به گزارش مشرق ، سيدمهدي شجاعي در قسمتي از کتاب " پدر ، عشق و پسر مي نويسد: عجيب بود رابطه ميان اين پدر و پسر. من گمان نمي کنم در تمام عالم، ميان يک پدر و پسر اين همه تعلق، اين همه عشق، اين همه انس و اين همه ارادت حاکم باشد. من هميشه مبهوت اين رابطه ام.
گاهي احساس مي کردم که رابطه حسين و علي اکبر فقط رابطه يک پدر و پسر نيست. رابطه باغبان با زيباترين گل آفرينش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انيس و همدل جدايي ناپذير است.
احساس مي کردم رابطه علي اکبر با حسين فقط رابطه يک پسر با پدر نيست. رابطه ماموم و امام است. رابطه مُحبُّ و محبوب است و اگر کفر نبود، مي گفتم رابطه عابد و معبود است. نه...چگونه مي توانم با اين زبان الکن به شرح رابطه ميان دو اسم اعظم بپردازم؟
بارها در کوچه پس کوچه هاي اين رابطه، گيج و منگ و گم مي شدم. مي ماندم که کدام يک از اين دو مرادند و کدام يک مريد؟ مراد حسين است يا علي اکبر؟
اگر مراد حسين است ـ که هست ـ پس اين نگاه مريدانه او به قامت علي اکبر، به راه رفتن او، به کردار او و حتي به لغزش مژگان او از کجا آمده است؟! و اگر محبوب، علي اکبر است پس اين بال گستردن و سر ساييدن در آستان حسين چگونه است؟ ...
بارها در کوچه پس کوچه هاي اين رابطه، گيج و منگ و گم مي شدم. مي ماندم که کدام يک از اين دو مرادند و کدام يک مريد؟ مراد حسين است يا علي اکبر؟