به گزارش مشرق، شاید شما هم با این پیامکهای تبلیغاتی مواجه شدهاید که میخواهند شما را به یک نویسنده معروف تبدیل کنند یا اینکه کتابتان را با قیمت پایینی چاپ کنند، یا اگر سری به خیابان انقلاب زده باشید با تبلیغهای عجیب و غریبی از این دست مواجه میشوید؛ اما عجیبتر از این اتفاقات هم وجود دارد که همهاش به آدمهایی برمیگردد که دنبال سود بیشتر هستند و کسانی که با این سوداگران همراه میشوند و بیچاره ناشران و نویسندگانی که میخواهند روشمند و در چارچوب وارد این کارزار شوند. در این گزارش میخواهیم به عجایب چاپ و نشر کتاب در ایران بپردازیم؛ اتفاقهایی که شاید در هیچ کجای دنیا به این شدت و قوت نمیافتد.
هستم و کپی میکنم
مثلا فکر کنید شما ناشر باشید و کتابی را با هر ترفندی که بلدید از ناشر اصلی (خارجی) میخرید و بعد با مترجم هماهنگیهای لازم را انجام میدهید و کتاب را منتشر میکنید. البته به همین راحتیها هم انتشار کتاب و در این دوخطی که گفتیم، نیست؛ برای اینکه کپیرایت بخرید کلی زحمت میکشید تا از راه قانونی کتاب را منتشر کنید! خب بالاخره کتابتان به بازار نشر راه پیدا میکند و با هزینههای تبلیغاتی، شاید بتوانید کتابتان را پرمخاطب کنید. اما بهیکباره میبینید همان کتابی که برایش کلی زحمت کشیدهاید، توسط یک ناشر نه بلکه توسط چندین ناشر دیگر به بازار آمده، آن هم با قیمت پایینتر! حالا جریان چیست؟ هیچ... ناشران محترمی که این کار را انجام میدهند وقتی میبینند یک کتاب پرفروش شده است سریعا اقدام به تکثیر کتاب میکنند و با قیمتی خیلی کمتر از کتاب اصلی، کتاب را میفروشند. یکی از کسانی که از این مساله بسیار ضرر کرده و بارها از این مدل نشر کتاب شکایت کرده است یوسف علیخانی، مدیر نشر آموت است. علیخانی دراینباره میگوید: «در فاصله چاپ سومین اثر از یک نویسنده که تمامی آثارش در موسسه ما ترجمه و چاپ شده مدتی نرسیدیم که جلد نخست از آثار او را که پرفروشترین کتابش نیز بود، به بازار وارد کنیم اما به گوشمان میرسید که کتابی که چاپش تمام شده در بازار در حال ویزیتشدن در کتابفروشیها و فروخته شدن به مردم است. بهدنبال کتاب رفتم. جالب بود. در حالی که من 20 چاپ از کتاب را فروخته بودم، چاپ یازدهمش را بهصورت زیراکس و غیرقانونی و با قیمتی کمتر از قیمتی که پشت جلد کتاب زده بودیم پیشدست فروش در کتابفروشیهای انقلاب دیدم. من رد این اتفاق را گرفتم و رسیدم به یکی از پخشکنندگان اصلی. نه من که همه تقریبا میدانند که مشکل کارشان کجاست، اما قدرت مقابله ندارند. این اتفاق زمانی دردناکتر میشود که میفهمیم این دزدها در استانهای دیگر و شهرهای بزرگی مثل مشهد و اصفهان نیز شعبه و دفتر دارند.» این مدیر نشر در ادامه روایت برخوردش با کتابفروش متخلف میگوید: «پلیس را صدا زدیم و درنهایت کتابفروش راضی شد که بابت کتاب به ما فاکتور بدهد تا بتوانیم در دادسرا شکایتی تنظیم کنیم. جدا از ضرر من و موسسه نشرم، اینگونه فروش کتاب، آمارهای نشر و کتابخوانی را در کشور زیر سوال میبرد. من بهعنوان ناشر اگر ببینم قرار است به شکایتم رسیدگی نشود و کتابهایم اینگونه به غارت برود، ترجیح میدهم سرمایهام را از این کار خارج کنم.»
مصائب تجدید چاپ
وقتی یک کتاب منتشر میشود، اگر چاپ اول به پایان برسد، ناشر دوباره باید برای چاپ بعدی کتابش از اداره کتاب و مجموعه معاونت فرهنگی وزارت ارشاد اجازه بگیرد و کتاب را منتشر کند؛ این اصول و قانون کار است، حالا داشته باشید اتفاقی که در واقعیت میافتد. ناشر همزمان کتاب را در چند چاپ منتشر میکند و دیگر لازم نیست برای هر چاپ به ارشاد برود. شاید این اتفاق از آنجایی عجیب و البته تبعیضآمیز میشود که گاهی یک نویسنده یا یک ناشر برای اینکه بتواند کتابش را به چاپ دوم برساند، باید ماهها صبر کند، اما ناشری دیگر بهراحتی کتابش را در چندین چاپ و همان بار اول منتشر میکند. مثل اتفاقی که برای یکی از کتابهای نشر چشمه افتاد. «هیاهوی زمان» آخرین رمان بارنز است که بعد از کسب جایزه بوکر برای کتاب «درک یک پایان» منتشر شده است. «هیاهوی زمان» در مجموعه کتابهای «جهان نو» نشر چشمه با ترجمه پیمان خاکسار منتشر شد و چاپ نخست این کتاب پنجشنبه، چهارم شهریورماه در برخی کتابفروشیها دیده شد. اما با گذشت سه روز از عرضه نخستین چاپ این کتاب، نشر چشمه اعلام کرد که چاپ سوم این کتاب عرضه شده و در وبسایت این نشر نیز نسخه با علامت چاپ سوم این کتاب عرضه شده است. کافی است به این فرآیند طولانی در فاصله سه تا چهار روز نگاه کنید؛ اتمام نوبت اول چاپ، کسب مجوز نوبت دوم چاپ، چاپ دوم کتاب، توزیع و اتمام نسخه چاپ دوم، کسب مجوز برای چاپ سوم کتاب، چاپ سوم و درنهایت عرضه چاپ سوم! منطق حکم میکند دستکم در چند هفته یک کتاب به چاپ دوم و ظرف مدت بیشتری به چاپ سوم برسد و چنین زمان کوتاهی چندان هم قابل هضم نیست. در حساب کاربری نشر چشمه مشخصا روز چهارشنبه، 24 آگوست برابر با سوم شهریورماه خبر دادند که کتاب «هیاهوی زمان» منتشر میشود و روز شنبه، 27 آگوست برابر با ششم شهریورماه خبر داده میشود که چاپ سوم «هیاهوی زمان» منتشر شده است. بهعبارت سادهتر، بنابر اعلام این ناشر، ظرف سه روز یک کتاب به چاپ سوم میرسد. در این میان در حساب توئیتر نشر چشمه، یک کاربر نسبت به چگونگی چنین اتفاق عجیبی در حوزه نشر، سوال کرد که حساب کاربری نشر چشمه چنین پاسخ داد: «چون میدونستیم کتاب پرفروشیه، سه چاپ رو همزمان چاپ کردیم و برای هر چاپ اعلام وصول گرفتیم»؛ پاسخی که البته اندک زمانی باقی نماند و حساب کاربری نشر چشمه این پاسخ را حذف کرد، اما تصویر این پاسخ موجود است. بهلحاظ منطق نشر میتوان هر چاپ کتاب را با چندصد جلد منتشر کرد و مجموع سه چاپ یک نشریه بهزور چهاررقمی شود و حتی تمامی سه چاپ را بهیکباره انجام داد و تنها جلد و احتمالا مقدمه چاپهای مختلف تفاوت کند. با این حال، همچنان این پرسش باقی میماند که چگونه اداره کتاب و مجموعه معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با چنین اقداماتی همراهی کرده است، چون بدون اخذ مجوز از این اداره نمیتوان کتاب را بازنشر کرد!
یکی از نویسندگان معروف این روزگارمان خاطرهای از تجدید چاپ کتابش تعریف میکند و میگوید: «وزارت ارشاد برای تجدید چاپ کتابم، بیش از یکسال مرا دواند. جلسات و مراجعات متعدد و حرفهای نامفهوم و درنهایت نیز قضیه با حکمیت حل شد، از جانب کسی که زمانی مدیرکل ارشاد بوده و بعد گویا رفته بود کتابخانه ملی. به هر حال ایشان گفته بود کتاب مشکلی ندارد و مجوز صادر شد، بگذریم از اینکه سوءاستفادهکنندهها در این فاصله چه بلایی سر من آوردند و چقدر از کتاب بدون حقالتالیف، چاپ و منتشر شد.»
سلبریتیطور با قیمت نجومی
حسین پارسایی، درباره تئاتر جدید «بینوایان» نمایشی که با حضور تعداد زیادی از چهرههای سینمایی اجرا میشود، گفته است قیمت بلیتش احتمالا 250 هزار تومان است و در توجیه این رقم میگوید: «ما بازیگران زیادی را جمع کردهایم تا در این تئاتر بازی کنند که همه سلبریتی هستند و باید بتوانیم دستمزد آنها را بدهیم.» دیگر این اتفاق مرسوم این روزهای حوزه فرهنگ شده است که هر جایی سلبریتیها قدم بگذارند پولهای زیادی باید از جیب مخاطبان برود. حالا این را بگذارید کنار چاپ کتاب سلبریتیها. خیلی خوب است که کتاب چاپ شود و در یک جامعه همه مطالعه کنند، اما اینکه کتابی بنویسیم و قیمتش را بگذاریم 300 هزار تومان! کتاب اول صابر ابر بازیگر سینما با عنوان «هر رازی که فاش میکنی یک ماهی قرمز میمیرد» با قیمت 50 هزار تومان در سال 94 توسط نشر ثالث به چاپ رسید. خیلی از مخاطبان کتاب اول صابر ابر میگفتند که این کتاب نبود. ۱۰۰ فریم از عکسهایی بود که این بازیگر قبلا در صفحه شخصی اینستاگرامش منتشر کرده بود. خودش پای مقدمه این «کتابهطور»ش نوشته «من در برگهایِ پیش رو نه ادعایی به عکاسی دارم و نه ادبیات، هر آنچه در این 100 صفحه میبینید و میخوانید لحظههایی است که با شما شریک شدم، تمام عکسها با تلفن همراهم گرفته شده و تمام نوشتهها در همان لحظه ثبت عکس نوشته شدهاند … همینقدر تکلیف روشن بگویم 100 روز زندگیم را با شما قسمت کردم.» فروش کتاب اول صابر ابر آنقدر وسوسهکننده بود که او و ناشرش سراغ چاپ کتاب دوم بروند. حالا کتاب دومش «تا هفت خانه آن ورتر» با قیمت 300 هزار تومان چاپ شده است! نکته جالب، کامنتهایی است که این بار در صفحه شخصی اینستاگرام صابر ابر آمده است، نمونهای از این کامنتها را بخوانید: «صابرجان من بسیار براتون احترام قائلم و دوستون دارم، این نظر من یک نقد دوستانه است. فکر نمیکنین در این وضعیت معیشتی مردم این قیمت برای کتاب منصفانه نیست؟ هرچقدر هم برای کتابتان زحمت کشیده باشید شاید بهتر بود برای قشر مرفه چاپ نمیشد و ما معمولیها هم توان خریدش را داشتیم.» یا کاربر دیگری نوشته بود: «عرضه در رنگهای متنوع برای سلیقههای گوناگون. خدا را شکر دیگر نگران نبود رنگهای دلخواه در کتابخانهمان نیستیم. این را هم بگذارم کنار آن ماهی قرمز که مرده بود. خیلی وقت بود «گنگ محل» جان برساید دلم را زده بود. برادران کارامازوف را که نگو با آن جلد بیسلیقهاش یا آن «لولیتا»ی ور پریده مستهجن! یا «گرسنه» کنوت هامسون با جلد قرمز گوجهایاش که خیلی وقت است از مد افتاده. اگر همه اینها را دور نریزم، «خاطره درونم» آنا آخماتووا با آن رنگ بنفش جوهر پس دادهاش و «دیوار» شیرکو بیکس را که عکس خودِ شاعر بیریختش که بر بلوکهای سیمانی نشسته است روی جلدش تو ذوق میزند را حتما میاندازم دور. ممنون دنیای رسانههای نوین، ممنون دنیای تبلیغات پر زرق و برق، ممنون جامعه کتابخوان.» البته آن طرفش را هم داریم، کتاب عکسهای اینستاگرام عزتالله ضرغامی که سوره مهر آن را چاپ کرد و البته کتاب رئیس اسبق سازمان صداوسیما نتوانست فروش خوبی داشته باشد.
بساط گمراهی
هر کشوری قوانین خاص خودش را دارد و با توجه به همین قوانین خاص کشور را اداره میکند. در کشور ما برای چاپ کتاب ممیزی وجود دارد، حالا این را قبول داشته باشیم یا نه، بحث جداگانهای است، اینکه به روش ممیزی و نوع ممیزی کردن و حتی به ممیزان هم نقد داشته باشیم مساله دیگری است، اما اگر قرار است کتابی چاپ شود طبیعی است که باید از قوانین و سیاستهای فرهنگی کشور پیروی شود. اکثر ناشران هم این موضوع را میپذیرند و در عین اینکه نقدهایی دارند اما کتابها را برای ممیزی به اداره کتاب میفرستند؛ مشکل از جایی دیگری بروز میکند؛ اینکه بهراحتی فرصت فروش کتابهای ممنوعه در کنار خیابان فراهم است. اگر گذرتان به خیابان انقلاب افتاده باشد، حتما دستفروشان کتاب را دیدهاید که در همهجای این خیابان با بساطکردن کتابهایشان در حال فروش هستند و یکی از مسائلی که همیشه بر آن تاکید دارند، داشتن کتابهای بدون سانسور است! آنهم کتابهایی که برخیشان حتی مجوز هم دارند! گاهی حتی کتابهای ممنوعه و گاهی هم کتابهای ضاله نیز دیده میشود. یکی از کتابفروشان راسته خیابان دانشگاه میگوید: «همواره یکی از عجایب در این باره این بوده که چطور آنها میتوانند به راحتی کنار خیابان کتابهایی را بفروشند که اصل نظام و اسلام را هدف قرار داده است؟ در این باره واقعا نظارت مناسبی وجود ندارد. این را هم اضافه کنید بر کتابهایی که در بازار هست و اینها هم میفروشند بهعنوان کتاب ممنوعه! امروز در بساط کتابفروشیها تقریبا کتابهای دستدوم نمیبینیم و اغلب تبدیل شدهاند به کتابهای افست و کپی. اساس دلیل پذیرفتن کتابفروشیهای انقلاب به اینکه دستفروشان نیز به کار خود ادامه دهند این بوده که آنها ادامهدهنده سنت فروش کتابهای دستدوم و کمیاب باشند، نه اینکه همین کتابهایی را که ناشران منتشر میکنند و در بازار موجود است بفروشند و از طرفی هم کتابهایی انحرافی بفروشند.»
وای بر افست
در مورد همان دستفروشان و ممیزی که صحبت کردیم کوتاه گفتیم و یک پدیده دیگر که بسیار هم پدیده عجیب و غریبی در صنعت چاپ کتاب در ایران است و در هیچ کجای دنیا دیده نمیشود، چاپ افست است. چاپ بیکیفیتی که باعث سود سرشار برخی ناشران شده است. این اتفاق در حالی میافتد که بارها از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد، نیروی انتظامی و حتی قوه قضائیه تذکرات مکرر داده شده است. اما باز هم برخی از ناشرانی که سود و پول برایشان ارجحیت دارد. این کار را انجام میدهند و کتابها را افست میکنند و میفروشند! و باعث نابودی انتشاراتیهایی میشوند که با وضعیت نامناسب قیمت کاغذ در جامعه حضوری کمرنگ دارند و با تداوم چاپهای افست، آنها نیز به تاریخ میپیوندند.
ما هم میترجمیم
در هر جای دنیا، اگر کتابی را از یک کشور دیگر بخواهند ترجمه کنند یا یک ناشر متولی آن میشود و حق چاپ اثر را میخرد یا اینکه یک آژانس ادبی کارهای چاپ اثر در کشور مقصد را انجام میدهد اما در کشور ما فقط برخی از ناشران هستند که از این راه قانونی یک اثر را چاپ و پخش میکنند و بقیه دوستان ناشر سعی میکنند با ترجمههای نازل از یک اثر آن را چاپ کنند. درواقع ترجمه غالب آثار، همان ترجمه اولیه است که بخشهایی از آن بازنویسی شده و مابقی از روی همان ترجمه اول کپی شدهاند و با اسم مترجم جعلی کتاب را چاپ کردهاند. البته بگذریم از کپی و چاپ افست، اینها کسانی هستند که با کار کپی باز هم از ارشاد مجوز میگیرند. آن هم با نام یک مترجم جعلی! شهرام اقبالزاده، مترجم، نویسنده، ویراستار و منتقد درباره ترجمههای متعدد از یک اثر که این روزها به وفور دیده میشود، میگوید: «بگذارید از کتاب «شازده کوچولو» شروع کنم، حتما شما هم با این آمار شگفتآوری که تاکنون 80 ترجمه از این کتاب به چاپ رسیده است، روبهرو شدهاید. خانم میرهادی در گذشته از من خواستند نقدی بر ترجمههای زیاد این کتاب بنویسم. آن زمان هفت ترجمه از کتاب «شازده کوچولو» در بازار پیدا کردم که بیشتر مترجمان نامدار بودند؛ یکی از محمد قاضی، ترجمه دومی از فریدون کار، سومی از شاملو و چهارمی از استاد نجفی و پنجمی از رحماندوست، بعدی هم از اصغر رستگار بود که این آثار را با متن انگلیسی تطبیق دادم و با یکی از دوستان فرانسهدان هم بررسی کردیم و نقدی نوشتم که اثر برتر سال شد. قبول دارم که باید به دلیل تغییرات زبان، ترجمههای جدیدی از اثر بشود، اما نباید با سوداگری با دسترنج مترجم اول برخورد کرد. یعنی وقتی اثری پرفروش میشود، برخی مترجمها به قول معروف سوار اسب زینکرده مترجمهای پیشین میشوند و شروع به ترجمه همان اثر میکنند. این عمل یک اقدام ریاکارانه و سرقت ادبی است. نکتهای که در این آشفته بازار بسیار تاسف بار است، نبود سازمان و دیدهبانی برای نظارت بر این اقدام نادرست است. حرکاتی را اوایل دهه 80 شروع کردند که معلوم نشد به کجا رسیدند. نیاز به حضور یک نهاد مدنی با حضور مترجمان است تا نظارتی بر روند انتشار این آثار بیدخالت دولت وجود داشته باشد. اگر میخواهیم اوضاع ترجمه را بهبود ببخشیم، یکی از راهکارهایش نقد فضای ترجمه در کشور است که حمایت سازمانهای مربوطه را نیاز دارد؛ به صورت فردی نمیتوان کار کرد.»
حتی زودتر از مایکروفر
فکر کنید که کتابی از یک نویسنده آمریکایی قرار است 11 سپتامبر در خود آمریکا رونمایی شود، آن وقت این کتاب چند روز زودتر از نسخه اصلی، در ایران ترجمه شده و برایش تبلیغ هم میکنند، نمونهاش همین کتاب «وحشت، ترامپ در کاخ سفید» نوشته باب وودوارد، نویسنده و خبرنگار ـ پژوهشگر آمریکایی است که انتشارات مهراندیش آن را ترجمه و در بازار نشر ایران عرضه کرده است. تمام تلاشمان را کردیم که با مسئولان این انتشارات صحبت کنیم، شمارهای که در سرچها به آن رسیدیم آقایی جواب داد و گفت: «اینجا خیلی وقت است که واگذار شده و تخلیه چاه شده است.» به کتابفروشی که کتابهای این انتشارات را میفروشد، زنگ زدیم و درنهایت شمارهای پیدا کردیم اما کسی جوابگو نبود و نتوانستیم برای سوالاتمان جوابی پیدا کنیم که چطور میشود یک کتاب آنقدر به سرعت قبل از آمدن نسخه اصلی در ایران ترجمه و چاپ شود. حتی ترجمه کردن یک اثر هم زمانبر خواهد بود. اینکه چگونه این کتاب آنقدر به سرعت ترجمه شده است جای سوال دارد!
* فرهیختگان