به گزارش مشرق، حسین کچویان کارشناس مسایل سیاسی در ادامه مقاله خود با عنوان وقتی "برجام بهانهای بیش نیست" در روزنامه صبح نو نوشت:
گفته شد که تمامی رفتارهای عجیب و بهتآور آقای روحانی و تیم مذاکرهکننده وی، در طول روند مذاکرات اخیر، بیانگر این است که مذاکرات برجام برای ایشان صرفاً ماهیتی ابزاری داشته و در اصل برای ایجاد رابطهای مطلوب با آمریکا بوده است. لذا طبق وعده، روز گذشته و برای اثبات این مدعا، مروری هرچند اجمالی بر روند مذاکرات از آغاز تا امضای توافقنامه خواهیم داشت.
گفته شد که تمامی رفتارهای عجیب و بهتآور آقای روحانی و تیم مذاکرهکننده وی، در طول روند مذاکرات اخیر، بیانگر این است که مذاکرات برجام برای ایشان صرفاً ماهیتی ابزاری داشته و در اصل برای ایجاد رابطهای مطلوب با آمریکا بوده است. لذا طبق وعده، روز گذشته و برای اثبات این مدعا، مروری هرچند اجمالی بر روند مذاکرات از آغاز تا امضای توافقنامه خواهیم داشت.
بعد از پایان انتخابات و پیش از آنکه حتی دولت به اصطلاح تدبیر و امید استقرار یابد، بلافاصله دستور تعلیق فعالیتهای هستهای کشور صادر میشود! یعنی آنچه که خود میتوانست به عنوان یک برگ برنده و امتیاز در جریان مذاکرات با کسب امتیازات مشابهی واگذار شود، قبل از حتی آغاز مذاکرات و بدون هیچ هزینه و تلاشی از سوی طرفهای غربی تقدیم آنها میگردد.
قطعاً چنین اقدامی نمیتواند هدفی جز اطمینان بخشی به غربیها در مورد تمایل به همراهی با سیاستهای آنها در چارچوب رویکرد پیشگفته داشته باشد. با این حال از آنجایی که اخبار مربوط به تعلیق فعالیتهای هستهای علنی نگردید و به دلیل ماهیت غیرعلنی مذاکرات سعدآباد، از آن مذاکرات نیز چیزی در حافظه تاریخی مردم وجود نداشت، شوکی از این اقدام تازه به کسی وارد نشد! ناظرین داخلی و خارجی برای نخستین بار هنگامی با دهانهای باز و چشمانی از حدقه درآمده از درک آنچه در حال وقوع بود درماندند که مذاکرهکننده اصلی کشور در یک سخنرانی عمومی با دانشجویان در دانشگاه تهران در کوران مذاکرات، به شکل غیرقابل باوری به بزرگنمایی و اغراق در قدرت نظامی آمریکا و تضعیف قدرت نظامی کشور به میزانی فراتر از حد تصور خود آمریکاییها دست زد!(غربیها از چهارتا تانک و موشک ما نمیترسند. آیا شما فکر کردید آمریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد از سیستم دفاعی ما میترسد.)
توضیح اینکه چنین بیانی تا چه میزان با قواعد دیپلماسی و فن مذاکره سیاسی در تناقض است، قطعاً نه برای آقای ظریف با آن سطح دانش سیاسی و تجربه دیپلماسی، بلکه برای همگان، ذکر بدیهیات و اولیات عالم سیاست و دیپلماسی به حساب میآید. اگر این سخنان به قصد توجیه درستی مذاکرات نزد مردم بیان شده و لزوماً بیانگر اعتقادات و نظرات مذاکرهکننده نبوده باشد، نقل آن در فرآیند مذاکره تضعیف موقعیت ایران را در میز مذاکره به همراه دارد.
اما در صورتی که این سخنان بیان واقع و حقیقت ذهنیات وی باشد، علاوه بر تضعیف روحیه مردم با آشکارسازی ضعف ذهنی ـ روانی خود مذاکرهکننده، امکان تشدید تهدیدات و تسریع فروپاشی وی در جریان مذاکره را فراهم کرده است. اما این اظهارات تنها شگفتی این مذاکرات و تیم مذاکرهکننده نبود. شگفتآور و گیجکنندهتر این بود که به اعتبار اظهارات و موضعگیریهای شخص آقای روحانی، تیم مذاکرهکننده و سایر اعضای قوه مجریه، تضعیف کشور و مردم به صورت بخش ثابت و لاینفک راهبرد نه چندان پنهان متخذه در فرآیند مذاکرات درآمده بود. البته این ادعا ابتدا به شکل اتهامی ناجوانمردانه علیه آقای روحانی و دولت او ظاهر میشود.
اما در حقیقت، وجه بهتآور و غیرقابل باور این موضوع نیز همین است که طرف درگیر در مذاکرهای حساس و تعیینکننده برای خود و مهمتر از آن کشور و جامعه، چگونه میتواند با اظهارات و سخنان یا موضعگیریهای مستمر و مداوم علیه وضعیت کشور و جامعه در نقش بزرگترین نیروی تضعیفکننده خود در فرآیند مذاکره و چانهزنی ظاهر شود؟! این حقیقت با اندوه و تأسف بسیار آنچنان واضح و عریان است که آگاهی از آن هیچ گونه توانایی خاص عقلی یا کار و تلاش تحقیقاتی نمیخواهد. کافی است به اخبار و گزارشهای روزانه از ابتدای مذاکرات تا تصویب نهایی توافق رجوعی داشته باشید تا بر این واقعیت تلخ و دیرهضم آگاهی یابید. البته نمیتوان گفت که چنین راهبردی از سوی آقای روحانی و تیم مذاکره کننده، عامدانه و آگاهانه اتخاذ شده است.
چراکه بیان چنین سخنی عیناً مانند آن است که خدای ناخواسته ایشان و مجموعه درگیر در مذاکرات را به خیانت متهم کنیم. اما به قطع این راهبرد را بایستی نتیجه و خروجی طبیعی اتخاذ و اجرای راهبرد کلان دیگری دانست که بر اساس شواهد عدیده و آشکار به منظور ایجاد و تداوم مذاکرات اتخاذ شده است. این مجموعه با آگاهی از وجود جبههای قوی و متحد از مخالفین و منتقدین مذاکرات هستهای، همانگونه که در آغاز و برای شروع مذاکرات روی فشار مردمی از پایین متکی بودند، برای تداوم مذاکرات و به سرانجام رساندن آن نیز روی حفظ این فشار حساب میکردند و حتی با توجه به روند کند مذاکرات و دبههای مداوم آمریکا، به تشدید مداوم آن نیز نیاز داشتند.
بر همین اساس، در چارچوب راهبرد حفظ و تشدید فشار مردمی به دو شکل ایجابی و سلبی، کار تحریک و تهییج جامعه دنبال میشد. به هر حال نتیجه پیگیری این کار این شد که در هر برههای یک نفر از این مجموعه، از شخص آقای روحانی تا وزیر و وکیل و استاندار و نمایندگان یا فعالان سیاسی - رسانهای، به کشف جدیدی درباره اعجازهای توافق و نیازها یا مشکلات کشور به واسطه تحریمها دست مییافتند. وقتی در حین مذاکرات و بعد از مسأله اقتصاد کشور، تدریجاً تمامی مشکلات در حوزههای دیگر اعم از سلامت، ورزش، هنر، سینما، آموزش و نهایتاً حتی آب و هوا نیز به تحریمها مرتبط میگردد، روشن است که پیامد و نتیجه آن چه خواهد بود.
در واقع آقای روحانی، تیم مذاکرهکننده و نیروهای پشتیبان سیاسی و رسانهای آنها، آنچنان در شوق دستیابی به توافق خاصه ارتباط با غرب اسیر و گرفتار بودند که به تبعات و نتایج اتخاذ این راهبرد از جهت انعکاس تضعیف جبهه خودی و اظهار این سطح از نیازمندی و شوق دستیابی به توافق در مذاکرات، هیچ دغدغه و اهتمامی نداشتند. وقتی به صراحت هدف «دستیابی به توافق به هر قیمتی» و «هر توافقی بهتر از عدم توافق» مدنظر باشد، جایی برای اینگونه دغدغهها باقی نمانده و از اصل، موضوعیت خود را برای سیاستگذاران و مجریان مذاکره از دست میدهد.