مشرق--- مرحوم علامه مجلسي در باره نهضت ترجمه در صدر اسلام می نویسد:
«ترويج كتب فلاسفه در ميان مسلمين، از بدعتهاي حاكمان جور و معاند با ائمه معصومين عليهم السلام براي سلب توجه مردم از ائمه و شرع مبين بود. از جمله مؤيدات اين ادّعا، مطلبي است كه صفدي در شرح «لاميةالعجم» مينويسد: هنگامي كه مأمون با يكي از پادشاهان مسيحي معاهده صلح بست، از وي مجموعه كتابهاي يوناني را درخواست كرد. آن پادشاه با نزديكان خود رايزني كرد و همه آنها جز يك روحاني مسيحي مخالفت كردند. آن روحاني مسيحي گفت، اين كتابها را روانه كنيد، زيرا اين علوم هيچگاه در اختيار يك حكومت ديني قرار نگرفته است مگر اينكه آن را به تباهي سوق داده و ميان عالمانشان اختلاف افكنده است.
علامه مجلسی می افزاید: مشهور آن است كه اوّلين كسي كه اقدام به ترجمه كتب يوناني به زبان عربي نمود، خالد پسر يزيد پسر معاويه بود و نيز از جمله شواهد تمايل خلفا به فلسفه اين است كه يحيي برمكي چون دريافت كه هشام بن حكم [صحابي معروف امام صادق عليه السلام] به فلاسفه انتقاد ميكند، هارون را تحريك به قتل هشام نمود.» (1)
تحلیل استاد محمد رضا حکیمی در باره نهضت ترجمه متون یونانی چنین است:
«چرا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به اين كار نپرداختند تا مسلمين دين را عقلي بفهمند! و چرا ائمه طاهرين عليهم السلام در جريان ترجمه فلسفه، هيچ كمكي به آن نكردند (بلكه مخالفتهايي نيز ابراز داشتهاند و همواره تاكيد كردهاند كه معارف ديني را از غير قرآن نياموزيد كه گمراه ميشويد)؛ آيا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام خبر نداشتند كه چنين فلسفه و عرفاني وجود دارد؟ آيا ايشان در حق دين و فهم دين كوتاهي كردهاند و اين بنياميّه و بنيعباس بودند كه با كمك بيدريغ مترجمان يهودي و نصراني و مجوسي ـ و گاه برخي از ملاحده ـ فلسفه يوناني و عرفان هندي و سلوك اورفئوسي را ترجمه كردند و ريختند در مساجد و مدارس مسلمين و در كنار قرآن، دكاني به اين وسعت گشودند؟!... آري آنان براي بستن «بيتالقرآن» در مدينه، بيتالحكمة را در بغداد گشودند و گرنه كسي (هارون) كه مجسمه علم و سلوك و عبادت و معرفت و تبلور آيه آيه قرآن را ـ سالها در سياهچالها ـ زنداني و سرانجام مسموم و شهيد ميكند، ميتواند مروّج بيقصد و غرض علم و فرهنگ ـ آن هم در حوزه اسلام ـ به شمار آيد؟ يا كسي (مأمون) كه مطلع انوار علم قرآني و معارف سبحاني و تعاليم وحياني را آن گونه به اين سوي و آن سوي ميكشد و مجالس «مناظرات» تشكيل ميدهد و از فلاسفه و متكلّمان زمان دعوت ميكند تا امام عليه السلام را محكوم كنند و در نهايت هم، در نهايت غربت و مظلوميّت، آن تجسّم عقل اعلا و تعاليم والا و معارف عليا را مسموم و شهيد ميكند و بشريت را از چنان خورشيد تابان علم و معرفت و اقيانوس موّاج فطرت پروري و تربيت محروم ميسازد، باني تمدن اسلامي و طرفدار علم ميتواند شمرده شود. چه بيتالحكمة و مخزن المعرفَة و وعاءُ العلمي بالاتر و فروغ افكنتر و عقل پرورتر از وجود علمي قدّوسي و سرّ تعاليم سبّوحي، حضرت امام ابوالحسن علي بن موسي امام رضا عليه السلام.» (2)
-------------------------------
«ترويج كتب فلاسفه در ميان مسلمين، از بدعتهاي حاكمان جور و معاند با ائمه معصومين عليهم السلام براي سلب توجه مردم از ائمه و شرع مبين بود. از جمله مؤيدات اين ادّعا، مطلبي است كه صفدي در شرح «لاميةالعجم» مينويسد: هنگامي كه مأمون با يكي از پادشاهان مسيحي معاهده صلح بست، از وي مجموعه كتابهاي يوناني را درخواست كرد. آن پادشاه با نزديكان خود رايزني كرد و همه آنها جز يك روحاني مسيحي مخالفت كردند. آن روحاني مسيحي گفت، اين كتابها را روانه كنيد، زيرا اين علوم هيچگاه در اختيار يك حكومت ديني قرار نگرفته است مگر اينكه آن را به تباهي سوق داده و ميان عالمانشان اختلاف افكنده است.
علامه مجلسی می افزاید: مشهور آن است كه اوّلين كسي كه اقدام به ترجمه كتب يوناني به زبان عربي نمود، خالد پسر يزيد پسر معاويه بود و نيز از جمله شواهد تمايل خلفا به فلسفه اين است كه يحيي برمكي چون دريافت كه هشام بن حكم [صحابي معروف امام صادق عليه السلام] به فلاسفه انتقاد ميكند، هارون را تحريك به قتل هشام نمود.» (1)
تحلیل استاد محمد رضا حکیمی در باره نهضت ترجمه متون یونانی چنین است:
«چرا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دستور ترجمه فلسفه را ندادند و به اين كار نپرداختند تا مسلمين دين را عقلي بفهمند! و چرا ائمه طاهرين عليهم السلام در جريان ترجمه فلسفه، هيچ كمكي به آن نكردند (بلكه مخالفتهايي نيز ابراز داشتهاند و همواره تاكيد كردهاند كه معارف ديني را از غير قرآن نياموزيد كه گمراه ميشويد)؛ آيا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام خبر نداشتند كه چنين فلسفه و عرفاني وجود دارد؟ آيا ايشان در حق دين و فهم دين كوتاهي كردهاند و اين بنياميّه و بنيعباس بودند كه با كمك بيدريغ مترجمان يهودي و نصراني و مجوسي ـ و گاه برخي از ملاحده ـ فلسفه يوناني و عرفان هندي و سلوك اورفئوسي را ترجمه كردند و ريختند در مساجد و مدارس مسلمين و در كنار قرآن، دكاني به اين وسعت گشودند؟!... آري آنان براي بستن «بيتالقرآن» در مدينه، بيتالحكمة را در بغداد گشودند و گرنه كسي (هارون) كه مجسمه علم و سلوك و عبادت و معرفت و تبلور آيه آيه قرآن را ـ سالها در سياهچالها ـ زنداني و سرانجام مسموم و شهيد ميكند، ميتواند مروّج بيقصد و غرض علم و فرهنگ ـ آن هم در حوزه اسلام ـ به شمار آيد؟ يا كسي (مأمون) كه مطلع انوار علم قرآني و معارف سبحاني و تعاليم وحياني را آن گونه به اين سوي و آن سوي ميكشد و مجالس «مناظرات» تشكيل ميدهد و از فلاسفه و متكلّمان زمان دعوت ميكند تا امام عليه السلام را محكوم كنند و در نهايت هم، در نهايت غربت و مظلوميّت، آن تجسّم عقل اعلا و تعاليم والا و معارف عليا را مسموم و شهيد ميكند و بشريت را از چنان خورشيد تابان علم و معرفت و اقيانوس موّاج فطرت پروري و تربيت محروم ميسازد، باني تمدن اسلامي و طرفدار علم ميتواند شمرده شود. چه بيتالحكمة و مخزن المعرفَة و وعاءُ العلمي بالاتر و فروغ افكنتر و عقل پرورتر از وجود علمي قدّوسي و سرّ تعاليم سبّوحي، حضرت امام ابوالحسن علي بن موسي امام رضا عليه السلام.» (2)
-------------------------------
[1]- بحارالانوار57/ 197
[1] . حكيمي، محمدرضا، مقاله عقل خود بنياد ديني، روزنامه همشهري، كتاب ضميمه آذرماه 1380، ص 43
*مهدی نصیری