سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
از مذاکره با ترامپ تا آن 5 هواپیمای ملخی!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
آرامش«نسبی» که با اقدامات خوب اما ناکافی قوه قضائیه و بسته جدید ارزی دولت بر بازار سکه و ارز حاکم شده چقدر دوام خواهد آورد؟ آیا این آرامش جشن گرفتن دارد؟ اگه «نه» چرا برخی اصلاحاتچیها جشن گرفتهاند؟ استیضاح آقای ربیعی حرکتی انحرافی بود یا واقعا با هدف مقابله با فساد و بهبود اوضاع اقتصادی صورت گرفت؟ اصلا چرا بازار ارز و سکه افسار پاره کرد و چه کسانی مقصرند؟ به وعدههای اروپاییها چقدر میتوان امیدوار بود؟ به مذاکره مجدد با آمریکا چطور؟
در میهمانیها، مترو، اتوبوس، خانه و... اینها از جمله سؤالهایی هستند که این روزها زیاد پرسیده میشوند و ذهن بسیاری از مردم کشورمان را به خود مشغول کرده است. در این وجیزه تلاش میکنیم برای این سؤالها پاسخ قانعکنندهای بیابیم...
قطعا بسته جدید ارزی دولت که با برخوردهای بهموقع و قاطع قوه قضائیه با متخلفان و محتکران همراه شد، در بازگشت ولو نسبی آرامش به بازار سکه و ارز موثر بود و هیچ کس، جز همان تروریستهای اقتصادی، از اینکه قیمت ارز و سکه بهخاطر این دو عامل چند هزار تومانی سقوط کرد، ناراحت نیست. این آرامش نسبی بنا به دلایلی که در ادامه توضیح خواهیم داد، خوشحالی دارد اما جشن گرفتن هرگز!
این بسته تنها یک «مُسکن» بود. کار مسکن هم، درمان بیماری نیست، تسکین موقت و چند ساعته درد است. اثر مُسکن که تمام شود، درد دوباره برمیگردد. آیا عوامل رشد تورم هم با عرضه این بسته از بین رفته است؟پاسخ روشن است. عوامل رشد قیمتها را اگر سرمایههای سرگردان و افزایش نقدینگی، مدیریت غلط، تحریمها، تروریستهای اقتصادی داخلی و خارجی و صدالبته عامل روانی بدانیم، میتوان گفت، تنها یک یا حداکثر دو عامل از عوامل فوق «تا حدودی» از بین رفته یا ضعیف شده است؛ برخورد قوه قضائیه با تروریستهای اقتصادی و عامل روانی همراه آن به بهبود این شرایط کمی کمک کرد. اعلام بسته جدید ارزی و سخنرانی کم حاشیه آقای روحانی که با زمان بازگشت تحریمهای آمریکا همراه شد، توانست تا حدودی، عامل روانی را کنترل کرده و اوضاع را تا حدودی کنترل کند. الباقی عوامل اما هنوز هستند. دولت به کمک کارشناسان اقتصادی و عزل و نصبهای واقعی(نه سیاسی) باید سایر عوامل را هم مهار کند. در غیر این صورت باید دیر یا زود، منتظر موج تازه از تورم و رکود و فساد و... بود. اثر مُسکن که تمام شود، آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود. قوه قضائیه نیز برای حفظ بیشتر این «آرامش» باید برخورد با مفسدان اقتصادی، محتکران و تروریستهای اقتصادی را سرعت بخشد. آنقدر که مردم از فساد اقتصادی ناراضیاند، از مشکل اقتصادی نیستند. قوه قضائیه با برخورد قاطع و سریع با متخلفان به رضایتمندی مردم کمک زیادی میکند.
اینکه چرا برخی روزنامههای زنجیرهای طی دو روز گذشته برای چنین وضعی(بازگشت آرامش نسبی و موقت به بازار) جشن گرفتهاند، بازمیگردد اول، به ماهیت آنها بعد به عملکرد افتضاحشان در 5 سال گذشته. آنها «عامل» وضع موجودند. همینها بودند که با دادن آدرس غلط، دولت را به این روز انداختند. جشن گرفتنشان برای فریب افکار عمومی است. آنها باختهاند بنابراین باید دستاوردهای ناچیز را بزرگ جلوه دهند تا بزرگ به نظر برسند. مگر برجام را «فتحالفتوح» نمینامیدند؟! مگر تیتر نزدند «تحریمها فرو پاشید.»(!)
اینکه وسط یک افتضاح اقتصادی تمام عیار بیانیه میدهند و تیتر میزنند: «اصلاحطلبان به میدان آمدند» هم یعنی، مثلا «ما تاکنون بیرون میدان بودیم و وضعیت موجود هیچ ارتباطی به ما ندارد!» یعنی« وضعیت موجود تقصیر آقای روحانی است و ما هیچ نقشی در بهوجود آمدن آن نداریم.»(!) در حالی که متهمان ردیف اول وضع موجود، همینها هستند. این طیف که متاسفانه دولت هنوز هم فاصله خود را با آنها کم نکرده اگر، تمام تخممرغها را در سبد برجام نگذاشته بودند و بهجای بزک آمریکا، برای چنین روزی یک راهکار جایگزین ـ و به اصطلاح PLAN B ـ پیشبینی کرده بودند، امروز قطعا وضع بهگونهای دیگر بود.
اگر استیضاح علی ربیعی بهخاطر در حاشیه امن قرار گرفتن برخی از وزرای اقتصادی بود، این استیضاح کمک زیادی به بهبود شرایط اقتصادی نخواهد کرد. همه میدانیم وزارت کار و رفاه بیاشکال نبود اما ریشه مشکلات نبود. دولت باید با ترمیم تیم اقتصادی، جابهجایی آن چند وزیر، کم کردن امید به بیرون و افزایش اعتماد به درون و از همه مهمتر، تغییر ریل و نقشه راه، به مقابله با جنگ اقتصادی دشمن برود.
اروپاییها اما، اختلاف رفتار و عملشان اندازه عددی به بزرگی 180 درجه است. رهبران اتحادیه اروپا طی یکی دو روز گذشته حرفهای بسیار خوب و دلگرمکنندهای درباره مقابله با تحریمهای آمریکا زدهاند. حتی گفتند شرکتهایی را که به تحریمهای آمریکا «عمل» کنند، خودشان تحریم میکنند. اما کنار «حرفهای خوب» مقامات اروپایی خبر «اقدامات بد» اروپایی هم از راه میرسند که، فلان شرکت اروپایی اعلام کرده، از ترس تحریمهای آمریکا دیگر قادر نیست در ایران فعالیت کند! به قول نتانیاهو، نخستوزیر رژیم جنایتکار صهیونیستی «مهم این نیست اروپاییها درباره ایران چه میگویند، مهم این است که شرکتهایشان در حال خروج از ایران هستند.»
ممکن است عدهای به آن 5 هواپیمای ملخی که درست همزمان با بازگشت تحریمهای آمریکا! تحویل ایران شد اشاره کرده و بگویند، هنوز به اروپاییها میتوان امیدوار بود. این 5 هواپیمای ملخی بخشی از آن 200 هواپیمایی است که اروپاییها، «موظف» به دادن آنها به ما بودند. پول این هواپیماها نقدا پرداخت شده اما فرانسه زیر تعهداتش زده و آنها را با تاخیر و به صورت قطره چکانی به ما تحویل میدهد! کدام ذلت از این بالاتر که فروشنده، پول کالایی را تمام و کمال از شما بگیرد، کالا را نه بهموقع بلکه با تاخیر و منت و به صورت قطره چکانی تحویل دهد و خریدار کف و صوتزنان، مارش پیروزی بنوازد و تیتر بزند: «پرواز هواپیماها بر آسمان برجام»(!) فروشنده با دیدن ذوقمرگ شدن ما از تحویل آنچنانی هواپیماها، به چه نتیجهای خواهد رسید؟ آیا به انجام درست و بهموقع تعهداتش، ترغیب خواهد شد یا ادامه خلف وعده و تحویل با تحقیر کالاها؟ عدهای در این کشور دوست دارند به آبروی ایران چوب حراج بزنند چون ایرانی نیستند. فقط بلدند فارسی حرف بزنند.
شاید - تاکید میکنیم- شاید، علت تحویل آن 5 هواپیما با بازگشت تحریمهای آمریکا (15 مرداد) بیارتباط نباشد. خروج ایران از برجام بزرگترین کابوس اروپا و حتی آمریکاست. این را میتوان از رفتار و گفتارهایشان فهمید. موگرینی در آن ایامی که به ایران آمد و برخی نمایندگان مشغول گرفتن عکس سلفی حقارت شدند گفت، به ایران آمده تا مطمئن شود، تهران از برجام خارج نخواهد شد! اظهارات دلگرمکننده این روزهای اروپاییان نیز با همین هدف صورت میگیرد. شاید اگر ترامپ بازگشت تحریمها را امضاء نمیکرد، از این هواپیماها هم خبری نبود. فرانسه احتمالا با دادن این 5 هواپیما به گوشه کوچکی از تعهداتش عمل کرد تا مبادا دولت، از برجام خارج شود. اگر این تحلیل درست باشد، تکلیف ما با اروپاییها هم معلوم است.
اگر نتوان به اروپاییها زیاد اعتماد کرد، بالتبع به آمریکاییها اصلا نمیتوان اعتماد کرد. با این وجود با کمال تعجب عدهای از همان زنجیرهایها با آوردن چند کلمه «عزت» و «موضع برابر» و «اقتدار» بین جملاتشان، آدرس مذاکره مجدد با آمریکا را میدهند! مذاکره با ترامپ! متاسفانه از میان صحبتهای تلویزیونی اخیر رئیسجمهور محترم نیز میشد، اثر چنین «تمایلی» را دید. چهار جمله، آمریکا اگر داراییهای ما را آزاد کند، رفراندوم چه ایرادی دارد، آمریکا اول کارد را از شانه ما در بیاورد بعد از مذاکره بگوید و از همه مهمتر جمله، پیش شرطی برای مذاکره ندارم یعنی، آقای روحانی با احتیاط و تلویح نزدیک به تصریح به ترامپ برای مذاکره چراغ سبز نشان داد! ترامپ وقتی علیه کشورمان رجز میخواند و با غرور زیر تعهداتش میزند و همزمان از مذاکره میگوید یعنی به دنبال تحقیر است. بزرگترین آرزوی ترامپ قمارباز این است که کنار رئیسجمهور کشورمان بایستد و یک عکس یادگاری بگیرد تا به دنیا اعلام کند: «این هم از ایران!» در چنین شرایطی نباید به درخواست مذاکره حریف پاسخ مثبت داد. چشم خیلیها در بیرون از این کشور به گفتوگوی آن شب رئیسجمهور محترم بود. شاید بهتر بود آقای رئیسجمهور کمی از موضع قدرت به حریف پیام میداد و بخشی از آن فریادهایی که بعضا بر سر منتقدان میکشد، بر سر حریف میکشید.
ایران در منطقه به گفته دوست و دشمن در اوج اقتدار است. کمر داعش را شکسته، عراق و سوریه را به صاحبانش بازگردانده و آمریکا، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب را در منطقه تحقیر و ذلیل کرده است. در مذاکره با ترامپ، برسر برنامههای اتمی و موشکی آمریکا که مذاکره نخواهد شد. بر سر حضور یا عدم حضور آمریکا در منطقه نیز گفتوگویی نخواهد شد. موضوع مذاکره با ترامپ را ایشان، چندی پیش اعلام کرده و اطرافیانش نیز هر روز تکرار میکنند. موضوع مذاکره، موشکهای ما خواهد بود. اقتدار منطقهای ایران خواهد بود. سپاه و حشد الشعبی و... خواهد بود. خواهند گفت خلع سلاح شوید تا تحریمهای اقتصادی را برداریم. کدام احمقی در میانه جنگ و در اوج اقتدار سلاحش را زمین میگذارد آن هم برای مذاکره با شخصیتی با مختصات ترامپ که هیچ کس حتی خانوادهاش به او اعتماد ندارند؟!
نقدی بر بسته ارزی دولت
محسن زنگنه در خراسان نوشت:
بعد از حدود پنج ماه تلاطم در بازار ارز و سکه ، بانک مرکزی ، اوایل هفته جاری از بسته ارزی خود رونمایی کرد. عمده راهکارهای بسته عبارتند از: تبعیت بازار ثانویه ارز از طریق اجبار کلیه صادرکنندگان به ویژه صنایع پتروشیمی و فلزات به عرضه ارز خود ازطریق بازار ثانویه، تثبیت نرخ ۴۲۰۰ تومان ارز دولتی برای کالاهای اساسی و دارو، مجوز خرید و فروش ارز توسط صرافی ها و در نهایت عزم دولت برای مبارزه با فساد و افزایش نظارت برای جلوگیری از رانت های ارزی.
ضمن آن که همه این اقدامات، اقداماتی مثبت و صحیح است و جا داشت که از چند ماه پیش مورد توجه مدیران بانک مرکزی قرار می گرفت تا شاهد این مقدار آسیب به اقتصاد کشور نمی بودیم، اما به نظر می رسد اگر ایرادات این بسته رفع نشود در دراز مدت و حتی میان مدت می تواند آثار سوئی بر اقتصاد بگذارد که به اختصار در این نوشته به آن اشاره می شود.
تعمیق بازار ثانویه و آزاد گذاشتن صنایع پتروشیمی و صنایع فلزی و صادر کنندگان عمده برای فعالیت در بازار ثانویه، آزادی صرافی ها در خرید و فروش ارز، حمایت از کالاهای اساسی و دارو و توجه به قشر آسیب پذیر و اهتمام دولت به اعمال نظارت و مبارزه با فساد و رانت خواری و ایجاد فضای روانی و آرامش بخشی به جامعه از نقاط قوت این بسته است.
آن چه از محتوای بسته و سخنان رئیس جدید بانک مرکزی و نیز سخنان رئیس جمهور در گفت وگوی ویژه خبری برمی آید، دولت به جای حل اساسی و اصولی بحران پیش آمده، عملا به دنبال به تاخیر انداختن آثار این بحران و حفظ ثبات ظاهری بازار و اطمینان بخشی به مردم برای کوتاه مدت است. اقتصاد امروز دنیا اثبات کرده است، راه حل های ایستا و خطی برای رفع یک مشکل چاره ساز نیست. در حالی که دولت ها در ارائه راه حل های اقتصادی برای برون رفت از مشکلات، حتی مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه و تأثیرات آن بر شاخص های اقتصادی را نیز مدنظر قرار می دهند.بسته ارائه شده حتی از منظر اصول اقتصادی نیز دچار ضعف های اساسی است که با هدف ترمیم و اصلاح آن به برخی موارد اشاره می شود.
1 - تجربه ۴۰ ساله بعد از انقلاب نشان داده است که وجود ارز دونرخی» (آزاد و دولتی) امکان ایجاد رانت و فساد را فراهم می کند و امکان نظارت و کنترل به صورت کامل وجود ندارد و این موضوع موجب رشد فساد و رانت خواری خواهد شد و در نتیجه اعتماد عمری و سرمایه اجتماعی کشور را دچار خدشه خواهد کرد. آن چه امروز بیش از تورم و قیمت ارز و دلار مردم را ناراحت و سرخورده می کند، وجود بی عدالتی ها و رانت خواری هایی است که عمدتا به دلیل ضعف سیستم ها و قوانین پیش می آید.
2 - دولت محترم اعلام کرده است که مانع افزایش قیمت ۲۵ کالای اساسی تا پایان سال ۹۷ از طریق تامین ارز ۴۲۰۰ تومانی، خواهد شد و بر همین اساس به مردم امیدواری می دهد که نگران تورم نباشند. در این خصوص باید بدانیم اقتصاد یک شبکه به هم متصل است. یک کارخانه مواد لبنی نمی تواند صرفا به دلیل تامین ارز دولتی برای علوفه دامی، قیمت محصولات خود را ثابت نگه دارد. وقتی هزینه های زندگی اعم از مسکن، خودرو ، خدمات و ... افزایش یابد، نیروی کار اعم از متخصص و ساده ، هزینه خود را افزایش می دهد . علاوه بر آن هزینه های خرید و نگهداری تجهیزات و دیگر مواد اولیه نیز برای تولید کننده افزایش می یابد بنابراین تولید کننده هم برای حفظ سود سابق اش ناچار به افزایش بهای تولیدات خود است و به تدریج بهای کالاهای اساسی هم در کنار دیگر کالاها افزایش خواهد یافت و پیش بینی می شود در میان مدت شاهد تورم دو رقمی در حدود در۲۰ درصدیا بالاتر خواهیم بود و دولت تنها با افزایش یارانه ارزی از بیت المال می تواند این افزایش تورم را به تاخیر بیندازد.
3 - بسته ارزی با توجه به فهرست بانک مرکزی که شامل 25 کالا برای دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی است در میان مدت، اقتصاد بخش کشاورزی و دامی را با رکود و مشکلات سنگین مواجه خواهد کرد و تعطیلی و رکود کشاورزی و دام داری و صنایع وابسته را به دنبال خواهد داشت. برنج، چای، گندم، جو،ذرت،حبوبات، دانه های روغنی، شکر، گوشت قرمز، گوشت مرغ، تخم مرغ و روغن های خوراکی از جمله کالاهایی هستند که مشمول دریافت ارز دولتی برای واردات می شوند. پیش بینی می شود با توجه به تورم ایجاد شده (که از هم اکنون چهره خود را نشان داده است) ، از یک سو هزینه های تولید در بخش کشاورزی و دام داری و صنایع غذایی افزایش خواهد یافت و از سوی دیگر این بخش حق افزایش قیمت های خود را به دلیل یارانه ارزی نخواهند داشت بنابراین به تدریج تولید داخل کاهش می یابد و نیاز کشور بیشتر از طریق واردات تامین می شود. عقلانی نیست وقتی هزینه های تولید افزایش یافته است و همان محصول با ارز دولتی و قیمتی به مراتب ارزان تر وارد کشور می شود، تولید کننده با همان قیمت به عرضه ادامه دهد بنابراین به کاهش تولید یا توقف آن مبادرت می کند و این یعنی وابستگی کشور در تولید کالاهای اساسی.
4 - هرچند بازار و مکانیسم عرضه و تقاضا برای کشف قیمت ارز (و حتی دیگر کالاها) مکانیسمی علمی و مورد قبول و اجماع خبرگان اقتصادی است اما تجربه های مکرر نشان داده است که اگر ملزومات و پیش نیازهای این بازار فراهم نباشد، اهداف مد نظر محقق نخواهد شد. پیش بینی می شود بدون حضور دولت و بانک مرکزی و بازار گردانی آن، ارز در قیمتی بالاتر از قیمت واقعی خود داد و ستد خواهد شد و در نهایت بازار سکه و کل اقتصاد را به دنبال خود خواهد کشاند. دولت نمی تواند از زیر بار تعیین قیمت ارز در بازار ثانویه شانه خالی و با شعار اقتصاد آزاد، این بازار را به حال خود رها کند. الگوهای بازار آزاد و کاهش حضور دولت و قدرت بانک مرکزی، نسخه های تاریخ گذشته ای است که بیشتر به یک ژست سیاسی شبیه است تا یک راهکار اقتصادی و در دولت هایی که خود طراحان و مروجان این سیاست ها هستند امروز بدان عمل نمی کنند یا حداقل الزامات قانونی و نهادهای مورد نیاز را تامین و تقویت کرده اند. پیش بینی می شود بازار ثانویه به رغم تعمیق آن، بدون بازار گردانی هوشمندانه بانک مرکزی نمی تواند در جهت ثبات بازار ارز و پیشگیری از حباب قیمتی آن حرکت کند.
5 - بخشی از اقتصاد ما متاثر از موضع گیری ها و سیاست ها و اقدامات دیگر کشورها به خصوص آمریکا و اتحادیه اروپاست. اظهارات اخیر ترامپ و اقدام وی در بازگرداندن بخشی از تحریم ها نشان از یک جنگ تمام عیار اقتصادی دارد. این بسته راهکارهای لازم را برای تقابل با اقدامات احتمالی دشمنان خارجی تدارک ندیده است. باید تمهیداتی اندیشیده شود که با یک موضع گیری خارجی، شاخص های بازار ارز و سکه دچار تلاطم نشود که احتمال تحقق آن در مدل ارائه شده کم است.
به طور خلاصه اجرای این بسته در کوتاه مدت ممکن است یک فضای روانی در جامعه ایجاد کند و موجب ثبات نسبی بازار ارز در قیمت های کشف شده در بازار ثانویه شود اما در میان مدت موجب افزایش تورم و رکود و آسیب در بخش کشاورزی و صنایع غذایی و کالاهای اساسی خواهد شد و در دراز مدت، مشکلات موجود را در حجم گسترده تری موجب می شود و نسخه دایمی و اصولی برای برون رفت از آسیب های اقتصادی کشور نیست اما می توان با یک نگاه سیستمی و جامع و رفع نواقص و تبدیل تهدید تحریم به فرصت، این بسته را ارتقا بخشید. از آن جا که هدف همه در این برهه حساس، باید کمک به دولت باشد، هر نقدی نیز باید همراه راه حل باشد و نگارنده نیز در مجالی دیگر به ارائه راهکارها می پردازد.
درباره تحریمهای جدید
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
یکم- آمریکا اعمال تحریمهای خود علیه ایران را رسما از بامداد روز 16 مرداد آغاز کرده است. هدف اصلی ترامپ این است که به ایران بگوید کاملا جدی است اما آمریکاییها خوب میدانند برنامه تحریمی آنها علیه ایران در بلندمدت دچار 2 چالش عمده عدم اجماع جهانی و سازگاریپذیری ایران با تحریمهاست، بنابراین احتمالا تصمیم خواهند گرفت در کوتاهمدت حداکثر مقدار فشار را به ایران وارد کنند. در واقع در یک جمله، کاری که آمریکا قصد دارد بکند وارد کردن حداکثر مقدار فشار به ایران در حداقل مقدار زمان است، طوری که اگر ایران بتواند مقطع چند ماهه فشار را پاس کند – که کار دشواری نیست- پروژهای که آمریکا برای تغییر رفتار موشکی و منطقهای ایران حساب جدی روی آن کرده، عملا منتفی خواهد شد.
دوم- در کوتاهمدت، مهمترین برنامه آمریکا وارد کردن فشار روانی به ایران و به هم زدن تعادل روانی جامعه است. همه گزینههایی که اکنون به کار گرفته شده- یا از این به بعد به کار گرفته خواهد شد- در واقع گزینههای عملیات روانی است ولو اینکه ظاهر اقتصادی، امنیتی، سایبری، سیاسی یا دیپلماتیک داشته باشد. اساسا مدتهاست آمریکا هدف اصلی خود در ایران را «کنترل افکار عمومی» قرار داده و به جنبه روانی گزینههای خود اهمیت بیشتری میدهد تا جنبههای عینی و فیزیکی آن. به عنوان نمونه تحریمها را در نظر بگیرید. هدف از گزینه تحریم ایجاد یک چالش اقتصادی بسیار بزرگ به گونهای که ایران قادر به مدیریت آن نباشد نیست، چرا که آمریکاییها میدانند – و تجربه هم در گذشته نشان داده - هیچ نوعی از تحریم قادر به ایجاد آن مقدار از مشکل برای کشوری مانند ایران نیست که اساسا قادر به کنترل آن نباشد. همین حالا آمریکاییها فشار فراوانی روی خریداران نفت ایران وارد کردهاند تا واردات خود از ایران را قطع کنند ولی لابد خود خوب میدانند که نفت ایران در هر حال فروخته میشود، بنابراین اثر فیزیکی روی اقتصاد نمیتواند هدف اصلی تحریمها باشد، بلکه هدف اصلی وارد کردن فشار روانی به جامعه و خارج کردن رفتار اقتصادی آن از وضعیت نرمال است که میتواند به بحرانهایی مانند گرانی ارز و سکه و حتی پدیدهای مانند احتکار خانگی کالا بینجامد. درباره سایر گزینهها هم همین اصل صادق است. به عنوان یک مثال دیگر، هم آمریکا و هم اسرائیل بخوبی میدانند حملات فیک و بیارزش به مکانهای سوخته و از قبل تخلیه شده در سوریه برای تحقق ماموریتی که آن را «اخراج ایران از سوریه» مینامند، فقط یک شوخی بیمزه است، با این حال میبینیم عملیات روانی و رسانهای روی این حملات با جدیت تعقیب میشود تا افکار عمومی در داخل ایران تصور کند دستاوردهای میدانی ایران در سوریه به سرعت در حال از دست رفتن است! از این جنبه، کنترل فضای روانی جامعه، سخن گفتن مرتب و صادقانه با مردم، جلوگیری از شکلگیری شایعات و پاسخهای آنلاین رسانهای به برنامه روانی دشمن اصلیترین کاری است که باید در ماههای آینده در دستور کار باشد.
سوم- تیم فعلی در آمریکا بسیار عجول است و با نگاهی ساده به سیاست تصور میکند میتواند در زمانی کوتاه و با ابزارهایی ساده، دستاوردهایی بزرگ خلق کند. نمونه کرهشمالی مصداق تام و تمام این سادهاندیشی است. از آن بدتر، مذاکرهای است که ترامپ با پوتین کرده و سادهدلانه تصور میکند میتواند ایران و روسیه را در منطقه روبهروی هم بگذارد. همین عجله، خود به نقطه ضعف اصلی پروژه تحریمی آمریکا علیه ایران تبدیل شده است. آمریکا به دلیل عجلهای که دارد عملا فشار روانی تحریم روی جامعه ایرانی را پیشاپیش تخلیه کرده، بنابراین در موعد اجرای تحریم قادر به وارد کردن هیچ شوک روانی جدیدی به اقتصاد ایران نبوده است (قیمت دلار در روز 16 مرداد به جای افزایش افت کرد). مردم ایران - دقیقا بر خلاف آنچه آمریکا میخواهد - روز به روز بیشتر در حال پی بردن به این موضوع هستند که مسائل اقتصادی ایران ریشه در شیوه مدیریتی و کیفیت تصمیمات مسؤولان داخلی دارد و مرتبط کردن آن به سیاست خارجی بیشتر عملیات روانی یک طرف ذینفع خارجی است تا اینکه واقعا از یک حقیقت در اقتصاد ایران خبر دهد. هر چه زمان بگذرد و تصمیمهای بیشتر و دقیقتری گرفته شود، بیارتباط بودن نوسانات اقتصادی به سیاست دفاعی و منطقهای ایران بیشتر خود را نشان خواهد داد و این امر از حیث راهبردی زیرپای راهبرد تحریمی آمریکا را خالی میکند.
چهارم- اروپاییها طی 2 روز گذشته در بیانیههایی گفتهاند با تحریمهای جدید آمریکا مخالفند و قصد دارند قوانینی را اجرا کنند که از شرکتهای اروپایی در مقابل تحریمهای آمریکا محافظت خواهد کرد. مجموعه مقررات موسوم به «مسدودکننده» که اروپا میخواهد در این حوزه اجرا کند، هیچ زمان دیگری در گذشته تست نشده، بنابراین هیچ قضاوت روشنی در این باره که آیا این قوانین میتواند به طور موثر با تحریمهای ثانویه آمریکا مقابله کند، وجود ندارد. اکنون آزمون مهمی برای اروپا ایجاد شده و باید دید اروپاییها در عمل چه میزان حاضر به ایستادگی و پرداخت هزینه خواهند بود. تست این موضوع قبل از فرارسیدن تحریمهای 13 آبان، تکلیف ایران را در این باره که آیا واقعا برجام ارزش ادامه دادن با اروپا را دارد یا نه، بخوبی روشن میکند.
پنجم- روشن است هدف آمریکا از بازیای که راه انداخته، تغییر سیاستهای ایران در برخی حوزههای خاص بویژه در منطقه است. موثرترین پاسخ به آمریکا این است که آمریکا در عمل ببیند این فشارها نهتنها سیاست ایران در منطقه را تغییر نمیدهد و آن را تهاجمیتر و رادیکالتر خواهد کرد، بلکه حتی ممکن است سیاستهای هستهای ایران را هم که فعلا در چارچوب برجام قرار دارد، تغییر دهد. به میزانی که محاسبات آمریکا در این حوزه کنترل شود، رفتار تحریمی آن هم کنترل خواهد شد.
اتفاقی که خوب نبود
محمد قسیم عثمانی در ایران نوشت:
مجلس یک وزیر کابینه را از کار برکنار کرد و حالا باید منتظر بود و دید که کابینه دوازدهم چگونه تکمیل خواهد شد. به عنوان کسی که نامم جزو امضاکنندگان استیضاح آقای ربیعی بود معتقد هستم که شرایط فعلی کشور چندان برای این استیضاح مناسب نبود و به همین دلیل با جدیت آن را پیگیری نکردم. اما مهمتر از بحثهایی چون اختلاف بر سر زمان مناسب استیضاح و یا مثبت و منفی بودن رأی مثبت به این طرح باید به محتوای جلسه برگزار شده توجه کرد. در واقع آنچه در این جلسه اتفاق افتاد نه استیضاح وزیر کار بلکه استیضاح نظام بود.
استیضاح وزیر کار هر چند اتفاق قابل توجهی بود اما فی نفسه بدون توجه به هر نتیجهای که حاصل میشد نمیتوانستیم آن را دارای تأثیر مبنایی برای آینده کشور ارزیابی کنیم. به هر حال نه حضور آقای ربیعی در این سمت دارای تبعات ویران کنندهای بود و نه به احتمال زیاد جایگزین ایشان، از هر جریان فکری و با هر گرایشی میتواند معجزهای در حوزههای زیرمجموعه وزارت کار انجام دهد. هر چند معتقدم آقای ربیعی در کار خود ضعفهایی داشت که میشد با رفع آنها، با بازده مناسبتری وزارت کار را اداره کرد و شاهد شرایط بهتری در این مجموعه بود. چنین وضعیتی یعنی آنکه برکناری آقای ربیعی نمیبایست به اولویتی حیاتی تبدیل شود که مخالفان ادامه کار او حاضر باشند تا هر نوع هزینهای به پای آن بدهند.
اتفاقی که دیروز رخ داد این بود که اولاً این استیضاح وارد مسیری شد که مخالفان وزیر ظاهراً بدون فایده سنجی چندان منطقی، ترجیح دادند از هر روشی برای کنار زدن وزیر استفاده کنند. اما باز هم این موضوع مسأله اصلی نیست. مسأله اصلی جایی است که از حیثیت نظام برای برکناری آقای ربیعی هزینه شد و آنچه تبدیل به بهای این برکناری شد، چیزی جز پایینتر آوردن سطح اعتماد عمومی نبود.
در شرایطی که کشور ما در موقعیت خطیری از نظر اعتراضات موجود در کف جامعه به سر میبرد و همزمان فضای عمومی آماج حملات رسانهای راست و دروغ و هدایت شده یا برای کاهش اعتبار نظام با برجسته کردن مفاسد و ناکارآمدیها است، اتفاقات دیروز مجلس جز همسویی با این روند چیزی نبود. ما شاهد هستیم که تا چه اندازه آمار مفاسد و مشکلات موجود در کشور توسط رسانههای خارجی با برخی اکاذیب مخلوط شده و دوباره به خورد جامعه داده میشود تا نوعی پمپاژ بیاعتمادی را در پی داشته باشد. اتفاقی که دیروز در مجلس رخ داد چیزی جز تکمیل این پروژه نبود. کسی کتمان کننده وجود فسادها و ناکارآمدیها در کشور نیست اما وقتی یک نماینده مجلس به عنوان یک مقام کشور میخواهد سراغ این موضوع برود باید دو چیز را رعایت کند؛ اول اینکه ادعاهای اثبات شده و مستند را مطرح کند و دوم هم اینکه طوری به بیان آنها بپردازد که باعث سوء استفاده علیه نظام و کشور نشود.
متأسفانه در جلسه استیضاح وزیر کار این دو موضوع نه تنها به هیچ عنوان مورد توجه قرار نگرفت بلکه به بدترین و برجستهترین شکل نادیده انگاشته شد. بر همین اساس آنچه در جلسه دیروز مجلس استیضاح شد وزیر کار نبود، بلکه نظام بود که مورد افتراها و تهمتهای جدی قرار گرفت و معلوم نیست که چه زمانی امکان زدودن و برطرف کردن تأثیر این تهمتها فراهم شود.
پایداری و روزنامهنگاری
احمد مسجدجامعی در شرق نوشت:
در بازخوانی نوشتهها و مطبوعات بازمانده از دوره مشروطه، بیش از هر چیز به پراکندگی آرا درباره اینکه مشروطه، عدالتخانه، قانون و آزادی چیست، برمیخوریم. فضای ذهنی اهل فکر و کتابت که در این نوشتهها بازتاب یافته، بیشباهت به فضای داستان مولوی نیست که گروهی در خانهای تاریک به دیدار فیل رفته بودند. در اینجا یادآوری خاطره مرحوم ضیاءالدین دریاصفهانی، مدرس فلسفه بیمناسبت نیست که میگوید گروهی از بستنشستگان در سفارت انگلیس با لفظ مشروطه چندان بیگانه بودند که فریاد میزدند: «مشربه میخواهیم». در سوی دیگر، مخالفان، مشروطهخواهان را بابی و مزدکی میخواندند؛ چنانکه محمدعلی شاه در نامهاش به بزرگان نجف آنها را مزدکی خوانده بود. این ناآشنایی با مفهوم مشروطه منحصر به عوام نبود. وقتی به آرای منورالفکران و روحانیون آن زمان رجوع میکنیم، همین پراکندگی را در آرا و اقوال آنها نیز میبینیم. اگر کمی بیشتر دقت کنیم، متوجه میشویم عامه مردم نهتنها با مفهوم مشروطیت آشنا نبودهاند که آن را تنها در مقابله با استبداد میسنجیدند و شناخت استبداد هم بیشتر درکی برخاسته از تجربه وضع موجود و مصداقی بود و حتی از مشروطیت در حد عدالتخانه توقع داشتند و از مجلس مشروطیت به نام عدالتخانه یاد میکردند. بعدها نام مشروطیت بهجای آن نشست و حتی در معنای آن تعابیر عرفانی از دیوان حافظ آوردند و از «باد شرطه» مدد خواستند: «ای باد شرطه برخیز».
مردم پریشانیها، رنجها و نابسامانیها را میدیدهاند و میفهمیدهاند چیزی در این میان خراب است و آن خرابِ مبهم را استبداد گفتند؛ اما در همین نامیدن هم متکی به تجربه شخصی و جمعی خود بودهاند و همین اتکا به تجربه ناقص کار را به جایی رساند که گروهی از همان مردم که از استبداد محمدعلی شاه به تنگ آمده بودند، بدون نگرانی و تردید به دامان استبداد رضاشاه افتادند و در این میان شعر نیمتاج سلماسی با نام کاوه شعار روزگار شده بود که:
ایرانیان که فرّ کیان آرزو کنند
باید نخست کاوه خود جستوجو کنند
مردی بزرگ باید و عزمی بزرگتر
تا حل مشکلات به نیروی او کنند
که این نیز الهام گرفته از شعر حافظ است:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
در این پریشانی نگاه و ناآشنایی با مفهوم مشروطیت و اجماع بر سر امری مبهم و ناشناخته، یکی از درخشانترین متنها که تصویری دقیق و دردمندانه از وضع داده است، نامه آیتالله سیدمحمد طباطبایی به مظفرالدین شاه است. نامه با عبارتهایی کوتاه و گویا و همراه با ادب و احترام به این شکل آغاز میشود: «اعلیحضرتا! مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مأمورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مأمورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند، میبرند. قوه غضب و شهوتشان به هرچه میل کند و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقصکردن اطاعت میکنند. این عمارت و مبلها و وجوهات و املاک در اندک زمان از کجا تحصیل شده؟ تمام رعیت بیچاره است. این ثروت همان فقرای بیمکنت است که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید. در اندک زمان از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدند. پارسال دخترهای قوچانی را در عوض سه ری گندم مالیات که نداشتند بدهند، گرفتند به ترکمنها و ارامنه عشقآباد به قیمت گزاف فروختند. ده هزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند. هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مأمورین به ممالک خارجه هجرت کرده، به حمالی و فعلگی گذران میکنند و در ذلت و خواری میمیرند. بیان حال این مردم را از ظلم ظلمه به این مختصر عریضه ممکن نیست».
راهحل او برای مشکلات این است که: «تمام این مفاسد را مجالس عدالت یعنی انجمن مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا در آن مساوی باشند. فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه میدانند. مجلس اگر باشد، این ظلمها رفع خواهد شد». و بهوضوح میداند که استبداد است که مخل کارها است؛ چنان که میگوید: «اعلیحضرتا! سی کرور نفوس را که اولاد پادشاهاند، اسیر استبداد یک نفر نفرمایید! برای خاطر یک نفر مستبد چشم از سی کرور فرزندان خود نپوشید».
اما بر اثر پاسخ کوتاه و تندی که از جانب شاه میرسد، همه متوجه میشوند شاه نامه را ندیده و نخوانده و عینالدوله خود از جانب شاه به نامه پاسخ داده است. آنچه مردم را مشروطهخواه کرده بود، تأملات فلسفی و فرهیختگی نبود، ستم مستمر و آلام مدام و درد بیدرمان بیپناهی و استبداد بود. مشروطه که به دام استبداد مکرر افتاد، فعالان مشروطهخواه مانند تیمورتاش و داور و نصرتالدوله فیروز نیز به گمان اینکه کاوه خود را یافتهاند، به سوی رضا شاه رفتند. نتیجه اما سخت عبرتآموز است؛ تیمورتاش را 13 سال پس از کودتا در زندان قصر کشتند، 16 سال پس از کودتا داور همزمان خودکشی و سکته قلبی کرد، نصرتالدوله را نیز همان سال مأموران شهربانی سم خوراندند و باز صبر نکردند جان بدهد و خفهاش کردند و جدا از سرنوشت افراد، آنچه از پس برآمدن پهلوی محقق شد، هیچ ربط و شباهتی به آرمانهای مشروطیت نداشت. بلکه استبدادی مدرن و آزاد از قیود سنتی حکومت در زمان قاجار بود. مصدق در زمان تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی خوب این نکته را دریافته بود و گفت: «اگر سردار سپه، پادشاه شود، او هم مسئول و هم فرمانده کل قوا و حاکم بر همه چیز خواهد بود و چنین وضعی ارتجاع و استبداد صرف خواهد بود. حالا آقای رئیسالوزرا پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی میکنیم. مملکت مثل زنگبار بشود که گمان نمیکنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد». مصدق جوان عضو فراکسیون اقلیت مجلس به ریاست سیدحسن مدرس بود.
مدرس نیز چنین دیدگاهی داشت و پافشاری او چندان بود که رضا شاه، در مجلس به او سیلی زد و او را تهدید به مرگ کرد. طبیعتا آن زمان این صداها شنیده نشد. زمانی با تجدید چاپ تاریخ مشروطه کسروی به شدت مخالفت میشد چون او به گروهی از روحانیت دید مثبت نداشت و در نظر نمیگرفتند که همان کسروی نه تنها از ذکر نامه طباطبایی دریغ نکرده بلکه آن را سندی مهم در تاریخ مشروطه شمرده است. خاطرم هست که وقتی در انتشارات امیرکبیر پیشنهاد تجدید چاپ تاریخ مشروطیت را طرح کردیم، تقریبا به اجماع با آن مخالفت شد و اگر نبود نظری که مرحوم امام درباره این کتاب ابراز کرده بود، تجدید چاپش در آن روزها دست نمیداد. به هر حال راهبستن بر اندیشه و آزادی فکر و قلم، داستان امروز و دیروز نیست و این زبان حال مردم سرزمین ماست. هرگاه استبداد قصد پیشرفت و توسعه داشته، پیش از همه بر مطبوعات و روزنامهنگاران و نویسندگان حمله کرده است. وقتی مستشارالدوله کتاب «یک کلمه» را با این مدعا نوشت که راهحل تمام مشکلات یک کلمه است و آن هم قانون است، ناصرالدین شاه دستور داد با همان جزوه آنقدر به سر او کوفتند تا بیناییاش را از دست داد. وقتی فرخییزدی مدیر روزنامه طوفان و روزنامهنگار و شاعر معاصر حرف از آزادی زد و با استبداد مخالفت کرد، ضیغمالدوله در یزد او را به زندان انداخت و گویند دهانش را دوخت. فرخییزدی در شعری فرماندار یزد را به عمر سعد تشبیه کرده بود و دربارهاش به سبک فردوسی گفته بود:
به زندان نگردد اگر عمر طی، من و ضیغمالدوله و ملک ری
به هر حال فرخییزدی نیز در زندان قصر و در زمان پهلوی اول با تزریق آمپول هوا به رگهایش جان به جانآفرین تسلیم کرد. او روی دیوارهای زندان اشعار خود را با ذغال مینوشت؛ از آن جمله است، شعر مشهوری که بارها بر سر زبانها رفته و خوانندگان هنرمندی آن را اجرا کرده اند. آن زمان که بنهادند سر به پای آزادی، دست خود ز جان شستم از برای آزادی یا میرزا جهانگیرخان شیرازی معروف به صوراسرافیل را در زمان استبداد صغیر و پس از بهتوپبستن مجلس به جرم روزنامهنگاری مشروطهخواه دستگیر و همراه ملکالمتکلمین و قاضی ارداقی در باغ شاه پیش چشم شاه شکنجه کردند و به قتل رساندند و به خاک سپردند. صوراسرافیل روزنامهنگاری جوان بود و دهخدا ستون ثابتی داشت و یادداشتهایی به نام چرند و پرند در روزنامه او مینوشت. دهخدا پس از اعدام میرزا جهانگیرخان گریخت و چند شماره از صوراسرافیل را در خارج از ایران منتشر کرد. دهخدا شعری دلانگیز دارد با ترجیعبند «یاد آر، ز شمع مرده یاد آر» و میگوید که شبی جهانگیرخان را در خواب دید که گفت چرا نگفتی که جوان افتاد و همان رؤیا مایه الهام این شعر مشهور شد.
ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار
بگذاشت ز سر، سیاهکاری،
وز نفحه روحبخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماری،
بگشود گره ز زلفِ زرتار
محبوبه نیلگونْ عماری،
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمنِ زشتخو حصاری،
یاد آر ز شمعِ مرده! یاد آر!
چندین نفر از شاعران روزنامهنگار از جمله بهار صاحبامتیاز روزنامههای بهار و نوبهار و عبدالرحمان فرامرزی سردبیر روزنامه کیهان به استقبال این شعر رفتهاند. سالهاست که در پی احیای آرامگاه ملکالمتکلمین و صوراسرافیل هستیم که نه به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نماد روزنامهنگاران بیمماشات به گردن رسانههای امروز ما حقی انکارناپذیر دارد.
این همه تجربه تاریخی، برای درسگرفتن کافی است. امروز دیگر نمیتوان با چوب سیگار محرمعلیخان به مقابله با آزادی مطبوعات رفت. امروز وقت عملکردن به درسهای آموخته از تاریخ است. روزنامهنگاری با خون و عرق و اشک آمیخته است. روزنامهنگاری امروز ما میراثدار همه آن سختیهاست. از این رو است که حتی در دشوارترین شرایطی که به این ملت تحمیل شد، آنها در صف نخست مدافعان و راویان تاریخ میایستند و به قیمت گذشت از آسایش و زندگی و حتی جان خود از حیثیت معنوی این سرزمین دفاع میکنند.
خلقیات ضروری رئیسجمهور
حامد حاجیحیدری در رسالت نوشت:
قضیه: راستش، رئیس جمهور در سه نقطه پشت سر هم از گفتوگوی دیرهنگام خود با مردم، در حالی که همه منتظر واژه «عذرخواهی» به خاطر اعمال سیاستهای حساب نشده ارزی در قبال رویدادهای قابل پیشبینی بودند، فقط از مردم «تشکر» کردند؛ ایشان توضیح دادند که علائم قطعی مسئله از دیماه بروز کرد و مسئله در اردیبهشتماه اتفاق افتاد، ولی تدابیر مؤثر واقع نشد، و به جای «عذرخواهی»، «تشکر» کردند! ما و اغلب عاملیتهای اقتصادی معتقد بودیم و هستیم که از بیش از یک سال قبل علائم مشهود بودند و برخی از نامزدهای انتخاباتی سال گذشته، تدابیر خوبی برای مقابله با این رویدادها داشتند، ولی آقای رئیس جمهور به جای «عذرخواهی»، «تشکر» کردند! خب؛ قدری سخت بود ...
تنها یک سال از مبارزات انتخاباتی با وعدههای سنگین میگذرد، و حالا، در وضعی که انتظار تدبیر از دولت دوم تدبیر و امید میرفت، اشکالات عمده در تدبیر امور و دستپاچگی در تدوین سیاستها، به حساب همراهی نکردن بخشی از مردم با سیاستها گذاشته میشود، و البته در کل، از مردم «تشکر» میشود، چرا که اصولاً و در هر حال، تشکر از مردم در قیاس با عذرخواهی از مردم، آسانتر است. نهایتاً هم گفتوگو به سنخی از تهدید
«بگم بگم» در جلسه پارلمانی سؤال از رئیس جمهور ختم شد: «سؤال در مجلس برای من فرصت خوبی به وجود میآورد چون گفتن خیلی از حرفها در مصاحبه برای من سخت است، اما، وقتی یک نمایندهای از مجلس شورای اسلامی سؤال کرده، دیگر آن وقت یک شرایطی است که خیلی صریحتر میتوانم حرف بزنم و خیلی چیزها را آنجا میشود واضحتر به مردم گفت!». بدین ترتیب، ایشان بعد از مدتها که انتظار سخن گفتن شان با مردم بود، به جای «عذرخواهی» «تشکر» کردند، و افزودند که به قدر کافی با مردم صریح نبودهاند و چیزهایی هست که اگر مجلس سؤالش را پس بگیرد، به مردم نخواهند گفت! ادای این سخنان از یک رئیس جمهور که سال پیش انتخاب شده است، قدری عجیب نیست؟
یه قدری سخت نیست؟ به قول اینستاگرام رامبد جوان: «باور این همه سکوت از جانب شما آقایان و شاید هم خانمها! خیلی برای همه ما سخته. ما که چیز زیادی از شما نمیخوایم. ما فقط میگیم بیاین با ما حرف بزنین و مشکلاتی که هممون در اون واقع شدیم رو برامون توضیح بدین تا بفهمیم که در چه شرایطی قرار گرفتیم. شاید تحملش برای هممون آسونتر بشه و شاید شما با گفتنش سبکتر بشین! و ما هم با شنیدن حرفهاتون -اگه صادقانه باشه- کمک بیشتری کنیم در تحمل این روزهای سخت. گر چه مردم ما نشون دادن واقعا صبورترین، مهربونترین و نجیبترین مردم دنیا هستن. ولی به نظرم همین قدر شتابزدگی در خریدن چیزهایی که مرتب داره قیمتشون بالا میره برای اینه که هیچکس با ما حرف نمیزنه و تحلیلی بهمون ارائه نمیده. خدا نیاره اون روزی رو که قصه مسئولامون برای ما بشه مثل قصه چوپان دروغگو. اگه از اول باهامون صادقانه حرف زده بودین الان کافی بود بگین تا سراغ چیزهایی که اقتصادمون رو تهدید میکنن و آسیبپذیرمون میکنن نریم».
کاوش در اطراف قضیه: ماجرا از این قرار است؛ اغلب، در تب و تاب انتخابات، دستیابی به موفقیت سیاسی کشور، بسیار در دسترس به نظر میرسد یا توسط کمپینهای انتخاباتی سهل الوصول جلوه داده میشود: «طبق برنامه ششم توسعه 955 هزار شغل سالانه ایجاد میشود و ساز و کاری که ما برای اشتغال داریم این است که به غیر از ایجاد رونق اقتصادی در جامعه به خصوص در صنایع کوچک و متوسط، همچنین در زمینه گردشگری و فناوری و... طرحهایی هم برای مهارتآموزی جوانان داریم؛ جوانان فارغالتحصیل میتوانند در سایت مورد نظر ثبت نام کرده و به مدت 4 الی 6 ماه مهارت بیاموزند و همزمان در بنگاه اقتصادی مشغول کار میشوند. بر اساس این طرح، دولت، یک چهارم حداقل حقوق را در دوران آموزش به این افراد پرداخت میکند و در بنگاههایی که مشغول به کار میشوند تا یک سال سهم کارفرما را دولت پرداخت میکند و همچنین طرحهای جداگانهای هم در دانشگاهها و دبیرستانها برای بالا بردن مهارت جوانان طراحی کردهایم و البته طرحهای دیگری هم وجود دارد که بنده در کتاب دولت دوازدهم مفصل تشریح کردهام». این وعدهها را یادتان هست؟
بله؛ اغلب، در مبارزات انتخابات، دستیابی به موفقیت سیاسی کشور، توسط کمپینهای انتخاباتی سهل الوصول جلوه داده میشود، ولی ...
اما، واقعیت در یک مرور تاریخی، ما را متقاعد میکند که این دستیابی، اغلب، دشوار و کمیابتر، و بسیار دشوارتر و کمیابتر از آن بوده است که معمولاً به تصور میآوریم یا در ایام انتخابات توسط برنامههای تبلیغاتی در دسترس جلوه داده میشوند؛ وقتی ...
خصوصاً وقتی که متوجه میشویم که در طول سلسلههای حکمرانی باستانی، اعم از امپراطوری پارس یا چین یا روم، تنها یکی دو حکمران، اهداف سیاسی ملت خود را با موفقیت پوشش دادهاند، و میتوانند به عنوان حکمران شاخص سر بلند کنند؛ آنگاه میتوانیم باور کنیم که دستیابی به موفقیت در اداره کشور فوت و فن ویژهای است.
کمیابی موفقیت سیاسی، هم به این باز میگردد که دستیابی به اهداف کلان مستلزم پایبندی به اصول است؛ و پایبندی به اصول هم معمولاً به دشواری میگراید؛ در ثانی ...
در ثانی، مردان سیاسی مانند اصحاب هر حرفه دیگری، پس از یک دوره جد و جهد، مسیرهای سهولت را پیدا میکنند و کمتر به مجاهده تن میسپارند، و در نتیجه، کارها زمین میمانند.
حالا، حکایت دولت ماست که هر چند اغلب همین مردان، مجاهدان سه دهه پیش بودند، ولی قدری اصلاحطلب و رفرمیست شدهاند و آماده عبور از اصول، و همچنین، دیگر حال و هوای روزی هجده ساعت کار خالص را ندارند؛ و از این قرار است که دولت، فرتوتتر و کمثباتقدمتر از آنی به نظر میرسد که از سوابق این مردان بر میآید.
اصلیترین دلیل این وضع، محو شدن هدفهاست؛ در واقع، آنها کارها را از روی عادت و بدون انگیزه عاطفی عمیق انجام میدهند. آنها عادت به حکمرانی دارند، نه آنکه در پی فضیلت خدمت باشند. برای حل این مشکل و نزدیک شدن به موفقیت، باید پیوسته به هدفگذاری و زنده نگه داشتن توجه به چشماندازهای همت کنیم. راه و رسم دولت نهم، از این جهت (و از بسیاری جهات)، مغتنم بود: این که یک عالم اخلاق با سوابق مبارزه سیاسی، در هر جلسه هیئت دولت، تذکراتی بدهد و انگیزهها را تند و تیز کند.
دولت باید در هر جلسه، چشمانداز اصولی خود را منطبق با مسائل روز، باز تعریف کند و باز تشخیص دهد؛ و برای این منظور، پندهای اخلاقی کمک میکنند تا عاملیتهای سیاسی، خود را از اقتضائات عملی، هر چند به نحو موقت، خلاص کنند، و به دور دست چشم بدوزند و راه را گم نکنند.
نکته بعد این است که باید بر مبنای این چشماندازها، و ارزیابی هوشمندانه و جمعی از موقعیت فعلی، «هدفگذاری» انضمامی صورت گیرد، و در این زمینه، نقش رئیس جمهور در ایجاد وحدت ارزیابیها و اهداف اهمیت دارد. اهداف، باید دقیق و با جزئیات کامل و غیر قابل تفسیر تنظیم شوند، طوری که مردم، شاکله متحدی از کابینه ملاحظه کنند و درک نمایند که کشور به حال خود رها نشده است. برای این منظور، اهداف باید معقول و قابل دستیابی، سازگار با ارزشهای ملت، و دارای بازه زمانی تحقق باشند. اگر رئیس جمهور تکلیف خود را در این زمینه به خوبی انجام دهد، تمام هوش و حواس ملت به سوی مقصود او معطوف میشود.
مطلب دیگر آن است که هدفگذاریهایی که در بلندمدت پایدار میمانند و عملکرد مؤثر و صحیح خود را نشان میدهند، باید به شکل مدون در آیند تا نه تنها در ادامه مسیر این دولت نصب العین باشند، بلکه میراثی برای دولتهای آینده گردند. البته نباید به تدوین و تصویب اکتفا کرد؛ این هدفهای پایدار باید مدام به گفتوگو گذاشته شوند، تا به بخشی از تجربه ملت تبدیل گردند.
در گام بعد، باید برای هدفگذاریها، برنامههای عملی، تدارک و اجرایی شوند. فرمول نزدیک شدن به برنامههای عملی این است که هدفگذاری به سه، پنج، ده، یا بیشتر هدف بسیطتر تقسیم شود، تا برنامههای دور دست، اقتضائات عملی خود را نشان دهند. سپس، باید هدفهای فرعیتر و در دسترستر را در اولویت قرار دهیم؛ چرا که موفقیت در آنها انسجام و توش و توان را متمرکزتر میکند.
زمانبندی درست و تعیین بازه زمانی مشخص برای اجرای برنامهها خیلی اهمیت دارد، و جلوی شل و ول شدن دولت را میگیرد. اینجا، «پیگیری» از اشد اهمیت برخوردار است. مدیریت، یعنی «پیگیری». لازم است دفتر رئیس جمهور را در زمینه «پیگیری»، فعال و بیش از حد فعال کرد. «پیگیری» در رده دولت، حد ندارد، و هر چه به آن اصرار شود، کافی نیست. «پیگیری» ضامن حس مسئولیتپذیری و پاسخگویی قوه اجرایی، خواهد بود.
دفتر رئیس جمهور، باید ضمن «پیگیری»سنجههای میزان پیشرفت را تولید کند، و این سنجهها را در وضع روزآمد نگه دارد. بخش مهمی از «پیگیری هوشمند»، نظارت بر میزان پیشرفت و تفسیر و معنادار کردن سنجهها، هوشمندی عملکرد قوه اجرائی را تضمین میکند.
نهایتاً این که، بخش مهمی از سنجههایی که باید اندازهگیری شوند، بازتاب عملکرد دولت در میان اقشار مختلف مردم است؛ خصوصاً دولت باید از این طریق کنترل کند و اطمینان حاصل نماید که در شکافهای مختلف، مردم را دسته دسته نکند؛ یکدستی وفاقآمیز اجتماعی مهمترین شاخص عملکرد رئیس جمهور است، و کمک رئیس جمهور به ایجاد اتحاد ملی در جهت اهداف ملت و دولت، شاخصترین کارویژه شخص رئیس جمهور است.