به گزارش مشرق، علی اکبر قربان شیرودی در دی سال ۱۳۳۴ در شیرود تنکابن به دنیا آمد، دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت و سپس راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود نیز ادامه داد.
با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند و سپس دوره بالگرد کبرا را در پادگان اصفهان طی کرد و با درجه ستوان یاری فارغ التحصیل شد.
شیرودی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با کشوری و چند نفر دیگر آشنا شد به طوری که بیشتر اوقات را با آنان میگذراند، با اوج گرفتن مبارزات انقلاب اسلامی شیرودی از جمله ارتشهایی بود که به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان پادگانها نیز از پادگان خارج شد و در صدد تشکیل گروه چریکی برآمد.
با شروع وقایع پس از پیروزی انقلاب، با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سپاه غرب کشور پیوست. زمانی که جنگ کردستان آغاز شد شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند و چنان جنگی که شهید مصطفی چمران را ستاره درخشان جنگ کردستان مینامید و شهید سرلشکر فلاحی نیز او را ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آربابا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پایگاه ابوذر معرفی میکرد.
خلبان ایرانی که رکورددار پرواز با بالگرد در جهان است
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان را به نام خود ثبت کرده است. او با حدود ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به بالگردش بازهم سرسختانه میجنگید.
وی بارها هنگام پرواز میگفت: «وقتی که پرواز میکنم حالتی دارم همانند یک نفر عاشق که به طرف معشوق خود میرود هر لحظه فکر میکنم که به معشوق خودم نزدیکتر میشوم و بله آن آرزوی قلبی که دارم میرسم، ولی وقتی برمیگردم هرچند که پرواز موفقیت آمیز بوده است باز مقداری غمگین هستم، چون احساس میکنم هنوز آن طور که باید خالص نشدم تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.»
علی اکبر شیرودی سرانجام به خصوص که خواهانش بود رسید و دعوت حق را لبیک گفت. در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که تانکهای عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند، با بالگرد به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
امیر سرتیپ خلبان علی اکبر شیرودی از جمله دلیرمردانی است که حماسه آفرینیهای او در قلههای بلند غرب کشور مانند بازیدراز، دشت لاله گون، سرپل ذهاب و سایر مناطق در تاریخ جنگ ایران و عراق ماندگار شده است؛ خلبانی که بارها بر اساس شیوههای مخصوص خود بر روی مواضع دشمن در نقاط مرزی و داخل خاک عراق پرواز کرد و آنان را به خاک و خون کشید.
او در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی دورههای مختلف خلبانی بالگرد کبرا را با موفقیت به پایان رساند. با شروع تحرکات خرابکارانه گروههای ضد انقلاب و نیروهای عراقی علیه کشورمان در اواخر سال ۱۳۵۷ او که در پایگاه هوانیروز کرمانشاه مشغول خدمت بود و با پیوستن به سایر سیمرغهای هوانیروز کشورمان مانند شهیدان کشوری و سهیلیان به مقابله با دشمنان متجاوز مشغول شد. او در همان ماههای اولیه جنگ با پروازها و حملات بی وقفه خود عملیاتهای مختلف رکورددار بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان شد و طی این عملیاتها، اقداماتی انجام داد که ناشی از نبوغ نظامی و ابتکار عمل این فرمانده دلیر ارتش اسلام است.
شهید شیرودی مردی که با خطر دوست بود
در دی ماه ۱۳۵۹ که قرار میشود عملیاتهایی در ارتفاعات مرزی و حساس قراویز، بازی دراز، گهواره و کورموش که تحت تصرف نیروهای عراقی بود انجام شود و بخشی از عملیات هوایی آن به شهید شیرودی و نیروهای تحت امرش واگذار میشود، قبل از هر چیزی به مدد تخصص و نبوغ نظامی خود، به تنهایی در ساعت ۳ بعد از نیمه شب روز نهم دی ماه به شناسایی منطقه و جمع آوری اطلاعات در مناطق بسیار صعب العبور و شرایط سخت مشغول میشود. او بخشی از راه را با بالگرد خود پرواز کرده و بخشی دیگر را در میان برف و بوران و کولاک شدید کوههای آن منطقه پیاده طی میکند و با شناسایی منطقه و کسب اطلاعات لازم به پایگاه باز میگردد و سپس در همان روز شیرودی و همرزمانش عازم مأموریت میشوند.
یکی از همرزمان شهید شیرودی میگوید: «برف هنوز به شدت میبارید و هوا گرگ و میش بود خودش در فاصله یک متری از قله ۱۱۵۰ به حالت ثابت و با بالگرد ایستاده عملیات را رهبری کرد. هر لحظه امکان داشت که نیروهای عراقی با پیشرفتهترین انواع سلاح سبک و سنگین خود، بالگرد او را بزنند، اما او ذرهای ترس به دل خود راه نمیداد. بالگردها، نیروهای بعثی عراق را به راکت و گلوله بستند و زمانی که شرایط لازم برای پیشروی نیروهای پیاده فراهم شد، او اعلام کرد که ارتشیان، سپاهیان و بسیجیان میتوانند به سوی هدف پیش بروند. نیروهای عراقی از ترس و تعجب فلج شده بودند و زمانی به خود آمدند و به فکر افتادند که دیگر خیلی دیر شده بود؛ لذا ضد حمله شان به نتیجه نرسیده به اجبار عقب نشینی کردند و حدود ۶۰۰ نفر از نیروهای عراقی نیز به اسارت درآمدند.»