به گزارش مشرق، حسین کچویان کارشناس مسایل سیاسی در ادامه مقاله خود با عنوان وقتی "برجام بهانهای بیش نیست" در روزنامه صبح نو نوشت:
در روز گذشته و در قسمت سوم از این یادداشت گفته شد؛ تحت شرایطی که آقای روحانی کل کشور را در حالت تعلیق و توقف قرار داده و آشکارا به دشمن نشان میدهد که تنها برنامه دولت او برای اقتصاد، دستیابی به توافق و نزدیکی به غرب برای بهرهگیری از سرمایه و کالاهای غربی پس از رفع تحریمهاست و از سوی دیگر درچارچوب راهبرد حفظ و تشدید فشار مردمی بر منتقدین و مخالفین مذاکره، ممات و حیات کشور را متوقف بر حصول توافق نشان میدهد، آیا میتوان فرض کرد که فرآیند مذاکرات در جهتی خوب و معقول و نه فتح الفتوح یا نمره بیست پیش رود؟
اگر چنین فرضی معنا داشته باشد، اساسا فرآیند مذاکره وتوافقهای سیاسی بی معنا و نامعقول خواهدشد و در نتیجه تمام آنچه آقای ظریف و دستیاران وی به اعتبار داشتن آن مورد ستایش و تمجید قرار میگیرند، یعنی دانش سیاسی و دیپلماسی، بلا وجه و غیر ضروری خواهد گردید.! هر مذاکره فرآیندی است که از یک متن و انبوهی از حواشی تشکیل شده است.
نه تنها مطابق دانشی که آقای ظریف و تیم مذاکره کننده به آن مباهات کرده و آن را پشتوانه کار خود میدانند بلکه عقل سلیم نیزمیگوید اهمیت حاشیهها اگر بیشتر ازمتن نباشد کمتر نیست.
از مهمترین این حواشی که مستقیماً بر فرآیند مذاکره اثر میگذارد، جبهه تبلیغی روانی است. دستیابی به موضع برتر از طریق اتخاذ سیاستها و راهبردهای سیاسی - رسانهای پیچیده، چند لایه و متعدد، هدف عمده و تعیین کننده برای طرفهای درگیر در هر مذاکرهای است. حداقل چیزی که در صحنه مذاکره برای دستیابی به موفقیت میتوان انتظار داشت توازن موقعیتهاست.
در حالی که تحت شرایط راهبردهای اتخاذ شده توسط ما، چگونه میتوان انتظار داشت که دشمن حاضر به امضای توافقی متوازن باشد؟! وقتی که آشکارا و به هزار زبان و بلندترین صدا نیاز خود را به او توام با تضعیف جبهه خودی اعلام کردهایم، او را در مستحکمترین موقعیت روانی قرار دادهایم که برای دادن هیچگونه امتیازی آمادگی ندارد.
چراکه باتوجه به وضع داخلی ما نیازی به کوتاه آمدن نمی بیند. این عجایب و غرایب که در تضاد با منطق و الزامات اینگونه مذاکرات است تنها در یک صورت میتواند معقول و مفهوم تلقی شود که مذاکره و توافق موضوعیت ذاتی نداشته باشد و صرفا ماهیتی ابزاری به خود بگیرد. در این حالت دیگر نیازی به در نظر گرفتن پیش نیازها و الزامات عقلانی و علمی یک مذاکره قوی که منتهی به نتیجه مطلوب باشد، نخواهد بود.
به طریق اولی دیگر وجهی برای نگرانی و دغدغه نسبت به مفاد توافقنامه از جهات مختلف به ویژه سازوکارهای مواجهه با نقض عهد و عدم اجرای بندهای توافقنامه نیز نمی ماند. چرا که اساساً نقض توافقنامه با توجه به دورنمای روابط دوستانه آتی، خواه ساده انگارانه و خواه خوش بینانه، در دایره احتمالات قرارداده نشده است.
حضوردر مذاکرهای با ماهیت ابزاری و بر اساس رویکردی که هدف محوری آن اطمینان بخشی به آمریکا در مورد جدیت و صداقت در تمایل به ارتباط در چارچوبی سازگار با منافع و مقاصد منطقهای او میباشد، مذاکره را به آزمونی برای تأمین هدف محوری اطمینان بخشی و اثبات جدیت و صداقت خود در خواست ارتباط با آمریکا تبدیل می کند.
به همین دلیل نه تنها به تأمین هر چه بهتر نیازها و پیش شرطهای مذاکره برای حصول نتیجه مطلوب توجه نمی شود، بلکه به سربلندی در آزمون اطمینان بخشی طی فرآیند مذاکره و جلوگیری ازهرگونه اخلال در تأمین این هدف فکرکرده و برای آن چاره چوبی میکند!
این واقعیت بیانگر این است که چرا طی مذاکرات علیرغم ازدیاد و برقراری تحریمهای جدید و تشدید خصومتهای عملی آمریکا یا موضع گیریهای خصمانه و هر روزه مقامات گوناگون این کشور از رییس جمهور تا وزارت خارجه و مجلسین یا کنگره، از هیچ یک از مسوولان یا نهادهای مربوطه در این طرف از آقای روحانی گرفته تا آقای ظریف، تیم مذاکره کننده یا دستگاه سیاست خارجی کشور، کوچکترین واکنش یا تلاشی در جهت پاسخگویی و برخورد متقابل دیده نمیشود.
استنکاف از موضع گیری و برخورد و اتخاذ سیاست سکوت و بی عملی، درحالی که رییسجمهور و وزیر خارجه از هرسو برای واکنش مناسب یا عکس العملی ولو لفظی تحت فشار بودند، نه نتیجه یا لازمه فرعی بلکه از الزامات مستقیم "رویکرد اطمینان بخشی" به حساب میآید.
از این جهت با وجود هزینههای بالای سیاسی و ابهام آفرین ناشی از عدم واکنش و انفعال، حتی وقتی رهبری نیز از آن انتقاد کرده و دستگاه سیاست خارجی را به پاسخگویی و موضع گیری متقابل فرا میخوانند، تداوم سیاست خاموش و تمکین در برابر رجز خوانیها و درشت گوییهای بی وقفه عملی و لفظی آمریکا نشان میداد که آقای روحانی، آقای ظریف و تیم مذاکره کننده به خوبی به الزامات رویکرد مذکور توجه دارند.
از این منظر هرگونه واکنش منفی یا پاسخگویی متقابل در برابر آمریکا به معنای تداوم و استمرار موضع سر سختانه و غیر سازشکارانه پیش از ریاست جمهوری آقای روحانی یا کلا نظام کشور پس از انقلاب به حساب آمده و اخلالی جدی در اطمینان بخشی و ادعای صداقت در تمایل به دوستی و همراهی با آمریکا وارد میکرد.
لذا قربانی کردن "الزامات مذاکره مطلوب و پیشبرد درست آن" در پیش پای "الزامات پیوند مجدد با آمریکا"، پاسخ درست به رویکردی است که مذاکرات هستهای را نه اصالتاً بلکه به مثابه ابرازی برای اطمینان بخشی و اثبات صدق نیات آقای روحانی به آمریکایی ها مدنظر قرار داده است.