گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
انتخاب اسفند، نفوذ ما در منطقه یا نفوذ غرب در ایران؟
روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی نوشت:
انتخابات ایران همیشه روی مسایل منطقهای اثرگذار بوده و اینبار این تاثیر به شدت افزایش یافته است. دلیل این اثرگذاری ویژه، تحولات منطقه و نوع تاثیری که «ایران انقلابی» یا «ایران تسلیمطلب» میتواند بر آن داشته باشد، است.
ایران انقلابی با تکیه بر ظرفیتهای بومی منطقه، تلاش میکند تا تهدیدات نیروهای استعماری و گروههایی که به این جبهه استعماری وابسته هستند را برطرف نماید و «ایران تسلیمطلب» و به عبارتی «ایران ترسو» تلاش میکند تا خود را با قدرتهای استعماری وفق دهد و تنها در آن هنگام وارد پروندههای منطقهای میشود که قدرتهای سلطهگر از آن خواسته باشند و در این میان نتیجه چنین مداخلهای افزایش قدرت نیروهای سلطهگر خارجی و کاهش توانمندی و اعتماد به نفس کشورها و ملتها در این منطقه است. اما در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1- انتخابات ایران از سوی مخالفان آن در سطوح بینالمللی و منطقهای، همواره به عنوان علامت بالندگی، تحرک و تداوم انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن تلقی شده است. این در حالی است که در منطقه ما کشورهای دیگری هم وجود دارند که انتخابات در آنها، چنین معنا و مفهومی ندارد. در پاکستان، ترکیه، عراق و افغانستان نیز انتخابات برگزار میشود ولی تحلیل و تفسیر درباره آن از تحلیل و تفسیر درباره پیروزی یا شکست یک یا چند حزب فراتر نمیرود. رسانهها نیز نوعا یکی دو روز پیش از آن و یکی دو روز پس از آن درباره انتخابات و نتایج آن سخن میگویند. خبر آن هم معمولا هیچگاه درصدر خبرها قرار نمیگیرد این در حالی است که بحث در رسانهها درباره انتخابات ایران چند ماه قبل از روز انتخابات شروع میشود و تا چند هفته پس از آن نیز امتداد مییابد و خبر انتخابات ایران برای چندین روز در راس خبرهای جهان قرار میگیرد. این نشان میدهد که برخلاف انتخابات در کشورهای دیگر منطقه، انتخابات ایران دارای تاثیری فراملی است و بر روی بسیاری از روندها و پروندههای منطقهای و بینالمللی تاثیر میگذارد.
2- در مورد ایران دهها سال است که دشمنان خارجی آن در انتظار یک «تغییر استراتژیک» هستند. دشمن برای این تغییر استراتژیک هزینه زیادی پرداخت کرده و مدتهای مدیدی انتظار کشیده است. در زمان انتقال حضرت امامخمینی به بیمارستان در سال 68 به یکباره سیاستمداران و رسانههای خارجی به همدیگر نوید دادند که زمان تغییر استراتژیک فرا رسید و انقلاب اسلامی روزهای پایانی خود را آغاز کرده است اما البته این تفسیر زمان زیادی نپائید و از روز 15 خرداد ماه 68 این بحث مطرح شد که با به قدرت رسیدن یک خمینی جوان، انقلاب اسلامی که آیتالله خمینی آن را رهبری میکرد مسیر خود را ادامه میدهد.
وقتی دولت دوم هاشمی به گونهای عمل کرد که امکان حضور و نفوذ غرب و عوامل شناخته شده آن از جمله بعضی از سلطنتطلبان در حوزههای اقتصادی و فرهنگی فراهم شد و این اواخر به چالش تبدیل شد بار دیگر در غرب این زمزمه در گرفت که جمهوری اسلامی ایران در حال فاصله گرفتن از مواضع و اصول خود است و سرعت حرکت این قطار آنقدر زیاد است که تا رسیدن به ایستگاه نهایی وقت زیادی باقی نمانده است. این احساس در غرب با روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد 76 تشدید شد اما بعد از یک دوره زمانی، بار دیگر غرب باور کرد که جمهوری اسلامی هنوز روی اصول اصلی شکلدهنده به خود تاکید دارد و عوامل برهم زننده، آنقدر قوی نیستند که بتوانند روی حرکت انقلابی آن تاثیرگذار باشند با شکست این جریان در سال 84 و محور شدن مقوله «عدالتطلبی» حرف و حدیثهای گذشته غرب تا حد زیادی کنار گذاشته شد و حتی به اینجا رسید که رئیسجمهور آمریکا دست کم دوبار طی نامههای محرمانهای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، برای اصلاح روابط آمریکا و ایران اعلام آمادگی کرد.
در دوره جدید، آمریکاییها از یک سو تجربه گذشته و توان نظام جمهوری اسلامی در مدیریت چالشهای هویتی خود را پیش رو دارند و از سوی دیگر قضایای یکی - دو سال اخیر و زمزمههایی که این بار از این طرف برای حل و فصل مسایل ایران و آمریکا شنیده شده، آمریکاییها وهمگرایان آنان در انتظار «تغییر استراتژیک» در ایران نشسته است. در همین هفتههای اخیر آقای دکتر سریعالقلم که از او بعنوان «مشاور ویژه رئیسجمهور» یاد میشود فاش کرد که آمریکاییها و اروپاییها در حاشیه اجلاس امنیتی «داووس» به هیئت ایران گفتهاند که در انتظار نتایج دو انتخابات آتی مجلس و ریاستجمهوری ایران هستند تا پس از آن با بررسی شرایط نسبت به اجرای تعهدات خود در برجام تصمیم بگیرند.
به همین نسبت در سطح منطقه نیز رژیمهای همگرا با آمریکا و اروپا در انتظار نتایج انتخابات 7 اسفند ایران به سر میبرند از منظر آنان اگر گروهی که درست یا نادرست در ایران به عنوان «سازشکار» و «اهل دادن امتیاز» خوانده میشود، پیروز شود، ایران در موضع جدیدی قرار میگیرد و آنان نیز وضع تازهای پیدا میکنند. بر این اساس روزنامه سعودی الحیات که در لندن چاپ میشود، طی چندین مقاله بر تاثیرگذاری نتایج انتخابات ایران به بحران سوریه و بقایا فنای اسد تاکید داشتهاند. درواقع از منظر آنان پیروزی سازشطلبان، ایران را به دادن امتیازاتی ترغیب میکند که تاکنون علیرغم فشارها از دادن آن اجتناب نموده است.
3- انتخابات 7 اسفند ایران از منظر کسانی که در سطوح مختلف خارجی به ارزیابی میزان و نتایج قدرت ایران مشغول میباشند، یک معیار مهم در میزان و عمق هواداری از تفکری است که مهمترین دغدغه آن خروج از انزوا و به تعبیر درستتر «پذیرفته شدن» در مناسبات رایج جهانی است. به عبارت دیگر غرب تاکنون نتوانسته است بین تمایلات یک طبقه که بسیاری از پستهای حکومتی ایران را در اختیار دارند و تمایلات تودههایی که این طبقه با سوار شدن بر دوش آنها به این مناصب رسیدهاند، رابطه معنادار و «قطعی» برقرار نماید.
غرب و همتایان منطقهای آن در تبلیغات رسانهای خود وانمود میکنند که این همانی وجود دارد و روی کارآمدن یک طیف که آشکارا تمایلات غربگرایانه دارد، محصول تغییر باور اجتماعی ایرانیان نسبت به غرب و ارزشهای آن است ولی اگر ما به روند مواجهه غربیها با همین نخبگان حاکم نگاه کنیم و از لابلای خطوط نگاه آنان تردید در امتیازدهی به این طبقه را مشاهده مینمائیم و درمییابیم که برخلاف آنچه در رسانههایشان به تکرار گفته میشود، غرب نسبت به استحاله اجتماعی ایرانیان از «عزتطلبی» به «تسلیمطلبی» تردید جدی دارند در این جا علاوه بر آنچه از قول دکتر سریعالقلم بیان شد، یک مقام دولتی آمریکا و خانم هیلاری کلینتون که هم حزبی اوباما و وزیر خارجه سابق اوست، حدود یک ماه پیش و در بحبوحه بحث برجام اظهار داشتند ما تغییر محتوایی در ایران مشاهده نمیکنیم و فکر نمیکنیم مقامات جدید ایران همان کسانیاند که میتوانند مشکلات فیمابین ایران و آمریکا را حل کنند.
از منظر آنان روز هفت اسفند روزی است که غرب بر تردید خود غلبه کرده و به «موضع مشخص» میرسد. در عین حال نکته اینجاست که بعد از روز 7 اسفند، آمریکاییها یا به 11 اردیبهشت 88- که نامه آشتیطلبانه اوباما به تهران رسید- و بهمن 91 - روزی که سلطان قابوس در دیدار با مقامات ایرانی از نظر آمریکاییها مبنی بر تمایل به توافق با ایرانیها در پرونده هستهای خبر داد- میرسند و با ارزیابی قدرت واقعی ایران، فشار بر ایران را در حوزه داخلی و منطقهای تعدیل میکنند و یا اینکه به روزی که ایران پیش از رویت نشانههایی از تمایل غرب به اجرای تعهدات برجامی خود، بخش عمدهای از تاسیسات مهم خود را تعطیل کرد برمیگردند و تلاش میکنند با مدیریت اختلافات خود، در بسیاری از پروندههای حساس، ایران را به در پیش گرفتن روش مذاکره و اعطای «امتیازات بزرگ» وادار نمایند.
4- در این تردیدی نیست که این انتخابات علاوه بر آنکه مثل همیشه مهم و اثرگذار است، «نقطه عطف» هم به حساب میآید. اگر به نوع تبلیغاتی که از یکی دو سال پیش از این درباره شرایط پیش روی کشور به راه افتاد، نگاه بیندازیم، این «نقطه عطف» خود را نشان میدهد. بعنوان مثال تمرکز دشمن روی رهبری و فشاری که برای شکستن داربستها و سازوکارهای نظام - نظیر شورای نگهبان، سپاهپاسداران، مجلس خبرگان- دنبال شد از تلاش برای دستیابی به «تغییر هویتی» جمهوری اسلامی خبر میداد که البته این موضوع با هوشیاری نظام به جایی نرسید. همزمان با این موضوع، تلاش گستردهای معطوف به «تغییرسازمانی» نظام- که در چهره تسخیر مجلس جلوهگر شد- گردید. غرب اگرچه امروز اعتراف میکند که دوم خردادیزه شدن انتخابات هفتم اسفند یک راه حل قطعی و نتیجهبخش نیست اما معتقد است در شرایطی که یک طبقه جدید با در اختیار گرفتن بعضی از مناصب نظام، بطور آشکار و پنهان «تغییر سیاستهای خارجی» نظام را دنبال میکنند، کمک مجلس به این طیف و بخصوص کمک به امتداد آنان در حکومت طی سالهای آینده، «استراتژیک» و دارای «ارزش بنیادین» ارزیابی مینمایند و از این رو معتقدند این دورهای است که اگر مغتنم شمرده شود، احتمالا قابل تمدید نیست.
من نفوذيام!
حسن رشوند در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
از اين پس صرفنظر از معناي لغوي «نفوذ» كه در لغتنامههاي فارسي آمده است به معناي «اثر كردن در چيزي»، «تأثير گذاشتن بر كسي» يا «راه يافتن پنهاني در گروهي» است و در عرف سياسي ـ امنيتي نفوذ را به «حضور غيريت در خانه يا در پشت جبهه خودي» معنا كردهاند، بايد به فرهنگ لغات خانواده آقاي هاشمي رفسنجاني هم رجوع شود و نفوذي را از قاموس اين خانواده تعريف و تفسير كرد.
طبيعي است كه در اين تعريف، نفوذ با ويژگي «فاعلیت و غيريت به معني عامل خارجي يا بيگانه» نه تنها تلازمي ندارد، بلكه بالعكس وجود هر غيريتي عين حقانيت و اصالت موضوع و عوامل داخلي و حزباللهي هم عين غيريت و خارج از اصالت موضوع تعريف خواهد شد. در تعريف اين خانواده، رخنه يا نفوذ در درون جامعه و يارگيري از جبهه خودي انقلاب، نهتنها مانعي براي انسجام و همافزايي نيروهاي انقلاب به حساب نميآيد، بلكه عين انسجامبخشي و همافزايي تفسير ميشود.
فاطمه هاشمي رفسنجاني در سفر تبليغات انتخاباتي خانوادگي به استانها كه اين بار در بوشهر صورت گرفته است، تعريف جديدي از نفوذ ارائه داده است كه با اين تعريف تازه فهميديم آنچه در لغتنامههاي فارسي و ادبيات سياسي ايران از گذشته تاكنون آمده است، اشتبا بوده و بايد هم منابعي را كه چنين تعريف نادرستي را دهها و شايد صدها سال انتشار دادهاند، به دور ريخت.
اينكه فاطمه هاشمي رفسنجاني در تعريف جديد از نفوذی ها، حزباللهيها را نفوذي معرفي ميكند و معتقد است هيچ نفوذي در خارج نيست،اگر با عينك «ادوارد شرلي»، عضو سابق شبكه جاسوسي سازمان سيا كه ميگويد «كليد اصلي براي ايجاد تغيير بنيادين در سياستهاي ايران از بين بردن خصوصيات انقلابي رژيم ايران است و اين فقط با تحريم اقتصادي به دست نميآيد، بلكه بايد نفوذ روحانيون از بين برود و عقايد انقلابي از درون تهي شود» نگاه شود، همه ما انقلابيون چه در كسوت روحانيت از جنس آيات عظام جنتي، يزدي و مصباح باشيم و چه يك رزمنده در جبهه سوريه در سنگر دفاع از انقلاب اسلامي و ارزشهاي آن تلاش كنيم،يك حزباللهي نفوذي هستيم كه بايد حذف شويم، چراكه آموزهها و رفتارهاي ما با آموزهها و رفتارهايي از جنس خانواده آقاي هاشمي كاملاً متفاوت است. من حزباللهي نفوذيام چون در قاموس امثال من، برقراري رابطه با امريكا با هدف ختم انقلاب اسلامي معنا ندارد.
مگر «كنت تيمرمن» آن عضو ارشد سازمان جاسوسي سيا نگفته بود «برقراري رابطه با ايران به معناي ختم انقلاب است،زماني كه ستون مبارزه با امريكا فروريزد، كل انقلاب فرو خواهد ريخت»، پس با اين نگاه من حزباللهي كه در خط مبارزه با امريكا قرار دارم يك نفوذيام، چراكه با عدم رابطه با امريكا مانع ختم انقلاب اسلامي ميشوم و برعكس فائزه هاشمي كه در آستانه انتخابات به امريكا رفته و در منزل خانواده آن كسي كه فرزندشان در ايران به جرم مسائل امنيتي و جاسوسي زنداني است، تردد ميكند و براي هرگونه رابطه با امريكا تلاش ميكند، نفوذي نيست!
من نفوذيام، چون معناي انقلاب خميني (ره) را آنگونه فهم ميكنم كه آن بزرگوار فهم ميكرد. آنجا كه بر امثال من تكليف كردند كه «نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان» ـ بخوانيد نفوذيها ـ بيفتد». از آنجا كه من حزباللهي نامحرم هستم و «ادوارد شرلي» و «كنت تيمرمن» امريكايي محرم انقلاب هستند، پس من نفوذيام! من نفوذيام، چون نگرانم دشمن پس از برجام، به فرموده رهبر عزيزم به حصن و حصار اراده و فكر و تصميم ملت ايران به انحاي مختلف وارد شود و با نفوذ در مجلس شوراي اسلامي يا خداي نكرده مجلس خبرگان رهبري و ديگر اركان نظام، مثل موريانه از داخل پايههاي نظام را سست كرده و فرو ريزد. من يك حزباللهي نفوذيام، چون در روزهاي تعطيل تاسوعا و عاشورا مثل برخي خانوادههاي غيرنفوذي، سد لتيان را قرق نكرده و از تفريحات سالم «جتاسكي» استفاده نميكنم و همچون يك حزباللهي دگمانديش حضور در مراسم عزاي حسيني را بر بازي با «جتاسكي» ترجيح ميدهم. من نفوذيام، زيرا هر ساله تعطيلات نوروز را به جاي عزيمت كارواني به كيش و بهرهگيري از امكانات دولتي آن، با يك سفر كمهزينه در مشهد و پناه به ملجأ و مأمن شيعيان جهان سپري ميكنم.
من يك حزباللهي نفوذيام، چون خانوادهام مثل مهدي هاشمي در زد و بندهاي اقتصادي و سياسي شركت نكرده و به جهت رشوه دادن به شركت «استات اويل» زنداني نميشود و وجاهت بينالمللي با زنداني شدن براي خود كسب نميكنم. من نفوذيام، چون در معنايابي انقلاب، به دنبال همان شعارهاي اوليه انقلاب و استقلال كشور هستم و نگران هرگونه وابستگي كشور ميشوم و تلاش نميكنم در فهم خودم از انقلاب اسلامي و شعارها و ارزشهاي آن، همانند برخي آقايان، اين شعارها را با نگاه امروزي استانداردسازي كنم.
من نفوذيام، چون مثل حزب كارگزاران سازندگي نسخه مديريت كشور را تنها در قالب حركت با گرايش ليبراليستي نميدانم و چون آقاي مرعشي كارگزاراني، اسلام را فاقد نظام اقتصادي، سياسي و اجتماعي نميدانم و معتقدم پيامبر اسلام(ص) و اميرالمؤمنين علي (ع) جغرافياي اسلام آن روز را كه بسيار گسترده بود، با يك نظام سياسي و اقتصادي جامع اداره ميكردند.
اصلاً من نفوذيام براي اينكه مثل مرعشي اسلام را فقط دين هدايت نميدانم و اعتقاد دارم اسلام عزيز براي كوچكترين فعاليتم برنامه منظم تعريف كرده است. من و همه حزباللهيها نفوذي هستيم، زيرا آموزههاي ما با آموزههايي كه خانواده آقاي هاشمي داشته و دارند، متفاوت است. اهل «جتاسكي» نيستيم، «به مردم تبختر نميكنيم»، «سفرهاي خارجي معنادار و بيمعنا نداريم»، «نان خانواده انقلابي بودن را نميخوريم» و «بر عليه انقلاب و ارزشهاي آن در فتنه 88 در خيابانهاي تهران شعار نميدهيم»، «مملكت را ششدانگ از آن خودمان نميدانيم»، «حشر و نشر با مقامات امريكايي و اروپايي نداريم»، «طرفدار پابهبرهنه هستيم و اعتقاد نداريم كه با توسعه كشور در قبال پولدار شدن طبقه مرفه جامعه، طبقات پايين نيز ميتوانند ارتزاق كنند»، همچون امام عزيز سفركرده خود و رهبر معظم انقلاب، لحظهاي از دفاع مظلومين فلسطين، سوريه، يمن و ... غفلت نميكنيم و در اين مسير حاضريم جان خود را نيز نثار اين آرمان كنيم». با اين ويژگيها همه ما حزباللهيها از منظر فاطمه هاشمي نفوذي هستيم.
چون ما براي انقلاب اسلامي خود دو زنجيره همعرضي و تمايز قائليم و آنچه را كه ارزش براي انقلاب اسلامي محسوب ميشود، براي برجسته كردن و تقويتش ميكوشيم و هر آنچه كه تمايز ما با دشمن را نشان دهد و نفيهاي مربوط به انقلاب است، مورد توجه قرار ميدهيم. حزباللهيهاي نفوذي نگاه خودي و غيرخودي و ايجابي و سلبي دارند. دشمن را خودي حساب نميكنند و هيچگاه دولت را نيز در زمره غيرخودي و بيگانه تعريف نميكنند، مگر اينكه علائم غيرخودي را در چهره و رفتار خود مشاهده كنند. حالا قضاوت كنيد از منظر شما خوانندگان محترم من حزباللهي نفوذيام يا خانوادهاي كه دل در گرو دشمن سپرده و معتقد است هيچ نفوذي در خارج نيست و فقط حزباللهيها نفوذياند!
جوانان و گروه کهن سالان نياوران
دکتر حامد حاجي حيدري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
اصولگرايان، از سال هشتاد و دو و با ورود آبادگران ايران اسلامي کوشش کردند تا مسير جوانان به ردههاي مختلف حکومت را بگشايند، هر چند که انکار ناپذير است که شماري از کهنسالان، بويژه «گروه کهنسالان نياوران»، براي سد مسير اين جوانان تقريباً از هيچ کاري فروگذار نکردند، و برداشت من اين است که جوانان، با نجابت و صبوري و با تدبير و اميد واقعي، مسير خود را ادامه دادهاند و راه خود را از کوره راه، با نيرويي که از رهبر خود گرفتند استمرار بخشيدند؛ و اين انتخابات، قطعاً و اگر يزدان نيکيدهش توفيق عطا فرمايد، يک شروع دوباره خواهد بود، براي باور به نسل تازه جوانان خودساختهاي که اکنون با تقديم «نسل دوم شهيدان انقلاب اسلامي»، شهيدان هستهاي و شهيدان مدافع حرم، صدق و صداقت و لياقت خود را به اثبات رساندهاند، آنها در جهان خوش درخشيدهاند. آنها براي راه خود «خون» دادهاند.
سالهاست که گروهي از فرزندان انقلاب، جوانان هيئتي، که در کلاس انقلاب، خوب آموزش ديدهاند، دايره بسته قدرت فعلي را براي کار و تلاش و پيشرفت جامعه محدود ميانگارند. آنها در سال هشتاد و دو و هشتاد و چهار، براي گشودن اين دايره بسته تلاشهايي کردند، اما به در بسته خوردند. واقعاً به در بسته خوردند، و «گروه کهنسالان نياوران»، براي شکست آنها هر کار توانستند کردند. البته خطا کردند و تدبير نه اين بود.
بسياري از جوانهايي که روزهاي سخت تحريم را ديدهاند و هر يک، به شيوه خود، به نحوي، تحريمها را دور زدهاند، امروز، با قدري افسوس و البته هنوز با انرژي بسيار توأم با اصرار بر همدلي و همزباني، به فرصتهايي مينگرند که با اصرار «گروه کهنسالان نياوران» بر شيوههاي قديمي و نادرست از دست ميروند. البته اين جوانان اذعان و باور دارند که ريش سپيدان و بزرگان در مجامع و شوراهاي عالي، حکمتهاي اندوخته طي سالها را براي گرهگشايي از معضلات يا تشخيص مصلحتها به کار بندند، ولي همان حکمت ايجاب ميکند تا با ايجاد تلفيقي ميان ذهنهاي عملياتي جديد و افکار تدبيرگر (ولي نه بدون اميد و ايمان) قديم، زمينه براي گشايش مسير انقلاب به آينده و از طريق نخبگان جديد فراهم شود. اما اين راه سد شد، و دولتي روي کار آمد که بغايت مسن و کم توان و کم باور است. هر چند که دولت تدبير و اميد است، ولي در عمل تدبير بدون اميد است که عملاً تدبير نيست و تعطيل است و رکود.اصولگرايي جوانان هيئتي، در اين سالها، باني خاصي نداشته است. آنها هم اينک در کف جامعه، يا در قعر نهادها و ارگانها و سازمانها حضور دارند، و تنها در هنگامههاي ديني و مرامي چون عاشورا و نهم دي و جلسات دعاي ندبه و بيست و دوم بهمن و فاطميه، دور هم جمع ميشوند و به تبادل نظر در مورد مسائل جاري جامعه که پيش از آن در شبکه جريان داشت، شکل عيني ميبخشند.
آنها با صبوري و به شيوه کاملاً خاص خود، به مسير خويش ادامه ميدهند. هيچ کس، حتي، کساني که با خشونت، آنها را تازه به دوران رسيده و بيکار و بي شناسنامه و حتي «بي سواد» خطاب ميکنند، ديگر نميتوانند وجود آنها را منکر شوند. اين که سهل است، بلکه با قدري هراس، دست به انفجارهاي انتحاري بيخ گوش خودشان ميزنند تا شور برآمده از انگيزههاي جوانان را فرونشانند.
آنها خودزني ميکنند و هزينه اين خودزني را ملت ميپردازد. ولي، جوانان «شريف» و «علم و صنعت» و «امير کبير»، ميخواهند با سلامت و آرامش و همدلي و همزباني، جايگزيني در نسل نخبگان سياسي کشور را نرم نرمک رقم بزنند.
صدور دستور توسعه هستهاي، در حقيقت، بهانهاي بود تا جوانان انقلابي، بلوغ سياسي خود را با يورش به جبهه «توسعه دانش و تکنولوژي» جشن بگيرند، و بزم خون راه بيندازند. آنها در اين مسير شهيد دادند و زمينهاي را فراهم کردند تا کشور چيزهايي براي معامله بر سر ميز مذاکره داشته باشد. آنها خوش درخشيدند، نه فقط در اين حوزهها، بلکه در تمام حيطههايي که به کار فرا خوانده شدند، خوش درخشيدند؛ ولي «گروه کهنسالان نياوران»، همچنان آنها را تازه به دوران رسيده و بيکار و بيشناسنامه و حتي بيسواد خواندند. اين ديگر خيلي بيانصافي بود.
البته «خيالي نيست»؛ در مواردي هم که «گروه کهنسالان نياوران»، چنين انگهايي را به جنبش جوانان «شريف» و «امير کبير» و «علم و صنعت»، زدند، بيشتر مورد استهزاي مردم قرار گرفتند تا مورد باور ايشان، طوري که مجبور شدند، روز بعد، گفتههاي خود را مرمت کنند، چه بد مرمت کردني! هر چه بود، اين بود که اين جوانان براي مدعاي خود «خون» داده بودند و هنوز هم ميدهند؛ «نسل دوم شهداي انقلاب اسلامي» گواه لياقت جوانان هيئتي بودند، چه «گروه کهنسالان نياوران» بخواهد چه نخواهد.
حرفهاي حق جوانان، باطني بهتر از گفتار و رفتار و عملکرد «گروه کهنسالان نياوران» داشته است، و دست خدا را در اين برتري ميتوان ديد.اينک، که جوانان «شريف» و «امير کبير» و «علم و صنعت»، در مسير پر آشوب بلوغ خود، «خون» دادهاند، و «گروه کهنسالان نياوران»، با برگههاي خون آنها بر سر ميز معامله کردهاند، مردم، مسير خود را يافتهاند، و همه شواهد نشان ميدهد که مجلس آينده، مجلسي جوانتر و اصولگراتر خواهد بود. کسي نميتواند خود را قهرمان اين موج برخاسته از خون «نسل دوم شهيدان انقلاب اسلامي»، معرفي کند، اما، بزرگترين افتخار اين است که هر کس به نوعي اعلام کند: من هم «پيرو طريق شهيدان» هستم، همان گونه که ديگران اعلام کردند ... و در آينده هيچ کس نميتواند در راهي جز اين راه گام بر دارد، و لو آن که اين گام برداشتن از سر تظاهر باشد!
4 نکته درباره تلاش انگلیس برای دخالت در انتخابات
امیرحسین یزدان پناه در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
چند روزی است که در کشور برخی حواشی درباره لیست هایی که به «لیست های انگلیسی» معروف شده اند به تبلیغات انتخاباتی وارد شده است. برخی معتقدند که این گونه حواشی برای تخریب رقباست و در مقابل عده ای نیز می گویند که تلاش کشورهای بیگانه به خصوص انگلیس در این دوره انتخابات عیان شده و آن ها رسما خواستار رای دادن مردم تهران به یک لیست خاص و رای ندادن به یک لیست دیگر شده اند. واقعیت چیست؟ آیا انگلیس در ایران لیست منتشر کرده است؟ آیا انگلیس می تواند در انتخابات دخالت کند؟
واقعیت چیست؟هفته گذشته بخش فارسی شبکه دولتی بی بی سی که همیشه مدعی بی طرفی است! این تظاهر را کنار گذاشت و در مطلبی راجع به انتخابات مجلس خبرگان با درهم آمیختن آمار مختلف پیشنهاد کرد که مردم ایران به برخی افراد در مجلس خبرگان رای ندهند و به برخی دیگر رای دهند. هدف این یادداشت مشخصا حذف آیات احمد جنتی، محمد یزدی و محمدتقی مصباح یزدی از مجلس خبرگان رهبری اعلام شده بود. البته این موضوع صرفا به نوشتن یک یادداشت منتهی نشد و در برنامه های مختلف صوتی و تصویری و نیز برنامه های ظاهرا تعاملی این شبکه نیز همین موضوع به بحث گذاشته و تلاش شد که از زبان تحلیلگران و افراد مختلف و حتی افرادی که مخاطب برنامه معرفی می شدند، همین نکات به مردم القا شود.
پرداختن به همه ابعاد این موضوع، چیزی نیست که در یک یادداشت یا یک شبه بتوان جمع بندی کرد اما در این مجال تلاش می شود به برخی نکات مهم اشاره ای مختصر شود.
1- وقتی صحنه آرایی دشمن و سرمایه گذاری آنان روی یک موضوع (مثلا رای دادن به یک لیست) آشکار می شود و بارها در رسانه های خارجی تاکید بر این موضوع تکرار می شود، لازم است که افرادی که در آن لیست یا جریان مورد طمع قرار گرفته اند، به صورت صریح و شفاف مرز خود را با بیگانگان و آن چه توسط دشمن بیان می شود، روشن کرده و صراحتا نسبت به طمع دشمنان موضع بگیرند. اتفاقی که توسط برخی چهره ها رخ داد و آن ها علنا نسبت به دخالت انگلیسی ها موضع شفاف گرفتند که جای تقدیر دارد.
2- متاسفانه گروهی با این مساله با استفاده از کلیدواژه هایی مانند لیست انگلیسی یا مجلس انگلیسی به گونه ای برخورد کردند که بیشتر کارکرد انتخاباتی برای رقابت با گروه رقیب را داشت. دخالت کشوری معلوم الحال مانند انگلیس با آن سابقه استعماری و لطمات جبران ناپذیری که به منافع ایران زده است، مساله ای ملی است که مسلما همه مردم ایران با آن زاویه دارند لذا به هیچ وجه نباید سطح آن را تا مسائل انتخاباتی پایین آورد.
3- وقتی صحنه آرایی توسط دشمن رخ می دهد، فارغ از آنچه در ظاهر می بینیم باید به لایه پنهان تر این رخداد نیز برشی زد و تلاش کرد تا اهداف پنهان آن ها از این طراحی را کشف کرد و در قبال آن واکنش مناسب انجام داد هرچند با سلایق گروهی ما زاویه داشته باشد چرا که دیگر ما با موضوعی ملی طرف هستیم. براین اساس با مطالعه تحلیل ها و خبرهایی که طی چند هفته گذشته درباره انتخابات توسط رسانه های بیگانه منتشر شده است به چند محور مهم می توان اشاره کرد:
الف- اعتبارزدایی از جایگاه مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی در ایران (زیرسوال بردن نهادهای قانونی و موثر در حرکت انقلاب)
ب- القای اختلاف میان دولت و نهادهای انقلابی (القای حاکمیت دوگانه)
ج- القای اختلافات شدید میان حامیان دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب(تلاش برای دوقطبی کردن جامعه)
د- و مهمترین مساله اعتبارزدایی از شورای نگهبان و لطمه جدی به مشروعیت ساختار نظام
البته به این لیست بازهم می توان نکاتی را اضافه کرد که به مطالب بعدی موکول می شود اما با در نظر گرفتن همین4 محور القایی توسط رسانه های بیگانه و اتاق های فکر غربی سوال این است که تخریب برخی چهره های یک لیست انتخاباتی و حمایت از یک لیست دیگر، آیا تنها هدفش تلاش برای ورود عناصرخاص به نهادهای تصمیم گیر نظام است؟
بررسی تحلیلی این عرصه نشان می دهد که پاسخ منفی است گرچه ممکن است بر اساس تحلیل های درست یا غلط چنین فکر کنند که رفتن عده ای و نرفتن عده ای به منافع آن ها نزدیک تر است اما ایجاد دودستگی در جامعه به بهانه این موضوع قطعا یکی از اهداف اصلی آن هاست. کشوری که در میانه منطقه ای جنگ زده، خود با خطرهای جدی مواجه است اما لنگرگاه امنیت شده و سکان ایجاد امنیت را در منطقه به دست گرفته است، قطعا یکی از اهداف اصلی بازیگران فرامنطقه ای برای جنگ افروزی است و در این مسیر نیز یکی از مهم ترین عوامل موثر که به دشمنان کمک می کند، قطبی شدن کشور و ایجاد دودستگی ها میان صفوف متحد مردم ایران است.
حتی اگر هیچ کدام از لیست های مورد حمایت آن ها رای نیاورد بازهم نتیجه ای که این موضوع در جامعه دارد،یعنی دو دستگی، می تواند هزینه های سنگین به کشور وارد کند و در مقابل ورود هرکدام ازافراد آن لیست ها به نهادهای تصمیم گیر، به راحتی می تواند اعتبار تصمیم های بعدی آن نهاد را با یک علامت سوال و ابهام مواجه کند. درحالی که وقتی شورای نگهبان قاطعانه و با صراحت در مسیر نگهبانی از قانون اساسی و انقلاب اسلامی گام بر می دارد و درباره صلاحیت نامزدها صریحا اظهارنظر می کند، تاحدود زیادی می توان نسبت به گزینه ها اعتماد داشت (گرچه قطعا مردم هم باید در مرحله شناخت خود به دنبال کسانی باشند که زاویه ای با مسیر اصلی انقلاب و امام و رهبری ندارند؛ مسیری که اقتدار و امنیت امروز را برای ما به ارمغان آورده است). بنابراین تاکید بر این که برخی افراد «انگلیسی هستند» نتیجه ای خطرناک همچون اعتبار زدایی از سال های متمادی تصمیم های این نهاد را به دنبال دارد که باید با هوشمندی مراقبش بود.
نکته اصلی خطرناک این است که دشمن می خواهد با رای نیاوردن عده ای ماهیت نهاد شورای نگهبان را تخطئه کند و اینگونه القا کند که شورای نگهبان در میان مردم جایگاهی ندارد و از این طریق گام رسانه ای تبلیغی بعدی خود را با مشروعیت زدایی از شورای نگهبان آغاز کند که این گام مقدمه مشروعیت زدایی از مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و دیگر نهادهای دموکراتیک کشور خواهد بود. همه مردم ایران با نقشه های پیچیده انگلیسی ها آشنا هستند، نقشه هایی تودرتو و بسیار برنامه ریزی شده که در ظاهر صورت هایی ساده و عادی دارند. به همین دلیل هم است که وقتی نام انگلیس به میان می آید همه مردم ایران با بدبینی تمام به رفتارهای آن ها نگاه می کنند.
4- نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد این است که 2 مفهوم «دخالت بیگانه در انتخابات» و «تلاش بیگانه برای دخالت در انتخابات» باهم تفاوت دارد. در مفهوم اول منظور این است که بیگانگان درحال دخالت کردن هستند و موفق شده اند نقشه شان را پیاده کنند. اما در مفهوم دوم به «تلاش» دشمن برای دخالت اشاره می شود. درحقیقت تلاش جدید آن ها برای رای آوردن و نیاوردن برخی افراد، حکایت از «تلاش» آن هاست برای دخالت؛ به قول رهبر انقلاب: «انگلیسیها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران.»
(2) اما فراموش نکنیم همین که از طریق رادیو و تلویزیون تلاش می کنند دخالت کنند یعنی دستشان از کشور قطع شده است و به برکت انقلاب اسلامی و حضور همیشگی مردم در صحنه، نمی توانند در ایران دخالت کنند: «امروز این دست ها قطع شده است؛ امروز جلوی این دخالت ها گرفته شده است به برکت انقلاب، به برکت بیداری مردم.» (3) درباره این موضوع همان طور که آمد حرف برای گفتن و باز شدن ابعاد مختلف موضوع بسیار است اما مخلص کلام این که نباید در وزن دادن به اتفاقات و تلاش های دشمن برای دخالت به نحوی عمل کرد که بازی کردن در زمین دشمن و دمیدن در دودستگی مردم باشد.
مردم رمز عملیات آژاکس در 28 مرداد 1332 را که توسط رادیو بی بی سی بیان شد و به کودتا علیه دولت مصدق منجر شد و... را به یاد دارند و مسیر اصلی انقلاب که کشور را از تلاطم های مهیب به سلامت عبور داده است می شناسند و اجازه انحراف در آن را نمی دهند. عزت ایران و اقتدار ایران مرهون مردم و بیداری آن هاست و همه مردم ایران هنگامی که پای سوءاستفاده دشمن آن هم دشمنی فریبکار به میان می آید می دانند که باید چگونه به نقشه ای در ظاهر ساده بسته بندی شده، پاسخ دهند. ان شاء ا... .
پی نوشت ها:
1- بیانات رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران؛ 15/11/1389
2- بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی؛ 28/11/1394
3- همان
بزنگاه تاریخی و قدرت حق رأی
مهدی کرباسیان در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
در آستانه یکی از بزرگترین رویدادهای انتخاباتی کشورمان قرار داریم، در حال رقم زدن آیندهای هستیم که ابزار آن در دست ما قرار دارد. آیندهای که معیشت، رفع بیکاری، اشتغال و توسعه اقتصادی این کشور در آن قرار دارد. در واقع مردم قادرند نوع سرنوشت خود را براساس خواست خود که همان «رأی» است رقم زنند.
حالا سؤال این است که چه پیامدهایی از این حضور روی خواهد داد؟ به اعتقاد اینجانب، انتخابات نوعی ساختن است، نوعی مهیا کردن مقدمات برای آینده. حال با چنین پیشفرضی گام به گام، بیشتر اهمیت چنین حضوری عیان میشود. این ما هستیم که با نوع انتخاب، نشان میدهیم عبور از بحرانهای گذشته، سر و سامان دادن به وضعیت معیشت و بیکاری چگونه باید باشد؟ آیا خواهان ترمیم وضعیت ایجاد شده هستیم؟ در حقیقت این علامت را به اقتصاد و سیاست کلان کشور میدهیم که اداره کشور چگونه باشد؟ سیاستها در چه جهتی باید حرکت کند؟
اکنون که کشور ایران اسلامی ما با همت مردان بزرگ، هنر دیپلماسی را به پشتوانه مردم، حمایت رهبر معظم انقلاب و دولت یازدهم به معرض نمایش گذاشت، باید به گونهای مسیر را انتخاب کرد که از شرایط موجود و آتی، بهترین بهره را نصیب اقتصاد و مردم کرد. شاید به جرأت بتوان گفت که یکی از پایههای این هنر دیپلماسی، فعال کردن زمینه کسب و کار در این سرزمین کهن، با استعداد و غنی از نیروی انسانی، ذخایر زیرزمینی و استراتژیک است. همراه شدن مجلس با اقدامات دولت یازدهم، همان حرکت نخستین در «برجام اقتصادی» است که بدرستی «برجام 2» خوانده است.
آنچه در دوران پس از برجام نمایان شده، پاسخ به این پرسش است که میزان نقش مردم بر تعیین سرنوشت خویش، در حمایت از برجام چگونه تجلی پیدا میکند. این امر در دیدارهایی که اخیراً با سرمایهگذاران داخلی و خارجی برگزار شده، بیشتر مورد کنکاش واقع شده که میزان حمایت مردم از دوران جدید چیست؟ آیا مردم خواهان تغییر وضع موجود برای حصول به وضع مطلوب هستند؟ پاسخ به این سؤال در حضور و مشارکت حداکثری مردم، در پای صندوقهای رأی هویدا میشود.
یکی از پرسشهای مهم در حوزه اقتصاد انتخابات این است که سطح مشارکت مردم در انتخابات چه مقدار بر سطح متغیرهای اقتصادی اثر میگذارد؟ یکی از مسائلی که در زمینه رأی دادن در انتخابات مطرح است، این است که چرا افراد وقت و امکانات خود را صرف میکنند تا پای صندوقهای رأی بروند و رأی بدهند؟
در این باره باید اذعان کرد که یک نگاه استراتژیک و دوراندیش بر این امر صحه میگذارد که ادامه دادن مسیری که در دو سال گذشته با مشقات فراوان و ساعتها کار کارشناسی و همت والا شکل گرفته، میسر نیست مگر با انتخاب شایسته و متناسب با نیازهای روز کشور. همچنین باید اضافه کرد که هماهنگی اجزای این بدنه در کشور که یکی از مهمترین رئوس آن مجلس شورای اسلامی است، توسط افرادی آگاه به امور و شرایط حساس، عملی است.
واقعیتی که در دل تاریخ وجود دارد، این نکته را گوشزد میکند که هر زمان نمیتوان برنامههای توسعهای را به نیکی پیاده کرد، باید شرایط بیرونی و درونی مهیا باشد. متأسفانه در دهه 80 با وجود افزایش درآمدهای فروش مواد خام، محصولات معدنی و صنایع معدنی و... نتوانستیم مدیریتی درخور آن روزگار داشته باشیم تا امروزه در شرایط رکود، کمتر، آسیب ببینیم. در حالی که در آن دوره بنیانهای فکری و مدیریتی کشور از بین رفت و سرانجام کشور از اقتصادی با رشد 6 درصدی، صنعت و معدنی با رشد 11 درصدی و همچنین تورم 11 درصدی به اقتصادی با نزول 11 پلهای، به رشد منفی 5 درصد، صنعتی با افول 22 پلهای و تورمی لجام گسیخته 4 برابری مواجه شدیم. حال چنانچه در آن زمان آگاهانه و از سر حق به انتخابی دست میزدیم که شایسته این کشور و مردم باشد، شرایط به گونهای بهتر رقم میخورد.
اعتقاد بنده این است که وجود یک مجلس پرتوان و شایسته میتواند تا حدود زیادی یک دولت را همواره در ریل توسعه نگه دارد و مانع از دست رفتن فرصتها شود. فرصتها موضوعاتی همیشگی نیستند. به اعتقاد صاحبنظران و عقلای داخلی و همچنین مراکز جهانی، ایران تنها در یک یا دو دهه آینده است که میتواند خود را از کشوری رو به توسعه به سرزمینی توسعه یافته تبدیل کند و این میسر نیست مگر با انتخاب صحیح و استفاده از حق رأیی که در یک نظام مردمسالار جاری است. همچنین وظیفه ما است که مانع از دست رفتن فرصتهای پیش رو شویم. حضور مردم با برگه رأی، چنین امکانی را برای ما ایجاد کرده است.
انتخاب اسفند، نفوذ ما در منطقه یا نفوذ غرب در ایران؟
روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی نوشت:
انتخابات ایران همیشه روی مسایل منطقهای اثرگذار بوده و اینبار این تاثیر به شدت افزایش یافته است. دلیل این اثرگذاری ویژه، تحولات منطقه و نوع تاثیری که «ایران انقلابی» یا «ایران تسلیمطلب» میتواند بر آن داشته باشد، است.
ایران انقلابی با تکیه بر ظرفیتهای بومی منطقه، تلاش میکند تا تهدیدات نیروهای استعماری و گروههایی که به این جبهه استعماری وابسته هستند را برطرف نماید و «ایران تسلیمطلب» و به عبارتی «ایران ترسو» تلاش میکند تا خود را با قدرتهای استعماری وفق دهد و تنها در آن هنگام وارد پروندههای منطقهای میشود که قدرتهای سلطهگر از آن خواسته باشند و در این میان نتیجه چنین مداخلهای افزایش قدرت نیروهای سلطهگر خارجی و کاهش توانمندی و اعتماد به نفس کشورها و ملتها در این منطقه است. اما در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1- انتخابات ایران از سوی مخالفان آن در سطوح بینالمللی و منطقهای، همواره به عنوان علامت بالندگی، تحرک و تداوم انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن تلقی شده است. این در حالی است که در منطقه ما کشورهای دیگری هم وجود دارند که انتخابات در آنها، چنین معنا و مفهومی ندارد. در پاکستان، ترکیه، عراق و افغانستان نیز انتخابات برگزار میشود ولی تحلیل و تفسیر درباره آن از تحلیل و تفسیر درباره پیروزی یا شکست یک یا چند حزب فراتر نمیرود. رسانهها نیز نوعا یکی دو روز پیش از آن و یکی دو روز پس از آن درباره انتخابات و نتایج آن سخن میگویند. خبر آن هم معمولا هیچگاه درصدر خبرها قرار نمیگیرد این در حالی است که بحث در رسانهها درباره انتخابات ایران چند ماه قبل از روز انتخابات شروع میشود و تا چند هفته پس از آن نیز امتداد مییابد و خبر انتخابات ایران برای چندین روز در راس خبرهای جهان قرار میگیرد. این نشان میدهد که برخلاف انتخابات در کشورهای دیگر منطقه، انتخابات ایران دارای تاثیری فراملی است و بر روی بسیاری از روندها و پروندههای منطقهای و بینالمللی تاثیر میگذارد.
2- در مورد ایران دهها سال است که دشمنان خارجی آن در انتظار یک «تغییر استراتژیک» هستند. دشمن برای این تغییر استراتژیک هزینه زیادی پرداخت کرده و مدتهای مدیدی انتظار کشیده است. در زمان انتقال حضرت امامخمینی به بیمارستان در سال 68 به یکباره سیاستمداران و رسانههای خارجی به همدیگر نوید دادند که زمان تغییر استراتژیک فرا رسید و انقلاب اسلامی روزهای پایانی خود را آغاز کرده است اما البته این تفسیر زمان زیادی نپائید و از روز 15 خرداد ماه 68 این بحث مطرح شد که با به قدرت رسیدن یک خمینی جوان، انقلاب اسلامی که آیتالله خمینی آن را رهبری میکرد مسیر خود را ادامه میدهد.
وقتی دولت دوم هاشمی به گونهای عمل کرد که امکان حضور و نفوذ غرب و عوامل شناخته شده آن از جمله بعضی از سلطنتطلبان در حوزههای اقتصادی و فرهنگی فراهم شد و این اواخر به چالش تبدیل شد بار دیگر در غرب این زمزمه در گرفت که جمهوری اسلامی ایران در حال فاصله گرفتن از مواضع و اصول خود است و سرعت حرکت این قطار آنقدر زیاد است که تا رسیدن به ایستگاه نهایی وقت زیادی باقی نمانده است. این احساس در غرب با روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد 76 تشدید شد اما بعد از یک دوره زمانی، بار دیگر غرب باور کرد که جمهوری اسلامی هنوز روی اصول اصلی شکلدهنده به خود تاکید دارد و عوامل برهم زننده، آنقدر قوی نیستند که بتوانند روی حرکت انقلابی آن تاثیرگذار باشند با شکست این جریان در سال 84 و محور شدن مقوله «عدالتطلبی» حرف و حدیثهای گذشته غرب تا حد زیادی کنار گذاشته شد و حتی به اینجا رسید که رئیسجمهور آمریکا دست کم دوبار طی نامههای محرمانهای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، برای اصلاح روابط آمریکا و ایران اعلام آمادگی کرد.
در دوره جدید، آمریکاییها از یک سو تجربه گذشته و توان نظام جمهوری اسلامی در مدیریت چالشهای هویتی خود را پیش رو دارند و از سوی دیگر قضایای یکی - دو سال اخیر و زمزمههایی که این بار از این طرف برای حل و فصل مسایل ایران و آمریکا شنیده شده، آمریکاییها وهمگرایان آنان در انتظار «تغییر استراتژیک» در ایران نشسته است. در همین هفتههای اخیر آقای دکتر سریعالقلم که از او بعنوان «مشاور ویژه رئیسجمهور» یاد میشود فاش کرد که آمریکاییها و اروپاییها در حاشیه اجلاس امنیتی «داووس» به هیئت ایران گفتهاند که در انتظار نتایج دو انتخابات آتی مجلس و ریاستجمهوری ایران هستند تا پس از آن با بررسی شرایط نسبت به اجرای تعهدات خود در برجام تصمیم بگیرند.
به همین نسبت در سطح منطقه نیز رژیمهای همگرا با آمریکا و اروپا در انتظار نتایج انتخابات 7 اسفند ایران به سر میبرند از منظر آنان اگر گروهی که درست یا نادرست در ایران به عنوان «سازشکار» و «اهل دادن امتیاز» خوانده میشود، پیروز شود، ایران در موضع جدیدی قرار میگیرد و آنان نیز وضع تازهای پیدا میکنند. بر این اساس روزنامه سعودی الحیات که در لندن چاپ میشود، طی چندین مقاله بر تاثیرگذاری نتایج انتخابات ایران به بحران سوریه و بقایا فنای اسد تاکید داشتهاند. درواقع از منظر آنان پیروزی سازشطلبان، ایران را به دادن امتیازاتی ترغیب میکند که تاکنون علیرغم فشارها از دادن آن اجتناب نموده است.
3- انتخابات 7 اسفند ایران از منظر کسانی که در سطوح مختلف خارجی به ارزیابی میزان و نتایج قدرت ایران مشغول میباشند، یک معیار مهم در میزان و عمق هواداری از تفکری است که مهمترین دغدغه آن خروج از انزوا و به تعبیر درستتر «پذیرفته شدن» در مناسبات رایج جهانی است. به عبارت دیگر غرب تاکنون نتوانسته است بین تمایلات یک طبقه که بسیاری از پستهای حکومتی ایران را در اختیار دارند و تمایلات تودههایی که این طبقه با سوار شدن بر دوش آنها به این مناصب رسیدهاند، رابطه معنادار و «قطعی» برقرار نماید.
غرب و همتایان منطقهای آن در تبلیغات رسانهای خود وانمود میکنند که این همانی وجود دارد و روی کارآمدن یک طیف که آشکارا تمایلات غربگرایانه دارد، محصول تغییر باور اجتماعی ایرانیان نسبت به غرب و ارزشهای آن است ولی اگر ما به روند مواجهه غربیها با همین نخبگان حاکم نگاه کنیم و از لابلای خطوط نگاه آنان تردید در امتیازدهی به این طبقه را مشاهده مینمائیم و درمییابیم که برخلاف آنچه در رسانههایشان به تکرار گفته میشود، غرب نسبت به استحاله اجتماعی ایرانیان از «عزتطلبی» به «تسلیمطلبی» تردید جدی دارند در این جا علاوه بر آنچه از قول دکتر سریعالقلم بیان شد، یک مقام دولتی آمریکا و خانم هیلاری کلینتون که هم حزبی اوباما و وزیر خارجه سابق اوست، حدود یک ماه پیش و در بحبوحه بحث برجام اظهار داشتند ما تغییر محتوایی در ایران مشاهده نمیکنیم و فکر نمیکنیم مقامات جدید ایران همان کسانیاند که میتوانند مشکلات فیمابین ایران و آمریکا را حل کنند.
از منظر آنان روز هفت اسفند روزی است که غرب بر تردید خود غلبه کرده و به «موضع مشخص» میرسد. در عین حال نکته اینجاست که بعد از روز 7 اسفند، آمریکاییها یا به 11 اردیبهشت 88- که نامه آشتیطلبانه اوباما به تهران رسید- و بهمن 91 - روزی که سلطان قابوس در دیدار با مقامات ایرانی از نظر آمریکاییها مبنی بر تمایل به توافق با ایرانیها در پرونده هستهای خبر داد- میرسند و با ارزیابی قدرت واقعی ایران، فشار بر ایران را در حوزه داخلی و منطقهای تعدیل میکنند و یا اینکه به روزی که ایران پیش از رویت نشانههایی از تمایل غرب به اجرای تعهدات برجامی خود، بخش عمدهای از تاسیسات مهم خود را تعطیل کرد برمیگردند و تلاش میکنند با مدیریت اختلافات خود، در بسیاری از پروندههای حساس، ایران را به در پیش گرفتن روش مذاکره و اعطای «امتیازات بزرگ» وادار نمایند.
4- در این تردیدی نیست که این انتخابات علاوه بر آنکه مثل همیشه مهم و اثرگذار است، «نقطه عطف» هم به حساب میآید. اگر به نوع تبلیغاتی که از یکی دو سال پیش از این درباره شرایط پیش روی کشور به راه افتاد، نگاه بیندازیم، این «نقطه عطف» خود را نشان میدهد. بعنوان مثال تمرکز دشمن روی رهبری و فشاری که برای شکستن داربستها و سازوکارهای نظام - نظیر شورای نگهبان، سپاهپاسداران، مجلس خبرگان- دنبال شد از تلاش برای دستیابی به «تغییر هویتی» جمهوری اسلامی خبر میداد که البته این موضوع با هوشیاری نظام به جایی نرسید. همزمان با این موضوع، تلاش گستردهای معطوف به «تغییرسازمانی» نظام- که در چهره تسخیر مجلس جلوهگر شد- گردید. غرب اگرچه امروز اعتراف میکند که دوم خردادیزه شدن انتخابات هفتم اسفند یک راه حل قطعی و نتیجهبخش نیست اما معتقد است در شرایطی که یک طبقه جدید با در اختیار گرفتن بعضی از مناصب نظام، بطور آشکار و پنهان «تغییر سیاستهای خارجی» نظام را دنبال میکنند، کمک مجلس به این طیف و بخصوص کمک به امتداد آنان در حکومت طی سالهای آینده، «استراتژیک» و دارای «ارزش بنیادین» ارزیابی مینمایند و از این رو معتقدند این دورهای است که اگر مغتنم شمرده شود، احتمالا قابل تمدید نیست.
من نفوذيام!
حسن رشوند در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
از اين پس صرفنظر از معناي لغوي «نفوذ» كه در لغتنامههاي فارسي آمده است به معناي «اثر كردن در چيزي»، «تأثير گذاشتن بر كسي» يا «راه يافتن پنهاني در گروهي» است و در عرف سياسي ـ امنيتي نفوذ را به «حضور غيريت در خانه يا در پشت جبهه خودي» معنا كردهاند، بايد به فرهنگ لغات خانواده آقاي هاشمي رفسنجاني هم رجوع شود و نفوذي را از قاموس اين خانواده تعريف و تفسير كرد.
طبيعي است كه در اين تعريف، نفوذ با ويژگي «فاعلیت و غيريت به معني عامل خارجي يا بيگانه» نه تنها تلازمي ندارد، بلكه بالعكس وجود هر غيريتي عين حقانيت و اصالت موضوع و عوامل داخلي و حزباللهي هم عين غيريت و خارج از اصالت موضوع تعريف خواهد شد. در تعريف اين خانواده، رخنه يا نفوذ در درون جامعه و يارگيري از جبهه خودي انقلاب، نهتنها مانعي براي انسجام و همافزايي نيروهاي انقلاب به حساب نميآيد، بلكه عين انسجامبخشي و همافزايي تفسير ميشود.
فاطمه هاشمي رفسنجاني در سفر تبليغات انتخاباتي خانوادگي به استانها كه اين بار در بوشهر صورت گرفته است، تعريف جديدي از نفوذ ارائه داده است كه با اين تعريف تازه فهميديم آنچه در لغتنامههاي فارسي و ادبيات سياسي ايران از گذشته تاكنون آمده است، اشتبا بوده و بايد هم منابعي را كه چنين تعريف نادرستي را دهها و شايد صدها سال انتشار دادهاند، به دور ريخت.
اينكه فاطمه هاشمي رفسنجاني در تعريف جديد از نفوذی ها، حزباللهيها را نفوذي معرفي ميكند و معتقد است هيچ نفوذي در خارج نيست،اگر با عينك «ادوارد شرلي»، عضو سابق شبكه جاسوسي سازمان سيا كه ميگويد «كليد اصلي براي ايجاد تغيير بنيادين در سياستهاي ايران از بين بردن خصوصيات انقلابي رژيم ايران است و اين فقط با تحريم اقتصادي به دست نميآيد، بلكه بايد نفوذ روحانيون از بين برود و عقايد انقلابي از درون تهي شود» نگاه شود، همه ما انقلابيون چه در كسوت روحانيت از جنس آيات عظام جنتي، يزدي و مصباح باشيم و چه يك رزمنده در جبهه سوريه در سنگر دفاع از انقلاب اسلامي و ارزشهاي آن تلاش كنيم،يك حزباللهي نفوذي هستيم كه بايد حذف شويم، چراكه آموزهها و رفتارهاي ما با آموزهها و رفتارهايي از جنس خانواده آقاي هاشمي كاملاً متفاوت است. من حزباللهي نفوذيام چون در قاموس امثال من، برقراري رابطه با امريكا با هدف ختم انقلاب اسلامي معنا ندارد.
مگر «كنت تيمرمن» آن عضو ارشد سازمان جاسوسي سيا نگفته بود «برقراري رابطه با ايران به معناي ختم انقلاب است،زماني كه ستون مبارزه با امريكا فروريزد، كل انقلاب فرو خواهد ريخت»، پس با اين نگاه من حزباللهي كه در خط مبارزه با امريكا قرار دارم يك نفوذيام، چراكه با عدم رابطه با امريكا مانع ختم انقلاب اسلامي ميشوم و برعكس فائزه هاشمي كه در آستانه انتخابات به امريكا رفته و در منزل خانواده آن كسي كه فرزندشان در ايران به جرم مسائل امنيتي و جاسوسي زنداني است، تردد ميكند و براي هرگونه رابطه با امريكا تلاش ميكند، نفوذي نيست!
من نفوذيام، چون معناي انقلاب خميني (ره) را آنگونه فهم ميكنم كه آن بزرگوار فهم ميكرد. آنجا كه بر امثال من تكليف كردند كه «نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان» ـ بخوانيد نفوذيها ـ بيفتد». از آنجا كه من حزباللهي نامحرم هستم و «ادوارد شرلي» و «كنت تيمرمن» امريكايي محرم انقلاب هستند، پس من نفوذيام! من نفوذيام، چون نگرانم دشمن پس از برجام، به فرموده رهبر عزيزم به حصن و حصار اراده و فكر و تصميم ملت ايران به انحاي مختلف وارد شود و با نفوذ در مجلس شوراي اسلامي يا خداي نكرده مجلس خبرگان رهبري و ديگر اركان نظام، مثل موريانه از داخل پايههاي نظام را سست كرده و فرو ريزد. من يك حزباللهي نفوذيام، چون در روزهاي تعطيل تاسوعا و عاشورا مثل برخي خانوادههاي غيرنفوذي، سد لتيان را قرق نكرده و از تفريحات سالم «جتاسكي» استفاده نميكنم و همچون يك حزباللهي دگمانديش حضور در مراسم عزاي حسيني را بر بازي با «جتاسكي» ترجيح ميدهم. من نفوذيام، زيرا هر ساله تعطيلات نوروز را به جاي عزيمت كارواني به كيش و بهرهگيري از امكانات دولتي آن، با يك سفر كمهزينه در مشهد و پناه به ملجأ و مأمن شيعيان جهان سپري ميكنم.
من يك حزباللهي نفوذيام، چون خانوادهام مثل مهدي هاشمي در زد و بندهاي اقتصادي و سياسي شركت نكرده و به جهت رشوه دادن به شركت «استات اويل» زنداني نميشود و وجاهت بينالمللي با زنداني شدن براي خود كسب نميكنم. من نفوذيام، چون در معنايابي انقلاب، به دنبال همان شعارهاي اوليه انقلاب و استقلال كشور هستم و نگران هرگونه وابستگي كشور ميشوم و تلاش نميكنم در فهم خودم از انقلاب اسلامي و شعارها و ارزشهاي آن، همانند برخي آقايان، اين شعارها را با نگاه امروزي استانداردسازي كنم.
من نفوذيام، چون مثل حزب كارگزاران سازندگي نسخه مديريت كشور را تنها در قالب حركت با گرايش ليبراليستي نميدانم و چون آقاي مرعشي كارگزاراني، اسلام را فاقد نظام اقتصادي، سياسي و اجتماعي نميدانم و معتقدم پيامبر اسلام(ص) و اميرالمؤمنين علي (ع) جغرافياي اسلام آن روز را كه بسيار گسترده بود، با يك نظام سياسي و اقتصادي جامع اداره ميكردند.
اصلاً من نفوذيام براي اينكه مثل مرعشي اسلام را فقط دين هدايت نميدانم و اعتقاد دارم اسلام عزيز براي كوچكترين فعاليتم برنامه منظم تعريف كرده است. من و همه حزباللهيها نفوذي هستيم، زيرا آموزههاي ما با آموزههايي كه خانواده آقاي هاشمي داشته و دارند، متفاوت است. اهل «جتاسكي» نيستيم، «به مردم تبختر نميكنيم»، «سفرهاي خارجي معنادار و بيمعنا نداريم»، «نان خانواده انقلابي بودن را نميخوريم» و «بر عليه انقلاب و ارزشهاي آن در فتنه 88 در خيابانهاي تهران شعار نميدهيم»، «مملكت را ششدانگ از آن خودمان نميدانيم»، «حشر و نشر با مقامات امريكايي و اروپايي نداريم»، «طرفدار پابهبرهنه هستيم و اعتقاد نداريم كه با توسعه كشور در قبال پولدار شدن طبقه مرفه جامعه، طبقات پايين نيز ميتوانند ارتزاق كنند»، همچون امام عزيز سفركرده خود و رهبر معظم انقلاب، لحظهاي از دفاع مظلومين فلسطين، سوريه، يمن و ... غفلت نميكنيم و در اين مسير حاضريم جان خود را نيز نثار اين آرمان كنيم». با اين ويژگيها همه ما حزباللهيها از منظر فاطمه هاشمي نفوذي هستيم.
چون ما براي انقلاب اسلامي خود دو زنجيره همعرضي و تمايز قائليم و آنچه را كه ارزش براي انقلاب اسلامي محسوب ميشود، براي برجسته كردن و تقويتش ميكوشيم و هر آنچه كه تمايز ما با دشمن را نشان دهد و نفيهاي مربوط به انقلاب است، مورد توجه قرار ميدهيم. حزباللهيهاي نفوذي نگاه خودي و غيرخودي و ايجابي و سلبي دارند. دشمن را خودي حساب نميكنند و هيچگاه دولت را نيز در زمره غيرخودي و بيگانه تعريف نميكنند، مگر اينكه علائم غيرخودي را در چهره و رفتار خود مشاهده كنند. حالا قضاوت كنيد از منظر شما خوانندگان محترم من حزباللهي نفوذيام يا خانوادهاي كه دل در گرو دشمن سپرده و معتقد است هيچ نفوذي در خارج نيست و فقط حزباللهيها نفوذياند!
جوانان و گروه کهن سالان نياوران
دکتر حامد حاجي حيدري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
اصولگرايان، از سال هشتاد و دو و با ورود آبادگران ايران اسلامي کوشش کردند تا مسير جوانان به ردههاي مختلف حکومت را بگشايند، هر چند که انکار ناپذير است که شماري از کهنسالان، بويژه «گروه کهنسالان نياوران»، براي سد مسير اين جوانان تقريباً از هيچ کاري فروگذار نکردند، و برداشت من اين است که جوانان، با نجابت و صبوري و با تدبير و اميد واقعي، مسير خود را ادامه دادهاند و راه خود را از کوره راه، با نيرويي که از رهبر خود گرفتند استمرار بخشيدند؛ و اين انتخابات، قطعاً و اگر يزدان نيکيدهش توفيق عطا فرمايد، يک شروع دوباره خواهد بود، براي باور به نسل تازه جوانان خودساختهاي که اکنون با تقديم «نسل دوم شهيدان انقلاب اسلامي»، شهيدان هستهاي و شهيدان مدافع حرم، صدق و صداقت و لياقت خود را به اثبات رساندهاند، آنها در جهان خوش درخشيدهاند. آنها براي راه خود «خون» دادهاند.
سالهاست که گروهي از فرزندان انقلاب، جوانان هيئتي، که در کلاس انقلاب، خوب آموزش ديدهاند، دايره بسته قدرت فعلي را براي کار و تلاش و پيشرفت جامعه محدود ميانگارند. آنها در سال هشتاد و دو و هشتاد و چهار، براي گشودن اين دايره بسته تلاشهايي کردند، اما به در بسته خوردند. واقعاً به در بسته خوردند، و «گروه کهنسالان نياوران»، براي شکست آنها هر کار توانستند کردند. البته خطا کردند و تدبير نه اين بود.
بسياري از جوانهايي که روزهاي سخت تحريم را ديدهاند و هر يک، به شيوه خود، به نحوي، تحريمها را دور زدهاند، امروز، با قدري افسوس و البته هنوز با انرژي بسيار توأم با اصرار بر همدلي و همزباني، به فرصتهايي مينگرند که با اصرار «گروه کهنسالان نياوران» بر شيوههاي قديمي و نادرست از دست ميروند. البته اين جوانان اذعان و باور دارند که ريش سپيدان و بزرگان در مجامع و شوراهاي عالي، حکمتهاي اندوخته طي سالها را براي گرهگشايي از معضلات يا تشخيص مصلحتها به کار بندند، ولي همان حکمت ايجاب ميکند تا با ايجاد تلفيقي ميان ذهنهاي عملياتي جديد و افکار تدبيرگر (ولي نه بدون اميد و ايمان) قديم، زمينه براي گشايش مسير انقلاب به آينده و از طريق نخبگان جديد فراهم شود. اما اين راه سد شد، و دولتي روي کار آمد که بغايت مسن و کم توان و کم باور است. هر چند که دولت تدبير و اميد است، ولي در عمل تدبير بدون اميد است که عملاً تدبير نيست و تعطيل است و رکود.اصولگرايي جوانان هيئتي، در اين سالها، باني خاصي نداشته است. آنها هم اينک در کف جامعه، يا در قعر نهادها و ارگانها و سازمانها حضور دارند، و تنها در هنگامههاي ديني و مرامي چون عاشورا و نهم دي و جلسات دعاي ندبه و بيست و دوم بهمن و فاطميه، دور هم جمع ميشوند و به تبادل نظر در مورد مسائل جاري جامعه که پيش از آن در شبکه جريان داشت، شکل عيني ميبخشند.
آنها با صبوري و به شيوه کاملاً خاص خود، به مسير خويش ادامه ميدهند. هيچ کس، حتي، کساني که با خشونت، آنها را تازه به دوران رسيده و بيکار و بي شناسنامه و حتي «بي سواد» خطاب ميکنند، ديگر نميتوانند وجود آنها را منکر شوند. اين که سهل است، بلکه با قدري هراس، دست به انفجارهاي انتحاري بيخ گوش خودشان ميزنند تا شور برآمده از انگيزههاي جوانان را فرونشانند.
آنها خودزني ميکنند و هزينه اين خودزني را ملت ميپردازد. ولي، جوانان «شريف» و «علم و صنعت» و «امير کبير»، ميخواهند با سلامت و آرامش و همدلي و همزباني، جايگزيني در نسل نخبگان سياسي کشور را نرم نرمک رقم بزنند.
صدور دستور توسعه هستهاي، در حقيقت، بهانهاي بود تا جوانان انقلابي، بلوغ سياسي خود را با يورش به جبهه «توسعه دانش و تکنولوژي» جشن بگيرند، و بزم خون راه بيندازند. آنها در اين مسير شهيد دادند و زمينهاي را فراهم کردند تا کشور چيزهايي براي معامله بر سر ميز مذاکره داشته باشد. آنها خوش درخشيدند، نه فقط در اين حوزهها، بلکه در تمام حيطههايي که به کار فرا خوانده شدند، خوش درخشيدند؛ ولي «گروه کهنسالان نياوران»، همچنان آنها را تازه به دوران رسيده و بيکار و بيشناسنامه و حتي بيسواد خواندند. اين ديگر خيلي بيانصافي بود.
البته «خيالي نيست»؛ در مواردي هم که «گروه کهنسالان نياوران»، چنين انگهايي را به جنبش جوانان «شريف» و «امير کبير» و «علم و صنعت»، زدند، بيشتر مورد استهزاي مردم قرار گرفتند تا مورد باور ايشان، طوري که مجبور شدند، روز بعد، گفتههاي خود را مرمت کنند، چه بد مرمت کردني! هر چه بود، اين بود که اين جوانان براي مدعاي خود «خون» داده بودند و هنوز هم ميدهند؛ «نسل دوم شهداي انقلاب اسلامي» گواه لياقت جوانان هيئتي بودند، چه «گروه کهنسالان نياوران» بخواهد چه نخواهد.
حرفهاي حق جوانان، باطني بهتر از گفتار و رفتار و عملکرد «گروه کهنسالان نياوران» داشته است، و دست خدا را در اين برتري ميتوان ديد.اينک، که جوانان «شريف» و «امير کبير» و «علم و صنعت»، در مسير پر آشوب بلوغ خود، «خون» دادهاند، و «گروه کهنسالان نياوران»، با برگههاي خون آنها بر سر ميز معامله کردهاند، مردم، مسير خود را يافتهاند، و همه شواهد نشان ميدهد که مجلس آينده، مجلسي جوانتر و اصولگراتر خواهد بود. کسي نميتواند خود را قهرمان اين موج برخاسته از خون «نسل دوم شهيدان انقلاب اسلامي»، معرفي کند، اما، بزرگترين افتخار اين است که هر کس به نوعي اعلام کند: من هم «پيرو طريق شهيدان» هستم، همان گونه که ديگران اعلام کردند ... و در آينده هيچ کس نميتواند در راهي جز اين راه گام بر دارد، و لو آن که اين گام برداشتن از سر تظاهر باشد!
4 نکته درباره تلاش انگلیس برای دخالت در انتخابات
امیرحسین یزدان پناه در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
چند روزی است که در کشور برخی حواشی درباره لیست هایی که به «لیست های انگلیسی» معروف شده اند به تبلیغات انتخاباتی وارد شده است. برخی معتقدند که این گونه حواشی برای تخریب رقباست و در مقابل عده ای نیز می گویند که تلاش کشورهای بیگانه به خصوص انگلیس در این دوره انتخابات عیان شده و آن ها رسما خواستار رای دادن مردم تهران به یک لیست خاص و رای ندادن به یک لیست دیگر شده اند. واقعیت چیست؟ آیا انگلیس در ایران لیست منتشر کرده است؟ آیا انگلیس می تواند در انتخابات دخالت کند؟
واقعیت چیست؟هفته گذشته بخش فارسی شبکه دولتی بی بی سی که همیشه مدعی بی طرفی است! این تظاهر را کنار گذاشت و در مطلبی راجع به انتخابات مجلس خبرگان با درهم آمیختن آمار مختلف پیشنهاد کرد که مردم ایران به برخی افراد در مجلس خبرگان رای ندهند و به برخی دیگر رای دهند. هدف این یادداشت مشخصا حذف آیات احمد جنتی، محمد یزدی و محمدتقی مصباح یزدی از مجلس خبرگان رهبری اعلام شده بود. البته این موضوع صرفا به نوشتن یک یادداشت منتهی نشد و در برنامه های مختلف صوتی و تصویری و نیز برنامه های ظاهرا تعاملی این شبکه نیز همین موضوع به بحث گذاشته و تلاش شد که از زبان تحلیلگران و افراد مختلف و حتی افرادی که مخاطب برنامه معرفی می شدند، همین نکات به مردم القا شود.
پرداختن به همه ابعاد این موضوع، چیزی نیست که در یک یادداشت یا یک شبه بتوان جمع بندی کرد اما در این مجال تلاش می شود به برخی نکات مهم اشاره ای مختصر شود.
1- وقتی صحنه آرایی دشمن و سرمایه گذاری آنان روی یک موضوع (مثلا رای دادن به یک لیست) آشکار می شود و بارها در رسانه های خارجی تاکید بر این موضوع تکرار می شود، لازم است که افرادی که در آن لیست یا جریان مورد طمع قرار گرفته اند، به صورت صریح و شفاف مرز خود را با بیگانگان و آن چه توسط دشمن بیان می شود، روشن کرده و صراحتا نسبت به طمع دشمنان موضع بگیرند. اتفاقی که توسط برخی چهره ها رخ داد و آن ها علنا نسبت به دخالت انگلیسی ها موضع شفاف گرفتند که جای تقدیر دارد.
2- متاسفانه گروهی با این مساله با استفاده از کلیدواژه هایی مانند لیست انگلیسی یا مجلس انگلیسی به گونه ای برخورد کردند که بیشتر کارکرد انتخاباتی برای رقابت با گروه رقیب را داشت. دخالت کشوری معلوم الحال مانند انگلیس با آن سابقه استعماری و لطمات جبران ناپذیری که به منافع ایران زده است، مساله ای ملی است که مسلما همه مردم ایران با آن زاویه دارند لذا به هیچ وجه نباید سطح آن را تا مسائل انتخاباتی پایین آورد.
3- وقتی صحنه آرایی توسط دشمن رخ می دهد، فارغ از آنچه در ظاهر می بینیم باید به لایه پنهان تر این رخداد نیز برشی زد و تلاش کرد تا اهداف پنهان آن ها از این طراحی را کشف کرد و در قبال آن واکنش مناسب انجام داد هرچند با سلایق گروهی ما زاویه داشته باشد چرا که دیگر ما با موضوعی ملی طرف هستیم. براین اساس با مطالعه تحلیل ها و خبرهایی که طی چند هفته گذشته درباره انتخابات توسط رسانه های بیگانه منتشر شده است به چند محور مهم می توان اشاره کرد:
الف- اعتبارزدایی از جایگاه مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی در ایران (زیرسوال بردن نهادهای قانونی و موثر در حرکت انقلاب)
ب- القای اختلاف میان دولت و نهادهای انقلابی (القای حاکمیت دوگانه)
ج- القای اختلافات شدید میان حامیان دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب(تلاش برای دوقطبی کردن جامعه)
د- و مهمترین مساله اعتبارزدایی از شورای نگهبان و لطمه جدی به مشروعیت ساختار نظام
البته به این لیست بازهم می توان نکاتی را اضافه کرد که به مطالب بعدی موکول می شود اما با در نظر گرفتن همین4 محور القایی توسط رسانه های بیگانه و اتاق های فکر غربی سوال این است که تخریب برخی چهره های یک لیست انتخاباتی و حمایت از یک لیست دیگر، آیا تنها هدفش تلاش برای ورود عناصرخاص به نهادهای تصمیم گیر نظام است؟
بررسی تحلیلی این عرصه نشان می دهد که پاسخ منفی است گرچه ممکن است بر اساس تحلیل های درست یا غلط چنین فکر کنند که رفتن عده ای و نرفتن عده ای به منافع آن ها نزدیک تر است اما ایجاد دودستگی در جامعه به بهانه این موضوع قطعا یکی از اهداف اصلی آن هاست. کشوری که در میانه منطقه ای جنگ زده، خود با خطرهای جدی مواجه است اما لنگرگاه امنیت شده و سکان ایجاد امنیت را در منطقه به دست گرفته است، قطعا یکی از اهداف اصلی بازیگران فرامنطقه ای برای جنگ افروزی است و در این مسیر نیز یکی از مهم ترین عوامل موثر که به دشمنان کمک می کند، قطبی شدن کشور و ایجاد دودستگی ها میان صفوف متحد مردم ایران است.
حتی اگر هیچ کدام از لیست های مورد حمایت آن ها رای نیاورد بازهم نتیجه ای که این موضوع در جامعه دارد،یعنی دو دستگی، می تواند هزینه های سنگین به کشور وارد کند و در مقابل ورود هرکدام ازافراد آن لیست ها به نهادهای تصمیم گیر، به راحتی می تواند اعتبار تصمیم های بعدی آن نهاد را با یک علامت سوال و ابهام مواجه کند. درحالی که وقتی شورای نگهبان قاطعانه و با صراحت در مسیر نگهبانی از قانون اساسی و انقلاب اسلامی گام بر می دارد و درباره صلاحیت نامزدها صریحا اظهارنظر می کند، تاحدود زیادی می توان نسبت به گزینه ها اعتماد داشت (گرچه قطعا مردم هم باید در مرحله شناخت خود به دنبال کسانی باشند که زاویه ای با مسیر اصلی انقلاب و امام و رهبری ندارند؛ مسیری که اقتدار و امنیت امروز را برای ما به ارمغان آورده است). بنابراین تاکید بر این که برخی افراد «انگلیسی هستند» نتیجه ای خطرناک همچون اعتبار زدایی از سال های متمادی تصمیم های این نهاد را به دنبال دارد که باید با هوشمندی مراقبش بود.
نکته اصلی خطرناک این است که دشمن می خواهد با رای نیاوردن عده ای ماهیت نهاد شورای نگهبان را تخطئه کند و اینگونه القا کند که شورای نگهبان در میان مردم جایگاهی ندارد و از این طریق گام رسانه ای تبلیغی بعدی خود را با مشروعیت زدایی از شورای نگهبان آغاز کند که این گام مقدمه مشروعیت زدایی از مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و دیگر نهادهای دموکراتیک کشور خواهد بود. همه مردم ایران با نقشه های پیچیده انگلیسی ها آشنا هستند، نقشه هایی تودرتو و بسیار برنامه ریزی شده که در ظاهر صورت هایی ساده و عادی دارند. به همین دلیل هم است که وقتی نام انگلیس به میان می آید همه مردم ایران با بدبینی تمام به رفتارهای آن ها نگاه می کنند.
4- نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد این است که 2 مفهوم «دخالت بیگانه در انتخابات» و «تلاش بیگانه برای دخالت در انتخابات» باهم تفاوت دارد. در مفهوم اول منظور این است که بیگانگان درحال دخالت کردن هستند و موفق شده اند نقشه شان را پیاده کنند. اما در مفهوم دوم به «تلاش» دشمن برای دخالت اشاره می شود. درحقیقت تلاش جدید آن ها برای رای آوردن و نیاوردن برخی افراد، حکایت از «تلاش» آن هاست برای دخالت؛ به قول رهبر انقلاب: «انگلیسیها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران.»
(2) اما فراموش نکنیم همین که از طریق رادیو و تلویزیون تلاش می کنند دخالت کنند یعنی دستشان از کشور قطع شده است و به برکت انقلاب اسلامی و حضور همیشگی مردم در صحنه، نمی توانند در ایران دخالت کنند: «امروز این دست ها قطع شده است؛ امروز جلوی این دخالت ها گرفته شده است به برکت انقلاب، به برکت بیداری مردم.» (3) درباره این موضوع همان طور که آمد حرف برای گفتن و باز شدن ابعاد مختلف موضوع بسیار است اما مخلص کلام این که نباید در وزن دادن به اتفاقات و تلاش های دشمن برای دخالت به نحوی عمل کرد که بازی کردن در زمین دشمن و دمیدن در دودستگی مردم باشد.
مردم رمز عملیات آژاکس در 28 مرداد 1332 را که توسط رادیو بی بی سی بیان شد و به کودتا علیه دولت مصدق منجر شد و... را به یاد دارند و مسیر اصلی انقلاب که کشور را از تلاطم های مهیب به سلامت عبور داده است می شناسند و اجازه انحراف در آن را نمی دهند. عزت ایران و اقتدار ایران مرهون مردم و بیداری آن هاست و همه مردم ایران هنگامی که پای سوءاستفاده دشمن آن هم دشمنی فریبکار به میان می آید می دانند که باید چگونه به نقشه ای در ظاهر ساده بسته بندی شده، پاسخ دهند. ان شاء ا... .
پی نوشت ها:
1- بیانات رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران؛ 15/11/1389
2- بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی؛ 28/11/1394
3- همان
بزنگاه تاریخی و قدرت حق رأی
مهدی کرباسیان در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
در آستانه یکی از بزرگترین رویدادهای انتخاباتی کشورمان قرار داریم، در حال رقم زدن آیندهای هستیم که ابزار آن در دست ما قرار دارد. آیندهای که معیشت، رفع بیکاری، اشتغال و توسعه اقتصادی این کشور در آن قرار دارد. در واقع مردم قادرند نوع سرنوشت خود را براساس خواست خود که همان «رأی» است رقم زنند.
حالا سؤال این است که چه پیامدهایی از این حضور روی خواهد داد؟ به اعتقاد اینجانب، انتخابات نوعی ساختن است، نوعی مهیا کردن مقدمات برای آینده. حال با چنین پیشفرضی گام به گام، بیشتر اهمیت چنین حضوری عیان میشود. این ما هستیم که با نوع انتخاب، نشان میدهیم عبور از بحرانهای گذشته، سر و سامان دادن به وضعیت معیشت و بیکاری چگونه باید باشد؟ آیا خواهان ترمیم وضعیت ایجاد شده هستیم؟ در حقیقت این علامت را به اقتصاد و سیاست کلان کشور میدهیم که اداره کشور چگونه باشد؟ سیاستها در چه جهتی باید حرکت کند؟
اکنون که کشور ایران اسلامی ما با همت مردان بزرگ، هنر دیپلماسی را به پشتوانه مردم، حمایت رهبر معظم انقلاب و دولت یازدهم به معرض نمایش گذاشت، باید به گونهای مسیر را انتخاب کرد که از شرایط موجود و آتی، بهترین بهره را نصیب اقتصاد و مردم کرد. شاید به جرأت بتوان گفت که یکی از پایههای این هنر دیپلماسی، فعال کردن زمینه کسب و کار در این سرزمین کهن، با استعداد و غنی از نیروی انسانی، ذخایر زیرزمینی و استراتژیک است. همراه شدن مجلس با اقدامات دولت یازدهم، همان حرکت نخستین در «برجام اقتصادی» است که بدرستی «برجام 2» خوانده است.
آنچه در دوران پس از برجام نمایان شده، پاسخ به این پرسش است که میزان نقش مردم بر تعیین سرنوشت خویش، در حمایت از برجام چگونه تجلی پیدا میکند. این امر در دیدارهایی که اخیراً با سرمایهگذاران داخلی و خارجی برگزار شده، بیشتر مورد کنکاش واقع شده که میزان حمایت مردم از دوران جدید چیست؟ آیا مردم خواهان تغییر وضع موجود برای حصول به وضع مطلوب هستند؟ پاسخ به این سؤال در حضور و مشارکت حداکثری مردم، در پای صندوقهای رأی هویدا میشود.
یکی از پرسشهای مهم در حوزه اقتصاد انتخابات این است که سطح مشارکت مردم در انتخابات چه مقدار بر سطح متغیرهای اقتصادی اثر میگذارد؟ یکی از مسائلی که در زمینه رأی دادن در انتخابات مطرح است، این است که چرا افراد وقت و امکانات خود را صرف میکنند تا پای صندوقهای رأی بروند و رأی بدهند؟
در این باره باید اذعان کرد که یک نگاه استراتژیک و دوراندیش بر این امر صحه میگذارد که ادامه دادن مسیری که در دو سال گذشته با مشقات فراوان و ساعتها کار کارشناسی و همت والا شکل گرفته، میسر نیست مگر با انتخاب شایسته و متناسب با نیازهای روز کشور. همچنین باید اضافه کرد که هماهنگی اجزای این بدنه در کشور که یکی از مهمترین رئوس آن مجلس شورای اسلامی است، توسط افرادی آگاه به امور و شرایط حساس، عملی است.
واقعیتی که در دل تاریخ وجود دارد، این نکته را گوشزد میکند که هر زمان نمیتوان برنامههای توسعهای را به نیکی پیاده کرد، باید شرایط بیرونی و درونی مهیا باشد. متأسفانه در دهه 80 با وجود افزایش درآمدهای فروش مواد خام، محصولات معدنی و صنایع معدنی و... نتوانستیم مدیریتی درخور آن روزگار داشته باشیم تا امروزه در شرایط رکود، کمتر، آسیب ببینیم. در حالی که در آن دوره بنیانهای فکری و مدیریتی کشور از بین رفت و سرانجام کشور از اقتصادی با رشد 6 درصدی، صنعت و معدنی با رشد 11 درصدی و همچنین تورم 11 درصدی به اقتصادی با نزول 11 پلهای، به رشد منفی 5 درصد، صنعتی با افول 22 پلهای و تورمی لجام گسیخته 4 برابری مواجه شدیم. حال چنانچه در آن زمان آگاهانه و از سر حق به انتخابی دست میزدیم که شایسته این کشور و مردم باشد، شرایط به گونهای بهتر رقم میخورد.
اعتقاد بنده این است که وجود یک مجلس پرتوان و شایسته میتواند تا حدود زیادی یک دولت را همواره در ریل توسعه نگه دارد و مانع از دست رفتن فرصتها شود. فرصتها موضوعاتی همیشگی نیستند. به اعتقاد صاحبنظران و عقلای داخلی و همچنین مراکز جهانی، ایران تنها در یک یا دو دهه آینده است که میتواند خود را از کشوری رو به توسعه به سرزمینی توسعه یافته تبدیل کند و این میسر نیست مگر با انتخاب صحیح و استفاده از حق رأیی که در یک نظام مردمسالار جاری است. همچنین وظیفه ما است که مانع از دست رفتن فرصتهای پیش رو شویم. حضور مردم با برگه رأی، چنین امکانی را برای ما ایجاد کرده است.