کد خبر 833042
تاریخ انتشار: ۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳

الطاف خداوند به پیامبر اسلام‏، گاهی با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنی علماً» پروردگارا! مرا از نظر علمی توسعه بده. امّا کوثر هدیه‏‌ای الهی بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده ش

به گزارش مشرق، منظومه‌ای از گل‌واژه‌های نیک زیستن و مجموعه‌ای از فضایل انسانی در مکتب فاطمه(س) است که در هسته مرکزی آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‌اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمان‌های فاطمی است، که جامعه دیروزجاهلی.

بیشتر بخوانید:

همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت دخت بزرگوار نبی اکرم حضرت زهرا(س) گذری بر تفسیر سوره مبارکه «کوثر» داشته‌ایم که از تفسیر نور حجت‌الاسلام محسن قرائتی برای عموم علاقه‌مندان ذکر می‌شود:

«إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»؛‌ همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم 

«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ»؛ پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن 

«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ همانا دشمن تو بی‏‌نسل و دُم بریده است

نکته‌ها


 آنجا که خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به کار می‌‏برد، همانند «أنا ربّکم فاعبدون»؛ پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنید. «أنَا ربّکم فاتَّقون»؛ من پروردگار شما هستم، از من پروا کنید. «انّنی أنَا اللّه»؛ همانا من خداوند یکتا هستم.

همچنین درمواردی که خداوند کاری را بدون واسطه انجام می‌‏دهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به کار می‌‏رود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»؛ تنها من بخشنده مهربانم. «فانّی قریب»؛ من به بندگانم نزدیکم.

اما گاهی آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است که در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به کار می‏‌رود، چنانکه در این آیه می‌‏فرماید: «اِنّا اعطیناک الکوثر» زیرا عطای الهی به بهترین خلق خدا، آن هم عطای کوثر، به گونه‌‏ای است که باید با عظمت از آن یاد شود.

 همچنین در مواردی که خداوند کاری را با واسطه انجام می‏‌دهد، نظیر باران که با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر می‏‌بارد، از ضمیر جمع استفاده می‏‌شود، چنانکه می‏‌فرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»؛ ما از آسمان آبی فرو فرستادیم.

از میان یکصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با کلمه «اِنّا» آغاز شده است: سوره‌‏های فتح، نوح، قدر و کوثر.

«اِنّا فَتَحنا لک فتحاً مبیناً» ما برای تو پیروزی آشکار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوی مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فی لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
«اِنّا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کردیم.

در آغاز یکی از این چهار سوره، از حضرت نوح که اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب می‏‌شود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمت‏‌های ویژه‌‏ای همچون نزول قرآن، پیروزی آشکار و عطای کوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطی باشد که یکی رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگری نزول آخرین کتاب آسمانی، سوّمی پیروزی مکتب اسلام و چهارمی تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان می‏‌کند.

کلمه «کوثر» از «کثرت» گرفته شده و به معنای خیر کثیر و فراوان است. و روشن است که این معنا می‌‏تواند مصادیق متعدّدی همچون وحی، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو داشته باشد، ولی آیه آخر سوره، می‌‏تواند شاهدی بر این باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینه‌‏توز با جسارت به پیامبر، او را ابتر می‌‏نامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، برای ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایی دل‏پسند نخواهیم داشت.

بیشتر بخوانید:

کلمه «ابتر» در اصل به حیوان دم‌‏بریده و در اصطلاح به کسی گفته می‏‌شود که نسلی از او به یادگار باقی نمانده باشد. از آنجا که فرزندان پسر پیامبر در کودکی از دنیا رفتند، دشمنان می‌‏گفتند: او دیگر عقبه و نسلی ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئک هو الابتر» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهراعلیها السلام است.

این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله شد. آری خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمی‌‏رسیم. فخررازی در تفسیر کبیر می‏‌گوید: چه نسلی با برکت‏تر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسیاری از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنی‌‏امیّه و بنی‏‌عبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهای اسلامی گسترده‌‏اند.

در زمانی که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر می‏شد، به گونه‌ای که صورتش از غصه سیاه گشته و به فکر فرو می‌‏رفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند: «یتواری من القوم ام یدُسّه فی التّراب» در این زمان قرآن به دختر لقب کوثر می‌‏دهد تا فرهنگ جاهلی را به فرهنگ الهی و انسانی تبدیل کند.

بر اساس روایات، نام یکی از نهرها و حوض‏‌های بهشتی، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب می‏‌شوند. چنانکه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمی‏‌شوند تا آنکه در قیامت، در کنار حوض به من ملحق شوند.

کوثر الهی، به جنسیّت بستگی ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثیر بستگی ندارد؛ فاطمه، یک نفر بود امّا کوثر شد. آری خداوند می‏‌تواند کم را کوثر و زیاد را محو کند.

خداوند از اولیای خود دفاع می‌‏کند. به کسی که پیامبر را بی‏عَقَبه می‌‏شمرد، پاسخ قولی و عملی می‌‏دهد. وجود فاطمه پاسخ عملی و جمله «هو الابتر» پاسخ قولی است. خداوند نه تنها از اولیای خود، بلکه از همه مؤمنان دفاع می‌کند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا».

هدیه کننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناک الکوثر» به کار رفته که بیانگر عظمت خداوند و بزرگی هدیه اوست.

 هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینی شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوی‌‏تر باشد. به پیامبر اسلام جسارت‌های زیادی کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوی در قرآن جبران شده است.

به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون»؛ تو جنّ زده‌‏ای، ولی خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّک بمجنون» به لطف الهی تو مجنون نیستی.
 به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً» تو فرستاده خدا نیستی، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» قطعاً تو از پیامبرانی. به حضرت نسبت شاعری و خیال‌بافی دادند: «لشاعر مجنون» خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له» ما به او شعر نیاموختیم و برای او سزاوار نیست.

گفتند: این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازار راه می‌‏رود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق» خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا می‏‌خوردند و در بازارها راه می‌‏رفتند: «و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق».
 به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر». آری، پاسخ کسی که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خداوند به او کوثری عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود. خداوند مصداقی برای کوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّی برای خود پیامبر اکرم در هاله‏‌ای از ابهام است.

در این سوره دو خبر غیبی نهفته است: یکی عطا شدن کوثر به پیامبر، آن هم در مکه‌‏ای که حضرت دست خالی بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن که دارای فرزندان و ثروت‏‌های بسیار بود. تاریخ و آمار بهترین شاهد بر کوثر بودن این عطیّه الهی است. هیچ نسلی از هیچ قومی در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه ‏علیها السلام رشد و شکوفایی نداشته است. خصوصاً اگر کسانی را که مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبی است.

عطا کردن کوثر به شخصی مثل پیامبر، زمانی معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطای کوثر نشانه صفات و کمالات الهی است.

در این سوره که سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
 زیرا علاوه بر ضمیر کاف «ک» «اعطیناک»، در خطاب «صلّ» و «لربک» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئک» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناک، فصلّ، لربّک، انحر، شانئک». در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش می‏‌فرماید: «ربّک».

با آن که او پروردگار تمام هستی: «ربّ کلّ شی‏ء» و پروردگار همه‏ی مردم است: «ربّ النّاس»، ولی از میان واژه‏های «ربّ» کلمه «ربّک» بیش از همه به کار رفته و این نشانه آن است که خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّی دارد. چنانکه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده می‏‌کنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح کرده است: چهره‏‌ات: «وجهک»، زبانت: «لسانک» چشمانت: «عینیک» گردنت: «عنقک» دستانت: «یدک» سینه‏‌ات: «صدرک» کمرت: «ظهرک».

الطاف خداوند به پیامبر اسلام‏، گاهی با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنی علماً» پروردگارا! مرا از نظر علمی توسعه بده. امّا کوثر هدیه‏‌ای الهی بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.

کوثر چیست؟

از آیه آخر سوره، یعنی «انّ شانئک هو الابتر» استفاده می‏‌شود که مراد از کوثر چیزی ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بی‏‌عقبه و بی‌‏نسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو می‏‌شود، ابتر می‏‌گوید، بهترین مصداق برای کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه است. البتّه کوثر، معنایی عام دارد و شامل هر خیر کثیر می‏‌شود.

اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چیزی است که پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنی علماً»
 اگر مراد از کوثر اخلاق نیک باشد، پیامبر دارای خلق عظیم بود. «انّک لعلی خلق عظیم»
 اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرتش به قدری عبادت می‌کرد که آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازی. «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی».
 اگر مراد از کوثر نسل کثیر باشد که امروزه بیشترین نسل از اوست.
 اگر مراد از کوثر امّت کثیر باشد، طبق وعده الهی اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره علی الدین کلّه». اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایی که پیامبر راضی شود از امّت او می‏‌بخشد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضی». 

هر کثیری کوثر نیست. قرآن می‏‌فرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند. «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فی الحیاة الدنیا». در قرآن سوره‌‏ای به نام کوثر داریم و سوره‏‌ای به نام تکاثر. امّا کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زیرا اولی عطیّه الهی است که دنباله‏‌اش ذکر خداست: «اعطیناک الکوثر فصلّ» و دومی یک رقابت منفی که دنباله‌اش غفلت از خداست. «الهاکم التکاثر»
 کوثر ما را به مسجد می‏‌برد برای نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان می‏‌برد برای سرشماری مردگان. «حتی زُرتم المقابر».

در عطای کوثر بشارت است: «انّا اعطیناک الکوثر» و در تکاثر تهدیدهای پی در پی. «کلاّ سوف تعلمون ثمّ کلاّ سوف تعلمون». کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسیله‏ای برای سرگرمی با مخلوق. «الهاکم التّکاثر».

بیشتر بخوانید:

کوثر که بزرگ‏ترین هدیه الهی است در کوچک ترین سوره قرآن مطرح شده است. هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزی جز کوثر نمی‌‏تواند باشد. «انّا اعطیناک الکوثر».

در ماجرای فتح مکّه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد می‌‏شدند، خداوند تنها دستور تسبیح می‌دهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فی دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولی برای عطا کردن کوثر می‌‏فرماید: «فصلِ‏ّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیش‏تر است.

عطای استثنایی در سوره استثنایی با الفاظ استثنایی:

عطا بی‌‏نظیر است، چون کوثر است؛ سوره بی‏‌نظیر است، چون کوچک‏ترین سوره قرآن است و الفاظ بی‏‌نظیرند، چون کلمات «اعطینا»، «الکوثر»، «صلِ‏ّ»، «انحر»، «شانئک» و «ابتر» تنها در این سوره به کار رفته و در هیچ کجای قرآن شبیه ندارد.

هر زخم زبان و کلامی وزنی دارد. به شخص پیامبر اکرم توهین‌‏ها شد، کلماتی از قبیل مجنون، شاعر، کاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهین‏‌ها شد تا آنجا که گفتند: این بیچارگان را از خود دور کن تا ما دور تو جمع شویم. برای هیچ کدام سوره‌ای مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یک سوره نازل شد که خیر کثیر به تو عطا کردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است که جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بی‏‌آینده است، قابل تحمّل نیست.

گاهی جسارت برخاسته از لغوگویی است که باید با کرامت از کنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما». گاهی جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، که باید از آنان اعراض کرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم». امّا گاهی جسارت به مکتب و رهبر است، آن هم از سوی افراد سرشناس و سیاسی که باید جواب سخت به آن داده شود.

«انّ شانئک هو الابتر» همان گونه که منافقان از روی غرور می‌‏گفتند: آیا ما مثل افراد بی خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن کما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ می‏‌دهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون» آنان خود بی‌خردند ولی نمی‌‏دانند!

 شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت» هم در احکام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها» و هم مورد قربانی و کمک‌‏رسانی به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»

بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است که به هنگام گفتن تکبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودی زیر گلو که محلّ نحر است، بالا آورده شود که این زینت نماز است.

بر اساس روایات، آن دشمن کینه‌‏توزی که به پیامبر اکرم جسارت کرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود. خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او می‌‏تواند از یک فاطمه کوثر بیافریند و می‏‌تواند افرادی را که پسران رشید دارند به فراموشی بسپارد. او می‌‏تواند دریا را با زدن عصای موسی خشک، «اِضرب بعصاک البحر فانفلق» و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جاری سازد. «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت».

منبع: فارس