سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******

سوپ با سایه هویج!
 
محمد صرفی در کیهان نوشت:

بیش از 8 ماه از روز اجرای برجام می‌گذرد و به اعتراف دولتمردان دستاورد و عایدی آن برای کشور «تقریبا هیچ» بوده است. واکنش دولت به بدعهدی‌های طرف غربی و در راس آنها آمریکا نیز در نوع خود جالب و قابل تامل است. آقای روحانی پس از سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل در جمع خبرنگاران در این خصوص گفت: «با وجود دیپلماسی فشرده‌ای که به دستیابی به توافق بین ایران و قدرت‌های جهان، از جمله آمریکا منجر شد، زمانی که صحبت از پایبندی به توافق است، آمریکا نمره خیلی درخشانی نمی‌گیرد.» ایشان پس از بازگشت از نیویورک گفت؛ آمریکایی‌ها قول داده‌اند روند اجرای برجام را اصلاح و به تعهدات خود عمل کنند و البته ایشان توضیح ندادند که این قول را چه کسی داده و آمریکایی‌ها دقیقاً قرار است چه کاری در این زمینه انجام دهند.

خوشبینی دولت درباره قول واشنگتن مبنی بر اصلاح روند اجرای برجام و عمل به تعهدات خود در این زمینه در حالی است که مقامات مختلف آمریکا - از جان کری گرفته تا وزیر انرژی آمریکا و سخنگوی وزارت خارجه این کشور و ...- طی همین چند روز در اظهاراتی جداگانه و البته روشن و صریح تاکید کرده‌اند؛ آمریکا به همه تعهدات خود در برجام عمل کرده است. پیام و معنای این موضع آمریکایی‌ها واضح است؛ سقف عایدی ایران از برجام همان تقریبا هیچ است و نباید انتظار بیشتری از آن داشته باشد!

یکی از سوالاتی که در دوران مذاکرات هسته‌ای نیز مطرح بود آن بود که در ذهن تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران کاخ سفید چه می‌گذرد. آیا آنها حاضرند امتیاز دندان‌گیر و ملموسی بدهند و چماق تحریم را کنار بگذارند؟ عده‌ای معتقد بودند آمریکایی‌ها برای تقویت جناحی که آن را میانه‏رو می‌خوانند حاضر به دادن برخی امتیازات هستند.
 
برخی مواضع چهره‌ها و دولتمردان آمریکا نیز به تقویت این گمانه کمک می‌کند. جان برنان رئیس سازمان سیا حدود دو ماه پیش در نشست شورای روابط خارجی آمریکا گفت: «من امیدوارم با افزایش نفوذ و قدرت‌‌گیری برخی از عناصر مدرن‌تر در داخل دولت ایران، شاهد این باشیم که ایران به سمت پیوستن دوباره به جامعه ملل حرکت کند و به وظایف و تعهداتش عمل کند.» مروری بر مواضع و عملکرد برخی از دولتمردان کشورمان نشان می‌دهد، آنان نیز چنین نگاهی داشته و معتقدند در صورت بروز برخی رفتارها و مواضع، آمریکایی‌ها نرمش نشان داده و امتیازاتی را به آنها خواهند داد.
 
اما این نگاه تا چه حد واقع‌بینانه و درست است؟ پاسخ به این سوال نیاز به فهم سیاست کلان و راهبردی واشنگتن در قبال جمهوری اسلامی دارد. سیاستی که سنگ بنایی مستحکم داشته و فارغ از آمد و شد دولت‌ها و اختلافات دو حزب دموکرات و جمهوری‏خواه است.

سوزان مالونی، عضو ارشد مرکز سیاست خاورمیانه اندیشکده بروکینگز که به زبان فارسی نیز مسلط بوده و وی را می‌توان از تصمیم‌سازان برجسته در مورد مسائل ایران دانست، چندی پیش در جلسه استماع سنای آمریکا تصویری دقیق و روشن از این سیاست ترسیم کرده و می‌گوید؛ «از زمان تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران در سال 1979، هر یک از رؤسای جمهور آمریکا جهت استفاده از اهرم اقتصادی - هم به عنوان مجازات و هم به عنوان مشوق- به عنوان مؤلفه‌ای محوری در راهبردی برای برخورد با چالش‌های ناشی از ایران انقلابی تلاش کرده است. چارچوب سیاست آمریکا در ساعات اولیه پس از به گروگان گرفته شدن کارکنان سفارتخانه تعیین شد.

همان گونه که یک مقام بلندپایه سابق وزارت امور خارجه آمریکا به خاطر می‌آورد، تقریبا به محض آغاز گفت‌وگوهای سیاسی [در روز پس از تسخیر سفارتخانه[، اعضاء تیم بحران هم در کاخ سفید و هم در وزارت امور خارجه آمریکا بر یک راهبرد دو سویه متمرکز شدند. هدف «گشایش درهای مذاکره» در عین حال، «افزایش هزینه ایران در ارتباط با نگه‌داشتن گروگان‌ها» بود.از آن زمان به بعد، فرمول آمریکا برای تأثیرگذاری بر ایران از طریق ترکیب فشار و تشویق به صورتی بنیادی دست نخورده باقی ماند و هر یک از دولت‌های آمریکا - هم جمهوری‌خواه و هم دموکرات- از همین الگو پیروی کردند و از تحریم‌ها و دیگر انواع فشارهای اقتصادی و در عین حال، آزمودن گفتگوهای دیپلماتیک و تعامل مستقیم با دولت ایران استفاده کردند.

بسته به شرایط و شیوه ریاست جمهوری، اقدامات متفاوتی انجام می‌گرفت اما طرح کلی سیاست آمریکا در قبال ایران طی سی و هفت‌سال گذشته به صورت قابل توجهی ثابت بوده است.»

همانگونه که مالونی به شکلی ظریف به این قضیه اشاره می‌کند، فشار اقتصادی نقش چماق و «گشایش درهای مذاکره» نقش هویج را در این معادله بازی می‌کند. باید توجه داشت آمریکایی‌ها هرگز «دادن امتیاز» را به عنوان مشوق وارد این معادله نمی‌کنند و صرفاً «گشایش درهای مذاکره» را نوعی امتیاز تلقی کرده و جا می‌زنند. نمونه بارز این ماجرا خودداری دولت جرج بوش پسر از ورود به مذاکره با ایران بر سر پرونده هسته‌ای بود و وقتی دولت اوباما طی نامه‌ای سطح بالا و رسمی آمادگی خود برای مذاکره در این زمینه را مطرح کرد، محافل سیاسی و رسانه‌های این کشور طوری وانمود کردند که گویا امتیاز مهمی به ایران داده شده است!

در ماجرای مبادله برخی زندانیان دو کشور و استرداد 400میلیون - به همراه سود 1/3 میلیارد- دلار از دارایی‌های ایران که در زمان طاغوت برای خریدهای نظامی به آمریکا داده شده بود، سیاست آمریکا به خوبی قابل ردیابی است. آمریکایی‌ها در این ماجرا نیز کلاهبرداری کردند و در حالی که باید حداقل 8 الی 9 میلیارد دلار به ایران پرداخت می‌کردند با کمتر از دو میلیارد پرونده را بستند اما هنوز هم در این کشور دعوای شدیدی در جریان است که چرا همین مبلغ را پرداخت کردید! تا جایی که رابرتز بی‌اوون، مشاور حقوقی وزارت امور خارجه آمریکا که در حل و فصل این موضوع دخیل بود، گفت؛ «ما چیزی از دارایی‌های خودمان را از دست ندادیم و تنها بخش نسبتا کوچکی از دارایی‌های آنها را بازگرداندیم!»

رویکرد و نوع ورود دولت یازدهم به مذاکرات هسته‌ای با استراتژی اعلامی «توافق به هر قیمت» در دامن زدن به توهمات حریف نقشی پررنگ داشت. به طوری که وب سایت رادیو فرانسه مهرماه سال 1392 - روزهای آغازین مذاکرات هسته‌ای- در تحلیلی نوشت؛ «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق_ملی می‌بیند. بر پایه این جمع بندی، صبوری خریدار، وضعیت فروشنده را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد. پیشنهاد سقف زمانی 3 ماهه از سوی روحانی برای انجام معامله قطعی با غرب، نشانه وضعیت اضطراری او است که در ژنو در هیئت فروشنده ظاهر خواهد شد.»

برجام با همه هزینه‌ها و خسارت هایش - برای اهل عبرت- تجربه گران سنگی بود. آمریکایی‌ها دست از چماق تحریم برنمی دارند و آنچه می‌دهند تنها سایه هویج است. نتیجه حرکت در این مسیر خسارت بار آن می‌شود که وزیر اقتصاد آلمان - به عنوان ضعیف‌ترین حلقه سیاسی 1+5 که بیش از نیم قرن است تحت قیمومیت نظامی آمریکا و سیاسی رژیم صهیونیستی قرار دارد- نیز برای صادرات محصولات کشورش به ایران در خاک کشورمان شرط و شروط بگذارد و به شکل تحقیرآمیزی در امور داخلی کشورمان دخالت کند.

در دنیایی که «هزار وعده خوبان یکی وفا نکند»! دل بستن به وعده آمریکا و امید داشتن به چنین برجامی، شبیه بار گذاشتن سوپ با سایه هویج است!
 
 
 پیام ها و پشت پرده سقوط قندوز

پیرمحمد ملازهی در خراسان نوشت:

توافق صلح در افغانستان با پذیرش آن توسط حکمتیار روند رو به جلویی را در تحولات این کشور نمایان کرد که با اقدام طالبان و یورش آن به قندوز، پیچیده‌تر شد. این مهم است که تأثیر این اقدام طالبان بر فرآیند صلح در افغانستان را بررسی کنیم. اساساً طالبان در خصوص اینکه حکمتیار با دولت مرکزی صلح کرده است، به‌شدت نگران است و مخالف این روند است. به نظر می‌رسد که طالبان این نارضایتی خود را با حمله‌ای که به قندوز صورت داده‌اند، به‌خوبی نشان داده‌اند. به این معنی که با وقوع دو اتفاق مهم که ازنظر طالبان مطلوب نبوده، آن‌ها واکنش نشان داده‌اند.
 
نخست اینکه، حکمتیار با دولت مرکزی توافق کرده است و دیگر اینکه، طالبان از این مهم که فشار آمریکا بر پاکستان سبب شود تا تحت‌فشار پاکستان طالبان مجبور شود که به راهی برود که حکمتیار رفته است، آن‌ها را نگران می‌کند. ازاین‌رو طالبان از اینکه تحت‌فشار مجبور شوند تا به روند مذاکرات چهارجانبه چین، آمریکا، پاکستان و افغانستان  وارد شوند، نگران هستند. به همین دلیل به نظر می‌رسد که طالبان حداکثر تلاش نظامی خود را به کار می‌گیرند تا مناطق بیشتر را در اختیار بگیرند تا اگر مجبور به مذاکره شدند، با دست‌پر به گفتگوها ورود کنند.
 
مسئله قندوز از این منظر اهمیت دارد که ضمن نشان دادن نارضایتی طالبان از حکمتیار، این یورش، در سالروز تهاجم و تصرف قندوز توسط طالبان انجام‌گرفته است. یک سال پیش در چنین روزی، طالبان سه روز قندوز را تحت تصرف داشتندو نباید فراموش کرد که قندوز، محل تولد حکمتیار است و این اقدام طالبان یک پیامی نیز از این منظر در درون خود دارد. به‌هرحال به نظر می‌رسد که طالبان جنگ را تشدید خواهند کرد اما این تشدید جنگ توسط طالبان الزاماً به این معنا نیست که طالبان وارد روند مذاکرات در آینده نشوند.

نمی‌توان گفت که تحولات قندوز، تأثیری بر روند صلح در افغانستان داشته است زیرا طالبان نمی‌توانند این منطقه را برای خود نگه‌دارند. طالبان در این منطقه عقبه قومی ندارند و به‌ناچار مجبور به تخلیه آن خواهند بود. منطقه‌ای که اکنون طالبان به آن یورش برده است، بیشتر به ازبک‌ها و تاجیک‌ها تعلق دارد و آن‌ها به‌شدت مخالف حضور طالبان در آن منطقه هستند. این اقدام طالبان بیشتر یک مانور و نمایش قدرت است تا نشان دهند که در افغانستان حضور دارند و نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.

طالبان وراهبرد اشرف غنی

طالبان از قوم پشتون است و اشرف غنی نیز به همین قوم تعلق دارد. به‌هرحال می‌توان غنی و طالبان را به لحاظ قومی در یک معادله قرارداد و اگر اشرف غنی بتواند طالبان را در چارچوب مدنظر خود به ساختار بازگرداند و آن‌ها را در قدرت شریک کند- در صورتی که طالبان از جنگ دست‌بردارند- در معادلات قومی و قدرت افغانستان به سود پشتون‌ها و درنتیجه اشرف غنی خواهد بود. این مهم باعث خواهد شد تا موقعیت غنی در میان تاجیک‌ها، ازبک، هزاره‌ای‌ها و غیره تقویت شود چون پشتون تقویت می‌شود که این به نفع او است. اما باید توجه داشت که طالبان یک نیروی مستقل نیست؛ طالبان به‌شدت تحت تأثیر سیاست‌های پاکستان قرار دارد و اگر پاکستان به هر دلیلی به موضعی کشیده شود که طالبان را پای میز مذاکره بکشاند، این به معنای تغییر معادلات در افغانستان است.
 
این به این معنا است که در مرحله نخست پاکستان، حکمتیار را به‌عنوان یک عنصر نزدیک به خود که لابی خوبی برای آن است به توافق و مذاکره کشانده و با نزدیک کردن طالبان به مذاکره و توافق، این‌یک تحول بزرگ  محسوب می‌شود. حال اگر به هر دلیلی پاکستان مجبور به تجدیدنظر در سیاست‌های خود و عقب‌نشینی از مواضع کنونی  شود که عمدتاً تحت‌فشار هند و آمریکا خواهد بود، این به معنای آن است که نیرویی که هماهنگ‌تر با پاکستان است و می‌تواند بخشی از انتظارات آن را در معادلات قدرت افغانستان برآورده کند، برای آن‌ها بسیار باارزش خواهد بود.
 
بنابراین باید نوع نگاه به تحولات افغانستان را اصلاح کرد و جایی برای این تحلیل نیز باز گذاشت که شاید درآینده پاکستان با دولت غنی به دلیل بازی باکارت هایی نظیر طالبان، کنار بیاید و به توافقی مؤثر دست یابد. معادلات در افغانستان به‌صورت مرحله‌به‌مرحله در حال تغییر است. پاکستان به‌شدت از ورود هند به معادلات افغانستان نگران  است. هندی‌ها به‌تازگی حتی به آموزش نیروی هوایی افغانستان مشغول شده‌اند و همچنین به افغان‌ها سلاح‌های پیشرفته می‌فروشند که این برای پاکستان بسیار نگران‌کننده است. بنابراین پاکستان برای اینکه بازنده بازی قدرت در افغانستان نباشد، دیر یا زود، در سیاست‌های خود تجدیدنظر می‌کند و طالبان را به سمت یک توافق مؤثر با دولت غنی سوق خواهد داد. اگرچه  سیاست نزدیکی به پاکستان غنی آن‌گونه که باید جواب بدهد، پاسخگو نبود اما غنی از سیاست جدید نزدیکی به هند برای فشار بر پاکستان، نتیجه خواهد گرفت. این سیاست باعث ایجاد توازنی در معادلات میان هند، پاکستان و افغانستان خواهد شد.

استفاده از داعش برای سیاست دوگانه؟

در این میان البته موضوع داعش در افغانستان  و نقش پاکستان در این مسئله جای تامل بسیار دارد. داعش دارای ایدئولوژی افراطی است که به‌غیراز خود، هیچ نیروی دیگری را به‌عنوان مسلمان قبول ندارد. انحصارگری در ایدئولوژی که داعش گرفتار آن است، فقط یک گروه و نیروهای خاصی را به خود جذب می‌کند. البته داعش نیروها و طرفداران خاص خود در افغانستان را دارد. در پاکستان و افغانستان، هستند گروه‌هایی که با این تفکر افراطی و رادیکال رشد کرده‌اند. بنابراین، زمینه‌هایی برای نفوذ داعش هم در پاکستان و هم در افغانستان وجود دارد. اما نفوذ داعش در افغانستان بستگی دارد به وضعیتی که در خاورمیانه پیش می‌آید. یعنی اگر داعش سرزمین‌های خود را در سوریه و عراق از دست بدهد و مجبور شود تا نیروهای خود را جابه‌جا کند، یکی از مناطقی که داعش نیروهای خود را به آن گسیل خواهد داشت، افغانستان است.

به‌خصوص نیروهای قومی ازبک، چچن، تاجیک، افغان و پاکستانی داعش بسیار برای بازگشت و انتقال به افغانستان، راغب هستند. آمریکایی‌ها نیز اگر حتی برای استقرار این قومیت‌ها در شمال افغانستان کمک نکنند، مزاحم استقرار آن‌ها نخواهند شد. بنابراین این احتمال وجود دارد که داعش بعد از تحولاتی که در سوریه و عراق پیش می‌آید، حضور پررنگ‌تری در افغانستان پیدا کند و در این خصوص معادلات میدانی این کشور را تغییر دهد. برخی حتی تحلیل می‌کنند که پاکستان از این انتقال ناراضی نیست و حتی پس‌ازاینکه طالبان را پای میز مذاکره کشاند، از داعش برای سیاست دوگانه خود در افغانستان استفاده خواهد کرد. بنابراین به‌موازات شکست در دیگر مناطق غرب آسیا، حضور داعش در افغانستان پررنگ‌تر خواهد شد که البته این حضور الزاماً به معنای این نیست که داعش در افغانستان علیه دولت مرکزی وارد عمل شود. درواقع، ممکن است داعش از افغانستان به‌عنوان یک گذرگاه و معبر برای عبور به سمت آسیای مرکزی استفاده کند و اگر در منطقه هلمند مستقر شود، احتمالاً عربستان سعودی از داعش  علیه ایران  استفاده  می کند.

3 سطح رقابت در افغانستان

واقعیت این است که در افغانستان سه سطح از رقابت وجود دارد. نخست، رقابت داخلی قومی و مذهبی در این کشور است. سطح دیگر رقابت در افغانستان، میان کشورهای منطقه‌ای است؛ در این سطح باید جایگاه ایران، عربستان سعودی، هند، ترکیه و پاکستان را در ارتباط با افغانستان مدنظر قرارداد. سطح دیگر رقابت در ارتباط با افغانستان، بین‌المللی است. در این سطح، رقابت در افغانستان را باید میان آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ناتو دانست. درگذشته واقعیت بر این امر استوار بود که سیاست بین‌الملل در افغانستان تعیین‌کننده‌تر از شرایط داخلی این کشور بوده است. اما در شرایط کنونی وضعیت فرق کرده است. اکنون این نوع نگاهی که آمریکایی‌ها داشتند که معتقد بودند با تصرف افغانستان می‌توانند تماماً اهداف خود را در آن ‌پیش ببرند، تغییر کرده است. افغانستان سرزمینی است که می‌شود وارد آن شد، اما خروج از آن به‌راحتی ورود به این کشور نیست و سلامت از آن بیرون آمدن، دیگر دست خود آن کشوری که تصمیم به ورود گرفته، نیست. درگذشته، شکست سه امپراتوری بزرگ دنیا با ورود به افغانستان رقم خورده است.

امپراتوری انگلیس، با شکستی که از قوم پشتون خورد به سمت فروپاشی سوق داده شد. همچنین، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با شکست آن در افغانستان کلید خورد. بنابراین افغانستان از حساسیت بسیار زیادی برخوردار است و امروز قدرت‌های بزرگ دنیا در افغانستان بسیار احتیاط می‌کنند. آمریکایی‌ها در افغانستان تلاش می‌کنند تا آن‌قدر درگیر نشوند که دیگر راه فراری از باتلاق افغانستان نداشته باشند. اکنون روس‌ها هم باتجربه گذشته‌ای که دارند، نمی‌خواهند خود را درگیر افغانستان کنند و تلاش می‌کنند خود را در مذاکرات با طالبان نظیر چینی‌ها سهیم کنند. بنابراین، به نظر می‌رسد که قدرت‌های بزرگ در افغانستان تلاش می‌کنند تا با دولت افغانستان و مذاکرات در این کشور خود را هماهنگ کنند. بنابراین سخن کوتاه اینکه رقابت‌های قدرت‌های بزرگ در افغانستان مطرح است اما همانند گذشته در این کشور تعیین‌کننده نخواهد بود.
 
 
 چه کسانی باید محاکمه شوند؟

محمد زعیم‌زاده در وطن امروز نوشت:
 
درباره چرایی وقوع اتفاقات مربوط به احمدی‌نژاد و آثار و پیامدهای آن در فضای سیاسی کشور تحلیل‌های زیادی انجام شده است اما شاید یکی از جالب‌ترین اظهارات در این‌باره از سوی یکی از نمایندگان اصلاح‌طلب بیان شد. کواکبیان گفته «کسانی را که مملکت را به ورطه نابودی کشانده‌اند دستگاه قضایی باید حتما محاکمه کند.» جمله‌ای که استثنائاً محتوای درستی داشت و باید به جریان اصلاح‌طلب برای این شجاعت- هرچند اتفاقی- در راستگویی تبریک گفت و احتمالا این عبارت حرف دل بسیاری از بزرگان و فحول این جریان هم هست که لابد به دلیل پیامدهای منطقی آن ترجیح داده‌اند از زبان یک نیروی درجه 3 بیان شود؛ پیامدهایی که از پاسخ به این سوال شروع می‌شود که اگر قرار باشد کسانی که مملکت را به ورطه نابودی کشانده‌اند به عدالت و منطق لیست شوند چند نفر از همین حضرات سرلیست آن خواهند بود؟!

برای بررسی خدمت و خیانت این حضرات، اصلا نیازی نیست راه دوری برویم، همین فقره بحث‌های انتخاباتی اخیر نشان داد احمدی‌نژاد که رهبری به حکم مصلحت وی و کشور، توصیه‌اش کردند از شرکت در انتخابات پرهیز کند، در شناخت مصالح کشور و در عمل به آنها جدی‌تر است. اینکه احمدی‌نژاد در نهایت با تبعیت از رهبری گام مهمی را برای دوقطبی نشدن فضای اجتماعی سیاسی برداشت، نشان داد برخلاف اعتقاد چپ‌های نادم و لیبرال‌های یقه‌بسته اصل انتخابات و دموکراسی در کشور موضوعیت دارد اما سابقه جریان لیبرال وطنی نشان داده است آنها از دوقطبی‌سازی‌های اجتماعی و به جان هم انداختن مردم و در یک کلام به ورطه نابودی کشاندن کشور و حتی صرف‌نظر کردن از مبانی اولیه دموکراسی یعنی پذیرش رأی مردم هیچ ابایی ندارند و در این راه چه مسیری سهل‌الوصول‌تر از انتخابات!

دوقطبی شدن فضای اجتماعی کشور در انتخابات یعنی انتخاباتی برگزار شود که در آن یک کاندیدا هنوز پس از باز نشدن صندوق‌ها حرف از «پیروزی قطعی، پیروزی قطعی با نسبت آرای بالایی» بزند و باعث شود مردم نه‌تنها نفس راحتی نکشند، بلکه همه نگران آینده خود و مملکت باشند.
 
انتخابات دوقطبی یعنی بازی سیاست توسط اهالی‌اش صفر و صد تعریف شود و چون هواداران طرف بازنده، خود را شکست‌خورده‌ای تام و تمام و از حیز انتفاع ساقط شده می‌دانند، به هواداران طرف برنده حتی اگر هم عضوی از خانواده خود باشند رحم نمی‌کنند و طرف بازنده انتخابات برای انتقامگیری از نظام و جور کردن بساط چانه‌زنی در بالا در روز انتخابات به مردم پیشنهاد می‌کند اگر فلانی انتخابات را نبرد بریزید توی خیابان‌ها. طرف اصلاح‌طلب نشان داده است از تعریف کردن زمین بازی به این شکل هیچ ابایی ندارد و وقتی بازی سیاست به این شکل تعریف شود طرفین از هر ابزار و هر حربه‌ای برای موفقیت استفاده خواهند کرد؛ حتی دست دراز کردن به سمت آمریکا و اسرائیل و دولت سعودی.
 
آن وقت جریان شکست‌خورده خود را محق می‌داند حتی به وزیر خارجه آمریکا نامه بنویسد و آمریکایی‌ها را تشویق و دعوت کند برای دست یافتن به منافع غرب در ایران و تأمین صلح جهانی، با ایران در مذاکرات هسته‌ای توافق نکنند و به جای آن فشار و تحریم اعمال کنند، فشار و تحریمی که تبدیلش کند به ابزاری برای رأی‌آوری در انتخابات بعدی‌ و بگوید می‌آیم که تحریم‌ها را بردارم اما نمی‌گوید ما بودیم که باعث شدیم تحریم‌ها وضع شود. حتی حاضر باشد با ادعای مکرر تقلب حتی زمانی که دولت همسو با خود، انتخابات را برگزار می‌کند، اصل پروژه انتخابات را هم از موضوعیت بیندازد.

حقیقت آن است که رئیس دولت دهم حداقل پرهیز از این دوقطبی‌سازی اجتماعی را پذیرفته اما آیا حضرات هم چنین امری را می‌پذیرند و گامی در این راستا برمی‌دارند؟ قرائن و شواهد و برخی فضاسازی‌های اجتماعی و سیاسی که چنین چیزی را نشان نمی‌دهد و بلکه عکس آن را هم نشان می‌دهد! اصلاح‌طلبان [حتی اصلاح‌طلبان به ظاهر خوش‌خیم] نشان داده‌اند اصل پیروزی در انتخابات برای آنها مهم‌تر از پرهیز از دوقطبی‌سازی اجتماعی در کشور و زمینه‌سازی برای سوءاستفاده دشمن است، شکافی که اصلاح‌طلبان در انتخابات 88 در کشور ایجاد کردند سبب شد فرض موثر بودن تحریم‌ها در آن زمان در غرب قوت بگیرد و روزنامه‌های آمریکایی چنین بنویسند: «در حال حاضر به دلیل شکاف‌های عمیق در ایران پس از انتخابات، تحریم موثرتر از گذشته است. ما در 30 سال گذشته چنین شکاف‌هایی را ندیده بودیم. مخالفان به‌تدریج سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی را هدف گرفته‌اند. اکنون باید تحریم‌ها را تشدید کرد».

در واقع این استارت تحریم‌هایی بود که بعدا به واسطه رابطان جریان فتنه با خارج کشور، نام «تحریم‌های فلج‌کننده» را گرفت تا به‌زعم دشمنان بتواند ملت ایران را به زانو درآورد. از سوی دیگر عنوان تحریم‌های فلج‌کننده‌ نه ساخته مقامات وزارت خارجه و خزانه‌داری آمریکا، بلکه مشخصا مشورت داده شده و ساخته و پرداخته سازمان فتنه و نمایندگان گسیل شده آنها به خارج کشور بود.

جریان اصلاح‌طلب که امروز به درستی درخواست محاکمه به ورطه نابودی‌کشندگان کشور را دارد، خوب می‌داند خسارت فتنه تحمیلی 88  از سوی آنها چه ابعاد گسترده‌ای دارد. اعم از خسارت‌های مستقیم و تاثیر تحریم‌ها در اقتصاد کشور؛ بگذریم از خسارت‌های معنوی‌ای که به نظام جمهوری اسلامی وارد شد و از همه مهم‌تر بردن آبروی نظام و ایجاد زمینه بی‌اعتمادی در بخشی از مردم نسبت به نظام و کشور.

چه خوب است که قدیمی‌ها ضرب‌المثل‌ها را به یادگار گذاشته‌اند که فحوای کلام را راحت‌تر منتقل کنیم و برای فقره مذکوره چه ضرب‌المثلی بهتر از اینکه «در دیزی باز است، حیای گربه کجاست؟» که با این پرونده سیاه از «به ورطه نابودی کشاندن مملکت» واقعا باید رودار و بی‌حیا باشی اینگونه هم اظهارنظر کنی!

فکر می‌کنم حالا اگر قرار باشد این توصیه بازیکن دسته چندم اصلاحات را جدی بگیریم و سیاهه کسانی را که کشور را به ورطه نابودی کشانده‌اند لیست کرده و محاکمه کنیم، نخستین کسانی که با ناطق این جمله برخورد می‌کنند، همین سران اصلاحات باشند که سرلیست همان سیاهه هم هستند!
 
 
دوراهي امام حسين(ع) سه‌راهي ما

دکتر عبدالله گنجی در جوان نوشت:

مقام معظم رهبري روز عيد نوروز امسال با الهام از آن حادثه در مشهد مقدس فرمودند: «ما را در سر دوراهي تحريم و تسليم مي‌خواهند قرار دهند» و در جمع دانشجويان در ماه رمضان فرمودند: «ما دو راه بيشتر نداريم يا بايد قوي شويم و بايستيم كه اين گزينه مدنظر ماست يا بايد از هويت خود دست برداريم.»

در مذاكراتي هم كه بين امام حسين(ع) و طرف مقابل صورت گرفت، وي را بين دوراهي بيعت و جنگ(ذلت و عزت) قرار دادند و راه سوم را از ايشان نپذيرفتند و چون ملت و حكومت نداشت دست به گزينش زد و فرمودند «هيهات منا‌الذله».

بدون ترديد «انقلاب ما پرتويي از نهضت عاشوراست» و اين تجربه تاريخي از اسلام تشيع اكسيري ساخته است كه مقاومت، ذلت‌ناپذيري و عزت‌طلبي را تجويز مي‌كند. آن تجربه تاريخي روابط خارجي ما را تنظيم و از عزت ما پاسداري مي‌كند. ديگران آن را «خشونت» و «ميوه خشونت» ناميدند، اما امام فرمود: «ما هرچه داريم از محرم و صفر است.» در نقطه‌اي كه ما اكنون ايستاده‌ايم ظرفيت‌هايي در اختيار داريم كه امام حسين(ع) نداشت و تنگناهايي داريم كه ايشان نداشت.

1- مهم‌ترين ظرفيت ما كه امام حسين(ع) آن را نداشت، حكومت است. ظرفيت‌هاي يك حكومت اكنون در اختيار وارثان عاشوراست و در جنگ و صلح در بسيج امكانات و هنگام مقاومت و دفاع اين ظرفيت به كار مي‌آيد.

2- ما اكنون صاحب يك ملت بزرگ هستيم. ملت به مفهوم جديد آن. اين ملت كه به تعبير امام راحل «بهتر از ملت رسول‌الله در حجاز و ملت اميرالمؤمنين در كوفه است» از يك‌سو ظرفيت عظيم انساني را در هنگام ايستادگي به ميدان مي‌آورد و از سوي ديگر ممكن است همه اين ملت (مثل همه ياران امام حسين(ع) نباشند) اهل مقاومت نباشند.
 
بنابراين حكومت  مسئوليتش از ارائه خدمات و رسيدگي به آنان رفع نمي‌شود. مقام معظم رهبري مي‌فرمايد: «در اين كشور خيلي‌ها زندگي مي‌كنند كه نه امام را قبول دارند، نه رهبري و نه انقلاب را. دارند زندگي‌شان را مي‌كنند، مقابل حكومت تيغ نكشيده‌اند. حكومت موظف به تأمين حقوق و امنيت آنان است.» طبيعتاً كارآمدي، آنان را نيز در مبارزه همراه خواهد كرد. امام حسين از عده و عده كمي برخوردار بود، اما اين مسئله را نيز نداشت. بنابراين چون «حكومت» و «ملت» داريم بايد «كارآمدي» و «ايستادگي» را توأم نماييم تا در دوراهي «تحريم» يا «تسليم» و «ايستادگي» يا «هويت‌زدايي» بتوانيم تصميم عزتمندانه بگيريم.

تجربه ذي‌قيمت عاشورا، آورده بزرگ ديگري نيز براي انقلاب اسلامي داشت. آنان كه روز حادثه سال 61 هجري دچار ترديد شدند و در سال 63 هجري از عذاب وجدان دست به اسلحه بردند (توابين) و در «عين الورده» جان خود را نثار كردند، سودي براي امام حسين و قيام او نداشتند. به همين دليل بسياري از نقادان انقلاب اسلامي كه در كوچه و بازار، اداره و تاكسي و ... نق مي‌زنند در روز حادثه وسط ميدان هستند تا بر فرض نبود نظام جمهوري اسلامي احساس پشيماني نكنند و عذاب وجدان آنان را به عين الورده نكشاند، به همين دليل مردمي كه از بسياري از مشكلات و نارسايي‌ها ناراحتند، هنگام انتخابات پاي صندوق رأي حاضرند و به همين دليل بسياري مي‌گويند «عجب ملتي داريم». اين بخش از ملت مي‌دانند كه نبايد عاشورا تكرار شود كه اگر شد ممكن است سرنوشتي بر آنان حاكم شود كه بعد از امام حسين(ع) بر جامعه اسلامي آن روز حاكم شد و نادمان بعد از عاشورا براي رهايي از نفس لوامه، چاره‌اي جز رهانيدن خود با ورود به يك جنگ نابرابر در عين‌الورده نداشتند.

امام حسين(ع) برخلاف ما هيچ گزينه سومي نداشت، لذا بعد از اتمام حجت، عزت را در مبارزه ديد و ايستاد و به ظاهر نابود شد، اما چون در مكتب ما پيروزي و شهادت هر دو پيروزي است، امروز او پيروز مبارزه سال 61 هجري است. اما ما در بين دوگانه تحريم و تسليم راه سومي داريم و آن اقتصاد مقاومتي است.
 
ما با دست يازيدن به اين مهم مي‌توانيم به جاي تحريم دشمن، خود چهره را عبوس كنيم و دروازه‌هاي كشور را ببنديم و نه تحريم را حس كنيم و نه تسليم شويم. اين تنها راه مقابل ماست، زيرا سيراب شدگان كوثر عاشورا هرگز نمي‌توانند تن به ذلت و تسليم دهند. عدم انجام تعهدات طرف مقابل پس از مذاكرات طولاني و توافق، نشان مي‌دهد گزينه‌اي جز تحريم، تسليم و اقتصاد مقاومتي نداريم. طبيعتاً اقتصاد مقاومتي رمز مقاومت، ايستادگي و حفظ هويت انقلاب اسلامي در عصر حاضر است.
 
 
 پیام‌های جهانی حضور اقتصادی ژرمن‌ها در ایران

امید یراقی در ایران نوشت:

 حضور ژرمن‌ها در اقتصاد ایران با کلید واژه تکنولوژی گره خورده است. روابط اقتصادی این کشور با ایران به دهه‌ها پیش و قبل از انقلاب بر می‌گردد. زمانی که آلمان بعد از ایالات متحده شریک دوم تجاری ما محسوب می‌شد. از همان زمان فناوری و تکنولوژی به جزء لاینفک مراودات تجاری دو کشور بدل شد. هنوز هم ایرانی‌ها خاطرات خوبی از ماشین آلات سبک و سنگین آلمانی دارند و کمتر کشوری در دنیا پیدا می‌شود که از تکنولوژی برتر آلمان‌ها بهره‌ای نبرده باشد. بازگشت آلمان به صدر شرکای تجاری ایران این نوید را می‌دهد که رابطه‌ای متوازن بین دو کشور برقرار شود.
 
این دومین بار است که آقای گابریل وزیر اقتصاد و معاون صدر اعظم آلمان بعد از برجام به ایران می‌آید. حضور مجدد وی البته یک پیام و سیگنال قوی برای  بازارهای تجاری و اقتصادی دنیا محسوب می‌شود. 126 شرکت بزرگ اقتصادی آلمان، بانک مرکزی این کشور و همچنین دو بانک بزرگ آلمانی در این هیأت حضور دارند و این یک پیام بزرگ به جامعه جهانی است که یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای دنیا ، ارتباطات تجاری و اقتصادی خود را با ایران از سر گرفته است.

ایران پس از برجام و رفع تحریم‌ها، شاهد گشایش‌های اقتصادی بوده است. فراتر از تأثیرات برجام، ایران یک ویژگی مهم دیگر هم دارد و آن امنیت بالا است. در بین کشورهای خاورمیانه و همسایگان ما، ایران در زمره معدود کشورهای دارای امنیت مطلوب به حساب می‌آید. این نه فقط برای سرمایه گذاران آلمانی بلکه برای همه شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی دنیا حائز اهمیت است. سال گذشته میلادی مراودات ایران و آلمان به 2.5 میلیارد یورو رسید که اندکی بهبود را پس از چند سال سخت تحریم نشان می‌دهد.
 
برنامه ریزی‌های انجام شده در راستای افزایش این حجم مبادلات تجاری به 5 میلیارد یورو در کوتاه مدت و حتی در سال آینده است و آلمان‌ها این‌گونه برنامه‌ریزی کرده‌اند که حجم این مراودات را در بلند مدت به 10 میلیارد یورو برسانند. رشد روابط تجاری ایران در همین چند ماهه 2016 که 15 درصد در مقایسه با سال گذشته افزایش نشان می‌دهد، نشان از این عزم دو طرف برای احیای یک رابطه تجاری قوی قدیمی دارد.

آلمان‌ها در مذاکراتشان گفته‌اند که با توجه به کمرنگ شدن نقش روسیه در مبادلات تجاری با آلمان، ایران می‌تواند از این ظرفیت بهره‌برداری کند. اگر چه ما در ظرفیت‌های صادراتی خود به آلمان اغلب مواد طبیعی و معدنی خام را در نظر داریم اما می‌توان با یک برنامه‌ریزی حساب شده در زمینه صادرات محصولات تولیدی غیر اولیه هم به بازار آلمان موفق بود. بخش خصوصی در این زمینه می‌تواند نقش مهمی داشته باشد. ظرفیت‌ها برای توسعه روابط بخش خصوصی دو کشور هم به نحو مطلوبی در حال ایجاد است.
 
برگزاری نشست تجاری دو کشور در اتاق ایران و با حضور سرمایه گذاران بخش خصوصی دو کشور نشان می‌دهد که دولت هم از این نقش آفرینی بخش خصوصی استقبال می‌کند. به صورت خلاصه باید گفت که احیای رابطه تجاری قدیمی ایران و آلمان به نفع دو کشور است و نشانه‌ها حاکی از آن است که دو طرف گام به گام به این سمت حرکت می‌کنند.
 
 
راه ناگزیر اتحاد

احمد شیرزاد در شرق نوشت:

مباحثی که این روزها درباره شورای‌عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان از سوی برخی تشکل‌ها و افراد بیان شده است از منظر طرح مسائل و گفتمان درونی یک جریان سیاسی، باید به چشم یک فرصت در نظر گرفته شود؛ به شرط آنکه افراد متوجه باشند که طرح بی‌دقت آنها می‌تواند برای شرایط خطیر جبهه اصلاحات آسیب‌هایي احتمالی در پی داشته باشد. نگارنده به یاد دارد در مجلس ششم برخی دوستان منتسب به جریان اصلاحات، بی‌مهری‌هایی نسبت به نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس ششم روا می‌داشتند.
 
وقتی سرآخر از آنان سؤال می‌شد گناه ما چیست در نهایت تعجب پاسخ می‌دادند چون شما فراکسیونی کار می‌کنید! به بیان دیگر آنچه را ارزش و نقطه قوت محسوب می‌شود به عنوان نقطه ضعف ترویج می‌کردند چون نمی‌توانستند مانند برخی احزاب توانای اصلاح‌طلب، متشکل و سازمان‌مند عمل کنند. در واقع نمایندگانی که به رفتار فراکسیونی و تشکیلاتی پایبند بوده و به شکل جمعی برای احقاق حقوق ملت و آرمان‌های اصلاحات شب و روز نداشتند، بیشتر مورد انتقاد برخی چهره‌های بیرون مجلس که خود را در جریان اصلاحات تعریف می‌کردند قرار می‌گرفتند.
 
در این‌گونه بزنگاه‌ها، معمولا افراد مؤثر و شاخص، دلسوزانه‌تر هم عمل می‌کنند و ترجیح می‌دهند مانند آن دو خانمی که مدعی مادری فرزندی بودند و وقتی حاکم به نصف‌کردن فرزند رأی داد، مادر واقعی از ادعای خود صرف‌نظر کرد، تلاش می‌کنند به سود منافع مردم و اصول اصلاح‌طلبی، عمل کنند. دوستانی که دلسوزتر و فعال‌تر بوده و هزینه‌های بیشتری هم متحمل می‌شوند، وقتی اختلافات بالا می‌گیرد، زودتر کوتاه آمده و عطای حضور در یک فعالیت را که امتیاز خاص مادی هم برای آنان ندارد به لقای آن بخشیده‌اند. درباره انتخابات سال آینده و تشکیلات محوری اصلاح‌طلبان که باید سازوکارهای لازم را تدارک ببیند نیز مسئله تا حد زیادی روشن است.
 
انتخابات ریاست‌جمهوری موضوعی نیست که خدشه‌ای در میان اصلاح‌طلبان ایجاد کند و حضور دکتر روحانی در عرصه انتخابات و نظر مساعد اصلاح‌طلبان نسبت به عملکرد وی، شانس حمایت مجدد از رئیس‌جمهور را افزایش داده است. به نظر می‌رسد عمده موضع‌گیری‌ها، به انتخابات پنجمین دوره شوراهای شهر و روستا بازمی‌گردد. در ادوار گذشته نیز این مسئله حتی بیش از انتخابات مجلس، بحث و اظهار نظر در پی داشت.
 
درعین‌حال اگر در میان اصلاح‌طلبان، مباحث نظری و برخی اختلاف‌ نظرهای جزئی وجود دارد، در طرف مقابل در ابتدایی‌ترین مسائل نیز اتفاق‌ نظر وجود ندارد و شکاف سال‌های اخیر آنان همچنان پابرجاست. برخی از این مسائل به طبع آدمی و برخی تمایلات شخصی بازمی‌گردد. از طرفی در بین اصلاح‌طلبان بر سر لزوم کار متشکل در هر موضوعی، اتفاق نظر وجود دارد و حوادث سال‌های اخیر، اهمیت باهم‌بودن را به همه گرایش‌ها و طیف‌ها آموخته است.
 
رفتارها و فهرست‌های متفرق راه به جایی نمی‌برد و همین عملکرد متشکل بود که در انتخابات هفت اسفند با وجود همه ایراد‌ها و کاستی‌هایی که در نتیجه شرایط آن انتخابات به ما تحمیل شد، تمرکز روی فهرست واحد سبب موفقیت نسبی جریان اصلاحات و مردم شد. امروز هم اصلاح‌طلبان باید بلوغ سیاسی خود را نشان دهند و به توافق با یکدیگر برای رسیدن به اهداف بلندتر و منافع ملی دست یابند.
 
همه ما باید بپذیریم عضویت در شورای شهر به افراد محکم و استوار اما متخصص در امر شهری نیاز دارد و خوشبختانه در همه شهرها و روستاهای ما جبهه اصلاحات دارای چهره‌های توانمند بسیاری است که شاید به عمرو و زیدی وابسته نباشند اما دل در گرو آرمان‌های اصلاحات دارند.
 
فراموش نکنیم نظام سهمیه‌ای در ابتدای شورای چهارم خود را نشان داد و افرادی از فهرست اصلاح‌طلبان وارد شورای تهران شدند که علاوه بر ضعف‌های سیاسی، با روابط خارج از عرف به برخي نابسامانی‌ها دامن زدند. درعین‌حال باید به شکل‌گیری توافق همه‌جانبه در میان اصلاح‌طلبان خوش‌بین بود؛ راهی جز اتحاد پیش‌روی اصلاح‌طلبان نیست.
 
برخی دوستان که علاقه‌مند هستند نشستن حرف خود بر کرسی را مشاهده کنند و در این مسیر از برخی لجاجت‌ها نیز دریغ نمی‌ورزند به این نکته توجه کنند که این مسئله باعث پایین‌آمدن محبوبیت خود و تشکل سیاسی متبوع آنان در جبهه اصلاحات خواهد شد و در برنامه‌های آینده، با علامت سؤال جوانان و هواداران اصلاحات در جامعه روبه‌رو می‌شوند.
 
 
  عاقبت قدرت رانتي

در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:

خاورميانه در حال تكرار تجربه‌هاي شكست خورده سابق است. در اين منطقه تجربيات موفق، بسيار اندك و كوتاه‌مدت بوده است. يك تجربه بسيار فاجعه‌بار كودتاهاي نظاميان عليه حكومت‌هاي پادشاهي و مرتجع بود. كودتاهايي كه عموما از موضع چپ و سوسياليستي و با شعار وحدت عربي بود. كودتاي نجيب و ناصر در مصر آغاز اين حركت بود. پس از آن سوريه، عراق، يمن، ليبي و سودان هركدام در اين راه گام برداشتند. نتيجه فاجعه‌بار آن كودتاها را امروز در هر شش كشور مذكور مي‌بينيم.
 
هركدام از آنها روزگاري داعيه‌دار انقلاب عربي بودند، امروز مرتجع‌ترين نيروها و خشن‌ترين آنها، هركدام بخش‌هايي از اين كشورها را به تيول خود درآورده‌اند و اين نيروهاي خشن و مرتجع ميراث‌دار خشونت‌هاي آن جريان‌هاي كودتايي هستند. جالب اينكه تمام پادشاهي‌هايي كه زماني از نظاميان كودتاچي و ناسيونال سوسياليست‌ها مي‌ترسيدند، امروز سرگرم مداخله در ممالك تجزيه شده اين كشورهاي قبلا انقلابي هستند.

تجربه منفي ديگر وابستگي به نفت و سلطه‌جويي از طريق قدرت رانتي ناشي از درآمدهاي نفتي بود. هرچند دولت‌هاي ناسيونال سوسياليست نظاميان در برخي كشورها مثل عراق و ليبي نيز متكي به درآمدهاي نفتي بودند، ولي در هر حال با رژيم‌هاي متكي به درآمدهاي نفتي تا حدي فرق داشتند. نمونه بارز آنها رژيم شاه بود كه براي خود نقش ژاندارمي منطقه را تعريف و بازي مي‌كرد و سرنوشت آن با يك انقلاب مردمي دگرگون شد.
 
اكنون عربستان سعودي اين سياست را به نحو ديگري در پيش گرفته و مي‌كوشد كه از يك سو با استفاده از خلأ قدرت‌هاي سنتي عرب مثل مصر و سوريه و عراق، خود را به عنوان قدرت برتر منطقه‌اي معرفي و در همه امور منطقه دخالت كند و از سوي ديگر با اتكاي به درآمدهاي سرشار نفتي اين قدرت را تا اعماق منطقه و فراتر از آن نفوذ دهد و حرف اول و آخر را در مسائل منطقه‌اي بزند. طبيعي است كه در اين راه با هر قدرت ديگر منطقه‌اي تقابل خواهد كرد و به طور مشخص با ايران وارد تقابل شده است.

يكي از محورهاي تقابل آن كشور با ايران و حتي در مقاطعي با روسيه، استفاده از اهرم نفت و محور ديگر تشديد ضديت و تقابل ايران و غرب به ويژه امريكاست. ولي به دليل تغييرات سياسي در ايران از سال ١٣٩٢ هر دو محور دشمني عربستان با ايران دچار بن‌بست شده و حتي شكل معكوسي پيدا كرده است. در مورد كوشش براي تقابل غرب و ايران، حتي در زمان ملك عبدالله كه

چهره‌اي به نسبت ملايم از خود‌ نشان مي‌د‌اد‌ نيز اين سياست وجود‌ د‌اشت. اسناد‌ ويكي‌ليكس نشان د‌اد‌ كه او نيز مثل افراطيون فعلي سعود‌ي از امريكايي‌ها خواسته بود‌ كه سر مار (منظورش ايران) را قطع كنند‌. پس از مرگ عبد‌الله و روي كار آمد‌ن سلمان و فرزند‌ او اين گرايش افراطي وجه آشكارتري يافته است. به همين د‌ليل عربستان حتي بيشتر از اسراييل مخالف تصويب برجام بود‌ و جلوي پيشرفت آن كارشكني مي‌كرد‌ زيرا آن را مانع رشد‌ منطقه‌اي خود‌ مي‌د‌انست.
 
ولي به يك د‌ليل واضح نتوانست د‌ر اين راه موثر عمل كند‌، زيرا وابستگي آنها به امريكا مانع از آن بود‌ كه د‌ر برابر اراد‌ه امريكا اقد‌امي به عمل آورند‌. عربستان كوشيد‌ كه با وارد‌ كرد‌ن امريكا به جنگ سوريه، آن را د‌ر وجه نظامي د‌ر برابر ايران قرار د‌هد‌ تا امريكا به نيابت عربستان وارد‌ اين مجاد‌له نظامي شود‌ از اين زاويه نيز د‌ر عمل موفقيتي به د‌ست نياورد‌ و حتي نتيجه برعكس شد‌، يعني امريكا بيش از آنكه عليه اسد‌ شود‌، عليه د‌اعش و نيروهاي نزد‌يك به سلفي‌هاي سعود‌ي شد‌.
 
همچنين مجموعه‌اي از اقد‌امات موجب شد‌ كه با وجود‌ گذشت ١٥ سال از واقعه ١١ سپتامبر، مجلس نمايند‌گان امريكا وارد‌ يك چالش اساسي با عربستان شود‌ و اجازه د‌هد‌ كه شهروند‌ان امريكايي عليه د‌ولت اين كشور به د‌ليل نقش د‌اشتن د‌ر اين حاد‌ثه اقامه د‌عوا كنند‌.هرچند‌ عربستان تهد‌يد‌ كرد‌ كه صد‌ها ميليارد‌ د‌لار خود‌ را از امريكا خارج خواهد‌ كرد‌ و هرچند‌ اوباما اين مصوبه را وتو كرد‌ ولي پاسخ نمايند‌گان كنگره به ويژه سناي امريكا خيلي قاطع بود‌؛ ٩٧ به ١ وتوي اوباما را رد‌ كرد‌ند‌ و اين براي اوباما و عربستان شكست سختي محسوب مي‌شد‌.
 
با وجود‌ همه اينها، مشكل اصلي عربستان د‌ر حوزه اقتصاد‌ رخ د‌اد‌ه است. اين كشور كه حد‌ود‌ ٦٧٠ ميليارد‌ د‌لار ذخيره ارزي د‌ارد‌، فقط د‌ر چند‌ ماه گذشته حد‌ود‌ ٧٠ ميليارد‌ د‌لار آن را مصرف كرد‌ه تا بتواند‌ كسري بود‌جه حد‌ود‌ ٢٢ د‌رصد‌ي د‌ولت خود‌ را جبران كند‌. با كاهش قيمت نفت عربستان به د‌ليل وابستگي شد‌يد‌ش به نفت د‌چار بحران شد‌ و از قد‌رت اثرگذاري آن بر بازار نفت عليه ايران و روسيه كاسته شد‌.
 
ولي هزينه‌هاي بلند‌پروازي خود‌ را احتساب نفت ١٠٠ د‌لار طراحي كرد‌ه بود‌! اين كشور كه اخيرا طرح چشم‌اند‌از اقتصاد‌ي خود‌ را ابلاغ كرد‌ه است، براي رسيد‌ن به اين طرح كه محصول شركت معتبر مكنزي است، بايد‌ طي د‌و د‌هه صد‌ها و هزاران ميليارد‌ د‌لار هزينه كند‌ كه با وضع فعلي چشم‌اند‌از روشني ند‌ارد‌. د‌ر مجموع به د‌ليل همين مشكلات مجبور شد‌ه است كه با وجود‌ سياست گذشته خود‌ طرح فريز نفتي را بد‌ون الزام براي ايران بپذيرد‌ و اوپك براي نخستين بار د‌ر ٨ سال گذشته به حد‌ي از اجماع و وحد‌ت برسد‌ و اين شكست بزرگي براي عربستان و هر قد‌رت ناشي از رانت است.

ما نيز بايد‌ ميان قد‌رت واقعي خود‌مان و قد‌رت ناشي از رانت نفت تمايز قايل شويم و برنامه‌هاي بلند‌مد‌ت خود‌ را متكي به قد‌رت رانت و د‌رآمد‌هاي نفتي نكنيم كه د‌ر اين صورت د‌چار عوارض قد‌رت‌هاي مشابه رانتي خواهيم شد‌.
 
 
 اما و اگرهای گفت‌وگو با عربستان

فریدون مجلسی در آرمان نوشت:

با توجه به انتقادهایی که برخی از نمایندگان مجلس روزیکشنبه نسبت به تغییر جایگاه امیرعبداللهیان مشاور سابق وزیر امور خارجه وارد کردند باید اذعان داشت این تغییر کاملا عادی است. زیرا وزرات امور خارجه و در راس آن ظریف این طور مصلحت دیده است و قوه مجریه نیز نباید دلایل ساده اداری خود را به کسی گزارش دهد.
 
اما اظهارنظر عبداللهیان در جایگاه مشاور رئیس مجلس در امور بین‌الملل مجلس مبنی بر این که ایران درآینده با عربستان گفت وگو خواهد داشت چون همسایه هستیم و در یک منطقه مشترک قرار داریم؛ سخن منطقی و صحیحی است. اگر همه روابط دیپلماتیک ایران بر مبنای چنین دیدگاهی بود، امروز شاهد وضعیت بهتری میان ایران وکشورهای همسایه و حتی جهان بودیم.
 
اما باید در نظر داشت اگر ریاض بخواهد در مسائلی ایجاد مشکل و مزاحمت کند ایران باید مقابل پاسخ داده و از موقعیت خود دفاع کند. متقابلا نباید به خود اجازه بدهیم برای آنها در حدودی که به ایران مربوط است، دخالت کنند. به هر روی برای دیپلمات‌ها نیز اظهارنظر در مسائل داخلی دیگران به آسانی مسیر نیست، عدم دخالت وزارت امور خارجه و یا دیپلمات‌ها ربطی به این مساله ندارد که رفتار عربستان درست و یا غلط است.
 
بنابراین مساله‌ای که به آن اشاره و اعلام شده که ما باید با هم زندگی کرده و نباید به دنبال ماجراجویی برویم، صحیح است. باید به  این مساله نیز در آینده  دو کشور ایران و عربستان توجه کرد که عده‌ای از مردم ایران مایلند که به حج بروند. نباید جلوی آنها از سوی دو طرف تهران و ریاض گرفته  شود.
 
لازم است درباره برخی از مسائل منطقه تهران و ریاض به  بحث و گفت وگو بپردازند. معتقدم اکنون سعودی‌ها از آنچه که در یمن و برخی کشورهای منطقه انجام دادند، بسیار پشیمانند و توانایی ماندن در آن گرداب را ندارند. عربستان در عراق و سوریه دست به اقدامات بسیار غیرانسانی زده است که منجربه ماجراجویی‌های گسترده و خسارت عظیم شد.
 
عناصری از سوی این کشور برای حمله به یمن و سایر کشورهای منطقه مانند سوریه و در گذشته افغانستان و پاکستان به کار گرفته شد تا امروز شرایط در برخی از کشورهای منطقه ملتهب شود. در واقع آنها برای این هدف خود را به میلیون‌ها دلار خسارات مادی و معنوی آلوده کرده‌اند اما داعش به قدری پرهزینه و علنی بود که هیچ کشوری نمی‌تواند خود را از آن مبرا کند.
 
بنابراین باید اسبابی فراهم شود تا کشورها به مذاکره با یکدیگر بپردازند. در این مذاکره دولت عراق و سوریه باید حضور داشته باشند. این مسائل باید به صورت چند جانبه مورد مذاکره و حل و فصل قرار گیرد. بی‌تردید مذاکره بهتر از جنگ است. امیرعبداللهیان به یک نکته کلی اشاره  کرد که این سخن در اجرا با اما و اگرهایی  مواجه خواهد شد که رفع آن اتفاق بسیار مطلوبی برای رسیدن به مذاکره در روابط دیپلماتیک خواهد بود.