به گزارش مشرق، همزمان با فرارسیدن ایام میلاد حضرت مسیح یکی از خبرگزاریهای ایران مدعی شد«۹۰درصد خریداران کریسمس، مسیحی نیستند و گفته میشود طی روزهای گذشته حدود ۶ میلیارد تومان درخت کاج در تهران فروش رفته است».
این گزارش در بسیاری از سایتهای خبری منعکس شد و واکنشهای مختلفی را برانگیخت.
اما علت توجه ایرانیان مسلمان به مناسک مسیحیان چیست؟ عکس یادگاری مسلمانان با نمادهای مسیحیت فرصتی برای تقریب و همدلی پیروان ادیان است یا تهدیدی برای دینداری افراد؟
«عماد افروغ» جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با ردنا (ادیان نیوز) پذیرفتن این سخن را مستلزم انجام تحقیقات صحیح دانست و با تأکید بر پرهیز از اغراق و غلو در این نوع موضوعات تصریح کرد: این یک تفنن است.
وی در این گفتوگو با انتقاد از فقدان نمادسازی و توجه به مناسک در مناسبتهای شاد اسلامی گفت اگر شما منسک، سمبل و نماد لازم را نداشته باشید، فرصت را در اختیار گرایش مردم به سایر مناسک و نمادها گذاشتهاید.
افروغ در قسمتی از این گفتوگو گفت: روحانیون ما کوتاهی کردند. ما این حرف را مدام میشنویم که چرا برای جشنها برنامه نداریم؟ آیا دین مانع این قضیه است؟ خیر، دین مانع نیست.
از این استاد جامعهشناس و فعال فرهنگی و سیاسی ایران پرسیدیم:
یکی از خبرگزاریهای داخلی مطلبی را درباره خرید تعداد زیادی از درختهای کریسمس توسط مسلمانان منتشر کرد. علت اقبال جامعه نسبت به این موضوع را چیست؟
اول باید تحقیق کرد که این گزارشی که منتشر کردهاند صحیح است یا خیر. باید دانست روش تحقیق چگونه بوده است. اینکه پیشازاین مرسوم نبوده که مردم ما درخت کاج بخرند و کریسمس را پاس بدارند. البته این بدان معنا نیست که کسی جایگاه حضرت مسیح را نشناسد و پاس ندارد، اما این رسم ما نیست. نکته جالب این است که این رسم هیچ نسبتی با اسلام و مسیحیت ندارد. البته ما نمیخواهیم از منظر رسم و رسوم به این قضیه نگاه کنیم. مسیحیان یک رسمی دارند، برای خودشان محترم است ولی به نظر من مسلمانها بایستی رسم و رسوم فرهنگی و تاریخی و مسلمانی خودشان را پاس بدارند. ما جایگاه انبیا و اولیای خدا را پاس میداریم، کما اینکه قرآن و نهجالبلاغه، جایگاه بالایی را برای انبیا قائلاند. ما توحیدمان کامل نیست، مگر اینکه به انبیای قبل از خودمان ایمان بیاوریم و این یکی از صفات مؤمنین در قرآن است؛ اما پا جای پای رسوم جا افتاده در ادیان دیگر گذاشتن کملطفی به دین خودمان است، مسیحیان این کار را نمیکنند.
اگر در عزاداری محرم نماد داریم، باید در تولدها هم داشته باشیم. نمادی برای پاسداشت سنتهای شاد اسلامی نداریم
ما باید مراسم خودمان را پاس بداریم و شعائر خودمان را تقویت کرده و نشر دهیم. ما در این قضایا سستی میکنیم. نمونهاش در گرایش مردم به عرفانهای نوظهور است؛ ما تا چه اندازه عرفان شیعی را پاس داشتیم و در جهت تحکیم آن تلاش کردیم تا نوبت به عرفانهای نوظهور نرسد؟
یعنی شما معتقدید از انجام آدابورسوم مسیحیت باید دوری شود؟
نمیگویم دوری شود، میگویم کملطفی به خودمان است. شاید کسی که این کار را میکند، قصد این را نداشته باشد که به دین کملطفی کند، خیلی از رفتارها بدون نیت خاص یا آگاهی انجام میشود.
یک مقدار سستی و سهلانگاری است که باید خود افراد جلوی سهلانگاریهایشان را بگیرند. از طرفی، فرهنگسازی لازم است. فرهنگسازی ما همیشه سلبی است، همیشه باید و نباید و امر و نهی است، آموزههای دینیمان را هم از طریق امرونهی القا میکنیم، درصورتیکه باید ایجابی عمل کنیم. سنتهای خودمان را خوب پاس نمیداریم، نمادی برای پاسداشت سنتهای خودمان نداریم. مثلاً در مورد تولد پیامبر اکرم چه رسمی در ایران داریم؟ یا در مورد تولد حضرت علی که نماد ما شیعیان است؟
همیشه شهادتها پاس داشته میشود، ما از گریه تفسیر شادی و نشاط هم داریم، اما در مورد میلادها چه کردیم؟ اینها بحث بسیار مهم فرهنگی است که میتواند در دستور کار شورای فرهنگ عمومی قرار بگیرد. متولیان فرهنگی ما باید فکری بکنند.
به نظر شما نداشتن سمبل در مراسم خاص مذهبی و اعیاد اسلامی باعث گرایش به مناسک مسیحیان شده است؟
اولاً من در رواج فراگیر این گرایش و شیوع آن تردید دارم، ثانیاً در تفسیر آن هم تردید دارم، نباید تفسیر اغراقآمیز از این قضیه داشت. یک تفنن است و نباید چندان جدی گرفت.
اما این ما را از اینکه به فکر نمادسازی برای جشنها و میلادهای بزرگ خودمان باشیم، بازنمیدارد.
این نظر شما به ایجاد سمبلهای جدید برای شادی کردن منجر نمیشود؟
چه اشکالی دارد؟ ما نیاز به سمبلها داریم. نماد؛ اعم از کلامی و غیرکلامی، لایه چهارم فرهنگ است و باید معرف لایههای زیرین در الگوهای رفتاری، ارزشها، باورها و در هستیشناسی یک قوم باشد. ما اگر در لایههای زیرین، جا پای ائمه میگذاریم و در نگاه، به آنها شبیه میشویم، باید نمادی هم در اختیار داشته باشیم که بتواند معرف لایههای زیرین باشد، اما متأسفانه این را نداریم.
مناسک نباید ریشه در سیره و یا فرهنگ و تمدن ما داشته باشد؟
منسک جایگاه بالایی دارد، اگر مناسک نباشند، نمیتوانید معرفت زایی و معرفت افزایی کنید؛ مثلاً در عاشورا، علم، کتل، حسینیه، تکیه و غیره وجود دارد و بهواسطه اینها معرفت عاشورا منتقل میشود.
ما حتماً به اینها نیاز داریم، حالا یک عدهای منسک سازیهای انحرافی میکنند، دلیل بر زیر سؤال رفتن اصل آن نیست.
خداوند در آیه ۳۲ سوره حج میفرماید: وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ، بزرگ و محترم شمردن شعائر، از تقوای قلب است. اصلاً دینداری نمیتواند از مجرای مناسک عبور نکند. خیلیها از طریق مناسک ارتباط برقرار میکنند. اگر مناسک کنار گذاشته شود، در حق فرهنگ جفا کردهاید و لایهای از فرهنگ که مربوط به تودهها است، نادیده گرفتهاید. اگر در ایام عزاداری امام حسین سمبل و نماد داریم، باید در خصوص تولدها هم داشته باشیم.
جلوی منسک سازیهای انحرافی را باید گرفت، اما منسکهای تاریخی و فرهنگی که از طریق آنها توانستهایم شعور مردم را بالا ببریم، باید تقویت شود.
چرا نتوانستهایم در جشنها و شادیها منسک سازی کنیم؟
متأسفانه من نمیدانم. این تا حدودی به متولیان دین برمیگردد. روحانیون ما کوتاهی کردند. ما این حرف را مدام میشنویم که چرا برای جشنها برنامه نداریم؟ آیا دین مانع این قضیه است؟ خیر، دین مانع نیست. من وارد این قضیه نمیشوم. البته گاهی دیگران در این باره سخنانی گفتهاند.
نداشتن مناسک در شادیها سبب شده که عدهای از مسلمانان سراغ نمادهای شادی سایر ادیان بروند؟
دقیقاً همینطور است. اگر شما منسک، سمبل و نماد لازم را نداشته باشید، فرصت را در اختیار گرایش مردم به سایر مناسک و نمادها گذاشتهاید؛ مثل تولید عروسکهای ملی که چون گران است، مردم سراغ عروسکهای غربی میروند. یا مدهای لباس.
این درد بزرگی است که گرفتار آن هستیم. نباید نسبت به نمادها بیتفاوت باشیم؛ معماری، شهرسازی، موسیقی و همه اینها باید بوی فرهنگ، تاریخ و گذشته پرافتخار ما را بدهد. بنا به دلایلی، غفلت و کوتاهی شده و عدهای نسبت به بعضی شعائر بیگانهاند، یا نمادها را یکطرفه و تقلیلگرایانه دیدهاند و به عزاداریها تقلیل دادهاند، این درست نیست؛ عزا و شادی با هم است.
در خصوص جشنهایمان چرا بیمهری میشود؟ فقط ما در خصوص امام زمان میبینیم که مردم مناسکی دارند اما بدون نماد خاص.
ما نمیتوانیم در مباحث دینی از مردم غافل شویم. وقتی مردم بهحساب نمیآیند و از آنها غافل میشویم، به مناسک هم بیتفاوت میشویم. چون مردم به مناسک و رفتارهای دینی بیشتر گرایش دارند تا لایههای زیرین معرفتی عقیدتی. ما باید این گرایش را پاس بداریم و به آن خط بدهیم، نه اینکه بیمهری کنیم یا خودمان را تقلیل بدهیم. هردو خطرناک است.
استمرار فقدان سمبل شادی، جامعه را به کجا میرساند؟
جامعه را به یک شکاف میکشاند. بین نمادها و لایههای زیرین شکاف میافتد. نمادهایی که ریشه در لایههای زیرین فرهنگ ندارد با بیتوجهی رواج داده میشوند. در کوتاهمدت ممکن است آسیبی وارد نکند، اما در درازمدت به لایههای زیرین آسیب وارد میکند. بهتدریج به لایههای زیرین فرهنگی و دینی تعرض میکند و این خطر بزرگی است که ما را تهدید میکند.
ما باید نمادسازی و حتی در یکجاهایی منسک سازی کنیم. نمادی که معرف لایههای فرهنگی ما باشد؛ یعنی من وقتی لباس ایرانی را میبینم، یاد ارزشهای دینی، فرهنگ و تاریخ بیفتم نه یاد برهنگی.
واقعاً به لایههای زیرین فرهنگی و دینی ما هم تعرض شده و این هیچ تفسیری جز بیتوجهی ندارد، هم در حوزه نظری و هم عملی. دستاندرکاران فرهنگی کشور، ممکن است حرف زیاد زده باشند و سند زیاد منتشر کرده باشند، اما بحث من عمل است، متأسفانه در عمل مطلقاً کوتاهی شده است. این یک معضل بزرگ فلسفی است که ما از آن بهعنوان شکاف نظر و عمل یاد میکنیم.
مصادیقی را درباره شکاف لایههای فرهنگی بیان میکنید؟
مثلاً در حوزه معماری؛ معماری فعلی در کشور چه نسبتی با معماری و شهرسازی کهن ما دارد؟ از موسیقی پاپ ما و رواج بیرویه آن و نادیده انگاشتن موسیقی سنتی چه تفسیری میتوان داشت؟
مدهایی که در کشور رواج پیدا میکند چه نسبتی با نشانههای سنتی و ارزشهای دینی و فرهنگی و تاریخی ما دارد؟
رواج زبانهای بیگانه و بیمهری به زبان فارسی چه نسبتی با لایههای زیرین فرهنگ ما دارد؟
وقتی به مقوله پراهمیتی به نام نماد بیتوجهی شده و رها شود، نمادهای بیگانه میآیند؛ این ممکن است در کوتاهمدت آسیبی وارد نکند، ولی نمیشود تضمین داد که در درازمدت تعرضی به لایههای زیرین نکند. کما اینکه معتقدم در یکجاهایی تعرض کرده است. پیمایشها و تحقیقات میگوید در لایههای زیرین باور مردم به خدا، دین، اهلبیت و معاد بالاست. اینها هنوز خوب است ولی تضمینی ندارد که ماندگار باشد.
متأسفانه گرایشها در یک سطوحی کمتر شدهاند و زنگ خطر به صدا درآمده است.
چرا ما باید شاهد لایه بیگانه با لایههای زیرین و ناسازگار و ناهماهنگ با تاریخ خودمان باشیم؟
به لایههای زیرین فرهنگی و دینی ما هم تعرض شده و این هیچ تفسیری جز بیتوجهی ندارد، هم در حوزه نظری و هم عملی. دستاندرکاران فرهنگی کشور، ممکن است حرف زیاد زده باشند و سند زیاد منتشر کرده باشند، اما بحث من عمل است، متأسفانه در عمل مطلقاً کوتاهی شده است.
گروهی معتقدند تقلید از رفتار مسیحیان در ایام میلاد مسیح سبب تقریب و همزبانی میشود. از نظر شما این تقلید تهدید است یا فرصت؟
من هیچوقت از کلمات تند استفاده نمیکنم و نمیگویم اگر مردم این کار را کردند تهدید است. سخن این است که چرا خودمان نسبت به میلاد پیامبر اکرم بیتوجهیم؟
بسیاری از ناگفتههای مربوط به حضرت مسیح را میتوانیم از طریق قرآن به دست بیاوریم. قرآن نکاتی را گفته که تاریخ مسیحیت هم از آن بیخبر است. چرا نسبت به این بیمهری کنیم؟
کسی نمیگوید چرا رفتید درخت کاج خریدید و جشن گرفتید، پس شما از اسلام برگشتهاید، ولی من میگویم چرا ما خودمان نسبت به اسلام بیمهری میکنیم؟ ما باید یک سمبلی داشته باشیم. چرا ما رسم و رسوم خودمان را فراموش میکنیم؟ ما ضمن اینکه به سایر انبیا احترام میگذاریم، مسلمان و
پیرو پیامبر خاتم هستم. نباید به قیمت وحدت، تفاوت خودمان را نادیده بگیریم؛ همیشه گفتهایم وحدت در عین کثرت. به اسم وحدت نباید کثرت فراموش شود و به اسم کثرت وحدت نباید فراموش شود. نباید به اسم وحدتگرایی تفاوتها نادیده گرفته شود.
ما با دین مسیح تفاوت داریم، اشتراکات هم داریم. باید هم به تفاوتها و هم به وحدتمان توجه کنیم. اگر فقط وحدت بود چه دلیلی بر مبعوث شدن پیامبر اسلام وجود داشت؟ پس کاستیهایی هست. چرا صد را رها کنیم و به صد بچسبیم. نود هم عدد بالایی است اما چرا صد را کنار بگذاریم؟
شما این تقلیدها را نادیده گرفتن تفاوتها میدانید؟
بله؛ هم نادیده انگاشتن تفاوتها و هم بیمهری به وجه نمادین تفاوتهایی که ما داریم. وقتی ما تفاوتمان را فریاد میزنیم دلیل بر این نیست که وحدت را کنار بگذاریم. من مسلمانم و شیعه؛ این تکثر و تفاوت من است، اما من توحیدی هستم و تو هم توحیدی هستی و هر دوی ما باور به انبیاء و قیامت و معاد و توحید داریم.
مشکل ما در طول تاریخ بشر این بوده که یا وحدت منهای کثرت بودهایم و یا کثرت منهای وحدت. ما با مسیحیان اظهار برادری میکنیم. کتاب من درباره هفت گفتوگوی ادیان با مسیحیان در ظرف وحدت را دانشگاه ادیان منتشر کرده است. گفتوگو دو سر دارد، یک طرف x و یک طرف y. قرار نیست هیچ از این دو در دیگری مستقر شود. اینها میتوانند همزیستی داشته باشند و در عین حال توجه به تفاوتهای هم داشته باشند.
روحانیون ما کوتاهی کردند. ما این حرف را مدام میشنویم که چرا برای جشنها برنامه نداریم؟ آیا دین مانع این قضیه است؟ خیر، دین مانع نیست.
منظور شما این است که مسلمانها بدون اجرای سمبلها، باید میلاد مسیح را پاس بدارند؟
خیر؛ من میگویم در استفاده از سمبلهای مسیحیان اغراق نکنیم. نگوییم اگر کسی استفاده کرد یعنی روی مسلمانیاش خط کشید. میگویم ما نباید نسبت به سمبلهای خودمان بیمهری کنیم و اصلاً هیچ نسخه ایجابی نداشته باشیم که زمینه و بستر برای گرایش مسلمانها به نمادهای دیگر پررنگ شود.
دو بحث بسیار اساسی داریم: دلیل و علت.
در دلیل بایدونباید است. میگوییم نباید اینگونه باشد و باید آنگونه باشد. ولی علت برمیگردد به تأثیر و تأثر.
انسان تحت تأثیر رسانه یا نفوذ دیگران قرار میگیرد، برای عرصه علیت باید فکری کرد، نمیشود فقط بگوییم نکن بکن! باید نسخه ارائه کرده و نماد بسازیم. نمیشود دست روی دست بگذاریم و امر و نهی کنیم؛ میگوییم از این مدل مو استفاده نکن، از این موسیقی استفاده نکن، از این نوع معماری استفاده نکن ولی نسخه ایجابی ارائه نمیکنیم. اینگونه، از سطح اجتماعی فرهنگی عِلّی غافل شدهایم و فقط باید و نباید می میدهیم و این نمیشود.
این روند نشان میدهد اصلاً جامعه را نشناختهاید و فکر میکنید همینکه بایدونباید را تزریق کنید، کافی است و حل میشود. باید نسخههای انضمامی و عینی داشته باشیم تا سایر گرایشها کمرنگ شود. تأکید میکنم نباید در استفاده از نمادهای موردنظر اغراق کرد، معلوم نیست چند درصد از مردم استفاده میکنند. مستند و مستدل صحبت کنیم. ثانیاً در تفسیر آن اغراق نکنیم و ثالثاً توجه کنیم که این موارد در شرایطی اتفاق میافتد که ما خودمان نمادسازی نمیکنیم.
منبع: ردنا