در جلساتی که با شورای لبنان و همکاران پاسدار داشتیم، به این جمع بندی رسیده بودیم که تنها راه برای آزادی آنها همان مسیر گروگانگیری است و برای انجام چنین کارهایی، برنامه‌ریزی و تدبیر و دقت بسیار زیاد ضروری است.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "منصور کوچک محسنی" دومین فرمانده نیروهای اعزامی در لبنان است که پس از سردار "احمد متوسلیان" این سمت را عهده‌دار شد. وی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات اعزام قوای محمدرسول الله به سوریه و لبنان پرداخته است که تاکنون 21 قسمت آن را منتشر کرده است. قمست اول تا دوازدهم را می‌توانید از اینجا بخوانید و در ادامه قسمت‌های سیزدهم تا هجدهم را می‌خوانید:

** خدا حافظی با حاج احمد متوسلیان

بعد از سخنان حاج احمد و معرفی فرماندهان جدید، برادران دیگری هم که در جلسه حضور داشتند، نظراتشان را بیان کردند و من نیز در مورد کارهایی که انجام خواهیم داد سخن گفتم. تشکیل بسیج عمومی، آموزش نظامی و گسترده‌تر کردن کارهای فرهنگی و تبلیغاتی درباره جهاد، ایثار، شهادت و کمک و همکاری جهت متحد شدن احزاب و گروه ها در لبنان.

و در پایان جلسه نیز قدردانی و تشکر از حاج احمد به خاطر حضورشان در لبنان و سوریه و تلاش و حرکتشان در جهت متشکل کردن گروه‌ها و احساس نارضایتی و ناراحتی از اینکه در آینده از وجود ایشان و مدیریت فوق‌العاده شان نمی‌توانند استفاده کنند.

بعد از اتمام جلسه، برادران جهت صرف شام در کنار برادرانی که در جلسه حضور نداشتند شرکت کردند. بعد از صرف شام، دوستان در کنار هم سخن می‌گفتند و در جمع دوستان، برادر سید محسن موسوی از حاج احمد تقاضا کرد چون بزودی عازم تهران هستید، سفری هم همراهشان به بیروت داشته باشند تا ضمن بازدید از آن شهر، گزارشی هم از وضعیت آنجا تهیه کنند.

با سفر حاج احمد به بیروت اکثر دوستان مخالفت کردند، ولی در آخر خود ایشان تصمیم گرفتند که سفری به بیروت داشته باشند و مهمترین دلیلی که ایشان سفر را پذیرفتند، این بود که یکی از دوستان گفتند که سفر با خودرویی خواهد بود که پلاک سیاسی دارد و به همین دلیل از نظر امنیتی هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.

قرار شد که ساعت هشت صبح روز بعد از زبدانی آماده حرکت به سمت بیروت شوند و این اتفاق هم افتاد.

نکته‌ای را لازم است که ذکر کنم. حاج احمد فقط برای بازدیدی از بیروت قصد سفر کرد و بعضی از دوستان ما مطرح می‌کنند برای محاصره سفارت ایران در بیروت بوده یا می‌گویند دستگاه بی‌سیم تیپ در سفارتخانه بوده و ...

بعد از رفتن حاج احمد به قصد بیروت، چون مسئولیت کارها به عهده من و دوستانم بود تصمیم گرفتیم که در همان روز، اولین جلسه را با دوستان برگزار کنیم. چون تعدادی از فرماندهان باید عازم تهران می‌شدند و احتیاج به جابجایی افراد بود. دلیل دیگر برنامه‌ریزی برای کارهایی که باید انجام دهیم. در آن جلسه کارها را تقسیم کردیم و مسئولیت‌ها هم مشخص شد.

از شهید علی موحد دانش و سردار احمد غلامی تقاضا کردم تا در کنار هم کمک و مساعدت نمایند تا بتوانیم در پیشرفت کارها موفق باشیم و سردار علیرضا ربیعی هم بعنوان مسئول ستاد به کارهایشان ادامه دهند. از عابدین وحیدزاده نیز خواستیم در کنار برادر ربیعی در ستاد کمک کرده و هماهنگی‌های لازم را جهت بهبود و فعالیت‌های واحدهای دیگر انجام دهند.

سردار کاظم رفیعی علاوه بر کمک و همراهی با دیگر دوستان مسئولیت واحد آموزش، سردار عبدالله روشن مسئولیت واحد بسیج، شهید داود حیدری مسئول روابط عمومی و تبلیغات را با همکاری برادر ارجمندمان مهدی قاسمی و شهیدان رستگار، سلمان طرقی، کارور فرماندهی گردان‌ها و شهید اصغر شمس با همکاری برادر مهدی حکمت شعار مدیریت داخلی را به عهده گرفتند. در واحدهای دیگر دوستانمان مشغول خدمات بودند.

** ربایش حاج احمد متوسلیان توسط گروه فالانژیست‌های لبنانی

بعد از ظهر چهاردهم تیر سال 61، تماسی از طرف شهید سید عباس موسوی گرفته شد. خبر دادند که اتفاقاتی برای حاج احمد و دوستانشان پیش آمده است. بعد از شنیدن خبر سریعاً به شهر بعلبک حرکت کردیم.

بیشتر فعالیت‌ها و جلسات ما با برادارن لبنانی در شهر بعلبک بود. جلسات یا در دفتر مسجد امیرالمومنین و یا در مدرسه علمیه امام منتظر(عج) که متعلق به شهید سید عباس موسوی بود برگزار می‌شد. به محلی که جلسه در آن مکان بود رسیدیم. در جلسه آقایان طفیلی، سیدعباس موسوی، حسین موسوی، سید ابراهیم امین، محمد رعد حضور داشتند. ابتدا حسین موسوی اعلام کردند که حاج احمد و دیگر برادرانی که با او بوده‌اند در جاده طرابلس - بیروت در منطقه‌ای که تحت کنترل شبه نظامی‌هایی که مسیحی هستند (گروه تندرو فالانژیست‌ها) متوقف می‌شوند و بعد آنها را به مکان دیگری می‌برند. آن جلسه بسیار طولانی بود و صحبت و بحث‌ها در دو محور بود.

یکی مشخص شدن صحت و سقم خبر و دوم در صورت درست بودن اخبار رسیده، همفکری و تبادل نظر و بررسی راه حل‌هایی که برای آزادی آن عزیزان چه اقداماتی باید صورت گیرد.

در آن جلسه حسین موسوی اعلام کردند که در اخباری که دارند، مطمئن هستند ولی باز هم در این مورد تلاش می‌کنند. از طریق سفارت ایران در بیروت هم هیچ اطلاعاتی کسب نکردیم. آنها بی‌اطلاع بودند. سفارت ایران در دمشق هم اگر اطلاعاتی داشت از طریق ما بود. ولی در آن جلسه در صورت درست بودن خبر، در مورد برنامه‌ریزی جهت اقداماتی که لازم است برای آزادی آن عزیزان انجام دهیم بحث و گفتگو شد. تمام برادران نظرشان این بود که تنها راه حل این است که در مقابل آن اعمال، مقابله به مثل کنیم. برادران لبنانی با تجربه‌ای که از قبل داشتند و با وضعیت لبنان در آن زمان، تنها راه‌حل را گروگانگیری از فالانژیست‌ها می‌دانستند و راه حل سیاسی و استفاده از روش دیپلماسی را در آن زمان غیر ممکن می‌دانستند. چون در آن زمان کشور و دولت لبنان سر و سامانی نداشت. شهرهای صور و صیدا را اسرائیل اشغال کرده بود. بیروت پایتخت لبنان محاصره بود. بیشتر منطقه بقاع در اختیار شیعیان قرار داشت. نیمی از شهر طرابلس در اختیار فالانژیست‌ها بود و طبیعی به نظر می‌آمد که در آن شرایط کار دیپلماسی برای آزادی حاج احمد و همراهان ایشان شبیه به یک کار انتحاری است.

بعد از پایان جلسه نزدیک صبح به زبدانی رسیدیم، دوستان ما بیدار و در انتظار خبر بودند. ما هنوز باور نمی کردیم. ولی گویا آن اتفاق افتاده است. نرسیدن آنها به سفارت در بیروت و اخباری که برادران لبنانی ارائه می‌کردند، خود دلایلی برای وقوع آن اتفاق بود.

در غروب روز بعد از ستاد خبر دادند که برادران لبنانی تعدادی از فالانژیست‌های لبنانی را جهت تحویل به زبدانی انتقال داده‌اند.

برادران ستاد بررسی کردند و اعلام کردند که افرادی که به زبدانی منتقل شده‌اند از فالانژیست‌های لبنان هستند. سمیر جعجع در آن زمان دبیرکل آن حزب بود و اسناد تاریخی نشانگر این واقعیت است که سمیر جعجع تمام فعالیت‌هایش و برنامه‌هایش، هماهنگ با رژیم صهیونیستی است.

البته قرار بود که در مقابل ربایش حاج احمد، سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم اقداماتی انجام دهیم.اگر دوستانمان در لبنان با ما بیشتر هماهنگ می‌کردند، کارها در زمینه مسئله گروگان‌ها بهتر و بی سر و صداتر صورت می‌گرفت.

آنها تعداد زیادی از فالانژیست‌ها را گروگان گرفتند و نحوه انتقال آنها را باید آرام تر و مخفی تر عمل می‌کردند و گروگان‌ها را با خودروهای متعلق به خودشان به زبدانی آوردند، که درست نبود.

محل استقرار تیپ محمد رسول الله و تیپ ذوالفقار در زبدانی بسیار محدود بود و دولت سوریه تمام رفت و آمدهای ما، تماس‌های تلفنی، دیدارها و حتی نامه‌های شخصی برادران به خانواده‌شان را کنترل می کردند.

و بالاخره گروگان‌ها را تحویل گرفتیم. تعدادشان زیاد بود. به همین جهت از برادران تقاضا کردیم سریعتر به شناسایی آن‌ها بپردازند. بعد از بررسی و تحقیقات، تعدادی را آزاد کردیم و افرادی که موثرتر از بقیه بودند را نگه داشتیم و با باز گرداندن خودروهایشان به لبنان، تقریبا به آرامشی رسیدیم تا بتوانیم کارها را ادامه دهیم.

همچنان که گفتم دولت سوریه تمام کارهایمان را تحت نظر داشت. هر اقدام و یا دیداری با عده‌ای را اگر نمی‌پسندیدند، گزارشی به سفارت ایران در دمشق ارسال می‌شد. ما روز بعد باید جوابگوی سفارتخانه خودمان باشیم و همچنان‌ که قبلا ذکر کردم دولت سوریه از جمع شدن شیعیان لبنان به غیر از جنبش امل حرکت دیگری مثل شورای لبنان که بعدها به نام حزب‌الله لبنان رسمیت پیدا کرد را نمی پذیرفت.

و ما در کنار این کارها جلساتمان با شورای لبنان ادامه داشت. هم مطالب مرتبط با حاج احمد را پیگیری می‌کردیم و هم کارهایی که باید شروع می‌کردیم. اولین موضوع این بود که از مسئولین آموزش تقاضا کردیم سریعا محلی را برای آموزش نظامی در بعلبک لبنان فراهم کنند.

برادران واحد آموزش در نزدیکی شهر بعلبک لبنان محلی به نام جنتا را انتخاب کردند. در آن مکان با پیگیری‌های مستمر توانستند محلی تقریبا مناسب برای آموزش را فراهم کنند.

با هماهنگی‌هایی که از طرف برادران شورای لبنان با حزب فالانژیسم برقرار می‌شد، اخباری که مرتبط با حاج احمد بود را دریافت می‌کردیم و ما پیگیر ماجرا بودیم. فالانژیست‌ها ابتدا به طور کلی منکر ربایش حاج احمد و دوستانش بودند.

ولی زمانی که مطلع شدند تعدادی از دوستانشان در اختیار ما هستند، کمی جملات و کلمات خود را در مورد حاج احمد تغییر دادند و اعلام میکردند که در حال تحقیق هستند که ببینند آیا چنین اتفاقی در منطقه آنها رخ داده یا نه. همزمان با پیگیری وضعیت حاج احمد، در جلسه‌ای که با شورای لبنان داشتیم، به برادران اعلام کردیم که محلی را برای آموزش نظامی تهیه کرده‌ایم و آمادگی راه‌اندازی بسیج را داریم.

سردار عبدالله روشنی مسئولیت واحد بسیج را برعهده داشت و از او تقاضا کردیم، جلسه‌ای با برادران شورای لبنان برگزار کنند تا زمینه راه اندازی واحد بسیج را فراهم شود.

با تلاش شبانه روزی ایشان و دیگر برادران، اولین پایگاه بسیج در مسجد امام علی(ع) در بعلبک شروع به کار کرد.

کارهای تبلیغاتی و فرهنگی در جنگ و مبارزه با رژیم صهیونیستی و فرهنگ جهاد، ایثار و شهادت، اثرات بسیار گسترده‌ای را در بعلبک به جا گذاشت.

ثبت‌نام جهت عضویت در بسیج و شرکت در محل آموزش نظامی با استقبال گسترده‌ای صورت گرفت. ما با امکانات کمی که داشتیم نمی‌توانستیم تمام افرادی که تمایل دارند ضمن عضویت در بسیج دوره آموزش نظامی را نیز بگذرانند را بپذیریم. محل آموزشی که برادران آماده کرده بودند توان پذیرش بیش از صد و پنجاه نفر را نداشت.

اولین پایگاه بسیج در مسجد امام علی (ع) بعلبک شروع بکار کرد و شهید سید عباس موسوی از اولین کسانی بود که ثبت نام کرد و با لباس بسیج در اولین دوره آموزشی شرکت نمود.

نزدیک 180 نفر جهت گذراندن دوره به محل آموزشی معرفی شدند. با اینکه از نظر امکانات، تدارکات و تجهیزات بسیار ضعیف بودیم، ولی با تلاش شبانه روزی برادران توانستیم قدم اول حرکت بسیج و آموزش را با موفقیت آغاز کنیم. اکنون شاید تعداد زیادی از برادرانی که در آن زمان در دوره آموزش شرکت کرده بودند در رده های بالای حزب‌الله لبنان فعالیت می‌کنند و تعدادی نیز به شهادت رسیده‌اند، که نمونه بارز آن شهید سید عباس موسوی است.

** علل عدم پیگیری مسائل مربوط به حاج احمد

در رابطه با پیگیری مسائل مربوط به حاج احمد چند مشکل اساسی داشتیم.در آن زمان ما و دوستانمان چند روزی بود که مسئولیت نیروها را به عهده گرفته بودیم و دو روز بعد، آن اتفاق برای حاج احمد پیش آمد.

تسلط پیدا کردن به امور کاری و اجرایی چند روزی وقت می خواست. تعدادی از نیروها باید به تهران باز می گشتند. سر و سامان دادن به نیروها و جابجایی که باید صورت می‌گرفت و راه اندازی واحد بسیج و قسمت آموزشی در لبنان نیز از کارهایی بود که باید صورت می‌گرفت.

معمولا در این مواقع بحرانی، ستادی برای ساماندهی تمام سازمانها و نهادها تشکیل می‌شود، تا تمام کسانی که می‌توانند در مسیر رسیدن به هدف و نتیجه مطلوب، در کنار هم با برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگی کامل با یک مدیریت واحد حرکت کنند.

ولی در مورد وضعیت پیش آمده برای حاج احمد و دیگر برادران چنین اقدامی صورت نگرفت.ما احساس می‌کردیم غیر از برادرانی که در لبنان و سوریه به سر می‌برند هیچ کس دیگری به فکر حاج احمد نیست و توجهی به وضعیت پیش آمده وجود ندارد. هیچ طرح و برنامه‌ای وجود نداشت و تنها وزارت خارجه و سفارتخانه ایران در سوریه و لبنان فعالیت می‌کردند و نظرشان این بود که تنها راه رسیدن به آزادی آن عزیزان راه حل دیپلماسی است.

آنها وضعیت بی سر و سامان لبنان را در نظر نمی‌گرفتند و با همین برنامه و فکر، برادران گرامی مشغول فعالیت بودند.خلاصه ای از کار آن برادران به صورت:شرکت در کنفرانس های داخلی و خارجی، سفرهای دیپلماسی خارجی، چندین نامه‌نگاری و... بود.

** روزها خندان و شبها گریان

ربایش حاج احمد، موسوی، اخوان و رستگار مقدم فکر و ذهن برادران پاسدار و بسیجی مستقر در زبدانی را تحت تأثیر قرار داده بود. همه در کنار هم تلاش می‌کردیم تا کارها سریعتر و بهتر انجام شود. استقرار برادران پاسدار و بسیجی در سوریه و لبنان مشکلاتی نیز داشت. دوری از کشور و شهرشان، بی خبری از خانواده و بستگانشان، نداشتن وسایل ارتباطی، حتی سخت بودن نامه نگاری، مشکلات تدارکاتی، مالی و بی عدالتی‌هایی که وجود داشت. تمامی این مشکلات را تحمل می‌کردند. ولی مشکل اساسی آنها، حادثه‌ای بود که برای حاج احمد پیش آمده بود و تحمل آن برایشان سخت بود.

ما نیز مانند آنها شبها اگر وقتی برای استراحت بود در کنار دوستان گفتگو و بحث می‌کردیم. در رابطه با کارهایی که آن روز انجام داده‌ایم و کارهایی که فردا باید به سرانجام برسانیم.

در روزها چون ثمره کار و فعالیت دوستان را مشاهده می کردیم لذت می‌بردیم، شادی و نشاط جوانان لبنانی را ملاحظه می‌کردیم. به آموزش نظامی آنها نظر می‌کردیم. عشق و علاقه آنها را به جهاد و شهادت لمس می‌کردیم و شبها از کمبودها، ضعف‌ها، پیشرفت‌ها و بی عدالتی‌ها سخن می‌گفتیم و راس همه گفتارها نبودن حاج احمد بود و فکر و اندیشه برای نجات آنها و روزها خندان و شبها گریان بودیم.

بعد از اینکه مسئولیت نیروها در سوریه و لبنان به من سپرده شد، با مشورتی که با دوستان داشتیم، مسئولیت‌های برادران را مشخص کردیم. طبق قرار قبلی مبنی بر دستور حاج احمد برادران از جمله شهیدان همت، رضا دستواره، حاجی پور، ناهیدی و برادر سعید قاسمی، جعفر جهرودی و... به تهران مراجعت کردند و ما برای جایگزینی آنها افرادی را انتخاب کرده بودیم. البته آن روز ما مهمانی از تهران داشتیم و ایشان دستور دادند تا جلسه‌ای با وجود همه مسئولین برگزار شود. این جلسه را تشکیل دادیم. در آن جلسه ایشان فردی را به عنوان مسئول روابط عمومی و تبلیغات معرفی کرد، البته ما نپذیرفتیم و فردی که برای واحد تبلیغات معرفی کردند با تمامی برادارن فرق داشت.

در ادامه صحبت‌ها و بحث ها در مورد آزادی حاج احمد و همراهانش، در جلساتی که با شورای لبنان و همکاران پاسدار داشتیم، به این جمع بندی رسیده بودیم که تنها راه برای آزادی آنها همان مسیر گروگانگیری است و برای انجام چنین کارهایی، برنامه‌ریزی و تدبیر و دقت بسیار زیاد ضروری است.

چون با یک خطا و اشتباه در گروگانگیری و مبادله راه بازگشت بسیار سخت و دشوار است و حرکت نادرست مثل پل شکسته است که راه برگشت ندارد و در این گونه کارها که بیشتر آن زمینه فکری و برنامه‌ریزی است، کسانی که این مسئولیت را به عهده دارند باید تمام فکر و وقتشان را بابت همین کار متمرکز کنند.

ما در کنار کارهای اجرایی و ستادی وظیفه خود می دانستیم که پیگیر کارهایی جهت آزادی حاج احمد و همراهانش باشیم.
منبع: دفاع پرس