3

شیوع بیماری کرونا تلخی‌های بسیاری داشت و مردم عزیزمان را با دشواری‌های زیادی مواجه کرد، اما بار دیگر به ملت ایران در شناخت دوستان واقعی خود کمک کرد و این رهاورد کمی نیست.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

خطر حباب در بورس!

کمال احمدی در کیهان نوشت:

 بورس اوراق بهادار تهران چند ماهی است به یکی از جذاب‌ترین بازارهای کشور تبدیل شده و سیل نقدینگی ریز و درشت مردم با هدف کسب سودهای نجومی به سمت این بازار روانه شده است. برای اینکه ببینیم چه حجمی از پول وارد بورس شده کافی است بدانیم که در کل سال ۹۸ مجموعا ۳۰ هزار میلیارد تومان نقدینگی وارد این بازار شده بود اما فقط در فروردین ماه امسال مبلغی نزدیک به۲۰ هزار میلیارد تومان(معادل دوسوم کل پارسال) به حجم نقدینگی بورس افزوده شده و روزانه نیز به طور مدام بر این مبلغ اضافه می‌شود.

ورود این حجم از پول به بازار سهام از این جهت که این بازار به نوعی کار تامین مالی شرکت‌های تولیدی را در وانفسای کم‌پولی تولیدکنندگان انجام می‌دهد مطلوب به نظر می‌رسد. ضمن اینکه دولت هم که این روزها به دلیل سقوط بی‌سابقه قیمت نفت و شیوع بیماری کرونا با کمبود شدید منابع درآمدی مواجه است ظاهرا از ورود این پول‌ها به بورس استقبال می‌کند و تلاش دارد برای جبران کسری بودجه به عرضه سهام شرکت‌های بزرگ دولتی در بازار سرمایه شتاب ببخشد.

شاید تا اینجای ماجرا، موضوع ورود سیل نقدینگی به بورس امر پسندیده‌ای به حساب بیاید اما با کمی تامل مشخص می‌شود اگر این حرکت با مدیریت صحیح همراه نباشد چه‌بسا می‌تواند در آینده‌ای نه چندان دور خاطره تلخ موسسات مالی اعتباری ورشکسته را دوباره احیا کند. بررسی سابقه این موسسات نشان می‌دهد مدیران آنها با هدف جذب حداکثری سپرده‌های مردم سیاست اعطای سودهای نجومی را در پیش گرفتند این در حالی بود که این موسسات، اغلب ورشکسته بودند و اساسا توان پرداخت سودهای آن‌چنانی را نداشتند ولی فقط برای جذب هرچه بیشتر نقدینگی، مسابقه افزایش سودهای اعلامی را به راه انداختند و در نهایت هم به دلیل همان سودجویی بی‌اندازه هزینه گزافی را بر دوش نظام و خیل کثیری از مردم گذاشتند.

حالا برگردیم به شرایط فعلی بورس و بررسی اینکه آیا رشد فعلی بازار سهام منطق صحیحی دارد یا نه؟ برای پاسخ به این سؤال باید دقت کنیم که بورس را همواره به ویترین اقتصادی کشور تشبیه کرده‌اند پس این ویترین باید تا حد زیادی واقعیت اقتصاد کشور را به نمایش بگذارد نه فضای سوداگری و سودجویی. با این توضیح، به بررسی رشد شاخص بورس به عنوان دماسنج بازار سهام و مطابقت آن با وضعیت اقتصاد کشور می‌پردازیم. طی فروردین ماه گذشته که اغلب صنایع کشور و کارخانه‌های تولیدی به دلیل شیوع کرونا تعطیل بوده‌اند و اصلا فعالیتی نداشته‌اند شاخص بورس ۱۸۱ هزار واحد رشد کرده است!

یعنی در طول ماهی که تعداد روزهای کاری آن کمتر از دو هفته بوده رشد بورس به اندازه یک‌سال قبل بوده است. برای اینکه ببینیم این رشد چقدر عجیب بوده کافی است بدانیم شاخص بازار از ابتدای تاسیس در قبل از انقلاب تا انتهای سال ۹۸ مجموعا اندکی بیش از۵۰۰ هزار واحد رشد کرده ولی فقط طی یک ماه اخیر۱۸۱ هزار واحد افزایش یافته است به عبارتی بازدهی بازار سهام طی فروردین ماه امسال که اکثر کشور تعطیل بوده معادل یک‌سوم کل تاریخ بورس بوده است.

آیا این عجیب نیست؟ مگر چه اتفاقی در اقتصاد افتاده که شاخص‌های بورس این گونه در حال رشد هستند؟ این روند در حالی رخ داده که بسیاری از شرکت‌های دولتی که بخشی از سهام آنها در بورس معامله می‌شود اساسا به دلیل سوء‌مدیریت حاکم برآنها زیان‌ده بوده و اصلا سودآور نیستند که جذابیت چندانی برای خرید داشته باشند ولی سهام همین شرکت‌های زیان‌ده به دلیل سفته‌بازی و دلال‌بازی عده‌ای طی ماه‌های اخیر به چند برابر قیمت واقعی خرید و فروش شده است.

در همین رابطه چند روز پیش اعلام شد، در حال حاضر شرکتی در بورس وجود دارد که شش ماه تعطیل بوده و بخشی از سهامش که در ابتدای عرضه در بورس به قیمت ۲۰ میلیارد تومان فروخته شد هم‌اکنون ارزش آن به ۳۸۰۰ میلیارد تومان رسیده است. یا شرکت دیگری که سه سال است طبق حسابرسی‌های صورت‌گرفته مشمول ماده ۱۴۱ قانون تجارت است و ورشکسته اعلام شده قیمت سهامش از ۶۰ تومان به ۶ هزار تومان رسیده است. با این اوصاف آیا رشد شاخص بورس نیاز به کنترل ندارد؟ آیا به زعم سازمان بورس و وزارت اقتصاد به عنوان نهادهای ناظر بازار سهام، این رشدها حبابی نیست و مطابقت عینی با واقعیت‌های اقتصاد دارد؟

البته شنیده شده استعفای اخیر رئیس ‌سازمان بورس به دلیل نگرانی از همین روند بازار سرمایه بوده و حتی وی طی نامه‌ای به یکی از مسئولان ارشد دولت خواستار اتخاذ تدابیری برای کنترل رشد بی‌رویه قیمت سهام شده که این نامه به وزارت اقتصاد ارجاع شده و گویا در این وزارتخانه هم اقبال چندانی به آن نشده است. ولی به ‌هرحال آنچه مسلم است اینکه رشد بی‌منطق هر بازاری چه بازار سهام باشد یا بازار ارز و سکه یا بازار مسکن و خودرو باید از سوی مسئولان اجرایی و اقتصادی جدی گرفته شود وگرنه عواقب پیش‌بینی نشده‌ای خواهد داشت. هرچند شاید ورود نقدینگی به بورس بهتر از سایر بازارها باشد اما در این بازار هم باید با حساب و کتاب با آن رفتار کرد و از سودجویی برخی فرصت‌طلبان که این روزها دندان طمع برای پول‌های مردم تیز کرده‌اند جلوگیری کرد. به طور مثال برخی افراد که هیچ دانشی از مفاهیم بورسی ندارند و حتی در نوشته‌هایشان اغلاط املایی(!) یافت می‌شود با فعالیت وسیع در فضای مجازی اقدام به سیگنال‌فروشی و اغوای تازه‌واردها می‌کنند و از این ناحیه سود فراوانی به جیب می‌زنند.

در این میان، شنیده شده گروهی از مردم هم به امید کسب سودهای بالا در کوتاه‌مدت اقدام به دریافت وام‌های سنگین کرده یا با فروش اموالشان چوب حراج به زندگی خویش زده‌اند. این در حالی است که همواره کارشناسان بازار سهام تاکید فراوان دارند که متقاضیان این بازار از رفتارهای هیجانی پرهیز کرده و با مبالغ اضافی یا پس‌انداز و با خرید صندوق‌های سرمایه‌گذاری اقدام به ورود به بورس کنند تا خدای ناکرده دچار ضررهای سنگین نشوند.

یک نکته مهم اینکه برخی معتقدند برای کنترل رشد بورس بایستی عرضه سهام شرکت‌های بزرگ دولتی در بورس شدت بیشتری یابد تا ضمن عمق‌بخشی به بازار جلوی رفتارهای هیجانی نیز گرفته شود. این عده همچنین بر این عقیده‌اند که عرضه‌های اولیه سهام شرکت‌های دولتی سبب مردمی‌سازی اقتصاد از یک‌سو و چابک‌سازی نهاد دولت از سوی دیگر می‌شود. این حرف‌ها در شرایطی مقرون به صحت است که با الزاماتی همراه باشد:

 نخست اینکه عرضه سهام شرکت‌های بزرگ دولتی محدود به ۵ تا ۱۰ درصد نباشد زیرا این میزان عرضه فقط منجر به جذب اندکی نقدینگی برای شرکت مذکور شده و هیچ اتفاق مهم دیگری نمی‌افتد این درحالی است که یکی از مباحث مهم در مردمی‌سازی شرکت‌ها تغییر در بلوک مدیریتی است. به عبارتی یکی از معضلات خصوصی‌سازی‌های گذشته همین سوءمدیریتها بوده یعنی نیشکر هفت‌تپه‌ای که در طول هشت سال جنگ تحمیلی چرخ‌های تولیداتش از کار نیفتاده بود، با خصوصی‌سازی‌های تصنعی به‌دست مدیران ناکارآمد و رانت‌خوار به خاک سیاه نشست همین قصه درباره هپکوی اراک، کشت و صنعت مغان، پالایشگاه نفت کرمانشاه، شرکت توسعه گردشگری و... تکرار شد.

در همین گزارش تفریغ بودجه سال ۹۷ که اخیرا منتشر شد این واقعیت تلخ به نوعی بیان شده است که از مجموع خصوصی‌سازی‌های ۱۴۹ هزار میلیارد تومانی دو دهه گذشته تنها ۲۳ درصد واگذاری‌ها به هدف تعریف شده اصابت کرده است. لذا اگر الان عده‌ای عرضه ۱۰ درصد سهام شرکت سهام شستا را به خصوصی‌سازی واقعی ترجمه می‌کنند باید گفت اینگونه نیست و فقط می‌توان آن را به فال نیک گرفت و امید داشت میزان این عرضه آن ‌قدر افزایش یابد که بلوک مدیریتی تغییر کند زیرا با واگذاری ۱۰ درصد سهام شستا در بورس تنها اتفاقی که رخ داده ایجاد یک درآمد حدودا ۷ هزار میلیارد تومان برای تامین ‌اجتماعی است بدون آنکه تغییر و تحولی در مدیریت و ساختار عملیاتی شستا ایجاد شده‌ باشد.

جالب اینکه یکی از کارشناسان بورس در این باره هم نوشته است: «شاید برخی گمان کنند همین ۷ هزار میلیارد تومان درآمدزایی هم بد نیست؛ اما خوب است بدانید که فقط یک قلم بدهی دولت به تامین ‌اجتماعی ۲۵۰ هزار میلیارد تومان است که بخش مهمی از آن به‌واسطه طرح تحول سلامت در دولت یازدهم ایجاد شده است». از این روی، این مبلغ در مقابل آن بدهی چندان به حساب نمی‌آید ولی باز هم جای امیدواری است که با عرضه‌های بیشتر سهام این شرکت‌ها از یک‌سو تحولات مدیریتی را شاهد باشیم و از سوی دیگر عمق بازار سرمایه افزایش یابد تا جلوی سوداگری دلالان گرفته شود.

نکته دیگر اینکه عرضه سهام شرکت‌های دولتی نباید با عجله و صرفا برای درآمدزایی دولت صورت گیرد زیرا برخی از این شرکت‌ها با توجه ماهیت توسعه‌ای یا حاکمیتی‌شان اساسا باید همواره در اختیار دولت باشند و واگذاری بدون حساب آنها می‌تواند لطمات جبران‌ناپذیری وارد نماید.

و نکته پایانی اینکه، طبق آخرین اطلاعات منتشره در سایت سپرده‌گذاری مرکزی (سمات)هم‌اکنون تعداد سهامدارانی که کد بورسی برای آنها صادر شده بیش از ۱۱ و نیم میلیون نفر است که احتمالا اکثر آنها اطلاع چندانی از بازار سهام ندارند و فقط برای کسب سود پا در این بازار گذاشته‌اند بنابراین مسئولان بورس و متولیان بازار بایستی با استفاده از ظرفیت‌های رسانه‌های دیداری و شنیداری به افزایش آگاهی مشتریان بازار سهام همت کنند و آنها را نسبت به چالش‌های پیش رو هشیار کنند.
 

کالبدشکافی انجماد نفتی از ۴ منظر

جواد غیاثی در خراسان نوشت:

قیمت نفت خام آمریکا در بازار آتی طی روزهای دوشنبه و سه شنبه برای برخی سررسیدها منفی شد؛ اتفاقی بی سابقه در طول تاریخ نفت که در شرایط ویژه کنونی اقتصاد جهانی و برای نفت خام آمریکا رخ داده است. این اتفاق اگرچه به اعتقاد بسیاری و طبق قواعد اقتصادی، کوتاه مدت خواهد بود اما سقوط قیمت به زیرصفر که می تواند به عنوان انجماد بازار تلقی شود، معلول شرایطی ویژه است و همزمان پیامدها و درس ها و البته عبرت هایی هم دارد. در ادامه تلاش می کنیم، «ماهیت» و «علت» این رویداد تاریخی و «چشم انداز» تداوم آن و به ویژه  «پیامدها»ی آن را بررسی کنیم.  

اول.قیمت منفی به چه معناست؟

ابتدا باید توجه کرد که منفی شدن سنگین قیمت ها در بازار آتی و در سررسیدهای نزدیک انجام شده است. درباره فرایندی که منجر به این شرایط در بازار آتی و ماهیت قراردادهای آتی شده می توانید در گزارش صفحه ۱۰ بخوانید. به طور خلاصه بخش زیادی از ریزش قیمت نفت به منفی ۴۰ دلار دستپخت سفته بازانی است که در بازار آتی به صورت کاغذی نفت معامله می کنند و شاید هرگز از نزدیک یک بشکه نفت هم ندیده اند! 

اما در نزدیکی سررسید، یعنی جایی که مهلت معاملات کاغذی تمام می شود و مجبور به تحویل گرفتن نفت می شوند، به انبارهای مملو از نفت آمریکا برخورد کرده اند و هزینه های حمل و نقل و انبارداری و ... را پیش چشم می بینند. لذا فروش با قیمت منفی را به تحویل گرفتن نفت ترجیح داده اند.

چرا قیمت ها منجمد شد؟

زمینه ماجرا روشن است. تقاضای جهانی نفت به دلیل کرونا سقوط کرده و مازاد بیش از ۲۰ میلیون بشکه ای (در هر روز) نفت در دنیا وجود دارد. مخازن نفتی در برخی نقاط (به ویژه آمریکا) پرشده است و چشم اندازها هم روشن نیست. در آمریکا هم شرایط سخت تر است. بخشی از نفت این کشور برخلاف بسیاری دیگر از نقاط دنیا، محصور در خشکی است. مصارف در نزدیکی چاه ها کم است و هزینه انتقال آن به ساحل برای انتقال به مخازن خالی (مثلا در چین) یا ذخیره سازی روی دریا هم بالاست. نفت مازاد وجود دارد و هزینه های حمل و نقل و ذخیره سازی و نگهداری و بیمه و ... خود را در قیمت منفی نشان می دهد. متوقف کردن تولید هم هزینه بر است و به عملکرد میادین و ضریب برداشت و ... آسیب می زند!

چه خواهد شد؟ 

طبیعتا این شرایط پایدار نیست و به یکی از دو طریق بازار در قیمت های بالاتر متعادل می‌شود: ۱- کرونا کنترل می شود و تقاضا بهبود می یابد ۲- در صورت تداوم افت تقاضا، با توافق کشورهای تولیدکننده، عرضه به مقدار بیشتر از توافق پیشین و به صورت اختیاری، کاهش خواهد یافت. ۳- وضعیت تقاضا وخیم خواهد ماند و با توقف سرمایه گذاری جدید در نفت و حذف شرکت های ضعیف تر و دارای هزینه تمام شده بالاتر (عمدتا شرکت های شیل آمریکا) از بازار نفت عرضه به اجبار کاهش خواهد یافت.

پیامدهای انجماد نفتی

نفت همچنان یکی از مهم ترین منابع سوخت در جهان است و تغییر شدید قیمت آن، آثار قابل توجهی دارد؛ از افت قیمت کالاهای اساسی تا تغییر الگوی مصرف انرژی. اما شاید مهم ترین پیامد قیمت پایین نفت، به حاشیه رفتن طرح های زیست محیطی و غیراقتصادی شدن تولید انرژی از منابع جایگزین، وضعیت اقتصاد و سیاست در آمریکا باشد. برخی معتقدند که یکی از اهداف مهم ترامپ در اعمال تحریم های نفتی علیه روسیه، ایران و ونزوئلا حذف نفت این کشورها از بازار و بازکردن جا برای کمپانی های نفتی این کشور بوده است. همه می دانند که نظر کمپانی های نفتی در آمریکا در عرصه سیاست مهم است.

در اثر فشار همین کمپانی ها بود که  ترامپ بعد از تحمیل تحریم های بی سابقه بر چند کشور تولیدکننده نفت، در یک ماه اخیر هم تلاش‌های گسترده ای انجام داد تا با متقاعدکردن عربستان و روسیه برای توافق نفتی، از چنین روزهای سیاهی برای نفت این کشور پیشگیری کند اما نتوانست. فشارهای ترامپ و تهدیدهای متعدد سناتورها علیه عربستان، اگرچه این کشور را به میز مذاکره با روسیه بازگرداند، اما آن چه کمپانی ها از ترامپ می خواستند حاصل نشد.

توافق نفتی از حدود ۱۰ روز دیگر اجرایی می شود و اکنون خبرها حکایت از حرکت نفتکش های سعودی به سمت آمریکا دارد! موضوعی که بر هراس معامله گران نفت آمریکا افزوده است. علاوه بر آن ترامپ از توافق‌های زیست محیطی هم خارج شد تا شرکت هایش بتوانند با خیال راحت سوخت بسوزانند.اگر این شرایط تداوم یابد و بازار به قیمت حذف نفت شیل آمریکا متعادل شود، به معنی شکست همه سیاست‌های جنجالی ترامپ برای رونق اقتصاد این کشور و راضی کردن کمپانی های نفتی است. 

ورشکستگی شرکت ها، نکول وام های ۲۰۰ میلیارد دلاری شرکت های نفتی از نظام بانکی این کشور و آثار زنجیروار آن، از بین صدها هزار شغل به صورت پایدار و آثار بعدی آن را باید در کارنامه ترامپ نوشت. برخی کارشناسان می‌گویند که در این شرایط ممکن است گزینه ترامپ ایجاد یک جنگ در یک منطقه نفتی برای خروج از منگنه انجماد نفتی باشد. موضوعی که البته در شرایط فعلی جهان از منظر درگیری با کرونا و چالش های فراوان آن بعید است. لذا یک پیامد مهم تداوم قیمت های پایین نفت در عرصه سیاست، آینده سیاسی ترامپ و سیاست‌های متحورانه وی خواهد بود. 

متغیرهای تاثیرگذار بر اقتصاد ایران در سال جاری

داریوش قنبری در آرمان نوشت:

کاهش قیمت نفت یک بحران جدی در کشور ما و سایر کشورهای نفتی است. هرچند با توجه به تحریم‌ها و برخی مسائلی که از گذشته بوده تا حدودی به وضعیت کاهش درآمدهای نفتی عادت کرده‌ایم ولی سایر کشورهای منطقه که اقتصاد متکی به نفت دارند هم در این زمینه به مشکل برخواهند خورد. پیش‌بینی درآمد نفتی بشکه‌ای ۵۰ دلار و آنهم صادرات یک میلیون بشکه را می‌کردیم تا بتوانیم بخشی از درآمدهای دولت را محقق کنیم.

اما با توجه به وضعیت پیش آمده به نظر می‌رسد بخشی از درآمدها دیگر قابل تحقق نباشند و به این راحتی درآمدهای پیش‌بینی شده برای ما حصول پیدا نکند. اگر بخواهیم با قیمت الان به همان درآمدها برسیم، باید بیش از دو میلیون بشکه در روز صادر کنیم تا بتوانیم به درآمدهایی که از ناحیه نفت پیش‌بینی کرده بودیم، نزدیک شویم و با توجه به تحریم‌ها، صادرات بیش از دو میلیون بشکه بعید به نظر می‌رسد، البته بازاری هم وجود ندارد.

درحقیقت نه تنها به لحاظ کاهش قیمت نفت دچار مشکل هستیم بلکه از نظر تحقق درآمدهای مالیاتی در سال جاری نیز به مشکل برخواهیم خورد. با توجه به مساله کرونا و تعطیلی کسب و کارها احتمالا درآمدهای مالیاتی پیش‌بینی شده هم در سقفی که دولت در نظر دارد تحقق پیدا نمی‌کند و این هم بر مشکلات موجود خواهد افزود. مشاغلی که دچار ضرر و زیان شده‌اند، انتظار دارند دولت به آنها کمک کند.

از طرفی اقشار آسیب پذیر هم نیازهایی دارند. دولت همین مبالغی که تحت عنوان وام‌های قرض‌الحسنه یک میلیون تومانی به یارانه بگیران می‌پردازد را باید از بانک‌ها بگیرد و سود آن را به بانک‌ها بپردازد. در مجموع وضعیت مناسبی به لحاظ اقتصادی نیست و پیش‌بینی می‌شود که سال جاری، سال سختی باشد. ضمن اینکه که در حال حاضر چشم انداز روشنی وجود ندارد و معلوم نیست وضعیت کرونا به کجا ختم می‌شود و به نوعی با توجه به ناشناخته بودن این بیماری، متخصصان و پزشکان هم نتوانستند اظهارنظر قطعی کنند که چه خواهد شد.

آیا این بیماری همچنان خواهد بود و اینکه خانه‌نشینی بعضی صنوف تا کی می‌تواند ادامه پیدا کند؟ جدا از مسائلی که به لحاظ روحی و روانی پدید می‌آید، مسائل اقتصادی ناشی از این وضعیت واقعا نگران کننده است. به طور متوسط آنچه آمارها به ما می‌گوید این است که حدودا ۱۰ درصد مبتلایان در برخی کشورها جان خودشان را از دست داده‌اند و در کشور ما هم تعداد کسانی که جان خود را از دست داده‌اند نسبت به مبتلایان زیاد است.

اقتصاد کشور ما و همینطور اقتصاد جهانی تا حدود زیادی به اتفاقاتی که به دنبال این بیماری می‌افتد و همینطور به تحولاتی که این بیماری طی می‌کند، وابسته است. آیا در کوتاه‌مدت درمانی برای این بیماری پیدا خواهد شد؟ علم بشر و دانشمندانی که در حال تحقیق هستند به زودی به نتیجه‌ای دست پیدا خواهند کرد؟ پاسخ همه این سوالات در هاله‌ای از ابهام است. بحث تولید واکسن هم اگر به نتیجه برسد حدود ۱۸ ماه به طول می‌انجامد. تا این مدت هم زمان خیلی زیادی است تا امیدی ایجاد شود و براساس آن بتوان نوعی برنامه‌ریزی صورت بگیرد. آنچه مسلم است همه چیز تحت این بیماری است و آینده اقتصادی جهان و همینطور کشور ما هم از این امر مستثنا نیست.

ویروس دلسوزیاب!

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

شیوع ویروس کرونا در کشورهای مختلف جهان، از جمله ایران، علاوه بر آنکه یک پدیده زیستی و مرتبط با سلامت جسمی انسان است، ابعاد روحی و اجتماعی مهمی نیز دارد که در جای خود باید مورد مداقه قرار گیرد. هرچند شیوع این ویروس در کشورهایی که تفرد و فردگرایی (individualism) در بافتار اندیشه اجتماعی و سیاسی جامعه‌شان نهادینه شده، موجب غلبه خوی حیوانی و منفعت‌جویی شد، اما در کشور ما ویژگی‌های مثبتی را نیز آشکار کرد که مهم‌ترین آن تقویت روحیه مواسات، همدلی و همیاری بود که در ذات جامعه ایرانی وجود داشت و در هنگامه بلا به رخ جهانیان کشیده شد.

اما این تنها خصیصه بارز اجتماعی بحران اخیر نبود و یکی دیگر از جنبه‌های قابل‌تأمل وزن‌کشی حقیقی میان گروه‌های مرجع اجتماعی، خصوصاً از منظر میزان توجه به دغدغه‌های واقعی ملت بود. طی دو دهه اخیر شاهد جابه‌جایی‌های گسترده‌ای در سطح گروه‌های مرجع اجتماعی هستیم، به نحوی که متأثر از جوان شدن بافت عمومی جامعه و سونامی جهانی رجحان «سرگرمی بر تعقل»، شاهد رشد یافتن سرمایه اجتماعی برای اقشاری بودیم که نه فرهیختگی دانشی و اندیشه‌ای، بلکه توانمندی مهارتی در حوزه‌ای خاص همچون هنر و ورزش اقبال عمومی به آنان را افزایش داده است.

طبیعتاً اینکه یک فرد ماهر در حوزه‌ای خاص از ورزش یا هنر و ... (که اتفاقاً مورد توجه افکار عمومی نیز هست) در جامعه شناخته‌شده و در کانون توجه رسانه‌های سنتی و نوین قرار گیرد، چیز عجیبی نیست، اما آنچه در خور تأمل است، توسیع حوزه دخالت این چهره‌ها (که اکنون ذیل عنوان «سلبریتی» شناخته می‌شوند) به فراتر از عرصه دانش و مهارت آنهاست. علاوه بر آن به‌گونه‌ای شاهد سوءاستفاده برخی از ارباب قدرت سیاست و ثروت نیز از این گروه‌های جدید مرجع برای کسب وجهه و به‌نوعی انتقال و مصادره سرمایه اجتماعی مثبت آنان به سود خود نیز هستیم.

نمونه‌هایی همچون ولخرجی­‌های برخی از کانون‌های ثروت نامشروع در سینما و فوتبال برای کسب وجهه و نوعی پولشویی فرهنگی و ورزشی -که نمونه‌اش را در تصریح فلان مقام مسئولی که در روز اخذ رأی با طعنه به ستاد رقیب خود یادآور می‌شود که «چرا نگفتی تا برایت چند هنرمند بفرستم؟» و نامه تلخ برخی از هنرمندان درحمایت از یکی از متهمان معروف پرونده مفاسد اقتصادی می‌توان دید- به‌خوبی نشان می‌دهد که برنده اصلی جابه‌جایی در گروه‌های مرجع اجتماعی، نه خود سلبریتی‌­ها، بلکه مافیای قدرت و ثروتی هستند که در پس این فرایند قرار دارند.

اما با این حال، برخی گروه‌های مرجع اجتماعی از دیرباز نقش اصیل خود را در هدایت و راهنمایی جامعه و تلاش برای احقاق حق و پیگیری مطالبات واقعی آنان حفظ کرده و توسعه داده‌اند که در رأس آن‌ها روحانیت قرار دارد. روحانیت برآمده از دل ملت است و برخلاف برخی دیگر جریان‌های مؤثر اجتماعی که وابستگی آشکار یا تأثیرپذیری از استعمارگران دارند، بر پایه‌های هویت اصیل جامعه و ارزش‌های دینی و انسانی بنانهاده شده و از همین رو است که در مقابل زورمداران و سرمایه‌سالاران استقلال و حریت خود را حفظ کرده است.

طی دو قرن اخیر در کشور ما هر حرکت سیاسی- اجتماعی مهمی که در پیشانی آنان روحانیت اصیل پیشگام نبوده، به نتیجه نهایی نرسیده و قدرت بسیج‌گری اجتماعی روحانیت شیعه مورد اذعان دوست و دشمن است. همین قدرت بسیج‌کنندگی در خدمت اهداف مقدس اسلامی قرارگرفته و جلوه بارز آن را در مقاطعی می‌توان دید که به دلیل بروز معضلی با منشأ داخلی یا خارجی کشور نیازمند موجی از همدلی و همراهی برای یک حرکت جمعی است.

این روزها که رسانه‌های نظام سلطه کینه‌های بیش از ۴۰ ساله خود از روحانیتی که چهار دهه پای استعمار و استکبار را از ایران و حتی بخش‌هایی از منطقه کوتاه کرده با پروپاگاندای مسموم و دروغ افکنی‌های رنگ‌ولعاب‌دار نشان می‌دهند، همه مردم ایران به چشمان خود می‌بینند روحانیون از طلاب تا فضلا چگونه آستین همت را بالا می‌زنند و در دشوارترین بخش‌های مورد نیاز -چه بیمارستان‌ها و چه آرامستان‌ها- به یاری همنوعان و برادران و خواهران خود می‌شتابند. چگونه نیروهای انقلابی و بسیجیان شبانه روز خود را به پاکسازی محیط جامعه از آلودگی زیستی و نیز فراهم کردن نیازهای بهداشتی جامعه و بیماران اختصاص می‌دهند. چگونه مساجد، حسینیه‌ها و هیئات به کانون تأمین نیازهای سلامت محور جامعه تبدیل شده است؟

آیا فلان سلبریتی که در قیدوبند تعداد دنبال کنندگان صفحه خود در شبکه اجتماعی و یا رقم قرارداد در نیم فصل یا پروژه جدید است، روحانیت را از سنخ خود و با سطح اندیشه و دغدغه‌های خود تحلیل می‌کند، آیا فهمی از زندگی طلبگی با شهریه‌ای کمتر از نصف حداقل حقوق رایج دارد و می‌تواند آن را با تعداد صفرهای قراردادهای خود مقایسه کند؟ اکنون که از قراردادهای چند میلیاردی فوتبال و بلیت‌های چندصدهزاری کنسرت‌ها خبری نیست، سلبریتی‌ها کجایند؟

آیا از غرض‌ورزان یا آنان‌که نان محبوبیت اجتماعی را می‌خورند و کارنامه خوبی در مقابل اعتماد مردم در ماجرای زلزله سال ۹۶ از خود نشان نداده‌اند، عجیب است که ببینیم به روحانی، پاسدار، بسیجی و هر آن‌کس که بدون چشمداشت مادی و یا بی نیت تقویت دکان خود به میان مردم رفته، مرتباً ایرادی بگیرند؟

شیوع بیماری کرونا تلخی‌های بسیاری داشت و مردم عزیزمان را با دشواری‌های زیادی مواجه کرد، اما بار دیگر به ملت ایران در شناخت دوستان واقعی خود کمک کرد و این رهاورد کمی نیست.

جهان بدون نفت؟

در سرمقاله صبح نو آمده است:

بی‌ارزش‌شدن قیمت نفت حاصل کاهش شدید تقاضا و تنها چاره تولیدکنندگان برای خاموش‌نکردن چرخه تولید است. نفت 

صفر دلاری حاصل معادله‌ای است که در آن شکاف میان عرضه و تقاضا به قدری است که به بی‌ارزش‌شدن محصول انجامیده. رکود در بازار نفت، هم حاصل قرنطینه بیشتر کشورهای دنیاست که فعالیت‌های عادی را با اختلال مواجه کرده و هم واکنش طبیعی بازار به بحران حمل‌ونقل است. این شاید بزرگ‌ترین شوک در بازار نفت باشد که با مخالفت روسیه با کاهش تولید آغاز شد و با کرونا ادامه یافت و در نهایت به صفر ‌شدن قیمت این محصول انجامید؛ ضربه بزرگی که علاوه بر آمریکا، دولت‌های متکی به نفت از جمله کشورهای همسایه ایران در جنوب را به‌شدت آزار خواهد داد.

سوال اما این است که آیا این روند در بلندمدت هم ادامه می‌یابد که به نظر پاسخ، منفی است؛ اما در عین حال ممکن است که زمان زیادی برای رسیدن به صرفه اقتصادی تولید نفت لازم باشد. این موضوع می‌تواند تهدیدی بزرگ برای کشورهای متکی به نفت باشد. در ایران اما تحریم‌های آمریکا سهم فروش نفت در اقتصاد ایران را کم کرده است و به نظر نمی‌رسد که چندان به ایران فشار بیاورد؛ گرچه مساله کسری بودجه در سال ٩٩ را جدی‌تر خواهد کرد. اکنون به نظر فرصت مناسبی برای تمرکز بر اقتصاد ملی و کم‌کردن نقش سیاست خارجی در اقتصاد فرا رسیده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس