حضرت عباس علیه السلام در واقعه کربلاء حاضر بود و قهرمانانه ایمان و وفاداری خود را اثبات کرد و به همراه سه برادر خود «عثمان»، «جعفر» و «عبدالله» سلام الله علیهم شهید شد.
آنچه در پی می آید مختصری درباره زندگی آن حضرت است که به مناسبت میلاد با سعادت ایشان تقدیم می شود:
شناسنامه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
نام: عباس (عباس در لغت، به معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند است.)
کنیه: ابوالفضل و ابوفاضل.
القاب: قمربنی هاشم، قمر العشیره، سقا، صاحب لواء الحسین، علمدار، ابوالقِربه، عبدصالح، باب الحوایج و ...
پدر: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب علیهم السلام.
مادر: فاطمه کلابیه (که بعدها با کنیه «ام البنین» شهرت یافت).
برادران: امام حسن مجتبی علیه السلام ــ سیدالشهداء امام حسین علیه السلام ــ محمد حنفیه ــ عثمان ــ جعفر ــ عبدالله
ولادت: 4 شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه منوره.
شهادت: 10 محرم الحرام سال 61 هجری قمری در صحرای طف (کربلا).
آن حضرت، قامتی رشید، چهره ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت و به خاطر سیمای جذابش او را «قمربنی هاشم» می گفتند. در حادثه کربلا، سمت پرچمداری سپاه حسین (ع) و سقایی خیمه های اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر، غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمه ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین (ع) نیر بر عهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.
مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
مادر حضرت اباالفضل (ع) و همسر امیرالمؤمنین پس از شهادت حضرت فاطمه بود که به معرفی عقیل، برادر حضرت امیر، به همسری علی (ع) درآمد. نامش «فاطمه بنت حزام»، از قبیله «بنی کلاب» و خواهر «لبید» شاعر بود. زنی بود با شرافت، از خانواده ای ریشه دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا نیز بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج علی (ع) با او چهار پسر بود، به نامهای: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان، که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهداء به شهادت رسیدند.
ام البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره عباس سروده بود.
وقتی زنان به ام البنین تسلیت می گفتند، می گفت دیگر مرا «ام البنین» خطاب نکنید، چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده اند :
لاتَدْعُوَنی وَیک اُم البَنینِ / تُذَکرِینی بِلُیوثِ العَرینِ
کانَتْ بَنونَ لی اُدعی بِهِم / وَالیومَ اَصبَحْتُ وَلا مِنْ بَنین ...
به این بانوی بزرگوار و مادر چهار شهید، قبل از ولادت فرزندانش فاطمه می گفتند؛ اما پس از آنکه دارای آن فرزندان شد، «ام البنین» خطابش کردند، یعنی مادر پسران. عباس 34 سال داشت، عبدالله 25 سال، عثمان 21 سال و جعفر 19 سال.
همسر و فرزندان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، با «لُبابَة» دختر «عبیداللّه بن عباس» پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ازدواج نمود.
لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود. او در فضایی آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه سار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه «ام حکیم جویری» دختر خالد بن قرظ کنانی است.
تاریخِ ازدواج آنها چندان مشخص نیست اما از سن فرزندان حضرت عباس علیه السلام می توان حدس زد که ازدواج او بین سال های 40 تا 45 هجری صورت گرفته و اینکه سن ایشان هنگام ازدواج بیست سال بوده است. ثمره این پیوند فرزندانی به نام های «عبیداللّه»، «فضل»، «حسن»، «قاسم» و یک دختر بود اما بین تاریخ نگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام قبل از واقعه کربلا
امام علی علیه السلام عباس علیه السلام را بخصوص در سنین کودکی و دوران رشد، نصیحت و امر به معروف می نمود و بر این امر، اصرار داشت. در هر فرصتی ذهن پاک فرزندش را با حکمت ها و مطالب سازنده و عمیق بارور می کرد. و همچون لقمان حکیم، جان کودک خود را با مواعظ و حکمت های ژرف می نواخت، و این توصیه های اخلاقی، یا نوازش های عاطفی با لحنی صمیمانه توأم بود. بر همین اساس این جوان هاشمی، انسانی برازنده، پرهیزگار، دانشور، مبارز، شجاع و اهل سخاوت بارآمد و آیینه تمام نمای جمال و کمال پدر پاک خود گردید.
در محیط پرورشی عباس علیه السلام چشمه توحید جاری بود و او با دلی لبریز ازعشق الهی و مهر ملکوتی تربیت می گردید. دوران کودکی او مملوّ از عنایت و لطف ابراز محبت پدر و برادرانی بود که لحظه ای از پرورش وی به عنوان انسانی والا و صاحب کرامت های اخلاقی، غافل نبودند.
روزی حضرت علی علیه السلام در منزل خویش نشسته و حضرت عباس و حضرت زینب علیهماالسلام در طرف راست و چپ امام بودند. پدر، پسر را مورد خطاب قرار داد و به وی فرمود: بگو یک! گفت: یک. امام فرمود: بگو دو! عرض کرد: حیا می کنم با زبانی که یک گفته ام، دو بگویم.
این نکته اشاره به یک لطیفه توحیدی است؛ یعنی انسان یکتا پرست هرگز به شرک و دوگانه پرستی روی نمی آورد. حضرت علی علیه السلام به منظور تشویق و تحسین این کودک و به پاس پاسخ جالب و بجای او، چشمان فرزند خویش را بوسید.
نقش آفرینی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در حماسه عاشورا
آوازه دلاورمردی های حضرت عباس علیهالسلام چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین علیهاالسلام عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس علیهالسلام و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت:
«اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت عباس علیهالسلام و برادرانش سکوت کردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس علیه السلام به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس علیه السلام و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
چگونگی شهادت
در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیه السلام را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشکها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند.
عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند...
وقتی که امام حسین (علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و قلتحیلتی.
مورخان سن آن حضرت را در هنگام شهادت 34 سال گفته اند.
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام به آنها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند تو تنها چگونه میتوانی؟ فرمود: «ان معی من یعیننی» با من کسی هست که کمکم کند.(فرشتگان عالم غیب به یاریم میآیند.)
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس در نزدیکی قبر برادرش امام حسین علیه السلام در کربلاست.
عبادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصویر کشیده شده و زبانها گویای آن است "شجاعت" اوست؛ حال آنکه قبل از همه چیز، آن حضرت یک بنده سراپا تسلیم الهی است، و تمام عظمتها و ارزشهای او زیر سایه همین بندگی و اطاعت محض الهی قرار دارد.
بنده صالح خدا: امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ... : سلام بر تو ای بنده صالح و فرمان بر خدا .»
عبادت و سجده برای پروردگار: قرآن یکی از نشانه های بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانی آنها می داند: «سیماهم فی وجوههم من اثر السجود»: «نشانه های آنها در صورتهایشان بر اثر سجده های زیاد [در پیشگاه الهی نمایان] است.» و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ می خوانیم: «وبین عینیه اثر السجود»:« [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.»
نقل شده که روی قاتل عباس که از طایفه «بنی دارم» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.»
جعفر نقدی درباره آن حضرت چنین می گوید: «و هو من عظماء اهل البیت علما و ورعا ونسکا و عبادة»: «او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت.»
این ویژگی عباس برای تمامی شیعیان درس بزرگی است تا بندگی خدا را در راس همه کارهای خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادتهای شبانه و سجده های طولانی برای خدا را در زندگی خویش هرگز فراموش نکنند.
امام زمان عجل الله فرجه و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره این چنین نقل فرمود: یکى از علماى نجف اشرف، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که : من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّبن الحسن العسکرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.
براى همین منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم. روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم (ع ) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟!
از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم .
بدون تامل به حضرتش سلام کردم .
حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى .
چون خواستى از حضرت ابوالفضل (ع) حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا ابا الغوث ادرکنى» اى آقا پناهم بده. (لاله هاى رنگارنگ ، 419)
کراماتی از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
آیت الله حاج سید عباس کاشانی حائری نقل می کرد: «روزی در خانه آیت الله العظمی حکیم بودم که کلیددار آستان مقدس حضرت ابوالفضل، علیه السلام، تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل، علیه السلام، را آب گرفته و بیم آن می رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نیز آسیب کلی وارد شود، شما کاری بکنید.
آیت الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هرآنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهی از علمای نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس، علیه السلام، رفتیم. آن مرجع بزرگ برای بازدید به طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پی او آمدیم، اما همین که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صدای بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند. همه شگفت زده و هراسان شدیم که چه شده است؟ من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبی است که مرا هم گریان ساخت.
قبر شریف حضرت ابوالفضل، علیه السلام، در میان آب مثل جایی که از هر سو به وسیله دیوار بتنی بسیار محکم حفاظت شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمی گرفت. درست همانند قبر سالارش حسین، علیه السلام، که متوکل عباسی بر آن آب بست اما آب به سوی قبر پیشروی نکرد.