به گزارش مشرق ، فیلم «بیگانه: میثاق» را باید مستقل از مجموعه بیگانههای ساخته شده تحلیل کرد. در واقع فیلم «پرومتیوس» آغازی دوباره برای این مجموعه محسوب میشود که ارتباطی فرمی فیلم، در دو اثر متاخر ساخته شده با چهار مجموعه دنبالهدار پیشین در دهه هشتاد و نود قطع میشود. اگر مبنای چهار مجموعه دنباله دار بیگانه، مبتنی بر ظهور، بروز، جدال و نابودی در مقابل قهرمان زنِ ثابت این مجموعه است حتی «آنتاگونیست» «پرومتیوس» و «بیگانه:میثاق» به مجموعه «بیگانه» شباهت دارد اما در بنای روایی و داستایی هر دو فیلم اخیر، جنبههای «نئوایدئولوژیک» پررنگی را میتوان جستجو میکند.
روایت فیلم «بیگانه: میثاق» با اهالی سفینه «میثاق» در جستجوی مکانی برای زیستن در سیاره «اورگای 6» (Origae 6 ) آغاز میشود. هوش برتر هدایت سفینه (مادر)، به همراه والتر، ربات هوشمند آدمنمای مستقر، اقدام به گشودن صفحات شارژ شبکه انرژی میکنند. والتر به سراغ جنینهای مصنوعی یخ زده در سفینه میرود و آنها را چک میکند و مرحلهای از کشت انسان را به وضوح در سفینه مشاهده میکنیم. ناگهان مادر (ابر رایانه هدایت سفینه) به والتر اطلاع میدهد یک انفجار نوترونی (neutrino) در بخش 106 صفحات شارژ انرژی میافتد.
بیگانه اسکات بر اساس میثاق هاوکینگ ساخته شده است؟
پس از هشدار مادر، سفینه به سوی فضایی شبیه سیاهچالههای فضایی میرود و عبور از سیاهچالههای فضایی به صفحات شارژ انرژی سفینه صدمه میزند. در واقع ما در این صحنه داریم توصیفهای علمی «استیون هاوکینگ» را به صورت بصری در فیلم «بیگانه؛میثاق» تجربه میکنیم.
عبور از سیاهچاله، موجب شکستن مرزهای فضا و زمان میشود و آنسوی مرزهای فضا و زمان، ساکنان این سفینه وارد جهان تازهای میشوند. الگوی علمی چالش برانگیز فیلم به شکل دقیقی به تبیین مفاهیم الحادی هاوکینگی میپردازد. مرزهای فضا و زمان شکسته میشود و بشر وارد جهان ناشناختهای میشود. حین این اتفاق هولناک، سفینه با تکان فیزیکی شدیدی مواجه میشود، مورد مشابه چنین رویدادی در فیلم «پرومتیوس» به صورت آهستهتری رخ میدهد.
سفینه پرومتیوس به هیچ شی خاصی برخورد نمیکند اما نزدیک مقصد نامعلوم و محرمانه سفینه، ارتعاشات عجیبی حرکت فیزیکی کشتی فضایی را مخدوش میکند و ساکنان سفینه را از خواب زمستانی در محفظههای خود، بیدار میکند. در فیلم «بیگانه: میثاق»، جیکوب فرمانده سفینه میثاق و همسر دنیلز (کاترین واترسون) ، در حادثه عبور از سیاهچاله، به تعبیر فیلم انفجار نوترونی، در محفظهاش در حالت خواب زمستانی، میسوزد. عبور از مرزهای فضا و زمان و تاکید هر دو فیلم در «پرومتیوس» و «بیگانه: میثاق»، تجربهای خاص را نمایش میدهد در مورد کشف جهانهای تازه.
نسبت دادن خلقت به موجودات فرازمینی در پرومتیوس و بیگانه
بر اساس الگوهای تبیینی و تحلیلی «استیون هاوکینگ» ، کشف ابعاد دیگر زندگی، محیط زیستی فرازمینیهایی که یحتمل بشر را خلق کردهاند، با عبور از سیاهچاله و یک تغییر فضایی و زمانی رخ خواهد داد. کشف بعد چهارم زندگی که توام با تسلط قدرت خداگونه بشر است را کریستوفر نولان در فیلم «میان ستارهای» ( Interstellar ) تبیین کرد. در«میان ستارهای»، نوعی خاصی از رانش سیاهچالهای موجب میشود که بشر وارد بعد چهارم شود و از مرزهای فضا و زمان عبور کند.
داستان فیلم «بیگانه؛ میثاق» و «پرومتیوس» به کشف سیارههایی آنسوی مرزهای «زمان و فضا» اشاره دارد و بواسطه عبور از مرزهای مورد اشاره بشر جهانهای تازهای را کشف میکند. اگر فیلم «پرومتیوس» را دوباره ارزیابی کنیم، در چینش وقایع دراماتیک فیلم، نخستین اتفاق چالش برانگیزروایی، نقطه عطف فیلمنامه، عبور از سیاهچاله است. در سکانسهای ابتدایی «پرومتیوس»، صحنهای را میبینیم که محتویات وسائل بیلیادر روی میز در حال تکان خوردن است و با اینکه سفینه تکان شدیدی ندارد، محتویات درون سفینه از این سو به سوی دیگر میغلتد و در واقع افراد سفینه پس از این فصل، به تدریج بیدار میشوند.
چرا در «تحلیل بیگانه:میثاق» به این دو صحنه و عبور از مرزهای فضای و زمان اشاره میکنیم و تحلیل هاوکینگی را چاشنی تحلیل فیلم میکنیم؟ دلیلش واضح و مبرهن است، سازندگان بسیار هاوکینگی قصهاشان پیش میبرند و خیلی اریش فون دنیکنی میاندیشند.
فون دنیکن با «کتاب طلای خدایان» و هاوکینگ با کتاب «جهان در پوست گردو» بنیانگذاران این تفکر بودهاند که بشر توسط موجودات فرازمینی خلق شده است. در سکانس اساسی فیلم «پرومتیوس» که فیلم «بیگانه؛میثاق» ادامهاش محسوب میشود، با پیتر ویلند (گای پیرس) آشنا میشویم. صاحب کمپانی «ویلند»، با ساکنان سفینه پرومتیوس گفتگو میکند. در نهایت ویلند سه سئوال اساسی را را مطرح میکند؛ ما از کجا آمدهایم؟ هدفمان چیست؟ وقتی مردیم چه میشویم؟ این سئوالات در زمانی نزدیک به هزاره سوم در سال 2091 مطرح میشود. با طرح این پرسش درخواهیم یافت که بشرعلمگرایی همچون ویلند، نگره «ادیان ابراهیمی» را به هیچ عنوان قبول ندارد و داستان خلقت، خدا و عقبی را بر اساس تعالیم ادیان ابراهیمی نپذیرفته است. بشر از منظر ویلند و حتی سازنندگان فیلم پرومتیوس و «بیگانه: میثاق»، سازهای علمی است که مبدا، مهندسان و طراحانش را جستجو میکند.
وقتی پای علم به میان میآید الحاد و کفرورزی از اعماق قلب بشر برافروخته میشود. بشر «علمگرا» با نگاهی توام با حسادت و کینه به خالقش مینگرد و بهترین لذت برای بشر تِرنس مدرن، نفی خالق است و بزرگترین لذت ترنس مدرنیستی، نفی خلقت توسط خالق بیهمتاست. همانطور در دوران یونان باستان، ذهن و قلب بشری چنان طالب انکار آفرینش توسط مخلوق بیهمتاست که برای کشف لذت کفرورزی، «ایلیاد و اودیسه هومر» را خلق میکند و گزارههای تعدد خدایان و مشابهت خالقان و مخلوقان را در این منظومه درج میکند. در فیلم «پرومتیوس» و «بیگانه:میثاق» شاهد بازتکرار پیکربندی منظومه هومری هستیم و در هر دو فیلم کسانی که بشر را خلق کردهاند شبیه خدایان انسانواره المپ هستند.
دکتر الیزابت شاو (نائومی راپاس) و همسرش چارلی هالووی (لوگان مارشال گرین) بر اساس نقوش ثبت شده بر دیوارها و غارها در تمدنهای باستانی اثبات میکنند که طراحان و مهندسان خلقت بشری در سیارهای دور سکنی گزیدهاند. شاو و هالووی مشابه کاری را انجام میدهند که در دهه شصت میلادی اریش فون دنیکن انجام داد و مکشوفات مجعولش را در دو کتاب الحادی «طلای خدایان» و «ارابه خدایان» را به نگارش درآورد.
«فون دنیکن» بر اساس نقوش طراحی شده در غارها و سازههای عظیم که در عهد باستان ساخته شده است، این نظریه را ارائه کرد که فرازمینیها انسان را خلق و در شکل گیری تمدن او را یاری و سپس زمین را ترک کردهاند. بر اساس این باور الحادی و ادامه یافتههای همتایان فون دنیکن، «ذکریا سیتچین»،«جورجیا.ای.ساکالوس»، «دیوید هچر» و... با قوه تخیلی الحادی، معجزه موسی(ع) در شکافتن رود نیل را به فرازمینیها نسبت دادند. فضاپرستان ایدئولوژیک وابسته به همین جریان، کشف کردند که صعود آسمانی عیسی (ع) توسط سفینههای فضایی انجام شده و خرافههای فراوانی که در دهه هفتاد قالب ایدئولوژیک و مکتبی به خود گرفت.
ادامه چنین تفکری در فیلم «پرومیتوس»، با کشف نقوش طراحی شده روی دیوارها بروز دراماتیک پیدا میکند. بر اساس رمز گشایی «شاو» و «هالووی» و تالیفات علمی- خیالی، خالقان نسل بشر، فرای مرزهای زمان و مکان زندگی میکنند. این دو، تصاویر باستانی مختلفی را درتمدن مصری، مایایی، سومری، بابلی ، هاوایی و بین النهرینی، اسکاتلندی، پیدا کردهاند که نقش مشترکی میان تمدنهای باستانی وجود دارد که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و به فاصله قرنها ثبت شدهاند.
با این حال در نقوش مشترک دیواری، افرادی را میبینیم که دست به سوی آسمان گرفتهاند و موجودات عظیم الجثهای را میپرستند. الیزابت شاو و نامزدش منظومهای را در فیلم کشف کردهاند که مهندسان و طراحان انسان در آن زندگی میکنند و این منظومه خورشید دارد و شبیه منظومه شمسی است و کاشفان سفینه پرومتیوس این سیاره را کشف کردهاند.
«شاو» و «هالووی» اعتقاد دارند خالقان بشر در این کره ساکن هستند و همراه با سفینه «پرومتیوس» به این سیاره میروند.
جهان نخستین که در فیلم «پرومتیوس» بدست بشر کشف میشود، سیارهای است که مهندسان در این سیاره دست به تولید و پرورش ویروسی زدهاند که منجر به خلق زنومورف یا همان بیگانه میشود که با تولید آن سعی دارند آنرا به کره زمین برسانند و بشر را نابودکنند اما خودشان گرفتار «اسپور» بیگانه ساز اولیه نیومورف شدهاند. از سیاره غریبه فیلم پرومتیوس الیزابت شاو زنده میماند به همراه دیوید، هوش مصنوعی انسان نما.
خشم خدایان در اهتمام به تولید ویروس آنچنان که در پرومتیوس و «بیگانه:میثاق» میبینیم شبیه همان پیش بینی فرازمینیها برای ناوبدی نسل بشر در آثاری نظیر، کشتی جنگی (پیتر برگ 2012 )، اقیانوس آرام (گیلرمو دل تورو 2013) ، پیکسل ( کریس کلمبوس 2015) ، فراموشی (جوزف کوزینسکی 2013)، لبه فردا (داگ لیمن 2014)، پنجمین موج (جی بلاکسون 2016) ، ، نبرد لس آنجلس (جاناتان لیبسمن 2011)، کابوی علیه بیگانگان (2011 ) است.
در فیلم پرومتیوس شاهد چنین خشمی هستیم و تنها بازمانده خدایان، سر دیوید را از پیکرش جدا میکند و شاو از دیوید قول میگیرد در صورت تعمیرش باید او را به سیاره طراحان بشر برساند. «پرومتیوس» با گریز «شاو» و «دیوید» پایان مییابد اما فیلم «بیگانه:میثاق» ادامهای بر فیلم پرومتیوس است. فیلمنامه اولیه اسکات «بهشت گمشده» نام داشت که تغییری جزیی در جایگاه هیولای غریبه سبب شد تا اسکات آنچیزی که قصدش را داشت نسازد. اما موفق شد بهشتی که بشر دینگرا را آروزیش را دارد ویرانهای مخوف جلوه دهد.
انسان از بهشت رانده شد و در صورت رستگاری به بهشت بازخواهد گشت، اما اسکات با بهرهبری دقیق از این مضمون دینی با هدف گیری علمی، بازتعریف الحادی دیگری از مفهوم بهشت را به مخاطبان عرضه میکند. سفینه میثاق قرار است راهی اورگای 6 شود اما حین تعمیر صفحات شارژ انرژی سفینه، فرد تعمیر کننده، امواجی را از سیارهای ناشناخته دریافت میکند و سفینه میثاق بنا به اصرار اعضای گروه راهی بهشت گم شده میشود.
چرا این سیاره بهشت نام دارد؟
سیاره مکشوفه همان بهشت مبدا است که خالقان در آن زیست داشته و توسط دیوید، هوش مصنوعی ترمیم شده توسط الیزابت شاو، با انتشار افیون ویروسی زنومورف آلوده و نابود شده است. بهشتی که خالقان بشر در آن زندگی میکردند، نابود شده است و هر کالبد انسانی که وارد این سیاره شود، آلوده به ابرویروس طراحی شده خالقان میشود.
بشری که سیارهاش قرار دارد در خطر انقضا و آلودگیف در پرومتیوس به دنبال منبع زیستی تازهای است و در بیگانه:میثاق در جستجوی سیارهای تازه . بشر برای دست یافتن به پرسش های خود هوش مصنوعی چون دیوید و والتر را خلق میکند. از نیمه فیلم و از زمانی دو هوش مصنوعی دیوید و والتر با یکدیگر مواجه میشوند، درخواهیم یافت که دشمن اصلی زیست بشری، همان دیوید است که مایع آلودهای که امکان رشد بیگانگان را فراهم میآورد توسط او در بهشت گمشده تکثیر شده و او خلقت شیطانی موجود بیگانه را اصیلتر از انسان میداند.
روایت هابیل و قابیل دوباره در فیلم بیگانه احیای اسطورهای میشود، با این تفاوت که که این رقابت میان دو هوش مصنوعی، ساخته دست بشر است.
در واقع دیوید خدای محبوب مولفان فیلم بیگانه است که حیات شیطانی را توسعه میدهد. به عبارت بدون در نظر گرفتن چهار قسمت نخست فیلم بیگانه، فیلم پرومتیوس آغاز راهی است که ویلند با میل جاودانه زیستن آغاز میکند، اما خودش نمیداند که خالق مسلط و هدایتگر شیطان را ساخته است و در نهایت فیلم پرومتیوس مخاطب را به این نتیجه میرساند که انسان موجود فانی، از یک فانی خلق شده است و در فیلم بیگانه مانیفست سازنده این است که این بهشتی که بشر در انتظار آن است توسط موجودی شیطانی که ساخته دست خود اوست ،از میان خواهد رفت.
ویلند در پرومتیوس در مورد دیوید که او را پسر خودش خطاب میکند چنین میگوید که او پیر نمیشود، نمیمیرد اما نمی تواند قدر این نعات ارزشمند را بداند. روح نداشته و تنها نقصان او کشف این این روح و افزودن آن به ارگانیسم بشر است. اما در فیلم بیگانه میبینیم که او نه تنها روح انسانی وسیعی را درون مدارهای الکترونیکیاش پنهان کرده، بلکه فرعون زمانه خویش است. او در مواجه با والتر ازماندیوس (Ozymandias) «پرسی بیش شلی» را میخواند.
I met a traveller from an antique land
Who said: Two vast and trunkless legs of stone
Stand in the desert. Near them, on the sand,
Half sunk, a shattered visage lies, whose frown,
And wrinkled lip, and sneer of cold command,
Tell that its sculptor well those passions read
Which yet survive, stamped on these lifeless things,
The hand that mocked them and the heart that fed:
And on the pedestal these words appear:
"My name is Ozymandias, king of kings:
Look on my works, ye Mighty, and despair!"
Nothing beside remains. Round the decay
Of that colossal wreck, boundless and bare
The lone and level sands stretch far away.
به مسافری از سرزمین باستان برخوردم،
که گفت: دو پای بسیار بزرگ و بی تنه سنگی
در بیابان برپاست ... در نزدیکی آنها، بر روی شن بیابان،
چهرهای خردشده افتاده که نیمی در شنها فرو رفتهاست، چهرهای که اخم
و لب چروکیدهاش، و ریشخند فرمانی که دیگر کسی اطاعت نمیکند،
گویای آن است که مجسمهساز آن احساسهای رامسس را خوب فهمیدهاست،
احساسهایی که هنوز ماندهاند و بر آن پارههای بیجان مجسمه نقش بستهاند،
دست مجسمهسازی که آنها را تقلید کرد و دل فرعون که آن احساسها را پروراند؛
و بر پایه مجسمه، این واژهها آشکارند:
"نام من رامسس دوم، شاه شاهان، است:
ای توانمندان به آثارم بنگرید و نومید شوید!"
هیچ چیز دیگر نیست. گرداگرد زوال
آن ویرانه غول پیکر، بیکران و بیآب و علف،
شنها و دیگر هیچ تا بیکران گستردهاند.
ازماندیوس یک سونت (غزل واره) از شاعر رومانتیک انگلیسی، پرسی بیش شلی است که اولین بار در شماره 11 ژانویه 1818 مجله اکزاماینر لندن به چاپ رسید. «ازماندیوس» نام دیگر فرعون شناختهشده مصر، رامسس دوم بود. رامسس دوم ادعای خدایی داشت و خود را خدای مصر میدانست، دیوید در مقابل خدا علم کرد و ازماندیوس این خطابه را سرود. بسیاری اعتقاد دارند رامسس دوم، همان فرعونی که در مقابل پیامبر الهی، موسی (ع) ایستاد.
حالا از دل مکشوفات بشری، به جای ربات فرمانگریز، با موجودی مواجه هستیم که خدای شیطانی و به نوعی فرعون آخرالزمان است که با انگیزشی ضد بشری سعی در نابودی بشر دارد و اغلب روایتهای استمعاری، تمثیلی، ایدئولوژیک در هالیوود به تولد دوباره شیطان در کالبدهای دیگر منجر میشود اما این شیطان هوشن مصنوعی است.