رابطه بحثها پیرامون «مباحث سیاسی» و «نیازهای مردم» چیست؟ چرا اکثر حرفهای کسلکننده سیاسیون، مورد توجه افکار عمومی قرار نمیگیرد؟ آنچه در میانه سال 95 و دهه پیشرفت و عدالت میتوان از بازیگران سیاسی کشور توقع داشت، چیست؟ و البته خیلی سوالهای دیگر هم درباره فضای کنونی کشور وجود دارد.
جنس بحثهای «پیشاانتخاباتی» همیشه «نخبگانی» و از زاویه دید «لابیمن»هاست اما رشته بحثهای نفسگیر سیاست باید گرهای به مسائل مردم دنیای آنها داشته باشد تا واقعا راهگشا و هدفمند شود، فرورفتن زودتر از موعد کشور در ژست انتخاباتی، بدترین چالش مباحث سیاسی است.
عینک انتخاباتی، تصمیمهای مدیران اجرایی را خدشهدار میکند و ناظران و منتقدان همین مدیران هم اگر با نیت زمین زدن رقیب وارد کارزار شوند، مشکل اصلی و فرعی جابهجا به جامعه معرفی میشود. حالا در این وانفسای روزگار که کشور به سختی از گردنههایی با «شیب تند» و مشکلات گوناگون در حال عبور است، سیاستمداران اگر وظیفه مهم و حیاتیشان را فراموش کنند و به کژراهه بروند، سختی کار بیشتر هم میشود، واقعیت بزرگ «رقابتی بودن» میدان سیاست است و این رقابت، نتایج گریزناپذیری دارد، از جمله اینکه یک وجهه چهرههای اثرگذار کشور نقشآفرینی و اثرگذاری در عرصه سیاست میشود.
اینکه هر 4 سال یکبار برای به دست گرفتن قویترین قوه کشور و هسته مرکزی پیکره نظام سیاسی باید دل به انتخاب مردم سپرده شود، چالشهایی را هم به همراه دارد؛ مردان سیاست هم باید کلاننگر و آیندهبین باشند و هم باید نیمنگاهی به دالان انتخابات داشته باشند.
ایران کنونی پنجه در پنجه مشکلات رنگارنگ است، دولت مستقر با یک دست فرمان معلوم 3 سال است سکان مدیریت اجرایی کشور را در اختیار دارد و منتقدانی هم راه و منش دولت را موفق ارزیابی نمیکنند، مردم در وسط میدان زندگی، مشکلات کشور را خیلی خوب درک میکنند و به اذعان همه گروههای سیاسی عقد اخوتی با هیچکس نبستهاند، حداقل انتظار مردم هم به طور طبیعی این است که فضای ذهنی سیاسیون هرچند مقتضیاتی در کنش سیاسی دارد اما ناظر به حل مسائل ملت باشد.
بحثهای اخیر درباره اینکه اصولگرایان و اصلاحطلبان از رئیسجمهور کنونی در انتخابات آینده حمایت میکنند یا نه، یا حملات سنگین سیاسی به چند نماینده خواهان استیضاح یکی- دو وزیر به خاطر حضور در لیستهای انتخاباتی - فارغ از اینکه این استیضاح از نظر فنی و کارشناسی درست است یا خیر؟- نشان میدهد سیم «دریافت و ارسال داده» میان سیاستمداران و مساله جامعه حداقل دچار اختلال است؛ اگر نگوییم کلا قطع است! جامعهای که به «امید» تغییر پای صندوق رای میآید، چه نسبتی با گروههای چندنفره و طرفدار «باد» سیاسی دارد؟ آیا وقتی با سیاسیونی مواجه هستیم که چند ماه پیش بر طبل پیروزی در انتخابات میکوبیدند و بعد آیتالله جنتی مهمترین مخالف سیاسیشان رئیس مجلس خبرگان شد، گزینه اصلیشان برای ریاست مجلس رای نیاورد، رؤسای کمیسیونهای مجلس اکثرا مورد نظرشان نیست و دست آخر مهمترین چهره ضدفتنه برای صندلی حقوقدانان شورای نگهبان برخلاف مجلس قبل، از این مجلس رای میگیرد، باید باز هم برای مباحثی از جنس «شروط اصلاحطلبان برای حمایت از روحانی در سال 96» تره خرد کرد؟!
تقسیمبندی قبیلهای کشور در عرصه سیاست سم مهلک رفع مشکلات است، برای همین دغدغه مردم در ماجرای حقوقهای نجومی، از سوی دولت فقط از جنبه روانی مورد توجه قرار میگیرد و سعی میکند تنها «آشغالها را از وسط خانه به زیر فرش هدایت کند!» اگر عینک انتخاباتی از روی چشمهای مسؤولان برداشته شود، «خبر» مسؤول نظارتی عالیرتبه درباره دخالت برادر رئیسجمهور در برخی پروندههای مهم، با بیرون کشیدن و نبش قبر پرونده رقبای سیاسی پاسخ نمیگرفت و همان «بیراهه»ای که بارها دولتهای قبل در آن به بنبست رسیدند، بار دیگر امتحان نمیشد.
اگر فهم درستی از جامعه وجود داشت، وقت سیاسیون به اینکه فلان دسته حمایت کنند یا نکنند تلف نمیشد، اصلا این دوگانههای جعلی برای گم کردن مسیر اصلی ساخته نمیشد، چه؛ تغییر مداوم رنگ برخی بعد از انتخابات اسفند 94 ریشه در این واقعیت تلخ دارد. گروههای سیاسی متنوع و متکثر که دل در گرو «آرمانها» و «راه» دارند، بیش از آنکه «بو بکشند» و همقبیلهای خودشان را تایید و غیر را تکذیب کنند، به «چراغهای روشن» راه ایمان دارند، مساله حقوقهای نجومی فقط یک نمونه بسیار واضح از یک مساله اجتماعی کلان است که سیاسیون باید آن را در مسیر درست هدایت کنند.