به گزارش مشرق، این رمان که در سبک واقع گرایی بوده و در ششمین دوره جایزه زنده یاد امیرحسین فردی برگزیده شده، ماجرای انقلاب اسلامی در منطقه گرگان و دشت را تا پیروزی نهایی آن به تصویر کشیده و چهاردهمین اثر نویسنده است.
در بخشی از رمان میخوانید: پیش خودم گفتم: «نکند فرهاد هم پلیس مخفی باشد!» اما رفتارش اینطور نبود. فرهاد را خوب میشناختم. از کودکی با هم دوست بودیم. فضول نبود و کاری به کار دیگران نداشت. پرسیدم: «از آقا معلم چه خبر؟» پشته علف را بالاتر کشید و گفت: «مدرسه را تعطیل کرده. گاهی میآید خانه و میرود. فکر میکنم مأمورها در تعقیبش باشند. انگار خودش هم فهمیده.»
یادم آمد که یک بار توی تظاهرات دیده بودمش. روی دوش مردی قوی هیکل سوار شده و مشتهای گره کردهاش را بالا گرفته بود و شعارهای تندی میداد. جمشید او را میشناخت. میگفت مبارز خوبی است. اما با افکار او خیلی موافق نبود. نمیدانم افکارش چه بود و چه میگفت. نمیفهمیدم.
دستم را روی شانهاش کشیدم و گفتم: «پسر رئیس پاسگاه چه میگوید؟ درباره مردم و تظاهرات!» فرهاد گفت: «بچه است. چیزی حالیاش نمیشود. نِماشان برویم مرتع.»
همان روز رفتیم مرتع. هوا ابری بود و کمی سوز داشت. از کنار مرتع ساختمان پاسگاه دیده میشد؛ ساختمانی سفید، که پرچم سه رنگ آن پیچ و تاب میخورد و سربازی بلندقد و سیاه چرده در اتاقک بیرون پاسگاه نگهبانی میداد. کمی آنجا ایستادیم. اما پسر رئیس پاسگاه از خانهاش بیرون نیامد. فرهاد سوت بلبلی زد. باز هم از کسی خبری نشد.
سر راه رفتیم خانه آقا معلم. تازه آمده بود. با خنده گفتم: «توی تظاهرات دیدمت.» تند سرش را بلند کرد. اول اخم کرد و اعتنایم نکرد. انگار ناراحت شد. بعد با نگرانی گفت: «نه، من نبودم. اشتباه میکنی.» وقتی رج و نشانی دادم، حرفی نزد. بعد از چند لحظه گفت: «تو چه کار میکنی؟» برای اینکه خیالش را راحت کنم و از نگرانی بیجا درش بیاورم، تند گفتم: «من همیشه توی تظاهرات شرکت میکنم؛ هر روز!» آقا معلم، که انگار نگرانی اش کم شده بود، با لبخند گفت: «به به! شنیدهام بابایت را مأمور کتک زده. بیچاره خودش طرفدار شاه است.»
ـ الان دیگر نیست. پشیمان شده!
ـ اگر شاه برود، وضع مردم خوب میشود.
فرهاد با چشمان از حدقه درآمده گفت: «یعنی ما هم مثل پولدارها پولدار میشویم؟» آقا معلم لبخند زد و توی فکر فرورفت. من تند گفتم: «هیچوقت اینجوری نمیشود.» آقا معلم، درحالیکه خیره خیره نگاهمان میکرد، گفت: «چرا پدرها و مادرهای شما فقیر هستند؟» با پوزخند گفتم: «اینکه چرا ندارد. زمین ندارند. آب ندارند. فقیر هستند.»
گفتنی است این رمان در ٢٧ فصل، در ۲۲۱ صفحه و با قیمت ۳۰ هزار تومان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
شما میتوانید برای تهیه این کتاب با تخفیف ویژه ٢٠ درصد و ارسال رایگان، به نشانی سایت (http://۹۹.sooremehr.ir) مراجعه فرمایید.