گروه سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
مسلم بن عقیل پسر عمو و سفیر حسین بن علی علیهماالسلام بود به سوی مردم کوفه و ولی امر آنان تا آن زمان که امام زمانشان به کوفه رسد جمعیت انبوهی با مسلم بیعت کردند و چون پای شایعه به میان آمد چون همیشه پای سست عنصران لرزید و نماینده امام را با خبری جعلی تنها گذاردند.
مسلم بن عقیل پسر عمو و سفیر حسین بن علی علیهماالسلام بود به سوی مردم کوفه و ولی امر آنان تا آن زمان که امام زمانشان به کوفه رسد جمعیت انبوهی با مسلم بیعت کردند و چون پای شایعه به میان آمد چون همیشه پای سست عنصران لرزید و نماینده امام را با خبری جعلی تنها گذاردند.
خاصیت شایعه آن است که دلهای لرزان و ایمانهای لغزان را در بزنگاهها متزلزل و متوقف میکند و اگر این شایعه از جانب موجهین و خواص باشد، مخربتر و مخدرتر است. بزرگان کوفه مردم را از لشکر موهوم شام و قارورههای آتشینش ترساندند و ایمانشان را به ثمن بخس خریدند. اکنون نیز همین گونه است و گروهی خائف یا خائن مردم را از بمب اتم و موشک و طیاره آمریکا و انگلیس میترسانند و نمیدانند که دیگر این ببرهای پوشالی پشمی به تن ندارند و زوری در بازویشان نمانده است.
با خیانتی که خواص کوفه کردند، مردم مسلم را تنها گذاشتند و او پس از اسارت با شیوهای دردآور از بام دارالخلافه به پایین افکنده و شهید شد و دوباره دوران سیه بختی کوفیان آغاز گردید و پس از این جنایات به مرور خیر و نور و برکت از آنجا رخت بر بست و خوبی از آنجا کوچید تا آنجا که همین مردم برای کشتن سبط پیغمبر بر هم سبقت گرفتند و پس از حسین بر غارت خاندانش سرعت گرفتند. اباعبدالله و فرزندانش را با وضعیتی مگو، به شهادت رساندند و برای درهمی تن مبارکشان را درهم کردند.
در تاریکی و گناه ترک تازی کردند و کار بدشان را به بدترین وجه به انجام رساندند تا آنجا که شهره عهد شکنی و ناجوانمردی شدند و گرفتار گناه پی در پی و غفلت تو در تو، آنگونه که تنها تازیانه کلام زینب آنها را به هوش آورد و غلطهاشان را به رخشان کشید و از میان آن سیه روزان لشکر لشکر تواب و اواب به وجود آورد که در پی جبران مافات آمدند ولی چه سود که دیر بود.
از میان تبهکاریهایی که در بینشان بود جنایتی بود که بسیار زجر آور و درد آور بود و آن جریان شهادت کودکان مسلم بود. محمّد و ابراهيم، دو تن از فرزندان مسلم بن عقيل بودند که همراه ساير افراد خانوادهاش در كربلا حضور داشتند. عصر عاشورا و پس از شهادت سیدالشهداء و زمانى كه لشكر عمربن سعد به خيام آلالله حمله برد، محمّد و ابراهيم همچون سایر کودکان از ترس فرار کردند ولی در آن تاریکی راه را گم كردند و پس از مدتی توسط مزدوران عبيدالله دستگير و به سویش آورده شدند.
او نیز دستور داد تا آنها را زندانی کنند و برآنان سخت گیرند تا تکلیفشان را مشخص کند. آنچنان در آب و نان برآنها سخت گرفتند که یکی از آنها به دیگری گفت بهتر است روزها را روزه گیریم و شبها با وعده زندان افطار کنیم. سالی گذشت و آنها خسته شدند و درصدد آمدند که خود را معرفی کنند تا شاید کمی از این سختی رهایی یابند. به زندانبان گفتند که کیستند و او نیز از آنان عذر خواست و توبه کرد و قول آزادی داد.
شبی زندان را در گشود و گفت، شبها حرکت کنید و روزها را استراحت تا شاید فرجی یابید و سربازان شما را نیابند. آنها رفتند و فردا که خبر فرارشان پیچید زندانبان با غیرت را به دستور عبیدالله آن قدر تازیانه زدند که به شهادت رسید. و طفلان مسلم از خستگی به خانه پیرزنی که محب اهل بیت بود پناه بردند و او از آنان پذیرایی کرد. شب هنگام، حارث داماد او که از عمال عبیدالله و از جانیان کربلا بود به خانه اش آمد و از فرار کودکان گفتوگفت که برای هر کدام آنان هزار درهم جايزه گذاشتهاند.
پس از مدتی متوجه حضور کودکان شد و بعد از آنکه قول امان به آنها داد دانست که آنها طفلان مسلمند. عهد شکست و آنها را با طناب بست و فردا به کنار فرات برد و قصد کشتن آنها کرد. التماس كردند تا که صرف نظر كند که نكرد. گفتند ما را بفروش به نوایی برس که نپذیرفت گفتند ما از خانواده پیغمبریم و ما را به عبیدالله بسپار که خود حکم کند که نپذیرفت. گفتند پس بگذار که ركعتی نماز بخوانيم و گذاشت.
آن لعین خواست سر برادر کوچک جدا کند که برادر بزرگ گفت این امانتی است که پدرم به من سپرده من نمیتوانم او را کشته ببینم اول مرا بکش. حارث سرِ برادر بزرگ را برید و کوچکتر خود را در خون برادر بزرگ میغلتاند سپس سر برادر کوچک را جدا کرد. تنهای کودکان را به فرات انداخت و سرها را نزد عبیدالله برد که سر بردن را رسم کوفیان کرده بود. این جنایت آن قدر هولناک بود که عبیدالله وقتی داستان را از حارث شنید دستور داد او را همانجا که سرکودکان بریده برند و گردنش بزنند. أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمين.(1) و این روضه همچنان باقی است ما بقی الدهر.
و این رمز ماندگار روزگار ماست که به لطف خون کودکان بیگناه، زودتر شمیم ماه کربلا رسد زراه و ما ناچاریم که تکلیفمان را با کاروان عاشوراییان مشخص کنیم، یا باید با حسین بود یا با یزیدیان و سکوت در اینجا تأیید یزید است و جنایاتش. نمیتوان حسین را در گودال قتلگاه دید و ساکت ماند و اگر حسین تنها بود و ما در میان جماعت سبحه بر کف و ذکر بر لب بودیم حتماً روبه قبله شیطان نشسته ایم نه خانه خدا.
و این دوگانه انبیاء و اولیاء است به جای سه گانه و تثلیث مسیحیان. دوگانهای که یا باید در لشکر خوبان بود و هابیلیان یا در لشکر شیطان و قابیلیان و سکوت تأیید ظلم است به هر شکلی که باشد. اگر امروز جنایات آل سعود را در یمن میبینیم و خباثت آل خلیفه را در بحرین و اگر مسلمانکشی کشمیر را میبینیم و سکوتی مرگبار بر جامعه جهانی نشسته و اگر سربریدن کودکان در سوریه را میبینیم و به امید کدخدا و دبیر کل بیخدا نشستهایم پس از مردهای حرکت خواسته ایم.
چند روزی است تصاویری از جنایت اخیر جانیان واقعی در فضای مجازی جامعه منتشر شده و خواب را از چشمان آزادگان گرفته و دل جوانمردان را به درد آورده و پر غصه کرده است. هر چند که چند سالی است با وجود کدخدای جنایکار و بریتانیای خبیث و کینه کثیف سعودی، از این قبیل صحنهها در خاطره مردمان کم نیست و بدتر آنچه که از داستانهای دیوان و ددان در کتب و افسانه گذشتگان بود را امروزه میتوان در شام و عراق و یمن دید.
گویی تمام تاریخ سیاه سفاکان و خون آشامان در این مقطع کوتاه چند ساله مکرر در مکرر تکرار میشود. منافقین خبیث مردم کوچه و خیابان را به جرم داشتن محاسن، با اطو داغ و با دریل سرها را سوراخ میکردند تا شاید به مغز مردم دست یابند. در کردستان مظلوم دشمنانی از کومله و دموکرات زنان و کودکان این قوم باغیرت را قصابی میکردند و در کرمانشاه قهرمانگرای پناهگاه «پارک شیرین» را به هواپیماهای بعثی دادند و آنها در یک آن هفتادو شش زن و کودکی را که پناه گرفته بودند به شهادت رساندند و اکنون در حلب کودکی را بیمحابا سر میبرند و میخندند.
تفاوت این جنایات در انعکاس آن در میان افکار عمومی است که با هدف ایجاد رعب و وحشت و اعتراف به سبعیت و وحشیگری خود و اربابانشان صورت میگیرد. کودکی را به اتهام حمایت!!! از بشار اسد میگیرند و شکنجه میکنند و در نهایت او را با چشمانی باز که به ماندگان طعنه غیرت میزند سر میبرند.
این رسم فرزندان مانده بر فراش یزیدیان است. آن شغالانی که برای کودکان و زنان و مردان دست بسته ادعای شیری میکنند و در برابر شیران جوان شیعه و سنی مدافع حرم، کمتر و زبونتر از کلب و کفتارند. ای کاش دستان توانای جوانان غیور ایرانی بسته نبود تا عذاب آخرت را در دنیا به این موجودات انسان نما بنمایاند و وعده خدا را زودتر از موعد محقق کند که تیغ ما شوق به انداختن سر دارد.
جواد غیاثی در خراسان نوشت:
"دستگاه مجری موظف است ظرف مدت "2 روز" نسبت به صدور حکم برای معاون و یا معاونین ذی ربط خود به عنوان مجری پروژه ها اقدام و به دبیرخانه ستاد معرفی نماید". "مجری منصوب موظف است ظرف مدت "یک هفته" برای هر یک از پروژه ها «برنامه عملیاتی» تهیه نماید". اینها بخشی از دستورات معاون اول رئیس جمهور به 14 دستگاه اجرایی برای اجرای 88 برنامه عملیاتی اقتصاد مقاومتی است. دستوری که 31 فروردین ماه امسال صادر شد و اکنون بیش از 3 ماه از ابلاغ آن می گذرد.
با وجود این تاکیدهای معاون اول رئیس جمهور در ابلاغیه مذکور مبنی بر تسریع در انجام مقدمات اجرای پروژه ها، از آن تاریخ تاکنون فضای عمومی و رسانه ای کشور هیچ گزارشی از روند اجرای برنامه های عملیاتی مذکور دریافت نکرده است. موضوعی که برای برنامه های "ملی" اصلا قابل قبول نیست. عدم گزارش دهی منظم از نحوه اجرای پروژه ها به افکار عمومی، نه تنها دولت را از بسیاری از امکانات و تسهیلات ملی محروم می کند بلکه برنامه ها را در معرض آسیب های بسیار قرار می دهد. در ادامه، طی چند بند، به شرح این موضوع می پردازیم:
1- شاید گفته شود که سه ماه فرصت کافی برای اقدام، تهیه گزارش و اطلاع رسانی آن نیست. این موضوع وابسته به پروژه متفاوت است اما لازم است بدانیم، جهانگیری در بخش دیگری از دستورات خود به دستگاه های اجرایی تاکید کرده بود که "دستگاه مجری موظف است هر دو هفته یکبار به صورت مستمر، اقدامات به عمل آمده برای اجرای هر یک از پروژه ها را گزارش نماید".
بر این اساس باید تاکنون حداقل 6 گزارش از اجرای هر پروژه به ستاد فرماندهی رسیده باشد. انتشار همین گزارش ها فضای عمومی کشور را نسبت به اقتصاد مقاومتی حساس خواهد کرد که برکات بسیاری خواهد داشت که کمترین آن عزم جدی تر مجریانی است که خود را در معرض قضاوت عمومی مردم می بینند.
2- رهبر معظم انقلاب اقتصاد مقاومتی را نه یک مجموعه پروژه دولتی بلکه "تحرّک عظیم و همه جانبه ملّی[1]" دانسته اند. خود ستاد فرماندهی نیز 88 پروژه مذکور را – که بعدا بر تعداد آن افزوده شد- ذیل 12 برنامه ملی تعریف کردند. آیا حرکت ملی بدون اطلاع رسانی ملی ممکن است؟ اگرچه حرف در مورد نحوه انتخاب این پروژه ها، نسبت آن با اسناد بالادستی و مخصوصا ملی بودن آن بسیار است[2] اما اگر ادعای برنامه های ملی داریم باید گزارش دهی و نظارت آن نیز ملی باشد. در غیر این صورت نباید انتظار تحرک همه جانبه ملی و همراهی مردم، رسانه ها و افکار عمومی با دولت را داشت.
3- متاسفانه مسئولان ستاد فرماندهی حتی در سخنرانی های خود نیز چندان به روند اجرای اقتصاد مقاومتی و پروژه هایی که ذیل آن تعریف شده است اشاره نمی کنند. نگاهی به صفحه اول روزنامه های کشور طی همین سه ماه نشان می دهد که ذهن برخی از مسئولان بیش از آن که درگیر نحوه اجرای این برنامه ها باشد درگیر رونمایی از فسادها و کم کاری های گذشته است. افرادی در سطح رئیس جمهور یا معاون اول می توانند با تعدد تکرار مطالبات خود از دستگاه ها و اطلاع رسانی به مردم – حتی در سخنرانی های عمومی - به افکار عمومی در جهت منافع بلندمدت کشور خط داده و آنها را درگیر اقتصاد مقاومتی کنند.
اما عمدتا اتفاقاتی کاملا وارونه رخ می دهد؛ تلاش برخی در سخنرانی ها بیش از آن که توجه دادن فضای عمومی کشور به اقدامات در دست اجرا و مطالبه آن باشد، انحراف افکار عمومی از حال به گذشته است. موضوعی که هیچ ثمری برای مردم نخواهد داشت.
4- وقتی سخنرانی ها و جهت دهی ها بیش از آن که معطوف به حال باشد به گذشته مربوط است یک تخریب جدی در نیروهای ملی رخ می دهد. در واقع افکار عمومی همواره در 4 یا 8 سال قبل سیر می کنند. عمدتا همه درگیر این می شوند که: "منشاء فیش های نجومی آن دولت بود یا دولت قبلش؟ دکل الان کجاست؟ ماجرای سکه های هبه شده یا بالاکشیدن پول 4 پتروشیمی چه بود؟" نتیجه منطقی آن است که نیروهای اجرایی و نظارتی از تشویق ها، نظارت ها و کمک های کارشناسی افکار عمومی محروم می مانند چرا که آن ها در گذشته زندگی می کنند نه در حال.
5- متاسفانه نه تنها اطلاع رسانی انجام پروژه ها توسط ستاد فرماندهی به شدت ضعیف بوده است بلکه این ستاد نتوانسته است هیچ گونه ارتباط سازنده ای با مردم ایجاد کند. مثلا هم اکنون برخی از اقشار جامعه که خود را مقید به استفاده از کالای ایرانی می دانند با سوالات بسیاری مواجهند؛ "تا کی از کالای ایرانی استفاده کنیم؟ آیا خرید کالای کم کیفیت تر داخلی موجب ایجاد نوعی رانت و سوء استفاده و تنبلی برخی تولیدکنندگان داخلی نمی شود؟ کدام کالاها به واقع ایرانی اند؟ آیا حمایت از همه کالاهای ایرانی لازم است یا فقط باید بر کالاهای خاص تمرکز کرد؟" ستاد فرماندهی تاکنون چند اطلاعیه یا بیانیه برای پاسخ به این سوالات صادر کرده است؟ مثلا یک انتظار حداقلی این است که این ستاد با همکاری وزارتخانه های مربوطه، لیست صنایع مورد حمایت، مدت حمایت و چشم انداز رشد کیفیت آنها را منتشر کند تا مردم بدانند که خرید کالای ایرانی در مسیر اعتلای اقتصاد است نه اعطای رانت به برخی صنایع خاص در مسیری نامعلوم.
6- اگر اولویت اول کشور اقتصاد است و برنامه اصلی اقتصاد مقاومتی، باید تلاش ستاد فرماندهی در مسیری قرار گیرد که بحث های کارشناسی و گزارش های رسانه ای روزانه در مورد جزئیات برنامه ها و اقدامات اقتصاد مقاومتی شکل بگیرد. کاری که اصلا سخت نیست، حداقل انتظار این است که با حاشیه سازی، افکار عمومی از این اولویت ها منحرف نگردد. در عین حال در این حوزه ایرادهای جدی به دیگر دستگاه ها و همچنین رسانه ها نیز وارد است.
رصد گزارش های بسیاری از خبرگزاری ها و نشریات در یکی دو ماه اخیر نشان اندکی از پرداختن به موضوع اقتصاد مقاومتی دارد.
7- اگر خود دولت حساس سازی کافی افکار عمومی نسبت به اقتصاد مقاومتی را در دستور کار انجام ندهد هیچ بعید نیست که این 88 برنامه عملیاتی و آن 12 برنامه ملی هم بدون هیچ اثری به بایگانی سپرده شود. درست همانند آن 687 برنامه ای که در سال 93 تصویب شد اما هیچ خبری از آن نشد. 14 دیماه 93، پورمحمدی، معاون سازمان مدیریت در کنفرانس اقتصاد ایران با اشاره به اقدامات دولت در اجرای اقتصاد مقاومتی گفته بود که "به صورت کلی تاکنون 24 سیاست کلی، 96 هدف، 181 سیاست اجرایی و 687 برنامه برای تحقق سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی مورد تصویب شورای اقتصاد قرار گرفته است".
اگر پیگیری و گزارش دهی این برنامه ها در دستور کار قرار نگیرد این تحلیل بدبینانه قوت می گیرد که آقایان به "نسخه درمانی" معتقدند. یعنی معتقدند که همین که فلان برنامه طراحی و نسخه ای پیچیده شود کافی است. باز دو سال بعد که اعتراضی شد یا مطالبه ای ،دوباره یک برنامه دیگرِ 687 تایی یا 88 تایی یا ... طراحی و ارائه خواهد شد.
8- حرف آخر هم یادآوری یکی از مطالبات مقام معظم رهبری از مسئولان و متولیان اجرای اقتصاد مقاومتی است: "مرکز رصد قوی و بینایی وجود داشته باشد که به طور دقیق پیشرفت این کار را پایش کند؛ اطلاعات را گردآوری کنند، پردازش کنند، استنتاج کنند، احیاناً آن حرکتی را که باید در هر مقطعی و هر مرحله ای انجام بگیرد مشخص کنند، برای هر بخشی شاخص سنجش معین کنند و در نهایت اطلاع رسانی به مردم انجام بگیرد[3]". منتظر اطلاع رسانی دقیق مسئولان هستیم.
حسن رشوند در جوان نوشت:
پنجم مردادماه سالروز فتح آندلس به دست مسلمانان در سال 92 هجري ـ قمري است؛ فتحي كه ذرهذره بررسي پيروزي و شكست آن ميتواند براي امروز مسلمانان در هر نقطهاي از سرزمينهاي اسلامي درسآموز باشد.
در سال 92 هجري، مسلمانان تحت فرماندهي «طارق بن زياد» حركت براي فتح آندلس را آغاز كردند و در فاصله چهار سال، پيروزي را در سرزميني كه امروز دو كشور اسپانيا و پرتغال را در خود جاي داده است، رقم زدند. كاري كه مسلمانان براي پيروزي در آن روز انجام دادند امروز نيز ميتواند صرفنظر از فتح جغرافيايي كشورها، درس و روشي باشد براي مواجهه در شرايط سخت و رويارويي با دشمناني كه با همه ابزارها آمدهاند تا مسير حق را منحرف كنند. اينكه فرمانده جوان عمليات فتح آندلس پا به سرزمين ناشناختهاي بگذارد و براي ايستادگي تا پاي جان سربازانش، كشتيهاي حامل سربازان و آذوقههاي آنها را آتش زده و اميد ظاهري نيروي رزمنده اين جنگ نابرابر را نااميد كند و تنها راه پيروزي را ايستادگي در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح از تجهيزات و ساز و برگ نظامي روز اعلام كند، فقط از يك انسان معتقد به آرمانها بر ميآيد.
طبيعي است نيروي معتقد به هدف مقدس، آرمانهاي خود را فراتر از دستيابي به اهداف كوچك ميپندارد و هر حركت هدفمند براي رسيدن به اين آرمانها را با وجود درك از سختيهاي پيشرو، دنبال خواهد كرد. اما چه شد كه در فاصله 8 قرن سيادت مسلمانان پيروز در چنين عرصهاي، آنان سر تسليم در مقابل رقيب و دشمن خود فرود آوردهاند؟ برخي رفتارهاي مسلمانان پس از فتح آندلس نيز آموزنده بود و همين رفتارها بود كه منجر به گرايش مردم آن سرزمين به اسلام گرديد.
رفتارهايي از جنس اينكه مسلمانان پس از پيروزي، مسيحيان و يهوديان اين سرزمين را تضمين كرده و با گرفتن جزيه و خراج اسلامي، آنها را در پناه خود در آوردند، باعث شد در سايه همين تفكر منطقي و متمدنانه، بنيانگذاران تمدن نوين اروپايي چون «دكارت» از پاريس با پاي پياده تا «طليطله» را پيموده تا در مدارس عربي «طليطله» با زبان عربي آشنا شود و از جهالت قرون وسطياي اروپا رهايي يابد.
اما دوران تلألؤ مسلمانان در آندلس زود سپري شد و مسيحياني كه بناي دشمني با مسلمانان را گذاشته بودند براي باز پسگيري آندلس يك راهبرد سه مرحلهاي را طراحي و اجرا نمودند. در مرحله اول، تبليغ و ترويج افكار و انديشههاي مسيحيت با هدف ايجاد تزلزل در عقايد جوانان مسلمان و سست نمودن آنان در پايبندي به احكام ديني در دستور كار قرار گرفت و در مرحله دوم؛ با نفوذ در امر حياتي و مهم تعليم و تربيت جوانان مسلمانان از طريق گرفتن امتياز باز كردن مدارس مجاني با هدف تعليم مطالب انحرافي و القاي شبهات در جوانان مسلمان و در گام سوم؛ با توسعه روابط تجاري با مسلمين با هدف ترويج فساد و بيبندوباري در زمامداران و به ويژه جوانان مسلمان آندلس، چنان فضايي را ايجاد كردند كه همچون موريانه پايههاي حكومت مسلمانان در اين منطقه سست شد و حكومت 770 ساله مسلمانان در اين منطقه استراتژيك و پل ارتباط با دنياي غرب فروپاشيد.
نتيجه مراحل سهگانه مذكور كه جملگي در يك راهبرد اساسي براي فروپاشي آندلس اسلامي و خارج كردن اين سرزمين از دست مسلمانان خلاصه ميشد، تخدير افكار و انديشههاي مسلمانان بود. امروز اگر از سر تأمل به روند فروپاشي حكومت مسلمانان در آندلس نگريسته شود ميتوان آنچه در آن مقطع رخ داد را در جاي جاي سرزمينهاي اسلامي مشاهده كرد. آن روز ميگساري در ميان مردم عياش آندلس از حالت خفا به يك عمل عمومي و علني تبديل شد و جوانان ميگسار و بيبند و بار، روش پدران خود را حقير شمرده و آنان را نادان و دور از تمدن ميخواندند و لباس ساده خود را كه نشان متانت و پاكي بود از تن برون كردند و جامه وابستگي، خودباختگي در غيريت و بيحيايي را بر تن كردند و دختران زيباي اروپايي مأموريت يافته بودند تا جوانان مسلمان را دلرباي ظواهر فريبنده خويش كنند و جوان مسلمان تا نيمههاي شب در مهمانخانههاي فساد سرگرم گناه بودند، همه و همه زمينه فروپاشي نظام اسلامي در آندلس را فراهم كرد و تكتك نسخههاي آن زمان، امروز با گذشت 15 قرن در جوامع اسلامي پيادهسازي ميشود.
آنچه امروز در كشورهاي خوابيده روي سرمايههاي نفتي در حوزه خليج فارس يا كشورهاي اسلامي جذاب براي توريسمهاي اروپايي و غرب كه جهت عياشي و خوشگذراني روانه اين سرزمينها ميشوند، علائم يك شكست مهيب از نوع شكست مسلمانان در مقابل دنياي غرب است كه آن روز جامعه اسلامي آندلس را از درون تهي كرد و امروز نوك پيكان خود را به سمت جوامع نيمهمدرن عصر حاضر در جوامع اسلامي نشانه گرفته است.
هشدار رهبر معظم انقلاب در ديدار نمايندگان مجلس دهم در خرداد امسال، با اين عنوان كه «ولنگاري و بياهتمامي در امر فرهنگ وجود دارد؛ چه در توليد كالاي فرهنگي مفيد كه كوتاهي ميكنيم، چه در جلوگيري از توليد كالاي فرهنگي مضر كه كوتاهي ميكنيم» نشان از آن دارد كه جنگ فرهنگي غرب در سال 869 قمري با شكست مسلمانان در آندلس پايان نيافته است و همان راهبردهاي سه مرحلهاي مسيحياني كه با ايجاد تزلزل در عقايد جوانان و سست كردن آنان در پايبندي به احكام ديني در دستور قرار گرفته بود و با نفوذ در امر حياتي تعليم و تربيت جوانان مسلمان باعث انحراف در مسير تربيت آنها با آموزههاي اسلامي شده بودند و يا با توسعه روابط تجاري و قراردادهاي اقتصادي زمينه طمع و فساد را در مسلمانان فراهم آوردند، امروز هم همان سه راهبرد دقيقاً دنبال ميشود.
اينكه مقام معظم رهبري از وضعيت تدريس زبان انگليسي آن هم در مهدهاي كودك احساس نگراني ميكنند يا ميفرمايند «گاهي اوقات مشكلات فرهنگي موجب شده كه من شب خوابم نبرده» و براي برونرفت از اين مشكلات، ميفرمايند «توليد كالاهاي فرهنگي سالم در زمينههاي مختلف و جلوگيري از توليد كالاهاي مضر فرهنگي، جزو كارهاي اساسي است» نشان از آن دارد كه ميتواند آندلسي كردن جامعه ايران يك خطر جدي باشد. امروز هر سه مرحله اندلسي كردن جامعه ايران در دستور كار غرب قرار گرفته است.
از همين منظر است كه رهبر عظيمالشأن انقلاب در نحوه مواجهه با دنياي غرب، علاوه بر صيانت كشور به ويژه جوانان از افتادن در دام پديدههاي فساد اخلاقي، نگران نوعي نفوذ دشمن از بستر اقتصادي در قالب روابط تجاري و انعقاد قراردادهاي اقتصادي هستند، چرا كه تجربه گذشته ثابت كرده است در صورت بيتوجهي به اين مقولات مهم، سرنوشتي جز فروپاشي نظام سياسي از نوع آندلس براي هر كشور با هر ظرفيتي دور از انتظار نيست.
نبايد فراموش كرد كه دشمن هم سرمايه مادي خويش را بسيج كرده تا جوامع اسلامي را دچار فروپاشي كند و براي ايران اسلامي برنامهريزي منسجمي را دنبال ميكند. اينكه «مرداك» يهودي سرمايهگذار اول رسانهاي دنيا با صراحت اعلام ميكند بايد كاري كنيم پديدهاي به نام حجاب جايگاهي در بين زنان ايراني نداشته باشد و پايين كشيدن روسري زنان يك مفهوم را در ذهن متبادر ميكند كه دشمن با همه توان براي فروپاشي نظام اخلاقي ايران در تلاش است و خطر آندلسي كردن جامعه ايران، يك خطر جدي است.
احمد رضا هدايتي در رسالت نوشت:
بي شک قديمي و مستهلک بودن ماشينآلات و تجهيزات يکي از علل اصلي رکود در بخشهاي مختلف صنعتي، عمراني، کشاورزي و ساير بخشهاي توليد است و اين مسئله در کنار ساير مشکلات مرتبط با اين موضوع، امکان رقابت کمي، کيفي و حتي تا حدود زيادي امکان کاهش هزينههاي توليد را از صاحبان صنايع، پيمانکاران و فعالان عرصه کشاورزي سلب كرده است.
به همين دليل بسياري از صاحبنظران حوزه اقتصاد، توصيه ميکنند براي رفع مشکل در شرايط فعلي بايد عمده تلاشها بر وارد كردن ماشينآلات و تجهيزات مدرن متمرکز شود، اين راهبرد در مورد برخي از تجهيزات خاص و انحصاري که توليد آنها در کشور مقرون بهصرفه نيست، اجتنابناپذير است و اين نکتهاي است که نهتنها در مورد کشور ما بلکه در مورد تمام کشورهاي جهان مصداق دارد.
البته انقلاب اسلامي در طول حيات با برکت خود ثابت کرده که ميتواند در هر موضوعي که اراده کند، راه صدساله را يک شبه طي نمايد و افتخارات کسب شده در زمينه علوم مختلف از جمله؛ دانش هستهاي، نانو، پزشکي، سلولهاي بنيادين و شبيهسازي يا صنايع دفاعي، صنايع موشکي، صنايع هوا فضا، صنايع اپتيک، ليزر و ساير صنايع، گواهي بر اين مدعاست.
البته انقلاب اسلامي در طول حيات با برکت خود ثابت کرده که ميتواند در هر موضوعي که اراده کند، راه صدساله را يک شبه طي نمايد و افتخارات کسب شده در زمينه علوم مختلف از جمله؛ دانش هستهاي، نانو، پزشکي، سلولهاي بنيادين و شبيهسازي يا صنايع دفاعي، صنايع موشکي، صنايع هوا فضا، صنايع اپتيک، ليزر و ساير صنايع، گواهي بر اين مدعاست.
بنابراين هماکنون اين سؤال مطرح است که با وجود تمام ظرفيتهاي مورداشاره چرا هيچگاه، هيچيک از صاحبنظران و مسئولين عرصه اقتصاد از ضرورت بسيج منابع براي توليد ماشينآلات و تجهيزات بهويژه
ماشين آلات و تجهيزات سنگين و پيچيده در داخل کشور سخني به ميان نميآورند؟ تا کي قرار است وارد کننده وسايل مذکور و فناوريهاي نوين از ديگر کشورها باشيم؟ چرا براي توليد اين امکانات در جهت رفع نياز داخلي و حتي صادرات تدبيري انديشيده نميشود؟ چرا ايران تاکنون نتوانسته در بازارهاي بينالمللي عرضه فناوريهاي نوين و ماشينآلات و تجهيزات يا حتي در بازار لوازم خانگي، سهم قابل توجهي در حد يک برند قدرتمند را کسب نمايد؟
بهعنوان مثال؛ اين سؤال مطرح است که سهم ايران در صنايع هايتک، صنايع الکترونيکي، ابزار دقيق، تجهيزات پيشرفته و پيچيده فني مهندسي، تجهيزات پالايشگاهي، ساخت ماشينآلات سنگين راهسازي، خودروهاي سنگين و نيمهسنگين ترابري، صنايع بستهبندي، صنايع جانبي پتروشيمي و موارد مشابه آن در رقابتهاي بينالمللي يا در بازار داخلي چقدر است.
کمکاري و کمتوجهي در اين زمينه از يکسو و اصرار بيش از حد بر واردات از سوي ديگر، اين شبهه را ايجاد ميکند که اگر اين شرايط حاصل يک غفلت سهوي نباشد، حتماً نتيجه تباني گروههاي فرصتطلبي است که پرداختن به موضوع، منافع آنها را در معرض خطر قرار ميدهد و بايد دست آنها از مديريت بر موضوع قطع شود و اين در حالي است که بررسي پيامهاي مردمي در واکنش به اخبار و مطالب اقتصادي منتشره در رسانهها، بيانگر اين واقعيت است که هماکنون اين موضوع به يک دغدغه عمومي و مطالبه جدي از سوي جامعه تبديل شده است.
بنابراين پيشنهاد ميشود وزارت علوم، تحقيقات و فناوري از طريق طراحي برنامههاي آموزشي مناسب و ايجاد رشتههاي تحصيلي جديد و حتي برگزاري مسابقات علمي در زمينه طراحي و ساخت ماشينآلات و تجهيزات، بنياد ملي نخبگان از طريق شناسايي و ترغيب نخبگان به حضور فعال در اين بخش، وزارت صنعت، معدن و تجارت همزمان با اتخاذ تدابير لازم براي جلوگيري از واردات بيرويه، از طريق بسترسازي براي جذب علاقهمندان سرمايهگذاري در اين حوزه و حمايت از آنها، رسانه ملي از طريق کمک به آموزش و فرهنگسازي و ساير دستگاهها متناسب با حدود اختيارات و وظايف محوله، در اسرع وقت اين مهم را در دستور کار قرار دهند.
کلام آخر اين که؛ تحقق اين موضوع بعد از توکل به خدا، مستلزم خودباوري و اعتماد به متخصصين، دانشمندان و نيروهاي جوان و مستعد کشور و اتکاء به منابع و امکانات درونزاي کشور و همچنين نگاه واقعگرايانه به رفتارهاي ناعادلانه کشورهاي سلطهگر و معادلات ظالمانه حاکم و نيز تعاملات بينالمللي جاري در سطح جهان است.
بهمن کشاورز در ایران نوشت:
اینکه افراد در قبال خدمتی که ارائه میدهند دستمزد بگیرند، امری طبیعی است و خلاف آن غیر عادی به نظر میرسد. همچنین تناسب آنچه در قبال خدمت افراد پرداخت میشود با آثار و نتایج خدمات آنها از یک سو و تعب و رنجی که بر آنها تحمیل میشود از سوی دیگر محل تردید نیست. مسلم است بین آنچه که کارگر ساده و عادی دریافت میکند با چیزی که فرد متخصص دارای تحصیلات عالیه و تجربه طولانی میگیرد، تفاوت وجود دارد و باید وجود داشته باشد. در غیر این صورت مطمئناً رشد اقتصادی متوقف میشود و متخصصان و افراد کارآمد به جایی میروند که این تفاوت و فاصله [به طور معقول] وجود داشته باشد.
استفاده از انواع وسایل در مبارزات سیاسی به هر حال امریست موجود وغیرقابل انکار. در نهایت در این مورد نیز چون سایر موارد رعایت انصاف و جوانمردی لازم است. همچنین در برخوردهای سیاسی آنجا که امکانات تبلیغ و خبررسانی محدود است، باید رعایت اصل تناظر مد نظر باشد. به عبارت دیگر وقتی یک طرف به برخی از افراد چیزی میگوید باید به طرف یا اطراف دیگر نیز این مجال داده شود که نقیض مطالب گفته شده را با همان وسایل و همان ابعاد بیان کنند و در عین حال از تبعات این تبیین نیز ترسی نداشته باشد.
اگر چنین شود، هر نوع افشاگری و فاشگویی میتواند سازنده باشد اما اگر مطالبی گفته شود و در اذهان تصاویری ایجاد کند، ولی به طرف این مطالب این مجال داده نشود که با ابزارهای مشابه و وسعت همانند بیان مطلب اصلی از خود دفاع کند، آنگاه صرفاً با یک حمله و تخریب یکسویه مواجه خواهیم بود، نه افشاگری سازنده.
بنده خوانده و شنیدهام که ماجرای حقوقهای گزاف سابقهای بیش از 10 سال دارد و در عین حال گفته میشود برخی از این پرداختها هم مجوز قانونی داشته و هم در آنها مقدمات شرایط پرداخت رعایت شده است. تا این زمان در این خصوص توضیح مقنعی ندیدهام. همچنین گفته نشده اگر در این مورد کجروی وجود داشته، چرا سازمانهای نظارتی به موقع عکسالعمل نشان ندادهاند.
درخصوص بخش خصوصی اعم از بانکها یا شرکتهای بزرگ و امثال آنها این نکته گفتنی است که هیأت مدیره و مجمع عمومی آنها باید در این خصوص اظهارنظر کرده و تصمیم بگیرد. اگر مالیات دولت را داده باشند و قواعد قانون تجارت را رعایت کرده باشند، صرفاً به خاطر اینکه قدر مطلق عددی حقوقهایشان بالا است، نه قابل سرزنش هستند و نه درخور تعقیب. به طریق اولی نیز دریافت کنندگان هم وضع مشابهی دارند.
حاصل اینکه میپذیریم اگر مسائل رفاهی از هر قبیل نظیر آموزش عمومی، بهداشت و تندرستی، بازنشستگی و امثال اینها به طور یکسان و عادلانه در اختیار همگان باشد، آنگاه میتوان توقع داشت فاصله وجه دریافتی کارگر شاغل در یک کارخانه اتومبیلسازی با طبیب جراح قلب کاملاً قابل توجیه و قبول باشد. آنگونه که شنیدهام مثلاً در سوئد چنین است. اما در جامعهای که مبتنی بر اقتصاد آزاد و نه کاملاً منطبق بر اشاعه رفاه کلی برای همگان است، تفاوت درآمدها و دریافتیها امری طبیعی است و نمیتوان آن را محمل زد و خوردهای سیاسی قرار داد.
بدیهی است حرکت جامعه به سوی هدفی این گونه بدون تردید سازنده بوده و وظیفه دولتهاست آنگونه که در اصل سوم قانون اساسی آمده است، تبعیضها را در سطح ملی منتفی کنند. مضافاً اینکه مهمترین نکته در این بین آن است که موضوع حقوقهای کلان تبدیل به ابزاری برای تسویه حسابهای سیاسی و غلبه بر رقیب تبدیل نشود. هر گروه و تفکری که معتقد به حل این مشکل و خطرساز بودن ادامه آن برای جامعه و کشور است، باید در عمل هم مسأله را به عنوان یک موضوع ملی دیده و برای اصلاح آن عمل کند. بخصوص که سخنگوی دستگاه قضا هم تأکید کرده است همه در ماجرای فیشهای حقوقی غفلت داشتهایم.
رضا نصری در شرق نوشت:
یکی از اصطلاحاتی که اخیرا به ادبیات سیاسی آمریکا اضافه شده، اصطلاح «Nuclear snapback» یا «بازگشتپذیری هستهای» است. این اصطلاح اشاره به قابلیت جدیدی دارد که - به گمان برخی استراتژیستها و اتاقفکرهای آمریکا - ایرانِ پس از برجام به آن مجهز شده است. درواقع، جریان ایرانستیز در واشنگتن گلایهمند است که به برکت «برجام»، ایران توانسته در ازای امتیازهای «فنی» اندکی که به طرفِ مقابل واگذار کرده است، به این قابلیت دست پیدا کند که با تهدید ایالات متحده به «Nuclear snapback» (یا تهدید به بازسازی تمام توان هستهای خود) عملا قابلیت قانونگذاری کنگره درباره خود را (ولو در موارد غیرهستهای) خنثی سازد.
به عبارت دیگر، جریان ایرانستیز از این امر شکایت دارد که پس از برجام – بهدلیل فضای روانی و سیاسیای که خطر «بازگشتپذیری هستهای» به وجود آورده است و همچنین به دلیل محدودیتهای حقوقی پدید آمده در سطح بینالمللی - قوه مقننه آمریکا دیگر قادر نیست مانند گذشته از اختیار قانونگذاری خود بهطور تمام و کمال علیه ایران استفاده كند. به بیان سادهتر، همانطورکه «مارک دوبوویتز»، رئیس سازمان FDD و یکی از شاخصترین چهرههای ضدایرانی در واشنگتن، در آخرین جلسه استماع کنگره به آن اشاره كرد، تهدید به تصویبِ قانون جدید کماکان پا برجاست؛ اما از زمان تصویب برجام تا کنون-در عمل - هیچ قانونی علیه ایران به سرانجام نرسیده است.
درواقع، اگر بخواهیم به مناسبت سالگرد برجام، تنها یک دستاورد مهمِ آن را نام ببریم، شاید آن دستاورد حقیقتا همین ضربه ساختاری و سنگینی است که برجام به سازوکار تصویب قانونگذاری علیه ایران در نظام حقوقی آمریکا وارد کرده است. سابقا، در ایالات متحده، هر سناتور یا نماینده مجلسی که اراده میکرد میتوانست - در کوتاهترین زمان - تمام سازوکارهای حقوقی و سیاسی این کشور را (در سطح دولت فدرال، کنگره و دولتهای ایالتی) بسیج كند و - بدون کوچکترین مقاومتی - طرحهای امنیتی و اقتصادی خود را در قالب مصوبات الزامآور علیه ایران - با همراهی و هماهنگی تمام بازیگران - به اجرا بگذارد.
اما امروز هم دولت ایران، هم دولتهای اتحادیه اروپا و هم جریانی که در درون آمریکا خواهان تنشزدایی با ایران است، یک سند سیاسی-حقوقی به اسم «برجام» - با ظرفیتهای درونیاش از قبیل «Nuclear snapback» - و یک قطعنامه الزامآور شورای امنیت به اسم قطعنامه ۲۲۳۱ در دست دارد که میتواند به وسیله آن از تصویب طرحهای ضد ایرانی در کنگره یا از اتخاذ اقدامات تحریکآمیز جریان متخاصم، جلوگیری كند.
نمونههای طرحهای خصومتآمیز معطلمانده پسابرجام نیز کم نیستند. در این راستا، طرحهای قانونی که به بهانه کمک ایران به دولت سوریه در کنگره مطرح شد، طرحهایی که با مستمسک قرار دادن حمایت ایران از تروریسم تدوین شد؛ طرحهایی که برای ممانعت از همکاری بانکها و بنگاههای مالی با ایران تنظیم شد، طرحهایی که برای محدودسازی بیشتر سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن نوشته شد، طرحهایی که برای مقابله با برنامه موشکی ایران پیشنهاد شد، طرحهایی که به بهانه اِعمال نظارت بر اجرای برجام آماده شد، طرحهای «حقوقبشری»، و حتی طرحهایی که برای تمدید قانون Iran Sanctions Act (که ماه دسامبر ۲۰۱۶ منقضی میشود) در دستورکار قرار گرفت، همگی از جمله طرحهایی هستند که...
... یا با تهدید رئیسجمهور به اِعمال «وتو» یا با کارشکنی طرفداران برجام در درون کنگره یا با فشارهای آشکار و پنهان دیپلماتیک با استفاده از اهرم برجام ناکام ماندند. در همین راستا، هفته گذشته، جن شاکوسکی، نماینده دموکرات کنگره از ایالت ایلنوی، اطمینان داد طرح «قانون ممانعت از فروش بوئینگ به ایران» نیز، مانند هر طرح دیگری که مغایر با برجام باشد، به سرانجام نخواهد رسید. به واقع، جریان ضدایرانی و لابیهای صهیونیستی در واشنگتن که پس از دو دهه تلاش و میلیاردها دلار سرمایهگذاری در کاپیتول هیل، توانسته بودند امر قانونگذاری در رابطه با ایران را عملا در دست بگیرند، امروزه قدرتشان را - به اعتراف خودشان - در حد «نمایش قانونگذاری» - یا ادای قانونگذاری برای ایجاد جنگ روانی - تقللیل یافته میبینند.
نمونههای طرحهای خصومتآمیز معطلمانده پسابرجام نیز کم نیستند. در این راستا، طرحهای قانونی که به بهانه کمک ایران به دولت سوریه در کنگره مطرح شد، طرحهایی که با مستمسک قرار دادن حمایت ایران از تروریسم تدوین شد؛ طرحهایی که برای ممانعت از همکاری بانکها و بنگاههای مالی با ایران تنظیم شد، طرحهایی که برای محدودسازی بیشتر سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن نوشته شد، طرحهایی که برای مقابله با برنامه موشکی ایران پیشنهاد شد، طرحهایی که به بهانه اِعمال نظارت بر اجرای برجام آماده شد، طرحهای «حقوقبشری»، و حتی طرحهایی که برای تمدید قانون Iran Sanctions Act (که ماه دسامبر ۲۰۱۶ منقضی میشود) در دستورکار قرار گرفت، همگی از جمله طرحهایی هستند که...
... یا با تهدید رئیسجمهور به اِعمال «وتو» یا با کارشکنی طرفداران برجام در درون کنگره یا با فشارهای آشکار و پنهان دیپلماتیک با استفاده از اهرم برجام ناکام ماندند. در همین راستا، هفته گذشته، جن شاکوسکی، نماینده دموکرات کنگره از ایالت ایلنوی، اطمینان داد طرح «قانون ممانعت از فروش بوئینگ به ایران» نیز، مانند هر طرح دیگری که مغایر با برجام باشد، به سرانجام نخواهد رسید. به واقع، جریان ضدایرانی و لابیهای صهیونیستی در واشنگتن که پس از دو دهه تلاش و میلیاردها دلار سرمایهگذاری در کاپیتول هیل، توانسته بودند امر قانونگذاری در رابطه با ایران را عملا در دست بگیرند، امروزه قدرتشان را - به اعتراف خودشان - در حد «نمایش قانونگذاری» - یا ادای قانونگذاری برای ایجاد جنگ روانی - تقللیل یافته میبینند.
اذعان به این واقعیت جدید میتواند برای سرمایهگذاران خارجی که مایلند وارد بازار ایران شوند بهشدت اطمینانبخش باشد. در نتیجه، لازم است مسئولین کشور، برای بهرهبرداری حداکثری از ظرفیت بهوجودآمده، دستکم سه اقدام را مدنظر داشته باشند: اول اینکه لازم است وزارت امور خارجه و سایر نهادهای مسئول جذب سرمایه خارجی، این وضعیت جدید یا این «توان تقلیلیافته» کنگره را به سرمایهگذاران خارجی، در جلسات بسته و علنی، به وضوح نشان دهند و مکررا یادآوری کنند. حقیقت این است هر طرح قانونی که با جنجال در کنگره مطرح میشود و متعاقبا در برابر «برجام» فرو مینشیند، به مثابه امتیاز مثبتی است که باید به نفع ایران در جدول محاسبات سرمایهگذاران خارجی ثبت گردد تا بهتدریج ناتوانی کنگره برای سرمایهگذاران مشتاق، محرز شود. اثبات این وضعیت جدید در آمریکا نیز کار مشکلی نیست.
کافی است الگوی رفتاری و شیوه قانونگذاری کنگره را در دوران پیش از برجام با آنچه امروز شاهدش هستیم مقایسه کنند. دوم اینکه، همانطور که ذکر شد، بعد از برجام، کنگره آمریکا از یک قابلیت حقیقی و یک ظرفیت آسیبرسانی واقعی که با قانونگذاری محقق میشد - به اذعان شاخصترین چهرههای خود - به یک قابلیت مجازی و یک ظرفیت آسیبرسانی «روانی» تنزل پیدا کرده است. به عبارت دیگر، قانونگذاران ضدایرانی آمریکا، بیش از اینکه بتوانند مانند گذشته از سلاح «قوانین الزامآور» و قوانین فرامرزی Extraterritorial laws علیه ایران استفاده کنند، برای آسیبرسانی به اجرای کامل برجام و کارشکنی در امر سرمایهگذاری خارجی در ایران، به ناچار به ابزار «فضاسازی» روی آوردهاند. طبیعتا، برای مقابله با آنها و نیز خنثیسازی برنامههایشان، مقامات رسمی ایران باید با همان ابزار «فضاسازی» راه را برای سرمایهگذاران خارجی هموار كنند.
در این راستا، هرگونه اقدام یا اظهار موضعی از سوی مقامات مسئول که تداعیگر «بیثباتی فضای داخلی»، «موقتبودن برجام» یا «شکست برجام» باشد، تنها به تقویت قابلیتهای باقیمانده قانونگذاران متخاصم آمریکایی کمک خواهد کرد. سوم اینکه لازم است رسانههای داخلی - به ویژه رسانه ملی - به افکار عمومی داخل کشور این حقیقت را یادآوری کنند که خنثیسازی تحریمهای پیچیده و چندلایه گذشته، مستلزم اقدامات پیچیده و چند لایهای است که خوشبختانه «برجام» زمینه آن را فراهم كرده است.
افکارعمومی باید بداند امروز به برکت برجام، جریانها و کشورهای متخاصم از بسیاری از اهرمهای گذشته خود - مانند اهرم قانونگذاری در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی- محروم شدهاند و دیگر به هیچ عنوان قابلیت آسیبرسانی گذشته را ندارند.
اما اجرای کامل برجام و بهرهبرداری از مزایای اقتصادی آن، مستلزم شکستن لایههای ثانویه تحریمها - یا همان لایه «فضای روانی» - است که حفظ و تشدید آن امروزه در اولویت برنامههای جریان متخاصم در واشنگتن قرار گرفته است. در نتیجه، اطلاعرسانی داخلی نیز باید پیرو این اصل باشد که هر آنقدر به حاصلخیزبودن «برجام» ایمان داشته باشیم، همانقدر از آن بهره خواهیم بُرد.
احمد شيرزاد در آرمان نوشت:
رئیس سازمان انرژي اتمي خبردادند كه ايران وارد پروژه گداخت هستهاي خواهد شد. نويسنده اين قلم به بهانه عنوان شدن بحث گداخت قصد دارد درباره پروژه گداخت هستهاي توضيحاتي به خوانندگان ارائه دهد. درابتدا لازم است مقدمه كوتاهي درباره تفاوتهاي شكاف وگداخت هستهاي عنوان شود. اتمهايي موجود درطبيعت درجدولي به نام جدول مندليف از اتمهاي سبك تا اتمهاي سنگين طبقهبندي شدهاند. سبکترين اتم در اين جدول هيدروژن است كه هسته آن ازيك پروتون تشكيل شده، اگر درجدول مندليف به عنصر اورانيوم برسيم از اين درجه به بعد به عناصرسنگين خواهيم رسيد.
عناصر سنگين پايدار نيستند و اصطلاحا واپاشي ميكنند. به همين جهت درطبيعت اگرعنصرسنگين خلق شده باشند، بعد ازمدت كوتاهي واپاشي كرده و ما امروزآثارآن واپاشي را مشاهده ميكنيم. تنها عنصر باقي مانده از عناصر سنگين وآخرين حلقه اين دسته از عناصر اورانيوم است كه به مقدار كمي درطبيعت باقي مانده است. اگرعناصر سنگينتر از اورانيوم واپاشي كنند از خود انرژي خواهند داد. همچنين عناصر سبك مانند هيدروژن اگر به هم جوش بخورند نيز انرژي ازآنها خارج خواهد شد.
پديده اول را شكافت هستهاي و پديده دوم راگداخت هستهاي مينامند. و هردوي اين موارد ميتواند منشأ توليد انرژي باشند. براي شكافت هستهاي از نيروگاههاي هستهاي متعارف استفاده شده و به شكل ديگري درقالب بمب هستهاي نيز از شكافت هستهاي استفاده ميشود. اما بحث گداخت هستهاي، بحث كاملا متفاوتي است وشرايط براي جوش خوردن عناصر سبك وتشكيل عناصر سنگين وگرفتن انرژي، شرايط بسيار دشواري است كه تنها درهسته داخلي ستارهها اتفاق ميافتد. درواقع گرماي خورشيد حاصلگداخت هستهاي است وعناصر هيدروژن داخل مركز خورشيد به هم جوش خورده وتشكیل انرژي ميدهند.
بنابراين بر روي زمين ماده اوليه توليد انرژي ازگداخت كه هيدروژن است به فراواني يافت ميشود اما ايجاد شرايطي كه بتوان هيدروژنها را با هم جوش داد و انرژي گداخت از آن به دست آورد، بسيار سخت است. ازحدود پنج دهه قبل تا به امروز در دنيا برنامههايي طراحي شده كه بتوانند چنين شرايطي را ايجاد كنند. زيرا اين پروژه نياز به ايجاد دماي چند ميليون درجه و محيطي دارد كه آن دما را تحمل كند.
بنابراين بايد ذرات را با ميدانهاي مغناطيسي معلق نگاه داشت تا به اين سمت حركت كرد. ابزارهايي در اين مورد وجود دارند كه بتوان به وسيله آن ميدانهاي مغناطيسي قوياي ايجاد كرد كه بتوان آن شرايط مطلوب براي گداخت ايجاد كرد، تا به امروز اين برنامه به موفقيتي درمقياس اقتصادي منجر نشده و بشرنتوانسته نيروگاه توليد انرژي به روشگداخت طراحي كند وتنها درمقياسهاي كوچك آزمايشگاهي پروژه گداخت تا حدودي موفق بوده است.
درحال حاضر طرحي بين چند كشور اروپايي وجود دارد كه محققان اروپايي معتقد هستند كه اگرمقياس دستگاهها را بزرگ كنيم، ميتوانيم درمقياس بزرگترشرايط پلاسما«شرايط مشابه مركز خورشيد» را ايجاد كنيم. صحبتيكه ازسوي آقاي دکترصالحي مطرح شده بسيار اميد بخش است واحتمالا توافق شده كه ايران به اين پروژه بپيوندد و اين بدان معناست كه سازمان انرژي اتمي خواهد توانست با سازمانهاي بينالمللي دراين رابطه همكاري كند. قابل ذكر است كه بين مساله گداخت هستهاي وشكافت به لحاظ فني هيج نوع اشتراكي وجود ندارد.
در گذشته بعضي ادعاهايي از سوي كاركنان انرژي اتمي مطرح بود كه قصد داريم از پروژه شكافت به گداخت هستهاي برسيم در صورتي كه اين دو پروژه دو پروژه جدا از هم است و شايد تنها وجه مشترك آن توليد انرژي باشد. اما اينكه ايران به مسيرهاي ديگر به غير ازمسير غنيسازي وشكافت اورانيوم وبحثهايي كه به لحاظ سياسي درگذشته براي ما مشكلاتي ايجاد كرده بود به سوي مسيرهايي كه حساسيتي بر روي آن وجود ندارد و هدف توليد انرژي را در نظر دارد پيوسته است، مفيد است و محققان و نيروهاي علمي از اين موضوع خوشحال خواهند شد. زيرا اينگونه بحثها و تصميمات نويد بخش فعاليت علمي جديدي خواهد بود و از طریق ايران و محققان ايراني ميتوانند با مراكز علمي جهان ارتباط داشته باشند.
عبدالله ناصري در اعتماد نوشت:
در انتخابات سال ٩٢ جريان اصلاحات با حمايت از آقاي روحاني در مقابل نامزدهاي متعدد اصولگرايي راه پيروزي حسن روحاني را گشود. اين حمايت در زمان صدارت آقاي روحاني در سه سال گذشته ادامه يافت و همانگونه كه همه شخصيتهاي اصلاحطلب اذعان دارند اين حمايت را در سال ٩٦ هم از آقاي روحاني ادامه خواهند داد. يقينا نامزد انتخاباتي اصلاحطلبان در سال ٩٦ آقاي روحاني خواهد بود. با اين حال در تمام طول رياستجمهوري آقاي روحاني اصلاحطلبان نقدهاي مشفقانه خود را نسبت به دولت ابراز داشتهاند.
آقاي روحاني و اصلاحطلبان هيچگاه موافق نامحرم انگاشتن مردم نبوده و نيستند و از اين رو هم در عرصه رسانهاي و هم در جلسات خصوصي پيشنهادات و انتقادات خود را به آقاي روحاني و اعضاي كابينه منتقل ميكنند. گفتوگوها و مصاحبههايي كه اصلاحطلبان در سراسر كشور با رسانهها داشتهاند به روشني دال بر حمايت بدون و كم و كاست از آقاي روحاني است چرا كه اصلاحطلبان معتقدند كه فاصله گرفتن از آقاي روحاني به ضرر منافع ملي است. آقاي روحاني بهترين شخص براي اداره چهار ساله ديگر قوه اجرايي كشور خواهد بود.
آقاي روحاني در وهله اول و بعد هم تا حدودي دولتمردان نقدهاي اصلاحطلبان را نقدهايي مشفقانه ميدانند و آنها را مورد توجه قرار ميدهند اما نقدهاي جريان تندرو و افراطي نقدهايي كاملا در چارچوب منافع ملي نيست و فقط در راستاي منفعل كردن دولت و يك دورهاي كردن آن صورت ميگيرد. مردم، اصلاحطلبان و هواداران دولت و حتي اصولگرايان معتدل نسبت به اين نوع نقدها بدبين هستند.
بارها اصلاحطلبان مطرح كردند كه اگر در بحث فيشهاي حقوقي نجومي دولت روحاني از همان ابتدا هوشمندانه رفتار ميكرد و سازمان مديريت و برنامهريزي يا شوراي حقوق و دستمزد و هر نهادي كه مسووليت حقوق و دستمزدها را دارد با اين پديده كه يادگار دولت پيشين بود به مقابله برميخاست، امروز چنين مشكلاتي براي دولت به وجود نميآمد.
متاسفانه امروز هزينههاي مديريت نادرست و اشتباهات دولت پيشين در اين خصوص به پاي دولت آقاي روحاني نوشته شده است. اگرچه مجلس نهم موانعي زيادي را بر سر راه دولت آقاي روحاني ايجاد كرد و وزراي بسياري را استيضاح كرده و به وزرا راي اعتماد نداد اما به هر حال در يك سال باقيمانده از عمر دولت كه مجلسي همسو با دولت روي كار آمده اين انتظار وجود دارد كه تغييراتي در كابينه ايجاد شود. تغيير و تحول دولت در اين يك سال باقيمانده ميتواند به سود و منفعت آقاي روحاني براي خرداد ٩٦ صحنه را رقم بزند.
همچنين بخشي از اصلاحطلبان كه با نام فراكسيون اميد در مجلس حضور دارند نيز بايد در مجلس به طور جدي براي فضاسازي به نفع دولت و پاسخگويي به فضاسازي مخالفان عليه دولت فعال شوند. بسياري از اصلاحطلبان در حال حاضر هم در مسند قدرت نيستند و خانهنشين هستند اما با اين حال همچنان كنشگري خودشان را ادامه ميدهند و براي هر حوزهاي برنامهها و پيشنهادات اجرايي مطرح ميكنند.
به هر حال به خواست و تقاضاي دولت بستگي دارد كه از اصلاحطلبان در رفع مشكلات ياري بطلبد اما اصلاحطلبان از همان ابتدا عزم و آمادگي خود را براي همراهي با دولت اعلام كردهاند. اصلاحطلباني كه حول نماد رهبري جبهه اصلاحات شناخته ميشوند هميشه از اينكه خودشان پيشقدم شوند و پيشنهادي را مطرح كنند، پرهيز كردهاند. بسياري از اصلاحطلبان از پذيرش مسووليت و دوباره بر سر كار آمدن بعد از مسائل ٨٨ محروم هستند اما هميشه ديدگاهها و انديشههاي خود را در اختيار دولت قرار ميدهند.
مشكلات زيادي از همان ابتداي روي كار آمدن پيش روي دولت وجود داشت كه اغلب اين مشكلات ساختاري بوده است و دولت كنوني آن را از دولت پيشين به ارث برده است. چه در حوزه ساختارهاي اقتصادي و چه در حوزه تحريمهاي پيچيده كه به علت سياستهاي غلط بينالمللي دولت قبلي بر كشور تحميل شده بود، همين گفته صدق ميكند. همين مساله باعث شد برجام ماهيتي متفاوت پيدا كند و آنچنان كه انتظار مسوولان كشور و جامعه بود در حوزه پسابرجام برآورده نشود.
با اين حال نقدهايي به دولت وارد است. آقاي روحاني در ايجاد يك نظام مديريتي قوي در قوه مجريه آنچنان كه شايسته و بايسته بود، عمل نكرد. چه در سطح كابينه، چه حوزه ساختار رسانهاي و اطلاعرساني دولت و چه در حوزه مديريتهاي استاني و شهرستاني كه بخش قابل توجهي از آنها هنوز همان يادگاران دولت آقاي احمدينژاد هستند. اينها انتقادات جدي است كه به آقاي روحاني وارد است.
سعي و تلاش دولت در يك سال باقي مانده ميتواند در نتيجه انتخابات سال ٩٦ بسيار موثر باشد و صحنهآرايي اين انتخابات را به نفع آقاي روحاني رقم بزند. از اين رو هوشمندي دولت در مديريت كشور و موضعگيري مناسب در برابر هجمههاي جريان تندرو نقشي تعيينكننده در آينده سياست ايران خواهد داشت.