اثری که ادبیات پی آن است، ربطی به فروش ندارد، ممکن است کتابی یک خواننده داشته باشد اما خوانده شود (البته طبعا بعید است). ما در این نوع همنوایی نویسنده‌ای نمی‌بینیم، کالایی می‌بینیم که فروش می‌رود.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - علی چنگیزی، نویسنده و فعال حوزه کتاب در مطلبی نوشت:

آیا فروش رفتن به معنای خواننده داشتن است؟
فکر کنم قهوه سرد آقای نویسنده، به چاپ هفتادم رسیده باشد. کتاب که از نظر ادبی افتضاح محض است. بعید می‌دانم کسی مخالف این نظرم باشد. اما خوب فروخته. دست کم هشتادهزار نسخه فروخته است ... این حدود. اما آیا خواننده داشته؟ به گمانم خیر.

منظورم این نیست که مشتری نداشته، خواننده نداشته، چون نسبتی با ادبیات ندارد. خواننده به عنوان کسی که در تولید معنا از اثر هنری یا کتاب با نویسنده مشارکت داشته باشد. ما در لیست پرفروش‌ها به آمار رجوع می‌کنیم. چیزی مثل قیمت ارز، با این آمار یا بازاریابی فروش سعی در ایجاد همنوایی داریم. همنوایی در بین مشتری‌ها موجب می‌شود حتی او که اهل کتاب نیست، کتاب را بخرد. همان کاری که خریدار غیرحرفه‌ای را وا می‌دارد به ورود به بازار ارز... اما این آمار فروش کتاب را نشان می‌دهد نه اثرش را.

اثری که ادبیات پی آن است، ربطی به فروش ندارد، ممکن است کتابی یک خواننده داشته باشد اما خوانده شود (البته طبعا بعید است). ما در این نوع همنوایی نویسنده‌ای نمی‌بینیم، کالایی می‌بینیم که با همنوایی محصول تبلیغ فروش می‌رود اما صاحب اثر مفقود است، نیست یا پشت چاپ چندمش پنهان است، گم است. چیزی برای عرضه ندارد. هر چند وقت یکبار یکی از این‌ها رشد می‌کند. به مرور آنان که همنوا شده‌اند او را فراموش می‌کنند، مشغول جای دیگری می‌شوند. اویی که اصلا نویسنده نبوده، نویسنده به عنوان فردی خلاق، هنرمند.

نویسنده‌ای که خواننده داشته باشد، دنبال می‌شود؛ او هست، وجودی دارد برجسته‌تر. پیگیری می‌شود، ریگ ته جوی است. اتفاقا نظرم به خلاف آن استاد آمار زده، این است که این‌ها اغلب خواننده ندارند. چنان می‌شود که بر سر آثار سینا دادخواه آمد، اولین کتابش گرفت، اما خودش نگرفت، باقی کتاب‌هایش به راحتی تمام ندیده گرفته شدند. او هم گرفتار همنوایی شده بود، خواننده نداشت یا مثل ما کم داشت اما کتابش مشتری داشت که ربطی به خودش نداشت. مانایی ایشان در همنوایی است، اما چه می‌توان کرد که همنوایی همیشه بر روی یک کالا متمرکز نمی‌شود، مشتری‌هایش هم گاه مشتری اینند، گاه آن، مشتری‌اند، نه خواننده‌ای با ذهنی فعال.

بله، این‌ها مشتری دارند، حاشا اگر خواننده داشته باشند. نمونه‌ هم زیاد داریم و خواهیم داشت.
مثال دیگری بگویم؟ بامداد خمار فتانه حاج سیدجوادی، انکار نویسنده ندارد، محو شد، کتاب مشتری داشت اما نویسنده‌اش خواننده نداشت.


اما هستند نویسنده‌هایی که خواننده دارند، مشتری هم دارند، رضا امیرخانی مثلا یا یکی دو نویسنده دیگر، مثل دولت آبادی که البته آثار اخیرش بیشتر مشتری داشته...