کد خبر 880592
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۲

تعیین‌کننده نرخ دلار 4200 تومانی دولت است. تعیین‌کننده نرخ دلار 11 یا 12 هزار تومانی کیست؟

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

اسلام‌آباد-تهران فرصت دولت عمران‌خان


سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


پیروزی نسبی حزب جوان «تحریک انصاف» به رهبری «عمران خان نیازی» 66 ساله در انتخابات پارلمانی و شوراهای 2018، دومین انتقال سیاسی مسالمت‌آمیز در تاریخ 70 ساله «پاکستان» به حساب می‌آید. از این رو این انتخابات توجهات زیاد ناظران سیاسی را برانگیخته است و در این میان بسیاری درباره تأثیر این انتخابات و دولت عمران‌خان راه افراط و بعضاً راه تفریط را پیموده‌اند. در این خصوص توجه به نکات زیر اهمیت دارد:


1- «دولت» و «ارتش» در پاکستان دو قدرت مهم بوده‌اند و امروز هم این دو تعیین کننده اصلی وضعیت و سیاست در کشور همسایه شرقی ما به حساب می‌آیند. این دو در طول این 70 سال که از زمان استقلال این کشور می‌گذرد عمدتاً بصورت رقیب یکدیگر بوده‌اند و از این رو بارها شاهد بوده‌ایم که دولت‌ها نتوانسته‌اند دوره قانونی خود را سپری کرده و در میانه راه با کودتای ارتش برکنار گردیده‌اند. در بسیاری از موارد هم اساساً خود ارتش دولت را تشکیل داده است. این بار کودتایی صورت نگرفته و دولتی در آستانه شکل‌گیری است که- برخلاف تبلیغات سیاسی دو حزب مسلم لیگ نواز و مردم- ارتش در شکل‌گیری آن نقشی ایفا نکرده است اگرچه بیش از هر حزب دیگری با ارتش بعنوان رکن برتر قدرت در پاکستان همخوانی خواهد داشت. با این وصف می‌توان گفت پاکستان در دوره دولت چهار ساله عمران خان از انسجام بیشتری در مناسبات داخلی و خارجی برخوردار است هر چند این موضوع احتمالاً در همه هشت ایالت پاکستان درست درنیاید.


2- در میان ایالت‌های پاکستان، «پنجاب» با مرکزیت لاهور وضعیت ویژه‌ای دارد. پنجاب پرجمعیت‌ترین، ثروتمندترین، مؤثرترین و حساس‌ترین ایالت پاکستان به حساب می‌آید. پنجاب منطقه‌ای است که خود به دو قسمت پنجاب هند و پنجاب پاکستان تقسیم شده و از قضا پنجاب هند نیز ثروتمندترین ایالت این کشور به حساب می‌آید. پنجابی‌ها عمدتاً پشتون هستند و بطور سنتی از حزب مسلم لیگ که حزب مؤسس پاکستان به حساب می‌آید، پشتیبانی کرده‌اند. گرایشات مذهبی در این ایالت نسبت به هر ایالت دیگر پاکستان، قوی‌تر است و از اینرو در طول تاریخ پاکستان، حزب مردم به رهبری خانواده بوتو که غرب گرا به حساب آمده‌اند، نتوانسته در پنجاب رأی آنچنانی داشته باشند. هم اینک این آراء استان تقریباً به دو بخش مساوی بین حزب مسلم لیگ نواز شریف و حزب تحریک انصاف عمران‌خان تقسیم شده است. در این میان عمران‌خان در صدد است با جلب کرسی‌های حزب مسلم لیگ شاخه قائد اعظم- به رهبری پرویز مشرف- و کرسی‌های منفردین، دولت ایالتی پنجاب را تشکیل دهد و حتی «چودهری پرویز الهی» را بعنوان سر وزیر پنجاب مطرح کرده است. کار عمران خان در این ایالت آسان نخواهد بود و وضعیت این ایالت می‌تواند به کل پاکستان سرایت کند و با توجه به جایگاه آن در سیاست و اقتصاد پاکستان، دولت را با چالش جدی مواجه گرداند.
ضلع سوم قدرت در پاکستان «احزاب» هستند و تجربه پاکستان نشان می‌دهد که احزاب خارج از دولت می‌توانند چالش جدی برای دولت به وجود آورند. براین اساس به نظر می‌آید اگر عمران‌خان سیاست‌ورزی کرده و انتخاب دولت پنجاب را با توجه به اختلاف کم پنج تا شش کرسی ایالتی به حزب مسلم لیگ واگذار کند، اداره اسلام‌آباد برای او راحت‌تر خواهد بود. پنجاب آنقدر قدرت دارد که حتی نیمی از آن بتواند، شرایط پایتخت را تحت تأثیر خود قرار دهد.


3- سیاست خارجی در پاکستان بیش از آنکه در ساختمان وزارت خارجه پاکستان پخت و پز شود در ستاد مشترک ارتش سامان می‌یابد. همیشه اینطور بوده و در پاکستان به یک سنت سیاسی تبدیل شده است. این البته دلیل خاص خود را دارد. پاکستان در طول این 70 سال هیچگاه از خطر جنگ دور نبوده است. مرزهای شرقی پاکستان برای اسلام‌آباد همیشه قرمز بوده و نیروهای نظامی در حاشیه این مرز در حالت آماده‌باش بوده‌اند. در طول 40 سال اخیر درگیری‌های داخلی در پاکستان به این فهرست اضافه شده و مداخلات نظامی مستقیم آمریکا در پاکستان نیز به این وضع دامن زده است. از این رو ارتش با نگاه امنیت محور خود که مورد قبول مردم نیز بوده است، بایدها و نبایدهای روابط خارجی را تعیین کرده است. در فرهنگ عمومی پاکستان دوستی با هند «خط قرمز» و منطقه ممنوعه به حساب می‌آید و ارتش همواره از این خط حراست کرده است. این خط قرمز گاهی و از جمله در دولت دوم نواز شریف نادیده گرفته شد و به یکی از عوامل اصلی برکناری او تبدیل گردید. هم اینک عمران خان بیش از دولت‌های پیشین و دو حزب مردم و مسلم لیگ بر عدم اعتماد به هند تأکید دارد و از این رو با ارتش سیاست واحدی را در ارتباط با مهمترین پرونده سیاست خارجی پاکستان دنبال خواهد کرد و بر این اساس، به نظر می‌آید پاکستان بیش از دوره‌های پیشین، سیاست فعال‌سازی رابطه با دو کشور چین و ایران را دنبال نماید و این می‌تواند سبب دوری بیشتر پاکستان از آمریکا شود. اما آیا این استمرار هم خواهد داشت؛ پاسخ به این سؤال واقعاً سخت است. رفتارهای اقتضایی اسلام‌آباد پاسخ به این سؤال را دشوار کرده است.


4- حزب مسلم لیگ شاخه نواز، بدون شک به «حزب اپوزیسیون» تبدیل می‌شود.این حزب در هیچکدام از هشت ایالت پاکستان نتوانسته است اکثریت را به دست آورد و از این رو نه تنها در اسلام‌آباد بلکه حتی در یک ایالت پاکستان نیز قادر به تشکیل دولت نیست. رهبر این حزب هم‌اینک در زندان است و برادر او «شهباز شریف» با صراحت از دخالت ارتش در انتخابات و تقلب در آن سخن گفته است. «مریم اورنگزیب» سخنگوی حزب نواز از ایجاد ائتلافی علیه تقلب سخن گفته است و رهبران حزب مردم که با کسب فقط 39 کرسی سنگین‌ترین شکست را طی چهار دهه گذشته تجربه کرده به ائتلاف نواز پیوسته است. این وضعیت نشان می‌دهد پاکستان احتمالاً آبستن حوادثی است. در اینجا سوال این است که آیا ارتش که مقتدرترین و فراگیرترین و در حال حاضر مشروع‌ترین رکن قدرت در پاکستان به حساب می‌آید می‌تواند فضای ملتهب کنونی را مدیریت کرده و مانع شکل‌گیری جبهه معترضین شده و در صورت شکل گرفتن، آن را مهار نماید؟ پاسخ این سؤال هم واقعا دشوار است.
گروه‌های مذهبی در پاکستان به شدت از حزب نواز شریف حمایت می‌کنند و پنجاب بیش از هر استان دیگری کانون این گروه‌هاست. از سوی دیگر بسیاری از گروه‌های اجتماعی ملی‌گرای پاکستان، حزب نوازشریف را مظهر ملیت به حساب می‌آورند و با توجه به نفوذ 70 ساله حزب مسلم لیگ، کنار رفتن کامل آن از قدرت- که اینک به‌طور کامل اتفاق افتاده است- را برنمی‌تابند و به راحتی به فراخوان‌های مخالف‌دولت‌ عمران‌خان می‌پیوندند. از سوی دیگر حزب مسلم لیگ شاخه نوازشریف از حمایت قوی سعودی و عربی هم برخوردار است و همه می‌دانیم که سهم کشورهای عربی جنوب خلیج‌فارس در اقتصاد و تجارت پاکستان کم نیست طبعا اگر از یک سو شرایط پاکستان به شکل‌گیری دو قطبی نواز- عمران‌خان منجر شود و از سوی دیگر واقعا اسلام‌آباد بخواهد رابطه با چین و ایران را جایگزین رابطه با آمریکا نماید، کشورهای عربی به تقویت جناح نواز روی می‌آورند. در اینجا سؤال این است که آیا ارتش و عمران‌خان خود را برای هزینه‌های تغییر در سیاست خارجی آماده کرده‌اند یا خیر؟ شواهد نشان می‌دهد که چنین آمادگی وجود دارد و اما عمق و تداوم آن چقدر است؟


5- ارتباط با ایران، مهمترین سؤال پیش روی دولت جدید پاکستان است. عمران‌خان پس از پیروزی نسبی در انتخابات از شیعیان و احزاب شیعی- به خصوص مجلس وحدت مسلمین به رهبری علامه راجاناصر- به دلیل حمایت‌هایشان تشکر کرد. پیش از این هم او جدیت خود نسبت به توسعه رابطه با ایران را ابراز کرده بود. رابطه عمیق رهبران «تحریک انصاف» با بریلوی‌ها به رهبری استاد «طاهر القادری» از یک سو و رابطه عمیق شیعیان با بریلوی‌ها  از سوی دیگر، نویددهنده رابطه‌ای جدی‌تر و عملیاتی‌تر دولت آینده پاکستان با ایران است. همین چند روز پیش‌ رهبران پاکستانی نسبت به فعال‌سازی قراردادهای مشترک پیشین بین تهران و اسلام‌آباد که بعضا در دو دهه گذشته با همه اهمیت‌شان مسکوت مانده‌اند، ابراز علاقه کرده و از ایران خواسته‌اند کمی صبوری کند. با این حال فعال‌سازی رابطه با ایران در بیرون پاکستان، مخالفان جدی دارد و به همین دلیل فعال‌سازی رابطه با ایران به شاقول «استقلال پاکستان» تبدیل شده است آیا به اندازه‌ای که در اظهارات خصوصی مقامات پاکستانی بر تقویت جدی رابطه با ایران تاکید می‌شود، در عمل شاهد «گام‌های بلند» خواهیم بود؟


6- پیروزی حزب تحریک انصاف  و شخص «عمران‌خان نیازی»، رخداد کوچکی نبود و در داخل پاکستان به عنوان دومین رخداد مهم پس از استقلال پاکستان در سال 1326 ش تلقی شده است. عمران‌خان با شعار مقابله با فساد به پیروزی رسید و رهبری تظاهرات میلیونی سال گذشته به او امکان داد که به عنوان برترین رهبر ضدفساد در کانون توجه شهروندانی که اخبار زیادی از فساد رهبران دو حزب مردم و مسلم‌لیگ‌نواز شنیده بودند، قرار گیرد. هماهنگی بین ارتش و دولت جدید هم یک رخداد مهم است که بیان‌کننده «ثبات بیشتر» پاکستان خواهد بود. اهمیت این انتخابات و نگرانی‌هایی که برای بعضی از دولت‌ها وجود داشت، آنان را وادار کرد تا سریع‌تر به فکر رابطه با حزب پیروز باشند. اما با تعجب زیاد باید گفت تهران در مواجهه با این انتخابات تاکنون منفعل بوده است. تلفنی بین تهران  و اسلام‌آباد به صدا در نیامده، نماینده‌ای برای تبریک به اسلام‌آباد گسیل نشده و حتی سفیر ایران در این روزهای حساس در تهران رحل اقامت دارد! این در حالی است که دربار سعودی نماینده ویژه فرستاد و پیروزی را به عمران‌خان تبریک گفت و به او یادآوری کرد که  در انتخابات 2018 از هم‌پیمان قدیمی‌اش حزب مسلم لیگ حمایت نکرده و ترکیه با ارسال پیام تبریک اهمیت این انتخابات برای آنکارا را به مقامات جدید اسلام‌آباد گوشزد کرده است!
ایران برخلاف سعودی و ترکیه، همسایه پیوسته پاکستان است و انتخابات پارلمانی اخیر پاکستان یک فرصت مهم برای بهبود رابطه ایران و پاکستان محسوب می‌شود اما... بگذریم.

پیامی که نباید اشتباه شنیده شود

سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:


پس از حداقل دو هفته هجمه رسانه ای جبهه ضد انقلاب برای برپایی تجمعات اعتراضی به بهانه گرانی های اخیر گرچه برخی تجمعات شکل گرفت اما عملا تجمعی چشمگیر شکل نگرفت و به زبانی دیگر این هجمه رسانه ای ، دستاورد قابل تاملی نداشت اتفاقی که شکست دیگری برای جبهه ضد انقلاب از شبکه رسانه ای همچون بی بی سی و آمد نیوز تا شبکه منافقان ، آل سعود و رژیم صهیونیستی بود .


سکوت نشانه رضایت نیست
البته پرواضح است که استقبال نکردن مردم از فراخوان های ضد انقلاب به معنای رضایت از شرایط موجود نبوده و صبر و سکوت مردم و همراهی نکردن با جریان ضد انقلاب به معنای نبود مشکلات نیست. واقعیت آن است که گرانی، تورم، بیکاری، بی ثباتی و احساس بی عدالتی طاقت مردم را طاق کرده ، مردم از این حجم از احساس بی عدالتی رنجیده اند اما این رنجش را هنوز با انقلاب معامله نمی کنند.


نگرانی از بی ثباتی امنیتی
طبیعتا نگرانی مردم از بروز ناامنی و بی ثباتی بخشی از این پازل همراهی نکردن مردم با ضد انقلاب است. مردم می دانند سناریوی سوری سازی ایران برای جبهه ضد انقلاب موضوعی جدی است که در هر فرصتی آن را دنبال می کنند تا ایران، این جزیره ثبات در دل ناامنی ها را به سوریه و عراقی دیگر با جنگ های قومی و مذهبی تبدیل کنند .


اعتقاد به کارآمدی ساختارهای موجود

از طرفی دیگر مردم هنوز به ساختارهای موجود معتقدند و این همچنان یک فرصت برای نهاد های تصمیم ساز و تصمیم گیر است مجلس، قوه قضاییه و دولت باید این فرصت را مغتنم بشمارند و تا مردم به ساختارهای موجود با همه نواقصش معتقدند سعی در اصلاح امور کنند چه آن که نظر سنجی ها پس از اغتشاشات دی ماه 96 نشان از آن داشت که حدود 80 درصد مردم همچنان به ساختارهای موجود در جمهوری اسلامی معتقدند و اصلاح شرایط را براساس سازوکارهای موجود امکان پذیر می دانند.


تجربه اعتراضات و اغتشاشات دی ماه به مردم نشان داد که چه کسانی پشت فراخوان های اعتراضی به بهانه گرانی ها هستند.

مفسدان فراری دیروز همچون کانا ل های آمد نیوز ، منافقان که سال ها علیه مردم خود خیانت کرده اند و دست شان به خون 17 هزار شهید خون آلود است و برخی شیوخ عرب منطقه پشت فراخوان هستند.


ضد انقلاب مانع حق اعتراض
واقعیت آن است که اگر میدان داری و سوءاستفاده های ضد انقلاب از اعتراضات مردمی نبود حوزه ، نهاد روحانیت، مساجد و دانشگاه می توانند میدان داران اعتراضات مردمی باشند چه این که مردم ناراحت و معترضند .صداهایی که تا دیر نشده باید شنیده شود. بدیهی است مشکلات اقتصادی اجتماعی و حتی سیاسی در بسیاری از جوامع وجوددارد و حاکمان و مسئولان جامعه باید برای شنیدن این انتقادها و اعتراض ها کانال ها و زمینه های بیان آن را هم فراهم کنند.کانال هایی که در بسیاری از جوامع از مسیر رسانه ها ،احزاب واقعی ،سازمان های مردم نهاد ونخبگان مورد وثوق مردم،تعیین سازوکار برگزاری اجتماعات قانونی و.... عبور می کنند و صدای مردم را به گوش مسئولان می رساند.


مسئولانی که باید پاسخ گو باشند، این شرایط میسر نمی شود مگر در فضای مطالبه عمومی، واقعیتی که متاسفانه به دلیل نبود شرایط متناسب و میدان داری و نفوذ ضد انقلاب عملا امکان آن از مردم سلب یا امکان آن بسیار کم قدرت شده است.


افکار عمومی در مواجهه با فضای فعلی به وضوح دست رد به فراخوان های ضد انقلاب زده اند و نه تنها صداقتی در این فراخوان ها نمی بینند بلکه بیشتر مردم حتی به آن ها به چشم ابزار پیاده کردن سناریوهای نوشته شده در واشنگتن تل آویو و ریاض برای ویرانی و تجزیه ایران بزرگ می نگرند .مسئولان باید صدای نجابت مردم را بشنوند و همچنین کانال های موجود برای سخن گفتن مردم با مسئولان و شنیده شدن صدای آنان را تقویت کنند .بدیهی است خیلی از وقت ها احساس فرد معترض مبنی بر این که صدای او از سوی مسئولان شنیده می شود حتی به رغم آن که تغییر چندانی درحل مشکلاتش هم پدید نیاید می تواند بسیاری از تحرکات ضد انقلاب را خنثی کند.قطعا شنیدن صدای معترضان اولین گام اصلاح امور است ونا امیدی از انتقال این پیام از سوی فرد معترض اولین گام غلتیدن وی در دام فراخوان هایی است که در پشت آن نه حل مشکلات که هیولای سوری سازی ایران خفته است .

حرف‌های دقیق در زمان دقیق

سعید  مشرقی در روزنامه وطن امروز نوشت:

کسانی که طی چند دهه اخیر تحولات حول موضوع ایران را به لحاظ راهبردی رصد کرده‌اند، بخوبی می‌دانند دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران از سوی هر کشوری چیزی جز قمار باخت- باخت نیست. ایران بیش از آنکه در این مسیر به توان نظامی متکی باشد، بر ریشه‌های تاریخی و فرهنگی عظیم خود تکیه دارد. بر همین اساس، درست در زمانی که سال 59 نیروهای مسلح ایران تقریبا هیچ سامان مشخصی ندارند، هجوم سراسری صدام با پشتیبانی مستقیم بیش از 80 کشور به این خاک، یکسره ناکام می‌ماند تا تاریخ به یاد بسپارد که روح مردمان این سرزمین قدرتی بیش از تمام سلاح‌های نظامی جهان دارد. چنین واقعیاتی که بی‌شباهت به افسانه نیست، از اواخر دهه 60، دشمن را به این نتیجه می‌رساند که برای تسلط بر این مردمان باید در جست‌وجوی راهی دیگر جز زور سرنیزه بود.


در همین فضاست که ایالات متحده سرمست از تجربه فروپاشی شوروی، تصمیم می‌گیرد همان مدل را در ایران و بلکه در همه جا پیاده‌سازی کند. اصطلاحاتی چون شبیخون فرهنگی، قتل‌عام فرهنگی، جنگ نرم، انقلاب مخملی و... زاییده همین دوره طولانی از رویارویی انقلاب مردم ایران با آمریکاست. پس از این مقطع زمانی، تهاجم فرهنگی و جنگ روانی، مشخصاً شاه‌کلید تمام اقدامات آمریکا و غرب در سطح ایران بوده است. پرونده هسته‌ای به عنوان یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های پیش روی کشور در تمام این سال‌ها، در نقطه کانونی همین راهبرد قرار می‌گیرد و اساسا چیزی جز یک جنگ روانی- رسانه‌ای فرسایشی نیست. گردنه‌های سخت دیگری چون فتنه 88 و حتی جنگ اقتصادی حال حاضر نیز بر ستون‌های عملیات روانی بنا شده‌اند. در چنین فضایی، فهم خدعه دشمن و توان انتقال صحیح و باورپذیر آن به افکار عمومی، 2 مولفه اصلی تعیین‌کننده شکست یا موفقیت کشور در مقابله با جبهه مقابل محسوب می‌شوند.


ما در مقطع پس از جنگ تا هم‌اکنون اما همواره در این مسیر با اشکالاتی از ناحیه مسؤولان دولتی مواجه بوده‌ایم. در همان مقطع پس از جنگ کسانی در داخل نظام جمهوری اسلامی سعی دارند آمریکا را به جای دشمن در قامت حل‌المسائل ببینند و تمام ماهیت انقلاب مردم ایران را به توسعه اقتصادی تقلیل دهند. نتیجه چنین رویکردی، پیروی از نسخه‌های اقتصاد سرمایه‌داری برای عقب نماندن از قافله توسعه اقتصادی است. فی‌الواقع تاریخ با ما سخن می‌گوید از اینکه پاشنه آشیل اصلی اقتصاد ایران، همان تفکری است که آمریکا را به جای دشمن، گره‌گشا می‌دیده و هنوز هم می‌بیند. ترکش‌های چنین تفکری در عرصه اقتصاد، کم به حوزه‌هایی چون محیط‌زیست، فرهنگ و اجتماع هم نخورده است.


با این همه، دیگر مولفه‌های قدرت جمهوری اسلامی و ملت ایران، طی تمام این سال‌ها چنان سطحی از بالندگی و توسعه را تجربه کرده‌اند که حالا در متن تحلیل‌های راهبردی، حرف زدن از مقایسه قدرت ایران امروز و ایران اواخر دهه 60 هم خنده‌دار می‌نماید. این یعنی وطن در تمام این سال‌ها سربازانی بی‌ادعا، خاموش، فداکار، پرتلاش و گمنام داشته است که بی‌توجه به جابه‌جایی نقش‌ها در عرصه سیاست داخلی، تنها و تنها به سرافرازی این خاک و مردمان آن اندیشیده‌اند. سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده هوشمند سپاه قدس بدون شک یکی از آنهاست. حجم قدرت‌آفرینی سلیمانی و نیروهایش از زمانی که در سال 76 فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده گرفته تا همین امروز، حیرت‌آور است. مقامات نظامی و امنیتی آمریکا بخوبی می‌دانند مرد شماره یک شکست‌های پی در پی آنها در منطقه غرب آسیا کیست و چگونه فکر و عمل می‌کند.


آنها می‌دانند سلیمانی در تمام این سال‌ها همواره به جای حرف زدن، عمل کرده است، جایی دیده نشده ولی ردپایش در هر جا که آنها حضور یافته‌اند، قابل رؤیت بوده است. فرمانده سپاه قدس اما این روزها که دشمن قصد کرده دست به عملیات روانی در حوزه نظامی بزند، دیگر وظیفه‌اش را در پنهان ماندن از دیده‌ها تعریف نمی‌کند. حضور و بروز رسانه‌ای قاسم سلیمانی در روزهای اخیر بی‌سابقه است و مقامات آمریکایی، معنای حرف‌های او را حتما بهتر از ما می‌فهمند. سلیمانی حرف‌های دقیق را در جایی دقیق بر زبان آورده است و با حمایتی جانانه از مواضع رئیس‌جمهوری که همین چند وقت پیش سپاه را به تازیانه طعنه می‌نواخت، ناقوس وحدت ملی و باطل‌السحر جنگ روانی ترامپ را در فضای افکار عمومی کشور به صدا درآورده است.


سخنان فرمانده سپاه قدس به عنوان چهره‌ای مطلع، متخصص، واقع‌بین، عملیاتی، صادق و فراجناحی، انتقال صحیح و باورپذیر همان چیزی به افکار عمومی کشور است که ما طی تمام این سال‌ها همواره برای مقابله با دشمن به آن نیاز داشته‌ایم. سخنان وحدت‌بخش مردی که به گفته اسرائیلی‌ها خاورمیانه روی انگشت او می‌چرخد اما چنانکه پیش‌بینی می‌شد با حمله گازانبری چهره‌هایی مواجه شد که چند سال است به دروغ بر طبل آشتی ملی و وحدت ملی می‌کوبند. برخی چهره‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب پا را از این نیز فراتر گذاشته، به رئیس‌جمهور هم گوشزد کرده‌اند احساسی حرف زدن، نشانه انقلابی بودن نیست! دادن چنین آدرس‌های غلطی درباره امنیت کشور از سوی کسانی که پیش از این اقتصاد ایران را با پیروی از نسخه دشمن، نابود کرده‌اند، چیز شگفتی نیست. شگفت اما این است که جلبک‌ها هم می‌فهمند عدم ایستادگی در برابر ترامپ و حرف زدن از مذاکره با او در شرایط فعلی، چیزی جز تسلیم و سواری دادن به او نیست. براستی اینها نمی‌فهمند؟!

پرسش‌های بی‌پاسخ طلایی و ارزی

غلامرضا انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:


حدود 8 ماه است که بازار ارز، طلا و سکه در تلاطم است. فتنه پولی، بانکی و ارزی می‌رود تا تداعی‌گر 8 ماه آشوب و اغتشاش فتنه سال 88 باشد. در آن فتنه رد پای سرویس‌های سیا و «ام.آی 6» و موساد در ماجرا عیان بود. در این فتنه ارزی و سکه و طلا هم، همان رد پاها مشاهده می‌شود و تشابه عملکرد مدیران ناکاربلد به گونه‌ای است که امروز شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور به نوعی کودتای ارزی از سوی دشمنان نظام شبیه است.


در هیاهوی فتنه 88، خاوری رئیس خائن وقت بانک ملی در اثر غفلت دستگاه‌های نظارتی و محاکم قضائی به کانادا فراری شد. قوه قضائیه نتوانست علی‌رغم پرداخت سالانه چندصدهزار دلار عضویت ایران در اینترپول، وی را دستگیر کند و او در کانادا ماند تا به ریش دستگاه‌های نظارتی ما بخندد.


سوالی که اکنون مطرح است، این است، چند نفر از این نوع خاوری‌ها در سیستم بانکی کشور، مترصدند تا فرار را بر قرار ترجیح دهند؟ توجه و تدقیق در مراتب زیر باعث خواهد شد که دستگاه‌های نظارتی ازجمله محاکم قضائی از سوی برخی مدیران متخلف بانکی رکب نخورند و ملت مظلوم ما از سوراخ خاوری‌ها دو یا چند بار گزیده نشوند.


1- فتنه سکه با توزیع 7 میلیون سکه شروع و با پیش‌فروش‌آن از سوی بانک مرکزی ادامه یافت و با چنین تصمیم نادرستی حدود بیش از 60 تن از ذخایر شمش بانک مرکزی از آن خارج و بخشی از نقدینگی ریالی را به صورت مسکوک به بهای افزایش حباب‌گونه یک سکه 5/1 میلیون تومانی به حدود 5/4 میلیون تومان ترقی داد. مسئول یا بهتر بگویم بالاترین مقام مسئولی که چنین تصمیم نادرستی را اتخاذ کرد، چه کسی بود؟ رئیس کل بانک مرکزی، دبیرکل بانک مرکزی؟ معاونین بانک مرکزی؟ کدامیک؟


2- هیئت نظار بانک مرکزی در این میانه چه کاره بودند؟ مجمع عمومی بانک مرکزی آیا در این ماجرا تماشاچی بودند؟


3- آیا با رفتن رئیس‌کل بانک مرکزی یا استعفای دبیرکل آن ماجرا خاتمه یافته است؟


بند هـ از ماده 23 قانون دیوان محاسبات کشور می‌گوید هر خرج یا تصمیم نادرستی که منتهی به اتلاف بیت‌المال و تضییع حقوق دولت شود، باید تصمیم‌گیرنده تحت پیگرد دادسرای دیوان قرار گیرد تا هیئت مستشاری در مورد جبران اتلاف بیت‌المال در موردشان رای صادر کنند. آیا نباید با وجود چنین قانون و سازوکار نظارتی حضرات مسئول یا بالاترین مقام مسئول در بانک مرکزی در این مور تحت پیگرد قرار گیرند؟ 
4- مسئولین قضائی می‌گویند، بانک مرکزی میلیون‌ها دلار را توسط چند نفر که ارز از بانک دریافت و  در بازار توزیع کرده‌اند که نه مسئول بانکی بوده‌اند و نه صراف و این چند نفر اکنون در بازداشت هستند.


پرسش این است چطور کسانی که قانونا حق دریافت ارز و توزیع آن در بازار را نداشته‌اند، دستگیر شده‌اند، اما آن مقام یا صاحب‌منصب بانک مرکزی این ارزها را در اختیار آن افراد گذاشته، دستگیر نشده‌اند. مگر می‌شود دریافت‌کننده ارز را به عنوان متخلف و مجرم دستگیر کرد، اما پرداخت‌کننده ارز به وی را رها کنیم؟


5- دهها تن از مدیران بانک ها و صرافی‌ها که باید صلاحیت‌شان به عنوان مدیرعامل و عضو هیئت مدیره به موجب قانون برنامه پنجم و ششم توسط بانک مرکزی تایید شود، بدون داشتن چنین صلاحیتی ازجمله دوشغله و چندشغله بودن همچنان مصدر کارند. 


قانونگذار می‌گوید ادامه تصدی آنها در حکم دخل و تصرف غیرقانونی در وجوه و اموال دولت است. آیا مسئولیت اینگونه تصدی‌های با وصف مجرمانه منتهی به این گونه خسارت‌های ارزی و سکه‌ای با بانک مرکزی نیست؟ 


6- تعیین‌کننده نرخ دلار 4200 تومانی دولت است. تعیین‌کننده نرخ دلار 11 یا 12 هزار تومانی کیست؟


7- سعید لیلاز در گفت‌وگو با خبرگزاری ایسنا در مورد تک‌نرخی شدن ارز و دلیل تعیین عدد 4200 تومان که اکنون می‌رود تا مرز 12 هزار تومان را هم رد کند، می‌گوید، در جلسه مشترک با معاون اول رئیس‌جمهور و مقامات بانک مرکزی توضیح داده‌اند که نرخ 4200 تومان، رقمی است که صندوق بین‌المللی پول استخراج کرده و بانک مرکزی هم همزمان به همین نرخ رسیدند. آیا بالاترین مقام مسئول در بانک مرکزی ما آقای سیف است یا رئیس صندوق بین‌المللی پول؟ آیا مراجع قضائی باید در این نابسامانی‌ها یقه رئیس بانک مرکزی را بگیرند یا یقه رئیس صندوق بین‌المللی پول را؟


8- علی‌رغم ممنوع کردن عرضه ارز توسط صرافی‌ها و قاچاق نامیدن مبادلات خارج از بانک مرکزی، اما گفته می‌شود برخی از صرافی‌های دولتی همچنان ارز می‌فروشند، آیا این رویداد حقیقت دارد؟ آیا بانک مرکزی از این رویداد باخبر است؟ اگر هست، چرا اقدام نمی‌کند. اگر نیست، چرا باید بی‌خبر باشد؟
آیا باید نام و نشان و آدرس صرافی دولتی در این یادداشت بیاید تا بانک مرکزی از خود حرکتی کند؟

درد بی‎اعتمادی

محسن جلال‌پور تحلیلگر مسائل اقتصادی در روزنامه ایران نوشت:


این‌روزها با هرکس که مواجه می‌شوم بلافاصله می‌پرسد آینده چه می‌شود؟ به کدام سو می‌رویم؟ وضع دلار چه می‌شود؟ اقتصاد به کدام سو می‌رود؟ آنها که دستی در اقتصاد دارند، هر روز در کوچه و خیابان با پرسش‌های زیادی از این دست مواجه می‌شوند اما واقعیت این است که هیچ کس پاسخ این سؤال‌ها را نمی‌داند. حتی سیاستمداران کهنه کار و مدیران با سابقه دولتی هم پاسخ درستی برای این پرسش‌ها ندارند.در مقطعی قرار داریم که فضای کشور مملو از «نااطمینانی» است. نااطمینانی یعنی اینکه من به‌عنوان عضوی از این جامعه به هردلیلی نتوانم آینده را پیش‌بینی کنم. درجوامع، انواع مختلفی ازنااطمینانی می‌تواند وجود داشته‌باشد که بسته به کیفیت حکمرانی تعدادشان متفاوت است. در جوامعی که گرفتار مشکلات حاد سیاسی هستند، نااطمینانی سیاسی آزار دهنده است. مثلاً اگر شما در عراق زندگی کنید از نااطمینانی سیاسی رنج خواهید برد چون امکان پیش‌بینی معادلات قدرت را ندارید.  یا در جوامعی که در معرض جنگ و تروریسم قرار دارند، چشم‌انداز آینده مخدوش است و مردم حتی نسبت به جان و مال خود اطمینان ندارند. مثلاً اگر شما در افغانستان یا سوریه زندگی کنید همواره با این احتمال که ممکن است در یک بمب‌گذاری آسیب ببینید یا با حمله تروریستی مواجه شوید بسیار زیاد خواهد بود.


گونه‌های مختلف نااطمینانی در اقتصاد نیز وجود دارد. مثلاً نااطمینانی نسبت به سیاستگذاری اقتصادی باعث کاهش فعالیت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری می‌شود. وقتی اقتصاد به شرایط نااطمینانی می‌رسد، عمق دید فعال اقتصادی کاهش پیدا می‌کند و تصمیم‌گیری در بنگاه‌های اقتصادی دشوار می‌شود. در چنین شرایطی حتی تصمیم‌گیری برای اقتصاد خانواده هم دشوار است. دقیقاً مثل تردد در جاده مه آلود که راننده نمی‌تواند چند متر جلوتر را ببیند. اقتصاددانان در تشریح نااطمینانی در محیط اقتصادکلان از ترکیب عدم قطعیت استفاده می‌کنند.

مثلاً نااطمینانی مرتبط با تورم، نرخ ارز، نرخ سود بانکی و دیگر متغیرهای این حوزه می‌تواند آثار زیانباری به‌دنبال داشته باشد و به عاملی مهم برای تعمیق رکود یا تشدید بحران‌های اقتصادی تبدیل شود.  در حال حاضر آنچه در جامعه، سیاست و اقتصاد ما می‌گذرد ناشی از نااطمینانی و نگرانی مردم نسبت به آینده است.سؤال‌های زیادی در ذهن مردم وجود دارد که پاسخ درستی برای هیچ کدام پیدا نمی‌کنند.طیف وسیعی از اطلاعات درست و نادرست بر ذهنیت ایرانیان نسبت به آینده اثر گذاشته و شرایط نگران کننده‌ای را برای افکار عمومی رقم زده است. جامعه ایران این روزها بیشتر از همیشه از فقدان گروه‌های مرجع رنج می‌برد.از آن‌جا که در سال‌های گذشته رسانه‌های قابل اعتماد کشور، جامعه مدنی و تشکل‌های مردمی و گروه‌های مرجع با ناملایمتی و محدودیت شدید حکومتی مواجه شده‌اند، این‌روزها کار زیادی از دستشان برنمی‌آید.

نتیجه اینکه اعتماد در جامعه رنگ باخته و مردم چشم‌انداز روشنی پیش روی خود نمی‌بینند. نااطمینانی یک مفهوم فراگیر است که از بی‌اعتمادی و کاهش امید در جامعه به وجود می‌آید و منجر به «عدم قطعیت» در اقتصاد می‌شود و می‌تواند چرخه‌ای عمل کند. به این شکل که بی‌اعتمادی و یأس منجر به نااطمینانی در جامعه می‌شود و در نتیجه آحاد اقتصادی و مردم تصمیم‌هایی می‌گیرند که بی‌اعتمادی و یأس را تشدید می‌کند.


به همین دلیل است که طیف وسیعی از اقتصاددانان معتقدند هیچ اقدامی در کشور به اندازه بازسازی امید و بازگرداندن اعتماد به جامعه اهمیت ندارد. رنگ باختن امید و از بین رفتن اعتماد، عواقب زیانباری برای کشور دارد. متأسفانه سیاستمداران ما از این مقوله غافلند. چگونه می‌شود سیاستمداران را متوجه این خطر بزرگ کرد؟ این دغدغه‌ای است که باید در دستور کار همه گروه‌های مرجع جامعه قرار گیرد و تبدیل به مطالبه عمومی شود. واکنش مناسب سیاستمداران به این دغدغه می‌تواند ایران عزیز را از گزند خطرات آینده دور کند.

شکنجه‌گران کت‌وشلوارپوش

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:

به گفته جان کالهون، آزادی صدقه نیست تا آن را مسرفانه و یکسان و بدون هیچ قیدوشرطی به همه اعطا کرد؛ پاداشی است که فقط به کسانی که شایستگی دارابودنِ آن را به ثبوت رسانده‌اند، داده می‌شود. از منظر تاریخی حق با کالهون، سناتور کارولینای جنوبی در سال‌های 1832 تا 1850 میلادی است. انگلستان استقلالِ آمریکا را به آمریکاییان اعطا نکرد؛ بلکه آنان بعد از جنگ‌های خونین استقلال‌شان را به ‌دست آوردند. آمریکای سفیدپوست هم آزادی و برابری اجتماعی را به‌راحتی به سیاهان نداد و سیاهان در مبارزه‌ای بی‌امان به رهایی رسیدند. آمریکای امروز دو قرن جنگ خونین بین سرمایه‌داری و دموکراسی را پشت ‌سر گذاشته است و این جنگ به ‌نفع سرمایه‌داری و تحدید دموکراسی خاتمه یافته است. چهره‌های تاریخی این نبرد، الکساندر هامیلتن و توماس جفرسن هستند. هامیلتن، رئیس خزانه‌داری و پدر سرمایه‌داری آمریکا و توماس جفرسن هم که وزیر خارجه جرج واشنگتن بود و بعدها رئیس‌جمهور آمریکا شد. مواجهه این دو نفر بی‌اغراق یکی از نقاط عطف برای درک تاریخ آمریکاست. هامیلتن که در فقر و مسکنت زاده شده بود، تئوریسن واقعی صاحبان سرمایه از آب درآمد و جفرسن که در ثروت و مکنت به‌ دنیا آمد و در مزرعه‌اش در ویرجینیا 154 برده داشت، حامی فقرا و محرومان شد. دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات، ماحصلِ این تضادند. هامیلتن در تاریخ آمریکا نماینده تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها و نوکیسه‌های آمریکایی است که بیش از دیگران انقلاب را تهدید خواهند کرد و درست روبه‌روی طبقه‌ای می‌ایستند که خود از آن برآمده‌اند. 

دونالد ترامپ یادآورِ الکساندر هامیلتن است؛ با این تفاوت که جناح‌های سیاسی آمریکا در طول دو قرن و پشت‌سرگذاشتن دو جنگ جهانی، چنان صیقل خورده‌اند که صرفا در گفتار و کلام می‌توان تفاوت‌شان را بازشناخت. وگرنه در عمل یا استراتژی کلان فاصله چندانی بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان وجود ندارد. بارزترین نمونه‌ این ادعا ریچارد نفیو است. اگرچه او مسئول تیم طراحی تحریم‌ها علیه ایران در دوره دوم اوباما بود، حامی اصلی پشت ‌پرده مذاکره‌کنندگان در امور تحریم‌ها در وین نیز بوده است؛ اما برای ترامپ آرزوی پیروزی علیه ایران را دارد. این گفته لیندون جانسون، معاون جان‌اف کندی مصداق بارز این درهم‌تنیدگی جناح‌های آمریکاست: «من خیال می‌کنم که هیچ حزب سیاسی نمی‌تواند خودش را دوست ملت بداند، اگر دوست، محافل مالی و سرمایه‌داری نباشد و هیچ حزب سیاسی نمی‌تواند خودش را دوست محافل مالی و سرمایه‌داری بداند؛ اگر صادقانه دوست ملت نباشد. در جامعه آزاد ما صاحبان سرمایه و مردان سیاست رقبای هم نیستند، درست برعکس، برای موفقیت هریک از آنان و موفقیت حکومت ما و سیستم اقتصادی و اجتماعی ما و برای توفیق فردفرد ما، واجب است صاحبان سرمایه و مردان سیاسی دست در دست هم بدهند». 


اگر هامیلتن مخالف روی‌کارآمدن جفرسن است و همه تلاشش را می‌کند تا او را از دور ریاست‌جمهوری خارج کند، از این منظر است که نگران است جفرسن قانون طلایی آمریکا را زیر پا بگذارد. قانونی که حکم می‌کند حکومت در دست سرمایه‌داران باشد که کشور در دست آنهاست. اینک پدر سرمایه‌داری آمریکا آسوده در گور خوابیده است، چون دیگر نگران نیست که شبِ قبل از کشته‌شدنش در دوئل، به دوستش نامه‌ای بنویسد که بزرگ‌ترین نگرانی‌اش ازهم‌پاشیدگی کشور بر اثر پیشرفت روزافزون دموکراسی [علیه سرمایه‌داری] است. 

پس بیراه نیست اگر ترامپ را ادامه منطقی اوباما بدانیم؛ البته به ‌معنای ادامه منطقی روح حاکم بر سرمایه‌داری آمریکا. اوباما فاز اول پروژه‌ای را آغاز کرد که ترامپ باید فاز دوم آن را به سرانجام می‌رساند و ریچارد نفیو پل ارتباطی این دو طرز تفکر متفاوت است. نفیو در کتاب «هنر تحریم‌ها، نگاهی از درون میدان»، به دو مفهوم بنیادین می‌پردازد؛ دو مفهومی که نشان‌دهنده درهم‌تنیدگی رؤیا و تاریخ آمریکایی در مقابله با دشمنان است: «درد» و «استقامت». حیرت‌انگیز است که این دو مفهوم بیش از آنکه مفاهیمی اقتصادی باشند، یادآور رفتار شکنجه‌گران با چریک‌های مبارز در زندان‌ها هستند. با این تفاوت که این‌بار درد از طریق ابزار شکنجه برای شکستن استقامت چریک‌ها ایجاد نمی‌شود؛ بلکه ایجاد درد در دولت و ملت از طریق تحریم‌هاست. نوعی شکنجه اقتصادی تا آستانه تحملِ دولت-ملت‌ها که مقاومت آنان را درهم بشکند. نفیو اقرار می‌کند مفهوم درد غیراقتصادی است؛ اما چاره‌ای نیست. تنها مفهومی که می‌تواند حق مطلب را ادا کند، همین است. دردی که دولت و ملتی را درهم می‌شکند و گیج‌ومنگش می‌کند تا در یک وادادگی آنان را به پای میز مذاکره بکشاند. البته نفیو می‌داند این راهکار مطمئنی نیست؛ چون برخی از کشورها در برابر این درد مقاومت خواهند کرد و در درازمدت چه‌بسا بر ایستادگی آنان افزوده شود. نفیو به‌درستی تحلیل می‌کند. در کشوری که آمار بی‌کاری‌اش زیاد است، افزایش آمار بی‌کاران شوکی در جامعه ایجاد نخواهد کرد. در جای دیگر اشاره می‌کند کشورهایی که تجربه جنگ و انقلاب را پشت‌ سر گذاشته‌اند، بسیار دیرتر از کشورهای دیگر تسلیم خواهند شد. باز در تحلیلی دیگر نشان می‌دهد تحریم‌ها با برنامه‌ریزی دقیقی صورت گرفته و وضعیت کنونی ایران ناشی از این برنامه‌ریزی است. یکی از این برنامه‌ها تحریم کالاهای اساسی است و آزادسازی کالای تجملی که موجب خروج ارز از کشور شده است. نفیو حتی در برنامه‌های خود واکنش مسئولان دولت را زیر نظر دارد تا در سنجش اثرگذاری تحریم‌ها از آن سود ببرد. او با رصد سخنرانی‌ها و گفت‌وگوهای مسئولان مدعی می‌شود آنان برنامه‌ جدی برای مقابله با تحریم‌ها ندارند. نفیو با اینکه باور دارد تحریم‌ها در دوره اوباما کارساز بوده است؛ اما درباره تحریم‌های تازه ترامپ نظر دیگری دارد. او معتقد است تحریم‌های نفتی ترامپ سنگر نجات درآمدهای نفتی ایران خواهد شد. او بر مبنای آمار اثبات می‌کند که ایران با اعمال تحریم‌ها و گران‌شدن نفت، کاهش درآمد خود را از طریق افزایش قیمت‌ها جبران خواهد کرد. کتاب «هنر تحریم‌ها» برای درهم‌شکستن استقامت دولت و ملت ایران تدارک دیده ‌شده است و هر دو جناح آمریکا در این ایده هم‌داستان هستند. پرسش باقی‌مانده این است که جناح‌های سیاسی ایران تا چه‌ حد با یکدیگر در مقابله با این تحریم‌ها متحدند. جالب است که نفیو کتاب را به چریک‌های کت‌وشلواری همتای خودش تقدیم می‌کند. تعبیری که به‌هیچ‌وجه برازنده دیپلمات‌های کت‌وشلوارپوش آمریکایی نیست. این انتخاب بیش از آنکه ستایش از روحیه‌ای چریکی باشد، سرپوشی است برای اعمال شکنجه‌گران علیه مردمی که از همه طرف تحت فشارند. 


* در این یادداشت به جز کتابِ «هنر تحریم‌ها، نگاه از درون میدانِ» ریچارد نفیو، از کتاب «رؤیا و تاریخ؛ آمریکا در دو قرن» اثر کلود ژولین (سردبیر لوموند دیپلماتیک) با ترجمه مرتضی کلانتریان، نشر آگاه استفاده شده است.