به گزارش مشرق، حرف و حدیثها پیرامون وضعیت آشفته کتابهای ادبی هر روز دامنه گستردهتری به خود میگیرد و دستاندرکاران این حوزه هرازگاه باید با موضوعاتی مواجه شوند که ظاهرا مختص به خود ماست. از قاچاق کتاب و عرضه بیکیفیت کتابهای افست با ضربههای جبرانناپذیرش بر پیکره نشر که بگذریم، با مسائلی ریز و درشت و در عین حال فلجکنندهتر مواجه میشویم که هر کدامشان به تنهایی میتوانند، موتور تولید مراکز نشر حرفهای را از کار بیندازند. در این فرصت سراغ موضوع کتابهای ادبی با مترجمان مجهول رفتهایم. مترجمانی که ظاهرا وجود خارجی ندارند. پرداختن به پدیده مترجمان مجهول که این روزها بیش از پیش در محافل ادبی و موسسات مختلف نشر، دربارهاش صحبت میشود، از آن جهت ضرورت دارد که نهادینه شدن چنین رویکردی مخرب آرامآرام در حال تبدیل شدن به یک اصل در چرخه نشر کشور است.
عبداللهکوثری: باید یاد بگیریم، تقلب نکنیم
عبدالله کوثری، مترجم صاحبنام کشور و مترجم آثاری چون «گرینگوی پیر، گفتوگو درکاتدرال، جنگ آخرالزمان، سوربز، مرگ درآند، آئورا و....» در این باره میگوید: « متاسفانه این مسائل به وفور در بازار کتاب وجود دارد و هر وقت بحثهایی در این رابطه در میگیرد، همه اتهامات به دولت زده میشود و همه انتظارات هم از دولت برای رفع و رجوع این قضیه بالا میرود. من به عنوان یک مترجم اعتقاد دارم که بیاخلاقی در حوزه نشر، خصوصا در این زمینه زیاد است اما خود ما باید در درجه نخست یاد بگیریم که تقلب نکنیم. من نمیخواهم در اینجا از دولت دفاع کنم. حرف من این است که باید از خودمان شروع کنیم. متاسفانه وضعیت خود ما به عنوان پدیدآورنده و مصرفکننده کالایی به نام کتاب مشخص نیست. از یکسو مثلا وزارت ارشاد را متهم میکنیم که در چرخش آزاد اطلاعات پیرامون کتاب دخالت بیجا میکند و از سوی دیگر میخواهیم، کفش و کلاه کند و در رفع بیاخلاقیها دخالت داشته باشد. میخواهم بگویم زمانی که برای کوچکترین کار که در بازار کتاب اتفاق میافتد، پای دولت را به میان میکشیم چطور انتظار داریم همین دولت دعوی دخالت در امور دیگر مربوط به حوزه نشر نداشته باشد؟ واقعیت این است که ما با این کار، مسوولیت عجیبی برای دولت درست میکنیم و با دست خودمان، زمینه دخالتهای بیشتر را فراهم میآوریم. من همیشه وقتی درباره کتابهایی که شما به عنوان کتابهای مترجمان مجهول نام میبرید فکر میکنم، به این پرسش میرسم که ادبیاتی با پایه و اساس دروغ، چه نوع ادبیاتی میتواند باشد؟ تولید و عرضه و خوانده شدن یک کتاب، فقط و فقط برای آدمشدن ماست و آدمشدن با یک کتاب مجهول هرگز امکانپذیر نیست.
زمانی که در یک کشور با سرانه مطالعه پایین، چیزی حدود هفت یا هشتهزار ناشر وجود دارد و هر یک از آنها ملزم به انتشار کتاب با هر کیفیتی هستند، اولین اتهام متوجه بعضی از خود همین ناشران میشود. یعنی اینکه این خود ناشر است که در درجه نخست باید سره را از ناسره تشخیص بدهد. ناشری که قدرت تشخیص یک کتاب با مترجمی مجهول یا واقعی را ندارد، نباید حداقل مشخصات فردی که کتاب را برای انتشار آورده یادداشت کند؟ یک ناشر نباید فرق بین جنس بنجل یا کتاب واقعی را بداند؟ واقعا نباید از خود پرسید چطور ممکن است هویت یک مترجم معلوم نباشد؟ پس نتیجه میگیریم در این آشفته بازار حقیقتا از دولت کاری ساخته نیست چون از ماست که بر ماست. باید قبول کنیم مسوولیت کتابی که مترجمش معلوم نیست بر عهده ناشر است و خریدار چنین کتابهایی باید در درجه نخست، مشکل خود را با ناشر در میان بگذارد و حق خود را مطالبه کند؛ مثلا برود و از ناشر بپرسد این چه کتابی است که منتشر شده و مثلا من که پول دادهام و چنین کتابی خریدهام، حق دارم حرفهایم را با مترجمش بزنم. یعنی همان سازوکاری که در همه جهان در جریان است. این را هم بگویم که همه ما در زمان حرف زدن بهترین حرفها را میزنیم. خودم بارها شاهد بودهام که بعضیها در رسانههای مختلف چنان از قوانین نشر حرف میزنند که آدم احساس میکند انگار ما دارای تمام قوانین موجود روی زمین پیرامون نشر هستیم. کوتاه سخن اینکه باید همه دست به دست هم بدهیم و اگر علاقهمند به کتاب هستیم، مشکلات را یکی پس از دیگری رفع کنیم. بیسروسامانی حوزه نشر خصوصا پیرامون کتابهای ادبی در کشور بر هیچ کس پوشیده نیست.
ما شاهد هستیم که در هر دولتی، هزاران پروانه نشر صادر شده و کسی هم تاکنون نپرسیده این مثلا ناشر تا چه اندازه صلاحیت کار فرهنگی دارد و ظاهرا در آینده هم چنین پرسشی مطرح نخواهد شد و در چنین وضعیتی معلوم است بعضیها به فکر سوءاستفاده افتاده و خواهند افتاد. یکبار دیگر تکرار میکنم که مطالبات ما از یک ناشر باید هرچه زودتر شروع شود، چون کالایی مانند کتاب دارای اهمیتی پایینتر از مثلا لباس نیست. ما زمانی که لباس میخریم همه جوانب را میسنجیم و اگر مناسب نبود، میتوانیم بهترش را از فروشنده بخواهیم. این بهتر خواستن از ناشر اگر از جایی شروع شود، دیگر شاهد رواج چنین مشکلاتی نخواهیم بود.»
لیلی گلستان: ظاهرا چارهای نیست
لیلی گلستان، مترجم پیشکسوت ادبیات با ترجمه آثاری چون «تیستوی سبزانگشتی، شش یادداشت برای هزاره بعدی، زندگی در پیشرو، گزارش یک مرگ، یونانیت و...» برای اهالی ادبیات نامی قابل اعتماد است. گلستان درباره شیوع کتابهایی با مترجمان مجهول، نظرگاهی متفاوت دارد. او میگوید: «مشکل این موضوع فقط و فقط با تن دادن به قانون کپیرایت امکانپذیر است و بس. جز این ظاهرا هیچ چارهای نیست. خود من به وفور با چنین کتابهایی مواجه بوده و هستم.
در هر زمینهای که شما نگاه کنید، سوءاستفادههایی از این دست رواج دارد و در حوزه نشر هم داریم و خواهیم داشت. معمولا کتابهایی با نام مترجمان مجهول عرضه میشوند که یا مترجمشان در قید حیات نیست یا از آن دست مترجمهایی هستند که برای یکبار کتابی را عرضه میکنند و دیگر سراغی هم از آن نمیگیرند. با وجود این همه ناشر ریز و درشت چطور میتوانیم، انتظار داشته باشیم که اخلاق بر حوزه نشر حکمفرما باشد؟ وجود بیاخلاقی را شاید بتوان در حوزههای دیگر قدری تحمل کرد اما سازوکار نشر که آلوده به این بیاخلاقی بشود، واقعا نگرانکننده است. البته این را هم بگویم که مخاطب باهوش کم نداریم.
همانطور که میدانید، کتاب«زندگی در پیشرو» با ترجمه من، حدود دوازده سال اجازه انتشار نداشت و بر همین اساس سر از بازار قاچاق کتاب درآورد و بارها به شکل افست عرضه شد اما زمانی که موفق به کسب مجوز شدم، در کمال حیرت دیدم که خیلی زود تجدید چاپ شد. منظورم این است که مخاطب آگاه خودش فرق کتاب با کتاب را میداند. باز هم میگویم تنها علاج رفع مشکلات فراوان در زمینه نشر، رعایت حق و حقوق پدید آورنده و ثبت امتیاز یک اثر به نام نویسنده یا مترجم است. زمانی میتوان جلوی سوءاستفادههایی از این دست را گرفت که فرهنگ مکتوب مانند اکثر نقاط جهان از این بیسروسامانی بیرون بیاید.»
غلامرضا امامی: بار کج به مقصد نمیرسد اما...
غلامرضا امامی، نویسنده و مترجم شناخته شده کشور و مترجم کتابهایی چون«هرچیزی رنگی دارد، درآمد تاریخی بر نظریه ادبی از افلاطون تا بارت، پینوکیو، لبخند بیلهجه و...» در رابطه با پدیده کتابسازی و سرقت ادبی توسط مترجمان مجهول میگوید: «در روزگاران گذشته، آثار عزیزنسین، نویسنده نامی ترکیه در ایران خوانندگان و خواهندگان فراوان داشت. این نویسنده روزی انبوه کتابهایش را دید که یک مترجم به فارسی ترجمه کرده بود و از این بابت به شدت شگفتزده شد و از آن مترجم خواست که بقیه کتابها را برایش بیاورد، چرا که خیلی از آنها برایش ناآشنا بودند. او متوجه شد یک مترجم، داستانهای طنزگونه به شیوه او نوشته اما به دلایلی، نام عزیزنسین را به عنوان نویسنده قید کرده است و نام خودش را به عنوان مترجم! وقتی که آن مثلا مترجم، قصه اول را برای این نویسنده میخواند، عزیزنسین خنده بلندی سر میدهد و میگوید که واقعا اوضاع کتاب در کشور شما عجیب و شگفتانگیز است. همه فکر میکنند که منظور این نویسنده عدم حضور کشور ما در قانون کپیرایت است.
همه حرف او را تایید میکنند و میگویند ببخشید، متاسفانه ما این قانون را در کشور نداریم اما نسین بلافاصله میگوید که میدانم عضو این قانون نیستید اما نمیدانستم که نویسندگان شما به جای من کتاب مینویسند و کتاب میسازند! و بعد خنده بلندی سر میدهد و میگوید هرگز در عمرش چنین کتابی ننوشته و تعجب میکند که نویسندهای با این قدرت چرا اصرار دارد کتابهایش را با نام من منتشر کند؟!... میخواهم بگویم اینگونه مسائل همیشه گریبانگیر حوزه نشر کتابهای ادبی بوده و نامهای مجهول حاصل امروز و دیروز نیست. مدتی پیش در سایت خانه کتاب دیدم که یک نوجوان، آثار فراوانی از نویسندگان برگزیده جهان را به فارسی ترجمه کرده. واقعیت این است که خیلی خوشحال شدم و بر این استعداد آفرین گفتم اما زمانی که دو عنوان از این کتابها را تهیه کردم و خواندم، با خودم گفتم حیف از وقت و حیف از پول و حیف از چشم و بیشتر از همه حیف از اعتماد!... این مترجم محترم تنها کاری که کرده بود، پس و پیش کردن ترجمههای دیگران با کلمات عجیب و نامفهوم کردن جملات بود.
به گمان من ریشه این ندانمکاریها و این بحران روزافزون به برخی ناشران برمیگردد که سعی دارند به هر شکل ممکن، سالانه چند کتاب در پرونده کاری خود داشته باشند و از مزایایش استفاده کنند و پروانه نشرشان باطل نشود. حقیقت این است که ایران کشور عجیب و غریبی است و این طنز تاریخ است که در این کشور، تعداد ناشران از تعداد کتابفروشیها بیشتر است. ما هر روز خبری مبنی بر تعطیل شدن یک کتابفروشی میشنویم، اما در کمال حیرت شاهد افزایش ناشران بدون دانش فرهنگی هستیم و بر همین اساس درست مانند زعفران و زردچوبه تقلبی، چشممان به جمال کتاب تقلبی هم روشن شده و ممکن است بدتر از این هم بشود. از قدیم گفتهاند که بار کج به مقصد نمیرسد اما شاید پیشینیان ما نمیدانستند که کژاندیشان و کتابسازان و تردستان، هر روز تعدادی صفر به اندوختههای بانکیشان افزوده میشود و حال و احوال دلسوزان واقعی چون نویسندگان دلسوز و ناشرانی با دغدغههای فرهنگی و مترجمان دقیق و صاحب فکر را هم که خودتان بهتر میدانید.»
ابراهیم حسنبیگی: هیچکس نمیداند چه کسی مخالف قانون کپیرایت است؟
ابراهیم حسنبیگی، نویسنده پرکار که تاکنون بسیاری از آثارش چون« محمد، یک کلاغ چهلکلاغ، عموجان عباس، غنچه بر قالی و... در کشورهای دیگر چون انگلستان، ترکمنستان، کشورهای عربی، ترکیه و ازبکستان، ترجمه و منتشر شده است، در نگاه مقایسهای پیرامون حوزه نشر در کشورهای دیگر میگوید: «هرچه میکشیم از نبود قانون کپیرایت است. از سوی دیگر هیچ نظارتی بر حجم انبوه ناشران موجود در کشور وجود ندارد. همیشه برایم این پرسش مطرح بوده که چرا ما تاکنون نباید به چنین قانون انسانی و جهانی پیوسته باشیم؟ تا آنجا که میدانم هر دولتی که آمده چندان مشکلی با این قضیه نداشته و ناشران مطرح و فرهنگی هم مدام لزوم این کار را گوشزد میکنند اما هیچگاه این اتفاق رخ نمیدهد و هیچ کس هم خود را موظف نمیداند که مثلا بیاید و با صراحت بگوید چه کسی مخالف پیوستن به قانون جهانی کپیرایت است. بسیاری از کارهای من در کشورهای دیگر ترجمه شدهاند که بعضیهایشان به جهت توسعهیافتگی با کشور ما قابل مقایسه نیستند اما چنین مشکلاتی ندارند. من بسیار برخورد کردهام با ناشران خارجی که میترسند کتابشان را به دست یک ایرانی بدهند چون تصور بر این است که ما هر کاری که دلمان بخواهد با یک کتاب میکنیم و اصولا به حیثیت فرهنگی کشور خودمان و کشورهای دیگر توجهی نداریم. وقتی شما درصدد تهیه گزارشی از وجود مترجمان مجهول در کشور هستید یعنی اوضاع نشر خرابتر از آن چیزی است که تصور میرود.
یکی از نویسندگان بزرگ جهانی، کتابی دارد که هر سال با نام یک مترجم تازه راهی بازار میشود و هیچکس هم نیست بپرسد که چنین مترجمی اصولا وجود خارجی دارد یا خیر؟ در صورتی که همین نویسنده به راحتی میتواند یک وکیل در اینجا داشته باشد و حق و حقوقش را مطالبه و از بر باد رفتن حیثیتش جلوگیری کند. خیلی دیگر از نویسندگان خارجی را هم میشناسم که اصولا حق و حقوقی طلب نمیکنند و همین اندازه که اطلاع داشته باشند، کارشان در ایران ترجمه و منتشر شده برایشان کافی است. خیلی از آنها میدانند که ما عضو قانون جهانی کپیرایت نیستیم و بر همین اساس فقط و فقط از جهت علاقه به خواننده ایرانی اجازه میدهند، کارشان ترجمه شود. پس کار زیاد پیچیده و دستنیافتنی نیست اما مقاومتهای پشت پرده برای عضویت در قانونی شرعی و اخلاقی را نمیتوانم هضم کنم. برای موضوعی که شما مطرح کردهاید، به گمان اولین جایی که باید پا پیش بگذارد، وزارت ارشاد است. ارشاد همانگونه که به خود حق میدهد درباره محتوای یک اثر دخالت کند، باید در مهار پدیده مترجم مجهول هم دخالت داشته باشد اما این وزارتخانه ظاهرا خود را متولی این امر نمیداند! قبلا میشنیدیم که مثلا یک مترجم میآید و ترجمه یک مترجم دیگر را اینور و آنور میکند و به نام خود میدهد به ناشر که کمی پذیرفتنیتر بود اما زمانی که شما با مترجمی طرف هستید که وجود خارجی ندارد باید بیش از پیش نگران شد. من در درجه نخست نگران آن گروه از خوانندگانی هستم که برای اولینبار با چنین کتابهایی مواجه میشوند، چون بدآموز شدن در حوزه کتاب و کتابخوانی را به هیچ عنوان نمیتوان به حالت اولیه بازگرداند.»
رضا عامری: بعضی ترجمهها در پایینترین سطح است
رضا عامری، مترجم ادبیات عرب که ترجمه کتابهایی چون «وراجی روی نیل، میرامار، موسم هجرت سلیمان و...» را در پرونده کاری خود دارد از زاویهای دیگر با این موضوع برخورد کرده. او اعتقاد دارد که: «تنها چیزی که در ایران هرگز به رسمیت شناخته نشده حق مولف است و هر کسی به خود اجازه میدهد با اثر یک نویسنده بدون حق و حقوق، به هر شکلی که دلش خواست برخورد کند و پدیده شوم مترجم مجهول هم ریشه در همین بیقانونی دارد. مدتی پیش مطلبی به قلم آقای مندنیپور خواندم که نوشته بود یک ناشر اسپانیایی در یک کتاب، بخشی از یک رمان او را با هدف معرفی نویسنده منتشر کرده و مدتی بعد نویسنده پاکتی حاوی مقداری وجه نقد از سوی همان ناشر و در کشوری دیگر به عنوان حق کپیرایت دریافت کرده. ببینید! سازوکار سالم حوزه نشر یعنی این. در مقابل شما این وضعیت را مقایسه کنید با اثری جهانی چون «پیامبر» اثر «جبران خلیل جبران» که هر سال با نام یک مترجم منتشر میشود و کسی نمیداند این مترجم محترم اصولا وجود خارجی دارد یا خیر و اگر بر فرض محال وجود دارد، آیا صلاحیت ترجمه کتابی را دارد یا خیر؟ من سالها پیش «صدنامه عاشقانه» نزار قبانی را ترجمه کردم که خیلی هم مورد توجه قرار گرفت اما مدتی پیش یک ناشر، همان کتاب را با ترجمه یک مترجم دیگر منتشر کرد و در مقدمهاش نوشت که کتاب فوق پیش از این هرگز منتشر نشده است!
میخواهم بگویم بعضی ناشرها حتی زحمت یک جستوجوی ساده در اینترنت را هم به خود نمیدهند و معلوم است که پدیده مترجم مجهول از این ناآگاهی سوءاستفاده میکند. متاسفانه در بازار نشر ایران، پدیده سرقت ادبی بسیار رایج است. درست مانند سرقتهایی از جنس دیگر. من انتظار ندارم که مثلا وزارت ارشاد بیاید و برای ادبیات کاری بکند. ما باید به قوانین جهانی برای احترام به حقوق پدیدآورنده احترام بگذاریم و تا زمانی که این اتفاق نیفتاده، حرف زدن در این رابطه فقط باد هواست. چرخه نشر در جهان امروز پیچیده در نوعی نظم است که ما سالها با آن فاصله داریم. اتفاقا همین الان داشتم، مطلبی را مطالعه میکردم که میگفت سطح انتشار کتابهایی که فقط طی امسال در کشور اسپانیا منتشر شده، برابر است با انتشار کتاب طی صدسال گذشته در همه کشورهای عربی!
این نشان میدهد که حوزه نشر را نمیتوان با نگاهی یکسویه اداره کرد و دولت و ملت باید برای کسب شعور از طریق کتاب با هم مسابقه داشته باشند. وقتی که کتاب با این حجم وسیع در یک کشور تولید و عرضه و مصرف میشود، ذهن ما پیش از هر مورد دیگر به یک خواسته جمعی معطوف است. یعنی یک کشور چیزی را در درجه نخست خواسته و بعد هم در اجرایی کردنش، فعل توانستن را صرف کرده. همین حجم تولید کتاب در اسپانیا نشان میدهد که در درجه نخست، حرفهای به نام ترجمه و نویسندگی رسمیت دارد و وقتی چنین باشد، پدیدآورنده با اعتماد به نفسی زایدالوصف به تولید اثر میپردازد. کوتاه سخن اینکه راه درازی در پیش داریم.»
*روزنامه اعتماد