کد خبر 849452
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۵

بستر رخدادها در این رمان در تاریخ هستند و اتفاقا این موضوع کمک می‌کند به همان توهم واقعیتی که ما به آن نیاز داریم اما بنای رمان تخیلی است. بنابراین می‌توانیم از این فرصت‌های تاریخی استفاده کنیم.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، در این نشست درباره روایت اصلی رمان، چگونگی شکل‌گیری زبان کتاب و همینطور بخش‌ها و شخصیت‌های الهام گرفته‌شده از کتاب بحث و گفت‌وگو شد. رمان «بی‌کتابی» پیش‌تر موفق به دریافت دهمین جایزه ادبی جلال‌آل‌احمد شده است.

«امروز نقد کتاب بی‌کتابی در مکانی برگزار می‌شود که سرشار از کتاب است. تبادل کتاب یعنی شما آنچه را خودتان خوانده‌اید و لذت برده‌اید به شخص دیگری می‌دهید، در واقع یکی از پیام‌های اصلی هر کتابی هم همین است. همین نزدیک‌ترشدن اندیشه‌ها، همین مشارکت‌ها و تعاملات اجتماعی. تبادل کتاب ما را ترغیب می‌کند تا آنچه را دوست داشته‌ایم در اختیار دیگری بگذاریم. از طرفی دیگر اینکه در مرکز تبادل کتاب همه نوع کتابی پیدا می‌شود هم اتفاق بسیار خوشایندی است که این مجموعه را بزرگ‌تر و پربارتر می‌کند. در این مجموعه کتاب‎هایی است که شاید صاحبانشان آن‎ها را چندبار خوانده باشند، شاید هم یکبار و شاید هم اصلا خوانده نشده‌اند و قرار است در اینجا اولین خواننده خود را پیدا کنند. بارها دیده‎ام که شروع بعضی از کتاب‌ها با امضای خود نویسنده بوده و یعنی پیش از این به شخص دیگری اهدا شده است. به نظر من کتاب‌ها در مرکز تبادل کتاب به مثابه یک موجود جاندار در می‌آیند که خود روزگار و سرگذشتی داشته‌اند تا روزی که به این قفسه‌ها رسیده و فرداها هم روایت‌شان ادامه دارد و به خانه و کتابخانه دیگری می‌روند.» خبوشان در ابتدای صحبتش از اهمیت تبادل کتاب‌ها و تشویق چنین چرخه فرهنگی در زمینه کتاب و کتابخوانی سخن گفت و برگزاری این جلسه نقد در مرکز تبادل کتاب را به فال نیک گرفت.

«من بالای ایوان بودم آن‌ها آنطرف حوض زیر درخت‌های کاج بودند. داد نزد. نعره نکشید اگر هم می‌خواست نمی‌شد. کی می‌تواند وقتی حلقه طناب گلویش را فشرده است صدا از گلو خارج کند. دست‌هایش آزاد بود، با آن دست‌ها از دوسو طناب را گرفت تا مانع  حرکت غول‌تشن‌ها بشود. دیدم که دست‌هایش از دو طرف باز شد، کشیده شد، به طناب ماند. عیسی مسیح را شنیده‌ای که؟ درست مثل همان، فقط یک تاج خار بر سر کم داشت...»

این بخشی از کتاب شرفی‌خبوشان است که در شروع جلسه توسط خودش شنیده شد. محمد حنیف منتقد حاضر در جلسه بعد از این خوانش درباره خشونت آشکار این کتاب و اینکه آیا «بی‌کتابی» رمانی تاریخی است یا نه جلسه را ادامه داد: «بدون شک خشونت در «بی‌کتابی» آشکار است. صحنه‌هایی که البته استادانه تصویر شده‌اند و آدم را موقع خواندن تکان می‌دهند. کتابی که قطعا  بخش زیادی از تصاویرش تاریخ حقیقی جامعه گذشته ماست. موقعیت زمانی این رمان به دوره مشروطه و محدوده زمانی به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی‌شاه برمی‌گردد و موقعیت مکانی رمان هم بیشتر در تهران و نقاط اطراف تهران می‌گذرد. اما به نظر می‌آید آنچه باعث انگیزه نویسنده برای این کتاب شده یک واقعه تاریخی و شخصیت‌های اصلی آن واقعه بوده است. مهم‌ترین شخصیت کتاب شخصی است به نام میرزاعلی‌خان که بعدها لقب «لسان‎الدوله»، را می‌گیرد، او کتابدارِ ولیعهد مظفرالدین میرزا بوده است و زمانی که مظفرالدین‎شاه به پادشاهی می‎رسد او کتابدار سلطنتی می‌شود.

در زمان کتابداری او ۱۶ هزار و ۱۰۰ جلد کتاب نفیس در کتابخانه بوده اما وقتی ۱۱ سال بعد محمدعلی‎شاه به سلطنت می‌رسد این کتاب‌ها به ۶۰۰۰ جلد رسید و بعدها مشخص شد که در این مدت لسان‎الدوله با کمک افراد دیگری کتاب‌ها را می‌فروختند. صرف نظر از ادامه داستان می‌خواهیم بگوییم با این توصیف‌ها آیا می‌توانیم این کتاب را صرفا به دلیل ذکر وقایع تاریخی، رمانی تاریخی بدانیم؟ در پاسخ باید بگویم خیر. چرا که یکی از تعریف‌های رمان تاریخی یعنی شکلی از روایت داستانی و ترکیبی از داستان و تاریخ؛ به طوری که نمی‌توان به آسانی گفت در این قالب آیا تاریخ، به منزلۀ موضوع کار نویسنده، در محور داستان قرار می‌گیرد و همۀ عناصر داستان در خدمت مورخ درمی‌آید یا اینکه تاریخ، به مثابۀ حکم فرعی اثر، در پس داستان خودنمایی می‌کند. اما در «بی‌کتابی» ما می‌بینیم که تاریخ بستری است برای اینکه مطالب دیگری بیان شود. از طرف دیگر شخصیت‌های داستانی از نظر تاریخی تغییراتی داشته‌اند و بخشی از نوشته‌ها براساس تخیلات نویسنده نوشته شده یعنی لسان‌الدوله دقیقا آن شخصیتی نیست که در این اثر آمده است. یا حتی بخشی از شخصیت‌های کتاب در تاریخ وجود نداشته‌اند، در واقع هرچه تخیلات یک رمان بیشتر می‌شود داستان قوی‌تر می‌شود اما از تاریخ دورتر می‌شویم.»

خبوشان که نظری موافق با حنیف داشت درباره این که این اثر چقدر تاریخی است گفت: «بستر رخدادها در این رمان در تاریخ هستند و اتفاقا این موضوع کمک می‌کند به همان توهم واقعیتی که ما به آن نیاز داریم اما بنای رمان تخیلی است. بنابراین می‌توانیم از این فرصت‌های تاریخی استفاده کنیم برای شکل‎گیری ایده اصلی ولی نمی‎توانیم بگوییم این کتاب تاریخی است، اما در عین حال من فکر می‌کنم هر آنچه در «بی‌کتابی» آمده است در تاریخ هم بوده و باز هم اتفاق می‌افتد.»

در بخش دیگری از جلسه حنیف درباره نوع ادبیات کتاب گفت، ادبیاتی که بعضی از خوانندگان آن را متعلق به دوران قاجاریه می‌دانند، اما شرفی خبوشان درباره این زبان و چگونگی یافتن این ادبیات حرف‎های دیگری دارد: «مخاطب باید از جملات و تمام واژه‌های نویسنده احساس کند که آنچه می‌خواند صددرصد اتفاق افتاده است حتی اگر مفهوم جملات به معنای جادو و رخدادها غیرعقلانی باشد، برای پاسخ دادن به همین انتظار است که من این زبان را انتخاب کردم یعنی نثری که ما را به آن دوره تاریخی ببرد و درست در همان فضا بنشاند. این نثر، نثر قاجاری نیست.

در واقع باید بگویم بیشتر نثری ابداعی است برای ایجاد فضاهای کتاب و فراتر از آن برای بیان و القای معنای اصلی کلمات و موضوعات. در ادامه باید اضافه کنم که رسیدن به همچین بافتی چندان هم ساده نبود. گاهی برای یافتن بعضی از اصطلاحات که گویا باشند از واژه‎هایی استفاده کردم که حتی در دایره المعارف‎ها هم دیده نمی‎شوند. موضوع دیگری که در نوشتن کتاب به من بسیار کمک کرد دوره زمانی بود که انتخاب کردم، یعنی فکر می‌کنم اگر دوران صفوی را انتخاب می‌کردم اینقدر منابع تحقیق گسترده‌ای نداشتم  چراکه در دوران قاجاریه نهضت خاطره‎نویسی قوی‎تر از هرزمانی شد و بسیاری از اتفاقات از آن دوران به یادگار باقی ماند.»

حنیف در پایان بخش دیگری از کتاب را مهم و مورد توجه دانست؛ بخشی که درباره غارت کتاب‌ها و از بین رفتن مسائل فرهنگی جامعه بوده است: «در واقع این درد همیشگی تاریخ ما است و نویسنده طوری به آن اشاره کرده تا بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد، همانطور که در بخشی از کتاب هم نوشته شده است که پادشاه و وزیر و کنیز همگی کتاب‌ها را به آب می‌ریزند و به دست خودشان کتاب‌ها را نابود می‌کنند. یعنی در همه دوره‌ها همه افراد و شخصیت‌ها در این نابودی و بی‌کتابی دخیل‌اند.»