به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
کرونا را به عنوان پدیدهای جهانشمول میبینند که قوم، نژاد، مرز، مذهب و تمدن نمیشناسد. اگرچه عمده حاکمان جهان بر دو بعد انسانی (مرگ و میر) و اقتصادی (پیامد) آن متمرکز شدهاند، اما اندیشمندان جهان به سرعت به سمت شناسایی و تحلیل جهان «پساکرونا» رفتند تا ببینند اثرات ماندگار و ژرف آن چه خواهد شد؟ بدون تردید برای فهم اثرات آن نمیتوان برای غرب و شرق نسخه واحد پیچید و قضاوت یکپارچه کرد. برای شرق خصوصاً جهان اسلام اگر کرونا طولانی نباشد صرفاً گرایش اجباری سکولاریسم (دین فردی) تحمیل خواهد شد، زیرا مناسک اجتماعی را به تعطیلی کشانده است.
این سکولاریسم اگر کوتاهمدت باشد (بدون تغییر نسلی) اثرات منفی ندارد، خصوصاً اینکه تعطیلی مناسک از حرم الهی تا نماز جمعه و جماعت و ادعیه و مناسک رمضانیه، موجب نوعی «عطش اجتماعی» خواهد شد. قطع نعمت «عبادت جمعی» و محرومیت ناشی از آن، عطش و بیتابی را به اوج خواهد رساند و روز پایان کرونا جلوههای اجتماعی آن از زیبایی دوچندان برخوردار خواهد بود. همانگونه که هیجان ناشی از تعطیلی مراسم اربعین در طول دهها سال منجر به حرکتهایی شد که آن را بزرگترین تجمع جهان نامیدند. مناسک جمعی مسلمانان نیز به حالت عادی بازخواهد گشت و عواطف اجتماعی و خانوادگی احیا خواهد شد و تشنگی ناشی از عدم شرکت در مراسم ادعیه و نماز و مسجد بهسان رستاخیز رخنمایی خواهد کرد.
البته همه این پیشبینیها به شرط کوتاهمدت بودن آن (مثلاً کمتر از دو سال) است. اما تمدن به ظاهر هژمون جهان –یعنی تمدن غرب- که مدعی پاسخگویی به نیازهای انسان مدرن است و خود را توسعهیافته و دیگران را جهان سوم یا خود را شمال و بقیه را جنوب معرفی میکند با چالشهای بسیار بزرگتری مواجه شد. اولین چالش تمدنی غرب ناتوانی در مقابل این بیماری است. در این موضوع غرب نهتنها قادر به پیچیدن نسخه برای جهان نشد که خود در صف اول ناتوانی و درگیری است. غرب خودشیفته و خودستا با چالشی مواجه شد که خود آن را بدتر از جنگ جهانی دوم میداند.
چالش دوم تمدنی غرب چالش لیبرالدموکراسی-کنترل اجتماعی است (البته غربگرایان ایرانی نیز در این چالش باید پاسخگو باشند). رادیکالدموکراسیخواهان همیشه میگویند: به حکومت چه ربطی دارد مردم کجا میروند؟ چه میکنند؟ و... اکنون باید به این سؤال پاسخ گویند که به حکومت چه ربطی دارد که مردم از خانه خارج شوند یا نشوند؟ به حکومت چه ربطی دارد مردم مسافرت بروند یا نروند؟ اصلاً مردم دوست دارند بمیرند به حکومت چه ربطی دارد؟ پاسخ این سؤالات برای مدعیان دموکراسی آسان نخواهد بود. چالش سوم که مرتبط با چالش دوم است، گسترش قدرت دولت-ملتها در غرب و عقبنشینی حوزه عمومی است. دولتها مقتدرانه و بیرحم عمل میکنند و خود را گسترش میدهند و دولتهای حداقلی به چالش کشیده شده و دولتهای حداکثری که در همه شئونات وارد میشوند، در حال شکلگیری هستند. چالش چهارم غرب چالش ضربات به منطقهگرایی است. سوزاندن پرچم اتحادیه اروپا از سوی مردم ایتالیا پدیدهای منحصربهفرد است، چراکه از بیتوجهی اتحادیه احساس تنهایی و حقارت میکنند. فلان عضو اتحادیه محموله ماسک فلان عضو را راهزنی میکند و غرب مدعی جهان، مسائل خود را نمیتواند جمع کند.
امریکا محموله آلمان و کانادا را میدزدد و دست نیاز به سوی کره و چین دراز میکند. غرب به جهان باورانده بود که سختترین بیماریها در غرب درمان میشود. جوامع شرقی وقتی به بنبست درمانی میرسیدند، بیمار خود را روانه غرب میکردند، اما اکنون ایران تحریم شده ۱۳ هزار تخت خالی دارد، ولی مردم در فرانسه، اسپانیا، امریکا، ایتالیا و... در راهروها هستند و جنازهها با کامیون منتقل میشوند. اندیشمندان غرب همچون نوام چامسکی شرایط را سخت توصیف میکنند، اما نمیخواهند بپذیرند که هژمون غرب در فردای کرونا به چالش کشیده میشود، ولی این مهم رخ خواهد داد.
شاید کرونا اولین پدیدهای بود که چشم جهان را برای حل آن به سوی غرب نبرد. غرب مسخره شده و رشد تصاعدی بیماران و سردرگمی سیاستمداران نشان داد که تئوریهای توسعه و مدیریتی آنان نیز بزکآلوده بوده است و در هنگامه بحران خلع سلاح هستند. دزدیهای غربیها از همدیگر آزمون اخلاق نیز بود، قانون جنگل بلافاصله بعد از پیدایش کرونا در غرب حاکم شد تا نظر اندیشمند خود –هابز- را یادآور شوند که «انسان گرگ انسان است». عقل غربی و عقل ابزاری نیز به چالش کشیده شد.
دیسیپلین نظم و تربیت غربی با غارت فروشگاهها، بدویت نهفته در آن را لو داد. حفظ نیروی کار (جوانان) و رهایی ناکارآمدها (پیران) سالها روند فرهنگ اجتماعی-اقتصادی غرب بوده است. اکنون «پیرجمعیتی» نیز اثرات خود را به حداکثر ممکن نشان داد و سراهای سالمندان اروپا را کانون تلفات انسانی کرده است. اکنون اخلاق پروتستانی توجه به نیروی غیرمولد را چگونه برای غرب تجویز میکند؟
نظم موجود در شرق خصوصاً نظم دینی نوپا در ایران منازعهای قابل درک را با تمدن غرب ایجاد نمود. مسائل جهانشمول میتواند محک جهانشمول برای همه باشد و این اتفاق اکنون بهوقوع پیوسته است که غرب نهتنها بر مدار جهانشمول نمیچرخد که منطقهگرایی (اتحادیه اروپا) هم در اوج بیخاصیتی و سردرگمی است.
رشد فعلی کرونا در غرب که با هیچ کشور و نقطه دیگر جهان قابل قیاس نیست، توسعه، کارآمدی عقلانیت و... غرب را به چالش جدی کشید. حال باید دید برای انحراف چشمان جهان از روی خود چه خوابی دیدهاند و افکار عمومی را چطور منحرف خواهند کرد. اثرات کرونا در غرب مدعی را باید تمدنی دید و واپسرانی این تمدن ممکن است شبیه جنگ دوم جهانی شود که غرب باید سالها تلاش کند تا از این چاه بیرون آید. استمرار کرونا در امریکا نوید استقلالخواهی را نیز کلید خواهد زد. اکنون این صدا از کالیفرنیا بلند شده است.