به گزارش مشرق، منظومهای از گلواژههای نیک زیستن و مجموعهای از فضایل انسانی در مکتب فاطمه(س) است که در هسته مرکزی آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومهاند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهای فاطمی است، که جامعه دیروزجاهلی.
بیشتر بخوانید:
همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت دخت بزرگوار نبی اکرم حضرت زهرا(س) گذری بر تفسیر سوره مبارکه «کوثر» داشتهایم که از تفسیر نور حجتالاسلام محسن قرائتی برای عموم علاقهمندان ذکر میشود:
«إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»؛ همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ»؛ پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن
«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ همانا دشمن تو بینسل و دُم بریده است
نکتهها
آنجا که خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به کار میبرد، همانند «أنا ربّکم فاعبدون»؛ پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنید. «أنَا ربّکم فاتَّقون»؛ من پروردگار شما هستم، از من پروا کنید. «انّنی أنَا اللّه»؛ همانا من خداوند یکتا هستم.
همچنین درمواردی که خداوند کاری را بدون واسطه انجام میدهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به کار میرود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»؛ تنها من بخشنده مهربانم. «فانّی قریب»؛ من به بندگانم نزدیکم.
اما گاهی آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است که در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به کار میرود، چنانکه در این آیه میفرماید: «اِنّا اعطیناک الکوثر» زیرا عطای الهی به بهترین خلق خدا، آن هم عطای کوثر، به گونهای است که باید با عظمت از آن یاد شود.
همچنین در مواردی که خداوند کاری را با واسطه انجام میدهد، نظیر باران که با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر میبارد، از ضمیر جمع استفاده میشود، چنانکه میفرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»؛ ما از آسمان آبی فرو فرستادیم.
از میان یکصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با کلمه «اِنّا» آغاز شده است: سورههای فتح، نوح، قدر و کوثر.
«اِنّا فَتَحنا لک فتحاً مبیناً» ما برای تو پیروزی آشکار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوی مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فی لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
«اِنّا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کردیم.
در آغاز یکی از این چهار سوره، از حضرت نوح که اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب میشود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمتهای ویژهای همچون نزول قرآن، پیروزی آشکار و عطای کوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطی باشد که یکی رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگری نزول آخرین کتاب آسمانی، سوّمی پیروزی مکتب اسلام و چهارمی تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان میکند.
کلمه «کوثر» از «کثرت» گرفته شده و به معنای خیر کثیر و فراوان است. و روشن است که این معنا میتواند مصادیق متعدّدی همچون وحی، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو داشته باشد، ولی آیه آخر سوره، میتواند شاهدی بر این باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینهتوز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مینامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، برای ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایی دلپسند نخواهیم داشت.
بیشتر بخوانید:
کلمه «ابتر» در اصل به حیوان دمبریده و در اصطلاح به کسی گفته میشود که نسلی از او به یادگار باقی نمانده باشد. از آنجا که فرزندان پسر پیامبر در کودکی از دنیا رفتند، دشمنان میگفتند: او دیگر عقبه و نسلی ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئک هو الابتر» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهراعلیها السلام است.
این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شد. آری خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمیرسیم. فخررازی در تفسیر کبیر میگوید: چه نسلی با برکتتر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسیاری از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنیامیّه و بنیعبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهای اسلامی گستردهاند.
در زمانی که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر میشد، به گونهای که صورتش از غصه سیاه گشته و به فکر فرو میرفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند: «یتواری من القوم ام یدُسّه فی التّراب» در این زمان قرآن به دختر لقب کوثر میدهد تا فرهنگ جاهلی را به فرهنگ الهی و انسانی تبدیل کند.
بر اساس روایات، نام یکی از نهرها و حوضهای بهشتی، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب میشوند. چنانکه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در قیامت، در کنار حوض به من ملحق شوند.
کوثر الهی، به جنسیّت بستگی ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثیر بستگی ندارد؛ فاطمه، یک نفر بود امّا کوثر شد. آری خداوند میتواند کم را کوثر و زیاد را محو کند.
خداوند از اولیای خود دفاع میکند. به کسی که پیامبر را بیعَقَبه میشمرد، پاسخ قولی و عملی میدهد. وجود فاطمه پاسخ عملی و جمله «هو الابتر» پاسخ قولی است. خداوند نه تنها از اولیای خود، بلکه از همه مؤمنان دفاع میکند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا».
هدیه کننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناک الکوثر» به کار رفته که بیانگر عظمت خداوند و بزرگی هدیه اوست.
هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینی شدیدتر باشد، دفاع هم باید قویتر باشد. به پیامبر اسلام جسارتهای زیادی کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوی در قرآن جبران شده است.
به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون»؛ تو جنّ زدهای، ولی خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّک بمجنون» به لطف الهی تو مجنون نیستی.
به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً» تو فرستاده خدا نیستی، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» قطعاً تو از پیامبرانی. به حضرت نسبت شاعری و خیالبافی دادند: «لشاعر مجنون» خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له» ما به او شعر نیاموختیم و برای او سزاوار نیست.
گفتند: این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازار راه میرود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق» خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند: «و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق».
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر». آری، پاسخ کسی که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خداوند به او کوثری عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود. خداوند مصداقی برای کوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّی برای خود پیامبر اکرم در هالهای از ابهام است.
در این سوره دو خبر غیبی نهفته است: یکی عطا شدن کوثر به پیامبر، آن هم در مکهای که حضرت دست خالی بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن که دارای فرزندان و ثروتهای بسیار بود. تاریخ و آمار بهترین شاهد بر کوثر بودن این عطیّه الهی است. هیچ نسلی از هیچ قومی در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه علیها السلام رشد و شکوفایی نداشته است. خصوصاً اگر کسانی را که مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبی است.
عطا کردن کوثر به شخصی مثل پیامبر، زمانی معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطای کوثر نشانه صفات و کمالات الهی است.
در این سوره که سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
زیرا علاوه بر ضمیر کاف «ک» «اعطیناک»، در خطاب «صلّ» و «لربک» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئک» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناک، فصلّ، لربّک، انحر، شانئک». در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش میفرماید: «ربّک».
با آن که او پروردگار تمام هستی: «ربّ کلّ شیء» و پروردگار همهی مردم است: «ربّ النّاس»، ولی از میان واژههای «ربّ» کلمه «ربّک» بیش از همه به کار رفته و این نشانه آن است که خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّی دارد. چنانکه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده میکنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح کرده است: چهرهات: «وجهک»، زبانت: «لسانک» چشمانت: «عینیک» گردنت: «عنقک» دستانت: «یدک» سینهات: «صدرک» کمرت: «ظهرک».
الطاف خداوند به پیامبر اسلام، گاهی با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنی علماً» پروردگارا! مرا از نظر علمی توسعه بده. امّا کوثر هدیهای الهی بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.
کوثر چیست؟
از آیه آخر سوره، یعنی «انّ شانئک هو الابتر» استفاده میشود که مراد از کوثر چیزی ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بیعقبه و بینسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو میشود، ابتر میگوید، بهترین مصداق برای کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه است. البتّه کوثر، معنایی عام دارد و شامل هر خیر کثیر میشود.
اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چیزی است که پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنی علماً»
اگر مراد از کوثر اخلاق نیک باشد، پیامبر دارای خلق عظیم بود. «انّک لعلی خلق عظیم»
اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرتش به قدری عبادت میکرد که آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازی. «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی».
اگر مراد از کوثر نسل کثیر باشد که امروزه بیشترین نسل از اوست.
اگر مراد از کوثر امّت کثیر باشد، طبق وعده الهی اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره علی الدین کلّه». اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایی که پیامبر راضی شود از امّت او میبخشد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضی».
هر کثیری کوثر نیست. قرآن میفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند. «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فی الحیاة الدنیا». در قرآن سورهای به نام کوثر داریم و سورهای به نام تکاثر. امّا کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زیرا اولی عطیّه الهی است که دنبالهاش ذکر خداست: «اعطیناک الکوثر فصلّ» و دومی یک رقابت منفی که دنبالهاش غفلت از خداست. «الهاکم التکاثر»
کوثر ما را به مسجد میبرد برای نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان میبرد برای سرشماری مردگان. «حتی زُرتم المقابر».
در عطای کوثر بشارت است: «انّا اعطیناک الکوثر» و در تکاثر تهدیدهای پی در پی. «کلاّ سوف تعلمون ثمّ کلاّ سوف تعلمون». کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسیلهای برای سرگرمی با مخلوق. «الهاکم التّکاثر».
بیشتر بخوانید:
کوثر که بزرگترین هدیه الهی است در کوچک ترین سوره قرآن مطرح شده است. هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزی جز کوثر نمیتواند باشد. «انّا اعطیناک الکوثر».
در ماجرای فتح مکّه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد میشدند، خداوند تنها دستور تسبیح میدهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فی دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولی برای عطا کردن کوثر میفرماید: «فصلِّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیشتر است.
عطای استثنایی در سوره استثنایی با الفاظ استثنایی:
عطا بینظیر است، چون کوثر است؛ سوره بینظیر است، چون کوچکترین سوره قرآن است و الفاظ بینظیرند، چون کلمات «اعطینا»، «الکوثر»، «صلِّ»، «انحر»، «شانئک» و «ابتر» تنها در این سوره به کار رفته و در هیچ کجای قرآن شبیه ندارد.
هر زخم زبان و کلامی وزنی دارد. به شخص پیامبر اکرم توهینها شد، کلماتی از قبیل مجنون، شاعر، کاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهینها شد تا آنجا که گفتند: این بیچارگان را از خود دور کن تا ما دور تو جمع شویم. برای هیچ کدام سورهای مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یک سوره نازل شد که خیر کثیر به تو عطا کردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است که جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بیآینده است، قابل تحمّل نیست.
گاهی جسارت برخاسته از لغوگویی است که باید با کرامت از کنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما». گاهی جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، که باید از آنان اعراض کرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم». امّا گاهی جسارت به مکتب و رهبر است، آن هم از سوی افراد سرشناس و سیاسی که باید جواب سخت به آن داده شود.
«انّ شانئک هو الابتر» همان گونه که منافقان از روی غرور میگفتند: آیا ما مثل افراد بی خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن کما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ میدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون» آنان خود بیخردند ولی نمیدانند!
شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت» هم در احکام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها» و هم مورد قربانی و کمکرسانی به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است که به هنگام گفتن تکبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودی زیر گلو که محلّ نحر است، بالا آورده شود که این زینت نماز است.
بر اساس روایات، آن دشمن کینهتوزی که به پیامبر اکرم جسارت کرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود. خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او میتواند از یک فاطمه کوثر بیافریند و میتواند افرادی را که پسران رشید دارند به فراموشی بسپارد. او میتواند دریا را با زدن عصای موسی خشک، «اِضرب بعصاک البحر فانفلق» و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جاری سازد. «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت».