همه نشستید و به سمت خرم‌آباد حرکت کردید. نزدیکی‌های پل‌دختر زمین پوشیده از برف بود. چشمان‌تان برق زد، تا آن روز برف ندیده بودید. عمو ماشین را کنار جاده نگه داشت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - انتشارات نارگل در صفحه اش، بخشی از متن کتاب بگو ببارد باران را منتشر کرد. این کتاب، نگاهی دارد به زندگی شهید احمدرضا احدی و آن را مرضیه نظرلو به نگارش در آورده است.

بیشتر بخوانیم:

ترسیم شهیدانه زندگی احمدرضا احدی در چارچوب مستندی فاخر

کتابی که گرفتارت می کند + عکس

درددل‌های یک نویسنده و محقق جنگ

نگاهی به کتاب «بگو ببارد باران»

کتابی که برای چشمانم دو رکعت نماز باران خواند

این کتاب به پشت کنکوری ها پیشنهاد می‌شود + عکس

همه نشستید و به سمت خرم‌آباد حرکت کردید. نزدیکی‌های پل‌دختر زمین پوشیده از برف بود. چشمان‌تان برق زد، تا آن روز برف ندیده بودید. عمو ماشین را کنار جاده نگه داشت. با سرعت پایین پریدید و روی برف‌ها رفتید. ردّ کفش‌های‌تان روی زمینی که پانخورده بود، باقی می‌ماند. دست‌هایت را در برف کردی؛ سرد بود و سفید، اما هنوز حرارت غم اهواز در دلت بود، دانه‌های سپید خیلی زود آب می‌شدند.

کتاب بگو ببارد باران در برف


بگو ببارد باران، انتشار یکم، صفحه 15