الان اگر بگویند پنج نقاش طراز اول تاریخ را نام ببرید کمتر کسی بتواند نام ببرد حتی در میان اهل فرهنگ این طور است اما شاعر ماشالله تا دلتان بخواهد مردم می‌شناسند.

به گزارش مشرق، علی داوودی طبق تقویم و تاریخ درج شده در شناسنامه‌اش امروز 45‌ساله می‌شود. در هفده شهریور. اما خودش می‌گوید تاریخ اصلی ولادتش 15‌خرداد است. عجب تقارنی شده. هر چه باشد و هر کدام درست باشد اما طبق تقویم یا طبق حافظه تاریخی‌اش در میان دو رویداد مهم تاریخ معاصر ایستاده است و شاید این اتفاق برای کسی تکرار نشده است. با آقای علی داوودی در آستانه 45 سالگی‌اش از زندگی صحبت کردیم و از این که آقای شاعر نقاش ما در احوالات این سن و سالش چگونه می‌اندیشد. طبعاً سعی کردیم سرک بکشیم در لایه‌های ذهنی‌اش و از این کنکاش یافتیم که او تمایلش به نقاشی است و در کشاکش شعر و نقاشی ایستاده و شاید بهتر است بگویم بین این دو پل زده و شعری ساخته است مختص علی داوودی. بخش آخر این گفت وگو هم اختصاراً به کتاب «چاپ بیروت» وی پرداختیم که اخیراً در نمایشگاه کتاب منتشر شده است. پیشنهاد می‌دهم این کتاب را از دست ندهید که بیروتی را نشان شما می‌دهد که شاید نمونه‌اش جای دیگری نباشد.

آقای داوودی در 45‌سالگی فکر می‌کنید در کجای عالم شعر ایستاده‌اید؟
دقیقاً در 40‌سالگی یک شعری نیمایی گفتم که فقط در دو یا سه جا خواندم و خیلی حس تلخ و شکسته‌ای داشت. در چند روزی که وارد 40‌سالگی شده بودم حس می‌کردم که در این جهان چه کار می‌کنم. این حس را داشتم و یک سالی درگیرش بودم که گذشت. مدتی هم فعالیت ادبی مشخصی نکرده بودم تا اینکه یک کتاب به نام «گاهی حواسم نیست» چاپ کردم که مورد توجه واقع شد چرا که به‌شکل جدی نیمایی کوتاه بود که از عرصه شعر کنار رفته بود و یکی از امتیازاتی بود که باعث شد نیمایی احیا شود؛ این انگیزه‌ای شد برای جدی گرفتن شعر؛
اما درباره زندگی بگویم که باید توجه کرد شرایط زندگی ما در گذار بوده است و در کنار این نسل سوخته بودن تجربیات زیادی داریم و دنیای گذشته را لمس کردیم دنیای زندگی مکانیکی کنونی که هیچ خبری از کشاورزی نیست و بچه‌ای که در شهر بزرگ می‌شود خاک را نمی‌بیند یا بچه‌های کوچک فکر می‌کنند میوه را می‌خرند. خیلی تفاوت است بین من که در حیاط خانه باغچه داشتیم و پدرم کشاورز بود. بنابراین تجربه زیادی داریم؛ هرچند این تحول را با چالش طی کردیم.

گفتید تا یک سال حس شکست داشتید. چه‌شد که رفع شد؟
می‌پذیری که در یک شرایط جدید قرار گرفتی و طبعاً یک سری از باورها را داری. من سال‌77 که از قم آمدم تهران برای دوران دانشجویی فضای تند سیاسی را لمس کردم که خیلی هم چالش‌برانگیز بود. این فضا یک مقدار اعجاب هم دارد و بالاخره باید انتخاب می‌کردیم که وارد کدام اتفاق شویم. بعد از میانسالی می‌پذیری که وارد یک دوره دیگر شدی و اینکه نباید بعضی چیزها را آرزو کنی و شاید اگر یک دهه پیش بود فکر می‌کردم ‌باید شعری که می‌گویم بهترین شعر باشد ولی بعد از 40 سالگی به این نتیجه رسیدم که من عالم خودم را دارم و این باعث نمی‌شود که از تلاش کردن دست بردارم. موقعیت‌های مختلف نباید باعث ناامیدی من شود. در یک دوره‌ای که سپید سرایی عیب و ضعف بود ولی من آن را انتخاب کردم. می‌دانم که هر جور بخواهم کار کنم انتخاب خودم است و الان هم در 45 سالگی دوره خوبی دارم. 

چرا؟
دوره‌ای که الان هستیم چون اوایلش است چندان حسرتی نداریم و فکر می‌کنم که یک یافته‌ها و گذشته‌هایی است که خودش حرف‌هایی برای زدن است و باید گفته شود. بعد از این دوره احتمالاً انسان دچار مقداری حرافی هم می‌شود چرا که شاید در دوره قبل دچار پنهان‌کاری و خود سانسوری بودیم ولی الان می‌بینم که زندگی همین است و آنچه که باید هدیه بدهیم به مخاطب در همین گذر زندگی باید یافته‌های خود را ثبت کنم. 

شما گرافیک و نقاشی خواندید و برای کتاب‌های مختلف طرح می‌زنید و شاعر هم هستید. این میل شما به شعر از کجا به وجود آمده است. اول می‌خواستید شاعر شوید یا نقاش؟
این را با خودم هم مقداری درگیری دارم که اول شعر یا نقاشی؟ این را شاید در روانشناسی بشود تشخیص داد اما از آن‌جایی که همه چیز امور هنری را زبان تلقی می‌کنیم شاید شعر باشد خصوصاً ما ایرانی‌ها چیزی را که خیلی خیال انگیز باشد می‌گوییم شاعرانه است اما یک تفاوت اساسی بین شعر و نقاشی و گرافیک وجود دارد. در نقاشی شما بیشتر بیننده هستید و از تماشا لذت می‌برید، در شعر یک قدم فراتر گذاشتید و جدای از تماشا در حال بیان هم هستید و این یک مرحله بالاتر و فعال‌تری است و برای همین هم است که مساله حالت شخصی‌تری پیدا می‌کند. یک وقت‌هایی نیاز پیدا می‌کنم به نقاشی وقتی که به الهام نیاز دارم ولی شعر وجه بیانش قوی‌تر و گسترده است. شعر یک مسأله پیچیده‌ای است. هم کلمه هم اندیشه و هم ساخت است ولی در نقاشی متفاوت است. نقاشی یک پنجره است که شما دنیا را ببینی و تفاوتش با شعر این است که علاوه بر دیدار به دیگران هم نشان می‌دهید.
 
نتیجه می‌گیریم که شما این دو را باهم جلو می‌برید. ولی نگفتید کدام‌یک برای شما اولویت دارد؟
نمی‌شود به راحتی گفت که کدام حس اول بوده است و اگر قرار باشد که شعری به وجود بیاید در قدم اول نیاز به تماشا داریم پس میل به نقاشی مقدم بر شعر است.

ولی ما آقای داوودی را به عنوان شاعر می‌شناسیم. خودتان این‌گونه خواستید؟
واقعاً دوست داشتم نقاش باشم اما شرایط فرهنگی کشور باعث می‌شود خود شعر در اولویت باشد. الان اگر بگویند پنج نقاش طراز اول تاریخ را نام ببرید کمتر کسی بتواند نام ببرد حتی در میان اهل فرهنگ این طور است اما شاعر ماشالله تا دلتان بخواهد مردم می‌شناسند. 

یک جبر تاریخی پس در این حوزه وجود دارد؟
‌درست است. شما دقت کنید فرهنگ تصویری در کشور ما دیر جا می‌افتد اما در بعضی از کشورها سینما و گرافیک اولویت بیشتر جای دارد که زمینه فرهنگی دارد در مقابلش شعر زمینه زیادی ندارد. در ایران ما با شعر زندگی می‌کنیم چون یک وجوهی دارد که با سیستم زندگی ما همخوانی دارد. در غرب نقاشان طراز اولی وجود دارد چون به آن بها داده‌اند چون زبان تصویری مسأله است. الان زبان تصویری زبان روز جهان است و همه نشانه‌ها با ما گفت‌وگو می‌کند.

* صبح‌نو