همین تاریخ معاصر خودمان! غفلت از عبرت‌های روشن تاریخی، ما را مجبور می‌کند یک تجربه را چندین‌بار تکرار کنیم و هزینه‌های مضاعف را برای پیمودن مکرر یک راه بی‌سرانجام بپردازیم.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

آیا به روسیه می‌توان اعتماد کرد؟

 جعفر بلوری در کیهان نوشت:

آیا روسیه غیر قابل اعتماد است؟ برقراری روابط استراتژیک با این کشور درست است یا غلط؟ اینکه، «آمریکا و اروپا در برجام بدعهدی کردند، پس قابل اعتماد نیستند لذا باید به سمت روسیه، هند، چین یا مثلا اندونزی و به طور کلی کشورهای همسایه برویم،» به معنای این است که، «شعار نه شرقی و نه غربی» را زیر پا گذاشته‌ایم؟ علت علاقه غیر عادی جناح خاص به غرب با وجود تجربه تلخ «برجام» و اثبات قطعی «بدعهدی» آنها چیست؟ اینکه می‌گویند، هر کشوری به غرب نزدیک شد، پیشرفت کرد و هر کشوری به شرق نزدیک شد پسرفت، چقدر درست است؟ اصلا آیا چرخش به سمت کشورهایی غیر از آن 5 کشور بدعهد غربی یعنی، چرخش به شرق؟ در این یادداشت، تلاش می‌کنیم تا حد امکان، پاسخ‌های منطقی برای این سؤال‌ها بیابیم.


در دنیای سیاست، هیچ کشوری صد در صد «قابل» اعتماد نیست اما برخی کشورها صد در صد «غیر قابل اعتمادند». در چنین دنیایی دولت‌ها غالبا با منطق«سود و زیان» و «منافع ملی» سیاست‌های خود را با دیگر کشورها تنظیم می‌کنند. این دولت‌ها ممکن است به محض مشاهده شرایط جدید، با همان منطق «سود و زیان» زیر تعهداتشان بزنند. ممکن است به تعهداتشان پایبند هم باشند. در چنین دنیایی چه باید کرد؟ آیا باید به دور کشور حصار کشید؟ آیا نباید با آنها پیمان بست و متحد استراتژیکشان شد؟ پاسخ این سؤال‌ها ساده و برای همه روشن است. نمی‌توان دور کشور حصار کشید. باید خوب دید، تجزیه و تحلیل کرد و بر اساس واقعیات و محاسبات دقیق، کشورها را انتخاب و بر اساس منافع و مصالح نوع روابط را تنظیم کرد. 40 سال است که آمریکا را می‌بینیم، رفتارش را تجزیه و تحلیل می‌کنیم. نتیجه؟ از تحمیل 8 سال جنگ تا 40 سال تحریم ظالمانه بگیر تا سرنگونی هواپیمای مسافربری و چند تلاش شکست خورده برای راه انداختن کودتای نظامی و رنگی و....


امروز اروپایی‌ها هم به آمریکا اعتماد ندارند. دارند؟

چرخش به سمت کشورهایی غیر از آمریکا و آن سه چهار کشور بدعهد اروپایی، به معنای زیر پا گذاشتن آن شعار معروف نیست. شعار«نه شرقی نه غربی» برای دوران« جهان دو قطبی» است، جهانی که تمام شده است. امروز اثری از شوروی باقی نمانده است. آیا امروز جهان دو قطبی است؟! امروز چین و هند قطب نیستند؟! یعنی واقعا روسیه امروز همان شوروی سابق است و اتفاق مهمی مثل فروپاشی شوروی رخ نداده است؟!


 آقایان! اگر مبنای استدلالتان این شعار است، شوروی سال‌هاست فروپاشیده اما آمریکا نه که انشاء‌الله آن هم فرو خواهد پاشید. ضمن اینکه، بالاخره کشورها یا در شرق این عالم هستند یا در غرب این عالم! معنای «نه شرقی و نه غربی» این نیست که، با هیچ کشور شرقی یا غربی نباید متحد شد. معنای جمله این است که، روابط کشورت با سایرین به قول امام راحل، روابط گرگ و میشی نباشد. رابطه ارباب رعیتی نباشد. امروز روابط کشورمان با روسیه، چین، ترکیه و... روابطی است توأم با «اقتدار» و بر اساس منطق «منافع ملی و احترام متقابل». روسیه اگر بر اساس منطق سود و زیان، در «چند جا» با آمریکا! علیه کشورمان همراهی کرده، در چند جا هم با ما علیه آمریکا همراهی کرده و این یعنی، این کشور صد در صد غیر قابل اعتماد نیست. ضمن اینکه، روسیه در آن «چند جا»، برگه‌ای را امضاء کرده که، آمریکا آن را علیه کشورمان تهیه کرده است! یعنی پرچمدار و کارگردان بازی دشمنی با ایران، آمریکا و آن چند کشور اروپایی بوده‌اند. حال کدام یک از این کشورها قابل اعتمادترند؟! به روسیه اعتماد صد در صد نداریم همانطور که به هیچ کشوری نباید چنین اعتمادی کرد، اما تجربه سیاه برجام و دشمنی 40 ساله آمریکا و دوستانش به ما می‌گوید، باید به آمریکا و آن چند کشور اروپایی صد در صد بی‌اعتماد بود.


اشاره کردیم که، برقراری روابط استراتژیک با هر کشوری مادامی که روابط، ارباب رعیتی نباشد و از سر اقتدار و احترام و هوشیاری باشد هیچ ‌اشکالی ندارد. راستی! چه کسی اجازه داد روسیه وارد بازی سوریه شود؟ جز ایران؟ روسیه آیا برخلاف تبلیغات وحشتناکی که طی روزهای گذشته از سوی آن جریان خاص می‌شد، در نشست هلسینکی ایران را به ترامپ فروخت؟


روابط ایران با روسیه، چین یا هر کشور دیگری در شرق و غرب این عالم روابط ارباب رعیتی نیست. اینکه از تو امتیاز بگیرند و امتیاز ندهند، پس از اجرای کامل تعهداتت مجددا تحریمت کنند، تحقیرت کنند، به هواپیمایت سوخت ندهند و تصریح کنند، حاضر نیستند (یا نمی‌توانند) از این به بعد هم هیچ تضمینی بدهند یعنی، دنبال روابط ارباب رعیتی‌اند. به این گونه کشورهاست که اصلا نباید اعتماد کرد و متحدش شد. آلمان وقتی هنوز موعد تحریم‌های ترامپ فرا نرسیده، صدها میلیون یورو از دارایی‌هایت را می‌دزدد، فرانسه وقتی حاضر نمی‌شود تحت هیچ شرایطی میزبانی قاتلان 17 هزار شهید ایرانی را از دست بدهد و آمریکا وقتی به راحتی آب خوردن زیر تمام تعهداتش می‌زند و مرتب از تغییر رژیم ایران حرف می‌زند، یعنی باید از این کشورها فاصله گرفت. معمای عجیبی است؛ دیروز مشاور رئیس‌جمهور محترم، چند ساعت پس از اینکه ترامپ گفت، صد در صد از براندازان ایران حمایت می‌کند توییت کرد، با آمریکا باید مذاکره کرد!


یکی از بزرگترین دروغ‌هایی که این روزها زیاد در فضای مجازی پمپاژ می‌شود این است که کشورهایی مثل ژاپن و کره جنوبی پس از نزدیک شدن به آمریکا پیشرفته و صنعتی شدند. صِرف نزدیک شدن یا دور شدن از یک کشور، هیچ کشوری را نه پیشرفته کرده نه عقب مانده. کشورهای زیادی را می‌توان نام برد که از نزدیک شدن به آمریکا هم فراتر رفته و تبدیل به نوکر آن شده‌اند اما، رهبرانشان به دست همین آمریکا کشته شده، و هیچ نشانه‌ای از یک کشور صنعتی و پیشرفته هم ندارد. آیا عربستان یک کشور صنعتی است؟ کشورهای مرتجع عربی چطور؟ آیا لیبی به همین چند کشور غربی اعتماد نکرد؟ قذافی تا آنجا به برخی از رهبران این کشورها نزدیک شد که، هزینه تبلیغات انتخاباتی‌شان را هم از جیب ملتش می‌داد. سارکوزی، رئیس‌جمهور اسبق فرانسه به خاطر دریافت پول از رفیق و متحدش در لیبی چند باری به دادگاه کشیده شد. امروز قذافی کجاست؟ وضعیت لیبی چگونه است؟ تاریخ پر است از امثال قذافی...


عقل می‌گوید، کشورها با تلاش و زحمت است که به جایی می‌رسند. امثال ژاپن و کره جنوبی امروز نان زحمات خود را می‌خورند. گفته می‌شود مهم‌ترین دلیل مرگ و میر مردان ژاپنی«پرکاری» است. صنعت خودروی ژاپن و کره جنوبی را آمریکا به این نقطه نرسانده است. اتفاقا این دو کشور در آن حوزه‌هایی که به آمریکا نزدیک شده‌اند، عقب افتاده و در آن حوزه‌هایی که روی پای خود ایستاده و و زحمت کشیده‌اند، پیشرفته‌اند. امثال ژاپن و کره جنوبی در حوزه سیاست و اقتدار نظامی، کشورهای عقب‌مانده‌ای هستند. ژاپن ارتش به معنای مصطلح در سایر کشورها ندارد و نظامیان این کشور اجازه مشارکت در عملیات‌های برون مرزی را ندارند. قانون اساسی این کشور را هم آمریکایی‌ها نوشته و تحمیل کرده‌اند. ژاپن فقط در حوزه اقتصاد و صنعت سرآمد است و آن را هم از صدقه سر زحمات خودشان دارند.


اینکه چرا هنوز چشم امید به ناقضان برجام دارند و از بدعهدی‌های ناتمام آنها خسته نمی‌شوند، سؤالی است که باید خود پاسخگوی آن باشند. شاید قطع امید از آنها را به معنای پذیرفتن شکست تلقی می‌کنند. هر چه باشد تمام دولت یازدهم خلاصه شده بود در وزارت خارجه، وزارت خارجه هم خلاصه شده بود در آقای ظریف و تمام هم و غم آقای ظریف هم شده بود، برجام!


 دلیل آویزان بودن آن جریان خاص نفوذ کرده به بدنه دولت به آمریکا و آن چند کشور بدعهد اروپایی آن هم «تحت هر شرایطی» هرچه هست، قطعا به خاطر منافع ملی و رساندن کشور به قله‌های پیشرفت نیست. اما دلیل حمله چند روز گذشته آنها به «حرکت» به سمت کشورهایی غیر از آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان احتمالا سفر مهم چند روز گذشته دکتر ولایتی به روسیه و احتمالا چین است. سفر مهم و پر باری که فقط گوشه بسیار کوچکی از آن رسانه‌ای شده و جیغ آمریکا و اروپا و آن جریان واداده را درآورده است!

پشت پرده ناآرامی های عراق

سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:

چند روزی است که جنوب عراق دستخوش تحرکات گسترده اعتراضی شهروندان به وضعیت ناگوار برق شده است. این اعتراضات از بصره آغاز شد و خیلی زود به شهرهای جنوبی عراق نیز سرایت کردوحالا به بغداد نیز رسیده است.

جمعه گذشته  و پس از آن که شیخ عبدالمهدی الکربلایی سخنگوی آیت ا... سیستانی از تظاهرات بصره حمایت کرد، نجفی ها نیز به خیابان ریختند و ساختمان استانداری و سپس فرودگاه را برای مدتی به تصرف خود درآوردند. این اعتراضات به دیگر شهرهای جنوب مانند کربلا، العماره، ناصریه وکوت نیز کشیده شد و چند نفر در این خشونت ها کشته شدند. مقر احزاب عراقی مانند حزب الدعوه، جریان حکمت، بدر و عصائب مورد حمله قرار گرفت و نیروهای کمکی ویژه از بغداد به این شهرها اعزام شدند. همچنین در برخی شهرها وضعیت منع آمد و شد شبانه برقرار شد و شبکه اینترنت این مناطق نیز از ظهر روز شنبه تا صبح روز دوشنبه به طور کامل قطع شد. حیدر العبادی نخست وزیر عراق که دولتش اکنون به طور موقت اداره کشور را در اختیار دارد، پس از این حوادث و برای کنترل اوضاع و ساکت کردن معترضان، 3.5 میلیارد دینار برای بهبود وضع خدمات رسانی به بصره اختصاص داد.

علاوه بر آن، از تخصیص 20 هزار شغل جدید برای افراد جویای کار و بهبود وضعیت برق و آب آشامیدنی برخی شهرهای جنوبی خبر داد.اما این دستور العمل ها تاکنون نتوانسته است خشم مردم را آرام کند. به ویژه آن که از برخی اقدامات و شعارها می توان به وضوح سرنخ عوامل مخرب داخلی و خارجی را در اتفاقات چند روز اخیر دید.اقدامات مخرب در فرودگاه بین المللی نجف، تخریب اموال عمومی و حمله به مقر احزاب و آتش زدن برخی از آن ها و همچنین سردادن شعارهای طایفه گرایانه و ضد ایرانی در برخی از تجمعات – که با نارضایتی شهروندان روبه رو شده و آن را خروج از مسیر واقعی اعتراضات قلمداد کرده اند -  نشان می دهد که رد پای عناصر مخرب داخلی و حمایت خارجی در این تحرکات ملموس و قابل مشاهده است.

درباره عوامل خشم مردم جنوب عراق اظهارات متعددی بیان می شود. با این که این اعتراضات با حمایت همه احزاب عراقی مواجه شده و بخش مسالمت آمیز آن مورد تأیید همه آن ها حتی مرجعیت نجف است اما از سوی دیگر برخی سیاستمداران معتقدند که این رخدادها از قبل برنامه ریزی شده و برای ضربه زدن به نظام سیاسی کشور و حتی سرنگونی آن است که توسط حزب بعث مدیریت می شود و برخی جریان های داخلی آن را به پیش می برند.اما مشاهدات مستقیم نویسنده این سطور از اوضاع میدانی عراق نشان می دهد شهروندان عراقی که از اوضاع خدمات رسانی، برق و بیکاری به ستوه آمده اند از تظاهرات و اعتراضات اخیر حمایت می کنند.

هر چند که به خشونت کشیده شدن این اعتراضات و تخریب اموال عمومی باعث نارضایتی و نگرانی آن ها شده است زیرا ادامه این روند را باعث انحراف مطالبات و خواسته های خود می دانند. بنابراین تردیدی نیست که اعتراضات مردم به ستوه آمده از مشکل برق و فساد و بی توجهی سیاستمداران، عامل مهمی در گسترش دامنه جغرافیایی اعتراضات بوده است اما در همین چارچوب طبیعی است که این مسئله سوء استفاده مخالفان سیاسی عراق را در پی داشته باشد و از اعتراضات به جای مردم به عنوان ابزاری برای تخریب فضای سیاسی استفاده شود.

شعارهای بی ارتباط با مشکلات مردم، تخریب، حمله به مقر احزاب اسلامی و حمایت بازماندگان حزب بعث و تحریک شبکه های رسانه ای مخالف نظام سیاسی، همه و همه نشان دهنده آمیخته شدن خواسته های مردم با اهداف مخالفان است. اما در داخل عراق، شهروندان، جریان صدر را متهم کرده اند به این که مطالبات واقعی مردم را به حاشیه رانده است.در حالی که مقر همه احزاب سیاسی اسلامی در جنوب مورد حمله قرار گرفته است، تنها مراکز جریان صدر هستند که تاکنون در امان مانده اند.

همین موضوع باعث تردید مردم در نقش داشتن صدری ها در کشیده شدن اعتراضات به سمت خشونت شده است. همچنان که برخی سیاستمداران عراقی معتقدند نزدیکی اخیر دولت قانون، فتح و نصر باعث به هم خوردن محاسبات صدر و نارضایتی وی شده است.افزون بر این، تظاهرات امسال عراق به شکل ویژه و حساب شده‌ای از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای پر مخاطب العربیه عربستان و اسکای نیوز امارات پوشش داده می‌شود که نشان می‌دهد این دو کشور روی اعتراضات مردمی عراق حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند و در این بین به نظر می‌رسد پیروزی مقتدی صدر در انتخابات پارلمانی ، سعودی‌ها را بیشتر در این فکر غوطه‌ور ساخته که می‌توانند بر افکار عمومی عراق آن گونه که می‌خواهند، تاثیر بگذارند.

درهر صورت برایند اعتراضات گسترده امسال را باید کاهش مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر عراق و احزاب سیاسی آن  و افزایش بیش از پیش بی اعتمادی مردم به آن دانست. اعتراضاتی که وقتی بدون رهبری و ساختار مشخص و حتی بدون وجود یک اپوزیسیون داخلی قدرتمند انجام شود، می تواند به راهبری آن توسط عوامل و جریان های مخرب بینجامد و آن را از مسیر اصلی اصلاحات خارج کند و حتی تراکم آن، قطاربه اصطلاح بهار عربی را دوباره به حرکت وادار کند.

نقش غفلت از تاریخ در خاموشی‌ها!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

بنیاد عمده گرفتاری‌های ما در کشور، غفلت از تاریخ است. همین تاریخ معاصر خودمان! غفلت از عبرت‌های روشن تاریخی، ما را مجبور می‌کند یک تجربه را چندین‌بار تکرار کنیم و هزینه‌های مضاعف را برای پیمودن مکرر یک راه بی‌سرانجام بپردازیم. امروز که خاموشی‌های مکرر برق در سراسر کشور مردم را در آفتاب تابستان کلافه کرده است، خوب است کمی عمیق‌تر به این موضوع بنگریم. چنانکه پیداست، خاموشی‌ها نه می‌تواند ناشی از افزایش مصرف برق در بخش صنعت باشد ـ که بخش زیادی از آن در رکود و تعطیلی است ـ  و نه آن را می‌توان به افزایش مصرف در بخش کشاورزی و دامداری ربط داد که آن هم در مسأله رکود و تعطیلی، تفاوت چندانی با صنعت و ساختمان و... ندارد.


اما می‌توان یک اظهارنظر قابل تامل وزیر وقت نیرو در اواخر سال 94 را دوباره بررسی کرد. حمید چیت‌چیان در آن مقطع زمانی به صورت تلویحی درباره خطرات احداث نیروگاه‌های حرارتی جدید برای کشور گفته بود: «برخی این سوال را مطرح می‌کنند که کشوری با داشتن ذخایر غنی سوخت فسیلی چه نیازی به انرژی تجدیدپذیر دارد. پاسخ این است که شدت مصرف انرژی در کشور بالاست و عمده مصرف نیز از انرژی‌های فسیلی است. استفاده از انرژی‌های فسیلی منجر به انتشار گازهای گلخانه‌ای می‌شود و اگر انتشار گازهای گلخانه‌ای را کنترل نکنیم، در آینده با جرایم بین‌المللی روبه‌رو خواهیم شد!» چیت‌چیان چنین سخنی را از آن رو می‌گفت که در توافق پاریس دولت متعهد شده بود حجم انتشار گازهای گلخانه‌ای ایران را نسبت به سال 2010، 4 تا 12 درصد کاهش دهد.


تا اینجای امر، ظاهرا نباید مشکلی وجود داشته باشد. ما می‌خواهیم طبق استانداردهایی که غربی‌ها تعریف کرده‌اند، رفتار کنیم تا بالاخره ما هم پیشرفت کنیم و کمی متمدن شویم! کاری هم به این نداریم که همین غربی‌های به ظاهر متمدن، خود چنان حجمی از گازهای گلخانه‌ای را از آغاز انقلاب صنعتی تاکنون به جو فرستاده‌اند که اگر قرار بر عدالت باشد، باید تا چند هزار سال دیگر حق استفاده از هیچ انرژی فسیلی را نداشته باشند. آن گازهای گلخانه‌ای پیش از معاهده پاریس ظاهرا چندان برای ما مهم نیست. چرا؟! دقیقا چون برای غربی‌ها مهم نیست و رفتار استاندارد، رفتار آنهاست، لذا ما هم بدون ذکر این مطالب تاریخی تنش‌زا، تنها پای معاهده پاریس را یک امضای قشنگ انداخته‌ایم تا یک بازیگر معتدل در جامعه جهانی شناخته شویم؛ چنانکه در برجام چنین کردیم!


خسارت‌ها و غرامت‌های داشتن چنین تفکری اما ظاهرا به همین جا ختم نمی‌شود و ما برای جبران کسری ناشی از کاهش نرخ رشد تولید برق نیروگاه حرارتی هم باز چشم به غربی‌ها دوخته‌ایم؛ غربی‌هایی که حالا با یک اشاره کدخدای‌شان، دست ما را در حنا می‌گذارند و بار بر دوش، یکی‌یکی از ایران می‌روند. مهرماه 96، سفیر نروژ در تهران گفته بود: «نروژ کاملا به برجام پایبند است و این نشان می‌دهد ما این گشایش [میان ایران و غرب] را بسیار جدی گرفته‌ایم و بزودی شاهد سرمایه‌گذاری [نروژ در ایران] خواهیم  بود». وی در ادامه از امضای قرارداد ساخت نیروگاه خورشیدی میان 2 کشور ایران و نروژ به ارزش 5/2 میلیارد یورو خبر داد و اعلام کرد کشورش قرار است این نیروگاه را ظرف 5 سال در ایران ساخته و راه‌اندازی کند.


در همان مقطع زمانی، ظرفیت این نیروگاه ۲ گیگاوات اعلام و گفته شد تجهیزات خورشیدی آن نیز قرار است در مناطق مختلف کویری در مرکز ایران نصب و مستقر شود. پیمانکار اجرای این پروژه عظیم نیز شرکت نروژی ساگا بود؛ همان که همین چندی پیش در ردیف نخستین شرکت‌های اروپایی ترک‌کننده ایران قرار گرفت. با این شرایط، سوال این است: برنامه وزارت نیرو برای تامین نیروی برق کشور طی سال‌های اخیر، چه بوده است؟ ما از سویی با امضای معاهده پاریس، در سیاستی اعمالی و نه اعلامی دست خود را در گسترش نیروگاه‌های حرارتی جدید بستیم و از سوی دیگر، مهم‌ترین برنامه‌های موازی خود را برای پر کردن این خلأ نیز به اروپایی‌ها وابسته کردیم. نتیجه در کنار هم قرار گرفتن این دو واقعیت تلخ، همین خاموشی‌های این روزهاست.


در حالی که پس از استقرار دولت یازدهم تاکنون، نرخ رشد سالانه ظرفیت تولید برق کشور نسبت به دولت سابق حدود ۴۲ درصد کاهش یافته است، شاید حالا دیگر لازم باشد مسؤولان محترم دست از امید بستن به غرب بردارند و به توانایی نیروهای داخلی اعتماد کنند؛ و چه خوب است فقط به این نکته توجه کنیم که ما در داخل شرکتی داریم مثل «مپنا» که به تنهایی می‌تواند با تلاش جوانان ایرانی و ساخت نیروگاه‌های مختلف کمبود برق کشور را برطرف کند. به نظرم، حکایت خاموشی این روزها بی‌شباهت به رفتار «میرزا فتحعلی آخوندزاده» در تغییر الفبای زبان فارسی نیست. آخوندزاده که از جمله نخستین شبه‌روشنفکران مروج غربزدگی در ایران به شمار می‌رود، به سال 1274 ق رساله «الفبای جدید» را نوشت. او الفبای کنونی را عامل عقب‌ماندگی ایران می‌دانست و در کتاب خود پیشنهاد تغییر آن را داد! آخوندزاده البته به این بسنده نکرد و بعدها خواستار تغییر کامل خط فارسی و طرز نگارش آن شد تا به خیال خود، ایران را به سمت اروپایی شدن و ترقی سوق دهد! نتیجه افکار مریض او و همفکرانش اما استعمار چندین ساله همان اروپایی‌ها در این ملک و عقب افتادن کشور از همه چیز بود. حالا هم فتحعلی و افکارش در خاموشی این روزها بی‌تقصیر نیست!

عزم مشترک دولت و مدیریت شهری برای نوسازی بافت‌های فرسوده تهران

سید محمد علی افشانی در ایران نوشت:

در تاریخ ۲۶ تیرماه جلسه‌ای در حضور ریاست محترم جمهوری با حضور دست‌اندرکاران برنامه ملی بازآفرینی شهری تشکیل شد. این موضوع در چند سطح قابل تحلیل است:
نخست؛ حساسیت رئیس جمهوری محترم نسبت به ضرورت بازآفرینی محله‌ها و محدوده‌های ناکارآمد شهری: این حساسیت فرصت منحصربه‌فرد و بی‌نظیری را در اختیار سیاستگذاران، برنامه‌ریزان و متولیان برنامه قرار داده است تا بتوانند نسبت به طرح دغدغه‌ها، چالش‌ها و انتظارات خود از شخص رئیس جمهوری اقدام کنند. این فرصت از آنجا حائز اهمیت است که محله‌های ناکارآمد (بافت‌های فرسوده میانی، بافت‌های فرسوده تاریخی و سکونتگاه‌های غیررسمی)، حدود 140 هزار هکتار از عرصه‌های شهری ایران را به خود اختصاص داده‌ و پذیرای 30 درصد از جمعیت شهرنشین کشور هستند. بر این اساس و با توجه به مشکلات گسترده و پیچیده اجتماعی، اقتصادی و محیطی مستتر در این محدوده‌ها، رویارویی با فرسودگی و ناکارآمدی شهری در ایران به عنوان یک اولویت ویژه سیاستگذاری به شمار می‌رود. در نتیجه، باید از فرصت به دست ‌آمده برای چاره‌جویی این مشکل بهره جست.


دوم؛ هدف رئیس جمهوری از ورود مستقیم به موضوع بازآفرینی شهری: بهبود کیفیت زندگی در عرصه‌های ناکارآمد شهری و ارتقای ایمنی و تاب‌آوری در این محله‌ها به عنوان یک هدف مستقل قابل طرح است؛ این هدف از آنجا واجد اهمیت است که بیشترین تراکم بناها و سازه‌های آسیب‌پذیر در مقابل مخاطرات طبیعی (بویژه زلزله) در این محدوده‌ها قرار دارد و نوسازی هر ساختمان می‌تواند به حفظ جان و مال شهروندان منجر شود. اما [در کنار این هدف متعالی] اهداف دیگری نیز توسط ایشان در چارچوب برنامه بازآفرینی شهری مطرح شده است؛ تأمین نیاز کشور به مسکن شهری در درون شهرها و پرهیز از توسعه بیرونی، ایجاد اشتغال و کاهش سطح بیکاری، رونق‌بخشی به بازار مسکن، ایجاد ارزش افزوده و افزایش سطح دارایی‌های ساکنان و ایجاد امید و نشاط بین شهروندان از جمله اهدافی هستند که ریاست محترم جمهوری بر آنها تأکید کردند.


سوم؛ ارتقای کیفیت ساخت و بهبود سیما و منظر نامطلوب در شهرهای کشور: از دیدگاه ریاست محترم جمهوری، آنچه در رویه‌های جاری ساخت‌ و ساز در کشور مشاهده می‌شود، از کارآمدی برخوردار نبوده و منجر به افزایش کارآیی و بهبود کیفیت زندگی در محله‌های ناکارآمد شهری نمی‌شود؛ بنابراین ضرورت دارد تا از ظرفیت توسعه‌گران (در بخش خصوصی) برای اجرای طرح‌های یکپارچه در محله‌ها استفاده شود. این امر که در قالب برنامه بازآفرینی محله قابل طرح است، می‌تواند زمینه را برای ایجاد محله‌های کارآمد و برخوردار از مسکن مقاوم و خدمات و زیرساخت‌های مناسب فراهم کند. آنچه می‌تواند تحقق این هدف را با چالش مواجه کند، نبود مسکن پشتیبان برای جابه‌جایی ساکنان محله و آغاز پروژه‌های اجرایی است. بنابراین رئیس جمهوری محترم اعتقاد راسخ دارند که همه دستگاه‌های اجرایی باید زمین‌ها و اراضی بدون استفاده خود را در اختیار این برنامه قرار دهند تا امکان ساخت پروژه‌های مسکن پشتیبان با استفاده از ظرفیت توسعه‌گر فراهم شود. آنچه به عنوان سهم دولت یا شهرداری بر اثر ساخت این پروژه‌ها ایجاد می‌گردد، به ساکنان بافت‌های فرسوده واگذار می‌شود تا شرایط تأمین زمین مورد نیاز در این بافت‌ها فراهم شده و امکان بازآفرینی محله فراهم گردد. آنچه بازگشت سرمایه و سود توسعه‌گر را تضمین می‌کند، تعهد دولت به پرداخت تسهیلات بانکی ارزان‌قیمت برای متقاضیان خرید مسکن در این پروژه‌هاست.


اجرای موفق این برنامه نیازمند توجه به چند ملاحظه و فراهم کردن چند پیش‌شرط است:
سیاستگذاری و برنامه‌ریزی در مواجهه با بافت‌های ناکارآمد شهری نیازمند توجه به تفاوت‌های زمینه‌ای است. گستردگی بافت‌های فرسوده و ناکارآمد شهری در کشور و شرایط متفاوت این محدوده‌ها، امکان تجویز نسخه واحد برای مشکل را ناممکن می‌سازد؛ بنابراین برنامه‌ها و اقدامات باید بر اساس توجه به تفاوت‌های موجود تدوین شوند.

با وجود تأکید چندباره ریاست محترم جمهوری (از سال ۱۳۹۶ تاکنون)، دستگاه‌های اجرایی باید اقدام به واگذاری اراضی خود کنند. به عنوان مثال و در شهر تهران با وجود شناسایی حدود ۷۰ زمین متعلق به دستگاه‌های اجرایی،‌ تاکنون فقط یک زمین به شهرداری تهران واگذار شده است؛ به طوری که از بین ۷ پروژه تعریف‌شده در تهران (که در حال شناسایی و انتخاب توسعه‌گر هستند)، ۶ پروژه در زمین‌های متعلق به شهرداری تهران تعریف شده‌اند.


بافت‌های فرسوده (حداقل در تهران) جزو فشرده‌ترین و پرتراکم‌ترین محدوده‌های شهری کشور هستند که در سال‌های گذشته (از دهه ۱۳۳۰ به این سو) با بیشترین بارگذاری جمعیتی و ساختمانی مواجه بوده‌اند؛‌ بنابراین [در بسیاری از موارد] امکان تأمین زمین (برای ساخت مسکن پشتیبان) در مجاورت این بافت‌ها وجود ندارد. این ملاحظه از آنجا اهمیت دارد که نمی‌توان در این برنامه اقدام به جابه‌جایی گسترده ساکنان کرد و باید اعطای مسکن معوض (حتی‌الامکان) در مقیاس محله‌ای صورت پذیرد.


با وجودی که در ابتدای برنامه این مطلب (از طرف توسعه‌گران) به ریاست محترم جمهوری منتقل شده است که واگذاری زمین و تضمین خرید واحدهای ساخته‌شده (از طریق اعطای تسهیلات ارزان‌قیمت خرید به متقاضیان) برای آغاز پروژه‌های مسکن معوض کفایت می‌کند، تحلیل شرایط (بر اساس اخذ نظرات توسعه‌گران در کارگروه ملی بازآفرینی) نشان می‌دهد که امکان تحقق پروژه‌ها بدون مشوق‌های ویژه (همانند اعطای تسهیلات مشارکت مدنی ساخت با سود پایین و تخفیف در هزینه‌های مجوز ساخت، انشعابات، بیمه و جزآن )با مشکل مواجه می‌شود.


با وجود ملاحظات گفته ‌شده، شهرداری تهران آمادگی کامل دارد همه امکانات خود را برای تحقق این برنامه تجهیز کند. اجرای این برنامه در شهرداری تهران در سال ۱۳۹۷ در چند محور در حال پیشبرد است:


شناسایی و تخصیص زمین یا فعال کردن پروژه‌های راکد برای ساخت مسکن معوض و پشتیبان برنامه به ظرفیت 2 هزار و 200 واحد مسکونی؛
حمایت از نوسازی مسکن توسط توسعه‌گران خُرد در محله‌های ناکارآمد شهری از طریق اعطای مشوق‌هایی همچون پروانه رایگان، یارانه سود بانکی تسهیلات ساخت، کمک‌هزینه اجرای نما، تسهیلات ساخت و ساز و اسکان موقت، تخفیف هزینه انشعابات و جز آن (با همکاری دستگاه‌های اجرایی دیگر) با ظرفیت 20 هزار واحد مسکونی؛
الگوسازی و اجرای پروژه‌های نمونه در بافت‌های فرسوده از طریق تجمیع یکپارچه پلاک‌های ریزدانه با ظرفیت هزار واحد مسکونی؛
تأمین خدمات پشتیبان سکونت (همانند فضای سبز، پارکینگ عمومی، بهسازی محیطی و جز آن) با اختصاص بودجه‌ای بالغ بر 2 هزار و 500 میلیارد ریال از منابع شهرداری تهران؛
حمایت از استقرار شرکت‌های دانش بنیان در محله‌های ناکارآمد شهری برای استفاده از ظرفیت این مجموعه‌ها جهت تحریک توسعه، مهارت‌افزایی و توانمندسازی ساکنان.
اولویت ارائه خدمات عمومی مثل خطوط مترو، تکمیل ایستگاه های قطار شهری، اتوبوسرانی، احداث پارک‌های محله‌ای، ایجاد کتابخانه و... در این محلات.

گفت‌وگوی اجتماعی علیه تحریم

احمد میدری در شرق نوشت:

وزیر کار به معاون‌اول رئیس‌جمهور نامه‌ای نوشته که پیشنهاد اصلی‌اش تقویت گفت‌وگوهای صنفی برای مقابله با تحریم و مشکلات پیش‌آمده از جمله رانت‌خواری‌های اخیر در بازار ارز است. پیشنهاد گفت‌وگوی صنفی که درخواست اصلی این نامه است، شاه‌بیت دستگاه‌های مسئول رفاه اجتماعی برای سیاست‌گذاری بهتر در هر حوزه‌ای است. چرا گفت‌وگوی صنفی در این وضعیت آشفته می‌تواند به‌عنوان یک راهکار اساسی پیشنهاد شود؟ به موضوع داغ توزیع ارزهای یارانه‌ای توجه کنید. توزیع ارز برای کالاهای لوکس در شرایطی که به‌زودی ارز  به کمیاب‌ترین عامل تولید در ایران تبدیل می‌شود، طنز تلخ نظام تدبیر است. چگونه کشوری که در شرف تحریم بزرگ اقتصادی است و آن را به جنگ اقتصادی تعبیر می‌کند، ارز را برای کالاهای لوکس و مسافرت خارجی آن‌هم با این همه عدم شفافیت و ناکارآمدی توزیع می‌کند؟ اگر می‌خواهید ابعاد این مسئله را  بهتر درک کنید، در سایت گوگل عبارت «پشت‌پرده توزیع ارز» را جست‌وجو کنید.

داستان‌هایی از توزیع ارز یارانه‌ای پس از تحریم سال 90 می‌خوانید که به اندازه حوادث این روزها دردناک است. ارز یارانه‌ای برای واردات اختصاص می‌یابد و همان کالا مجددا صادر می‌شود! به‌عبارت دیگر، ارز به ورود کالای ضروری مانند دانه‌های روغنی اختصاص می‌یابد، اما به کشور نرسیده صادر می‌شود! این شکل از فساد و سایر اشکال آن مانند واردکننده کاغذی که هیچ‌کس آن را نمی‌شناسد، آن روز نیز مانند امروز خاطر همه را آزرده می‌کرد. این ناکارآمدی محصول نظام تدبیر یعنی نظام تصمیم‌گیری، نظام اجرا و نظام نظارت است. فرصت‌طلبانی که این‌ ارزها به جیب آنها سرازیر می‌شود و مسئولانی که بستر را برای چپاول آنها میسر کرده‌اند، آیا نظام اجرائی و غیراجرائی را به چنگ نگرفته‌اند؟ آیا این مدیران و مسئولان ارشدشان از مجلس می‌ترسند؟ آیا تنبیه نظام قضائی بازدارنده این فساد گسترده است؟ چرا تا این اندازه وقیحانه دست به مصادره اموال عمومی زده‌اند؟ اما چه باید کرد؟ گفت‌وگوی باز چندجانبه. شفافیت، مشارکت و پاسخ‌گویی کلید کارآمدسازی از جمله سالم‌سازی نظام تدبیر است. زمانی که در اسفندماه شورای عالی کار تعیین دستمزدها را در دستور کار قرار می‌دهد، نمایندگان کارفرمایان و کارگران چند روز برای تعیین حداقل دستمزدها چانه می‌زنند.

نمایندگان کارگران انواع شاخص‌های تورم و اجزای آن را ارائه می‌دهند و آن را با حداقل دستمزد مقایسه می‌کنند. نمایندگان کارفرمایان، فهرست هزینه‌های تولید و تعداد کارگاه‌هایی که تعطیل شده‌اند را به بحث می‌گذارند. این گفت‌وگو که در وزارت کار چند روز زمان می‌برد، با عموم تصمیمات دولتی در ایران متفاوت است: شفاف، چندجانبه و با مشارکت ذی‌نفعان. شاید این شیوه تصمیم‌گیری در ایران استثنا باشد، اما در کشورهای دیگر یک شیوه و قاعده سیاست‌گذاری است. دستگاه‌های مسئول رفاه اجتماعی در سراسر جهان مشوق و حتی مسئول این شیوه سیاست‌گذاری هستند.

موضوع دستگاه‌های رفاهی در سراسر جهان تضمین حداقل نیازهای اساسی است و از آنجا که تأمین حداقل نیازهای اساسی و رفاه اجتماعی پدیده‌ای بین‌الاذهانی هستند و مهم‌تر آنکه تأمین منافع و نیازهای هر قشری با قشر دیگر تعارض دارد، گفت‌وگوی اجتماعی شیوه اجتناب‌ناپذیر سیاست‌گذاری رفاهی است. دستگاه‌های مسئول رفاه اجتماعی نه‌تنها از یک هدف «تضمین حداقل نیازهای اساسی» دفاع می‌کنند، بلکه بر شیوه سیاست‌گذاری مبتنی بر گفت‌وگوی باز چندجانبه تأکید دارند. 

 فقط به کمک این شیوه است که می‌توان نیازهای هر گروه را شناسایی  و مهم‌تر از آن، منافع متعارض  گروه‌های اجتماعی را هماهنگ کرد.  این شیوه سیاست‌گذاری در همین بازار آشفته اقتصادی از معدود راه‌های حفظ انسجام اجتماعی و کارآمدسازی نظام تدبیر است. نباید تصور شود این ایده راهکاری بلندمدت و برای شرایط عادی است. امروز وقت این تغییر است. برای مثال، دولت‌هایی که با بحران‌های بزرگ اقتصادی روبه‌رو شده‌اند مانند شرق آسیا در سال 1997 بحران اقتصادی را  به سکویی برای اصلاحات بزرگ در ساختارهای تصمیم‌گیری خود تبدیل کردند. دولت‌ها در شرایط بحران بیش از هر زمان دیگری به یاری مردم نیازمندند و در ‌چنین شرایطی دیوان‌سالاران حاضر به تغییر رفتارهای روتین و بسته خود می‌شوند.

اگر مدیران ارشد معتقد به مشارکت سازمان‌یافته مردم باشند، معمولا دیوان‌سالاران و مدیران اجرائی از آن طفره می‌روند. در شرایط بحران‌های اقتصادی این طیف مجبور به پذیرش مشارکت سازمان‌یافته می‌شوند. شرایط کنونی زمان پس‌زدن مخالفت مشارکت‌های سازمان‌یافته مردمی است.  اهمیت گفت‌وگوی باز چندجانبه در کارآمدسازی نظام تدبیر را می‌توان مانند نقش نهاد بازار کارآمدسازی نظام اقتصادی دانست. نباید در پذیرش بازار یا در پذیرش گفت‌وگوی باز چندجانبه شک کرد. 

هرچند هر دو مشکلاتی دارند، اما راه‌حلی هستند که باید درباره  جزئیات اجرای آن صحبت کرد و قاعدتا شکی به‌ویژه در شرایط کنونی نباید در کلیات آن وجود داشته باشد. اگر گفت‌وگوی باز چندجانبه مثلا با حضور اصناف مرتبط بر سر مسئله توزیع ارز وجود می‌داشت، احتمال این فساد بسیار کمتر بود. فضای بسته به تصمیم‌گیران اجازه این حیف‌ومیل گسترده را فراهم کرد. حضور باز، شفاف و چندجانبه اطلاعات مهمی در اختیار دستگاه دولتی قرار می‌دهد که بر تصمیم‌گیری‌ها مؤثر است.

اما مهم‌تر آنکه اتاق‌های شیشه‌ای راه‌حل اصلی کاهش فساد است و پاسخ‌گویی مسئولان را افزایش می‌دهد. مسئولان رفاه و آنها که به اقتصاد اجتماعی اعتقاد دارند، حل همه مسائل از محیط زیست گرفته تا بحران بانکی را اصلاح نظام تدبیر از جمله گفت‌وگوی باز چندجانبه می‌دانند. با همین شیوه باید با تحریم مقابله کرد. تحریم تهدیدی جدی است اگر این تهدید به اصلاح نظام تدبیر بینجامد،  به فرصتی بزرگ تبدیل شده است.

توپ پوتین در زمین امریکا

سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:

مایک پمپئو، وزیر خارجه امریکا، قبل از دیدار ولادیمیر پوتین و دونالد ترامپ، رؤسای جمهور روسیه و امریکا، در خصوص حل و فصل بحران سوریه گفته بود که توپ در زمین روسیه است، اما پوتین نگذاشت تا پاسخ به او چندان طول بکشد. او بعد از دیدار با ترامپ و در نشست مطبوعاتی مشترک با یک نمایش سیاسی غیرمنتظره توپ فوتبالی به ترامپ داد تا بگوید که حالا توپ در زمین امریکا و نه روسیه است. جدای از این نمایش سیاسی، دیدار این دو در هلسینکی و حرف‌هایی که هر دو در آن جلسه گفتند باعث شد افتادن توپ روسی در زمین امریکایی آن قدر پر سر و صدا باشد که بی‌معطلی اعتراض نه تنها منتقدان همیشگی ترامپ بلکه هم‌حزبی‌های جمهوریخواه و حامیان اصلی او هم در واشنگتن به گوش برسد.


صدای این اعتراض از هیلاری کلینتون، رقیب انتخاباتی ترامپ، جان کری، وزیر خارجه پیشین امریکا و نمایندگان حزب دموکرات در دو مجلس سنا و نمایندگان گرفته تا نمایندگان جمهوریخواه مثل پل رایان، جان مک‌کین، لیندسی گراهام و باب کورکر بلند شد و حتی نیوت گینگریچ، رئیس سابق مجلس نمایندگان و از حامیان قدیمی ترامپ، هم به صف مخالفان پیوست و گفت که سخنان ترامپ در آن جلسه مطبوعاتی از جدی‌ترین اشتباه‌های او بوده و باید زود اصلاح شود. بخش عمده‌ای از این اعتراض به پرونده جاری در امریکا بر سر دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری 2016 امریکا مربوط می‌شود.

وزارت دادگستری امریکا در این خصوص و سه روز قبل از نشست هلسینکی کیفرخواستی علیه 12 افسر اطلاعاتی روسیه به اتهام دخالت سایبری در آن انتخابات صادر کرد. این کیفرخواست به درخواست رابرت مولر، بازپرس ویژه پرونده، صادر شده بود تا بر نشست هلسینکی سایه بیندازد، اما ترامپ در جلسه مطبوعاتی نه تنها از این اقدام وزارت دادگستری خود حمایت نکرد بلکه سخنان او بیشتر همسو با پوتین بود که به طور طبیعی منکر چنین اتهاماتی است. جدای از این، ترامپ در موضوعات مهم دیگری مثل شبه‌جزیره کریمه هم حرفی باب طبع سیاستمداران واشنگتنی از هر دو حزب نزد تا اینکه پوتین به راحت‌ترین و ساده‌ترین پیروزی سیاسی خود برسد و در مقابل، آن سیاستمداران از رفتار و گفتار رئیس‌جمهور خود احساس حقارت کنند و به دلیل این حس حقارت است که به ترامپ اعتراض می‌کنند یا رسانه‌ها به او حمله‌ور شده‌اند و مثل روزنامه نیویورک دیلی، او را در حال شلیک به عمو سام نشان می‌دهند.


برخی قبل از نشست هلسینکی و با کوبیدن بر طبل روس‌هراسی، روس‌فوبیا (Russophobia)، چنین وانمود می‌کردند که پوتین حاضر خواهد شد در مقابل گرفتن امتیازاتی از ترامپ در خصوص کریمه با کارت‌هایی نظیر برجام یا نحوه همکاری ایران در پرونده سوریه معامله کند، اما بعد از این نشست معلوم شد چنین معامله‌ای تنها در حد و اندازه همان تصورات و تخیلات روس‌هراسی اتفاق می‌افتد و نه در زمین واقعی مذاکرات. در حالی که کسی نسبت به سیاست خصمانه ترامپ در قبال برجام شکی ندارد، پوتین به صراحت حمایت خود را از برجام در نشست خبری مشترک بیان کرد و ترامپ هم بعد در مصاحبه با فاکس‌نیوز گفت که پوتین در مذاکرات چهار ساعته از برجام حمایت کرده بود. روزنامه امریکایی واشنگتن‌پست قبل از نشست هلسینکی ادعا کرده بود که پوتین و ترامپ در خصوص خروج نیروهای ایرانی از سوریه و بعد خروج نیروهای امریکایی از این کشور به توافق رسیده‌اند و در این نشست توافق خود را علنی می‌کنند. نشست هلسینکی برگزار شد، اما نشانه‌ای از این توافق در نشست خبری مشترک هر دو رئیس‌جمهور که دیده نشد هیچ، پوتین بعد و در مصاحبه با شبکه خبری فاکس‌نیوز از ادامه همکاری با ایران و ترکیه در پرونده سوریه و بر اساس توافق آستانه گفت. این حرف او به معنای دست رد به خبرسازی‌ها در مورد خروج ایران از سوریه است و همچنین رد درخواست بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، است که چندین بار قبل از این نشست و طی ملاقات‌هایش با پوتین مطرح کرده بود.

معلوم است که پوتین با توجه به واقعیت‌های میدانی ادامه همکاری با ایران در سوریه را ترجیح داده به جای اینکه توجهی به درخواست‌های نتانیاهو یا ترامپ داشته باشد. در هر صورت، پوتین در نشست هلسینکی و به دور از این قسم تصورات حاضر به معامله با ترامپ نشد بلکه با دادن توپ به او واقعیت این دیدار را در مقابل خبرنگاران به نمایش درآورد که توانسته توپ را به زمین امریکایی‌ها بیندازد و به قول سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، «نتیجه بهتر از عالی بود.»

اوج انزوای آمریکای ترامپ

در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:

مذاکرات سران آمریکا و روسیه بدون کمترین دستاوردی برای ترامپ در فنلاند انجام شد. اگرچه ترامپ در پیش بینی‌ها و اظهارنظرهای قبلی درصدد بود بسیار اغراق آمیز در این مقوله موضع گیری کند، ولی با دست‌های خالی و حتی بدهکار از این دیدار خارج شد. ترامپ در این دیدار به قدری منفعل بود که حتی هم حزبی‌هایش نیز علیه وی موضع گرفتند و اعتراض کردند. مذاکرات پوتین و ترامپ در زیر سایه سنگین مداخلات ادعائی روسیه در روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد و همین امر به جای آنکه بر موضع پوتین اثر بگذارد، مواضع ترامپ را درهم ریخت. پوتین ادعای دخالت مسکو در انتخابات آمریکا را رد کرد و بلافاصله ترامپ هم گفت وی نیز همین عقیده را دارد! این دیدگاه ترامپ مغایر جمع بندی مواضع نهادهای اطلاعاتی و کمیته اطلاعاتی سنای آمریکا است.

دامنه تحقیقات و بازجوئی‌ها پیرامون این مسئله به کاخ سفید و شخص ترامپ هم کشیده شده و از این بابت، هم ترامپ و هم اطرافیانش در معرض اتهام قرار گرفته‌اند. تقریباً بلافاصله رهبران کنگره آمریکا که اتفاقاً هم حزبی ترامپ هستند، به وی هشدار دادند که باید به گزارش رسمی نهادهای اطلاعاتی احترام بگذارد و حرفی نزند که ناقض این یافته‌های مستند اطلاعاتی باشد.


با این حال، ترامپ حتی خواستار بازجوئی از 12 مقام نظامی – اطلاعاتی روسیه در این زمینه شد که پاسخ شنید اولاً چنین بازجوئی‌هائی باید توسط پلیس روسیه صورت گیرد ولی حضور مقامات ناظر آمریکائی در بازجوئی‌ها بلامانع است و در عوض مسکو هم خواسته‌هائی دارد که پذیرش آن برای واشنگتن گران تمام می‌شود.


مواضع ترامپ در مورد مسائل سوریه هم شنیدنی بود و پرده از چهره فریبکارانه ترامپ برداشت. وی مدعی بود اجازه نمی‌دهد که ایران از دستاوردهای آمریکا در جنگ علیه تروریسم در سوریه سوءاستفاده کند و یا آنرا هدر بدهد! وی همچنین خواستار خروج مستشاران نظامی ایران از سوریه به ویژه از مناطق مرزی با رژیم اشغالگر صهیونیستی و مشخصاً جولان شد.


این برای رئیس‌جمهور آمریکا بسیار شرم آور است که از کارنامه سیاه پنتاگون و ارتش آمریکا در تجهیز و حمایت از تروریست‌ها دفاع کند و آنهمه جنایت و شرارت در سوریه را به حساب جنگ علیه تروریسم بگذارد. تکرار این مواضع در دیدار با پوتین، اشتباه بزرگ ترامپ بود چرا که روسیه بارها و رسماً آمریکا را به استناد مدارک و اطلاعات موجود به حمایت همه جانبه از داعش و سایر تروریست‌ها متهم کرده و مشخصاً جنایات جنگی ارتش آمریکا در بوکمال، دیرالزور و سایر مراکز استقرار تروریست‌ها به جانبداری از داعش را مورد تاکید قرار داده است.


نگرانی مشترک آمریکا و اسرائیل از تحولات پرشتاب جولان هم تصادفی نیست. ایکاش زمانی که رژیم تل آویو از تروریست‌ها استقبال و حمایت می‌کرد و مجروحین آنها را در بیمارستان‌های نظامی اسرائیل تیمار می‌نمود، به فکر امروز هم می‌بود که با شکست سنگین تروریست‌ها دیوار حائل میان سوریه و سرزمین‌های اشغالی فرو می‌ریزد. نتانیاهو تصور می‌کرد داعش و سایر تروریست‌ها در انجام ماموریت خود موفق خواهند شد و دولت عراق و شام را تشکیل می‌دهند ولی هرگز انتظار نداشت مقاومت اسلامی بتواند پوزه تروریست‌ها و حامیان آنها را به خاک بمالد.


درخواست از پوتین برای خروج ایران از سوریه هم از خواسته‌های مضحکی است که تکرار آن با لبخند طعنه آمیز پوتین مواجه شد چرا که جبهه مبارزه واقعی علیه تروریسم با رشادت هرچه تمامتر تمامی طرح‌های شیطانی آمریکا و متحدینش در سوریه را ناکام ساخته و آنها را دچار سردرگمی کرده است. در واقع این نیروهای اشغالگر ائتلاف آمریکا هستند که باید از صفحات شمال و از عمق خاک سوریه عقب نشینی کنند

تا به عنوان متجاوز، با آنها رفتار نشود. مستشاران ایران به درخواست رسمی دولت سوریه برای مقابله با تروریسم وارد این کشور شده‌اند و تا زمانی که نیاز باشد، به نقش آفرینی بی‌بدیل خود ادامه خواهند داد. در ماجرای برجام هم که انزوای ترامپ کاملاً محرز و انکارناپذیر است. در این زمینه ترامپ هم ترجیح داد که چندان به این تکروی‌های مسئله ساز در مذاکرات فیمابین و مصاحبه مطبوعاتی نپردازد و بیش از این خود را مضحکه خاص و عام نسازد. اما در عوض پوتین با گلایه از رفتار آمریکای ترامپ نسبت به عواقب استمرار چنین رفتاری هشدار داد.


شاید ترامپ در پایان سفر اروپائی خود بخواهد جمع بندی افتخارآمیزی از این سفر ارائه دهد ولی حتی رسانه‌های آمریکائی هم از این همه انزوای سیاسی – تبلیغاتی آمریکای ترامپ گلایه دارند و مراتب خشم و نگرانی خود را پنهان نمی‌کنند. ترامپ نه تنها در اجلاس سران کشورهای عضو پیمان ناتو بلکه حتی در انگلیس که نزدیکترین متحد واشنگتن محسوب می‌شود، منزوی بود و ناتوان ظاهر شد. او در انگلیس حتی جرئت نکرد اقامت و حضور در لندن را هم تجربه کند و به خاطر ملاحظات امنیتی و دوری از محل تظاهرات میلیونی مخالفین آمریکای ترامپ، در فاصله‌ای دورتر از لندن و در حومه آن در میان تدابیر شدید امنیتی مستقر شد.


بازگشت ترامپ به واشنگتن هم پایان ماجرا نیست بلکه وی به خاطر اظهاراتش در این سفر زیر سوال است که چرا جمع بندی دیدگاه نهادهای اطلاعاتی آمریکا در زمینه دخالت مسکو در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را به زیر سوال برده و اتحادیه اروپا را «دشمن آمریکا» معرفی کرده است؟