وی با ذکر خاطراتی از دوران اسارت و رمضان در زندانهای رژیم بعثی، میگوید:رمضان در اسارت، سوای سختیها و دشواریها، برکاتی نیز داشت که خاطرات آن هرگز از صفحه ذهن ما پاک نخواهد شد. شبهای قدر، دعای افتتاح، ختم قرآن، مناجاتهای شبانه، معنویت بینظیر، صداقت و صمیمیت و خلاصه عصاره همه خوبیها را در ماه رمضان و در محیط اسارت میدیدیم و شبهای قدر را بیشتر از هر لحظه دیگر قدر میدانستیم چون تنها منبع انرژیمان بود.خوب به یاد دارم از شب پانزدهم ماه رمضان به پیشواز شب قدر میرفتیم و تا شب بیست و هفتم لحظاتمان را به دعا و نیایش میگذراندیم.
اوج برپایی محفل دعا و نیایش از شب بیست و یکم تا بیست و سوم بود و جای خالی مفاتیح الجنان را با محفوظات سینهمان پر میکردیم چرا که مفاتیح الجنان با توجه به محتویات آن که شامل ادعیه و زیارات مختلف بود، جزو کتب ممنوعه به حساب میآمد و اگر زمانی عراقیها، دعا یا زیارتنامهای را از کسی میگرفتند به شدت با وی برخورد میکردند. در آنجا ادعیه و زیارتهایی که بعضی از دوستان حفظ کرده بودند، روی کاغذ نوشته و محرمانه و پنهانی در آسایشگاهها پخش و در موقعیتهای مناسب از آنها استفاده میشد. جمع محفوظات دوستان وقتی به صورت مکتوب درآمد و تکثیر و در قالب یک مفاتیح دستنوشته به همه آسایشگاهها داده شد. این مجموعه شامل بیشتر دعاها و زیارتنامهها بود؛ دعای کمیل، ندبه، سمات، مناجات خمسه عشر، مکارم اخلاق و سایر ادعیه.
هر کسی، توشهای از این محفوظات داشت با دیگری قسمت میکرد، آرام و زیر لب میخواند و ما هم تکرار میکردیم. آنجا بود که فهمیدم همیشه کتاب در دسترس نیست و کاش توشهای از این محفوظات را همیشه به همراه داشتیم، همین احساس نیاز جرقهای را ایجاد کرد تا نهضت حفظ قرآن و ادعیه در اردوگاه به راه بیفتد و تعدادی از دوستان همت گماشتند و در مسیر حفظ قرآن و ادعیه قرار گرفتند و بعد از مدتی نتایج خوبی هم گرفتند.