سرمقاله امروز شرق نوشت:
مدتیپیش خبر ورود غیرقانونی دو قایق حامل نیروهای آمریکایی به داخل مرزهای آبی ایران، در بسیاری از رسانههای ایران و جهان بازتاب یافت. با هشیاری بهنگام برادران نیروی دریایی سپاه، این قایقها متوقف شدند و در فرصتی کوتاه و با هماهنگی مناسب وزارت خارجه و سپاه پاسداران، مشخص شد این مسئله عمدی نبوده است، بنابراین آنها آزاد شدند تا این ماجرا به نحوی مطلوب فیصله پیدا کند. مقامات آمریکایی نیز از برخورد خوب ایران با ملوانان دستگیرشده تشکر کردند.
در راهپیمایی ٢٢ بهمن امسال، حرکتی در قم و تهران انجام شد که زیبنده نظام جمهوری اسلامی نبود؛ رویداد دستگیری ملوانان آمریکایی به شکلی بازسازی شده بود که نیروهای حاضر در آن قایقها را به حالت تسلیم و خواری نشان میداد. در یکی از صحنهها، مردی را به صورت زن آمریکایی درآورده بودند و او را در انظار راهپیمایان به نمایش گذاشتند که طبیعتا شبکههای خبری این تصویرها را در سراسر جهان پخش کردند.
سؤال این است که چنین کاری را با کدام منطق سیاسی و دینی میتوان توجیه کرد؟ پس از مذاکرات هستهای و بهثمرنشستن برجام که دولت فعلی آمریکا زیر فشار برخی جمهوریخواهان افراطی است، اینگونه حرکتها تا چه میزان به سود و صلاح دستگاه دیپلماسی ایران است؟ آیا اینگونه اقدامات تحریککننده نمیتواند اجرای برجام را با بهانهگیریهای طرف مقابل همراه کند؟ آیا این نوع حرکات نمایشی به سود جمهوریخواهان افراطی در آمریکا نیست؟
آقای شمخانی، دبیر محترم شورای امنیت ملی ایران، بهتازگی گفته است جمهوریخواهان آمریکا به ما پیغام دادند آمریکاییهای زندانی در ایران را آزاد نکنید تا بهانهای باشد برای شکست رقیبان دموکرات آنها. ایران با هوشمندی، اجازه استفاده افراطیهای آمریکا از این مسئله را نداد و زندانیان را با ایرانیان زندانی در آمریکا مبادله کرد. حال آیا چنین حرکاتی به سود دستگاه تبلیغاتی تندروهایی مانند ترامپ نخواهد بود؟ ما از جریان گروگانهای سفارت آمریکا در اول انقلاب و حل آن مشکل در الجزایر پس از پیروزی ریگان جمهوریخواه و زیانهایی که او به ایران وارد کرد، نباید درس بگیریم؟ طبیعی است برخی میخواهند سیاستهای افراطی آمریکا را در ایران به دست عدهای، تشدید و تکرار کنند.
به نظر میرسد این نوع کارها اگر از روی حسن نیت هم باشد، انقلابی، اخلاقی، دینی و به سود منافع ملی ایران نیست. بهنمایشگذاشتن چنین صحنههایی اگر به نظر برخی، قدرت ما را نشان میدهد، اما براساس منطق سیاسی اسلام و نحوه برخورد با غیرمسلمانانی که در حال جنگ نیستند، با منطق دینی قابل دفاع نیست و ضعف اخلاقی را نشان میدهد. خانوادههای این چند جوان آمریکایی یا دیگر شهروندان آمریکایی که این صحنهها را در رسانههای دنیا مشاهده میکنند، چه قضاوتی در باره ایران و اسلام خواهند داشت؟
آیا به جای کینه مردم آمریکا از مقامات سیاسی آمریکا به واسطه اشتباهات در خاورمیانه، ملتی کینه ملت دیگر را به دل نمیگیرد؟ نگارنده این سطور در مقام دفاع از منطق سیاست در ایالات متحده نیست، بلکه در مقام دفاع اخلاقی و عقلانی از اسلام است که پایههای عقل و اخلاق، اجازه تحقیر چند نیروی ارتش یک کشور خارجی را که در حال انجام مأموریت به اشتباه وارد مرزهای ما شدهاند، به ما نمیدهد.
این مسئله در دنیا هم بر خلاف حقوق انسان تلقی میشود. در پایان این آیه سوره ممتحنه را با هم مرور کنیم: « لا يَنْهاکُمُ الله عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ الله يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ: خدا شما را از نیکیکردن و عدالت نسبت به کسانی که در کار دین با شما نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نکردند باز نمیدارد، زیرا خدا عدالتپیشگان را دوست دارد».
وحدتي كه صفرا فزود
عباس عبدي در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
بايد شكرگزاري كرد كه اصولگرايان محترم به خوبي و خوشي به ليست واحدي رسيدند و وحدت را سرلوحه فعاليت سياسي انتخاباتي خود قرار دادند، با اين هدف كه در انتخابات پيروز خواهند شد.
اين استدلال از آنجاست كه همواره گمان كردهاند، شكست آنان به دليل تنوع و فقدان وحدت ميان آنان بوده است. اين گزاره نادرست ميان اصلاحطلبان هم رواج دارد و برخي بر اين گمان هستند كه اگر در فلان انتخابات تعداد نامزدهايشان كمتر بود و وحدت ميداشتند، حتما پيروز ميشدند!
در حالي كه لزوما چنين نيست. زيرا آراي انتخاباتي در ايران به اين شكل نيست كه اگر كسي كنار برود آراي او به حساب فرد ديگري كه موردنظر اوست واريز خواهد شد. به علاوه اگر تنوع نامزدها را كنار بگذارند، نامزدي كه نماد وحدت است، مجبور است در برنامههاي خود تغيير ايجاد كند و همين كار موجب تحول در پايگاه مخاطبانش و در نتيجه در آراي او خواهد شد. از اين پرسشها مهمتر اين است كه چرا توضيح نميدهند كه وحدت مورد نظرشان شكل نگرفته؟ آيا قدرتطلبيها و مسائل شخصي را بايد عنصر اصلي دانست يا عوامل ريشهايتري وجود دارد؟ اين مطالب به معناي آن نيست كه وحدت لازم نيست، اتفاقا وقتي كه برمبناي زمينههاي عيني است بسيار هم خوب است.
ولي وحدت شكلي و صوري نه تنها كمكي به هر دو جناح و در اين انتخابات خاص به اصولگرايان نميكند، بلكه براي آنان ضرر هم دارد. هرچند اين مساله در اين انتخابات براي اصلاحطلبان كاملا برعكس و وحدت براي آنان مفيد است.
وحدت در ليست نامزدهاي مجلس يا رياستجمهوري وقتي مفيد و كارآمد است كه مبتني بر وحدت در عينيت جامعه باشد و ضرورتهايي عيني، آن را اقتضا كند.
وحدت يا سلبي است يا ايجابي. وحدت ايجابي، مبتني بر درك و فهم مشترك از مسائل جامعه و راهحلهاي آن و نيز همسويي نيروهاست. وحدت سلبي نيز مبتني بر خطر مشترك از سوي نيروهاي ديگر است كه چند گروه يا گرايش را تهديد ميكند و اين نيروها به واسطه آن خطر مشترك، وحدت پيدا ميكنند.
اكنون ببينيم كه وضعيت ليست مشترك اصولگرايان از اين دو نظر چگونه است؛ در ليست اعلامي كافي است كه برخي چهرهها را با يكديگر مقايسه كنيم. آقاي يحيي آلاسحاق در اين ليست هستند و از سوي ديگر طرفداران و وزراي دولت احمدينژاد هم به وفور در ليست هستند كه هيچ تناسبي با هم ندارند. بخش مهمي از آنان مثل آقاي مصباحيمقدم به لحاظ اقتصادي چه تناسبي با جناح تندروي ليست دارند، حتي به لحاظ سياسي نيز تفاوتها فاحش است.
نحوه برخورد آنان با دولت آقاي روحاني به كلي با يكديگر مغاير است. حتي در مورد برجام نيز بعضا در دو قطب مخالف يكديگر بودند. مواضع آقاي ابوترابي را با پايداريهاي موجود در ليست مقايسه كنيد. در مورد دولت احمدينژاد كه شكاف اعضاي ليست خيلي بيشتر است. برخي اعضاي دولت وي و پايداري هستند، برخي نيز در نقطه مقابل آنان قرار دارند. جالب اينكه مواضع آنان نسبت به آقاي هاشمي و نيز اصلاحطلبان هم به كلي با يكديگر فرق دارد.
بنابراين وحدت مذكور بر پايه نقاط مشترك و امور ايجابي بنا نشده است. ولي اين وحدت برمبناي سلبي نيز قرار ندارد. اگر منظورشان، خطر اصلاحطلبان باشد، در اين صورت بايد براي آنان متاسف بود كه با وجود داشتن تمامي ابزارهاي قدرت و نيز پس از رد صلاحيت چند رده از نيروهاي اصلاحطلب، هنوز هم براي شكست دادن طرفِ مقابلِ خود نيازمند ليست واحدي هستند. اين تعبيري جز اعلام شكست ندارد. بعلاوه حضور اصلاحطلبان و اعتداليون چه خطري براي امثال آقاي آلاسحاق يا ابوترابي و امثال آنها دارد؟
در حالي كه ليست اصلاحطلبان از هر دو حيث وحدتِ ايجابي و سلبي وضعيت بهتري نسبت به ليست اصولگرايان دارد، زيرا در مورد مسائل كلي پيشگفته اختلافنظرهاي آنان بسيار كم است و به نوعي با يكديگر شبيه هستند و از حيث سلبي هم آنان در برابر شديدترين رد صلاحيتها قرار گرفتهاند و براي حفظ موجوديت خود چارهاي ندارند كه فقط يك ليست بدهند.
نتيجه اين وضع چيست؟ نخستين نتيجه اين است كه وحدت اصولگرايان موجب برجستهتر شدن ليست اصلاحطلبان خواهد شد. در واقع اگر اصلاحطلبان خواهان يك اتفاق بودند كه ليست آنان را برجسته كند، همين دوقطبي حاصل از وجود يك ليست نزد اصولگرايان است. در واقع دوقطبي شدن ليستها موجب ميشود كه مردم بر آرايي كه ميدهند تمركز بيشتري پيدا كنند و همين مساله سبب ديده شدن بيشتر ليست اصلاحطلبان ميشود.
از سوي ديگر آنچه اهميت دارد، اين است كه رايدهندگان اصولگرا هيچ دليلي نميبينند كه به افراد متضاد موجود در ليست ائتلاف راي دهند. چون نه وحدت ايجابي با آنان دارند و نه وحدت سلبي آنان را كنار يكديگر جمع كرده تا خطر مشتركي را به آنان گوشزد كند. از اين رو ليست واحد اصولگرايان موجب ريزش آراي آنان خواهد شد و چه بسا به نفع ليست اصلاحطلبان نيز تمام شود. در حالي كه اگر چند ليست داشتند، از يك سو دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب را ايجاد نميكردند و از سوي ديگر امكان راي دادن به نامزدهاي متنوع را فراهم ميكردند. به طوري كه اين پراكندگي اگر به ضرر خودشان باشد، حداقل به نفع اصلاحطلبان نيز نباشد.
وحدت موردنظر و رخ داده ميان اصولگرايان مصداق آن ضربالمثل «از قضا سرانگبين صفرا فزود» است. به جاي آنكه موجب افزايش آراي آنان و ريزش آراي رقيب شود نتيجه معكوس خواهد داشت. به نظر ميرسد كه اصولگرايان محترم سرنا را از سر گشاد آن مينوازند. وحدت بايد در بطن جامعه و نيروي سياسي شكل بگيرد، سپس در ليست انتخاباتي واحد بازتاب پيدا كند. طي كردن اين مسير به صورت معكوس قابل تصور نيست. شايد گمان شود كه اين يادداشت از زاويه تاثيرگذاري سياسي و به چالش كشيدن طرف مقابل نوشته شده است، ولي اين طور نيست. معتقدم كه اين يادداشت بيش از اينكه واجد مضمون سياسي باشد، در پي بيان يك واقعيت است، حتي علاقهاي به نوشتن آن تا پيش از رسيدن اصولگرايان به وحدت نداشتم، زيرا هيچ نعمتي را براي اصلاحطلبان بهتر از وحدت شكلي و ظاهري اصولگرايان نميدانستم كه خوشبختانه رخ داد.
گامهاي طلايي اصلاحطلبان
غلامرضا ظريفيان در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
ليست نهايي اصلاحطلبان در برخي شهرها و استانها آماده شده و بدينترتيب در تهران نيز ليست موردنظر با توجه به جمعبندي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان ظرف يكي دو روز آينده مهيا خواهد شد اما آنچه بايد بدان تاكيد شود مشاركت و حضور حقيقي در انتخابات است. انتخابات مساله مهمي است كه به علت تجربه بسيار تلخ و دشوار سالهاي 84 تا 92 نبايد از آن گذشت.
در انتخابات رياستجمهوري سال92 جريان معتدل و اصلاحطلب كشور با توجه به اين مهم كه عدم وجود نگاهي درازمدت ممكن است منجر به بروز و ظهور دوباره جرياناتي شود كه نخست از كارآمدي لازم برخوردار نباشند و سپس پيامها و شعارهايي را ارائه كنند كه اساسا به علت عدمواقعبيني قابل تحقق نباشد، در تصميمي عاقلانه و با ائتلافي هوشمندانه پيروزي را از آن خود كردند؛ چراكه با نگاهي آسيبشناسانه به هشت سال گذشته به خوبی میتوان شاهد بود که برخی برنامهها و سیاستهای کارشناسینشده و یا بدون توجه به تمام جوانب دولتهای نهم و دهم بدون هيچ دستاورد و اقدام موثري، آسيبها و هزينههايی را براي كشور به بار آورد.
در عين حال دولت سابق و جريانهاي اجرايي، مديریتي و فكري در آن دوره شناخت عميقي نسبت به زير ساختار كشور، مناسبات جهاني، اقتصادي و فرهنگي كشور نداشته و بيشتر در يك فضاي خوشبینانه فعالیت و برنامهریزی ميكردند. اين تجربه سنگين، تصويري فراروي دوستداران كشور، نظام، انقلاب و دلسوزان كشور قرار داد كه به جاي سقف خواستههاي خود، در نيل به حداقلهايي با يكديگر هماهنگ شوند كه آن حداقلها بتواند بخش قابل توجهي از جريانات اجتماعي، فرهنگي و سياسي كشور را به يكديگر نزديك كند. در حقيقت حاصل و ثمره اين نگاه را در انتخابات سال92 شاهد بوديم.
طي دو سال گذشته نيز شاهد نزديكي جريانات مختلف چون اصولگراهاي معتدل و نيروهاي ميانه روي نزديك به دولت با اصلاحطلبان بودهايم و بايد اين تجربه در انتخابات مجلس94 هم مد نظر قرار گيرد. شاخصهايي كه در مجموع از سوي اصلاحطلبان براي ارائه ليست مشترك با ميانه روهاي نزديك به دولت و اصولگراهاي معتدل در نظر گرفته شده، به اختصار اين مولفههاست: كارآمدي و تخصص، داشتن شناسنامهاي روشن و سوابق اجرايي و مديريتي شاخص، داشتن نگاه عقلاني به مساله توسعه و نگاه تعاملي به فعاليتهاي بينالمللي. همه اين عوامل در كنار يكديگر و در عين حال توجه به حضور پررنگتر زنان با در نظر گرفتن رشد بسيار مطلوب آنها در عرصههاي حرفهاي و علمي در مجموع به عنوان معيارهاي دخيل در قرار دادن نام افراد در ليستهاي مشترك اصلاحطلبان، حاميان دولت و اصولگراهاي معتدل مدنظر قرار گرفتهاند.
در عين حال پايبندي به ارزشهاي بنياديني همچون توزيع عادلانه ثروت، عدالت، قدرت و حمايت از آزاديهاي مصرح در قانون اساسي، اسلام و ارزشهاي آن واخلاق و معنويت در اين ليست مورد توجه قرار گرفته است. صرفنظر از تلاشی که جریانهای مختلف با نزدیکی به موعد انتخابات برای آمادهسازی خود میکنند آنچه در این هفتههاي پاياني نزدیکی به هفتم اسفند در سراسر كشور مشاهده میشود جنب و جوش و پويايي همه جريانها به ويژه اصلاحطلبان و اعتدالگرايان است. از اين رو اميد ميرود اقبال عمومي در انتخابات پيش رو با اين جريانها همراه بوده و ثمره آن نيز دستاورد فرخندهاي براي كشور عزيزمان باشد.
از «ماکیاولیسم» تا «دولت مطلقه مدرن»
کمیل احمدی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
1- افرادی که تاریخ اندیشه سیاسی غرب را مطالعه کردهاند، حتماً دیدهاند که در تاریخ بعد از رنسانس، «لوتریسم»، «ماکیاولیسم»، «دولت مطلقه مدرن هابزی»، «لیبرالیسم» و «مارکسیسم» به نوعی پشت سر هم پیدا شدهاند. این توالی اندیشهها این پرسش و مفروض را به وجود میآورد که گویی هرکدام از این اندیشهها علت پیدایش اندیشههای بعدی بودهاند و اندیشههای پسین معلول اندیشههای پیشین هستند. به عبارت دیگر زمانی که اندیشه پیشین پدید آمد، زمینه برای پیدایش اندیشه بعدی فراهم شد. البته این موضوع و فهم کیفیت آن، جای مطالعه بیشتر دارد
و در اینجا تنها به عنوان یک نکته و پرسش مطرح شد.
2- اما مساله مهم این یادداشت که با مطلب فوق بیگانه نیست، آن است که برخی دولتمردان توسعهگرای کشور که گاه میتوانستهاند از زبان دین هم سخن بگویند و در سخنرانیها و خطبههای خود سیاستهای توسعهگرای خویش را توجیه کنند، در مسیر حرکت کلان سیاسی خود قدم به جادهای نهادند که 2 منزلگاه اصلی داشت؛ «ماکیاولیسم» و «دولت مطلقه مدرن». آنان در کنار سیاست اعلامی «توسعه» به سیاست اعمالی ساخت «دولت مطلقه مدرن» روی آوردند. آنان در پیمودن این مسیر راه را طوری رفتند که گویی ایران در حرکت خود هنوز از این دو منزلگاه خارج نشده است. یعنی ایران هنوز به مرحله لیبرالیسم نرسیده است و فعلا در کشاکش این مرحله بسر میبرد.
3- اما ماکیاولیسم چیست؟ ماکیاولیسم نماد استفاده ابزاری از دین و اخلاق در سیاست است. این روش توسط سیاستمدارانی صورت میگیرد که خود به اعتقادات دینی مؤمنانه باور ندارند و چون به اهمیت دین و اخلاق در تنظیم امور جامعه و سیاست آگاه هستند، از آن بهره میبرند. ماکیاولیستها همچنین به اخلاق، کوچکترین اعتقادی ندارند و به ادعای آنها سیاست جای اخلاق فردی نیست. جمع این ویژگیها در ماکیاولیسم از یکسو منجر به سکولاریسم میشود، زیرا مانند موریانه دین را از درون میخورد و به تدریج جز پوستهای از آن نمیگذارد و در حالت بدتر آن را به «افیون تودهها» تبدیل میسازد؛ به این معنا که سعی میکند کنترل منابع و تفسیر دینی را به دست بگیرد تا از این طریق کنترل مردم و جامعه مؤمنان را در اختیار داشته باشد.
در سیاست ماکیاولیستی همواره تلاش میشود برای سیاستهای اتخاذشده تا جای ممکن ادله شرعی برای توجیه و مشروعیتبخشی به آن سیاست جور شود. در واقع اگر یک سیاستمدار مؤمن ابتدا براساس تکلیف شرعی، سیاست خود را تنظیم میکند و سپس اگر کسی دلیل آن را پرسید به منابع دینی ارجاع میدهد، یک ماکیاولیست ابتدا براساس منافع و مصلحتسنجیهای خود یک سیاست را اتخاذ میکند بعد در متون مختلف میگردد تا چیزی بیابد که سیاست او را توجیه کند. در اینجا دین کالا و تبدیل به ابزاری برای اداره جامعه میشود. در رویکرد مومنانه به سیاست ما با ادله شرعی مواجهیم اما در ماکیاولیسم با دلیلتراشی. در آنجا ادله شرعی بر تصمیم ما تقدم دارند و در اینجا اراده سیاستمداران است که از شرع پیشی میگیرد. در حقیقت علت اصلیای که ماکیاولیستها مانند لیبرالیستها به حذف دین از جامعه نمیاندیشند و به لحاظ نظری از سکولاریسم دفاع نمیکنند، همین است، زیرا آنها به تجربه دریافتهاند به جای مبارزه علنی با دین که اقتدار آنها را به چالش خواهد کشید باید از آن به سود خود بهره برد.
ریشه دین در جامعه محکمتر از آن است که شخص یا جریانی با آن به مبارزه برخیزد. بنابراین باید به سمت تفسیرپذیری دین رفت و آن را برای اهداف خود تغییر داد و به کار گرفت. البته روشن است از تبعات این رویکرد گسترش برخی آلودگیهای فرهنگی مانند «دروغ»، «فریب»، «ریا» و «الیناسیون» است. در توضیح مورد آخر باید گفت در زیر سایه ماکیاولیسم افراد این را میآموزند که برای رشد سیاسی نباید «خود» باشند و همیشه باید میان «خود واقعی» و «خود جمعی» تفاوت قائل باشند.
4- اما ظاهرا پیروان ماکیاولیسم داخلی تنها در این مرحله باقی نماندهاند و به موازات آن تلاش کردهاند «دولت مطلقه مدرن» را هم در داخل کشور تأسیس کنند. به موجب این گرایش در ادوار گذشته تلاش شد همه منابع قدرت اعم از سنتی و مدرن را در ذیل دولت خویش مستحیل سازند و دولت را به تنها منبع قدرت کشور تبدیل کنند. در راستای همین پروژه آنها ابتدا در دهه 60 با نام «عدالت اجتماعی» به افزایش اقتدار دولت بزرگ یاری رساندند و دست دولت را در همه امور باز کردند؛ دولتی مداخلهگر و رانتیر که در همه امور اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جز خود هیچ منبع قدرتی اعم از مدرن و سنتی را تحمل نمیکرد. این دولت مطلقه مدرن زمانی قرار بود با «مادامالعمر کردن ریاست جمهوری» طرح خویش را کامل کند که البته نافرجام ماند. لذا از اینجا به بعد بود که آنها برای ایجاد دولت مطلقه مدرن، به سیاستهای الیگارشیک روی آوردند و تلاش کردند به جای دولت مطلقه مدرن مبتنی بر ریاستجمهوری مادمالعمر، دولت مطلقه مدرن مبتنی بر الیگارشی را ایجاد کنند.
5- امروز جامعه ایران در حال مبارزه با پیروان ایده «ماکیاولیسم - دولت مطلقه مدرن» است؛ آنهایی که با پیگیری این سیاست وعده «توسعه» میدهند و میخواهند با نام «توسعه» دولت مطلقه مدرن الیگارشیک را ایجاد کنند. 2 سال پیش رو مرحله حساس دیگری از تاریخ انقلاب اسلامی است که طی آن طرفداران «دولت مطلقه مدرن الیگارشیک» و «جبهه انقلابی- مردمی» در مقابل یکدیگر صفآرایی جدیتری خواهند کرد. هرچند وجه ماکیاولیستی این افراد موجب میشود چهره الیگارشیک خود را پنهان سازند و به طور مثال در تبلیغ خود در تلویزیون، سخن از به خطر افتادن اسلام و جمهوریت جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بر زبان بیاورند! نکته اینجاست: افرادی این سخن را میگویند که سال 88 با شورش علیه آرای جمهور، جمهوریت کشور را زیر پا گذاشتند و با نافرمانی از ولایت فقیه علیه اسلامیت نظام برخاستند. بنابراین صفبندی جدید به پیچیدگیهای بیشتری نسبت به 6 سال قبل نیاز دارد.
انتخابات اسلامي ـ ايراني
محمود فرشیدی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
رقابت، موتور محركه انتخابات است و نميتوان انتخاباتي پرشور انتظار داشت بيآنكه تنور رقابت در آن گرم شده باشد. اما نكته اينجاست كه محدوده اين رقابت در نظام اخلاق مدار اسلامي چيست و شيوه رقابت چگونه بايد باشد؟
چون مردم از برگزاري انتخابات انتظار تغيير و تحول سازنده را دارند، طبعا در رقابتهاي انتخاباتي، پيامهايي كه شرايط موجود را نقد نمايد و رايحه تغيير و تحول از آن به مشام برسد، بيشتر جلب توجه ميكند. همچنين روشن است كه اين وعدههاي تغيير بايد ناظر به وضعيت كنوني جامعه و مشكلات اكثريت مردم باشد تا مخاطبان فراگيرتري بيابد.
بنابراين انتظار ميرود هنگام انتخابات، افراد و احزاب مختلف، با شناسايي مشكلات جامعه و ارائه راهكارها و توانمنديهاي خود براي حل آنها، دلسوزانه و در چارچوب نظام و محدوده قانون به رقابت بپردازند. در اين صورت، بيشترين بركتهاي الهي شامل جامعه خواهد شد و حتي افراد و گروههايي كه نتوانند اكثريت آراء را كسب كنند نيز انديشه و راهكارهاي حق مدارانهشان به عنوان يك مطالبه مورد تقاضاي جامعه باقي خواهد ماند و به تعبير مشهور، همه شركت كنندگان در اين بازار رقابت انتخاباتي سرانجام برنده محسوب ميشوند.
اما واقعيت آن است كه تا طراحي و اجراي الگويي اسلامي - ايراني از انتخابات هنوز فاصله داريم و ردپاي فرهنگ غرب را در برخي شيوههاي تبليغات و رقابت انتخاباتي، ميتوان مشاهده كرد، شيوههايي كه مردم ما آن را "بداخلاقي انتخاباتي" مينامند. چه بسا در فرهنگ غرب به كارگيري ابزارهايي نظير تهمت، استهزاء، دروغ، افشاي مسائل شخصي، تخريب و نظاير آن، نهادينه شده و به عنوان چاشني، غذاي انتخابات را لذيذتر ميكند.
مهم آن است كه نمايش انتخابات نظير نبرد گلادياتورها شديدترين هيجان را پديد آورد و بيشترين تماشاچي را جلب كند!
از جمله شاخصههاي ديگر رقابت در غرب، رويكرد چشم و گوش پركني آن است يعني نامزدها با توسل به هر روش چشم و گوش پر كن، براي كسب راي تلاش ميكنند. حال آنكه در فرهنگ اسلامي بايد مبناي اصلي انتخاب مردم و دادن راي، اقناع عقلي و گرايش قلبي باشد و لذا بايسته آن است كه تبليغات نامزدها نيز نشأت گرفته از اين مباني باشد.
عليرغم اين كاستيها، در رقابتهاي انتخاباتي غرب، نكته آموزندهاي هم هست كه هنوز آن چنان كه بايد در جامعه ما مورد توجه عدهاي از سياسيون قرار نگرفته است و آن نكته رعايت خطوط قرمز در انتخابات است. در آمريكا و كشورهاي اروپايي، خطوط قرمز پيدا و پنهاني وجود دارد كه با قطعيت اعمال ميشود و رعايت همين خطوط قرمز است كه خاطر سردمداران اين كشورها را هنگام برگزاري انتخابات نگران نميسازد كه مبادا آسيبي به تماميت نظام حكومتيشان وارد آيد. زيرا غربيها آن چنان منافذ تهديد انتخابات را شناسايي و آنها را مسدود كردهاند كه عليرغم تبليغات گسترده درباره آزادي راي در انتخابات به هيچ وجه امكان ندارد نامزدي كه نسبت به نظام سرمايهداري و تبعيضها يا سلطه اسرائيل بر مردم آمريكا و نظاير آن اعتراض داشته باشد، حتي به مرحله ثبت نام راه پيدا كند.
از طرف ديگر آمريكا با شناسايي همين منافذ رسوخ، تلاش كرده و ميكند تا هنگام برگزاري انتخابات، با برپايي انقلابهاي رنگي و تبديل انتخابات به رفراندوم و امثال اينگونه توطئهها، دولتهاي مستقل را در ديگر كشورها سرنگون سازد و دولتهاي وابسته به غرب را سركار بياورد و اين درسي است كه ما بايد از غرب بياموزيم خصوصاً با تجربهاي كه از انتخابات سال 1388 و طمع ورزي دشمن به دست آورديم و قرائني كه در زمينه نفوذ استكبار مشاهده ميشود، ضرورت حاكميت قانون و ممنوعيت تخريب جايگاه نهادهاي قانوني و رعايت خطوط قرمز نظام اسلامي در رقابتهاي انتخاباتي پيش رو اهميت مضاعفي پيدا كرده است.
در راستاي همان سياست مداخله جويانه، يكي از شگردهاي استكبار هم، تشديد رقابتهاي انتخاباتي تا مرحله رويارويي و ايجاد جنگ خياباني و سلب آرامش و امنيت جامعه است كه خوشبختانه عليرغم همه توطئهها در فتنه 88، هوشياري مردم اين توطئه را خنثي ساخت، اما درس بزرگي هم به ملت ما در زمينه محدوده و شدت رقابتها در چارچوب حفظ امنيت كشور آموخت.
البته به نظر ميرسد وسوسه قدرت آنچنان برخي سياست پيشگان را از خود بيخود كرده است كه از انتخابات 88 هم عبرت نگرفتهاند و از هم اكنون فعاليتهاي خويش را براي تحريك مردم عليه نظام اسلامي آغاز كردهاند. هنر اين افراد دانسته يا ندانسته هماهنگي با آهنگ آمريكاست و ميكوشند با حمله به نهادهاي قانوني و زير سئوال بردن عاليترين نهادهاي حكومتي و تضعيف شوراي نگهبان، صدا و سيما، قوه قضائيه، سپاه پاسداران و امثال آن، روحيه لجبازي و بروز عكس العمل را در جامعه ايجاد كنند و به خيال خود با سوار شدن بر موج لجاجت مردم، در انتخابات پيروز شوند. يعني تكرار همان شگردي كه نقطه آغاز آن شبهه افكني از تريبون رسمي و عمومي و توسط يكي از سياسيون برجستهاي بود كه انتظار ميرفت بيشترين دفاع را از نظام اسلامي داشته باشد اما در كمال ناباوري وي نگراني خود را از تقلب در صندوقهاي راي اعلام كرد و از درون حاكميت، به پايههاي اعتماد مردم ضربه وارد ساخت و دستاويزي به دشمن داد.
علاوه بر شگرد سلب اعتماد مردم نسبت به اركان نظام، ترفند ديگر اين گونه سياسيون در تبليغات انتخابات، مظلومنمايي است تا با سوء استفاده از روحيه مظلومنوازي مردم ايران، آراي ملت را به سوي خود جلب كنند و البته در راهكار مظلوم نمايي، دروغ يكي از ابزارهاي مجاز است، چنانكه يكي از همين آقايان، اخيراً ادعا كرده است كه تنها يك درصد نامزدهاي آنان تاييد شدهاند، اين در حالي است كه طبق برآورد صاحبنظران، جناح فوق چند برابر ظرفيت مجلس نامزد تاييد شده دارد.
بداخلاقي ديگر تبليغاتي، تلاش براي ايجاد اختلاف در جريان رقيب است، يعني جريان فوق الاشاره به موازات تلاش براي وحدت خود ميكوشد مانع وحدت در جريان اصولگرا گردد چنانكه در انتخابات سال 1392 شاهد آن بوديم و در اين راه به انواع حيلهها هم متوسل ميشوند البته تا زماني كه جريان اصولگرايي به اين بلوغ سياسي نرسد كه رمز موفقيتش پايبندي به خرد جمعي و وحدت است، طبعاً بايد خود را آماده پذيرش ضربات رقيب بنمايد و خوشبختانه با توجه به تجربههاي گذشته در رقابتهاي انتخاباتي اين دوره، تاكنون گامهاي اميدواركنندهاي در راه وحدت اصولگرايان برداشته شده است و به همان نسبت شگردهاي رقيب هم براي درهم شكستن اين وحدت پيچيدهتر شده و شدت يافته است.
روشن است كه جريان اصولگرا به دليل پايبندي به اصول اخلاقي، هيچگاه براي مقابله به مثل تلاش نكرده و از تمسك به اينگونه روشها پرهيز كرده است و برنامهاي براي دامن زدن به اختلافات داخلي جناح رقيب پيش بيني نكرده است به اميد آنكه جناح رقيب نيز آموزههاي خويش در زمينه جنگ رواني عليه دشمن را عليه رقباي داخلي و هنگام انتخابات به كار نگيرد.
آل سعود و باتلاق جدید
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
همزمان با تحرکات جدید عربستان و ترکیه برای مداخله نظامی در سوریه، احمد الاسدی سخنگوی نیروهای مردمی «حشدالشعبی» عراق درخصوص هرگونه عملیات نظامی و برگزاری مانور مشترک عربستان و برخی از کشورهای منطقه در نزدیکی مرزهای عراق هشدار داد و تهدید کرد که درصورت هرگونه تجاوز نظامی، مرزهای این کشور گورستان متجاوزین خواهد شد.
نخست وزیر روسیه با اشاره به تحولات پرشتاب منطقه خاطرنشان ساخت اوضاع روز به روز پیچیدهتر میشود و لازم است آمریکا و روسیه در این خصوص تعامل بیشتری داشته باشند چرا که تروریستها از اوضاع کنونی بیشترین بهرههای ممکن را بردهاند. از سوی دیگر «پنتاگون» وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد به رغم توافق درباره آتش بس، آمریکا و سایر نیروهای ائتلاف به حملات خود در سوریه ادامه خواهند داد. آنچه در این میان بر پیچیدگی شرایط میدانی افزوده اینست که تروریستهای مسلح از حامیان غربی و عربی خود موشکهای جدید زمین به زمین وسایر جنگ افزارهای فوق پیشرفته دریافت کردهاند و حتی به اعتراف آمریکا از سلاحهای شیمیائی نیز برخوردارند.
بشار اسد رئیسجمهور سوریه نسبت به تحرکات نظامی ترکیه و عربستان و استقرار نظامیان سعودی به همراه جنگنده بمبافکنهای عربستان در پایگاه نظامی «اینجرلیک» ترکیه، احتمال انجام حملات مشترک نظامی عربستان و ترکیه را جدی تلقی کرد و یادآور شد هر لحظه ممکن است چنین اقداماتی آغاز شود که البته این کشورها با هر توجیهی وارد عمل شوند، بخاطر آنکه هیچگونه مجوزی برای ورود به خاک یا فضای سوریه دریافت نکردهاند، مطابق قوانین بینالمللی «متجاوز» تلقی شده و با آنها به شدت مقابله خواهد شد.
جای تعجب است که آل سعود علیرغم ناتوانی و شکست در جبهه جنگ یمن درصدد آنست که جبهه جدیدی را بگشاید و به جنگ افروزی در سوریه و عراق بپردازد. آل سعود مدعی است گویا برای مقابله با تروریستهای داعش سعی دارد به سوریه و عراق حملهور شود درحالی که همه میدانند داعش توسط آل سعود از هر جهت حمایت، تغذیه و تجهیز میشود.
آل سعود مدعی است سعی دارد 150 هزار نیروی نظامی را برای حضور در عملیات زمینی در سوریه وارد میدان کند، اما سئوال اینست که آیا اساساً قادر به سازماندهی و تجهیز چنین نیروی عظیمی هست؟ و اگر هست، چرا در جبهه یمن که در همسایگی عربستان قرار دارد، هنوز هم در باتلاق حوادث دست و پا میزند و دچار یک جنگ فرسایشی و پرمخاطره شده است؟
علاوه بر این، اوضاع وخیم اقتصادی عربستان در پرتو کاهش قیمت نفت و هزینههای نجومی جنگ در یمن و اشغال بحرین، فرصتی به آل سعود برای ماجراجوئی در سوریه و عراق نمیدهد. دقیقاً به همین دلیل است که مانور نظامی مشترک ترکیه، عربستان و برخی دیگر از رژیمهای ارتجاعی منطقه بیشتر به یک بلوف سیاسی – تبلیغاتی شباهت دارد که عمدتاً با هدف سرپوش گذاشتن بر روی شکست تروریستها و حامیان غربی – عربی و عبری آنها صورت میگیرد.
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که امروزه حملات برقآسای هوائی، موشکی روسیه و عملیات مشترک تحت فرماندهی اتاق جنگ ائتلاف 1+4 متشکل از سوریه و نیروهای مقاومت، معادلات میدانی را به کلی دستخوش تغییر کرده و این ائتلاف 1+4 است که ابتکار عمل را در اختیار دارد. فضای عمومی تحولات سوریه نشانگر آنست که پایان بحران تروریستی قابل پیشبینی است و چشم انداز روشنی در این زمینه ترسیم شده است.
این پدیده تصادفی نیست که غرب و متحدان عربی آن تا این اواخر حاضر به پذیرش هیچگونه آتش بسی نبودند ولی طی هفتههای اخیر با شکست آشکار تروریستها در جبهه زمینی سوریه، ناگهان عاشق مردم بیدفاع و غیرنظامیان سوری شوند و برای برقراری آتش بس، تا این اندازه بیتابی کنند. خروج خشمگینانه گروههای تروریستی از مذاکرات ژنو – 3 و درخواستهای عجولانه کنونی برای برقراری آتش بس فوری، هرگز نمیتواند ماهیت جنایتکارانه تروریستها در سوریه را پنهان سازد و چهرهای انسانی را برای آنها نزد افکار عمومی منطقه و جهان ترسیم کند.
ایکاش آل سعود از اشتباهات پر تعداد خود در طول سالهای اخیر و به ویژه دوره یک ساله پادشاهی ملک سلمان عبرت میگرفت و راهکار عاقلانهای را مدنظر قرار میداد. شاید هنوز هم چندان دیر نشده باشد و آنها با تجدیدنظر در سیاستهای پرمخاطره، به دیدگاه منطقی و روشنی برسند که به التهابات داخلی و منطقهای خاتمه دهد و ثبات، امنیت و آرامش را جایگزین جنگ و جنایت و فجایع کنونی سازد. ایکاش آل سعود بجای فرافکنی و ادعای مبارزه با تروریسم، از حمایت آشکارو نهان طیف رنگارنگ تروریستها در سوریه، عراق و یمن خاتمه دهد و این بازیهای تکراری را متوقف کند.
آل سعود باید مطمئن شود که آتش بس با تروریستها معنی ندارد و مقامات ریاض نمیپذیرند که در عین حمایت از تروریستها، نقش پرچمداری مبارزه با تروریستها را هم بازی کنند. قطعاً حق انتخاب در این زمینه با ریاض است ولی تردیدی نیست که با ادامه همین راهکار، آل سعود با دست خود زمینههای ورود به باتلاق جدیدی را هموار میکند که همچون جنگ یمن، راه خروج آبرومندانهای برای آن متصور نیست، چرا که نیروهای ارتش سوریه و متحدانش تمامی نظامیانی را که بدون کسب مجوز از دمشق وارد خاک این کشور شوند، به چشم «نیروهای متجاوز» مینگرند و در اولین فرصت، آنها را قلع و قمع خواهند کرد.
تا زنده اند قدرشان را بدانیم
کورش شجاعی در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
حرمت نگاه داری و «قدرشناسی» وظیفه ای انسانی است خصوصا قدرشناسی از پدران و مادران شهیدان، هم آنان که خون پاک فرزندانشان را به پای عزت دین و میهن ریختند همان بزرگوار مادران و پدرانی که عشق به قرآن و عترت و عشق جانفشانی در راه استقلال و سربلندی وطن را با شیر آغشته به اشک بر حسین (ع) و لقمه های حلال در جسم و جان میوه های دلشان نهادینه کردند، و آن روزها که دشمنان ایران و ایرانی به سودای خام و خیال باطل تکه تکه کردن و فتح ایران با چراغ سبز و کمک دو ابرقدرت آمریکا و شوروی و بسیاری از کشورهای منطقه، لشکر آراستند و جنگی ناعادلانه و بی امان را علیه مُلک و ملت ما به راه انداختند، پدران و مادرانی از جنس عزت و غیرت، نوردیده های خود را، دلبند فرزندان خود را برای دفاع از قرآن و ایران ، برای دفاع از حریم شرف و ناموس وطن، عازم جبهه ها کردند تا ایران ویران نشود تا خاک این کهن بوم و بر ، زیر چکمه های صدامیان و تحت سلطه اهریمنان نماند ، تا چشم ناپاک حرامیان به ناموس ایرانیان نباشد، تا ثبات و امنیت ایران به تاراج نرود، تا حیثیت مردم این سامان لگدکوب متجاوزان نشود و چون پدران و مادران شهیدان، فرزندان عزیزتر از جان خود را آن گونه با خلوص نیت در راه خدا و به عشق جلب رضای حضرت حق عازم جبهه ها کردند و چون عزت و استقلال و اقتدار و سربلندی امروز ایران و ایرانی ، برخورداری از توان بسیار فوق العاده بازدارندگی در مقابل هر متجاوز ، نفوذ منطقه ای و فرامنطقه ای ایران عزیز، پیشرفت های شگرف علمی در زمینه های گوناگون، امنیت بی نظیر کشورمان آن هم در این «دایره آتش» و منطقه بس ناامن و پشتوانه اساسی دیپلمات ها در غالب کردن اراده ملت بر کشورهای بزرگ و مدعی کدخدایی جهان در جریان موضوع هسته ای و «برجام» همه و همه ثمرات گرانقدر خون پاک شهیدان و مدیون و مرهون از خودگذشتگی ها، و صبر و مقاومت پدران و مادران شهیدان این مرز و بوم است.
باید قدرشان شناخته و حرمتشان نگاه داشته شود باید بر چادر عفت و عزت و بزرگی مادران شهیدان بوسه زد باید روح بزرگ و جان های پاکشان و عاشقانه های مادری شان و صبر جانانه شان الگو باشد و باید بر شانه ها و دست های پدران شهیدان بوسه زد باید صبر و غیرت و همتشان برای نسل امروز و فردا الگو باشد، باید نام و یاد این بزرگوار مادران و پدران به هنرمندی هرچه تمام تر در دل تاریخ، در دل کتاب های درسی ، در اشعار و سروده ها و در دل فیلم ها و نقاشی ها، نقش بندد تا هیچ گاه فراموش نشوند این اسوه های گذشت و تقوا و صبر و بردباری خصوصا در این مقطع زمانی که مادران و پدران شهیدان یک به یک بر اثر بیماری و کهولت سن پس از تحمل دوران فراق به وصال فرزندان شهیدشان و خدای شهیدان می رسند.
و هزاران دریغ و افسوس که ما از نعمت و برکت حضور این بزرگواران در بین خود محروم می شویم، از دعاهای از دل بر خاسته شان ، از نفس های پر از شمیم صبر و رضایت و ایثار و از خودگذشتگی شان، از دانستن راز و رمزهای فراوان درون سینه هاشان که هرکدام مخزنی از معرفت و رضایت و عشق به خدا و هزاران درس است،محروم می شویم، ای کاش خصوصا مسئولان آن گونه که شایسته است قدرشناس این سرمایه های معنوی کشورمان باشند، ای کاش این ذخایر گرانقدر و الگوهای صبر و مقاومت به درستی به نسل امروز و فردا شناسانده شوند ای کاش تا وجود این عزیزان گرمابخش زندگی ها و حضورشان برکت زندگی مردم این سامان است، قدرشان و نقش و سهم شان در عزت و سرافرازی و اقتدار ایران شناسانده شود ای کاش «روش تربیتی» ، «سبک زندگی» و «فرزندپروری» مادران و پدران شهیدان با استفاده از روش های درست، باورپذیر و البته هنرمندانه برای نسل امروز و آیندگان تبیین و الگوسازی شود، ای کاش برای همگان دلایل و چرایی های حرمت گذاری و قدرشناسی رهبر فرزانه انقلاب از خانواده های شهیدان و خصوصا پدران و مادران این عزیزان و همچنین دیدارهای رئیس جمهور محترم با این بزرگواران تبیین شود، ای کاش معنی این عبارت پرمغز خامنه ای عزیز به عنوان رهبر و پدر امت که به مادر شهید فرمود: «حاج خانم خوش به حالتان شما از ما جلوترید»
برای همه مسئولان و مردم شکافته شود، ای کاش از خاطرات، درس ها و نکته های نهفته در سینه این عزیزان رمزگشایی کنیم، حرف هایشان را ضبط کنیم ، بنویسیم، ترویج کنیم و از این دل گفته های مومنانه و خالصانه سرمایه ها بسازیم برای نسل های امروز و فردای کشورمان، بشنویم و یاد بگیریم از خودگذشتگی را، مقاومت ، صبر، ایمان و توکل را از این عزیزان که با تکیه بر چه ایمان راسخی راضی شدند و با چه «دل بزرگی» با خدای خود معامله کردند که بعضی تک پسر یا تک «فرزندشان» را ، بعضی 2 عزیز خود، برخی 3 فرزند دلبندشان ، بعضی 4 پاره تن خود و برخی حتی 5پاره جگر خود را برای ماندگاری و سرافرازی و عزت و استقلال و حیثیت دین و میهن تقدیم کردند.ای کاش برای مردم گفته شود بزرگوار انسانی به نام حاج علی نقی اعتمادی که همین چند روز پیش به ناگاه از بین ما پرکشید و هم آشیانه3 جوان شهیدش شد چه انسان مومن، باورمند، مقاوم و صبوری بود چقدر این مرد خدا با آن جثه کوچک اما روح بزرگ پایبند به «مرام پهلوانی» بود، چقدر متواضع و چقدر عاشق اهل بیت بود آن خادم علی بن موسی الرضا (ع) ، ای کاش برای مردم گفته شود که چقدر مهربان بود و همیشه لبخند بر لب داشت، چقدر با همسر بزرگوار و مادر فرزندانش آن شریک زندگی اش، آن مونس تنهایی اش با ادب و مهربانی سخن می گفت و رفتار میکرد، چقدر احترام سادات را نگاه می داشت و چقدر به اقامه عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدا... همت داشت و از همه مهمتر این که چقدر این بزرگوار انسان خادم حضرت رضا (ع) اهل صبر و رضا بود که پس از شنیدن خبر شهادت هریک از سه جگر گوشه اش این جمله را بر زبان می راند که «راضیم به رضای خدا» و مومنانه و صادقانه می گفت شهیدان وظیفه خود را انجام دادند اما، من چکار کرده ام؟! شگفتا از این بزرگواری و ایمان و حق یاوری ، امید که به لطف الهی راه و روش و منش «سبک زندگی» و حق باوری و حق یاوری این بزرگوار پدران و مادران چراغ راهمان باشد.
آزمون «ریاض» در نشست «مونیخ»
رضا میرابیان، سفیر سابق ایران در کویت در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
دور جدید مذاکرات صلح سوریه در حالی با حضور کشورهایی همچون امریکا، روسیه، ایران، عربستان و ترکیه در «مونیخ» برگزار شد و شرکت کنندگان کوشیدند با ایجاد اتفاق نظر میان بازیگران منطقه و فرامنطقه ، زمینه نابودی تروریسم را فراهم آورند. مسائلی مانند زمینهسازی ارسال کمک های بشردوستانه برای آوارگان سوری و همچنین تنظیم سازوکار برای آینده سیاسی سوریه نیز از محورهای دیگر نشست بود که می تواند در تعیین سمت و سوی آینده تحولات مؤثر باشد.
مهمترین دستاورد نشست صلح سوریه اعلام آتش بسی تحت عنوان «توقف خصومت ها» بود، ارسال کمک های انسان دوستانه به مناطق تحت محاصره دولت سوریه و نیز مناطق تحت محاصره گروه های تروریستی هم گام اولیه و مثبتی برای گره گشایی از آینده بحران سوریه محسوب میشود. تلاش برای برقراری آتش بس هم در صورت عملیاتی شدن میتواند از دامنه بحران خشونت بار سوریه تا زمان رسیدن به یک راهکار نهایی بکاهد. ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای فعال منطقه در این مذاکرات حساس ، نقش و مشارکت جدی داشت و وزیر خارجه کشورمان با رایزنی های مستقیم ، موثر و گسترده ، بازیگران اصلی را از مواضع و خط قرمزهای تهران آگاه کرد.
مقامات کشورمان از همان آغاز ضمن تأکید بر ضرورت برخورد واقعبینانه جامعه بینالمللی در پیگیری همزمان مبارزه با تروریسم و تحولات سیاسی در سوریه ، بر لزوم تهیه فهرست گروههای تروریستی پافشاری کرده اند تا گروه های معارض غیر تروریستی ای که باید سر میز مذاکره بنشینند ، مشخص شود و به این ترتیب، امکان دستیابی به صلحی عادلانه و کارساز فراهم شود.
اما مشکل آنجایی است که برخی از طرف مذاکره ایران، تفکیک جریان های معارض به تروریست و غیر تروریست را با اهداف و منافع خود گره زدهاند و بسیاری از گروههای مسلح و تروریستی مانند گروه «جیش الاسلام» که نقش جدی در آشوب آفرینی و کشتار مردم غیر نظامی دارندرا به عنوان گروه غیر تروریستی قلمداد می کند. ظریف و همکارانش از مدتها قبل تأکید کرده اند تا زمانی که تفکیک معارضان براساس واقعیت های موجود انجام نشود ، چشم انداز صلح پایدار دور از دسترس خواهد بود و در نشست مونیخ نیز بخش عمده ای از تلاش آنان به قبولاندن این نکته محوری معطوف شد.
این تلاش ها در حالی است که عربستان سعودی هم، به عنوان یکی از کشورهای مهم منطقه در روند مذاکرات سوریه نقش دارد. نقشی که به واسطه تنش های دیپلماتیک اخیرش با ایران به این پیش بینی دامن زده که روند گفت وگوهای سوریه را از مسیر اصلی خارج خواهد کرد. در حالی که ایران از همان آغاز برای پایان دادن به بحران های دامنگیر منطقه دست همکاری را به سمت همه کشورهای این حوزه دراز کرد، سعودی ها ضمن نقش آفرینی دوگانه یعنی حمایت پنهان از جریانهای تندرو و حمایت علنی از مذاکرات سیاسی، وارد فاز چالش با ایران شدند و بی توجه به پیامدهای خطرناک بقای تروریسم ، درصدد برآمده اند تا به قیمت تامین منافع حداکثری ریاض ، صلح سوریه و حتی منطقه را به مخاطره اندازند.
چنین نگرشی ، با لحاظ حساسیت جهانی به تحولات سوریه ، نتیجه مورد نظر سعودی ها را تامین نخواهد کرد ، کماینکه ایران و روسیه ، از عزم خود برای پیشگیری از ماجراجویی و سیاست های آشوب طلبانه برخی کشورهای منطقه تاکید کرده اند.
در چنین فضایی ، تن دادن عربستان به دیپلماسی «برد –برد» ، یگانه راه ایجاد و تقویت صلح منطقه ای است تا منافع همه طرفین درگیر ماجرا را تامین شود.از این نگاه ؛ نشست مونیخ ، بزنگاه و آزمونی حساس برای ریاض است که نتیجه آن ، در تعیین سمت و سوی جایگاه منطقهای عربستان موثر خواهد بود.
حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
1- میگویند ناصرالدینشاه در یکی از روزها که به قصد شکار از شهر بیرون رفته بود با مشاهده گله آهوان درپی آنها اسب تاخته و از همراهان و ملازمان رکاب دور افتاده بود. شامگاهان خسته و کوفته به کاروانسرایی رسید و مصلحت آن دید که شب را به استراحت بگذراند تا ملازمان رکاب او را یافته و همراه آنان به پایتخت بازگردد.
دروازه کاروانسرا بسته بود. ناصرالدین شاه دقالباب کرد و کاروانسرادار از پشت در پرسید کیست؟ ناصرالدین شاه به روال شاهان در پاسخ گفت؛ ما، سلطانبنسلطان، خاقان بن خاقان، شاهشاهان، سایه خدا بر سر ایران، قبله عالم، سلطان صاحبقران، اعلیحضرت شاهنشاه ایران هستیم! کاروانسرادار که حسابی گیج شده بود از پشت در به فریاد گفت؛ انشاءالله خدای سببساز و بندهنواز در این شب سرد برایتان سرپناهی فراهم آورد، اینجا یک کاروانسرای کوچک است و برای اینهمه آدم جا نداریم!
2- بزرگنمایی فراتر از «گزافه» و «اغراق» درباره برجام که این روزها فضای تمامی نشست و برخاستها و مصاحبهها و سخنرانیهای رئیسجمهور محترم و برخی دیگر از دولتمردان را به خود اختصاص داده است، در حالی است که دولت محترم هنوز به این سؤال ساده و دمدستی - و البته بسیار ضروری - نه فقط پاسخ روشنی نداده، بلکه اساسا هیچ پاسخی نداده است که در مقابل امتیازات نقد فراوانی که به حریف تقدیم کردهایم، غیر از چند «وعده نسیه» که آنهم یکی پس از دیگری نقض شده و پوچ از کار درمیآید، چه دستاورد دیگری داشتهایم؟! تا آنجا که وقتی گفته میشود «به افتخار برجام دست بزنید»! دقیقا نمیدانیم باید به کجای آن دست بزنیم؟ و برای کدام دستاورد، هورا بکشیم؟!
میگویند و اصرار دارند همه بپذیرند که «برجام فتحالفتوح بوده است»! «برجام بزرگترین دستاورد تاریخی ملت ایران است»، «برجام به معجزه شبیه است»! «برجام یعنی تسلیم قدرتهای بزرگ جهان در مقابل ایران»! «اهمیت برجام از فتح خرمشهر هم بیشتر است»، «برجام سایه شوم جنگ را از سر مردم ایران برداشته است»! «برجام نه فقط بزرگترین پیروزی در تاریخ انقلاب بلکه بزرگترین پیروزی در تاریخ ایران است»! «برجام نقطه آغاز شکوفایی اقتصادی است»! برجام اشتغالزا، رونقدهنده تولید، جذبکننده سرمایههای خارجی، کارآفرین و...
کاش دولت محترم به جای اینهمه تعریف و تمجید از برجام و آنهمه بزرگنمایی درباره دستاوردهای آن فقط در چند جمله - تاکید میشود فقط در چند جمله - برای مردم توضیح میداد که زیر این تابلوهای رنگارنگ و چشمکزن کدام دستاورد قابل اشارهای برای معیشت مردم، اقتصاد کشور و عزت و اقتدار ایران اسلامی جای دارد؟ آیا این، انتظار بیجایی است و یا توقع زیادی است؟!...
اما سخن در این نوشته، فراتر از برجام است، بخوانید!
3- دولت محترم هوشمندتر از آن است که نداند بسیاری از قوطیهای پُر رنگ و لعاب ارائه شده درباره برجام، «پُر از خالی» است و اگرچه برجام به طور کامل بیدستاورد نیست ولی تقریبا هیچیک از وعدههای نسیه حریف تاکنون تحقق نیافته و در چشمانداز پیش روی نیز نه فقط نشانهای از تحقق آن دیده نمیشود بلکه هر از چند گاه به جای تحقق دستاوردهایی که وعده داده شده است، بر فهرست «از دستدادهها» افزوده میشود! که به عنوان مثال - و فقط به عنوان مثال - برخلاف آنچه در برجام وعده داده بودند، «سوئیفت» هنوز برقرار نشده و هیچ تبادل تجاری قابل انجام نیست. در اولین روز اجرای برجام با افتخار اعلام شد که بیش از 1000 «السی» گشایش یافته است ولی آن روز «یکشنبه» بود و تمامی بانکهای اروپایی در تعطیلات آخر هفته بودند و معلوم شد که ادعای یاد شده فقط یک «بلوف» بوده است و دولت محترم بعدها اعلام کرد که قرار بود 1000 السیگشایش یابد!
اعلام شده بود قرارداد خرید 118 فروند هواپیمای «ایرباس» با فرانسه منعقد شده است - که صرفنظر از پرسشهای فراوان درباره آن - چند روز بعد شرکت ایرباس رسما اعلام کرد، بدون اجازه آمریکا حاضر به فروش این هواپیماها نیست! آقای رئیسجمهور قول داده بود که با اجرای برجام بخش قابل توجهی از مشکل اشتغال حل میشود و جوانان ایران صاحب شغل خواهند شد ولی به جای آن در سفر فرانسه با شرکت در حال ورشکستگی پژو سیتروئن قرارداد بسته شد تا اقتصاد فرانسه با آنهمه جنایت و کینهتوزی که علیه ایران اسلامی و مردم کشورمان مرتکب شده بود، از مرگ نجات یابد و برای جوانان فرانسوی شغل ایجاد شود و هنگامی که صدای اعتراض مجلس بلند شده و خواستار توضیح دولت درباره مفاد این قرارداد و چرایی آن شدند، آقایان اعلام کردند که این قرارداد «محرمانه» است! - دقیقا برخلاف نص صریح اصول 77 و 125 قانون اساسی - همین قید محرمانه بودن و مغایرت آن با اصول یاد شده قانون اساسی درباره قراردادهای نفتی نیز اعلام شده و...
اکنون جای این سوال است که دولت محترم از کدام «فتحالفتوح»! و یا «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران»! و معجزه قرن! و... سخن میگوید و اگر آنچه در برجام از دست دادهایم و یا در حال از دست دادن آن هستیم، با اندک دستاورد حاصل از آن قابل مقایسه است و خود دولت نیز به فتحالفتوح بودن برجام اعتقاد دارد- که بعید است! - چرا دستکم به چند نمونه از دستاوردهای ملموس و عینی مورد ادعا اشاره نمیکند؟!
4- حالا به موضوع اصل یادداشت پیش روی بازمیگردیم و آن، این که دولت محترم از بزرگنماییهای اغراقآمیز درباره برجام و دستاوردهای نداشته - و یا اندک داشته- آن چه منظوری دارد؟ و کدام نقطه را نشانه رفته است؟ در این باره گفتنی است که؛
الف: بیتردید «نقطه مطلوب» این ماجرا در آیندهای بسیار نزدیک تعریف شده است. چرا که میدانند اغراقگویی درباره برجام نمیتواند دوام چندانی داشته باشد و افکار عمومی در فاصلهای نه چندان دور متوجه توخالی بودن تعریف و تمجیدهای گزاف خواهند شد.
ب: این نقطه مطلوب در کدام آینده نزدیک تعریف شده و در آینده نزدیک چه اتفاق و رخداد مهمی در پیش است؟ این سؤال، پاسخ روشن و خالی از ابهامی دارد؛ «انتخابات»
5- رئیس جمهور محترم پنهان نمیکند که خواستار مجلسی با حضور نمایندگان همسو با دولت است و به عنوان نمونه، ایشان در همایش استانداران به صراحت گفته بود «خواهان مجلس اعتدالی» است و البته هنوز تعریف مشخصی از اعتدال ارائه ندادهاند و این واژه را به معنای همراهی با دولت به کار برده و میبرند! و موارد دیگری از همین دست که فهرست آن طولانی است.
اکنون میتوان به وضوح نتیجه گرفت که تعریف و تمجیدهای غیرواقعی درباره برجام، کاربرد انتخاباتی دارد و مجموعه دولت اعتدال و مدعیان اصلاحات که متاسفانه و با عرض پوزش طی 3 سال گذشته دستاورد قابل ارائه چندانی نداشتهاند و انبوهی از وعدههای داده شده و تحقق نیافته در کارنامه خود دارند با بزرگنمایی درباره برجام؛
الف: انتظار دارند بر ناکامیهای خود در تحقق وعدهها سرپوش گذاشته و افکار عمومی را از مطالبه این وعدهها بازدارند!
ب: بر این تصورند که با معرفی برجام به عنوان «فتحالفتوح»! و معجزه قرن! و... چنته خالی از دستاورد خود را نه فقط «پُر» بلکه حاوی «بزرگترین دستاورد تاریخ ایران»! جلوه دهند و شاید بر این باورند که ارائه «این دستاورد بادکنکی»! میتواند آراء مردم را به حساب نامزدهای هوادار دولت فاکتور کند!
ج: ادعای «الگو بودن برجام»! و آمادگی برای «برجام 2»! در همین بستر قابل ارزیابی است و آقایان به یقین میدانند که اینگونه ادعاها، فقط میتواند کاربرد انتخاباتی داشته باشد و مردم، با بصیرتتر از آنند که یک معاهده با هزینههای سنگین را به عنوان «الگو» برای حل و فصل سایر مشکلات برگزینند! و این پرسش را نادیده بگیرند که مگر «برجام یک» چه دستاورد قابل ارائهای داشته است که سخن از «برجام 2» نیز در میان باشد؟!
6- و اکنون سخنی با دولت محترم در میان است و آن، این که؛ چرا از بیان «واقعیت برجام» و توضیح درباره دستاوردهای ادعایی آن خودداری میکنید؟ به یقین گرد و غبار ناشی از بزرگنماییهای اغراقآمیز خیلی زود فرو مینشیند و واقعیتها آنگونه که هست، در میدان دید همگان قرار میگیرد، کما این که مردم علیرغم آنهمه بزرگنمایی دولت محترم درباره برجام، واکنش مثبتی نشان ندادند و آن تعریف و تمجیدها را با واقعیات محسوس و ملموس از جمله چرخ معیشت خود همخوان ندیدند. از این روی به آسانی میتوان نتیجه گرفت اینگونه اغراقها نه فقط اغراقکنندگان را به مقصود نمیرساند بلکه میتواند به جایگاه دولت در نگاه مردم، آسیبهای جدی نیز برساند و به قول یکی از شعرای کشورمان در اقتباس از شعر معروف «اریش فرید» شاعر اتریشی؛ «بچهها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ میزنند و گنجشکها جدی جدی میمیرند»!
محمدتقی فاضلمیبدی-عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در سرمقاله امروز شرق نوشت:
مدتیپیش خبر ورود غیرقانونی دو قایق حامل نیروهای آمریکایی به داخل مرزهای آبی ایران، در بسیاری از رسانههای ایران و جهان بازتاب یافت. با هشیاری بهنگام برادران نیروی دریایی سپاه، این قایقها متوقف شدند و در فرصتی کوتاه و با هماهنگی مناسب وزارت خارجه و سپاه پاسداران، مشخص شد این مسئله عمدی نبوده است، بنابراین آنها آزاد شدند تا این ماجرا به نحوی مطلوب فیصله پیدا کند. مقامات آمریکایی نیز از برخورد خوب ایران با ملوانان دستگیرشده تشکر کردند.
در راهپیمایی ٢٢ بهمن امسال، حرکتی در قم و تهران انجام شد که زیبنده نظام جمهوری اسلامی نبود؛ رویداد دستگیری ملوانان آمریکایی به شکلی بازسازی شده بود که نیروهای حاضر در آن قایقها را به حالت تسلیم و خواری نشان میداد. در یکی از صحنهها، مردی را به صورت زن آمریکایی درآورده بودند و او را در انظار راهپیمایان به نمایش گذاشتند که طبیعتا شبکههای خبری این تصویرها را در سراسر جهان پخش کردند.
سؤال این است که چنین کاری را با کدام منطق سیاسی و دینی میتوان توجیه کرد؟ پس از مذاکرات هستهای و بهثمرنشستن برجام که دولت فعلی آمریکا زیر فشار برخی جمهوریخواهان افراطی است، اینگونه حرکتها تا چه میزان به سود و صلاح دستگاه دیپلماسی ایران است؟ آیا اینگونه اقدامات تحریککننده نمیتواند اجرای برجام را با بهانهگیریهای طرف مقابل همراه کند؟ آیا این نوع حرکات نمایشی به سود جمهوریخواهان افراطی در آمریکا نیست؟
آقای شمخانی، دبیر محترم شورای امنیت ملی ایران، بهتازگی گفته است جمهوریخواهان آمریکا به ما پیغام دادند آمریکاییهای زندانی در ایران را آزاد نکنید تا بهانهای باشد برای شکست رقیبان دموکرات آنها. ایران با هوشمندی، اجازه استفاده افراطیهای آمریکا از این مسئله را نداد و زندانیان را با ایرانیان زندانی در آمریکا مبادله کرد. حال آیا چنین حرکاتی به سود دستگاه تبلیغاتی تندروهایی مانند ترامپ نخواهد بود؟ ما از جریان گروگانهای سفارت آمریکا در اول انقلاب و حل آن مشکل در الجزایر پس از پیروزی ریگان جمهوریخواه و زیانهایی که او به ایران وارد کرد، نباید درس بگیریم؟ طبیعی است برخی میخواهند سیاستهای افراطی آمریکا را در ایران به دست عدهای، تشدید و تکرار کنند.
به نظر میرسد این نوع کارها اگر از روی حسن نیت هم باشد، انقلابی، اخلاقی، دینی و به سود منافع ملی ایران نیست. بهنمایشگذاشتن چنین صحنههایی اگر به نظر برخی، قدرت ما را نشان میدهد، اما براساس منطق سیاسی اسلام و نحوه برخورد با غیرمسلمانانی که در حال جنگ نیستند، با منطق دینی قابل دفاع نیست و ضعف اخلاقی را نشان میدهد. خانوادههای این چند جوان آمریکایی یا دیگر شهروندان آمریکایی که این صحنهها را در رسانههای دنیا مشاهده میکنند، چه قضاوتی در باره ایران و اسلام خواهند داشت؟
آیا به جای کینه مردم آمریکا از مقامات سیاسی آمریکا به واسطه اشتباهات در خاورمیانه، ملتی کینه ملت دیگر را به دل نمیگیرد؟ نگارنده این سطور در مقام دفاع از منطق سیاست در ایالات متحده نیست، بلکه در مقام دفاع اخلاقی و عقلانی از اسلام است که پایههای عقل و اخلاق، اجازه تحقیر چند نیروی ارتش یک کشور خارجی را که در حال انجام مأموریت به اشتباه وارد مرزهای ما شدهاند، به ما نمیدهد.
این مسئله در دنیا هم بر خلاف حقوق انسان تلقی میشود. در پایان این آیه سوره ممتحنه را با هم مرور کنیم: « لا يَنْهاکُمُ الله عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ الله يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ: خدا شما را از نیکیکردن و عدالت نسبت به کسانی که در کار دین با شما نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نکردند باز نمیدارد، زیرا خدا عدالتپیشگان را دوست دارد».
عباس عبدي در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
بايد شكرگزاري كرد كه اصولگرايان محترم به خوبي و خوشي به ليست واحدي رسيدند و وحدت را سرلوحه فعاليت سياسي انتخاباتي خود قرار دادند، با اين هدف كه در انتخابات پيروز خواهند شد.
اين استدلال از آنجاست كه همواره گمان كردهاند، شكست آنان به دليل تنوع و فقدان وحدت ميان آنان بوده است. اين گزاره نادرست ميان اصلاحطلبان هم رواج دارد و برخي بر اين گمان هستند كه اگر در فلان انتخابات تعداد نامزدهايشان كمتر بود و وحدت ميداشتند، حتما پيروز ميشدند!
در حالي كه لزوما چنين نيست. زيرا آراي انتخاباتي در ايران به اين شكل نيست كه اگر كسي كنار برود آراي او به حساب فرد ديگري كه موردنظر اوست واريز خواهد شد. به علاوه اگر تنوع نامزدها را كنار بگذارند، نامزدي كه نماد وحدت است، مجبور است در برنامههاي خود تغيير ايجاد كند و همين كار موجب تحول در پايگاه مخاطبانش و در نتيجه در آراي او خواهد شد. از اين پرسشها مهمتر اين است كه چرا توضيح نميدهند كه وحدت مورد نظرشان شكل نگرفته؟ آيا قدرتطلبيها و مسائل شخصي را بايد عنصر اصلي دانست يا عوامل ريشهايتري وجود دارد؟ اين مطالب به معناي آن نيست كه وحدت لازم نيست، اتفاقا وقتي كه برمبناي زمينههاي عيني است بسيار هم خوب است.
ولي وحدت شكلي و صوري نه تنها كمكي به هر دو جناح و در اين انتخابات خاص به اصولگرايان نميكند، بلكه براي آنان ضرر هم دارد. هرچند اين مساله در اين انتخابات براي اصلاحطلبان كاملا برعكس و وحدت براي آنان مفيد است.
وحدت در ليست نامزدهاي مجلس يا رياستجمهوري وقتي مفيد و كارآمد است كه مبتني بر وحدت در عينيت جامعه باشد و ضرورتهايي عيني، آن را اقتضا كند.
وحدت يا سلبي است يا ايجابي. وحدت ايجابي، مبتني بر درك و فهم مشترك از مسائل جامعه و راهحلهاي آن و نيز همسويي نيروهاست. وحدت سلبي نيز مبتني بر خطر مشترك از سوي نيروهاي ديگر است كه چند گروه يا گرايش را تهديد ميكند و اين نيروها به واسطه آن خطر مشترك، وحدت پيدا ميكنند.
اكنون ببينيم كه وضعيت ليست مشترك اصولگرايان از اين دو نظر چگونه است؛ در ليست اعلامي كافي است كه برخي چهرهها را با يكديگر مقايسه كنيم. آقاي يحيي آلاسحاق در اين ليست هستند و از سوي ديگر طرفداران و وزراي دولت احمدينژاد هم به وفور در ليست هستند كه هيچ تناسبي با هم ندارند. بخش مهمي از آنان مثل آقاي مصباحيمقدم به لحاظ اقتصادي چه تناسبي با جناح تندروي ليست دارند، حتي به لحاظ سياسي نيز تفاوتها فاحش است.
نحوه برخورد آنان با دولت آقاي روحاني به كلي با يكديگر مغاير است. حتي در مورد برجام نيز بعضا در دو قطب مخالف يكديگر بودند. مواضع آقاي ابوترابي را با پايداريهاي موجود در ليست مقايسه كنيد. در مورد دولت احمدينژاد كه شكاف اعضاي ليست خيلي بيشتر است. برخي اعضاي دولت وي و پايداري هستند، برخي نيز در نقطه مقابل آنان قرار دارند. جالب اينكه مواضع آنان نسبت به آقاي هاشمي و نيز اصلاحطلبان هم به كلي با يكديگر فرق دارد.
بنابراين وحدت مذكور بر پايه نقاط مشترك و امور ايجابي بنا نشده است. ولي اين وحدت برمبناي سلبي نيز قرار ندارد. اگر منظورشان، خطر اصلاحطلبان باشد، در اين صورت بايد براي آنان متاسف بود كه با وجود داشتن تمامي ابزارهاي قدرت و نيز پس از رد صلاحيت چند رده از نيروهاي اصلاحطلب، هنوز هم براي شكست دادن طرفِ مقابلِ خود نيازمند ليست واحدي هستند. اين تعبيري جز اعلام شكست ندارد. بعلاوه حضور اصلاحطلبان و اعتداليون چه خطري براي امثال آقاي آلاسحاق يا ابوترابي و امثال آنها دارد؟
در حالي كه ليست اصلاحطلبان از هر دو حيث وحدتِ ايجابي و سلبي وضعيت بهتري نسبت به ليست اصولگرايان دارد، زيرا در مورد مسائل كلي پيشگفته اختلافنظرهاي آنان بسيار كم است و به نوعي با يكديگر شبيه هستند و از حيث سلبي هم آنان در برابر شديدترين رد صلاحيتها قرار گرفتهاند و براي حفظ موجوديت خود چارهاي ندارند كه فقط يك ليست بدهند.
نتيجه اين وضع چيست؟ نخستين نتيجه اين است كه وحدت اصولگرايان موجب برجستهتر شدن ليست اصلاحطلبان خواهد شد. در واقع اگر اصلاحطلبان خواهان يك اتفاق بودند كه ليست آنان را برجسته كند، همين دوقطبي حاصل از وجود يك ليست نزد اصولگرايان است. در واقع دوقطبي شدن ليستها موجب ميشود كه مردم بر آرايي كه ميدهند تمركز بيشتري پيدا كنند و همين مساله سبب ديده شدن بيشتر ليست اصلاحطلبان ميشود.
از سوي ديگر آنچه اهميت دارد، اين است كه رايدهندگان اصولگرا هيچ دليلي نميبينند كه به افراد متضاد موجود در ليست ائتلاف راي دهند. چون نه وحدت ايجابي با آنان دارند و نه وحدت سلبي آنان را كنار يكديگر جمع كرده تا خطر مشتركي را به آنان گوشزد كند. از اين رو ليست واحد اصولگرايان موجب ريزش آراي آنان خواهد شد و چه بسا به نفع ليست اصلاحطلبان نيز تمام شود. در حالي كه اگر چند ليست داشتند، از يك سو دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب را ايجاد نميكردند و از سوي ديگر امكان راي دادن به نامزدهاي متنوع را فراهم ميكردند. به طوري كه اين پراكندگي اگر به ضرر خودشان باشد، حداقل به نفع اصلاحطلبان نيز نباشد.
وحدت موردنظر و رخ داده ميان اصولگرايان مصداق آن ضربالمثل «از قضا سرانگبين صفرا فزود» است. به جاي آنكه موجب افزايش آراي آنان و ريزش آراي رقيب شود نتيجه معكوس خواهد داشت. به نظر ميرسد كه اصولگرايان محترم سرنا را از سر گشاد آن مينوازند. وحدت بايد در بطن جامعه و نيروي سياسي شكل بگيرد، سپس در ليست انتخاباتي واحد بازتاب پيدا كند. طي كردن اين مسير به صورت معكوس قابل تصور نيست. شايد گمان شود كه اين يادداشت از زاويه تاثيرگذاري سياسي و به چالش كشيدن طرف مقابل نوشته شده است، ولي اين طور نيست. معتقدم كه اين يادداشت بيش از اينكه واجد مضمون سياسي باشد، در پي بيان يك واقعيت است، حتي علاقهاي به نوشتن آن تا پيش از رسيدن اصولگرايان به وحدت نداشتم، زيرا هيچ نعمتي را براي اصلاحطلبان بهتر از وحدت شكلي و ظاهري اصولگرايان نميدانستم كه خوشبختانه رخ داد.
غلامرضا ظريفيان در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
ليست نهايي اصلاحطلبان در برخي شهرها و استانها آماده شده و بدينترتيب در تهران نيز ليست موردنظر با توجه به جمعبندي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان ظرف يكي دو روز آينده مهيا خواهد شد اما آنچه بايد بدان تاكيد شود مشاركت و حضور حقيقي در انتخابات است. انتخابات مساله مهمي است كه به علت تجربه بسيار تلخ و دشوار سالهاي 84 تا 92 نبايد از آن گذشت.
در انتخابات رياستجمهوري سال92 جريان معتدل و اصلاحطلب كشور با توجه به اين مهم كه عدم وجود نگاهي درازمدت ممكن است منجر به بروز و ظهور دوباره جرياناتي شود كه نخست از كارآمدي لازم برخوردار نباشند و سپس پيامها و شعارهايي را ارائه كنند كه اساسا به علت عدمواقعبيني قابل تحقق نباشد، در تصميمي عاقلانه و با ائتلافي هوشمندانه پيروزي را از آن خود كردند؛ چراكه با نگاهي آسيبشناسانه به هشت سال گذشته به خوبی میتوان شاهد بود که برخی برنامهها و سیاستهای کارشناسینشده و یا بدون توجه به تمام جوانب دولتهای نهم و دهم بدون هيچ دستاورد و اقدام موثري، آسيبها و هزينههايی را براي كشور به بار آورد.
در عين حال دولت سابق و جريانهاي اجرايي، مديریتي و فكري در آن دوره شناخت عميقي نسبت به زير ساختار كشور، مناسبات جهاني، اقتصادي و فرهنگي كشور نداشته و بيشتر در يك فضاي خوشبینانه فعالیت و برنامهریزی ميكردند. اين تجربه سنگين، تصويري فراروي دوستداران كشور، نظام، انقلاب و دلسوزان كشور قرار داد كه به جاي سقف خواستههاي خود، در نيل به حداقلهايي با يكديگر هماهنگ شوند كه آن حداقلها بتواند بخش قابل توجهي از جريانات اجتماعي، فرهنگي و سياسي كشور را به يكديگر نزديك كند. در حقيقت حاصل و ثمره اين نگاه را در انتخابات سال92 شاهد بوديم.
طي دو سال گذشته نيز شاهد نزديكي جريانات مختلف چون اصولگراهاي معتدل و نيروهاي ميانه روي نزديك به دولت با اصلاحطلبان بودهايم و بايد اين تجربه در انتخابات مجلس94 هم مد نظر قرار گيرد. شاخصهايي كه در مجموع از سوي اصلاحطلبان براي ارائه ليست مشترك با ميانه روهاي نزديك به دولت و اصولگراهاي معتدل در نظر گرفته شده، به اختصار اين مولفههاست: كارآمدي و تخصص، داشتن شناسنامهاي روشن و سوابق اجرايي و مديريتي شاخص، داشتن نگاه عقلاني به مساله توسعه و نگاه تعاملي به فعاليتهاي بينالمللي. همه اين عوامل در كنار يكديگر و در عين حال توجه به حضور پررنگتر زنان با در نظر گرفتن رشد بسيار مطلوب آنها در عرصههاي حرفهاي و علمي در مجموع به عنوان معيارهاي دخيل در قرار دادن نام افراد در ليستهاي مشترك اصلاحطلبان، حاميان دولت و اصولگراهاي معتدل مدنظر قرار گرفتهاند.
در عين حال پايبندي به ارزشهاي بنياديني همچون توزيع عادلانه ثروت، عدالت، قدرت و حمايت از آزاديهاي مصرح در قانون اساسي، اسلام و ارزشهاي آن واخلاق و معنويت در اين ليست مورد توجه قرار گرفته است. صرفنظر از تلاشی که جریانهای مختلف با نزدیکی به موعد انتخابات برای آمادهسازی خود میکنند آنچه در این هفتههاي پاياني نزدیکی به هفتم اسفند در سراسر كشور مشاهده میشود جنب و جوش و پويايي همه جريانها به ويژه اصلاحطلبان و اعتدالگرايان است. از اين رو اميد ميرود اقبال عمومي در انتخابات پيش رو با اين جريانها همراه بوده و ثمره آن نيز دستاورد فرخندهاي براي كشور عزيزمان باشد.
کمیل احمدی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
1- افرادی که تاریخ اندیشه سیاسی غرب را مطالعه کردهاند، حتماً دیدهاند که در تاریخ بعد از رنسانس، «لوتریسم»، «ماکیاولیسم»، «دولت مطلقه مدرن هابزی»، «لیبرالیسم» و «مارکسیسم» به نوعی پشت سر هم پیدا شدهاند. این توالی اندیشهها این پرسش و مفروض را به وجود میآورد که گویی هرکدام از این اندیشهها علت پیدایش اندیشههای بعدی بودهاند و اندیشههای پسین معلول اندیشههای پیشین هستند. به عبارت دیگر زمانی که اندیشه پیشین پدید آمد، زمینه برای پیدایش اندیشه بعدی فراهم شد. البته این موضوع و فهم کیفیت آن، جای مطالعه بیشتر دارد
و در اینجا تنها به عنوان یک نکته و پرسش مطرح شد.
2- اما مساله مهم این یادداشت که با مطلب فوق بیگانه نیست، آن است که برخی دولتمردان توسعهگرای کشور که گاه میتوانستهاند از زبان دین هم سخن بگویند و در سخنرانیها و خطبههای خود سیاستهای توسعهگرای خویش را توجیه کنند، در مسیر حرکت کلان سیاسی خود قدم به جادهای نهادند که 2 منزلگاه اصلی داشت؛ «ماکیاولیسم» و «دولت مطلقه مدرن». آنان در کنار سیاست اعلامی «توسعه» به سیاست اعمالی ساخت «دولت مطلقه مدرن» روی آوردند. آنان در پیمودن این مسیر راه را طوری رفتند که گویی ایران در حرکت خود هنوز از این دو منزلگاه خارج نشده است. یعنی ایران هنوز به مرحله لیبرالیسم نرسیده است و فعلا در کشاکش این مرحله بسر میبرد.
3- اما ماکیاولیسم چیست؟ ماکیاولیسم نماد استفاده ابزاری از دین و اخلاق در سیاست است. این روش توسط سیاستمدارانی صورت میگیرد که خود به اعتقادات دینی مؤمنانه باور ندارند و چون به اهمیت دین و اخلاق در تنظیم امور جامعه و سیاست آگاه هستند، از آن بهره میبرند. ماکیاولیستها همچنین به اخلاق، کوچکترین اعتقادی ندارند و به ادعای آنها سیاست جای اخلاق فردی نیست. جمع این ویژگیها در ماکیاولیسم از یکسو منجر به سکولاریسم میشود، زیرا مانند موریانه دین را از درون میخورد و به تدریج جز پوستهای از آن نمیگذارد و در حالت بدتر آن را به «افیون تودهها» تبدیل میسازد؛ به این معنا که سعی میکند کنترل منابع و تفسیر دینی را به دست بگیرد تا از این طریق کنترل مردم و جامعه مؤمنان را در اختیار داشته باشد.
در سیاست ماکیاولیستی همواره تلاش میشود برای سیاستهای اتخاذشده تا جای ممکن ادله شرعی برای توجیه و مشروعیتبخشی به آن سیاست جور شود. در واقع اگر یک سیاستمدار مؤمن ابتدا براساس تکلیف شرعی، سیاست خود را تنظیم میکند و سپس اگر کسی دلیل آن را پرسید به منابع دینی ارجاع میدهد، یک ماکیاولیست ابتدا براساس منافع و مصلحتسنجیهای خود یک سیاست را اتخاذ میکند بعد در متون مختلف میگردد تا چیزی بیابد که سیاست او را توجیه کند. در اینجا دین کالا و تبدیل به ابزاری برای اداره جامعه میشود. در رویکرد مومنانه به سیاست ما با ادله شرعی مواجهیم اما در ماکیاولیسم با دلیلتراشی. در آنجا ادله شرعی بر تصمیم ما تقدم دارند و در اینجا اراده سیاستمداران است که از شرع پیشی میگیرد. در حقیقت علت اصلیای که ماکیاولیستها مانند لیبرالیستها به حذف دین از جامعه نمیاندیشند و به لحاظ نظری از سکولاریسم دفاع نمیکنند، همین است، زیرا آنها به تجربه دریافتهاند به جای مبارزه علنی با دین که اقتدار آنها را به چالش خواهد کشید باید از آن به سود خود بهره برد.
ریشه دین در جامعه محکمتر از آن است که شخص یا جریانی با آن به مبارزه برخیزد. بنابراین باید به سمت تفسیرپذیری دین رفت و آن را برای اهداف خود تغییر داد و به کار گرفت. البته روشن است از تبعات این رویکرد گسترش برخی آلودگیهای فرهنگی مانند «دروغ»، «فریب»، «ریا» و «الیناسیون» است. در توضیح مورد آخر باید گفت در زیر سایه ماکیاولیسم افراد این را میآموزند که برای رشد سیاسی نباید «خود» باشند و همیشه باید میان «خود واقعی» و «خود جمعی» تفاوت قائل باشند.
4- اما ظاهرا پیروان ماکیاولیسم داخلی تنها در این مرحله باقی نماندهاند و به موازات آن تلاش کردهاند «دولت مطلقه مدرن» را هم در داخل کشور تأسیس کنند. به موجب این گرایش در ادوار گذشته تلاش شد همه منابع قدرت اعم از سنتی و مدرن را در ذیل دولت خویش مستحیل سازند و دولت را به تنها منبع قدرت کشور تبدیل کنند. در راستای همین پروژه آنها ابتدا در دهه 60 با نام «عدالت اجتماعی» به افزایش اقتدار دولت بزرگ یاری رساندند و دست دولت را در همه امور باز کردند؛ دولتی مداخلهگر و رانتیر که در همه امور اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جز خود هیچ منبع قدرتی اعم از مدرن و سنتی را تحمل نمیکرد. این دولت مطلقه مدرن زمانی قرار بود با «مادامالعمر کردن ریاست جمهوری» طرح خویش را کامل کند که البته نافرجام ماند. لذا از اینجا به بعد بود که آنها برای ایجاد دولت مطلقه مدرن، به سیاستهای الیگارشیک روی آوردند و تلاش کردند به جای دولت مطلقه مدرن مبتنی بر ریاستجمهوری مادمالعمر، دولت مطلقه مدرن مبتنی بر الیگارشی را ایجاد کنند.
5- امروز جامعه ایران در حال مبارزه با پیروان ایده «ماکیاولیسم - دولت مطلقه مدرن» است؛ آنهایی که با پیگیری این سیاست وعده «توسعه» میدهند و میخواهند با نام «توسعه» دولت مطلقه مدرن الیگارشیک را ایجاد کنند. 2 سال پیش رو مرحله حساس دیگری از تاریخ انقلاب اسلامی است که طی آن طرفداران «دولت مطلقه مدرن الیگارشیک» و «جبهه انقلابی- مردمی» در مقابل یکدیگر صفآرایی جدیتری خواهند کرد. هرچند وجه ماکیاولیستی این افراد موجب میشود چهره الیگارشیک خود را پنهان سازند و به طور مثال در تبلیغ خود در تلویزیون، سخن از به خطر افتادن اسلام و جمهوریت جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بر زبان بیاورند! نکته اینجاست: افرادی این سخن را میگویند که سال 88 با شورش علیه آرای جمهور، جمهوریت کشور را زیر پا گذاشتند و با نافرمانی از ولایت فقیه علیه اسلامیت نظام برخاستند. بنابراین صفبندی جدید به پیچیدگیهای بیشتری نسبت به 6 سال قبل نیاز دارد.
محمود فرشیدی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
رقابت، موتور محركه انتخابات است و نميتوان انتخاباتي پرشور انتظار داشت بيآنكه تنور رقابت در آن گرم شده باشد. اما نكته اينجاست كه محدوده اين رقابت در نظام اخلاق مدار اسلامي چيست و شيوه رقابت چگونه بايد باشد؟
چون مردم از برگزاري انتخابات انتظار تغيير و تحول سازنده را دارند، طبعا در رقابتهاي انتخاباتي، پيامهايي كه شرايط موجود را نقد نمايد و رايحه تغيير و تحول از آن به مشام برسد، بيشتر جلب توجه ميكند. همچنين روشن است كه اين وعدههاي تغيير بايد ناظر به وضعيت كنوني جامعه و مشكلات اكثريت مردم باشد تا مخاطبان فراگيرتري بيابد.
بنابراين انتظار ميرود هنگام انتخابات، افراد و احزاب مختلف، با شناسايي مشكلات جامعه و ارائه راهكارها و توانمنديهاي خود براي حل آنها، دلسوزانه و در چارچوب نظام و محدوده قانون به رقابت بپردازند. در اين صورت، بيشترين بركتهاي الهي شامل جامعه خواهد شد و حتي افراد و گروههايي كه نتوانند اكثريت آراء را كسب كنند نيز انديشه و راهكارهاي حق مدارانهشان به عنوان يك مطالبه مورد تقاضاي جامعه باقي خواهد ماند و به تعبير مشهور، همه شركت كنندگان در اين بازار رقابت انتخاباتي سرانجام برنده محسوب ميشوند.
اما واقعيت آن است كه تا طراحي و اجراي الگويي اسلامي - ايراني از انتخابات هنوز فاصله داريم و ردپاي فرهنگ غرب را در برخي شيوههاي تبليغات و رقابت انتخاباتي، ميتوان مشاهده كرد، شيوههايي كه مردم ما آن را "بداخلاقي انتخاباتي" مينامند. چه بسا در فرهنگ غرب به كارگيري ابزارهايي نظير تهمت، استهزاء، دروغ، افشاي مسائل شخصي، تخريب و نظاير آن، نهادينه شده و به عنوان چاشني، غذاي انتخابات را لذيذتر ميكند.
مهم آن است كه نمايش انتخابات نظير نبرد گلادياتورها شديدترين هيجان را پديد آورد و بيشترين تماشاچي را جلب كند!
از جمله شاخصههاي ديگر رقابت در غرب، رويكرد چشم و گوش پركني آن است يعني نامزدها با توسل به هر روش چشم و گوش پر كن، براي كسب راي تلاش ميكنند. حال آنكه در فرهنگ اسلامي بايد مبناي اصلي انتخاب مردم و دادن راي، اقناع عقلي و گرايش قلبي باشد و لذا بايسته آن است كه تبليغات نامزدها نيز نشأت گرفته از اين مباني باشد.
عليرغم اين كاستيها، در رقابتهاي انتخاباتي غرب، نكته آموزندهاي هم هست كه هنوز آن چنان كه بايد در جامعه ما مورد توجه عدهاي از سياسيون قرار نگرفته است و آن نكته رعايت خطوط قرمز در انتخابات است. در آمريكا و كشورهاي اروپايي، خطوط قرمز پيدا و پنهاني وجود دارد كه با قطعيت اعمال ميشود و رعايت همين خطوط قرمز است كه خاطر سردمداران اين كشورها را هنگام برگزاري انتخابات نگران نميسازد كه مبادا آسيبي به تماميت نظام حكومتيشان وارد آيد. زيرا غربيها آن چنان منافذ تهديد انتخابات را شناسايي و آنها را مسدود كردهاند كه عليرغم تبليغات گسترده درباره آزادي راي در انتخابات به هيچ وجه امكان ندارد نامزدي كه نسبت به نظام سرمايهداري و تبعيضها يا سلطه اسرائيل بر مردم آمريكا و نظاير آن اعتراض داشته باشد، حتي به مرحله ثبت نام راه پيدا كند.
از طرف ديگر آمريكا با شناسايي همين منافذ رسوخ، تلاش كرده و ميكند تا هنگام برگزاري انتخابات، با برپايي انقلابهاي رنگي و تبديل انتخابات به رفراندوم و امثال اينگونه توطئهها، دولتهاي مستقل را در ديگر كشورها سرنگون سازد و دولتهاي وابسته به غرب را سركار بياورد و اين درسي است كه ما بايد از غرب بياموزيم خصوصاً با تجربهاي كه از انتخابات سال 1388 و طمع ورزي دشمن به دست آورديم و قرائني كه در زمينه نفوذ استكبار مشاهده ميشود، ضرورت حاكميت قانون و ممنوعيت تخريب جايگاه نهادهاي قانوني و رعايت خطوط قرمز نظام اسلامي در رقابتهاي انتخاباتي پيش رو اهميت مضاعفي پيدا كرده است.
در راستاي همان سياست مداخله جويانه، يكي از شگردهاي استكبار هم، تشديد رقابتهاي انتخاباتي تا مرحله رويارويي و ايجاد جنگ خياباني و سلب آرامش و امنيت جامعه است كه خوشبختانه عليرغم همه توطئهها در فتنه 88، هوشياري مردم اين توطئه را خنثي ساخت، اما درس بزرگي هم به ملت ما در زمينه محدوده و شدت رقابتها در چارچوب حفظ امنيت كشور آموخت.
البته به نظر ميرسد وسوسه قدرت آنچنان برخي سياست پيشگان را از خود بيخود كرده است كه از انتخابات 88 هم عبرت نگرفتهاند و از هم اكنون فعاليتهاي خويش را براي تحريك مردم عليه نظام اسلامي آغاز كردهاند. هنر اين افراد دانسته يا ندانسته هماهنگي با آهنگ آمريكاست و ميكوشند با حمله به نهادهاي قانوني و زير سئوال بردن عاليترين نهادهاي حكومتي و تضعيف شوراي نگهبان، صدا و سيما، قوه قضائيه، سپاه پاسداران و امثال آن، روحيه لجبازي و بروز عكس العمل را در جامعه ايجاد كنند و به خيال خود با سوار شدن بر موج لجاجت مردم، در انتخابات پيروز شوند. يعني تكرار همان شگردي كه نقطه آغاز آن شبهه افكني از تريبون رسمي و عمومي و توسط يكي از سياسيون برجستهاي بود كه انتظار ميرفت بيشترين دفاع را از نظام اسلامي داشته باشد اما در كمال ناباوري وي نگراني خود را از تقلب در صندوقهاي راي اعلام كرد و از درون حاكميت، به پايههاي اعتماد مردم ضربه وارد ساخت و دستاويزي به دشمن داد.
علاوه بر شگرد سلب اعتماد مردم نسبت به اركان نظام، ترفند ديگر اين گونه سياسيون در تبليغات انتخابات، مظلومنمايي است تا با سوء استفاده از روحيه مظلومنوازي مردم ايران، آراي ملت را به سوي خود جلب كنند و البته در راهكار مظلوم نمايي، دروغ يكي از ابزارهاي مجاز است، چنانكه يكي از همين آقايان، اخيراً ادعا كرده است كه تنها يك درصد نامزدهاي آنان تاييد شدهاند، اين در حالي است كه طبق برآورد صاحبنظران، جناح فوق چند برابر ظرفيت مجلس نامزد تاييد شده دارد.
بداخلاقي ديگر تبليغاتي، تلاش براي ايجاد اختلاف در جريان رقيب است، يعني جريان فوق الاشاره به موازات تلاش براي وحدت خود ميكوشد مانع وحدت در جريان اصولگرا گردد چنانكه در انتخابات سال 1392 شاهد آن بوديم و در اين راه به انواع حيلهها هم متوسل ميشوند البته تا زماني كه جريان اصولگرايي به اين بلوغ سياسي نرسد كه رمز موفقيتش پايبندي به خرد جمعي و وحدت است، طبعاً بايد خود را آماده پذيرش ضربات رقيب بنمايد و خوشبختانه با توجه به تجربههاي گذشته در رقابتهاي انتخاباتي اين دوره، تاكنون گامهاي اميدواركنندهاي در راه وحدت اصولگرايان برداشته شده است و به همان نسبت شگردهاي رقيب هم براي درهم شكستن اين وحدت پيچيدهتر شده و شدت يافته است.
روشن است كه جريان اصولگرا به دليل پايبندي به اصول اخلاقي، هيچگاه براي مقابله به مثل تلاش نكرده و از تمسك به اينگونه روشها پرهيز كرده است و برنامهاي براي دامن زدن به اختلافات داخلي جناح رقيب پيش بيني نكرده است به اميد آنكه جناح رقيب نيز آموزههاي خويش در زمينه جنگ رواني عليه دشمن را عليه رقباي داخلي و هنگام انتخابات به كار نگيرد.
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
همزمان با تحرکات جدید عربستان و ترکیه برای مداخله نظامی در سوریه، احمد الاسدی سخنگوی نیروهای مردمی «حشدالشعبی» عراق درخصوص هرگونه عملیات نظامی و برگزاری مانور مشترک عربستان و برخی از کشورهای منطقه در نزدیکی مرزهای عراق هشدار داد و تهدید کرد که درصورت هرگونه تجاوز نظامی، مرزهای این کشور گورستان متجاوزین خواهد شد.
نخست وزیر روسیه با اشاره به تحولات پرشتاب منطقه خاطرنشان ساخت اوضاع روز به روز پیچیدهتر میشود و لازم است آمریکا و روسیه در این خصوص تعامل بیشتری داشته باشند چرا که تروریستها از اوضاع کنونی بیشترین بهرههای ممکن را بردهاند. از سوی دیگر «پنتاگون» وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد به رغم توافق درباره آتش بس، آمریکا و سایر نیروهای ائتلاف به حملات خود در سوریه ادامه خواهند داد. آنچه در این میان بر پیچیدگی شرایط میدانی افزوده اینست که تروریستهای مسلح از حامیان غربی و عربی خود موشکهای جدید زمین به زمین وسایر جنگ افزارهای فوق پیشرفته دریافت کردهاند و حتی به اعتراف آمریکا از سلاحهای شیمیائی نیز برخوردارند.
بشار اسد رئیسجمهور سوریه نسبت به تحرکات نظامی ترکیه و عربستان و استقرار نظامیان سعودی به همراه جنگنده بمبافکنهای عربستان در پایگاه نظامی «اینجرلیک» ترکیه، احتمال انجام حملات مشترک نظامی عربستان و ترکیه را جدی تلقی کرد و یادآور شد هر لحظه ممکن است چنین اقداماتی آغاز شود که البته این کشورها با هر توجیهی وارد عمل شوند، بخاطر آنکه هیچگونه مجوزی برای ورود به خاک یا فضای سوریه دریافت نکردهاند، مطابق قوانین بینالمللی «متجاوز» تلقی شده و با آنها به شدت مقابله خواهد شد.
جای تعجب است که آل سعود علیرغم ناتوانی و شکست در جبهه جنگ یمن درصدد آنست که جبهه جدیدی را بگشاید و به جنگ افروزی در سوریه و عراق بپردازد. آل سعود مدعی است گویا برای مقابله با تروریستهای داعش سعی دارد به سوریه و عراق حملهور شود درحالی که همه میدانند داعش توسط آل سعود از هر جهت حمایت، تغذیه و تجهیز میشود.
آل سعود مدعی است سعی دارد 150 هزار نیروی نظامی را برای حضور در عملیات زمینی در سوریه وارد میدان کند، اما سئوال اینست که آیا اساساً قادر به سازماندهی و تجهیز چنین نیروی عظیمی هست؟ و اگر هست، چرا در جبهه یمن که در همسایگی عربستان قرار دارد، هنوز هم در باتلاق حوادث دست و پا میزند و دچار یک جنگ فرسایشی و پرمخاطره شده است؟
علاوه بر این، اوضاع وخیم اقتصادی عربستان در پرتو کاهش قیمت نفت و هزینههای نجومی جنگ در یمن و اشغال بحرین، فرصتی به آل سعود برای ماجراجوئی در سوریه و عراق نمیدهد. دقیقاً به همین دلیل است که مانور نظامی مشترک ترکیه، عربستان و برخی دیگر از رژیمهای ارتجاعی منطقه بیشتر به یک بلوف سیاسی – تبلیغاتی شباهت دارد که عمدتاً با هدف سرپوش گذاشتن بر روی شکست تروریستها و حامیان غربی – عربی و عبری آنها صورت میگیرد.
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که امروزه حملات برقآسای هوائی، موشکی روسیه و عملیات مشترک تحت فرماندهی اتاق جنگ ائتلاف 1+4 متشکل از سوریه و نیروهای مقاومت، معادلات میدانی را به کلی دستخوش تغییر کرده و این ائتلاف 1+4 است که ابتکار عمل را در اختیار دارد. فضای عمومی تحولات سوریه نشانگر آنست که پایان بحران تروریستی قابل پیشبینی است و چشم انداز روشنی در این زمینه ترسیم شده است.
این پدیده تصادفی نیست که غرب و متحدان عربی آن تا این اواخر حاضر به پذیرش هیچگونه آتش بسی نبودند ولی طی هفتههای اخیر با شکست آشکار تروریستها در جبهه زمینی سوریه، ناگهان عاشق مردم بیدفاع و غیرنظامیان سوری شوند و برای برقراری آتش بس، تا این اندازه بیتابی کنند. خروج خشمگینانه گروههای تروریستی از مذاکرات ژنو – 3 و درخواستهای عجولانه کنونی برای برقراری آتش بس فوری، هرگز نمیتواند ماهیت جنایتکارانه تروریستها در سوریه را پنهان سازد و چهرهای انسانی را برای آنها نزد افکار عمومی منطقه و جهان ترسیم کند.
ایکاش آل سعود از اشتباهات پر تعداد خود در طول سالهای اخیر و به ویژه دوره یک ساله پادشاهی ملک سلمان عبرت میگرفت و راهکار عاقلانهای را مدنظر قرار میداد. شاید هنوز هم چندان دیر نشده باشد و آنها با تجدیدنظر در سیاستهای پرمخاطره، به دیدگاه منطقی و روشنی برسند که به التهابات داخلی و منطقهای خاتمه دهد و ثبات، امنیت و آرامش را جایگزین جنگ و جنایت و فجایع کنونی سازد. ایکاش آل سعود بجای فرافکنی و ادعای مبارزه با تروریسم، از حمایت آشکارو نهان طیف رنگارنگ تروریستها در سوریه، عراق و یمن خاتمه دهد و این بازیهای تکراری را متوقف کند.
آل سعود باید مطمئن شود که آتش بس با تروریستها معنی ندارد و مقامات ریاض نمیپذیرند که در عین حمایت از تروریستها، نقش پرچمداری مبارزه با تروریستها را هم بازی کنند. قطعاً حق انتخاب در این زمینه با ریاض است ولی تردیدی نیست که با ادامه همین راهکار، آل سعود با دست خود زمینههای ورود به باتلاق جدیدی را هموار میکند که همچون جنگ یمن، راه خروج آبرومندانهای برای آن متصور نیست، چرا که نیروهای ارتش سوریه و متحدانش تمامی نظامیانی را که بدون کسب مجوز از دمشق وارد خاک این کشور شوند، به چشم «نیروهای متجاوز» مینگرند و در اولین فرصت، آنها را قلع و قمع خواهند کرد.
کورش شجاعی در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
حرمت نگاه داری و «قدرشناسی» وظیفه ای انسانی است خصوصا قدرشناسی از پدران و مادران شهیدان، هم آنان که خون پاک فرزندانشان را به پای عزت دین و میهن ریختند همان بزرگوار مادران و پدرانی که عشق به قرآن و عترت و عشق جانفشانی در راه استقلال و سربلندی وطن را با شیر آغشته به اشک بر حسین (ع) و لقمه های حلال در جسم و جان میوه های دلشان نهادینه کردند، و آن روزها که دشمنان ایران و ایرانی به سودای خام و خیال باطل تکه تکه کردن و فتح ایران با چراغ سبز و کمک دو ابرقدرت آمریکا و شوروی و بسیاری از کشورهای منطقه، لشکر آراستند و جنگی ناعادلانه و بی امان را علیه مُلک و ملت ما به راه انداختند، پدران و مادرانی از جنس عزت و غیرت، نوردیده های خود را، دلبند فرزندان خود را برای دفاع از قرآن و ایران ، برای دفاع از حریم شرف و ناموس وطن، عازم جبهه ها کردند تا ایران ویران نشود تا خاک این کهن بوم و بر ، زیر چکمه های صدامیان و تحت سلطه اهریمنان نماند ، تا چشم ناپاک حرامیان به ناموس ایرانیان نباشد، تا ثبات و امنیت ایران به تاراج نرود، تا حیثیت مردم این سامان لگدکوب متجاوزان نشود و چون پدران و مادران شهیدان، فرزندان عزیزتر از جان خود را آن گونه با خلوص نیت در راه خدا و به عشق جلب رضای حضرت حق عازم جبهه ها کردند و چون عزت و استقلال و اقتدار و سربلندی امروز ایران و ایرانی ، برخورداری از توان بسیار فوق العاده بازدارندگی در مقابل هر متجاوز ، نفوذ منطقه ای و فرامنطقه ای ایران عزیز، پیشرفت های شگرف علمی در زمینه های گوناگون، امنیت بی نظیر کشورمان آن هم در این «دایره آتش» و منطقه بس ناامن و پشتوانه اساسی دیپلمات ها در غالب کردن اراده ملت بر کشورهای بزرگ و مدعی کدخدایی جهان در جریان موضوع هسته ای و «برجام» همه و همه ثمرات گرانقدر خون پاک شهیدان و مدیون و مرهون از خودگذشتگی ها، و صبر و مقاومت پدران و مادران شهیدان این مرز و بوم است.
باید قدرشان شناخته و حرمتشان نگاه داشته شود باید بر چادر عفت و عزت و بزرگی مادران شهیدان بوسه زد باید روح بزرگ و جان های پاکشان و عاشقانه های مادری شان و صبر جانانه شان الگو باشد و باید بر شانه ها و دست های پدران شهیدان بوسه زد باید صبر و غیرت و همتشان برای نسل امروز و فردا الگو باشد، باید نام و یاد این بزرگوار مادران و پدران به هنرمندی هرچه تمام تر در دل تاریخ، در دل کتاب های درسی ، در اشعار و سروده ها و در دل فیلم ها و نقاشی ها، نقش بندد تا هیچ گاه فراموش نشوند این اسوه های گذشت و تقوا و صبر و بردباری خصوصا در این مقطع زمانی که مادران و پدران شهیدان یک به یک بر اثر بیماری و کهولت سن پس از تحمل دوران فراق به وصال فرزندان شهیدشان و خدای شهیدان می رسند.
و هزاران دریغ و افسوس که ما از نعمت و برکت حضور این بزرگواران در بین خود محروم می شویم، از دعاهای از دل بر خاسته شان ، از نفس های پر از شمیم صبر و رضایت و ایثار و از خودگذشتگی شان، از دانستن راز و رمزهای فراوان درون سینه هاشان که هرکدام مخزنی از معرفت و رضایت و عشق به خدا و هزاران درس است،محروم می شویم، ای کاش خصوصا مسئولان آن گونه که شایسته است قدرشناس این سرمایه های معنوی کشورمان باشند، ای کاش این ذخایر گرانقدر و الگوهای صبر و مقاومت به درستی به نسل امروز و فردا شناسانده شوند ای کاش تا وجود این عزیزان گرمابخش زندگی ها و حضورشان برکت زندگی مردم این سامان است، قدرشان و نقش و سهم شان در عزت و سرافرازی و اقتدار ایران شناسانده شود ای کاش «روش تربیتی» ، «سبک زندگی» و «فرزندپروری» مادران و پدران شهیدان با استفاده از روش های درست، باورپذیر و البته هنرمندانه برای نسل امروز و آیندگان تبیین و الگوسازی شود، ای کاش برای همگان دلایل و چرایی های حرمت گذاری و قدرشناسی رهبر فرزانه انقلاب از خانواده های شهیدان و خصوصا پدران و مادران این عزیزان و همچنین دیدارهای رئیس جمهور محترم با این بزرگواران تبیین شود، ای کاش معنی این عبارت پرمغز خامنه ای عزیز به عنوان رهبر و پدر امت که به مادر شهید فرمود: «حاج خانم خوش به حالتان شما از ما جلوترید»
برای همه مسئولان و مردم شکافته شود، ای کاش از خاطرات، درس ها و نکته های نهفته در سینه این عزیزان رمزگشایی کنیم، حرف هایشان را ضبط کنیم ، بنویسیم، ترویج کنیم و از این دل گفته های مومنانه و خالصانه سرمایه ها بسازیم برای نسل های امروز و فردای کشورمان، بشنویم و یاد بگیریم از خودگذشتگی را، مقاومت ، صبر، ایمان و توکل را از این عزیزان که با تکیه بر چه ایمان راسخی راضی شدند و با چه «دل بزرگی» با خدای خود معامله کردند که بعضی تک پسر یا تک «فرزندشان» را ، بعضی 2 عزیز خود، برخی 3 فرزند دلبندشان ، بعضی 4 پاره تن خود و برخی حتی 5پاره جگر خود را برای ماندگاری و سرافرازی و عزت و استقلال و حیثیت دین و میهن تقدیم کردند.ای کاش برای مردم گفته شود بزرگوار انسانی به نام حاج علی نقی اعتمادی که همین چند روز پیش به ناگاه از بین ما پرکشید و هم آشیانه3 جوان شهیدش شد چه انسان مومن، باورمند، مقاوم و صبوری بود چقدر این مرد خدا با آن جثه کوچک اما روح بزرگ پایبند به «مرام پهلوانی» بود، چقدر متواضع و چقدر عاشق اهل بیت بود آن خادم علی بن موسی الرضا (ع) ، ای کاش برای مردم گفته شود که چقدر مهربان بود و همیشه لبخند بر لب داشت، چقدر با همسر بزرگوار و مادر فرزندانش آن شریک زندگی اش، آن مونس تنهایی اش با ادب و مهربانی سخن می گفت و رفتار میکرد، چقدر احترام سادات را نگاه می داشت و چقدر به اقامه عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدا... همت داشت و از همه مهمتر این که چقدر این بزرگوار انسان خادم حضرت رضا (ع) اهل صبر و رضا بود که پس از شنیدن خبر شهادت هریک از سه جگر گوشه اش این جمله را بر زبان می راند که «راضیم به رضای خدا» و مومنانه و صادقانه می گفت شهیدان وظیفه خود را انجام دادند اما، من چکار کرده ام؟! شگفتا از این بزرگواری و ایمان و حق یاوری ، امید که به لطف الهی راه و روش و منش «سبک زندگی» و حق باوری و حق یاوری این بزرگوار پدران و مادران چراغ راهمان باشد.
رضا میرابیان، سفیر سابق ایران در کویت در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
دور جدید مذاکرات صلح سوریه در حالی با حضور کشورهایی همچون امریکا، روسیه، ایران، عربستان و ترکیه در «مونیخ» برگزار شد و شرکت کنندگان کوشیدند با ایجاد اتفاق نظر میان بازیگران منطقه و فرامنطقه ، زمینه نابودی تروریسم را فراهم آورند. مسائلی مانند زمینهسازی ارسال کمک های بشردوستانه برای آوارگان سوری و همچنین تنظیم سازوکار برای آینده سیاسی سوریه نیز از محورهای دیگر نشست بود که می تواند در تعیین سمت و سوی آینده تحولات مؤثر باشد.
مهمترین دستاورد نشست صلح سوریه اعلام آتش بسی تحت عنوان «توقف خصومت ها» بود، ارسال کمک های انسان دوستانه به مناطق تحت محاصره دولت سوریه و نیز مناطق تحت محاصره گروه های تروریستی هم گام اولیه و مثبتی برای گره گشایی از آینده بحران سوریه محسوب میشود. تلاش برای برقراری آتش بس هم در صورت عملیاتی شدن میتواند از دامنه بحران خشونت بار سوریه تا زمان رسیدن به یک راهکار نهایی بکاهد. ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای فعال منطقه در این مذاکرات حساس ، نقش و مشارکت جدی داشت و وزیر خارجه کشورمان با رایزنی های مستقیم ، موثر و گسترده ، بازیگران اصلی را از مواضع و خط قرمزهای تهران آگاه کرد.
مقامات کشورمان از همان آغاز ضمن تأکید بر ضرورت برخورد واقعبینانه جامعه بینالمللی در پیگیری همزمان مبارزه با تروریسم و تحولات سیاسی در سوریه ، بر لزوم تهیه فهرست گروههای تروریستی پافشاری کرده اند تا گروه های معارض غیر تروریستی ای که باید سر میز مذاکره بنشینند ، مشخص شود و به این ترتیب، امکان دستیابی به صلحی عادلانه و کارساز فراهم شود.
اما مشکل آنجایی است که برخی از طرف مذاکره ایران، تفکیک جریان های معارض به تروریست و غیر تروریست را با اهداف و منافع خود گره زدهاند و بسیاری از گروههای مسلح و تروریستی مانند گروه «جیش الاسلام» که نقش جدی در آشوب آفرینی و کشتار مردم غیر نظامی دارندرا به عنوان گروه غیر تروریستی قلمداد می کند. ظریف و همکارانش از مدتها قبل تأکید کرده اند تا زمانی که تفکیک معارضان براساس واقعیت های موجود انجام نشود ، چشم انداز صلح پایدار دور از دسترس خواهد بود و در نشست مونیخ نیز بخش عمده ای از تلاش آنان به قبولاندن این نکته محوری معطوف شد.
این تلاش ها در حالی است که عربستان سعودی هم، به عنوان یکی از کشورهای مهم منطقه در روند مذاکرات سوریه نقش دارد. نقشی که به واسطه تنش های دیپلماتیک اخیرش با ایران به این پیش بینی دامن زده که روند گفت وگوهای سوریه را از مسیر اصلی خارج خواهد کرد. در حالی که ایران از همان آغاز برای پایان دادن به بحران های دامنگیر منطقه دست همکاری را به سمت همه کشورهای این حوزه دراز کرد، سعودی ها ضمن نقش آفرینی دوگانه یعنی حمایت پنهان از جریانهای تندرو و حمایت علنی از مذاکرات سیاسی، وارد فاز چالش با ایران شدند و بی توجه به پیامدهای خطرناک بقای تروریسم ، درصدد برآمده اند تا به قیمت تامین منافع حداکثری ریاض ، صلح سوریه و حتی منطقه را به مخاطره اندازند.
چنین نگرشی ، با لحاظ حساسیت جهانی به تحولات سوریه ، نتیجه مورد نظر سعودی ها را تامین نخواهد کرد ، کماینکه ایران و روسیه ، از عزم خود برای پیشگیری از ماجراجویی و سیاست های آشوب طلبانه برخی کشورهای منطقه تاکید کرده اند.
در چنین فضایی ، تن دادن عربستان به دیپلماسی «برد –برد» ، یگانه راه ایجاد و تقویت صلح منطقه ای است تا منافع همه طرفین درگیر ماجرا را تامین شود.از این نگاه ؛ نشست مونیخ ، بزنگاه و آزمونی حساس برای ریاض است که نتیجه آن ، در تعیین سمت و سوی جایگاه منطقهای عربستان موثر خواهد بود.