کد خبر 656191
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۵ - ۰۴:۱۱

چرایی رأی مردم امریکا به دونالد ترامپ از زوایای مختلف مورد توجه قرار گرفت و رسانه‌ها و تحلیلگران جهان به آن پرداختند اما آرایش نهفته‌ای نسبت به نتیجه انتخابات امریکا نیز وجود دارد که نیاز به نورتابی و روشنگری دارد و آن آرایش توده- روشنفکران است.

به گزارش مشرق، عبدالله گنجی- چرایی رأی مردم امریکا به دونالد ترامپ از زوایای مختلف مورد توجه قرار گرفت و رسانه‌ها و تحلیلگران جهان به آن پرداختند  اما آرایش نهفته‌ای نسبت به نتیجه انتخابات امریکا نیز وجود دارد که نیاز به نورتابی و روشنگری دارد و آن آرایش توده- روشنفکران است.

روشنفکران به عنوان چراغ به دستان و پشتوانه تئوریک تمدن غرب اکنون بین مسیرهای انتخابی خود و مسیرهای حرکت توده همسویی نمی‌بینند و احساس می‌کنند یافته‌های آنان به تافته‌های جدابافته اجتماعی تبدیل شده است. مهم‌ترین بحران روشنفکران و نظریه‌پردازان غرب «بحران روزمرگی» و عدم «نوزایی فکری» است. شاید علت اصلی این باشد که لیبرال دموکراسی را به عنوان پایان تاریخ مفروض داشته‌اند و آینده را به شکل دایره می‌بینند.

چرایی رأی مردم امریکا به دونالد ترامپ از زوایای مختلف مورد توجه قرار گرفت و رسانه‌ها و تحلیلگران جهان به آن پرداختند  اما آرایش نهفته‌ای نسبت به نتیجه انتخابات امریکا نیز وجود دارد که نیاز به نورتابی و روشنگری دارد و آن آرایش توده- روشنفکران است.

روشنفکران به عنوان چراغ به دستان و پشتوانه تئوریک تمدن غرب اکنون بین مسیرهای انتخابی خود و مسیرهای حرکت توده همسویی نمی‌بینند و احساس می‌کنند یافته‌های آنان به تافته‌های جدابافته اجتماعی تبدیل شده است. مهم‌ترین بحران روشنفکران و نظریه‌پردازان غرب «بحران روزمرگی» و عدم «نوزایی فکری» است. شاید علت اصلی این باشد که لیبرال دموکراسی را به عنوان پایان تاریخ مفروض داشته‌اند و آینده را به شکل دایره می‌بینند.

اکنون نمادهایی در جهت‌گیری‌های تمدن غرب قابل مشاهده است که این مدعا را اثبات می‌نماید. سینمای آنان در ترسیم واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی خود به بن‌بست رسیده است و راه پویایی آن را در «تخیل» یافته‌اند.

داستان‌های افسانه‌ای مدرن، هیولاها، دایناسورها و هجوم عظیم‌جثه‌ها به شهرها و منازل نشان از بی‌سوژگی در حوزه واقعیت‌های اجتماعی و بن‌بست در درک حقیقت‌هاست. تمرکز ثروت در دست یک درصد و یا به قول اوباما 3 درصد نشان می‌دهد که «بحران عدالت» و «بحران کارآمدی» که تاکنون با «غیریت‌سازی» بیرونی مخفی می‌شد در حال هویدا شدن است.

وقتی ترامپ می‌گوید اگر پولی را که در خاورمیانه خرج کردیم صرف درون امریکا می‌کردیم می‌توانستیم دوبار آن را بسازیم ( و رأی می‌آورد) بدین معناست که مردم امریکا از نظریه‌پردازانی که «تئوری هیبت» برای امریکا تولید می‌کنند خسته‌ شده‌اند.

مردم فهمیده‌اند که با پرستیژ روشنفکری که هرم قاعده جامعه آنان را احاطه کرده است نمی‌توان تضادهای درونی لیبرال دموکراسی را مخفی کرد.

بنابراین در انتخابات به روشنفکری، عقلانیت غربی و پرستیژسازان برای امریکا «نه» می‌گویند و به سوی کسی می‌روند که هم فساد اخلاقی دارد و هم مانند زالو خون آنان را مکیده و سرمایه‌دار شده است. اما باز او را به نماینده روشنفکران ترجیح می‌دهند.

باور کنیم مردم امریکا قبل از اینکه به نظریه‌های سیاسی - اجتماعی و ساختار و هیبت امریکا رو آورد به خصایص فردی ترامپ توجه کردند و روانشناسی ترامپ رأی آنان را جلب نمود.

مردم امریکا از ترامپ سخنان منطقی و اتوکشیده نخواستند (که این سیره روشنفکران است) بلکه به دنبال نجات خود از زیر هیبت پوشالی کشوری بودند که روشنفکران امریکا آن را تولید کرده‌اند. یادمان نرفته است که امام روشن ضمیر ما صدای خرد شدن استخوان‌‌های  تمدن غرب را شنید و گفت من می‌روم اما شما منتظر شکستن قطعی آن باشید.

اکنون نظریه‌پردازان سیاسی امریکا در مقابل این سؤال قرار گرفته‌اند که چگونه عقلانیت و روشنفکری به «پوپولیسم توده‌گرا» می‌بازد و با این سؤال مواجه می‌شود که ما برای کدام جامعه نظریه‌پردازی می‌کنیم؟

بدون تردید یا باید ترامپ را محصول روشنفکری غرب بدانیم یا قیام علیه آن. هر یک از این دو را برگزینیم به بحران روشنفکری در غرب و خصوصاً در امریکا خواهیم رسید.

بحرانی که همزمان با فروپاشی شوروی در حال وقوع بود اما اندیشمندان آن دیار تلاش کردند با تولید غیریت جدید، جایگزینی برای شوروی بتراشند تا بتوانند صورت ابرقدرتی را با سیلی فرضی یک رقیب سرخ نمایند و ملت خود را منسجم گردانند.

از این رو بود که تئوری «جنگ تمدن‌ها» را طرح و غیریت را اسلام معرفی کردند و خود به ایجاد سامانه‌‌های  تروریسم در جهان اسلام همت گماردند تا این غیریت از درون کتاب‌ها به میدان منازعه منتقل شود و مردم امریکا آن را ببینند.

امروز مردم امریکا به «نگاه به درون امریکا» رأی دادند تا به حاکمان بفهمانند که خاورمیانه مسئله ما نیست، هزینه‌‌های  آنجا را برای مشکلات ما خرج نمایید. بنابراین روشنفکران غرب باید در نظرات خود تجدیدنظر نمایند و ارزش‌‌های  امریکایی – به خصوص لیبرال‌دموکراسی – را مورد بازخوانی مجدد قرار دهند و متناسب با جهت‌گیری‌‌های  مردم، خود را نو نمایند.

در غیر این صورت باید برای خلأ نظریه‌پردازی نمایند و توده مردم پیشقراولان درون‌گرایی سیاست‌‌های  امریکا خواهند شد. توجه مثبت ترامپ به ماندن اسد و همکاری با روسیه و کم کردن هزینه‌ها در خاورمیانه و اخذ هزینه امنیت از سعودی‌ها نشان می‌دهد که ترامپ فهمیده است باید مردم امریکا ابرقدرت واقعی باشند نه دولت آنان ابرقدرت پوشالی.

منبع: فارس