سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
رؤیای اردوغان پاشا و تابوتهای بیصدا
محمد صرفی در کیهان نوشت:
«به زودی احزاب مخالف در ترکیه که از حکومت سوریه حمایت میکردند، از این رفتار خود خجالت خواهند کشید چرا که من و اعضای حزب به دمشق سفر خواهیم کرد تا با برادرانمان ملاقات کنیم و سوره فاتحه را بر سر قبر صلاحالدین ایوبی قرائت کنیم، سپس وارد صحنهای مسجد بزرگ امویان دمشق خواهیم شد و مقبره صحابه پیامبر یعنی بلال حبشی و ابن عربی را زیارت و از دانشکده سلیمانیه و ایستگاه حجاز دیدار خواهیم کرد. در آن زمان در کنار برادران سوری، خداوند را شکر خواهیم کرد.» بیش از 8 سال از بیان این آرزوهای رجب طیب اردوغان میگذرد.
نتیجه رویاپردازیهای اردوغان در عمل برای ترکیه چیزی جز کابوس نبوده است. سه میلیون آواره سوری در خاک این کشور، چند ده کشته و چندین برابر مجروح از نظامیان این کشور فقط در چند روز گذشته که برخی معتقدند آمار واقعی بیش از اینهاست. تحولات این روزهای ادلب نشان میدهد دولت ترکیه خیال عبرت گرفتن از محاسبات اشتباه خود درباره سوریه را ندارد و اصرار دارد همچنان این ماشین را با سرعت بیشتری به سوی دره براند.
«برادران اردوغان»! در ادلب که این روزها به نام «هیئت تحریرالشام» (HTS) شناخته میشوند و عملاًً بخشهایی از این استان غربی سوریه را در اشغال خود دارند همان تروریستهای تکفیری جبهه النصره سابق هستند که به زعم خود برای پنهان کردن سوابق جنایتکارانه خود، تغییر نام دادند و البته این نخستین تغییر نام آنها نبود. آنها در واقع همان القاعده هستند که پس از شروع شدن آتش فتنه در سوریه، از کشورهای مختلف جهان با پول برخی پادشاهیهای حاشیه خلیج فارس و سازماندهی سازمان سیا و پشتیبانی آنکارا مثل مور و ملخ از هزاران کیلومتر مرز ترکیه وارد سوریه شدند.
ماهی جنگ در سوریه به دمش رسیده و اردوغان و برادرانش پس از 9 سال هزینه، خود را تنهاتر و بازندهتر از همیشه میبینند. از همان چهار سال پیش که نیمهشرقی شهر حلب در عملیات فجر پیروزی از اشغال تروریستها آزاد شد، تحلیلگران واقعبین بینالمللی کار جنگ سوریه را یکسره دانسته و بشار اسد را پیروز آن دانستند.
لیندسی گراهام از اعضای سرشناس حزب جمهوریخواه در مجلس سنای آمریکا، در صفحه توئیتر خود در اینباره نوشت: «پیروزی بشار اسد در حلب کابوس آمریکاست.» ایران و روسیه از سال 2016 با وارد کردن ترکیه به روند مذاکرات آستانه، کوشیدند برای اردوغان راهی آبرومندانه برای خروج از این بحران خودساخته باز کنند. مذاکرات آستانه با توافق سوچی تکمیل شد و امتیازات بیشتری در اختیار اردوغان قرار داد که یکی از آنها ایجاد پستهای نظارتی نظامی در ادلب بود. مراکزی که وظیفه داشتند میان مسلحین و تروریستها فاصلهگذاری کرده و آنها را به نوعی تحت نظارت و کنترل قرار داده و مانع از حملات آنها به مناطق مسکونی و غیرنظامیان شوند.
شاید اصلیترین مشکل توافق سوچی نیز همین بود که چشم خود را به روی این واقعیت آشکار بست که در سوریه اساساًً چیزی به نام مسلحین میانهرو وجود خارجی ندارد. پستهای نظارتی که قرار بود عامل کاهش تنش باشند، خود نقطه آتشافروزی و تنشزایی شدند و عملاًً نبرد سرنوشتساز ادلب را تسریع کردند. طی چند هفته اخیر بخش قابل توجهی از مناطق اشغالی تروریستها آزاد شد. ارتش ترکیه که در مرحله اول عمدتاًً با آتش توپخانه و عملیات اطلاعاتی تروریستها را پشتیبانی میکرد، پس از شکستهای متعدد آنها، نیروهای خود را برخلاف توافقات سیاسی پیشین، بهطور آشکار و مستقیم وارد صحنه نبرد کرد که 33 کشته پایان هفته پیش، تنها یکی از نتایج این دخالت مستقیم بود.
اردوغان خشمگین و سرافکنده از این تحقیر عملی، تهدید و درشتگویی را در دستور کار خود قرار داد و در داخل نیز سیاست سانسور را در پیش گرفت تا از تبعات اجتماعی- سیاسی ماجرا کم کند. «کمال قلیچداراوغلو» رهبر حزب جمهوریخواه خلق هفته پیش در مصاحبه با روزنامه جمهوریت ترکیه گفت: «اردوغان ترکیه را به حامی تحریرالشام تبدیل کرده و جوانان ما از آغاز جنگ داخلی سوریه بهدلیل سیاستهای غلط دولت قربانی میشوند.»
حمله اخیر ارتش ترکیه به نیروهای محور مقاومت که به شهادت تعدادی از آنها انجامید با واکنش ایران روبهرو شد. مرکز مستشاری ایران در سوریه در بیانیهای 10 بندی ضمن درخواست از نظامیان ترکیه برای رفتار عقلانی هشدار داد: «نیروهای ترکیه ماههاست در تیررس نیروهای ما هستند و میتوانستیم انتقام بگیریم، اما به دستور فرماندهان خود این اقدام را نکردیم.» بدون شک ارتش و دولت ترکیه بهتر از هرکس دیگری پیام این بیانیه را دریافت کردهاند. ارتش ترکیه بر اساس توافق سوچی 12 پست نظارتی در خاک سوریه ایجاد کرد که در حال حاضر 8 پست آن در محاصره کامل ارتش سوریه قرار دارد و آنکارا به خوبی میداند در صورت گسترش تنش و درگیری با دمشق، این پستها به همراه نیروهای حاضر در آنها، اولین قربانیان اشتباه آنکارا خواهند بود.
ترکیه مدعی است نبرد ادلب موجب آواره شدن ساکنان ادلب خواهد شد و ارتش او به درخواست مردم سوریه در این استان حضور دارد. هر دو ادعای رئیسجمهور ترکیه بیاساس است. مردم سوریه به دنبال امنیت و زندگی توأم با آرامش و آسایش هستند. خواستهای که بدون شک در سایه حضور تروریستهای القاعده هرگز محقق نخواهد شد. آزادسازی ادلب نه تنها باعث آوارگی مردم نخواهد شد بلکه آوارگان را پس از سالها دوری از شهر و دیار خود، به خانه بازمیگرداند. آنهایی که آواره میشوند تروریستها هستند که پدرخواندههای آنان نمیتوانند از زیر بار مسئولیت خود در این زمینه فرار کنند. حضور ارتش ترکیه در خاک سوریه نیز چیزی جز اشغالگری نیست و توجیهات اردوغان نزد هیچ مرجع بینالمللی و با هیچ عقل سلیمی قابل پذیرش نیست.
عملکرد اردوغان در ادلب چیزی جز بازی کردن در زمین اهداف آمریکا و رژیم صهیونیستی نیست. عملکردی که دستاورد آن تنها هدر دادن خون و منابع مالی ترکیه نیست. اگرچه آنکارا سعی دارد آشفتگی سیاست خود در سوریه را با ادعاهای عاری از واقعیت درباره اقتدار و قاطعیت بپوشاند اما ادامه آن فقط شرایط را برای اردوغان در داخل و خارج از کشورش سخت و پیچیدهتر میکند. اردوغان گمان میکرد آمریکا و ناتو در این میدان به نفع او وارد عمل خواهند شد اما این محاسبه و انتظار وی نیز غلط از آب درآمد. آخرین چیزی که ترامپ در سال انتخابات میخواهد، درگیر شدن در باتلاقی است که نه دستاوردی برای آن قابل تصور است و نه راه خروجی در انتهای این تونل تاریک دیده میشود.
سیاست سوریه اکنون تضعیف حمایت داخلی از اردوغان و حزب عدالت و توسعه است. ترکها سالهاست با حضور بیش از سه میلیون پناهنده سوری در کشورشان آشفته شدهاند و اکنون با هجوم بیشتری از ادلب روبهرو هستند. در حالی که این درگیریها تعداد زیادی از ادلب را آواره کرده است، شکی نیست که این تعداد با مقاصد تبلیغاتی، در رسانههای شرکتهای غربی و همچنین در ترکیه روبهرو شدهاند. هنگامیکه شهرها و دهکدههای آنها در دستان امنیت باشد، دلیلی وجود ندارد که ساکنان ادلب خانههای خود را ترک کنند: آنچه ترکیه بهدست میآورد تکفیریها و خانوادههای آنها هستند که آنها را نمیخواهد.
اینکه چرا اردوغان و وزیر خارجه وقت آن زمان، احمد داوود اوغلو، برای نابودی دولت سوریه به تلاش افتادند، همچنان یک راز است. بشار اسد سال 2011، همان بشار 2010 بود، دوست و برادر نزدیک دو رهبر ترکیه که عملاًً یک شبه به «دیکتاتور» تبدیل شدند. تا سال 2011 ترکیه و سوریه همه مشکلات برجسته را برطرف کرده بودند. مرزهایی برای سفر بدون ویزا باز شده بود و تجارت در حال شکوفایی بود.
بهنظر میرسید اردوغان و داوود اوغلو فرصتی را حس کردهاند. اصلاحات قصد داشت خاورمیانه را جارو کند و آنها میخواستند روی تاج موج سوار شوند! بر این اساس، رابطه با سوریه باید زیر اتوبوس انداخته میشد. وقتی رهبران بلندمدت در جاهای دیگر به زمین ریخته میشدند، تصور میکردند که همان سرنوشت برای بشار بود. ادلب نیز مانند سایر نقاط سوریه دیر یا زود از وجود تروریستها پاکسازی خواهد شد. پافشاری اردوغان بر مداخله غلط خود در این منطقه فقط تعداد تابوتهایی را که بیسر و صدا از جنوب وارد ترکیه میشوند، افزایش میدهد.
پذیرش اشتباه اولین گام سیاستمداران زیرک برای جبران شکست است. اگر اردوغان جرات پذیرش اشتباه را نداشته باشد و ترکیه را بیش از این وارد باتلاق کند، هیچ بعید نیست که مردم ترکیه پای صندوق رای، مهر ابطال به دیپلماسی او بزنند. نتایج انتخابات امسال شوراها در ترکیه، زنگ خطر را برای حزب حاکم به صدا درآورد. افزایش تابوتهای پوشیده در پرچم سرخ ترکیه، تاوان انتحار دیپلماتیک اردوغان پاشاست.
روزنههایی از شفافیت و اعتماد عمومی
محمد سالاری در ایران نوشت:
فاصله زمانی میان بحرانها و حوادث طبیعی و غیرطبیعی که کشور را تحت تأثیر خود قرار میدهد به شکل کم سابقهای در سالهای اخیر و بخصوص در سالی که رو به پایان است، کاهش یافته است. رخدادهایی که شفافیت و اطلاعرسانی صادقانه و چگونگی مواجهه دولت و مجموعه حاکمیت با مردم را بهصورت پی در پی در بوته آزمایش قرار میدهد و سطح اعتماد عمومی را عیان میسازد.
در لحظه لحظه وقوع این بحرانها، سیلی از اطلاعات از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی، افراد جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. اطلاعاتی که بدون پایش و پالایش و سرشار از تناقضات از سوی مسئول، منتقد، مخالف و معاند و در کمترین زمان ممکن در اختیار مخاطب تشنه خبر قرار میگیرد و منشأ استرس و التهابی میشود که جامعه را در بهت و بیاعتمادی فرو میبرد.
جامعه ایرانی به دلایل مختلف به بستری مناسب برای افزایش تأثیر اخبار ضد و نقیض تبدیل شده است. نخستین دلیل، برخی پنهان کاریهایی است که از سوی برخی مدیران کشور در سطوح مختلف و در یک بازه زمانی طولانی از سالهای گذشته و به بهانههای نه چندان قابل قبول صورت گرفته و سبب شده تا جامعه در مقابل هر اطلاعاتی که از سوی مسئولان ارائه میشود، علامت سؤالی قرار دهد و با دیده تردید به آن بنگرند و موضوع مهم دیگر ضعف شدید اطلاعرسانی و خبررسانی رسانه ملی در سالهای متمادی است که موجب شده مرجع کسب اخبار و اطلاعات به شبکههای خارج از کشور منتقل شود و طبیعی است که از مخالفان نظام هم نمیتوان توقع داشت که از این نقطه ضعف، سوءاستفاده نکنند و افکار مخاطب را مطابق میل خود به هر سو که تمایل دارند سوق ندهند.
نتیجه تردید نسبت به صداقت مسئولان و رسانههای داخلی و بخصوص رسانه ملی و رجوع و پذیرش اخبار و اطلاعاتی با منشأ خارجی که در بسیاری از موارد از سوی دشمنان ایران هدایت میشوند، کاهش اعتماد عمومی است که متأسفانه به جولانگاهی برای سوءاستفاده بدخواهان تبدیل شده است. ترمیم این بیاعتمادی عمومی که همانطور که اشاره شد ریشه در سالهای متمادی دارد نکته حائز اهمیتی است که مجموعه حاکمیت باید نسبت به آن توجه و اهتمام ویژهای داشته باشد و سد محکمی از شفافیت و پاسخگویی را در مقابل این سیل ویرانگر که هزینههای بسیاری را به کشور تحمیل کرده است، قرار دهد.
در این زمینه بررسی عملکرد مسئولان و رسانه ملی و واکنشهای مردم در خصوص بحران شیوع کرونا در کشور میتواند گویای برخی نکات مثبتی باشد که روزنههای امید را در میان مردم و نخبگان به وجود آورده است.
در خصوص عملکرد مسئولان باید اذعان داشت که ایجاد مدیریت متمرکز و فرماندهی یکپارچه برای تصمیمگیری و مقابله با بحران و تلاش گسترده رسانههای داخلی و بخصوص رسانه ملی برای آگاهی بخشی، امیدآفرینی و تزریق آرامش به جامعه، نکات ارزندهای است که نشان از حرکت مثبت مدیریت کلان کشور به سوی رفتارهای معقول و منطقی و بهرهمندی از تجارب جهانی و عبرت از گذشته دارد، هر چند که در خصوص تداوم پروازها به کشور چین پس از شیوع گسترده ویروس کرونا در این کشور، عدم قرنطینه شهر قم بهعنوان منشأ اولیه گسترش بیماری در ایران، بیان آمارهای متناقض از سوی نمایندگان و برخی مسئولان و عدم پیشبینی ورود بیماری به کشور و تهیه ملزمات مورد نیاز مردم، سؤالات و ابهاماتی وجود دارد که باید نسبت به آن در زمان مناسب شفافسازی شود.
در مورد رفتار مردم در مواجهه با بحران اخیر نیز دو نکته حائز اهمیت است: نخست آنکه خوشبختانه بیش از گذشته شاهد همراهی مردم با مسئولان و پذیرش توصیههای مطرح شده از سوی آحاد جامعه هستیم که دلیل مهم آن نیز عملکرد مناسب و مسئولانه رسانههای کشور است و نکته مقابل آن که این همراهی با استانداردهای مورد نظر که میتواند به تسریع کنترل بحران بینجامد هنوز هم اختلاف فاحشی دارد.
برای نمونه افزایش سفر به شهرهای شمالی، ترددهای غیرضرور شهری، خرید و انباشت مایحتاج عمومی و ملزومات بهداشتی در منازل از نکات مهمی است که فائق آمدن بر بحران را دشوار کرده و نشان دهنده کوتاهیهای گذشته در زمینه فرهنگسازی و آموزش رفتار اجتماعی در شرایط بحرانی است که باید نسبت به آن چارهجویی جدی صورت بگیرد.
نکته مهم پایانی آن که بحرانها و حوادث اخیر در کشور نشان داد که تنها راه کاهش آسیبپذیری جامعه و حرکت به سوی افزایش تابآوری اجتماعی و جلوگیری از موج سواری دشمنان، صداقت و شفافیت در تصمیم سازی، اطلاعرسانی و عملکرد مدیران کشور در همه سطوح است چرا که هر زمان واقعیتها با لایههایی از پنهانکاریها و مصلحت جوییها کتمان شدند، تبعات و آسیبهای فراوانی را به جای گذاشته و هزینههای فراوانی را به مردم و کشور تحمیل کردند.
توافقی برای جنگی جدید در افغانستان!
سیداحمد موسوی مبلغ در خراسان نوشت:
توافق نامه صلح میان طالبان و آمریکا، بالاخره پس از ماه ها فراز و فرود، در شهر دوحه و در حضور نمایندگان حدود 30 کشور جهان که اکثرا از متحدان آمریکا در جنگ افغانستان به حساب میآمدند و بدون حضور نمایندگانی از افغانستان به امضا رسید.همزمان با مراسم امضای این توافق نامه، دبیر کل ناتو و وزیر دفاع آمریکا نیز به کابل سفر کردند و در برنامه دیگری، با حضور محمد اشرف غنی و دکتر عبدا... که هر دو، مدعی پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر هستند، با انتشار اعلامیه مشترکی ، بر تداوم تعهدات خود به دولت افغانستان تاکید کردند.
هرچند که سفر مقامات اروپایی و آمریکایی به کابل، می تواند به عنوان اعلام حمایت آن ها از حکومت رسمی افغانستان به رغم امضای توافق نامه صلح با طالبان تفسیر شود، اما این سفر، نتوانسته نارضایتی موجود در میان مقامات افغانستان و نیز نهادهای سیاسی و مدنی را از متن توافق نامه بکاهد.مقامات افغانستان، هرچند در مجموع از امضای توافق نامه یاد شده، ابراز خرسندی کرده و امضای این سند را گامی برای رسیدن به صلح در افغانستان دانسته، اما در سخنان خود نتوانسته اند ابهامات پر شمار و نواقص مهم این توافق نامه را نادیده انگارند.
متن منتشر شده از این توافق نامه، بر چهار محور استوار است. مشخص شدن جدول خروج نیروهای نظامی و غیر دیپلماتیک خارجی و آمریکایی از افغانستان (کاهش نیروها به 8600 نفر در 135 روز اول و تداوم خروج این نیروها به طور کامل طی 14 ماه از تاریخ امضای توافق نامه) و تضمین سازوکارهای اجرایی توسط طالبان مبنی بر استفاده نکردن هر فرد یا گروهی از خاک افغانستان علیه امنیت آمریکا، دو محور اصلی توافق نامه هستند.
آغاز مذاکرات بین الافغانی در 20 حوت/ اسفند 1398 و گفت وگو درباره آتش بس دایمی میان طالبان و شرکت کنندگان در گفت وگوی بین الافغانی نیز دو محور دیگر این توافق نامه به حساب می آیند که ظاهرا از اولویت چندانی برخوردار نیستند.در این توافق نامه، آمریکا متعهد شده است که 5000 زندانی طالبان را که در دست دولت افغانستان هستند، تا قبل از آغاز مذاکرات بین الافغانی (کمتر از یک هفته دیگر) آزاد کند.همچنین آمریکا متعهد شده تا رهبران طالبان را از لیست سیاه و تحریمهای این کشور خارج کند.
از سوی دیگر، آمریکا اعلام کرده که به دنبال همکاری اقتصادی با حکومت اسلامی خواهد بودکه پس از امضای توافق نامه و توسط مذاکرات بینالافغانی، برای بازسازی [افغانستان] تعیین میشود و در امور داخلی آن حکومت نیز دخالت نخواهد کرد.طالبان هم متعهد شده اند از سربازگیری، آموزش و حمایت هر گروه یا فردی که تهدیدی علیه امنیت آمریکا و متحدانش به حساب بیاید، خودداری کند. طالبان همچنین متعهد شدهاند برای کسانی که تهدیدی برای امنیت آمریکا محسوب شوند، روادید، گذرنامه، مجوز سفر یا دیگر اسناد قانونی به منظور ورود آنها به افغانستان فراهم نکنند.
در سرتاسر متن توافق نامه، هرجا که لازم بوده است نامی از طالبان بیاید، عنوان « امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده بهعنوان دولت شناخته نمیشود و بهعنوان طالبان شناخته میشود» به کار رفته است.
اینک، در خصوص این توافق نامه، چند مسئله اساسی، مورد توجه کارشناسان و سیاستمداران افغانستانی قرار گرفته است.مسئله اول این است که آمریکا، امتیازاتی را به طالبان داده است که اساسا در حیطه اختیارات آن کشور نیست.پنج هزار زندانی طالبان در بند دولت افغانستان هستند و آمریکا به عنوان یک کشور خارجی، حق تصمیم گیری درباره زندانی های یک حکومت را ندارد. بنابراین تعهد آمریکا برای آزادی این زندانیان، خارج از اختیاراتش است و محمد اشرف غنی هم در اولین سخنرانی خود پس از امضای توافق نامه، تاکید کرد که هیچ تعهدی برای آزادی زندانیان طالبان وجود ندارد.
او تصریح کرد که رهایی زندانیان طالبان از زندانهای افغانستان جزو اختیارات ایالات متحده آمریکا نیست و این موضوع میتواند بخشی از مذاکرات بینالافغانی باشد اما نمیتواند پیششرطی برای گفت وگوها باشد.نکته دومی که مورد توجه قرار گرفته این است که آمریکا با این که مدعی شده طالبان را به عنوان دولت نمی شناسد، اما در این سند، تصریحا و تلویحا، حکومت فعلی افغانستان را فاقد وجاهت شمرده و به طالبان به عنوان دولت، رسمیت داده است.
در بخشی از متن سند، بر همکاری دولت آمریکا با حکومتی اسلامی که پس از توافق نامه و در سایه گفت وگوهای بین الافغانی شکل خواهد گرفت، تاکید شده است. این بخش از متن، بدین معناست که در پس پرده، میان دوطرف در خصوص تغییر ساختار نظام، صحبتهایی در بین بوده و توافق های نانوشتهای نیز صورت گرفته است. همچنین آمریکا از طالبان خواسته است که برای کسانی که علیه امنیت آمریکا اقدام میکنند، گذرنامه یا روادید یا دیگر اسناد مهم را صادر نکند.
این موارد، همه در حیطه اختیارات یک دولت است و گروه ها، در صورتی که در جایگاه دولت، قرار نداشته باشند، نمیتوانند طرف تعامل برای چنین مواردی واقع شوند.نکته سوم قابل توجه این است که با توجه به این که قرار است گفت وگوهای بین الافغانی نیز حدود یک هفته دیگر آغاز شود، هیچ موضوع مشخصی به عنوان دستور کار گفت وگوها مطرح نشده و حتی مشخص نیست چه کسانی قرار است به عنوان طرف گفت وگو کننده، در مقابل طالبان، پشت میز بنشینند.
طالبان همچنان تاکید دارند که دولت افغانستان را به رسمیت نمی شناسند و با مقامات آن گفت وگو نخواهند کرد و دولت افغانستان نیز بر این مطلب پا میفشارد که ترکیب هیئت مذاکره کننده را باید دولت افغانستان مشخص کند. مشخص نبودن اعضای هیئت گفت وگو کننده و مبهم بودن دستور کار گفت وگوها، ابهاماتی جدی در مسیر گفت و گوهایی که به عنوان بخشی از توافق نامه از آن یاد شده به حساب می آید و کارشناسان معتقدند که این ابهام، به صورت عمدی و با هدف مهندسی فضای سیاسی افغانستان برای روزهای آینده صورت گرفته است.
مسئله چهارمی که مورد توجه کارشناسان قرار گرفته این است که امضای این توافق نامه، به عنوان سندی که سرنوشت مردم افغانستان به آن گره خورده، در حضور نمایندگان 30 کشور جهان و نمایندگان سازمان ملل برگزار شده، اما از خود افغانستانی ها حتی یک نفر (نه دولت افغانستان و نه نمایندگان نهادهای مدنی و سیاسی) نیز در مراسم حضور نداشته اند.
کارشناسان، این سوال را مطرح می کنند که آیا امضای سندی با این اهمیت، به اندازه ای که برای آن 30 کشور اهمیت داشته، برای خود افغانستان و مردم آن اهمیت نداشته است که هیچ نماینده ای از آن ها به مراسم دعوت نشده است؟ این افراد، امضای این توافق نامه را از این منظر، به پروژه معامله قرن تشبیه کرده اند.نکته پنجمی که باز مورد توجه قرار گرفته این است که دونالد ترامپ، ساعاتی پس از امضای توافق نامه صلح، در یک نشست خبری گفت که پس از این، گروه طالبان در برابر تروریستها میجنگد.
این سخن بدین معناست که این توافق نامه، توافقی برای صلح نیست، بلکه مسیری جدید برای مدیریت جنگ در افغانستان است و قرار نیست که طالبان، دست از جنگ بکشد. تعریف «تروریست» از سوی آمریکا، همواره دستخوش تغییرات سریع است و اکنون که با تعریف ترامپ طالبان متحد آمریکا به حساب می آید، معلوم نیست که باید با چه کسانی تحت عنوان تروریست بجنگد. این ابهام، آینده جنگ در افغانستان را به شدت نگران کننده می سازد.
جایگاه ایران در جنگ سوریه و ترکیه
علی بیگدلی در آرمان نوشت:
رویدادهای اخیر کشور ترکیه را از چند بعد باید مورد بررسی قرار داد. رجب طیب اردوغان به دنبال بدست آوردن امتیازی برای مصرف داخلیاش است و شاید این بهترین موقعیت است که بتواند احساسات ناسیونالیستی کشورش را اغوا کند. برخلاف ماههای گذشته که اختلافاتی بین ترکیه و آمریکا بهوجود آمد، الان این اختلافات برطرف شده و احساس میشود به نوعی اردوغان از سوی آمریکاییها تحریک میشود تا هم بتواند پایگاههایی در سوریه بهدست آورد و هم به نوعی به جلوی روسیه قدرت نمایی کند.
مساله بعدی این که براساس قراردادی که در سوچی بین ایران و ترکیه و روسیه منعقد شد، قرار بود تا یک کانال 325 کیلومتری به عرض 20 کیلومتر در مرز مشترک دو کشور تعیین شود ولی اکنون ترکها از این مرحله عبور کردند و احتمالا سوریه هم میخواهد این مرز را بهم بزند. بنابراین اختلافات شدید از اینجا شروع میشود ولی اگر بخواهیم نقش چهار کشوری که به نوعی درگیر مساله ادلب هستند یعنی میزان بازیگری ایران، سوریه، روسیه و ترکیه تغییر میکند.
نقش ایران رفته رفته در سوریه تغییر میکند. اگرچه بیانیه مرکز مستشاری تا حدودی سخت و سنگین علیه ترکیه صادر شده بهخاطر اینکه تعدادی از نیروهایش در حمله ترکیه کشته شدهاند. بشاراسد هم از اینکه میزان نفوذ ایران در سوریه کاهش پیدا کند، ظاهرا مخالفتی ندارد. از طرف دیگر دلمان نمیخواهد بین سه بازیگر اصلی یعنی سوریه، روسیه و ترکیه لطمهای وارد شود ولی اگر قرار باشد که روسیه و سوریه را یکطرف داشته باشیم در مقابل ترکیه طبیعی است که به سمت حمایت از استراتژیهای سوری و روسی خواهیم رفت.
از طرف دیگر اردوغان حدود 10 روز پیش با سران انگلیس و فرانسه و آلمان یک عکس یادگاری گرفت و یکی از خواستهای اردوغان در این بود که ویزا بین اتحادیه اروپا و ترکیه لغو شود که بعید است. از آنجا که قرار بود سالانه بین چهار تا شش میلیارد دلار از اتحادیه اروپا دریافت کند تا اجازه ندهد پناهندگان سوری، ایرانی، افغانی و عراقی به خاک اروپا وارد شوند ولی اکنون که این شرایط بهوجود آمده انتظار اردوغان این است که حمایت اتحادیه اروپا را پشت خود داشته باشد ولی با تاخیر پرداخت قسطهای اخیر شش میلیارد دلار ابزار نهفتهای که در اختیار دارد که همان سه و نیم میلیون نفر مهاجری است که در ترکیه زندگی میکنند را آزاد گذااشته تا به سمت یونان بروند و از آنجا به سمت اروپا روانه شوند که با ممانعت یونان روبه رو شده.
روسیه به هیچ وجه سوریه را از دست نخواهد داد. گرچه امروز جنگ خیلی بالا گرفته و براساس بیانیهای که دفتر رئیس جمهور ترکیه صادر کرده دو هواپیمای روسی را سرنگون کردند و تعدادی از نیروهای ایرانی و سوری در حملههای هوایی ترکیه کشته شدند، بنابراین امروز خبری از دخالت روسیه در این ماجراها نبوده است و ظاهرا اردوغان برای ملاقات با پوتین به مسکو سفر میکند.
موضوعی که پیچیده شده و غیر از قدرتهای محلی یعنی ایران، روسیه، ترکیه و سوریه، آمریکا و اتحادیه اروپا هم به نوعی نگاه حمایتیشان به اردوغان است و به همین دلیل احتمال اینکه به نقطههای خطرناکی برسد، هست. حتی اگر اردوغان خویشتنداری نکند ممکن است برخورد بین روسیه و ترکیه هم در این جنگ اتفاق بیفتد.
اما ما با ترکیه روابط تجاری خوبی داریم. تنها کشوری که میتواند بار کامیون خود را وارد خاک ایران کند، ترکها هستند و میتوانند از ورودی تا بندرعباس رفت و آمد کنند که امتیاز بزرگی است که ما به ترکها دادیم. ترکیه در طول جنگ به ما کمک زیادی کرده واکنون هم که در تحریم هستیم، کمک کرده است.
از طرف دیگر 40 درصد انرژی ترکیه از روسیه گرفته میشود و با این کشورهم نمیتواند سر این قضیه گلاویز شود. درواقع ما علاقهمند نیستیم که روابطمان با سوریه، روسیه و ترکیه بهم بخورد. بنابراین ایران در یک حالت بینابینی قرار گرفته است چرا که با هر سه طرف یعنی روسیه، سوریه و ترکیه روابط نزدیکی دارد.
چالشهای ویروس کرونا
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
ورود و گسترش ویروس کرونا در ایران علاوه بر آسیبهایی که بر مردم ایران تحمیل کرده (که البته موضوع پردازش این نوشتار نیست و در تخصص عزیزان جامعه پزشکی است که این روزها بهخوبی وظایف خود را انجام میدهند) به لحاظ جنگ روانی و سوءاستفاده دشمنان از آن و متقابلاً فرصتهایی که در بستر آن برای کشور ایجادشده، ضرورت دارد موردتوجه بیشتر قرار گیرد.
با ورود پمپئو، وزیر خارجه امریکا به موضوع ویروس کرونا در ایران و ادعای اینکه ایران درباره ویروس کرونا پنهانکاری میکند، در شرایطی که امریکا بستهترین نظام اطلاعرسانی در مورد گسترش این ویروس در امریکا را به اجرا گذاشته و اطلاعرسانی در مورد آن را تنها در حیطه اختیار معاون رئیسجمهور امریکا قرار داده، تردیدی باقی نمیماند که این موضوع نیز بخشی از جنگ روانی دشمن علیه مردم ایران است که در سالهای اخیر در اشکال مختلف عملیاتی شده و سلامت روح و روان جامعه ایران را هدف گرفته است.
درحالیکه ایران در طی روزهای اخیر شفافترین نظام اطلاعرسانی را در مورد روند ورود و گسترش این ویروس در ایران به اجرا درآورده، اما رسانههای وابسته به قدرتهای استکباری نظیر دویچه وله، رادیو فردا، صدای امریکا، بیبیسی و... با جایگزین کردن این موج جدید جنگ روانی بهجای مسئله هستهای و یا نفوذ منطقهای ایران، با دروغپردازیهای متعدد ایران را عامل انتقال ویروس به دیگر کشورهای جهان معرفی کرده، پزشکان ایران را در مهار آن ناتوان جلوه داده و مدعی شدهاند آمار در گذشتگان در ایران در اثر ویروس چند برابر آمار اعلامشده توسط مراجع رسمی ایران است. آنچه در پس این آمار سازیها دنبال میشود بر هم زدن روابط ایران با دیگر کشورها و قطع روابط تجاری با کشورهای همسایه از طریق جلوگیری از تردد مسافران و انتقال کالاها و تکمیل حلقه محاصره اقتصادی است که از مدتها قبل برای ایران برنامهریزی کردهاند.
این موج جدید جنگ روانی علیه مردم ایران علاوه بر ابعاد اقتصادی و اجتماعی، امنیت روحی و روانی مردم ایران را نیز هدف قرار داده است مثلاً زمانی که بیبیسی که این روزها یک اسپانسر جدید از سرمایهداران آل سعود برای جلوگیری از ورشکستگی به کمکش آمده، به موضوع کرونا در ایران میپردازد سعی در ایجاد التهاب و اضطراب در مردم کرده و از کلیدواژه بحران در ایران، استفاده میکند، اما زمانی که به همین موضوع در درون جامعه انگلیس میپردازد سعی در کوچک نمایی و طبیعی جلوه دادن آن دارد.
یک ارزیابی اجمالی از نوع برنامهها و القائات رسانههای وابسته به دشمنان نظام اسلامی نشان میدهد که آنها پس از ناکامی در ایجاد بحران داخلی در کشور بهرغم تشدید تحریمها و فشارهای اقتصادی و ناتوانی از جلوگیری از برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی از طریق پیگیری خط تحریم و اخلال درروند برگزاری انتخابات، اکنون به موضوع ویروس کرونا برای بر هم زدن آرامش اجتماعی در مردم ایران متمسک شدهاند. که وقوع حوادثی نظیر آتش زدن یک درمانگاه در بندرعباس نشانگر تأثیر این جنگ روانی است.
این واقعیتها نشان میدهد که اگر نتوان تولید و انتقال این ویروس را بهعنوان بخشی از برنامه غرب و صهیونیزم جهانی برای ایجاد بحران در کشورهایی نظیر چین و ایران که بزرگترین تهدید برای امریکا معرفیشدهاند، اثبات کرد، اما این جریان سازی نشاندهنده بخشی از برنامههای گروه اقدام امریکا علیه ایران مستقر در وزارت امور خارجه امریکا است که با محوریت پمپئو و برایان هوک و بهکارگیری دهها رسانه فارسیزبان و هدایت آنها از یک مرکز در حال اجراست که البته هدف اصلی آن نیز سلب امنیت روانی و اجتماعی از مردم ایران و ناکارآمد نمایی نظام پزشکی ایران در مقابله و مهار این ویروس و بهتبع آن ناکارآمد نمایی نظام اسلامی است.
اما بهرغم جنگ روانی دشمن، آنچه این روزها در کشور به لحاظ تبلور همبستگی ملی در مقابله با این ویروس تجلییافته، همکاری گسترده همه نهادها و مؤسسات برای مقابله با آن است و کشور شاهد احیای روحیه کار جهادی و انقلابی بهویژه در بخش جامعه پزشکی، هلالاحمر و دیگر ارگانهای خدمت رسان خصوصاً همکاری نیروهای مسلح در یک عملیات قرارگاهی است، و این امر از نکات ارزشمندی است که حتی دشمنان نظام نیز وادار به اذعان آن شدهاند.
فرصت دیگر در این عرصه رشد نوآوریهای علمی و فنی است که میدان جدیدی را برای پژوهشگران و صنعتگران کشور برای تأمین نیازمندیهای اساسی کشور در عرصه تأمین ملزومات پزشکی و... ایجاد کرده است.
اما در این میان آنچه فراتر از نقش و برنامه رسانههای دشمن که از آن نامبرده شد قابلتوجه است، رو شدن نقش مزدوران فارسیزبان این شبکههاست که عامل اجرای این جنگ روانی علیه مردم ایران شده و با گزارشهای کذب در مورد میزان و روند گسترش این ویروس در ایران و... عملاً به مهره حقیر این جنگ روانی علیه مردم ایران تبدیلشدهاند.
اگرچه ممکن است که گفته شود که خیانت این مزدوران بهعنوان حلقه اصلی جنگ روانی دشمن علیه مردم ایران مسبوق به سابقه است و در ماههای اخیر در موضوعات مختلف بهعنوان عامل و پادوی دشمن در قالب خبرنگاری، گزارشنویسی و یا مجری برنامهها عمل کردهاند، اما تردیدی نمیتوان داشت که این جنگ برخلاف موضوعات قبلی که ممکن است مسئولان و یا ساختارهای نظام و ... را هدف قرار میدادند، این بار خود مردم ایران را هدف قرار دادهاند.
این فراریان و مزدوران بیگانه که عمدتاً پس از ماجرای فتنه ۸۸ جلای وطن کرده و به امید رسیدن به نان و نوایی در دامن غرب، لباس خیانت به هموطنان خود را پوشیده و در ماههای اخیر با تهیه اخبار و گزارشها و حتی نوشتن توئیتهای فارسی برای ترامپ، پمپئو و برایان هوک، ابعاد پازل دشمن علیه مردم ایران را تکمیل کردهاند، این بار با هراس افکنی به بهانه ویروس کرونا روح و روان مردم را هدف گرفته و آن را بازیچه امیال پست گردانندگان و حامیان این شبکهها کردهاند.
از این منظر ویروس کرونا فرصت دیگری را برای مردم ایران ایجاد کرده که تا دوستان و دشمنان خود را بهدرستی بشناسند و هر بار به بهانهای در چنبره جنگ روانی و رسانهای دشمنان گرفتار نشوند.
عبور از گپ گفتمانی در پساکرونا
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
هیچ یک از ۸۰ میلیون ایرانی نشسته بر سر سفره هفتسین نوروز ۱۳۹۸ تصور نمیکرد سالی اینچنین را از سر بگذراند. سالی که با سیل آغاز شد و میرود تا با بحران کرونا به نوروز بعد سلام کند.
سالی که بیش از هر چیز اندوه و نومیدی و تلخکامی را میراث آینده کرده است. از همان سیل نخستین روزها تا افزایش ۳۰۰ درصدی بهای بنزین و وقایع آبان ماه و ترور سردار سلیمانی و کشته شدن عدهای از مشایعتکنندگان پیکر سردار و اصابت هواپیمای اوکراینی در نتیجه خطای انسانی! و... همهوهمه ایران را دست کم کانون بحرانخیز منطقه لقب داده است.
در این میان آنچه از تکتک این بحرانها، بحرانیتر و فاجعهبارتر مینماید، بحران اعتماد از دست رفته اجتماعی است.
این روزها تنها بخشی از نگرانی مردم از ناحیه سریعالانتقال یا خطرناک بودن ویروس کرونا است. در حقیقت آنچه بیش از کروناویروس بخشهایی از جامعه را نگران کرده، نبود اعتماد اجتماعی نسبت به انعکاس واقعیتها و تدبیر امور است.
فارغ از چرایی دلایل بروز این وضعیت و بحق یا ناحق بودن این رویکرد، باید برای این وضعیت تدبیری اندیشید. وضعیتی که جامعه را به سمت یک افسردگی جمعی کشانده و نشانههای متعددی از این افسردگی جمعی را بروز داده است.
از بازنشر مدام و مادام خبرهای ناگوار مربوط به کرونا تا ارائه آمارهای مختلف و گاه متعارض مرگ و میر در اثر این بیماری و از چالش خنده تا انتقادهای فراوان نسبت به آن، بیانگر وضعیت پیش گفته است.
به دیگر بیان، تفاوتها در واکنش مبتنی بر افسردگی نسبت به این پدیدهها است. والا در اصل افسردگی ناشی از تعدد بحران در ایران امروز کمتر تردیدی وجود دارد. گروهی از سر استیصال یا انکار یا خشم، آن را به سخره میگیرند و دههای دیگر تمام احساسشان را به خشونت بدل کرده و برسر هر چیز میریزند.
در این میان برخی مثلا هموطن هم هستند که از آن سوی مرزها و از بوقهای تبلیغاتیشان نهتنها کاری برای کاهش آلام و حداقل فشارها نمیکنند، بلکه با سوهانی در دست دمبهدم اخبار مجعول آمیخته به واقعیت را بر سر و ذهن مردم میریزند.
با این همه اما کروناویروس میتواند در کنار این همه فشار عصبی و نگرانیهای متعدد، فرصتهایی را هم برای جامعه چندپاره ایران به ارمغان آورد. از جمله ویژگیهای منحصربه فرد این ویروس، بیتوجهی به نظام طبقاتی حاکم بر جامعه است. درحقیقت کرونا هیچ حد و مرزی برای خود نمیشناسد و بلایی است که دامان فقیر و غنی، برخوردار و نابرخوردار، حاکم و محکوم، نظامی و غیرنظامی و حکمران و حکمپذیر را یکجا میگیرد.
این ویژگی بیش از هر چیز مفهوم فراموششده «درد مشترک» را به یاد میآورد. مفهومی که ایران امروز بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمند است. راه خلاصی از بسیاری بحرانهای اجتماعی درک متقابل درد گروههای مختلف اجتماعی از سوی دیگر گروهها است. عکس نقیض این عبارت یعنی مادام که «درد مشترک» در جامعه وجود نداشته باشد، درمانی هم برای آنها یافت نخواهد شد.
حالا کرونا این درد مشترک را به جامعه ایران ارزانی کرده است. باید از این مفهوم عمیق اجتماعی نهایت بهره را برد و فضا را برای تعمیق و تسری آن به دیگر حوزههای اجتماعی مهیا کرد.
شاید بتوان پس از عبور از کروناویروس به پیوند مطالبات طبقه متوسط و طبقات فرودست و خروج از وضعیت «گپ گفتمانی» میان این گروههای اجتماعی نهایت استفاده را داشت.