گروه سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
هندسه معکوس دو جنگ
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- «جنگ اُحد نقطه مقابل جنگ احزاب است». این گزاره را رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان عنوان کردند.
ایشان، هم وضعیت امروز را مشابه جنگ سخت احزاب دانستند که سرانجام آن پیروزی است و هم تصریح کردند نقطه مقابل آن ایمان و عزم پیروز در جنگ احزاب، وضعیت جنگ احد است. وقتی تاریخ را مرور میکنیم، با وضعیت شگفتانگیزی مواجه میشویم. جنگ احد وقتی به میانه میرسد، تصور بر پیروزی قطعی است اما ناگهان جنگ مغلوبه میشود و دشمن منهزم و در حال فرار، خود را با شبیخون احیا میکند و ضربات کاری میزند که شهادت امثال جناب حمزه سیدالشهدا از آن جمله است؛ حتی پیامبر و امیرمومنان علیهماالسلام نیز تا مرز شهادت پیش میروند و جراحتهای شدید میبینند.
در نقطه مقابل، جنگ احزاب است که آغاز آن بسیار هولانگیز است؛ دشمن با چند برابر استعداد نیرو و جمعآوری همه احزاب کفر و نفاق منطقه هجوم میآورد و محاصره را تنگ میکند و از خط دفاعی (خندق) عبور میکند... اما سرانجام این جنگ، پیروزی بزرگ در ترازی است که مقدمه پیروزیهایی بزرگتر (فتح قلعه خیبر و فتح مکه) میشود. چرا چنین میشود؟ راز تبدیل و تبدّل پیروزی به ناکامی و «شرایط سخت محاصره و فشار» به «پیروزی» کدام است و ما در این وضعیت دوگانه «احد - احزاب» در کدام موقعیت ایستادهایم؟ آیا جز این است که در این 37 سال هر دو وضعیت را بارها تجربه کردهایم؟
2- وقتی میگوییم شرایط امروز، شرایط جنگ احزاب است یعنی چه؟ نقشه و هندسه کلی جنگ احزاب (خندق) کدام است؟ سوره احزاب با یک فرمان به پیامبر(ص) آغاز میشود؛ «یا ایها النبی اتّق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین». اگر میخواهی باتقوا باشی، شرط آن عدم تبعیت از دو گروه کفار و منافقین است. معارضه و مبارزه از همین جا آغاز میشود. کفر، عین استکبار و استیلاطلبی و تسلیمخواهی است. و نفاق، شعبه پنهان کفر است که گاه به اعتبار خزندگی و پنهانکاری و دورویی، خطرناکتر از جبهه کفر عمل میکند اما در همان اردوگاه است.
موضوع بعدی، یکدلی یا دو دل و مردد و متزلزل بودن است. «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه». منافقین که دو قلب برای دو محبت متضاد ندارند، پس در حقیقت آنها با دشمنان هستند. ایمان، میثاق الهی با همه انبیا و اولیاء و پیروان آنهاست که عیار و جوهر آن فقط با آزمونهای سخت معلوم میشود. صدق و کذب ادعای ایمان باید در بوته آزمون سخت معلوم گردد؛ مدینه باید محاصره شود و جانها از ترس بر لب برسد تا مومنان و منافقین و مرجفون و دنیاپرستان از هم متمایز وگرنه، مدینه امن و پرنعمت و صلح که همه را مومن میکند. مدینه که به محاصره درآمد، سوءظن و بدگمانی به خدا آغاز شد. پای تهدیدها به میان آمد و با خود زلزله آورد؛ زلزله بالای 8 ریشتر در اعتقاد مدعیان ایمان. «هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا». از تهدیدها، سست عنصریها معلوم شد. آنها که سلامت شخصیت نداشتند و بنیان شخصیت را محکم نکرده بودند با ادبیات مختلف جا زدند و زباندرازی کردند.
گروهی گفتند «خدا و رسول او جز وعده دروغ و فریب به ما ندادند» و دیگران قیافه دلسوزها را گرفتند که «ای مردم یثرب (مدینه) این جنگ، جای شما نیست، برگردید» و شماری «گفتند خانههای ما بیسرپناه است، اجازه بده برگردیم به خانه خویش... اگر کافران بر آنها داخل میشدند و پیشنهاد بازگشت به کفر را میدادند میپذیرفتند حال آن که با خدا پیمان بسته بودند.» بدعهدها با زلزله اعتقادی ناشی از محاصره و تهدیدها، باطن خویش را بیرون ریختند؛ چونان ساختمان محکمکاری نشده و سرهمبندی شدهای که با اندک تکانی فرو ریزد.
3- کاروان دشمن هنوز نیامده بود و در راه بود. اما خبر ابهت آن پیشاپیش رسیده بود. مسلمانان در حال حفر خندق بودند که به سنگ بزرگی رسیدند و نتوانستند آن را بشکنند. از پیامبر(ص) استمداد کردند. حضرت 3 بار ضربه زدند و هر 3 بار از سنگ جرقهای برخاست و سپس شکست و فرو ریخت. حضرت تکبیر گفتند و جمعیت تاسی کردند. کار که به سرآمد، از راز تکبیرها سوال کردند. حضرت فرمود در بارقه هر یک از ضربتها، فتح شام و روم، ایران، و یمن را دیدم.
بشارت باد بر شما پیروزی! منافقین که از صحنه دور شدند، همین ماجرا را به استهزا گرفتند. «و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» گفتند دلشان خوش است! تا چند روز دیگر پدرشان را در همین مدینه در میآورند اما وعده شکست دو ابرقدرت بزرگ دنیا را میدهند؛ چه دروغی!... قرآن میگوید هم از ترس از مرگ چشمانشان مانند محتضر گرد شد و هم با زبانهای تلخ و تند به ملامت و سرزنش برخاستند؛ آنها دو ویژگی داشتند «اشحهًْ علیالخیر» (شدیدا مالپرست بودند) و «لم یومنوا فاحبط الله اعمالهم. هرگز ایمان نیاوردند و خداوند هم اعمال آنها را نابود کرد.»... تهدید و ترس آن هنگام به نهایت رسید که پهلوان حریف از کانال عبور کرد و عربده کشید «کجاست قهرمان شما که یا او را بکشم و به ادعای شما به بهشت برود، و یا او مرا بکشد و به زعم شما من به جهنم بروم؟!» میگفت «آنقدر فریاد زدم که صدایم گرفت». مرد میخواست مرگ را به جان بخرد و با عمرو بن عبد ود گلاویز شود؛ دیو تنومندی که با کسی نجنگیده بود مگر او را از پا درآورده بود.
4- مسلمان باشی یا کافر، واقعیت تاریخ است؛ مردی جوان برخاست و 3 بار به دعوت پیامبر(ص) لبیک گفت؛ گفت «من میتوانم» و نه «نمیتوانم». ورق برگشت آنجا که علی بنابیطالب علیهالسلام بهنگام تشخیص دارد و پای کار آمد. «و لمّا رای المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما». پیروزی از چنین باوری جوشید تا یک ضربت آن روز، برتر از عبادت جن و انس تا پایان تاریخ شود؛ پیامبر همان لحظه که علی(ع) به جنگ عمرو میرفت، فرمود «امروز تمام ایمان در برابر تمام کفر به صحنه آمده است». آن یک ضربت کافی بود که جنگ آغاز نشده، مغلوبه شود و امیرمومنان، جبهه اسلام را از جنگ بینیاز سازد.
«و ردالله الذین کفروا بغیظهم لم ینالو خیرا. و کفی الله المومنین القتال... خداوند کافران را بیهیچ دستاوردی و با خشم تمام بازگرداند و مومنان را از جنگ کفایت کرد.» در زیارت امیرمومنان میخوانیم «السلام علیک یا من کفی الله المومنین القتال به یوم الاحزاب». ویژگی این کفایتکنندگان و تهدیدزدایان چیست؟ «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه...»؛ صادق الوعدهایی که دودل و مردد و متزلزل نبودند. پای عهد ماندند چون پایبند هیچ تعلق دیگری در دنیا نبودند.
5- وقتی این عقبه سخت سپری شد و مومنان با عزت و پیروزی از تنگنای جنگ احزاب گذشتند، پیامبر(ص) بشارتی داد که به شهادت تاریخ اتفاق افتاد. فرمود «الان نغزوهم و لایغزوننا». از امروز ما به آنها حمله میبریم و میجنگیم و آنها قدرت جنگ با ما را نخواهند داشت... این روند، را مقایسه کنید با ماجرای پیروزی بزرگ روز احد که در سرانجام کار از دست رفت؛ «نقطه مقابل[ایستادگی جنگ جنگ احزاب] آن مطلبی است که در جلسه کارگزاران نظام گفتم... روز جنگ احد عدهای نتوانستند مقاومت کنند، میدان را رها کردند، پیروزی را تبدیل به شکست کردند. غفلت یا دنیاطلبی و کوتهبینی عدهای، همان پیروزی را تبدیل به شکست کرد... عدم رعایت تقوا این جوری است.»
مشابه همین تعبیر را رهبر انقلاب 16 مرداد 90 در دیدار مسئولان نظام (مقارن با دولت دهم) فرمودند: «در قضیه جنگ احد یک عده مأموریتها را فراموش کردند، تنگه را رها کردند رفتند سراغ غنیمت جمع کردن؛ دشمن هم توانست نیروهای اسلام را دور بزند، بیفتد به جانشان، تعدادی از آنها را بکشد، مفهوم کند... جان مبارک پیغمبر به خطر افتاد... ما یک جاهایی طبق وظیفه عمل نکردیم؛ مراقبتهایی را که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم؛ یک جاهایی دلبستگیهای خودمان را زیر پا نگذاشتیم، به مشاجرات و رفاهطلبی سرگرم شدیم، به منشهای اشرافی سرگرم شدیم؛ اینها ضعف است؟ وقتی من و شما زندگیمان را زندگی رفاهطلبانه و اشرافی قرار بدهیم، مردم از ما یاد میگیرند... این کارها خطر دارد.
روش انقلاب و انقلابیون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگی رفاهطلبانه برای خود بود. برای مردم هرچه میتوانید رفاه ایجاد کنید، هرچه میتوانید درآمد ملی و ثروت کشور را زیاد کنید اما خودتان نه. مسئولین لااقل تا وقتی مسئولند به زندگی رفاهطلبی رو نکنند. غفلت از روحیه جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین بودن دشمن و نفوذ در فضای رسانههای کشور، بیمبالاتی نسبت به حفظ بیتالمال، اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.» معظمله همچنین در دیدار اخیر اساتید دانشگاهها نسبت به بازسازی الگوی ظالمانه سرمایهداری و ایجاد والاستریت ایرانی با شکاف میان فقیر و غنی هشدار دادند.
6- میگویند چیزی که تو را نکشد، قدرتمندت میکند. دشمنیهای 37 ساله استکبار نهتنها ما را از پا در نیاورد بلکه وادار به تکاپو و تحرک و خلاقیت و اراده و قدرتمند شدن و پیش رفتن کرد. برای پیشرفت توأم با عزت و استقلال، لاجرم باید جور خباثت و ملامت دشمن را کشید. به قول سعدی «جور دشمن چه کند، گر نکشد طالب دوست- گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند».
خباثتهای دشمن هرچند به قصد عقدهگشایی بود اما برای ملت ما به سان واکسن عمل کرد و ما را به میزان بسیار بالایی آسیبناپذیر ساخت. از این حیث برآورد جمیع شرایط، حکایت از پیروزی ملت ما در جنگ احزاب فعلی میکند. از دفاع مقدس 8 ساله تا دفاع استراتژیک و پیروز در عراق و سوریه (در مقابل جنگ نیابتی دشمن)، شیردلانی در میانه میدان سینه سپر کردهاند و شعارشان شعار امیرمؤمنان است؛ «فقمت بالامرحین فشلوا... هنگامی برای اقامه امر خدا قیام کردم که دیگران فشل بودند؛ خود را آن هنگام که دیگران خویش را پنهان میکردند، نمایاندم؛ سخن گفتم هنگام عجز دیگران از سخن گفتن؛ هنگامی که دیگران زمینگیر بودند به نور الهی پیش رفتم و عبور کردم.» (خطبه 37 نهجالبلاغه)
اما در اینجا یک تنگه مهم و راهبردی وجود دارد که اگر غفلت شود جنگ را مغلوبه میکند. آن تنگه، تنگه اشرافیگری و غنیمتطلبی و امتیازخواهی برخی مدیران است که هرچند کمشمار و در اقلیتند اما خاصیت «آلودهسازی»، «عفونیکردن» و «فاسدسازی موقعیت» و «ناامید کردن مردم در عین ایجاد ترس و تزلزل در آنها نسبت به دشمن» را دارند؛ هم با نگاه طعمه انگارانه به مدیریت، ویژهخواری میکنند و هم افکار عمومی را از آمریکا میترسانند. نوک کوه یخ فساد و خیانت این جماعت در ماجرای حقوقهای نجومی پدیدار شد اما ریلگذاری مفسدانه این جماعت اشراف مترف و مفسد، عمیقتر از اینهاست.
اکنون که مطالبه بیتالمال از مدیران اشرافی تبدیل به گفتمان افکار عمومی شده، دستهایی در تلاشند بیآبرویی این جماعت فرومایه را به آبروی نظام گره بزنند و مصلحت(!؟) را در مسکوت گذاشتن ماجرا و خراب نکردن روحیه مردم القا کنند. حقیقت اما این است که مبارزه با این ویژهخواران مفتخور، عین آبرو و اعتبار نظام و نشانه سلامت جمهوری اسلامی است. البته نبرد عدالت با تبعیضطلبان خودینما، سختترین جنگها و در عین حال ناگزیرترین و اولویتدارترین آنهاست؛ که آنان معبرگشایان نفوذ و شبیخون ویرانگر دشمنند.
چرا تهران، پاریس نیست؟
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
هرچند جذابیتهای بازیهای یورو 2016 با ورود به مرحله یک چهارم نهایی و حالا دیگر مرحله نیمه نهایی افزایش یافته اما شواهد نشان میدهد که دیدن یک فوتبال غیرجذاب در ورزشگاه آزادی تهران بیدردسرتر ازدیدن یکی از بازیهای یورو در استاددوفرانس (Stade de France) پاریس باشد. در تهران کافی است از متروی صادقیه بلیت تهیه کنید و به ایستگاه ورزشگاه آزادی بروید و خیلی راحت بعد از تهیه بلیت ورزشگاه روی سکو بنشینید و بازی مورد علاقه خود را ببینید، اما در پاریس دیدن بازیها به این راحتی نیست.
در این شهر اروپایی وقتی ازمترو پیاده میشوی باید یک بار بازرسی شوی. حلقه دوم امنیتی قبل از استاددوفرانس بازرسی دقیق تر افراد و بررسی هر فرد مشکوک است. اما در مرحله سوم که بازرسیهای بدنی سخت تری انجام میشود هیچ کس نمیتواند کیف یا بسته دیگری را باخود وارد ورزشگاه کند. این فضای یک شهراروپایی است قبل از دیدن فوتبال، جایی در امنترین منطقههای دنیا.
هزاران کیلومتر این طرف تر از پاریس، در دل کشورهای غرب آسیا، ناامنی بیداد میکند. همین سحرگاه 2 روز پیش، حدود 210 زن و مرد بغدادی که برای کسب روزی و خرید مایحتاج خود به بازاری در بغداد رفته بودند، دیگر هرگز روی فرزندان خود را ندیدند و تنها تکه پارههای بدن شان تحویل بازماندگان شان شد. کمی آن طرف تر در فلوجه، کمی بالاتر در استان رقه، در حلب در دیرالزور، کمی پایین تر در یمن، کمی این طرف تر در افغانستان و ... آش همان آش است و کاسه همان کاسه. اما در دل همین منطقه پر از ناامنی و انفجارهای خونین، ما ایرانیها در سایه امنیت، روزگار میگذرانیم.
هرچقدر«ترور» و «بمب گذاری» 2 عبارت آشنا برای نسلهای قدیمی تراست اما برای نسلهای بعدی عبارتهای ناشناخته ویا کمتر شناخته شده است؛ چه این که آنها روزهایی که کشور در مرزهای غربی و جنوب غربی درگیر جنگ تحمیلی بود و مرزهای شمال غربی، جنوب شرقی و حتی مناطقی مانند گنبد نیز دچار ناامنی ناشی از فعالیت گروهکهای تروریستی بود را ندیده اند. ندیدهاند که در همین تهران گروهک منافقین خیلی راحت دفتر حزب جمهوری را منفجر کرد، کمتر از 2 ماه بعد دفتر نخست وزیری هم منفجر شد و در این انفجارها تعدادی از بهترین مدیران کشور و یاران امام به شهادت رسیدند.
اما این شرایط مرهون کدام عوامل است؟ چرا تهران پاریس نیست؟ در نگاهی خیلی مجمل میتوان این طور انگاشت که امنیت امروز دست کم مرهون 3 مولفه است:
- دستگاههای مقتدر امنیتی، نظامی و انتظامی
- حضور مردم در عرصههای پاسداری از دستاوردهای کشور(همچون راهپیمایی ها، انتخابات و ...)
- و شاید از همه مهم تر: تصمیمهای حکیمانه مدیریت کلان نظام در دورماندن و دور نگهداشتن بحرانهای منطقه ای از مرزهای کشور شب گذشته مردم ایران در مستندی که از سیما پخش شد شاهد بخشهایی از اقتدار وزارت اطلاعات در کشف و خنثی سازی یک طرح بزرگ تروریستی بودند که به قصد انجام اعمال تروریستی در چند ده نقطه تهران طراحی شده بود اما با اشراف اطلاعاتی و توان بالای نیروهای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی در شناسایی راههای نفوذ و عوامل این اقدامات، به لطف خدا این طرح خنثی شد. طرحی که میتوانست خدای ناکرده قربانیان زیادی را دست کم در شهری مانند تهران برجای بگذارد.
اما مولفه دوم در این موضوع «حضور مردم» است. مردمی که با وجود فشارهای اقتصادی و درآمدهای کم، دغدغه اصلی شان کسب درآمد برای گذران زندگی است اما دراین سالهای مهم وخطیر همچون همه سالهای پس از انقلاب، آن جایی که به حضورشان نیاز بوده پای انقلاب و نظام شان ایستاده اند. همین چند روزپیش بود که در گرمای طاقت فرسای گرمترین روزسال در بسیاری از شهرها، «مردم» به خیابانها آمده بودند. تجربهای که در 22 بهمنها و انتخاباتهای بیشماری تکرار شده است. حتی به گفته مقامات وزارت اطلاعات، همین ماجرای دستگیری اخیر تروریستها نیز با همکاری و اطلاع رسانی «مردم» انجام شده است. مردمی که گرچه برخی بیمهریها را میبینند اما برای آرمانی بزرگتر به وظیفه خود برای حراست از انقلاب و کشور عمل میکنند.
اما مولفه سوم را برخی کارشناسان و تحلیل گران بینالمللی از جمله مهمترین عوامل امنیت و آرامش امروز ایران میدانند؛ رهبری انقلاب اسلامی.این مجال اندک محل پرداختن به این موضوع نیست اما مدیریت حوزه دفاعی و امنیتی کشور در 27 سال اخیر و نیز تصمیمهای به موقع برای دور نگه داشتن خطر از مرزهای ایران دو عامل مهم در این حوزه است. امروز اگر ایران یکی از کشورهای برتر جهان در تولید موشکهای بالستیک (به عنوان یک سلاح بازدارنده راهبردی) محسوب میشود، یا نیروهای نظامی ایران هنگام درگیری با گروهکهای تروریستی در مناطق مرزی قادرند با استفاده ازسلاحها و تاکتیکهای پیچیده اطلاعاتی و نظامی عقبه تروریستها در مناطق فرا مرزی را هم هدف قرار دهند، به لطف همین توانمندی نظامی است که در 27 سال اخیر روز به روز تقویت شده است.
همچنین بدون شک بخش زیادی از امنیت کشور را امروز مرهون رزمندگانی هستیم که در عراق و سوریه مقابل تروریستها ایستاده اند. شهدای مدافع حرم و رزمندگان حزب ا... لبنان و لشکر فاطمیون در راس این عوامل تامین امنیت قرار دارند تا ثابت کنند راهبرد کشاندن بازی به خاک دشمن و دور نگه داشتن تروریستها از مناطق مرزی ایران یکی از مهمترین تصمیمهایی بود که نظام در سالهای اخیر با حکمت و شجاعت گرفت و گرنه امروز باید در شهرهای خودمان با تروریستها میجنگیدیم و دیگر کشف طرح تروریستی مانند آن چه شب گذشته بخشهایی از آن رسانهای شد، خیلی مهم و موثر نبود. این عوامل نشان میدهد «امنیتی» که امروز برای ما یک «دستاورد» مهم محسوب میشود خود یک «فرایند» پیچیده است که به عوامل متعدد بستگی دارد و تقویت این «دستاورد» و «فرایند» به تقویت عوامل موثر آن وابسته است.
بستهشدن حسابهای مادر با FATF
دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی در وطن امروز نوشت:
تقریبا سال گذشته در همین روزها بود که جان کری در مصاحبه تلویزیونی زنده خود در ایالات متحده اعلام کرد: «ما به این نتیجه رسیده بودیم که سازمان تحریمهایی که برای ایران طراحی کرده بودیم به سوی بیاثر شدن گراییده، از این رو ناچاریم ضمن پیمودن راههای مذاکره، سازوکار عمیقتری را برای کنترل ایران طراحی کنیم».
آن روز که مقامات آمریکایی مکرر بیان میکردند ما سازوکاری را در نظر گرفتهایم که ایران بهرغم انجام تعهدات خود، همچنان در تحریمهای پنهان آمریکا باقی بماند، عدهای در داخل خوشبینانه اصرار داشتند بپذیریم آن سخنان مقامات آمریکایی تنها برای مصرف داخلی است.
منظور از طراحی سازوکار تحریم پنهان ایران، همان تحریمهایی است که دقیقاً معیشت توده مردم را هدف گرفته بود تا موجب نارضایتی عمومی مردم در داخل کشور شود. اکنون پس از پیمودن یکسال از عمر برجام و عدم گشایش تراکنشهای مالی ایران در سطح بینالملل، گروه کاری اقدام مالی موسوم به FATF برای ایران نسخهای را پیچیده است که ظاهرش به بیان ساده این است:
«نظام داد و ستد بانکی دنیا، نسبت به راه دادن شما- ایران- به جمع خود یک نگرانی کوچک دارد و آن این است که میترسد پس از باز کردن امکان تراکنشهای بینالمللی ذیل برجام، شما- ایرانیها- از این امکان سوءاستفاده و تروریسم منطقهای را با تزریق دلارهایتان تقویت کنید و بر آشوب منطقه بیفزایید. اگر امکان این باشد که ما به مدت 12 ماه آزمایشی تمام فعالیتهای بانکی شما را دانه دانه چک کنیم که ببینیم پولها از کجا به کجا میرود و مطمئن شویم که شما به وسیله پولشویی، پولهایتان را به حسابهای تروریسم منطقه نمیرسانید، اجازه میدهیم از ظرفیتهای بینالمللی بانکی که اکنون بر شما بسته است استفاده کنید»!
براساس آنچه تاکنون آشکار شده است، معتقدم مساله ممانعت از حمایت تروریسم در منطقه، موضوع گمراهکنندهای است که اکنون تحت عنوان یک پوشش آبرومند طراحی شده تا موجب انحراف از شناسایی برنامه FATF در قبال ایران شود.
واقعیت این است که مطالعه بیپرده یکساله تراکنشهای بانکی ایران به معنای «تحویل دادن اتاق اطلاعات عملیات اقتصاد ایران» به کسانی است که اقلا بیش از 3 دهه سابقه تحریم ما را داشتهاند. این کار موجب خواهد شد با توجه به کنترلی که نسبت به جریانهای مالی و تجاری در ایران رخ میدهد، تمام نقاط حساس و استراتژیک نقل و انتقالات بانکی کشور مشخص و در مرحله بعدی اعمال تحریم علیه ایران، با کمترین هزینه از سوی آمریکا، بزرگترین ضربه به اقتصاد کشور تحمیل شود. پذیرفتن FATF مانند این است که از اقتصاد ایران بخواهند در یک استادیوم که وسط آن یک دوش تعبیه شده است، حمام کند!
به مثال زیر به دقت توجه کنید: شرکت ایرانخودرو بهعنوان بزرگترین شرکت صنعتی ایران و اشتغالزاترین شرکت کشور با حدود 55 هزار پرسنل مستقیم و 100 هزار شغل وابسته- از بنگاههای قطعهسازی گرفته تا حلقههای پایینتر زنجیره ارزش افزوده- در قالب چندین هزار حساب بانکی مربوط به خود یا شرکتهای وابسته یا بنگاههای همکار با آن در اقتصاد کشور مشغول فعالیت است.
اکنون تصور کنید کسانی که بیش از 3 دهه اقتصاد این کشور را تحریم کردهاند و همین 5 سال پیش بر اثر تحریمها، بازار خودروی کشور را آنطور که همه به یاد داریم به آشوب کشیدند، پشت مانیتور تشریح عریان فعالیتهای بانکی این شرکتها بنشینند و نظاره کنند مثلاً از بین این چند هزار حساب بانکی که بسیاری از آنها حساب ارزی است، فلان حساب شرکت ساپکو- شرکت طراحی مهندسی و تامین قطعات ایران خودرو- احتمالا مهمترین بازیگر گردش کار این شرکت صنعتی است و مسدود شدن آن اجمالا در معیشت یکمیلیون نفر- با کم و زیادش- خانواده این 155 هزار شاغل گره میاندازد!
سوال حیاتی این مقاله این است؛ آیا ما در اقتصاد کشورمان سازوکار مقابله با چنین پاتکهای سنگینی را در زمان تحریم مجدد یا همان جنگ اقتصادی داریم؟! اگر پاسخ این باشد که بله داریم، بسیار خب! از این ساز و کار همین امروز استفاده کنید و بدون افتادن در چاه FATF سوئیفت را در کشور راه بیندازید! از همین سازوکار استفاده کنید و تحریمها را دور بزنید! اگر هم پاسخ منفی باشد که وای بر ما که ابزاری به دشمن دادهایم که با اطلاعات آن تنها با بستن مثلا یک حساب میتواند یکباره یکمیلیون نفر از ملت را در معیشت مستاصل کند! قبلا هم نوشتهام رفتارهایی از قبیل تفاهم با FATF مانند این میماند که رمز عابربانکمان را بدهیم بیگانگان برایمان انتخاب کنند.
این یعنی هر تحرک اقتصادی ما بسادگی توسط اجنبیها شناسایی میشود و در صورت نامطلوب بودن از نظر آنها، مسدود میشود. جنگ است دیگر! مگر در جنگ رمز عملیات را به دشمن میدهیم؟ ما ادعا نداریم اقتصادمان کاملاً مرتب است و مانند ساعت کار میکند اما سوال این است: کدامیک از کشورهایی که اقتصادشان مرتب شده است، اجازه چنین دسترسیهایی را به دیگران میدهند؟ با همه اینها، باز هم این همه آنچه هست نیست! نگرانی بزرگتری نیز وجود دارد که این بار ریشه در تحریم و جنگ اقتصادی ندارد.
«هاجون چانگ» اقتصاددان بسیار موفق دهه اخیر، در وصف آمریکا جملهای دارد. او میگوید آمریکا همیشه نسبت به کشورهای درحال توسعه– از دوست گرفته تا دشمن- شعارش این است: «کاری را بکن که من میگویم، نه آن کاری که من خودم انجام دادم!» او در کتاب خود با بیان اینکه «سرمایه، ملیت دارد» نشان میدهد روند افزایش فراملیسازی نظارت بر شرکتهای هر کشور 2 حالت داشته است؛ یا این نظارت فراملی جنبه نمایشی داشته که این حالت به قول خودش فقط ساخته شده برای «اغوا کردن کشورهای در حال توسعه» یا واقعاً رخ داده است که در این صورت هیچ هدفی جز زمینگیر کردن و قتل صنعت نظارتشونده نداشته است! این ادعا البته با مثالهای متعددی تایید میشود. سال 1998 که شرکت خودروسازی دایملر- بنز توانست سر از کار شرکت خودروسازی کرایسلر درآورد، دیری نپایید که کرایسلر مجبور شد خود را با او ادغام کند.
با این حال کار به اینجا هم ختم نشد و دایملر- بنز که طی 9 سال توانسته بود کرایسلر را به کلی از مسیر خود خارج کند، سال 2007 این شرکت را به صندوق سرمایهگذاری سربرس فروخت- و البته از نظر من انداخت!- و کرایسلر سال 2009 رسماً ورشکست شد! امروز من در شرایطی سخن از این جنگ نرم اقتصادی میکنم که ملت ما بارها بر اثر سیاستهای ایرانستیز آمریکا طعم تلخ محدود شدن معیشتشان را حس کردهاند. این همان چیزی است که اوباما در پیام نوروزیاش به ملت ایران با لبخند به آن اعتراف کرد. اکنون آمریکا به گواهی پیشین خود در جستوجوی ابزاری برای تعمیق و بهینه کردن تحریمهاست و تفاهم FATF به عقیده من برابر است با واگذار کردن اختیار معیشت ملت به کسانی که رسماً داعیه تحریم ایران را دارند.
ايستادگي تا پاي جان!
عباس حاجينجاري در روزنامه جوان نوشت:
جملات آنچنان صريح و گوياست كه نياز به هيچ تحليل و تفسيري ندارد؛ «ايستادگي رهبري بر اصول و آرمانهاي انقلاب تا پاي جان».
مقام معظم رهبري در ديدار اخير دانشجويان كه بايد آن را يك دوره درس دشمنشناسي براي بچههاي نسل چهارم انقلاب دانست، ضمن تبيين توطئههاي دشمنان نظام اسلامي عليه مردم ايران نه تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، كه از زمان سلطه امريكاييها بر ايران پس از كودتاي 28 مرداد 1332و تبيين مأموريتهاي دانشجويان در دوران تحصيل و ضرورت ايجاد آمادگي در خود براي پذيرش مسئوليتهاي سنگين كشور در آينده، عصاره بياناتشان را در چند جمله كوتاه هم خطاب به دشمنان بيروني انقلاب كه اين روزها به زعم خود با «برجام» تسليم ايران را به انتظار نشستهاند و هم خطاب به ضدانقلاب و ديگر معارضين انقلاب كه با پافشاري بر فتنهها و نفوذ، فروپاشي در داخل را، به كمين نشستهاند، صريحا ميگويند: «ما ايستادهايم؛ بنده حقير وظيفه دينياي دارم، وظيفه شرعياي دارم، وظيفه اخلاقياي دارم؛ در مواجهه با ضدانقلاب و معارضين انقلاب ايستادهام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد» و آنگاه با اشاره به حمايتهاي مردمي انقلاب و حضور مردم و نخبگان در صحنه، بر عقبه راهبردي آن در داخل نيز تأكيد كرده و يادآور ميشوند: «به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان كشور از جمله دانشگاهيان و دانشجويان، آنقدر عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي در اين راه وجود دارد كه هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميكند؛ چه برسد به كسي مثل بنده كه خودش بهخوديخود دلگرم است.» و در پايان هم نتيجه حتمي اين ايستادگي را پيروزي دانسته و تأكيد ميكنند كه: «عاقبت ايستادگي هم پيروزي است».
سيره و عمل مقام معظم رهبري طي 37سال گذشته نشانگر اين است كه ايشان همچون دوران جنگ تحميلي كه در مسئوليت رياستجمهوري همواره در خط مقدم در كنار رزمندگان بودند، پس از پايان جنگ تحميلي و در دوران زعامت امت و در گذار از گردنههاي دشوار انقلاب، با خطرپذيري و مقابله صريح و مستقيم با تهديدات انقلاب، در خط مقدم مقابله با چالشها و تهديدات به تكليف خود عمل كرده و همه هجمهها و تيرهاي زهرآگين دشمنان بيروني و داخلي را به جان پذيرفته و نظام اسلامي را از گردنههاي سخت به سلامت عبور دادهاند.
در اين ميان با توجه به ويژگيهاي دو عرصه گذشته كه رهبري موفق به نجات كشتي انقلاب شد، شرايط آينده در عين هشدار به دشمنان، عبرتي براي نيروهاي مؤمن به انقلاب است.
اول: در دوران پس از دوم خرداد و در اوج تهاجم فرهنگي دشمنان كه جريان داخلي همصدا با بيگانگان با عبور از امام و انقلاب، دوران ختم انقلاب را اعلام و با فرستادن امام(ره) به موزه تاريخ، فروپاشي نظام را لحظهشماري ميكرد، رهبري با به دوش كشيدن «چفيه» عملاً در برابر اين جريان ايستادند و با عبور عزتمندانه نظام از فتنه تير 78 و پيامدهاي آن، زمينه تثبيت و احياي مجدد ارزشهاي انقلاب را فراهم كردند. مقام معظم رهبري در اول ارديبهشت سال 1379 در بخشي از سخنانشان در جمع دهها هزار نفري جوانان با اشاره به عملكرد يك جريان مطبوعاتي كه به پايگاههاي دشمندر داخل تبديل شده، تكرار حادثه صلح امام حسن (ع) را منتفي و تكرار حادثه كربلا را محتمل دانسته و يادآور ميشوند:متأسفانه در داخل كشور ايادي دشمن و منافقان فعالي مانند «عبدالله بنابي» حضور دارند.
آنها كساني هستند كه خيال ميكردند اگر انقلابي در اين كشور روي دهد، حكومت متعلق به آنهاست، آنها نه فقاهت، نه امام، نه مردم و نه احساسات ديني را قبول دارند و همان طور كه پيامبر(ص) با عبداللهبنابي خوشرفتاري كرد و از مجازات او اجتناب ورزيد، نظام اسلامي ضمن خوشرفتاري، آنان را مجازات نكرد.
آنها همان كساني هستند كه با حرفها، موضعگيريها و تبليغات خود و احياناً با دخالت در برخي از اغتشاشات، دشمن خارجي را اميدوار ميكنند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در آن سخنان هدف نهايي دشمنان خارجي و منافقان داخلي را نفي حكومت اسلامي دانستند و ضمن فراخواندن جوانان به مطالعه تاريخ فرمودند: به بركت وجود ملت هوشياري مانند ملت ايران و افكار برانگيخته اين ملت و به بركت انقلاب بزرگي مانند انقلاب ايران، نه امريكا و نه قدرتهاي هم پيمان او قادر نيستند حادثه تلخي مانند حادثه صلح امام حسن مجتبي(ع) را بر ملت ايران تحميل كنند و اگر دشمن خيلي فشار بياورد، حادثهاي مانند حادثه كربلا در اينجا اتفاق خواهد افتاد.
ايشان سپس تصريح ميكنند: اين يك خطر بزرگ است كه اگر جلوي آن گرفته نشود، بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيهاي جديد پيدا خواهد كرد اما جايي كه دشمن هرگز نخواهد توانست آنجا را از لحاظ معنوي و روحي تصرف كند، جايي است كه اين مردم و اين خدمتگزار در آنجا قرار دارند.
دوم: در دوران فتنه سال 1388كه اينبار دشمنان بيروني در پيوند با عوامل فتنه در داخل و با برآورد غلط از نتيجه انتخابات رياست جمهوري دهم با دامن زدن به آشوبهاي خياباني، فروپاشي نظام را انتظار ميكشيدند و در شرايطي كه بسياري از نيروهاي مدعي انقلاب از مانور خياباني عوامل فتنه منفعل شده بودند، رهبري بار ديگر با اتكا به عنايات الهي و حمايت تودههاي اجتماعي اين سناريوي پيچيده را كه 20 سال براي آن برنامهريزي وتلاش شده بود خنثي كردند. اتمام حجت ايشان در خطبههاي تاريخي 29 خرداد 1388 براي هميشه در تاريخ ماندگار شد.
ايشان درآن خطبه با تبيين دقيق فرايند انتخابات وحمايت از رأي مردم يادآور شدند كه: بنده زير بار بدعتهاي غيرقانوني نخواهم رفت. امروز اگر چارچوبهاي قانوني شكسته شد، در آينده هيچ انتخاباتي ديگر مصونيت نخواهد داشت. رهبري سپس خطاب به سياسيون و نامزدها و گردانندگان احزاب و جريانات هم فرمودند: من از همه ميخواهم به اين روش خاتمه بدهند. اين روش، روش درستي نيست.
اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئوليت تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهده آنهاست. اين تصور هم غلط است كه بعضي خيال كنند با حركات خياباني، يك اهرم فشاري عليه نظام درست ميكنند و مسئولان نظام را مجبور ميكنند، وادار ميكنند تا به عنوان مصلحت، زيربار تحميلات آنها بروند. نه، اين هم غلط است. البته اگر كساني بخواهند راه ديگري را انتخاب كنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد وبا مردم صريحتر از اين صحبت خواهم كرد.
ايشان پس از آن با اتمام حجت با بيگانگان نسبت به تلاش آنها براي سوءاستفاده از فتنه كف خيابان ، در خطاب تاريخيشان به حضرت بقيهالله (ارواحنا فداه) با اشاره به اينكه جان ناقابلشان را در دفاع از نظام به كف گرفتهاند، ميفرمايند:اي سيد ما! اي مولاي ما! ما آنچه بايد بكنيم، انجام ميدهيم؛ آنچه بايد هم گفت، هم گفتيم و خواهيم گفت.
من جان ناقابلي دارم، جسم ناقصي دارم، اندك آبرويي هم دارم كه اين را هم خود شما به ما داديد. همه اينها را من كف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و درراه اسلام فدا خواهم كرد؛ اينها هم نثار شما باشد. سيد ما، مولاي ما، دعا كن براي ما؛ صاحب ما تويي؛ صاحب اين كشور تويي، صاحب اين انقلاب تويي، پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاي خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيباني بفرما.
سوم: اكنون ودر شرايطي كه دشمنان نظام اسلامي با برآورد غلط از فرآيند مذاكرات هستهاي و برجام و با اتكا به انفعال برخي از نيروهاي داخلي، تسليم نظام را به انتظار نشسته واز ضرورت «تغيير رفتار منطقهاي ايران» سخن به ميان آورده و مدعي ميشوند كه: «به ايران اجازه نميدهيم راحت باشد»! سخنان رهبري اتمام حجت و فصل الختامي بر اين فرآيند است.
ايشان در ديدار دانشجويان ابتدا اوضاع خاص و حساس كنوني كشور را بسيار شبيه جنگ احزاب در زمان پيامبر (صلياللهعليهوآله) دانسته ويادآور شدند: امروز نيز همه دنياپرستان و زورگويان عالم در مقابل جمهوري اسلامي ايران صفآرايي كرده و از همه جوانب آن را مورد حمله قرار دادهاند. سپس خاطرنشان كردند: در چنين شرايطي، كساني كه سست ايمان و شايد داراي گرايشهاي دروني به دشمن هستند، اظهار يأس و نااميدي و خودكمبيني ميكنند اما افراد داراي ايمان مستحكم، هر قدر هم شرايط سختتر شود، با عزم و اراده قويتر ايستادگي ميكنند.
حضرت آيتالله خامنهاي آنگاه به «مبارزه سرنوشتساز و اجتنابناپذير ملت ايران با جبهه استكبار» اشاره كردند و افزودند: اين مبارزه نيازمند بهانه نيست زيرا تا زماني كه ملت ايران براساس غيرت و سابقه انقلابي و اسلام، ايستاده است، اين مبارزه وجود دارد و براي پايان آن نيز فقط دو راه متصور است؛ يا جمهوري اسلامي به آنچنان قدرت و توانايي دست يابد كه طرف مقابل جرئت تعرض نداشته باشد يا اينكه جمهوري اسلامي هويت اصلي خود را از دست بدهد و يك ظاهر بيجاني از آن باقي بماند. در اينجاست كه رهبري بارديگر تأكيد ميكنند كه در مواجهه با زيادهخواهيهاي استكبار و ضدانقلاب و معارضين، تا جان در بدن دارند ايستادهاند و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است.
مکتب دلگرمي
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
قضيه: مقام معظم رهبري در ديدار با دانشجويان فرمودند: «بالاخره عزيزان من! ما ايستادهايم؛ بنده حقير وظيفه دينياي دارم، وظيفه شرعياي دارم، وظيفه اخلاقياي دارم؛ در مواجهه با ضد انقلاب و معارضين انقلاب ايستادهام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد. و به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان کشور ازجمله دانشگاهيان و دانشجويان، آن قدر عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي در اين راه وجود دارد که هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميکند؛ چه برسد به کسي مثل بنده که خودش به خودي خود دلگرم است. اين ايستادگي بنا بر اين، وجود دارد و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است».
اين است «مکتب دلگرمي»...
اين روزها، که جماعتي از نخبگان اين کشور، عصبي و اسير تنش هستند و همه چيز عالم را «سياه» جلوه ميدهند، و حتي، روي سياهنمايي را هم سياه کردهاند، و آن سياستمدار افسرده و بي«اميد» از «قهقرا» در سياست کشور سخن ميگويد، رهبر اين ملت، همراه با ملتي که قريب چهل ماه پيش، با انتخاب خود نشان داد که دنبال «اميد» است، دلگرم دلگرم و اميدوار به کار ادامه ميدهد.
به رغم کساني که فقط نام «اميد» بر خود گذاشتهاند و «سياهنمايي» و نااميدي را از حد گذراندهاند و به غايت متصور کشاندهاند، و نزديک چهل ماه است که تقريباً، جز نااميدي به جامعه تزريق نکردهاند، رهبر اين ملت، «دلگرم» است، و مستند او خيل «عناصر مؤمن و طرفدار
ايستادگي» است؛ دلگرم به «ايمان» و «ايستادگي». درست در شرايطي که در همايش حزب «اتحاد ملت»، جامعهشناس اين کشور، دکتر محمد امين قانعي راد، با عنوان «مدير انجمن جامعهشناسي ايران»، بدون ارائه شواهد علمي، از يک شکاف «نسلي» به سمت خودشيفتگي و مصرفگرايي و روسپيگري و اعتياد و خودکشي و ضد ايدئولوژيک بودن و فرهنگ گريزي و لذتگرايي و شيطانپرستي خبر داد، رهبر اين ملت، «دلگرم» است، و مستند او خيل «عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي» است.
پس از صدور اسم رمز بي بي سي، که «ساعت، دقيقاً به وقت دهه هشتاديهاست»، و بعد از آن که «شرق» و «اعتماد» هم تجمع چند ده نفره «اوباش اينترنتي / تروليستها» در نقطهاي از گوشه غرب تهران را در بوق و کرنا کردند و آن را خيزش لااقل «دو هزار نفره» اعلام کردند، بله، درست در اين شرايط، يک جامعهشناس در حزب «اتحاد ملت»، بدون آن که شواهد علمي جامعهشناختي ارائه دهد، و با عزل نظر از هزاران دهه هشتادي «زائر اربعين»، «حافظ قرآن»، «معتکف ماه رجب و شعبان و رمضان»، «اعضاي فعال هيئتهاي ديني و رزمندگان»، «اعضاي فعال بسيج»، يا... يک جمع چند ده نفره را نشان از يک چرخش نسلي، آن هم به سمت و سويي مانند «شيطانپرستي» قلمداد کردند، که لابد خوب است حزب «اتحاد ملت»، آنها را حول خود جمع و جور کند.
در شرايطي که نخبگان اين کشور، به نام واقعنمايي، «سياهنمايي» ميکنند، و بيهوده، «يک نسل» را مبتلا به «خلأ معنا» قلمداد ميکنند، رهبر اين کشور به «ايمان» و «ايستادگي» اميدوار است. من پيشنهاد ميکنم که همه نخبگان اين کشور، به اين رويه سياهنمايي خاتمه دهند، و در اظهار نظرهاي خود دقت بيشتري بورزند.
بحث در قضيه:
1. اکثر قريب به اتفاق نخبگان سياسي امروز که اسير مکانيسمهاي انتخاباتي هستند، و براي انتخاب شدن، نياز به بدگويي از مديران قبلي دارند، اهميت زيادي به «مثبت» انديشي نميدهند. آنها همواره تلاش ميکنند تا نيمه خالي ليوان را جلا دهند. ديد و جهت منفي ميتواند، همان تفاوت بين موفقيت بلندمدت و شکست باشد، حتي، وقتي شکست را در نزديکي خودمان نميبينيم.
شايد، حزب «اتحاد ملت»، با اين دست اظهار نظرها، خود را مهياي ورود به گردونه انتخابات ميکند، و افقي از پيروزي زود هنگام را در ذهن خويش تصور کرده است، ولي، همان طور که در مورد عالي مقام حسن روحاني، اتفاق افتاد، اين منفيبافيها وفا نخواهند کرد؛ حتي، با اين فضايي که دکتر حسن روحاني پديد آوردهاند، و روي «سياهنمايي» را هم سياه کردهاند، در کوتاهمدت نيز حناي سياهنمايي رنگي ندارد. به ياد داشته باشيد: «شما بايد خودتان مرکب خودتان را در جاده سياست برانيد».
2. اگر نخبگان يک کشور، منفي انديش باشد، پاسخ و واکنش اطرافيانشان نيز منفي خواهد بود، و بر عکس، اگر ديد «مثبت» به همه بدهند، ديگران نيز در يک همافزايي، بازدهي عمل نخبگان را خواهند افزود. نخبگان، يا حزبي که خود را براي تصدي سياست ارشد کشور مهيا ميکند، بايد به ديگران براي کار کردن و جلو رفتن انرژي بدهد. براي اعضاي محترم حزب «اتحاد ملت»، اين نوع موضعگيريها، شروع خوبي نيست.
مردم، انرژي «مثبت» را از رهبران و نخبگان خود دريافت ميکنند، و به محض اين که نخبگان اين انرژي را قطع کنند و جامعه را رو به «قهقرا» و «شيطانپرستي» و «خودشيفتگي» و «مصرفگرايي» و «روسپيگري» و «اعتياد» و «خودکشي» و «ضد ايدئولوژيک بودن» و «فرهنگ گريزي» و «لذتگرايي» توصيف کنند، جامعه و هواداران نيز در جا خواهند زد. اين جامعه، به رغم اين که ميتواند قدمي براي بهبود امور بردارد، حرکتي نميکند؛ پس، انرژي «منفي» ندهيد.
3. يک نکته ديگر؛ به ياد داشته باشيد: «ديگران را در مسيرتان سرزنش نکنيد». چطور يک مقام علمي، در يک سخنراني بدون ارائه شواهد ميگويد «کساني که نگاه امنيتي به اين ميتينگ دارند، متأسفانه فقط به فکر جمع کردن آن هستند بيآن که آن را تجزيه و تحليل کنند». اساساً ممکن است چنين کساني وجود داشته باشند؟ کساني که بخواهند اين رويداد را جمع کنند، «بي آن که آن را تجزيه و تحليل کنند»؟ وقت آن است که اين جماعت روشنفکر، غير خود را نيز آدم و متفکر حساب کنند، و الا بيشتر و بيشتر در اين جامعه پيشرو عقب ميمانند.
کسي که «سرزنش» ميکند، به نکات «مثبت» توجهي ندارد، و به اقتضاي ريطوريقا و زبان ورزي که براي خويش برگزيده است، فقط نکات منفي را ميبيند و تصوير ميکند. او، تمام فضاي کار کشور را رو به «قهقرا» و آلوده به انرژي منفي و بدبيني ميسازد. انرژي منفي، همواره از سرزنش ديگران نشأت ميگيرد و در بلند مدت، سياست را با نتايج منفي مواجه خواهد کرد، چنان که اين بلا بر سر دولتي که قرار بود دولت «اميد» باشد، و آلوده به «سياهنمايي» بليغ و بيسابقه شد، آمد. حزب «اتحاد ملت»، بايد از اين وضع دولت جناب روحاني درس بگيرند. به ياد داشته باشند که «هميشه سوخت حکمراني خوب، «اميد» است».
4. نخبگان «دلگرم» ميتوانند مردم خود را در مسير درست راهنمايي کنند. نخبگان «دلگرم»، هم، نيمه خالي ليوان را ميبينند، و هم نيمه پر را، اما،.... فقط از نيمه پر ليوان کمک ميگيرد. زيرا، نيمه پر، سرشار از انرژي مردم است و نيمه ديگر، نه تنها هيچ نيست، بلکه يکسره منفي و مضر است. به ياد داشته باشيد: «هر چيزي که انرژي مردم را تحليل ميبرد، براي حکمراني خوب، سم مهلک است».
5. وقتي نخبگان اين جامعه، منفيباف و بدبين ميشوند، به اجانب و دشمنان ملت و وطن، و در رأس آنها «بي بي سي» نيز اجازه ميدهند تا با پاهاي آلوده در مغز مردم راه بروند و افکار را آلوده به ديد منفي کنند. چنين مردمي، شايد خودشان به دست خودشان، مقدرات خويش را خراب کنند، و يک نسل خلاق محرمي و اربعيني و رجبي و شعباني و رمضاني را با اوباش و شيطانپرستان يکي قلمداد کنند.
از آغاز انقلاب تا حال، ما اجازه ندادهايم، کسي با پاهاي آلوده در ذهن ما راه برود، و اين طور بوده است که محدوديتهاي بزرگ را از پيش پاي خود برداشتهايم. پس، بايد به نخبگان اين جامعه متذکر شد: «شکايت نکنيد، بلکه راه حل ارائه دهيد». شکايت و غر و نق، آن هم با لفظ خودشيفته و ابن الوقت و مصرفي و روسپي و معتاد و خودکش و ضد ايدئولوژيک و فرهنگ گريز و لذتگرا و شيطانپرست؟ اينها اوصاف «يک نسل» هستند؟ آن هم با مشاهده چند ده نفر در گوشهاي از غرب تهران؟
6. به قول آن نويسنده، «شکايت کردن مثل «عق زدن» است»؛ «وقتي شکايت ميکنيد و غر ميزنيد، خودتان را خالي ميکنيد و حالتان بهتر ميشود، اما، محيط خود را کثيف ميکنيد و اطرافيانتان هم بيمار ميشوند». نبايد بگذاريم نکات منفي موجود در محيط، ما را مضطرب کنند. بله؛ چرا که، بايد در عوض، به خاطر نکات «مثبت»ي که ميبينيم، قدر دان باشيم، و آنها را پر و بال دهيم. نه؛ به باور من، بسياري از دهه هشتاديها، با خلأ معنا روبهرو نيستند.
آنها خودشيفته و ابن الوقت و مصرفگرا و روسپي و معتاد و خودکش و ضد ايدئولوژيک و فرهنگ گريز و لذتگرا و شيطانپرست نيستند. اين را، قراين کشورگستر و پهن دامنه مشهود در مراسم عاشورا و اربعين و اعتکاف و بسيج و مسجد و... به ما ميگويند. بايد از اوضاع، يک ارزيابي 360 درجه داشت، و از خود بپرسيد: «چه چيزهايي برايمان ارزش دارد؟ چه انتظاراتي داريم؟ چه کارهايي بايد بکنيم که به انتظاراتمان برسيم؟ چه نکات «مثبت»ي در کار هست؟ چگونه بايد اين نکات «مثبت» را گسترش داد تا به هدف برسيم؟».
چالشهای نیمقرن صنعت ایران
محمد طبیبیان در روزنامه ایران نوشت:
صنعت در کشور ما مشکلات ریشهای دارد. ریشه این مشکلات هم به این دولت و آن دولت برنمیگردد بلکه ساختارهای صنعتی ما رنج بیش از 50 سالهای را بر دوش میکشند که منشأ آن در فرهنگ اقتصادی و نوع نگاه به صنایع خلاصه میشود. بر همین اساس است که هیچ رشتهای از صنعت را نمیتوان واجد شاخصههای استاندارد مطلوب دید. نوع سیاستگذاریها در این عرصه، نحوه سیاستهای حمایتی، گمرکی و مقررات اداری همه چالشهای بنیادی این حیطه را تداوم بخشیده و در یک چرخه باطل پدیدآورنده مشکلات افزونتری هم هستند.
نگاه قیمومیتی به صنعت سر رشتهای دراز دارد که به دیدگاه پدرسالارانه تصمیمگیرندگان و سیاستسازان برمیگردد. زمانی صنعت در مسیر بهبودی قرار میگیرد که دستگاه دیوانسالاری دولتی بپذیرد صنایع باید روی پای خود بایستند. اگر این نگاه به بخش صنعت وجود داشته باشد، صنایع ضمن اینکه همیار و کمککننده دولت خواهند شد، به مجموعه اقتصاد هم پویایی تزریق میکنند. جدای از این، صنعت به یک ساختار مدیریتی منضبط و یک بدنه کارگری ماهر نیاز دارد که ارزشآفرینی در صنعت را هدف خود قرار داده باشند.
سیاستهای یارانهای و حمایتی در بخش صنعت آفت است و اعتیاد صنایع به ریال و ارز دولتی، دور باطل مدیریت پدرسالارانه دولتی را تقویت میکند. اگر میخواهیم صنایع پویا شوند چه نیازی به سازمان حمایت وجود دارد؟ چه نیازی به سیستم قیمتگذاری وجود دارد؟ چه نیازی به یارانه پردردسر دولتی است؟ قوانین کار باید اصلاح شوند، قوانین تأمین اجتماعی، قوانین گمرکی، قوانین تجارت، تسهیلات صادراتی و... باید همه بهروز و کارآمد شوند.
رشد صنعتی وقتی رخ میدهد که فضای تولید رقابتی باشد. انحصارگری و انحصارطلبی آفت تولید و پویایی صنعت است. اگر میخواهیم تولیدات ایرانی و صنایع داخلی در فضای رقابتی بینالمللی حرفی برای گفتن داشته باشند، این فضای رقابتی باید ایجاد شود. دولت و مجموعههای شبهدولتی دست از انحصارها بردارند و به بخش خصوصی فعال در صنعت فرصت تنفس دهند. در کنار این اصلاحات، آنچه مورد نیاز است، جهتگیریهای بینالمللی اقتصادی دولت هم باید اصلاح شود.
رقابت در فضای اقتصاد بینالملل نیازمند القای پیام امنیت، آرامش و ثبات اقتصادی داخلی است. جهتگیری اگر بر این محور باشد، تعامل صنایع داخلی با مجموعه اقتصاد بینالملل فضای رشد و رقابت را پدید میآورد. از این منظر دولت کنونی اگر میخواهد به روال پیشین حرکت نکند و صنعت را بسترساز جهشی واقعی کند به هوای تازه در سیاستگذاری نیاز دارد.
مهمترین اقدام دولت براي سال ١٣٩٥
کیومرث اشتریان در روزنامه شرق نوشت:
بیش از سه سال از رویکارآمدن دولت روحانی میگذرد؛ نگاهی به کارنامه دولت نشان میدهد چند اقدام اساسی در دستور کار دولت بوده است: برجام، طرح تحول سلامت، مهار تورم و... . پرسش این است که مهمترین اقدامی که دولت باید از همان ابتدای رویکارآمدن در دستور کار خود قرار میداد و در ردیف امور مهمی مانند برجام و کنترل تورم قرار میگرفت چه بود؟ چه اقدام مهمی در این میان مغفول مانده است؟ پاسخ این است: استقرار نظام رفاه و تأمین اجتماعی و اجرای قانون ساختار رفاه و تأمین اجتماعی (نظام چند لایه).
البته پاسخ به این پرسش ممکن است در بوته سلیقههای گوناگون و نظرات کارشناسی متفاوتی گرفتار آید؛ اما آنچه شاید بتواند اجماعی کارشناسی دراینباره بهوجود آورد، در بینظمیهای مالی دولتها در ٢٠ سال گذشته ریشه دارد، هرچند درجه این بینظمیها در این دولتها متفاوت بوده است. پاسخی که در بالا به این پرسش دادهایم کمتر برای افکار عمومی شناختهشده است؛ اما بدنه کارشناسی سیاستگذاری کشور کاملا از آن آگاه هستند. یکی از مهمترین اختلالهايي که در نظام هزینهای کشور در ٢٥ سال گذشته وجود داشته، هزینههای رفاه و تأمین اجتماعی بوده است. بیش از ١٢٠ هزار میلیارد تومان در کشور هزینه امور رفاهی میشود؛ اما همچنان نارضایتی در موضوع رفاه و تأمین اجتماعی ادامه دارد.
بیتدبیری و بینظمیهای مالی و هزینهای دولت در حوزه تأمین اجتماعی در سالهای گذشته، یکی از مهمترین اموری است که بايد در دستور کار دولت قرار میگرفت و بلافاصله بهصورت کارشناسی به آن رسیدگی ميشد؛ هرچند این رسیدگیها انجام شده بود و پاسخها و راهحلهایی هم برای آن پیشبینی شده بود. متأسفانه منازعات سیاسی در دو دهه گذشته مانع از آن شده است که به مهمترین وجه نظام سیاستگذاری کشور که بهنظمدرآوردن این هزینههاست پرداخته شود. اگر کل هزینههای آموزشوپرورش و بهداشت را هم حساب كنيم، میزان هزینههای رفاه و تأمین اجتماعی به بیش از ١٧٠ هزار میلیارد تومان میرسد.
پرسش ساده این است که چه موضوعي مهمتر از ساماندهی این هزینهها برای اداره کشور وجود دارد؟ نکته جالب و درخور تأمل آنکه حلوفصل این معضل بزرگ همواره دغدغه نظام کارشناسی بوده و اتفاقا راهحلهای مناسبی هم برای آن ارائه شده و مجلس هم آن را تصویب كرده است. قانون ساختار نظام رفاه و تأمین اجتماعی (نظام چندلایه) را دولت آقای خاتمی تدوین كرد و در سال ١٣٨٣ در مجلس تصويب شد؛ در دولت دوم احمدینژاد نیز بر اجرای این نظام در قانون برنامه پنجم تأکید شد. در بدنه کارشناسی دولت آقای روحانی کارهای کارشناسی آن نیز انجام شده که اشاره به آن از حوصله این مقاله خارج است؛ اما حکایت همچنان باقی است و هنوز این قانون مهم اجرا نشده و آییننامههای اجرائی آن را دولت تصویب نكرده است.
اما این قانون چه میگوید و چه راهحلی برای نظام رفاهی کشور دارد؟ این قانون، نظام رفاه و تأمین اجتماعی کشور را در سه لایه سامان میدهد؛ در لایه نخست، مساعدتهای اجتماعی به نظم درمیآید و به فقرا، نیازمندان، زنان سرپرست خانوار، سالمندان و... به تناسب نوع نیازمندیشان کمک مستقیم مالی میشود؛ آنچه اکنون این افراد دریافت میکنند کمتر از آن حدی است که قانون برای آنها مقرر کرده است.
نکته مهم آن است که این قانون از پرداخت کورکورانه و بیرویه به همه اقشار جلوگیری کرده و توانمندسازی آنان را نیز در دستور کار خود قرار میدهد و اينگونه از هدررفت منابع جلوگیری میکند. برای اجرای این لایه ١٠هزار میلیارد تومان بودجه لازم است؛ بخشی از این مبلغ درحالحاضر پرداخت میشود و بخش دیگر آن از طریق قطع یارانه پردرآمدها و بخش دیگر آن ميتواند از طریق مالیات بر برخی کالاهای وارداتی مانند خودروهای لوکس تأمین شود. این قانون در لایه دوم خود میتواند پوشش بیمه اجتماعی برای شش میلیون نفر/خانوار را که این بیمه را ندارند، فراهم کند؛ برای اجرای این بخش نیز حدود هزار میلیارد تومان بودجه نیاز است که بهسادگی از محل منابع يادشده نميتوان آن را تأمین كرد.
در لایه سوم، این امکان فراهم شده است که بیمههای تکمیلی در حوزه تأمین اجتماعی گسترش یابد و عملا حقوق بازنشستگی دوگانهای برای مردم فراهم شود و صندوقهای بازنشستگی را از ورشکستگی نجات دهد و سازوکار مهمی را برای خلق منابع برای تولید اقتصادی در بورس فراهم کند. این قانون به کل نظام رفاهی کشور سامان میدهد و عملا باعث میشود از پرداخت به غیرنیازمندان، پرداختهای مضاعف، سوءاستفادهها، بیتدبیریها و بینظمیها در هزینههای کشور جلوگیری شود.
متأسفانه این مهم هنوز بر زمین مانده است و دیوانسالاری در سطح بالای خود هنوز به درک روشنی از آن دست نیافته و در نتیجه به اراده سیاسی تبدیل نشده است. اگر بهجای طرح تحول سلامت یا حداقل در کنار آن، طرح نظام رفاه و تأمین اجتماعی دنبال میشد، اکنون انگیزه درخور توجهی را در بدنه آسیبپذیر جامعه برای ادامه کار و زندگی شاهد بودیم. با توجه به ضرورتهای اقتصاد مقاومتی، اهمیت این طرح کمتر از برجام نیست؛ این طرح باید اولویت دولت در این سال باشد که بیش از هر چیز به اراده سیاسی رئیسجمهور و هیأت وزیران نیاز دارد.
دولت فاقد خبرگان رسانهاي
احمد شيرزاد در آرمان نوشت:
اگر خواسته شود نقدي روانه بخشي از تيم رياستجمهوري يازدهم شود، اين نقد بايد روانه تيم اطلاعرساني دولت باشد. در اين خصوص به دولت انتقاد دارم . نبايد به صرف اينكه فردي دست به قلم وگاه كتابي به رشته تحرير درآورده است، تيم رسانهاي يك دولت را به وي بسپارند. مساله خبر و اطلاعرساني درجهان امروز موضوعي كاملا حرفهاي است و هر دولتي نيازمند استفاده از نيروهايي است كه ضمن وفاداري به دولت داراي نگاه حرفهاي به اطلاعرساني باشد. يك تيم رسانهاي را بايد به گونهاي مورد ارزيابي قرار داد كه به درستي با اصحاب رسانهها تعامل داشته باشد تا آنها انگيزه كافي براي انعكاس اطلاعات شفاف از دولت را داشته باشند.
درگذشته يعني در دولت اصلاحات، صدا وسيما درمواجهه با سخنان رئيسجمهور كاملا گزينشي رفتار ميكرد. در مقطع كوتاهي درآن زمان ژورناليستهاي تيم اطلاعرساني دولت در روزنامه ايران، سخنان رئيسجمهور را منتشر كرده و قسمتهايي كه توسط صدا وسيما حذف شده بود را در روزنامه مشخص ميكردند كه پس اتخاذ اين سياست، صدا سيما نيز از پخش گزينشي سخنان رئيسجمهور اصلاحات پرهيز كرد. تاثيرگذاري تيم رسانهاي دولت در مساله فيشهاي حقوقي كاملا منفي و به ضرر دولت است.
واقعيت چنين است كه در اين مساله تيم رسانهاي دولت ضعيف عمل كرده و به همين دليل تندروها اين موضوع را به حاشيهاي براي دولت آقاي روحاني تبديل كردهاند. تيم رسانهاي دولت براين گمان استكه اگر اينگونه جلوه دهند كه اين حقوقها ميليوني ريشه در تصميمات دولت قبلي دارد؛ آنگاه مردم اين موضوع را ميپذيرند در صورتي كه چنين موضعگيريهايي ناشي از عدم شناخت افكار عمومي از سوي دولت است.
افكار عمومي زماني كه اشتباهي از يك جناح سر ميزند به دنبال اين نيست كه بررسي كند كه ساير جناحها نيز چنين خطايي انجام دادهاند يا خير. هيچ گاه مردم در اينگونه مسائل به جناحها امتياز نميدهند. ديد افكار عمومي نسبت به كليت جناحهاي سياسي منفي است. لذا وقتي چنين اتفاقي رخ دهد، طبقات متوسط جامعه صراحتا موضعي ميگيرند كه اينگونه افشاگريها مربوط به نزاعهاي درون جناحي است، حاصلي براي مردم نداد و مردم دراينگونه افشاگريها قضاوت منفي به كل نهادها پيدا ميكنند.
بنابراين به نظر ميرسد در اين موارد قاطعيت و اعلام شفاف اطلاعات مهمتر از ساير موارد است و دولت حتي ميتواند ازمنتقد خود به دليل اينگونه افشاگريها تشكر كند. سياستمداران بايد توجه داشته باشند، مخاطب اجتماعي از هر مسالهاي چگونه برداشتي دارد، يك خبر چه انعكاسي در افكار عمومي جامعه دارد و با عدم درنظر گرفتن اين موارد، دولت در مقابل افكار عمومي دچار مشكل ميشود. دولت روحاني بهشدت نيازمند تيمي از مشاوران رسانهاي است كه كار رسانه را عملا انجام داده باشند، حتي نوع عملكرد افرادي كه به حرفه روابط عمومي مشغول هستند نيز با حرفه رسانه فرق ميكند.
روابط عموميها عموما اطلاعرسانيها رسمي انجام ميدهند وحتي كساني كه در روابط عمومي درگذشته به انجام كار مطبوعاتي مشغول بودند كارنامه بهتري داشتند بنابراين فعاليت رسانهای دولت بايد در ستاد رياستجمهوري مورد بازبيني قرار گيرد و رياست محترم جمهور بايد توجه كند كه تيم فعلي رسانهاي ضعيف است و دولت نياز به خبرگان رسانهاي دارد كه از يك طرف به روزنامهنگاري تسلط داشته باشند و از سوي ديگر به افكار عمومي مسلط باشند.
نشانههاي ظهور يك دولت مسوول
در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:
افشاي فيشهاي نجومي و اينكه برخي مديران نشسته بر مسند قدرت و اعتبار، دريافتيهاي آنچناني دارند، در شرايط تنگدستي عمومي و معاش سخت مردم، ناخوشايند و تكاندهنده بود.
دملي بود كه سر باز كرد و چركها و عفونتهاي سيستم اداري كشور را نشان داد و البته به مهيبترين شكل ممكن بيان ميكرد كه براي درمان اين عفونتها طبيب ماهري نيازمند است. هرچند تلاش شد تا از اين بليه عمومي و ملي، كارزاري سياسي عليه دولت حسن روحاني برپا شود كه سازمان راي او را نشانه رود و افكار عمومي را از رييسجمهور اعتدال دلسرد سازد اما ناگفته و نانوشته نيز پيدا بود كه بليه حقوقهاي نجومي، يك درد مزمن رسوخكرده به سيستم اداري كشور است كه سالها ريشه دوانده و هيچ سپهسالاري در هيچ كدام از دولتها پيدا نشده كه با آن به مبارزهاي جدي برخيزد. تا حد زيادي، خلأهاي قانوني در اين زمينه و دالان پر از آييننامه و بخشنامههاي موازي و گاه متضاد، محملي به ظاهر قانوني را فراهم آورد كه گروهي از مديران بتوانند از آن بهره جسته و به دريافتيهاي كلان خود مهر قانون بزنند.
ناخوشايندتر از اين ريختوپاشها به خرج بيتالمال اما اين بود كه دولت در مقام ساختار اجرايي كشور و خزانهدار مملكت، به مانند برخي روشهاي مالوف گذشته، دست به دامان پاك كردن صورت مساله به جاي حل آن شود و در هراس از ريزش راي و آبرو و اعتبار خود، تلاش كند مساله را در زير گردوغباري از سوال و ترديد و ابهام براي افكار عمومي بپوشاند.
از رييسجمهوري مانند حسن روحاني كه شجاعت دست زدن به كارهاي بزرگ و برعهده گرفتن ماموريتهاي دشوار را دارد البته انتظار جز اين است و خيلي زود نيز ديديم كه رييسجمهور عملياتي فوري و قدرتمند و كارساز را عليه حقوقهاي نجومي سامان داده است. در همين مدت كوتاه، شاهد بوديم كه دولت پيش از هر چيزي، سازوكاري دقيق براي كوتاه كردن قد حقوقهاي نجومي در هيات دولت تصويب و به سرعت به تمامي دستگاههاي زيرمجموعه خود ابلاغ كرد، مديران در مظان اتهام را بازخواست و بركنار نمود و بسيار شفاف با مردم سخن گفت.
مهمتر از همه در اين زمينه مسووليت پذيرفت، مسووليت بليهاي كه از گذشتههاي دور در سيستم اجرايي كشور نهادينه شده اما دولت روحاني جسارت آن را داشت كه مسووليت «پايان دادن» به اين شرايط ناخوشايند را بر عهده بگيرد و براي نشان دادن عزم راسخ خود نيز، تدبيرهاي جدي و فوري انديشيد تا بتواند بحران فيشهاي حقوقي و تاثير منفي آن بر افكار عمومي را تا حد زيادي مهار كرده و مردم را اميدوار كند كه اگر دردي هست، طبيب نيز حاضر و مهياست.
البته اين تازه خوان نخست كارزار سنگين دولت عليه بيعدالتيهاي برجايمانده در ساختار سياسي و اجتماعي و اقتصادي كشور است، دولت بايد با همين سرعت و قدرت و جديت، از فرصت پديدآمده بهره جسته و در كنار برخورد با فيشهاي نجومي در ساختار اجرايي، خواستار شفافيت اقتصادي ديگر نهادهاي شبهدولتي شود كه از چرخه نظارت عمومي خارج هستند و جا دارد در اين مسير تمامي نهادها با دولت براي پاككردن اين بليه از دامان نظام دست ياري دهند و چترهاي حمايتي از سر متخلفان برداشته شود. تا اين جاي كار ميتوان گفت كه دولت، مسووليتپذيري و اراده خود را نشان داده و آنچه كه كرده از ويژگيهاي مهم يك «دولت صادق» است و نشانگر دولتي كه ميخواهد براي مردم كاري كند؛ دولت حل كردن مسالهها به جاي پاك كردن صورت مسالهها.
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- «جنگ اُحد نقطه مقابل جنگ احزاب است». این گزاره را رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان عنوان کردند.
ایشان، هم وضعیت امروز را مشابه جنگ سخت احزاب دانستند که سرانجام آن پیروزی است و هم تصریح کردند نقطه مقابل آن ایمان و عزم پیروز در جنگ احزاب، وضعیت جنگ احد است. وقتی تاریخ را مرور میکنیم، با وضعیت شگفتانگیزی مواجه میشویم. جنگ احد وقتی به میانه میرسد، تصور بر پیروزی قطعی است اما ناگهان جنگ مغلوبه میشود و دشمن منهزم و در حال فرار، خود را با شبیخون احیا میکند و ضربات کاری میزند که شهادت امثال جناب حمزه سیدالشهدا از آن جمله است؛ حتی پیامبر و امیرمومنان علیهماالسلام نیز تا مرز شهادت پیش میروند و جراحتهای شدید میبینند.
در نقطه مقابل، جنگ احزاب است که آغاز آن بسیار هولانگیز است؛ دشمن با چند برابر استعداد نیرو و جمعآوری همه احزاب کفر و نفاق منطقه هجوم میآورد و محاصره را تنگ میکند و از خط دفاعی (خندق) عبور میکند... اما سرانجام این جنگ، پیروزی بزرگ در ترازی است که مقدمه پیروزیهایی بزرگتر (فتح قلعه خیبر و فتح مکه) میشود. چرا چنین میشود؟ راز تبدیل و تبدّل پیروزی به ناکامی و «شرایط سخت محاصره و فشار» به «پیروزی» کدام است و ما در این وضعیت دوگانه «احد - احزاب» در کدام موقعیت ایستادهایم؟ آیا جز این است که در این 37 سال هر دو وضعیت را بارها تجربه کردهایم؟
2- وقتی میگوییم شرایط امروز، شرایط جنگ احزاب است یعنی چه؟ نقشه و هندسه کلی جنگ احزاب (خندق) کدام است؟ سوره احزاب با یک فرمان به پیامبر(ص) آغاز میشود؛ «یا ایها النبی اتّق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین». اگر میخواهی باتقوا باشی، شرط آن عدم تبعیت از دو گروه کفار و منافقین است. معارضه و مبارزه از همین جا آغاز میشود. کفر، عین استکبار و استیلاطلبی و تسلیمخواهی است. و نفاق، شعبه پنهان کفر است که گاه به اعتبار خزندگی و پنهانکاری و دورویی، خطرناکتر از جبهه کفر عمل میکند اما در همان اردوگاه است.
موضوع بعدی، یکدلی یا دو دل و مردد و متزلزل بودن است. «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه». منافقین که دو قلب برای دو محبت متضاد ندارند، پس در حقیقت آنها با دشمنان هستند. ایمان، میثاق الهی با همه انبیا و اولیاء و پیروان آنهاست که عیار و جوهر آن فقط با آزمونهای سخت معلوم میشود. صدق و کذب ادعای ایمان باید در بوته آزمون سخت معلوم گردد؛ مدینه باید محاصره شود و جانها از ترس بر لب برسد تا مومنان و منافقین و مرجفون و دنیاپرستان از هم متمایز وگرنه، مدینه امن و پرنعمت و صلح که همه را مومن میکند. مدینه که به محاصره درآمد، سوءظن و بدگمانی به خدا آغاز شد. پای تهدیدها به میان آمد و با خود زلزله آورد؛ زلزله بالای 8 ریشتر در اعتقاد مدعیان ایمان. «هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا». از تهدیدها، سست عنصریها معلوم شد. آنها که سلامت شخصیت نداشتند و بنیان شخصیت را محکم نکرده بودند با ادبیات مختلف جا زدند و زباندرازی کردند.
گروهی گفتند «خدا و رسول او جز وعده دروغ و فریب به ما ندادند» و دیگران قیافه دلسوزها را گرفتند که «ای مردم یثرب (مدینه) این جنگ، جای شما نیست، برگردید» و شماری «گفتند خانههای ما بیسرپناه است، اجازه بده برگردیم به خانه خویش... اگر کافران بر آنها داخل میشدند و پیشنهاد بازگشت به کفر را میدادند میپذیرفتند حال آن که با خدا پیمان بسته بودند.» بدعهدها با زلزله اعتقادی ناشی از محاصره و تهدیدها، باطن خویش را بیرون ریختند؛ چونان ساختمان محکمکاری نشده و سرهمبندی شدهای که با اندک تکانی فرو ریزد.
3- کاروان دشمن هنوز نیامده بود و در راه بود. اما خبر ابهت آن پیشاپیش رسیده بود. مسلمانان در حال حفر خندق بودند که به سنگ بزرگی رسیدند و نتوانستند آن را بشکنند. از پیامبر(ص) استمداد کردند. حضرت 3 بار ضربه زدند و هر 3 بار از سنگ جرقهای برخاست و سپس شکست و فرو ریخت. حضرت تکبیر گفتند و جمعیت تاسی کردند. کار که به سرآمد، از راز تکبیرها سوال کردند. حضرت فرمود در بارقه هر یک از ضربتها، فتح شام و روم، ایران، و یمن را دیدم.
بشارت باد بر شما پیروزی! منافقین که از صحنه دور شدند، همین ماجرا را به استهزا گرفتند. «و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» گفتند دلشان خوش است! تا چند روز دیگر پدرشان را در همین مدینه در میآورند اما وعده شکست دو ابرقدرت بزرگ دنیا را میدهند؛ چه دروغی!... قرآن میگوید هم از ترس از مرگ چشمانشان مانند محتضر گرد شد و هم با زبانهای تلخ و تند به ملامت و سرزنش برخاستند؛ آنها دو ویژگی داشتند «اشحهًْ علیالخیر» (شدیدا مالپرست بودند) و «لم یومنوا فاحبط الله اعمالهم. هرگز ایمان نیاوردند و خداوند هم اعمال آنها را نابود کرد.»... تهدید و ترس آن هنگام به نهایت رسید که پهلوان حریف از کانال عبور کرد و عربده کشید «کجاست قهرمان شما که یا او را بکشم و به ادعای شما به بهشت برود، و یا او مرا بکشد و به زعم شما من به جهنم بروم؟!» میگفت «آنقدر فریاد زدم که صدایم گرفت». مرد میخواست مرگ را به جان بخرد و با عمرو بن عبد ود گلاویز شود؛ دیو تنومندی که با کسی نجنگیده بود مگر او را از پا درآورده بود.
4- مسلمان باشی یا کافر، واقعیت تاریخ است؛ مردی جوان برخاست و 3 بار به دعوت پیامبر(ص) لبیک گفت؛ گفت «من میتوانم» و نه «نمیتوانم». ورق برگشت آنجا که علی بنابیطالب علیهالسلام بهنگام تشخیص دارد و پای کار آمد. «و لمّا رای المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما». پیروزی از چنین باوری جوشید تا یک ضربت آن روز، برتر از عبادت جن و انس تا پایان تاریخ شود؛ پیامبر همان لحظه که علی(ع) به جنگ عمرو میرفت، فرمود «امروز تمام ایمان در برابر تمام کفر به صحنه آمده است». آن یک ضربت کافی بود که جنگ آغاز نشده، مغلوبه شود و امیرمومنان، جبهه اسلام را از جنگ بینیاز سازد.
«و ردالله الذین کفروا بغیظهم لم ینالو خیرا. و کفی الله المومنین القتال... خداوند کافران را بیهیچ دستاوردی و با خشم تمام بازگرداند و مومنان را از جنگ کفایت کرد.» در زیارت امیرمومنان میخوانیم «السلام علیک یا من کفی الله المومنین القتال به یوم الاحزاب». ویژگی این کفایتکنندگان و تهدیدزدایان چیست؟ «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه...»؛ صادق الوعدهایی که دودل و مردد و متزلزل نبودند. پای عهد ماندند چون پایبند هیچ تعلق دیگری در دنیا نبودند.
5- وقتی این عقبه سخت سپری شد و مومنان با عزت و پیروزی از تنگنای جنگ احزاب گذشتند، پیامبر(ص) بشارتی داد که به شهادت تاریخ اتفاق افتاد. فرمود «الان نغزوهم و لایغزوننا». از امروز ما به آنها حمله میبریم و میجنگیم و آنها قدرت جنگ با ما را نخواهند داشت... این روند، را مقایسه کنید با ماجرای پیروزی بزرگ روز احد که در سرانجام کار از دست رفت؛ «نقطه مقابل[ایستادگی جنگ جنگ احزاب] آن مطلبی است که در جلسه کارگزاران نظام گفتم... روز جنگ احد عدهای نتوانستند مقاومت کنند، میدان را رها کردند، پیروزی را تبدیل به شکست کردند. غفلت یا دنیاطلبی و کوتهبینی عدهای، همان پیروزی را تبدیل به شکست کرد... عدم رعایت تقوا این جوری است.»
مشابه همین تعبیر را رهبر انقلاب 16 مرداد 90 در دیدار مسئولان نظام (مقارن با دولت دهم) فرمودند: «در قضیه جنگ احد یک عده مأموریتها را فراموش کردند، تنگه را رها کردند رفتند سراغ غنیمت جمع کردن؛ دشمن هم توانست نیروهای اسلام را دور بزند، بیفتد به جانشان، تعدادی از آنها را بکشد، مفهوم کند... جان مبارک پیغمبر به خطر افتاد... ما یک جاهایی طبق وظیفه عمل نکردیم؛ مراقبتهایی را که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم؛ یک جاهایی دلبستگیهای خودمان را زیر پا نگذاشتیم، به مشاجرات و رفاهطلبی سرگرم شدیم، به منشهای اشرافی سرگرم شدیم؛ اینها ضعف است؟ وقتی من و شما زندگیمان را زندگی رفاهطلبانه و اشرافی قرار بدهیم، مردم از ما یاد میگیرند... این کارها خطر دارد.
روش انقلاب و انقلابیون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگی رفاهطلبانه برای خود بود. برای مردم هرچه میتوانید رفاه ایجاد کنید، هرچه میتوانید درآمد ملی و ثروت کشور را زیاد کنید اما خودتان نه. مسئولین لااقل تا وقتی مسئولند به زندگی رفاهطلبی رو نکنند. غفلت از روحیه جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین بودن دشمن و نفوذ در فضای رسانههای کشور، بیمبالاتی نسبت به حفظ بیتالمال، اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.» معظمله همچنین در دیدار اخیر اساتید دانشگاهها نسبت به بازسازی الگوی ظالمانه سرمایهداری و ایجاد والاستریت ایرانی با شکاف میان فقیر و غنی هشدار دادند.
6- میگویند چیزی که تو را نکشد، قدرتمندت میکند. دشمنیهای 37 ساله استکبار نهتنها ما را از پا در نیاورد بلکه وادار به تکاپو و تحرک و خلاقیت و اراده و قدرتمند شدن و پیش رفتن کرد. برای پیشرفت توأم با عزت و استقلال، لاجرم باید جور خباثت و ملامت دشمن را کشید. به قول سعدی «جور دشمن چه کند، گر نکشد طالب دوست- گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند».
خباثتهای دشمن هرچند به قصد عقدهگشایی بود اما برای ملت ما به سان واکسن عمل کرد و ما را به میزان بسیار بالایی آسیبناپذیر ساخت. از این حیث برآورد جمیع شرایط، حکایت از پیروزی ملت ما در جنگ احزاب فعلی میکند. از دفاع مقدس 8 ساله تا دفاع استراتژیک و پیروز در عراق و سوریه (در مقابل جنگ نیابتی دشمن)، شیردلانی در میانه میدان سینه سپر کردهاند و شعارشان شعار امیرمؤمنان است؛ «فقمت بالامرحین فشلوا... هنگامی برای اقامه امر خدا قیام کردم که دیگران فشل بودند؛ خود را آن هنگام که دیگران خویش را پنهان میکردند، نمایاندم؛ سخن گفتم هنگام عجز دیگران از سخن گفتن؛ هنگامی که دیگران زمینگیر بودند به نور الهی پیش رفتم و عبور کردم.» (خطبه 37 نهجالبلاغه)
اما در اینجا یک تنگه مهم و راهبردی وجود دارد که اگر غفلت شود جنگ را مغلوبه میکند. آن تنگه، تنگه اشرافیگری و غنیمتطلبی و امتیازخواهی برخی مدیران است که هرچند کمشمار و در اقلیتند اما خاصیت «آلودهسازی»، «عفونیکردن» و «فاسدسازی موقعیت» و «ناامید کردن مردم در عین ایجاد ترس و تزلزل در آنها نسبت به دشمن» را دارند؛ هم با نگاه طعمه انگارانه به مدیریت، ویژهخواری میکنند و هم افکار عمومی را از آمریکا میترسانند. نوک کوه یخ فساد و خیانت این جماعت در ماجرای حقوقهای نجومی پدیدار شد اما ریلگذاری مفسدانه این جماعت اشراف مترف و مفسد، عمیقتر از اینهاست.
اکنون که مطالبه بیتالمال از مدیران اشرافی تبدیل به گفتمان افکار عمومی شده، دستهایی در تلاشند بیآبرویی این جماعت فرومایه را به آبروی نظام گره بزنند و مصلحت(!؟) را در مسکوت گذاشتن ماجرا و خراب نکردن روحیه مردم القا کنند. حقیقت اما این است که مبارزه با این ویژهخواران مفتخور، عین آبرو و اعتبار نظام و نشانه سلامت جمهوری اسلامی است. البته نبرد عدالت با تبعیضطلبان خودینما، سختترین جنگها و در عین حال ناگزیرترین و اولویتدارترین آنهاست؛ که آنان معبرگشایان نفوذ و شبیخون ویرانگر دشمنند.
چرا تهران، پاریس نیست؟
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
هرچند جذابیتهای بازیهای یورو 2016 با ورود به مرحله یک چهارم نهایی و حالا دیگر مرحله نیمه نهایی افزایش یافته اما شواهد نشان میدهد که دیدن یک فوتبال غیرجذاب در ورزشگاه آزادی تهران بیدردسرتر ازدیدن یکی از بازیهای یورو در استاددوفرانس (Stade de France) پاریس باشد. در تهران کافی است از متروی صادقیه بلیت تهیه کنید و به ایستگاه ورزشگاه آزادی بروید و خیلی راحت بعد از تهیه بلیت ورزشگاه روی سکو بنشینید و بازی مورد علاقه خود را ببینید، اما در پاریس دیدن بازیها به این راحتی نیست.
در این شهر اروپایی وقتی ازمترو پیاده میشوی باید یک بار بازرسی شوی. حلقه دوم امنیتی قبل از استاددوفرانس بازرسی دقیق تر افراد و بررسی هر فرد مشکوک است. اما در مرحله سوم که بازرسیهای بدنی سخت تری انجام میشود هیچ کس نمیتواند کیف یا بسته دیگری را باخود وارد ورزشگاه کند. این فضای یک شهراروپایی است قبل از دیدن فوتبال، جایی در امنترین منطقههای دنیا.
هزاران کیلومتر این طرف تر از پاریس، در دل کشورهای غرب آسیا، ناامنی بیداد میکند. همین سحرگاه 2 روز پیش، حدود 210 زن و مرد بغدادی که برای کسب روزی و خرید مایحتاج خود به بازاری در بغداد رفته بودند، دیگر هرگز روی فرزندان خود را ندیدند و تنها تکه پارههای بدن شان تحویل بازماندگان شان شد. کمی آن طرف تر در فلوجه، کمی بالاتر در استان رقه، در حلب در دیرالزور، کمی پایین تر در یمن، کمی این طرف تر در افغانستان و ... آش همان آش است و کاسه همان کاسه. اما در دل همین منطقه پر از ناامنی و انفجارهای خونین، ما ایرانیها در سایه امنیت، روزگار میگذرانیم.
هرچقدر«ترور» و «بمب گذاری» 2 عبارت آشنا برای نسلهای قدیمی تراست اما برای نسلهای بعدی عبارتهای ناشناخته ویا کمتر شناخته شده است؛ چه این که آنها روزهایی که کشور در مرزهای غربی و جنوب غربی درگیر جنگ تحمیلی بود و مرزهای شمال غربی، جنوب شرقی و حتی مناطقی مانند گنبد نیز دچار ناامنی ناشی از فعالیت گروهکهای تروریستی بود را ندیده اند. ندیدهاند که در همین تهران گروهک منافقین خیلی راحت دفتر حزب جمهوری را منفجر کرد، کمتر از 2 ماه بعد دفتر نخست وزیری هم منفجر شد و در این انفجارها تعدادی از بهترین مدیران کشور و یاران امام به شهادت رسیدند.
اما این شرایط مرهون کدام عوامل است؟ چرا تهران پاریس نیست؟ در نگاهی خیلی مجمل میتوان این طور انگاشت که امنیت امروز دست کم مرهون 3 مولفه است:
- دستگاههای مقتدر امنیتی، نظامی و انتظامی
- حضور مردم در عرصههای پاسداری از دستاوردهای کشور(همچون راهپیمایی ها، انتخابات و ...)
- و شاید از همه مهم تر: تصمیمهای حکیمانه مدیریت کلان نظام در دورماندن و دور نگهداشتن بحرانهای منطقه ای از مرزهای کشور شب گذشته مردم ایران در مستندی که از سیما پخش شد شاهد بخشهایی از اقتدار وزارت اطلاعات در کشف و خنثی سازی یک طرح بزرگ تروریستی بودند که به قصد انجام اعمال تروریستی در چند ده نقطه تهران طراحی شده بود اما با اشراف اطلاعاتی و توان بالای نیروهای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی در شناسایی راههای نفوذ و عوامل این اقدامات، به لطف خدا این طرح خنثی شد. طرحی که میتوانست خدای ناکرده قربانیان زیادی را دست کم در شهری مانند تهران برجای بگذارد.
اما مولفه دوم در این موضوع «حضور مردم» است. مردمی که با وجود فشارهای اقتصادی و درآمدهای کم، دغدغه اصلی شان کسب درآمد برای گذران زندگی است اما دراین سالهای مهم وخطیر همچون همه سالهای پس از انقلاب، آن جایی که به حضورشان نیاز بوده پای انقلاب و نظام شان ایستاده اند. همین چند روزپیش بود که در گرمای طاقت فرسای گرمترین روزسال در بسیاری از شهرها، «مردم» به خیابانها آمده بودند. تجربهای که در 22 بهمنها و انتخاباتهای بیشماری تکرار شده است. حتی به گفته مقامات وزارت اطلاعات، همین ماجرای دستگیری اخیر تروریستها نیز با همکاری و اطلاع رسانی «مردم» انجام شده است. مردمی که گرچه برخی بیمهریها را میبینند اما برای آرمانی بزرگتر به وظیفه خود برای حراست از انقلاب و کشور عمل میکنند.
اما مولفه سوم را برخی کارشناسان و تحلیل گران بینالمللی از جمله مهمترین عوامل امنیت و آرامش امروز ایران میدانند؛ رهبری انقلاب اسلامی.این مجال اندک محل پرداختن به این موضوع نیست اما مدیریت حوزه دفاعی و امنیتی کشور در 27 سال اخیر و نیز تصمیمهای به موقع برای دور نگه داشتن خطر از مرزهای ایران دو عامل مهم در این حوزه است. امروز اگر ایران یکی از کشورهای برتر جهان در تولید موشکهای بالستیک (به عنوان یک سلاح بازدارنده راهبردی) محسوب میشود، یا نیروهای نظامی ایران هنگام درگیری با گروهکهای تروریستی در مناطق مرزی قادرند با استفاده ازسلاحها و تاکتیکهای پیچیده اطلاعاتی و نظامی عقبه تروریستها در مناطق فرا مرزی را هم هدف قرار دهند، به لطف همین توانمندی نظامی است که در 27 سال اخیر روز به روز تقویت شده است.
همچنین بدون شک بخش زیادی از امنیت کشور را امروز مرهون رزمندگانی هستیم که در عراق و سوریه مقابل تروریستها ایستاده اند. شهدای مدافع حرم و رزمندگان حزب ا... لبنان و لشکر فاطمیون در راس این عوامل تامین امنیت قرار دارند تا ثابت کنند راهبرد کشاندن بازی به خاک دشمن و دور نگه داشتن تروریستها از مناطق مرزی ایران یکی از مهمترین تصمیمهایی بود که نظام در سالهای اخیر با حکمت و شجاعت گرفت و گرنه امروز باید در شهرهای خودمان با تروریستها میجنگیدیم و دیگر کشف طرح تروریستی مانند آن چه شب گذشته بخشهایی از آن رسانهای شد، خیلی مهم و موثر نبود. این عوامل نشان میدهد «امنیتی» که امروز برای ما یک «دستاورد» مهم محسوب میشود خود یک «فرایند» پیچیده است که به عوامل متعدد بستگی دارد و تقویت این «دستاورد» و «فرایند» به تقویت عوامل موثر آن وابسته است.
بستهشدن حسابهای مادر با FATF
دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی در وطن امروز نوشت:
تقریبا سال گذشته در همین روزها بود که جان کری در مصاحبه تلویزیونی زنده خود در ایالات متحده اعلام کرد: «ما به این نتیجه رسیده بودیم که سازمان تحریمهایی که برای ایران طراحی کرده بودیم به سوی بیاثر شدن گراییده، از این رو ناچاریم ضمن پیمودن راههای مذاکره، سازوکار عمیقتری را برای کنترل ایران طراحی کنیم».
آن روز که مقامات آمریکایی مکرر بیان میکردند ما سازوکاری را در نظر گرفتهایم که ایران بهرغم انجام تعهدات خود، همچنان در تحریمهای پنهان آمریکا باقی بماند، عدهای در داخل خوشبینانه اصرار داشتند بپذیریم آن سخنان مقامات آمریکایی تنها برای مصرف داخلی است.
منظور از طراحی سازوکار تحریم پنهان ایران، همان تحریمهایی است که دقیقاً معیشت توده مردم را هدف گرفته بود تا موجب نارضایتی عمومی مردم در داخل کشور شود. اکنون پس از پیمودن یکسال از عمر برجام و عدم گشایش تراکنشهای مالی ایران در سطح بینالملل، گروه کاری اقدام مالی موسوم به FATF برای ایران نسخهای را پیچیده است که ظاهرش به بیان ساده این است:
«نظام داد و ستد بانکی دنیا، نسبت به راه دادن شما- ایران- به جمع خود یک نگرانی کوچک دارد و آن این است که میترسد پس از باز کردن امکان تراکنشهای بینالمللی ذیل برجام، شما- ایرانیها- از این امکان سوءاستفاده و تروریسم منطقهای را با تزریق دلارهایتان تقویت کنید و بر آشوب منطقه بیفزایید. اگر امکان این باشد که ما به مدت 12 ماه آزمایشی تمام فعالیتهای بانکی شما را دانه دانه چک کنیم که ببینیم پولها از کجا به کجا میرود و مطمئن شویم که شما به وسیله پولشویی، پولهایتان را به حسابهای تروریسم منطقه نمیرسانید، اجازه میدهیم از ظرفیتهای بینالمللی بانکی که اکنون بر شما بسته است استفاده کنید»!
براساس آنچه تاکنون آشکار شده است، معتقدم مساله ممانعت از حمایت تروریسم در منطقه، موضوع گمراهکنندهای است که اکنون تحت عنوان یک پوشش آبرومند طراحی شده تا موجب انحراف از شناسایی برنامه FATF در قبال ایران شود.
واقعیت این است که مطالعه بیپرده یکساله تراکنشهای بانکی ایران به معنای «تحویل دادن اتاق اطلاعات عملیات اقتصاد ایران» به کسانی است که اقلا بیش از 3 دهه سابقه تحریم ما را داشتهاند. این کار موجب خواهد شد با توجه به کنترلی که نسبت به جریانهای مالی و تجاری در ایران رخ میدهد، تمام نقاط حساس و استراتژیک نقل و انتقالات بانکی کشور مشخص و در مرحله بعدی اعمال تحریم علیه ایران، با کمترین هزینه از سوی آمریکا، بزرگترین ضربه به اقتصاد کشور تحمیل شود. پذیرفتن FATF مانند این است که از اقتصاد ایران بخواهند در یک استادیوم که وسط آن یک دوش تعبیه شده است، حمام کند!
به مثال زیر به دقت توجه کنید: شرکت ایرانخودرو بهعنوان بزرگترین شرکت صنعتی ایران و اشتغالزاترین شرکت کشور با حدود 55 هزار پرسنل مستقیم و 100 هزار شغل وابسته- از بنگاههای قطعهسازی گرفته تا حلقههای پایینتر زنجیره ارزش افزوده- در قالب چندین هزار حساب بانکی مربوط به خود یا شرکتهای وابسته یا بنگاههای همکار با آن در اقتصاد کشور مشغول فعالیت است.
اکنون تصور کنید کسانی که بیش از 3 دهه اقتصاد این کشور را تحریم کردهاند و همین 5 سال پیش بر اثر تحریمها، بازار خودروی کشور را آنطور که همه به یاد داریم به آشوب کشیدند، پشت مانیتور تشریح عریان فعالیتهای بانکی این شرکتها بنشینند و نظاره کنند مثلاً از بین این چند هزار حساب بانکی که بسیاری از آنها حساب ارزی است، فلان حساب شرکت ساپکو- شرکت طراحی مهندسی و تامین قطعات ایران خودرو- احتمالا مهمترین بازیگر گردش کار این شرکت صنعتی است و مسدود شدن آن اجمالا در معیشت یکمیلیون نفر- با کم و زیادش- خانواده این 155 هزار شاغل گره میاندازد!
سوال حیاتی این مقاله این است؛ آیا ما در اقتصاد کشورمان سازوکار مقابله با چنین پاتکهای سنگینی را در زمان تحریم مجدد یا همان جنگ اقتصادی داریم؟! اگر پاسخ این باشد که بله داریم، بسیار خب! از این ساز و کار همین امروز استفاده کنید و بدون افتادن در چاه FATF سوئیفت را در کشور راه بیندازید! از همین سازوکار استفاده کنید و تحریمها را دور بزنید! اگر هم پاسخ منفی باشد که وای بر ما که ابزاری به دشمن دادهایم که با اطلاعات آن تنها با بستن مثلا یک حساب میتواند یکباره یکمیلیون نفر از ملت را در معیشت مستاصل کند! قبلا هم نوشتهام رفتارهایی از قبیل تفاهم با FATF مانند این میماند که رمز عابربانکمان را بدهیم بیگانگان برایمان انتخاب کنند.
این یعنی هر تحرک اقتصادی ما بسادگی توسط اجنبیها شناسایی میشود و در صورت نامطلوب بودن از نظر آنها، مسدود میشود. جنگ است دیگر! مگر در جنگ رمز عملیات را به دشمن میدهیم؟ ما ادعا نداریم اقتصادمان کاملاً مرتب است و مانند ساعت کار میکند اما سوال این است: کدامیک از کشورهایی که اقتصادشان مرتب شده است، اجازه چنین دسترسیهایی را به دیگران میدهند؟ با همه اینها، باز هم این همه آنچه هست نیست! نگرانی بزرگتری نیز وجود دارد که این بار ریشه در تحریم و جنگ اقتصادی ندارد.
«هاجون چانگ» اقتصاددان بسیار موفق دهه اخیر، در وصف آمریکا جملهای دارد. او میگوید آمریکا همیشه نسبت به کشورهای درحال توسعه– از دوست گرفته تا دشمن- شعارش این است: «کاری را بکن که من میگویم، نه آن کاری که من خودم انجام دادم!» او در کتاب خود با بیان اینکه «سرمایه، ملیت دارد» نشان میدهد روند افزایش فراملیسازی نظارت بر شرکتهای هر کشور 2 حالت داشته است؛ یا این نظارت فراملی جنبه نمایشی داشته که این حالت به قول خودش فقط ساخته شده برای «اغوا کردن کشورهای در حال توسعه» یا واقعاً رخ داده است که در این صورت هیچ هدفی جز زمینگیر کردن و قتل صنعت نظارتشونده نداشته است! این ادعا البته با مثالهای متعددی تایید میشود. سال 1998 که شرکت خودروسازی دایملر- بنز توانست سر از کار شرکت خودروسازی کرایسلر درآورد، دیری نپایید که کرایسلر مجبور شد خود را با او ادغام کند.
با این حال کار به اینجا هم ختم نشد و دایملر- بنز که طی 9 سال توانسته بود کرایسلر را به کلی از مسیر خود خارج کند، سال 2007 این شرکت را به صندوق سرمایهگذاری سربرس فروخت- و البته از نظر من انداخت!- و کرایسلر سال 2009 رسماً ورشکست شد! امروز من در شرایطی سخن از این جنگ نرم اقتصادی میکنم که ملت ما بارها بر اثر سیاستهای ایرانستیز آمریکا طعم تلخ محدود شدن معیشتشان را حس کردهاند. این همان چیزی است که اوباما در پیام نوروزیاش به ملت ایران با لبخند به آن اعتراف کرد. اکنون آمریکا به گواهی پیشین خود در جستوجوی ابزاری برای تعمیق و بهینه کردن تحریمهاست و تفاهم FATF به عقیده من برابر است با واگذار کردن اختیار معیشت ملت به کسانی که رسماً داعیه تحریم ایران را دارند.
ايستادگي تا پاي جان!
عباس حاجينجاري در روزنامه جوان نوشت:
جملات آنچنان صريح و گوياست كه نياز به هيچ تحليل و تفسيري ندارد؛ «ايستادگي رهبري بر اصول و آرمانهاي انقلاب تا پاي جان».
مقام معظم رهبري در ديدار اخير دانشجويان كه بايد آن را يك دوره درس دشمنشناسي براي بچههاي نسل چهارم انقلاب دانست، ضمن تبيين توطئههاي دشمنان نظام اسلامي عليه مردم ايران نه تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، كه از زمان سلطه امريكاييها بر ايران پس از كودتاي 28 مرداد 1332و تبيين مأموريتهاي دانشجويان در دوران تحصيل و ضرورت ايجاد آمادگي در خود براي پذيرش مسئوليتهاي سنگين كشور در آينده، عصاره بياناتشان را در چند جمله كوتاه هم خطاب به دشمنان بيروني انقلاب كه اين روزها به زعم خود با «برجام» تسليم ايران را به انتظار نشستهاند و هم خطاب به ضدانقلاب و ديگر معارضين انقلاب كه با پافشاري بر فتنهها و نفوذ، فروپاشي در داخل را، به كمين نشستهاند، صريحا ميگويند: «ما ايستادهايم؛ بنده حقير وظيفه دينياي دارم، وظيفه شرعياي دارم، وظيفه اخلاقياي دارم؛ در مواجهه با ضدانقلاب و معارضين انقلاب ايستادهام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد» و آنگاه با اشاره به حمايتهاي مردمي انقلاب و حضور مردم و نخبگان در صحنه، بر عقبه راهبردي آن در داخل نيز تأكيد كرده و يادآور ميشوند: «به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان كشور از جمله دانشگاهيان و دانشجويان، آنقدر عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي در اين راه وجود دارد كه هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميكند؛ چه برسد به كسي مثل بنده كه خودش بهخوديخود دلگرم است.» و در پايان هم نتيجه حتمي اين ايستادگي را پيروزي دانسته و تأكيد ميكنند كه: «عاقبت ايستادگي هم پيروزي است».
سيره و عمل مقام معظم رهبري طي 37سال گذشته نشانگر اين است كه ايشان همچون دوران جنگ تحميلي كه در مسئوليت رياستجمهوري همواره در خط مقدم در كنار رزمندگان بودند، پس از پايان جنگ تحميلي و در دوران زعامت امت و در گذار از گردنههاي دشوار انقلاب، با خطرپذيري و مقابله صريح و مستقيم با تهديدات انقلاب، در خط مقدم مقابله با چالشها و تهديدات به تكليف خود عمل كرده و همه هجمهها و تيرهاي زهرآگين دشمنان بيروني و داخلي را به جان پذيرفته و نظام اسلامي را از گردنههاي سخت به سلامت عبور دادهاند.
در اين ميان با توجه به ويژگيهاي دو عرصه گذشته كه رهبري موفق به نجات كشتي انقلاب شد، شرايط آينده در عين هشدار به دشمنان، عبرتي براي نيروهاي مؤمن به انقلاب است.
اول: در دوران پس از دوم خرداد و در اوج تهاجم فرهنگي دشمنان كه جريان داخلي همصدا با بيگانگان با عبور از امام و انقلاب، دوران ختم انقلاب را اعلام و با فرستادن امام(ره) به موزه تاريخ، فروپاشي نظام را لحظهشماري ميكرد، رهبري با به دوش كشيدن «چفيه» عملاً در برابر اين جريان ايستادند و با عبور عزتمندانه نظام از فتنه تير 78 و پيامدهاي آن، زمينه تثبيت و احياي مجدد ارزشهاي انقلاب را فراهم كردند. مقام معظم رهبري در اول ارديبهشت سال 1379 در بخشي از سخنانشان در جمع دهها هزار نفري جوانان با اشاره به عملكرد يك جريان مطبوعاتي كه به پايگاههاي دشمندر داخل تبديل شده، تكرار حادثه صلح امام حسن (ع) را منتفي و تكرار حادثه كربلا را محتمل دانسته و يادآور ميشوند:متأسفانه در داخل كشور ايادي دشمن و منافقان فعالي مانند «عبدالله بنابي» حضور دارند.
آنها كساني هستند كه خيال ميكردند اگر انقلابي در اين كشور روي دهد، حكومت متعلق به آنهاست، آنها نه فقاهت، نه امام، نه مردم و نه احساسات ديني را قبول دارند و همان طور كه پيامبر(ص) با عبداللهبنابي خوشرفتاري كرد و از مجازات او اجتناب ورزيد، نظام اسلامي ضمن خوشرفتاري، آنان را مجازات نكرد.
آنها همان كساني هستند كه با حرفها، موضعگيريها و تبليغات خود و احياناً با دخالت در برخي از اغتشاشات، دشمن خارجي را اميدوار ميكنند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در آن سخنان هدف نهايي دشمنان خارجي و منافقان داخلي را نفي حكومت اسلامي دانستند و ضمن فراخواندن جوانان به مطالعه تاريخ فرمودند: به بركت وجود ملت هوشياري مانند ملت ايران و افكار برانگيخته اين ملت و به بركت انقلاب بزرگي مانند انقلاب ايران، نه امريكا و نه قدرتهاي هم پيمان او قادر نيستند حادثه تلخي مانند حادثه صلح امام حسن مجتبي(ع) را بر ملت ايران تحميل كنند و اگر دشمن خيلي فشار بياورد، حادثهاي مانند حادثه كربلا در اينجا اتفاق خواهد افتاد.
ايشان سپس تصريح ميكنند: اين يك خطر بزرگ است كه اگر جلوي آن گرفته نشود، بدون شك دشمن يك قدم جلو خواهد آمد و روحيهاي جديد پيدا خواهد كرد اما جايي كه دشمن هرگز نخواهد توانست آنجا را از لحاظ معنوي و روحي تصرف كند، جايي است كه اين مردم و اين خدمتگزار در آنجا قرار دارند.
دوم: در دوران فتنه سال 1388كه اينبار دشمنان بيروني در پيوند با عوامل فتنه در داخل و با برآورد غلط از نتيجه انتخابات رياست جمهوري دهم با دامن زدن به آشوبهاي خياباني، فروپاشي نظام را انتظار ميكشيدند و در شرايطي كه بسياري از نيروهاي مدعي انقلاب از مانور خياباني عوامل فتنه منفعل شده بودند، رهبري بار ديگر با اتكا به عنايات الهي و حمايت تودههاي اجتماعي اين سناريوي پيچيده را كه 20 سال براي آن برنامهريزي وتلاش شده بود خنثي كردند. اتمام حجت ايشان در خطبههاي تاريخي 29 خرداد 1388 براي هميشه در تاريخ ماندگار شد.
ايشان درآن خطبه با تبيين دقيق فرايند انتخابات وحمايت از رأي مردم يادآور شدند كه: بنده زير بار بدعتهاي غيرقانوني نخواهم رفت. امروز اگر چارچوبهاي قانوني شكسته شد، در آينده هيچ انتخاباتي ديگر مصونيت نخواهد داشت. رهبري سپس خطاب به سياسيون و نامزدها و گردانندگان احزاب و جريانات هم فرمودند: من از همه ميخواهم به اين روش خاتمه بدهند. اين روش، روش درستي نيست.
اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئوليت تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهده آنهاست. اين تصور هم غلط است كه بعضي خيال كنند با حركات خياباني، يك اهرم فشاري عليه نظام درست ميكنند و مسئولان نظام را مجبور ميكنند، وادار ميكنند تا به عنوان مصلحت، زيربار تحميلات آنها بروند. نه، اين هم غلط است. البته اگر كساني بخواهند راه ديگري را انتخاب كنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد وبا مردم صريحتر از اين صحبت خواهم كرد.
ايشان پس از آن با اتمام حجت با بيگانگان نسبت به تلاش آنها براي سوءاستفاده از فتنه كف خيابان ، در خطاب تاريخيشان به حضرت بقيهالله (ارواحنا فداه) با اشاره به اينكه جان ناقابلشان را در دفاع از نظام به كف گرفتهاند، ميفرمايند:اي سيد ما! اي مولاي ما! ما آنچه بايد بكنيم، انجام ميدهيم؛ آنچه بايد هم گفت، هم گفتيم و خواهيم گفت.
من جان ناقابلي دارم، جسم ناقصي دارم، اندك آبرويي هم دارم كه اين را هم خود شما به ما داديد. همه اينها را من كف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و درراه اسلام فدا خواهم كرد؛ اينها هم نثار شما باشد. سيد ما، مولاي ما، دعا كن براي ما؛ صاحب ما تويي؛ صاحب اين كشور تويي، صاحب اين انقلاب تويي، پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاي خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيباني بفرما.
سوم: اكنون ودر شرايطي كه دشمنان نظام اسلامي با برآورد غلط از فرآيند مذاكرات هستهاي و برجام و با اتكا به انفعال برخي از نيروهاي داخلي، تسليم نظام را به انتظار نشسته واز ضرورت «تغيير رفتار منطقهاي ايران» سخن به ميان آورده و مدعي ميشوند كه: «به ايران اجازه نميدهيم راحت باشد»! سخنان رهبري اتمام حجت و فصل الختامي بر اين فرآيند است.
ايشان در ديدار دانشجويان ابتدا اوضاع خاص و حساس كنوني كشور را بسيار شبيه جنگ احزاب در زمان پيامبر (صلياللهعليهوآله) دانسته ويادآور شدند: امروز نيز همه دنياپرستان و زورگويان عالم در مقابل جمهوري اسلامي ايران صفآرايي كرده و از همه جوانب آن را مورد حمله قرار دادهاند. سپس خاطرنشان كردند: در چنين شرايطي، كساني كه سست ايمان و شايد داراي گرايشهاي دروني به دشمن هستند، اظهار يأس و نااميدي و خودكمبيني ميكنند اما افراد داراي ايمان مستحكم، هر قدر هم شرايط سختتر شود، با عزم و اراده قويتر ايستادگي ميكنند.
حضرت آيتالله خامنهاي آنگاه به «مبارزه سرنوشتساز و اجتنابناپذير ملت ايران با جبهه استكبار» اشاره كردند و افزودند: اين مبارزه نيازمند بهانه نيست زيرا تا زماني كه ملت ايران براساس غيرت و سابقه انقلابي و اسلام، ايستاده است، اين مبارزه وجود دارد و براي پايان آن نيز فقط دو راه متصور است؛ يا جمهوري اسلامي به آنچنان قدرت و توانايي دست يابد كه طرف مقابل جرئت تعرض نداشته باشد يا اينكه جمهوري اسلامي هويت اصلي خود را از دست بدهد و يك ظاهر بيجاني از آن باقي بماند. در اينجاست كه رهبري بارديگر تأكيد ميكنند كه در مواجهه با زيادهخواهيهاي استكبار و ضدانقلاب و معارضين، تا جان در بدن دارند ايستادهاند و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است.
مکتب دلگرمي
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
قضيه: مقام معظم رهبري در ديدار با دانشجويان فرمودند: «بالاخره عزيزان من! ما ايستادهايم؛ بنده حقير وظيفه دينياي دارم، وظيفه شرعياي دارم، وظيفه اخلاقياي دارم؛ در مواجهه با ضد انقلاب و معارضين انقلاب ايستادهام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد. و به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان کشور ازجمله دانشگاهيان و دانشجويان، آن قدر عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي در اين راه وجود دارد که هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميکند؛ چه برسد به کسي مثل بنده که خودش به خودي خود دلگرم است. اين ايستادگي بنا بر اين، وجود دارد و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است».
اين است «مکتب دلگرمي»...
اين روزها، که جماعتي از نخبگان اين کشور، عصبي و اسير تنش هستند و همه چيز عالم را «سياه» جلوه ميدهند، و حتي، روي سياهنمايي را هم سياه کردهاند، و آن سياستمدار افسرده و بي«اميد» از «قهقرا» در سياست کشور سخن ميگويد، رهبر اين ملت، همراه با ملتي که قريب چهل ماه پيش، با انتخاب خود نشان داد که دنبال «اميد» است، دلگرم دلگرم و اميدوار به کار ادامه ميدهد.
به رغم کساني که فقط نام «اميد» بر خود گذاشتهاند و «سياهنمايي» و نااميدي را از حد گذراندهاند و به غايت متصور کشاندهاند، و نزديک چهل ماه است که تقريباً، جز نااميدي به جامعه تزريق نکردهاند، رهبر اين ملت، «دلگرم» است، و مستند او خيل «عناصر مؤمن و طرفدار
ايستادگي» است؛ دلگرم به «ايمان» و «ايستادگي». درست در شرايطي که در همايش حزب «اتحاد ملت»، جامعهشناس اين کشور، دکتر محمد امين قانعي راد، با عنوان «مدير انجمن جامعهشناسي ايران»، بدون ارائه شواهد علمي، از يک شکاف «نسلي» به سمت خودشيفتگي و مصرفگرايي و روسپيگري و اعتياد و خودکشي و ضد ايدئولوژيک بودن و فرهنگ گريزي و لذتگرايي و شيطانپرستي خبر داد، رهبر اين ملت، «دلگرم» است، و مستند او خيل «عناصر مؤمن و طرفدار ايستادگي» است.
پس از صدور اسم رمز بي بي سي، که «ساعت، دقيقاً به وقت دهه هشتاديهاست»، و بعد از آن که «شرق» و «اعتماد» هم تجمع چند ده نفره «اوباش اينترنتي / تروليستها» در نقطهاي از گوشه غرب تهران را در بوق و کرنا کردند و آن را خيزش لااقل «دو هزار نفره» اعلام کردند، بله، درست در اين شرايط، يک جامعهشناس در حزب «اتحاد ملت»، بدون آن که شواهد علمي جامعهشناختي ارائه دهد، و با عزل نظر از هزاران دهه هشتادي «زائر اربعين»، «حافظ قرآن»، «معتکف ماه رجب و شعبان و رمضان»، «اعضاي فعال هيئتهاي ديني و رزمندگان»، «اعضاي فعال بسيج»، يا... يک جمع چند ده نفره را نشان از يک چرخش نسلي، آن هم به سمت و سويي مانند «شيطانپرستي» قلمداد کردند، که لابد خوب است حزب «اتحاد ملت»، آنها را حول خود جمع و جور کند.
در شرايطي که نخبگان اين کشور، به نام واقعنمايي، «سياهنمايي» ميکنند، و بيهوده، «يک نسل» را مبتلا به «خلأ معنا» قلمداد ميکنند، رهبر اين کشور به «ايمان» و «ايستادگي» اميدوار است. من پيشنهاد ميکنم که همه نخبگان اين کشور، به اين رويه سياهنمايي خاتمه دهند، و در اظهار نظرهاي خود دقت بيشتري بورزند.
بحث در قضيه:
1. اکثر قريب به اتفاق نخبگان سياسي امروز که اسير مکانيسمهاي انتخاباتي هستند، و براي انتخاب شدن، نياز به بدگويي از مديران قبلي دارند، اهميت زيادي به «مثبت» انديشي نميدهند. آنها همواره تلاش ميکنند تا نيمه خالي ليوان را جلا دهند. ديد و جهت منفي ميتواند، همان تفاوت بين موفقيت بلندمدت و شکست باشد، حتي، وقتي شکست را در نزديکي خودمان نميبينيم.
شايد، حزب «اتحاد ملت»، با اين دست اظهار نظرها، خود را مهياي ورود به گردونه انتخابات ميکند، و افقي از پيروزي زود هنگام را در ذهن خويش تصور کرده است، ولي، همان طور که در مورد عالي مقام حسن روحاني، اتفاق افتاد، اين منفيبافيها وفا نخواهند کرد؛ حتي، با اين فضايي که دکتر حسن روحاني پديد آوردهاند، و روي «سياهنمايي» را هم سياه کردهاند، در کوتاهمدت نيز حناي سياهنمايي رنگي ندارد. به ياد داشته باشيد: «شما بايد خودتان مرکب خودتان را در جاده سياست برانيد».
2. اگر نخبگان يک کشور، منفي انديش باشد، پاسخ و واکنش اطرافيانشان نيز منفي خواهد بود، و بر عکس، اگر ديد «مثبت» به همه بدهند، ديگران نيز در يک همافزايي، بازدهي عمل نخبگان را خواهند افزود. نخبگان، يا حزبي که خود را براي تصدي سياست ارشد کشور مهيا ميکند، بايد به ديگران براي کار کردن و جلو رفتن انرژي بدهد. براي اعضاي محترم حزب «اتحاد ملت»، اين نوع موضعگيريها، شروع خوبي نيست.
مردم، انرژي «مثبت» را از رهبران و نخبگان خود دريافت ميکنند، و به محض اين که نخبگان اين انرژي را قطع کنند و جامعه را رو به «قهقرا» و «شيطانپرستي» و «خودشيفتگي» و «مصرفگرايي» و «روسپيگري» و «اعتياد» و «خودکشي» و «ضد ايدئولوژيک بودن» و «فرهنگ گريزي» و «لذتگرايي» توصيف کنند، جامعه و هواداران نيز در جا خواهند زد. اين جامعه، به رغم اين که ميتواند قدمي براي بهبود امور بردارد، حرکتي نميکند؛ پس، انرژي «منفي» ندهيد.
3. يک نکته ديگر؛ به ياد داشته باشيد: «ديگران را در مسيرتان سرزنش نکنيد». چطور يک مقام علمي، در يک سخنراني بدون ارائه شواهد ميگويد «کساني که نگاه امنيتي به اين ميتينگ دارند، متأسفانه فقط به فکر جمع کردن آن هستند بيآن که آن را تجزيه و تحليل کنند». اساساً ممکن است چنين کساني وجود داشته باشند؟ کساني که بخواهند اين رويداد را جمع کنند، «بي آن که آن را تجزيه و تحليل کنند»؟ وقت آن است که اين جماعت روشنفکر، غير خود را نيز آدم و متفکر حساب کنند، و الا بيشتر و بيشتر در اين جامعه پيشرو عقب ميمانند.
کسي که «سرزنش» ميکند، به نکات «مثبت» توجهي ندارد، و به اقتضاي ريطوريقا و زبان ورزي که براي خويش برگزيده است، فقط نکات منفي را ميبيند و تصوير ميکند. او، تمام فضاي کار کشور را رو به «قهقرا» و آلوده به انرژي منفي و بدبيني ميسازد. انرژي منفي، همواره از سرزنش ديگران نشأت ميگيرد و در بلند مدت، سياست را با نتايج منفي مواجه خواهد کرد، چنان که اين بلا بر سر دولتي که قرار بود دولت «اميد» باشد، و آلوده به «سياهنمايي» بليغ و بيسابقه شد، آمد. حزب «اتحاد ملت»، بايد از اين وضع دولت جناب روحاني درس بگيرند. به ياد داشته باشند که «هميشه سوخت حکمراني خوب، «اميد» است».
4. نخبگان «دلگرم» ميتوانند مردم خود را در مسير درست راهنمايي کنند. نخبگان «دلگرم»، هم، نيمه خالي ليوان را ميبينند، و هم نيمه پر را، اما،.... فقط از نيمه پر ليوان کمک ميگيرد. زيرا، نيمه پر، سرشار از انرژي مردم است و نيمه ديگر، نه تنها هيچ نيست، بلکه يکسره منفي و مضر است. به ياد داشته باشيد: «هر چيزي که انرژي مردم را تحليل ميبرد، براي حکمراني خوب، سم مهلک است».
5. وقتي نخبگان اين جامعه، منفيباف و بدبين ميشوند، به اجانب و دشمنان ملت و وطن، و در رأس آنها «بي بي سي» نيز اجازه ميدهند تا با پاهاي آلوده در مغز مردم راه بروند و افکار را آلوده به ديد منفي کنند. چنين مردمي، شايد خودشان به دست خودشان، مقدرات خويش را خراب کنند، و يک نسل خلاق محرمي و اربعيني و رجبي و شعباني و رمضاني را با اوباش و شيطانپرستان يکي قلمداد کنند.
از آغاز انقلاب تا حال، ما اجازه ندادهايم، کسي با پاهاي آلوده در ذهن ما راه برود، و اين طور بوده است که محدوديتهاي بزرگ را از پيش پاي خود برداشتهايم. پس، بايد به نخبگان اين جامعه متذکر شد: «شکايت نکنيد، بلکه راه حل ارائه دهيد». شکايت و غر و نق، آن هم با لفظ خودشيفته و ابن الوقت و مصرفي و روسپي و معتاد و خودکش و ضد ايدئولوژيک و فرهنگ گريز و لذتگرا و شيطانپرست؟ اينها اوصاف «يک نسل» هستند؟ آن هم با مشاهده چند ده نفر در گوشهاي از غرب تهران؟
6. به قول آن نويسنده، «شکايت کردن مثل «عق زدن» است»؛ «وقتي شکايت ميکنيد و غر ميزنيد، خودتان را خالي ميکنيد و حالتان بهتر ميشود، اما، محيط خود را کثيف ميکنيد و اطرافيانتان هم بيمار ميشوند». نبايد بگذاريم نکات منفي موجود در محيط، ما را مضطرب کنند. بله؛ چرا که، بايد در عوض، به خاطر نکات «مثبت»ي که ميبينيم، قدر دان باشيم، و آنها را پر و بال دهيم. نه؛ به باور من، بسياري از دهه هشتاديها، با خلأ معنا روبهرو نيستند.
آنها خودشيفته و ابن الوقت و مصرفگرا و روسپي و معتاد و خودکش و ضد ايدئولوژيک و فرهنگ گريز و لذتگرا و شيطانپرست نيستند. اين را، قراين کشورگستر و پهن دامنه مشهود در مراسم عاشورا و اربعين و اعتکاف و بسيج و مسجد و... به ما ميگويند. بايد از اوضاع، يک ارزيابي 360 درجه داشت، و از خود بپرسيد: «چه چيزهايي برايمان ارزش دارد؟ چه انتظاراتي داريم؟ چه کارهايي بايد بکنيم که به انتظاراتمان برسيم؟ چه نکات «مثبت»ي در کار هست؟ چگونه بايد اين نکات «مثبت» را گسترش داد تا به هدف برسيم؟».
چالشهای نیمقرن صنعت ایران
محمد طبیبیان در روزنامه ایران نوشت:
صنعت در کشور ما مشکلات ریشهای دارد. ریشه این مشکلات هم به این دولت و آن دولت برنمیگردد بلکه ساختارهای صنعتی ما رنج بیش از 50 سالهای را بر دوش میکشند که منشأ آن در فرهنگ اقتصادی و نوع نگاه به صنایع خلاصه میشود. بر همین اساس است که هیچ رشتهای از صنعت را نمیتوان واجد شاخصههای استاندارد مطلوب دید. نوع سیاستگذاریها در این عرصه، نحوه سیاستهای حمایتی، گمرکی و مقررات اداری همه چالشهای بنیادی این حیطه را تداوم بخشیده و در یک چرخه باطل پدیدآورنده مشکلات افزونتری هم هستند.
نگاه قیمومیتی به صنعت سر رشتهای دراز دارد که به دیدگاه پدرسالارانه تصمیمگیرندگان و سیاستسازان برمیگردد. زمانی صنعت در مسیر بهبودی قرار میگیرد که دستگاه دیوانسالاری دولتی بپذیرد صنایع باید روی پای خود بایستند. اگر این نگاه به بخش صنعت وجود داشته باشد، صنایع ضمن اینکه همیار و کمککننده دولت خواهند شد، به مجموعه اقتصاد هم پویایی تزریق میکنند. جدای از این، صنعت به یک ساختار مدیریتی منضبط و یک بدنه کارگری ماهر نیاز دارد که ارزشآفرینی در صنعت را هدف خود قرار داده باشند.
سیاستهای یارانهای و حمایتی در بخش صنعت آفت است و اعتیاد صنایع به ریال و ارز دولتی، دور باطل مدیریت پدرسالارانه دولتی را تقویت میکند. اگر میخواهیم صنایع پویا شوند چه نیازی به سازمان حمایت وجود دارد؟ چه نیازی به سیستم قیمتگذاری وجود دارد؟ چه نیازی به یارانه پردردسر دولتی است؟ قوانین کار باید اصلاح شوند، قوانین تأمین اجتماعی، قوانین گمرکی، قوانین تجارت، تسهیلات صادراتی و... باید همه بهروز و کارآمد شوند.
رشد صنعتی وقتی رخ میدهد که فضای تولید رقابتی باشد. انحصارگری و انحصارطلبی آفت تولید و پویایی صنعت است. اگر میخواهیم تولیدات ایرانی و صنایع داخلی در فضای رقابتی بینالمللی حرفی برای گفتن داشته باشند، این فضای رقابتی باید ایجاد شود. دولت و مجموعههای شبهدولتی دست از انحصارها بردارند و به بخش خصوصی فعال در صنعت فرصت تنفس دهند. در کنار این اصلاحات، آنچه مورد نیاز است، جهتگیریهای بینالمللی اقتصادی دولت هم باید اصلاح شود.
رقابت در فضای اقتصاد بینالملل نیازمند القای پیام امنیت، آرامش و ثبات اقتصادی داخلی است. جهتگیری اگر بر این محور باشد، تعامل صنایع داخلی با مجموعه اقتصاد بینالملل فضای رشد و رقابت را پدید میآورد. از این منظر دولت کنونی اگر میخواهد به روال پیشین حرکت نکند و صنعت را بسترساز جهشی واقعی کند به هوای تازه در سیاستگذاری نیاز دارد.
مهمترین اقدام دولت براي سال ١٣٩٥
کیومرث اشتریان در روزنامه شرق نوشت:
بیش از سه سال از رویکارآمدن دولت روحانی میگذرد؛ نگاهی به کارنامه دولت نشان میدهد چند اقدام اساسی در دستور کار دولت بوده است: برجام، طرح تحول سلامت، مهار تورم و... . پرسش این است که مهمترین اقدامی که دولت باید از همان ابتدای رویکارآمدن در دستور کار خود قرار میداد و در ردیف امور مهمی مانند برجام و کنترل تورم قرار میگرفت چه بود؟ چه اقدام مهمی در این میان مغفول مانده است؟ پاسخ این است: استقرار نظام رفاه و تأمین اجتماعی و اجرای قانون ساختار رفاه و تأمین اجتماعی (نظام چند لایه).
البته پاسخ به این پرسش ممکن است در بوته سلیقههای گوناگون و نظرات کارشناسی متفاوتی گرفتار آید؛ اما آنچه شاید بتواند اجماعی کارشناسی دراینباره بهوجود آورد، در بینظمیهای مالی دولتها در ٢٠ سال گذشته ریشه دارد، هرچند درجه این بینظمیها در این دولتها متفاوت بوده است. پاسخی که در بالا به این پرسش دادهایم کمتر برای افکار عمومی شناختهشده است؛ اما بدنه کارشناسی سیاستگذاری کشور کاملا از آن آگاه هستند. یکی از مهمترین اختلالهايي که در نظام هزینهای کشور در ٢٥ سال گذشته وجود داشته، هزینههای رفاه و تأمین اجتماعی بوده است. بیش از ١٢٠ هزار میلیارد تومان در کشور هزینه امور رفاهی میشود؛ اما همچنان نارضایتی در موضوع رفاه و تأمین اجتماعی ادامه دارد.
بیتدبیری و بینظمیهای مالی و هزینهای دولت در حوزه تأمین اجتماعی در سالهای گذشته، یکی از مهمترین اموری است که بايد در دستور کار دولت قرار میگرفت و بلافاصله بهصورت کارشناسی به آن رسیدگی ميشد؛ هرچند این رسیدگیها انجام شده بود و پاسخها و راهحلهایی هم برای آن پیشبینی شده بود. متأسفانه منازعات سیاسی در دو دهه گذشته مانع از آن شده است که به مهمترین وجه نظام سیاستگذاری کشور که بهنظمدرآوردن این هزینههاست پرداخته شود. اگر کل هزینههای آموزشوپرورش و بهداشت را هم حساب كنيم، میزان هزینههای رفاه و تأمین اجتماعی به بیش از ١٧٠ هزار میلیارد تومان میرسد.
پرسش ساده این است که چه موضوعي مهمتر از ساماندهی این هزینهها برای اداره کشور وجود دارد؟ نکته جالب و درخور تأمل آنکه حلوفصل این معضل بزرگ همواره دغدغه نظام کارشناسی بوده و اتفاقا راهحلهای مناسبی هم برای آن ارائه شده و مجلس هم آن را تصویب كرده است. قانون ساختار نظام رفاه و تأمین اجتماعی (نظام چندلایه) را دولت آقای خاتمی تدوین كرد و در سال ١٣٨٣ در مجلس تصويب شد؛ در دولت دوم احمدینژاد نیز بر اجرای این نظام در قانون برنامه پنجم تأکید شد. در بدنه کارشناسی دولت آقای روحانی کارهای کارشناسی آن نیز انجام شده که اشاره به آن از حوصله این مقاله خارج است؛ اما حکایت همچنان باقی است و هنوز این قانون مهم اجرا نشده و آییننامههای اجرائی آن را دولت تصویب نكرده است.
اما این قانون چه میگوید و چه راهحلی برای نظام رفاهی کشور دارد؟ این قانون، نظام رفاه و تأمین اجتماعی کشور را در سه لایه سامان میدهد؛ در لایه نخست، مساعدتهای اجتماعی به نظم درمیآید و به فقرا، نیازمندان، زنان سرپرست خانوار، سالمندان و... به تناسب نوع نیازمندیشان کمک مستقیم مالی میشود؛ آنچه اکنون این افراد دریافت میکنند کمتر از آن حدی است که قانون برای آنها مقرر کرده است.
نکته مهم آن است که این قانون از پرداخت کورکورانه و بیرویه به همه اقشار جلوگیری کرده و توانمندسازی آنان را نیز در دستور کار خود قرار میدهد و اينگونه از هدررفت منابع جلوگیری میکند. برای اجرای این لایه ١٠هزار میلیارد تومان بودجه لازم است؛ بخشی از این مبلغ درحالحاضر پرداخت میشود و بخش دیگر آن از طریق قطع یارانه پردرآمدها و بخش دیگر آن ميتواند از طریق مالیات بر برخی کالاهای وارداتی مانند خودروهای لوکس تأمین شود. این قانون در لایه دوم خود میتواند پوشش بیمه اجتماعی برای شش میلیون نفر/خانوار را که این بیمه را ندارند، فراهم کند؛ برای اجرای این بخش نیز حدود هزار میلیارد تومان بودجه نیاز است که بهسادگی از محل منابع يادشده نميتوان آن را تأمین كرد.
در لایه سوم، این امکان فراهم شده است که بیمههای تکمیلی در حوزه تأمین اجتماعی گسترش یابد و عملا حقوق بازنشستگی دوگانهای برای مردم فراهم شود و صندوقهای بازنشستگی را از ورشکستگی نجات دهد و سازوکار مهمی را برای خلق منابع برای تولید اقتصادی در بورس فراهم کند. این قانون به کل نظام رفاهی کشور سامان میدهد و عملا باعث میشود از پرداخت به غیرنیازمندان، پرداختهای مضاعف، سوءاستفادهها، بیتدبیریها و بینظمیها در هزینههای کشور جلوگیری شود.
متأسفانه این مهم هنوز بر زمین مانده است و دیوانسالاری در سطح بالای خود هنوز به درک روشنی از آن دست نیافته و در نتیجه به اراده سیاسی تبدیل نشده است. اگر بهجای طرح تحول سلامت یا حداقل در کنار آن، طرح نظام رفاه و تأمین اجتماعی دنبال میشد، اکنون انگیزه درخور توجهی را در بدنه آسیبپذیر جامعه برای ادامه کار و زندگی شاهد بودیم. با توجه به ضرورتهای اقتصاد مقاومتی، اهمیت این طرح کمتر از برجام نیست؛ این طرح باید اولویت دولت در این سال باشد که بیش از هر چیز به اراده سیاسی رئیسجمهور و هیأت وزیران نیاز دارد.
دولت فاقد خبرگان رسانهاي
احمد شيرزاد در آرمان نوشت:
اگر خواسته شود نقدي روانه بخشي از تيم رياستجمهوري يازدهم شود، اين نقد بايد روانه تيم اطلاعرساني دولت باشد. در اين خصوص به دولت انتقاد دارم . نبايد به صرف اينكه فردي دست به قلم وگاه كتابي به رشته تحرير درآورده است، تيم رسانهاي يك دولت را به وي بسپارند. مساله خبر و اطلاعرساني درجهان امروز موضوعي كاملا حرفهاي است و هر دولتي نيازمند استفاده از نيروهايي است كه ضمن وفاداري به دولت داراي نگاه حرفهاي به اطلاعرساني باشد. يك تيم رسانهاي را بايد به گونهاي مورد ارزيابي قرار داد كه به درستي با اصحاب رسانهها تعامل داشته باشد تا آنها انگيزه كافي براي انعكاس اطلاعات شفاف از دولت را داشته باشند.
درگذشته يعني در دولت اصلاحات، صدا وسيما درمواجهه با سخنان رئيسجمهور كاملا گزينشي رفتار ميكرد. در مقطع كوتاهي درآن زمان ژورناليستهاي تيم اطلاعرساني دولت در روزنامه ايران، سخنان رئيسجمهور را منتشر كرده و قسمتهايي كه توسط صدا وسيما حذف شده بود را در روزنامه مشخص ميكردند كه پس اتخاذ اين سياست، صدا سيما نيز از پخش گزينشي سخنان رئيسجمهور اصلاحات پرهيز كرد. تاثيرگذاري تيم رسانهاي دولت در مساله فيشهاي حقوقي كاملا منفي و به ضرر دولت است.
واقعيت چنين است كه در اين مساله تيم رسانهاي دولت ضعيف عمل كرده و به همين دليل تندروها اين موضوع را به حاشيهاي براي دولت آقاي روحاني تبديل كردهاند. تيم رسانهاي دولت براين گمان استكه اگر اينگونه جلوه دهند كه اين حقوقها ميليوني ريشه در تصميمات دولت قبلي دارد؛ آنگاه مردم اين موضوع را ميپذيرند در صورتي كه چنين موضعگيريهايي ناشي از عدم شناخت افكار عمومي از سوي دولت است.
افكار عمومي زماني كه اشتباهي از يك جناح سر ميزند به دنبال اين نيست كه بررسي كند كه ساير جناحها نيز چنين خطايي انجام دادهاند يا خير. هيچ گاه مردم در اينگونه مسائل به جناحها امتياز نميدهند. ديد افكار عمومي نسبت به كليت جناحهاي سياسي منفي است. لذا وقتي چنين اتفاقي رخ دهد، طبقات متوسط جامعه صراحتا موضعي ميگيرند كه اينگونه افشاگريها مربوط به نزاعهاي درون جناحي است، حاصلي براي مردم نداد و مردم دراينگونه افشاگريها قضاوت منفي به كل نهادها پيدا ميكنند.
بنابراين به نظر ميرسد در اين موارد قاطعيت و اعلام شفاف اطلاعات مهمتر از ساير موارد است و دولت حتي ميتواند ازمنتقد خود به دليل اينگونه افشاگريها تشكر كند. سياستمداران بايد توجه داشته باشند، مخاطب اجتماعي از هر مسالهاي چگونه برداشتي دارد، يك خبر چه انعكاسي در افكار عمومي جامعه دارد و با عدم درنظر گرفتن اين موارد، دولت در مقابل افكار عمومي دچار مشكل ميشود. دولت روحاني بهشدت نيازمند تيمي از مشاوران رسانهاي است كه كار رسانه را عملا انجام داده باشند، حتي نوع عملكرد افرادي كه به حرفه روابط عمومي مشغول هستند نيز با حرفه رسانه فرق ميكند.
روابط عموميها عموما اطلاعرسانيها رسمي انجام ميدهند وحتي كساني كه در روابط عمومي درگذشته به انجام كار مطبوعاتي مشغول بودند كارنامه بهتري داشتند بنابراين فعاليت رسانهای دولت بايد در ستاد رياستجمهوري مورد بازبيني قرار گيرد و رياست محترم جمهور بايد توجه كند كه تيم فعلي رسانهاي ضعيف است و دولت نياز به خبرگان رسانهاي دارد كه از يك طرف به روزنامهنگاري تسلط داشته باشند و از سوي ديگر به افكار عمومي مسلط باشند.
نشانههاي ظهور يك دولت مسوول
در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:
افشاي فيشهاي نجومي و اينكه برخي مديران نشسته بر مسند قدرت و اعتبار، دريافتيهاي آنچناني دارند، در شرايط تنگدستي عمومي و معاش سخت مردم، ناخوشايند و تكاندهنده بود.
دملي بود كه سر باز كرد و چركها و عفونتهاي سيستم اداري كشور را نشان داد و البته به مهيبترين شكل ممكن بيان ميكرد كه براي درمان اين عفونتها طبيب ماهري نيازمند است. هرچند تلاش شد تا از اين بليه عمومي و ملي، كارزاري سياسي عليه دولت حسن روحاني برپا شود كه سازمان راي او را نشانه رود و افكار عمومي را از رييسجمهور اعتدال دلسرد سازد اما ناگفته و نانوشته نيز پيدا بود كه بليه حقوقهاي نجومي، يك درد مزمن رسوخكرده به سيستم اداري كشور است كه سالها ريشه دوانده و هيچ سپهسالاري در هيچ كدام از دولتها پيدا نشده كه با آن به مبارزهاي جدي برخيزد. تا حد زيادي، خلأهاي قانوني در اين زمينه و دالان پر از آييننامه و بخشنامههاي موازي و گاه متضاد، محملي به ظاهر قانوني را فراهم آورد كه گروهي از مديران بتوانند از آن بهره جسته و به دريافتيهاي كلان خود مهر قانون بزنند.
ناخوشايندتر از اين ريختوپاشها به خرج بيتالمال اما اين بود كه دولت در مقام ساختار اجرايي كشور و خزانهدار مملكت، به مانند برخي روشهاي مالوف گذشته، دست به دامان پاك كردن صورت مساله به جاي حل آن شود و در هراس از ريزش راي و آبرو و اعتبار خود، تلاش كند مساله را در زير گردوغباري از سوال و ترديد و ابهام براي افكار عمومي بپوشاند.
از رييسجمهوري مانند حسن روحاني كه شجاعت دست زدن به كارهاي بزرگ و برعهده گرفتن ماموريتهاي دشوار را دارد البته انتظار جز اين است و خيلي زود نيز ديديم كه رييسجمهور عملياتي فوري و قدرتمند و كارساز را عليه حقوقهاي نجومي سامان داده است. در همين مدت كوتاه، شاهد بوديم كه دولت پيش از هر چيزي، سازوكاري دقيق براي كوتاه كردن قد حقوقهاي نجومي در هيات دولت تصويب و به سرعت به تمامي دستگاههاي زيرمجموعه خود ابلاغ كرد، مديران در مظان اتهام را بازخواست و بركنار نمود و بسيار شفاف با مردم سخن گفت.
مهمتر از همه در اين زمينه مسووليت پذيرفت، مسووليت بليهاي كه از گذشتههاي دور در سيستم اجرايي كشور نهادينه شده اما دولت روحاني جسارت آن را داشت كه مسووليت «پايان دادن» به اين شرايط ناخوشايند را بر عهده بگيرد و براي نشان دادن عزم راسخ خود نيز، تدبيرهاي جدي و فوري انديشيد تا بتواند بحران فيشهاي حقوقي و تاثير منفي آن بر افكار عمومي را تا حد زيادي مهار كرده و مردم را اميدوار كند كه اگر دردي هست، طبيب نيز حاضر و مهياست.
البته اين تازه خوان نخست كارزار سنگين دولت عليه بيعدالتيهاي برجايمانده در ساختار سياسي و اجتماعي و اقتصادي كشور است، دولت بايد با همين سرعت و قدرت و جديت، از فرصت پديدآمده بهره جسته و در كنار برخورد با فيشهاي نجومي در ساختار اجرايي، خواستار شفافيت اقتصادي ديگر نهادهاي شبهدولتي شود كه از چرخه نظارت عمومي خارج هستند و جا دارد در اين مسير تمامي نهادها با دولت براي پاككردن اين بليه از دامان نظام دست ياري دهند و چترهاي حمايتي از سر متخلفان برداشته شود. تا اين جاي كار ميتوان گفت كه دولت، مسووليتپذيري و اراده خود را نشان داده و آنچه كه كرده از ويژگيهاي مهم يك «دولت صادق» است و نشانگر دولتي كه ميخواهد براي مردم كاري كند؛ دولت حل كردن مسالهها به جاي پاك كردن صورت مسالهها.