سرویس جنگ نرم مشرق - گسترش نفوذ منطقهای ایران به عنوان یکی از بزرگترین چالشهای پیش روی کاخ سفید در غرب آسیا (خاورمیانه)، موضوع گزارشهای بیشماری در اندیشکدههای آمریکایی بوده و هست. چه بلافاصله پس از توافق هستهای و زمانی که غربیها میگفتند برنامه هستهای ایران دیگر تهدیدی برای دنیا نیست، و چه طی هفتههای اخیر که موضوع کنارهگیری آمریکا از برجام جدیت بیشتری پیدا کرده، مسئله استراتژی منطقهای تهران هیچگاه از روی میز کارشناسان آمریکایی برداشته نشده است.
یکی از این اندیشکدهها که به فاصله کمتر از دو هفته از سخنرانی ترامپ درباره استراتژی جدید ضدایرانیاش، بار دیگر به این موضوع پرداخته «شورای آتلانتیک» است. این اندیشکده طی گزارشی تحت عنوان «ریشهها و تحول استراتژی منطقهای ایران[۱]» به قلم «سوزان مالونی» نایبرئیس بخش سیاست خارجی و عضو ارشد مرکز سیاست خاورمیانه در اندیشکده «مؤسسه بروکینگز» و در قالب پروژهای به نام «پسراندن: افشا و مقابله با [اقدامات و نفوذ] ایران» (Pushback: Exposing and Countering Iran)، عوامل تأثیرگذار بر سیاست منطقهای و نفوذ بینالمللی ایران را بررسی کرده است.
آنچه در ادامه این گزارش میخوانید گزیدهای از مهمترین نکات گزارش شورای آتلانتیک است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
**ناکامی برجام در تغییر رفتار منطقهای ایران
شورای آتلانتیک گزارش خود را با ارائه توضیحاتی درباره روند امضای توافق هستهای میان ایران و ۱+۵ آغاز میکند و توضیح میدهد که بهرغم اِعمال تحریمهای اقتصادی بیسابقه علیه ایران توسط آمریکا و متحدانش، این تحریمها تا پیش از آغاز مذاکرات هستهای در سال ۲۰۱۳ نتوانسته بود مقامات ایران را به زانو دربیاورد. با این وجود، در سال ۲۰۱۳ دیپلماتی ریاست مذاکرات هستهای را به عهده گرفت که «هر قدر در ایران زندگی کرده بود، به همان اندازه هم عمر خود را در آمریکا گذرانده بود.»
نویسنده گزارش سپس در بیان نقاط قوت این توافق مینویسد: «به لطف برجام، تعداد سانتریفیوژهای فعال در ایران به یکسوم کاهش پیدا کرده، ذخایر اورانیوم غنای پایین این کشور محدود شده، رآکتور پلوتونیوم ایران از کار افتاده، تحقیقات هستهای این کشور محدود شده و تمام ابعاد برنامه هستهای ایران اکنون تحت نظارت و تأیید بینالمللی قرار گرفته است.»
سوزان مالونی البته یکی از مهمترین مشکلات برجام را محدودیت آن به برنامه هستهای ایران میداند و مینویسد: «دستآوردهای سخت به دست آمده اتخاذ سیاست دیپلماتیک مقابل ایران درباره موضوع هستهای این کشور، انتظارات خوشبینانهای را در برخی از اعضای دولت اوباما به وجود آورد مبنی بر اینکه توافق هستهای ممکن است موجب آغاز روند میانهرو شدن رویکرد ایران نسبت به دنیا شود.»
وی در ادامه به نقل از اولین سخنرانی اوباما بعد از امضای برجام مینویسد: «من امیدوارم که بر اساس این توافق، بتوانیم به گفتوگوها با ایران ادامه دهیم و به آنها انگیزه بدهیم تا رفتار متفاوتی در منطقه داشته باشند، رفتار تهاجمی و خشونتطلبی کمتری داشته باشند، بیشتر [با ما] همکاری کنند، و به گونهای عمل کنند که ما از کشورها در جامعه جهانی انتظار داریم رفتار کنند.»
نویسنده البته توضیح میدهد: «متأسفانه اکنون مشخص شده که این انتظارات، دستکم در کوتاهمدت، بیاساس بودهاند. اتفاقاً تهران از طریق مذاکرات دقیق هستهای و از زمان اجرای برجام، همان کاری را ادامه داده که از انقلاب سال ۱۹۷۹ تا کنون به طور مداوم انجام داده است: تلاش برای گسترش نفوذ خود در سراسر غرب آسیا (خاورمیانه).» وی به موفقیت ایران در «محکم کردن جای پای خود به عنوان یک بازیگر اصلی در غرب آسیا (خاورمیانه) و عجالتاً تغییر نظم منطقهای به سود خود» نیز اعتراف و تصریح میکند: «برای ایجاد ثبات در سه میدان نبرد اصلی منطقه، یعنی عراق، سوریه و افغانستان، باید نقش منطقهای ایران را تضعیف، خنثی یا متحول کنیم.»
ابراز امیدواری اوباما درباره استفاده از توافق هستهای برای تغییر رفتار منطقهای ایران
**عوامل تأثیرگذار بر نقش منطقهای ایران
نویسنده گزارش شورای آتلانتیک «درک عوامل مؤثر بر سیاستهای منطقهای ایران» را برای کاخ سفیدی که میخواهد با سیاستهای منطقهای ایران مقابله کند، حیاتی میداند و معتقد است ۵ عامل «میراث امپراتوری»، «اسلام شیعی»، «مبارزه با امپریالیسم»، «سیاستهای داخلی»، و «پارانویا و امنیت حکومت» در تقویت نقش منطقهای ایران تأثیرگذار هستند.
مالونی در توضیح تأثیر «میراث امپراتوری» و تاریخ ایران بر سیاستهای منطقهای تهران طی دهههای گذشته، مینویسد: «صرفنظر از اینکه چه حکومتی در ایران روی کار است، این کشور به دنبال ایفای نقشی برجسته در غرب آسیا (خاورمیانه) خواهد بود.» وی برای اثبات این ادعای خود اشارهای به تاریخ کشورگشاییهای پادشاهان ایرانی میکند و توضیح میدهد که حکومتهای معاصر در ایران، از جمله حکومت پهلوی، با توسل به همین میراث امپراتوری کشورشان و معرفی ایران به عنوان وارث تمدن بزرگ و امپراتوری باستانی پارسی، دیدگاه «تسلط ذاتی ایران» بر منطقه را تقویت کردهاند.
نویسنده ضمن تأکید بر اینکه دیدگاه مذکور در ایران بسیار مسبوق به سابقه و قدرتمند است، استفاده حکومتهای معاصر ایران از میراث فرهنگی و تاریخ امپراتوری این کشور به عنوان ابزاری برای تقویت اتحاد و هویت ملی کشورشان را یادآور میشود و تصریح میکند: «ویژگیهای جمعیتشناختی، اقتصادی، نظامی و سایر خصوصیتهای ایرانِ مدرن نیز بیش از پیش دیدگاه ناظر بر حق [تسلططلبی] و تفوقِ ایران در منطقه را تقویت میکند.»
به عقیده کارشناس اندیشکده بروکینگز: «ایران معتقد است ظرفیتهای تاریخی، فرهنگی و حتی اخلاقی [و معنوی] لازم برای شکل دادن به منطقهای را دارد که زمانی امپراتوریهای پارسی بر آن حکومت میکردهاند. تفکر استراتژیک ایران از همین «غرور قدرت» الهام میگیرد و اعتقاد به نوعی «هژمونی مقدَّر» (مخصوصاً نسبت به همسایگان) را در این کشور رقم زده است.»
سوزان مالونی البته خاطرنشان میکند که عناصر دخیل در انقلاب اسلامی در ایران، به دو دلیل به این دیدگاه معتقد نبودند؛ اولاً به این دلیل که در این دیدگاه، اسلام نادیده گرفته میشد و دوماً به این دلیل که دیدگاه مذکور تعلق خاطر شدیدی به غرب داشت. مالونی مینویسد: «در حال حاضر نیز مقامات ایران روی کاغذ اعلام میکنند که «زمان امپراتوریها در منطقه پایان یافته است.» بر خلاف حکومت پهلوی که بر ترویج جنبههای فرهنگی تاریخ ایران پیش از اسلام تأکید داشت، طی سالهای اولیه انقلاب اسلامی، حکومت جدید با برجسته کردن این جنبهها عملاً مخالفت میکرد.»
این کارشناس آمریکایی در عین حال ادعا میکند که مقامات کنونی ایران، در عمل قائل به همان «حق تاریخی» و ذاتی کشورشان در تسلط بر کشورهای منطقه هستند و این اعتقاد، در شیوه برخورد آنها با کشورهای همسایه و همچنین در شیوه برداشت سایر قدرتهای منطقهای از اقدامات و آرمانهای ایران، مشهود است. مالونی «تلاش شدید ایران برای گسترش نفوذ امنیتی، سیاسی و اقتصادی خود در «کشورهای نزدیک» به ویژه در مناطق غربی عراق و سراسر شام» را نیز به عنوان مثالی از این رویکرد مقامات ایران برمیشمارد.
توضیح برخی از عناصر قدرت نظامی ایران در ۶۰ ثانیه
نویسنده، «اسلام شیعی» را دومین عامل تأثیرگذار بر سیاستهای منطقهای ایران و «قدرت بسیج اسلام» را عامل قدرتمند تشکیلدهنده این سیاستها معرفی میکند و مینویسد که «رهبری کاریزماتیک آیتالله خمینی (ره)» به کمک همین عامل توانست نیروهای مخالف شاه را با وجود ایدئولوژیهای متفاوت و منافع متفرق، به طور مؤثری با هم متحد نماید: «بنابراین، تعجبی ندارد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز تحت تأثیر هویت مذهبی دولت و مقامات آن شکل گرفته است.»
در ادامه گزارش میخوانیم: «به این ترتیب، جمهوری اسلامی خود را به عنوان منبع الهام و الگویی برای جهان اسلام معرفی کرد. [آیتالله] خمینی (ره) نیز پیروان خود را به انتشار پیام انقلاب اسلامی در مناطق فراتر از ایران تشویق و اعلام کرد که این انقلاب برای یک هدف اسلامی صورت گرفته است و نه صرفاً برای ایران، بلکه ایران تنها نقطه شروع این انقلاب بوده است.»
مالونی بخشی از تأثیر دین بر سیاست خارجی ایران را به خاطر وجود «شبکهها و نهادهای مذهبی» میداند که برقراری ارتباط میان ایران و ملتهای منطقه را تسهیل کردهاند. وی این تأثیر را با تأثیر مساجد و مراسمهای عزاداری در ایران بر بسیج نیروهای انقلابی مقایسه میکند و نفوذ عمیق ایران در لبنان، عراق و سوریه را نیز تحت تأثیر روابط دینی میان ملتهای این کشورها میداند.
نویسنده گزارش، حتی تعمیر و بازسازی حرمهای سوریه را نیز اقدامی برای «نشان دادن حضور واضح ایران» در این کشور توصیف میکند و معتقد است آغاز مجدد سفر ایرانیها به شهرهای نجف و کربلا بعد از سرنگونی صدام در سال ۲۰۰۳ نیز اقدامی در راستای تعمیق همین روابط دینی با هدف گسترش نفوذ منطقهای ایران بوده است.
(نسخه بازسازیشده) سخنرانی تأثیرگذار امام خمینی درباره کاپیتولاسیون، نمونهای رهبری کاریزماتیک ایشان
«مبارزه با امپریالیسم» سومین عاملی است که گزارش شورای آتلانتیک آن را بر نفوذ منطقهای ایران تأثیرگذار میداند. گزارش، با اشاره به «رد هژمونی ابرقدرتها و دفاع قوی از استقلال و خودمختاری کشور» به عنوان یکی از اصول سیاست خارجی ایران، توضیح میدهد که اگرچه ایران هرگز تحت استعمار نبوده، اما تجربیات تاریخی از جمله واگذاری امتیاز انحصاری تنباکو به انگلیس در سال ۱۲۷۱، انحلال مجلس ملی و از بین رفتن امیدهای مشروطهخواهان در سال ۱۲۹۰ با دخالت انگلیس و روسیه، حمله متفقین و تبعید رضاخان در سال ۱۳۲۰، و البته کودتای سال ۱۳۳۲ و سرنگونی «محمد مصدق» توسط آمریکا و انگلیس، موجب شده تا ایران تعهد عمیقی به حفظ حاکمیت ملی و رد هرگونه نفوذ خارجی داشته باشد.
کارشناس مؤسسه بروکینگز، سیاست خارجی رسمی دولت بعد از انقلاب اسلامی در ایران را سیاست «عدم تعهد» یا به عبارت دیگر «نه شرقی، نه غربی» توصیف، اما تصریح میکند:
«عزم ایران برای حفاظت از استقلال خود منجر به اتخاذ سیاستهایی در دشمنی با آمریکا و سایر قدرتهای بزرگ شد.» البته چنانکه در گزارش میخوانیم، نتیجه مبارزه ایران با امپریالیسم صرفاً محدود به داخل این کشور نیست، بلکه مقامات این کشور به طور کلی مشروعیت نقش امنیتی آمریکا در منطقه را رد کرده و در جهت عقب راندن تمام نیروهای خارجی از خلیج فارس تلاش نمودهاند.
مالونی در ادامه توضیحاتش درباره نقش استعمارستیزی ایران در قدرت منطقهای این کشور، اصل ۱۵۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی را که ناظر بر حمایت ایران از «مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان» «در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر» نقل میکند و مینویسد: «این روند مبارزه با امپریالیسم، مخالفت دائمی تهران با آمریکا را رقم زده است که اهمیت زیادی در روابط ایران با همسایگانش و با بسیاری از کشورها و مقامات غیراسلامیای دارد که در این دیدگاه ضدآمریکایی با ایران مشترک هستند.»
شورای آتلانتیک، «سیاستهای داخلی» را نیز یکی از عوامل دیگر اثرگذار بر استراتژی منطقهای ایران معرفی میکند و با اشاره به مثالهایی نظیر تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۹ و حمله به سفارت عربستان در اوایل سال ۹۶، بخشی از آنچه را که «جنجالیترین جنبههای سیاست خارجی ایران» توصیف میکند، نتیجه تقابل میان گروههای مختلف در ایران میداند. نویسنده گزارش معتقد است این اقدامات توسط افرادی انجام شدهاند که مورد تأیید حکومت رسمی ایران نبودهاند، و به عنوان نمونه، حمله به سفارت عربستان در حالی انجام شده است که تهران در مقابل اعدام شیخ نمر، خویشتنداری را در دستورکار قرار داده بود.
مالونی وجود این گروههای مختلف را موجب بروز برخی تناقضها در سیاست خارجی ایران میداند، اما توضیح میدهد که روش رهبری امام خمینی (ره) برای کنترل این گروهها موجب شده تا تهران روی هم رفته یک سیاست خارجی یکپارچه را داشته باشد. وی مینویسد: «با گذر زمان، این رقابتهای داخلی به ایجاد و تقویت نهادهایی برای اِعمال قدرت منطقهای کمک کردهاند که منسجم و از نظر منابع، تأمین هستند؛ از جمله این نهادها سپاه پاسداران، بازوی بینالمللی آن یعنی نیروی قدس، و سازمان شبهنظامی بسیج هستند.»
ایرانشناس اندیشکده مؤسسه بروکینگز ساختار سیاست خارجی ایران را دارای ویژگی «چندگانگی نهادهای رسمی» توصیف میکند و مینویسد در نتیجه این نوع سیاست خارجی، «جمهوری اسلامی یک مزیت چشمگیر نسبت به رقبای منطقهای خود به دست آورده است: ظرفیت سازمانی و بوروکراتیک لازم برای ادامه یک درگیری طولانی و چندبعدی در یک کشور دیگر.» مالونی همچنین مقاومت ایران در سوریه را یکی از مهمترین نمونههای تأثیر سیاستهای داخلی بر سیاست خارجی تهران میداند.
به عقیده وی، «پارانویا و امنیت حکومت» پنجمین و «احتمالاً مهمترین» عاملی است که سیاست خارجی منطقهای ایران را شکل میدهد. مالونی خاطرات تاریخی و تجربیات تلخ ایران را عامل به وجود آمدن فرهنگی در میان مقامات این کشور توصیف میکند که تهران را در طول تاریخ، همواره قربانی منفعتطلبی قدرتهای خارجی میداند. وی مینویسد این دیدگاه تا به امروز هم به نوعی بیاعتمادی ذاتی نسبت به دولتهای بیگانه و اهداف آنها در برخورد با سیاستهای ایران دامن میزند.
نویسنده، حمله صدام به ایران و سکوت جامعه جهانی در قبال استفاده وی از سلاحهای شیمیایی را یکی از عواملی میداند که موجب شد تا ایران به این نتیجه برسد که اولاً غربیها قصد دارند با حمایت از یک حمله نظامی، دوباره فردی غربگرا را بر مسند قدرت در تهران بنشانند و دوماً قوانین بینالملل درباره حقوق بشر و سلاحهای کشتار جمعی، صرفاً دستآویزهایی برای توجیه زیادهخواهیهای آمریکا و متحدانش هستند.
مالونی معتقد است که به این ترتیب و در دنیایی که به رهبری واشینگتن به دنبال نابود کردن ایران بود، خودکفایی تنها گزینه پیش روی تهران مینمود؛ گزینهای که امروز هم در جهانبینی مقامات ایرانی دیده میشود. وی نتیجه این جهانبینی را تبدیل شدن «بقای حکومت» به مهمترین اولویت تهران میداند و مینویسد: «در مقابله با یک نظام سلطهمحور، دو گزینه وجود دارد: تسلیم یا مقاومت. و به روایت سپاه پاسداران، پیروزی متعلق به گزینه و محور مقاومت است.»
گزارش شورای آتلانتیک، بیاعتمادی تهران به قدرتهای بزرگ را زمینهساز روی آوردن ایران به جنگ نامتعارف و سرمایهگذاری این کشور در گسترش گروههای نیابتی با هدف توسعه نفوذ منطقهایش معرفی میکند و با اشاره به حضور ایران در جنگ سوریه، مینویسد: «ایران مطابق با دیدگاه ایدئولوژیک، سیاسی و مذهبی خود تصویری از شورش در سوریه را ارائه داده که آن را نتیجه سوءاستفاده و دخالت خارجی و دارای اهداف فرقهگرایانه نشان میدهد.»
مالونی بهرغم تلاش برای واقعبینی، تمام سعی خود را میکند تا به واقعیت موجود در سوریه اعتراف نکند و مینویسد: «وقتی معارضان در سوریه، فرقهفرقه شدند، رو به افراطگرایی آوردند، و از قدرتهای خارجی درخواست کمک کردند، این دروغ [روایت ایران] تا اندازهای تبدیل به حقیقت شد. به علاوه، ظهور داعش به عنوان یک نیروی هم ایدئولوژیک و هم نظامی، اهمیت موضوع سوریه را برای نه تنها مقامات ایران بلکه مردم این کشور نیز افزایش داد. از نظر آنها، داعش نماینده یک توطئه آمریکایی، و جمهوری اسلامی هدف نهایی آن بود.»
**تحول در سیاستهای منطقهای ایران
عضو ارشد اندیشکده بروکینگز، توضیح میدهد که از میان برداشتن صدام و جنگ در افغانستان موجب شده تا ایران از یک سو احساس کند محاصره شده و از سوی دیگر، به دلیل از بین رفتن صدام (خطرناکترین رقیب منطقهایش) روحیهای تازه بگیرد. وی معتقد است که این تحولات موجب شده تا تهران از موضع تدافعی به موضع تهاجمی تغییر موضع بدهد و به دنبال افزایش نفوذ منطقهای خود باشد؛ تحولی که تا کنون مثمر ثمر هم بوده است، چراکه «موقعیت ایران در نظم منطقهای در حال حاضر نسبت به موقعیت این کشور پیش از سال ۲۰۰۳ [و آغاز حمله آمریکا به عراق] قویتر است.»
مالونی تصریح میکند که بر خلاف تصور بسیاری از افراد در واشینگتن، افزایش نفوذ منطقهای ایران نتیجه غیرمستقیم توافق هستهای نیست، بلکه پیامد دخالت نظامی آمریکا در عراق و حوادث «بهار عربی» ( بیداری اسلامی) است که موجب شده تا جای پای ایران در منطقه محکمتر شود. وی دیدگاه منطقهای ایران را در مرحله بعد از یک تحول مهم توصیف میکند و این تحول را نتیجه دو عامل میداند: اولاً روی آوردن تدریجی ایران به استفاده از نیروهای نظامی رسمی در کنار نیروهای نیابتی که نفوذ منطقهای تهران را تعمیق کرده است، و دوماً رسمیت یافتن نفوذ ایران در عراق در نتیجه جذب شبهنظامیان شیعه تحت حمایت این کشور در دستگاه امنیتی رسمی بغداد و همینطور همکاری علنی و شراکت استراتژیک تهران با مسکو.
روی هم رفته، عوامل متعددی بر قدرت و نفوذ منطقهای ایران تأثیرگذار هستند و سوزان مالونی معتقد است در نتیجه فراهم شدن این عوامل، اکنون منافع اقتصادی منطقهای ایران در اولویت بالاتری نسبت به گذشته قرار گرفتهاند. ایران اکنون میتواند در عراق و افغانستان (بدون حضور صدام و طالبان) با استفاده از مزیتهایی نظیر قرابت جغرافیایی، آشنایی منطقهای و تاریخی و روابط نزدیک مردمی، منافع اقتصادی خود را تأمین کند؛ منافعی که تعیین مناطق آزاد تجاری در شهرهای مرزی ایران، گامهای ابتدایی برای دستیابی به آنها هستند.
البته در عین حال، نویسنده گزارش در انتها، عواملی نظیر تغییر حکومت در عربستان و روی کار آمدن محمد بنسلمان با سیاستهای زیادهخواهانه، تن دادن ایران به سیاست واکنش به جای امتیازدهی، و از سوی دیگر به قدرت رسیدن یک رئیسجمهور نامعقول در واشینگتن را متغیرهایی میداند که میتواند بار دیگر موجب بروز تنش در خاورمیانه شود.
[۱] The Roots and Evolution of Iran’s Regional Strategy Link