به گزارش مشرق، کشور افغانستان از حدود دو دهه پیش به این سو، یکی از عرصههای مهم رقابت سیاسی – تجاری میان هند و چین بوده است. در جریان حمله نظامی آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، هندیها بسیار از این موضوع خرسند بودند که سرانجام میتوانند بدون مزاحمتهای طالبان و با چتر حمایتی آمریکا، منافع گستردهای برای خود در افغانستان تعریف کنند، جنگی که پکن هیچگاه از آن خرسند نشده و هیچگونه همراهی با نیروهای ائتلاف تحت رهبری آمریکا در تجاوز نظامی علیه افغانستان نکرد. با این حال، اهمیت ثبات افغانستان برای هر دو رقیب تا جایی بود که در مقطعی از زمان، حاضر به همکاری با یکدیگر در راستای دستیابی به افغانستانی آرام نیز شدند.
شرکای سیاسی متفاوت افغانستان
علیرغم وجود منافع برای دو کشور هند و چین در افغانستان، باید بدانیم که این منافع از یک جنس نیست و تفاوت معناداری با یکدیگر دارند. در حالی که هند همواره از زمان روی کار آمدن نخستین دولت موقت در افغانستان پس از اشغال این کشور که گرایشی نزدیک به واشنگتن داشت بهره میجست، اما چین اساساً از حضور ایالات متحده در افغانستان و روی کار آمدن دولتی نزدیک به واشنگتن در این کشور ناخشنود بود.
از سوی دیگر، همانطور که میدانیم چین مرز کوچکی با افغانستان از طریق ولایت بدخشان دارد که کنترل غیر رسمی این ایالت به طور سنتی در دست طالبان بوده است. ولایت بدخشان در همسایگی یکی از استانهای مسلمان نشین چین است. دولت پکن سعی کرده برای آنکه کنترل اوضاع این منطقه از دستش خارج نشود؛ به جای درگیری با طالبان، راه تعامل با این گروه را در پیش بگیرد. در مقابل، نیروهای طالبان نیز سعی کردهاند تعادل را به نحوی حفظ کنند که موجب ناآرامی در مناطق همجوار نشود.
دقیقاً از همین روی بود که چین همواره یکی از میانجیهای اصلی گفتگوهای میان دولت افغانستان و طالبان بوده و لذا جایگاه ویژهای در نقش آفرینی سیاسی در داخل این کشور دارد؛ در حالی که هند هیچگونه ارتباطی با طالبان یا شبکه حقانی پاکستان و دیگر گروههای اسلامی یا بنیادگرا در افغانستان نداشته و عملاً در عرصه کنش و نقش آفرینی سیاسی در افغانستان به گوشه رانده شده است.
از سوی دیگر، همکاری سیاسی – نظامی و اقتصادی گسترده چین با پاکستان نیز منجر به ایجاد کنترل نا ملموس شبکه حقانی در مرزهای شمالی پاکستان و در مجاورت با افغانستان شده که با این حساب، حفظ امنیت در مرزهای غربی و جنوبی افغانستان تا حد زیادی در دستان چین است.
همکاریهای اقتصادی چین و پاکستان مانند کریدور تجاری CPEC میان دو کشور و ساخت تسلیحات، موشک و سایر ادوات نظامی مشترک میان پکن و اسلام آباد و همچنین وجود رقیب مشترکی مانند هند نیز منجر به تحکیم هر چه بیشتر روابط میان چین و پاکستان شده است.
حال با اعلام رسمی واشنگتن و ناتو برای خارج کردن نیروهای خود از خاک افغانستان، هند به عنوان شریک استراتژیک آمریکا در افغانستان، بیش از هر زمان دیگری نگران حفظ منافع خود در این کشور است. این در حالیست که چینیها بنا به دلایل مذکور، قدرت چانه زنی بیشتری در برابر دولت افغانستان را داشته و حقیقت امر این است که کابل نیز بنا به همان دلایل، نیاز به مذاکرات و حفظ دولت چین را به نسبت هند بیشتر حس میکند.
جایگاه استراتژیک ایران در روند صلح افغانستان
با توجه به مطالب مذکور، به این نتیجه میرسیم که علیرغم اهمیت افغانستان به عنوان یکی از مقاصد کالاهای هندی و همچنین مسیر ترانزیتی برای دستیابی هند به آسیای میانه از طریق ازبکستان، عملاً هند و آمریکا دسترسی جغرافیایی لازم به افغانستان را ندارند. دقیقاً به همین خاطر بود که واشنگتن در زمان دولت ترامپ، بندر چابهار که هندیها مسئولیت سرمایه گذاری و ساخت آن را در اختیار داشتند را از تحریمهای اعمال شده علیه ایران معاف کرد که دولت وقت آمریکا، دلیل این اقدام را امکان ارسال کمکهای بشر دوستانه به افغانستان از طریق بندر چابهار اعلام کرد.
با نگاهی به نقشه منطقه غرب آسیا، به خوبی در مییابیم که کمکهای هند و ایالات متحده بدون عبور از خاک ایران به افغانستان منتقل نخواهد شد. چرا که به جز مسیر ایران، تنها راه باقیمانده، مسیر پاکستان خواهد بود که کوهستانی صعب العبور و از همه مهمتر، دستکم برای کالاهای هندی و آمریکایی ناامن است. لذا به نظر میرسد تصمیم واشنگتن برای اجازه معافیت بندر چابهار ایران از تحریمها امری منطقی باشد.
از سوی دیگر، ایران توانسته طی سالهای اخیر، نقش پر رنگی در روند صلح افغانستان ایفا کند که این نقش در حقیقت از روابط دوستانه میان تهران و کابل و ارتباط با گروه طالبان در راستای میانجیگری میان این گروه و دولت افغانستان نشأت میگیرد.
در حقیقت نقش ایران در افغانستان را از جنس نقش پکن در این کشور میتوان تلقی کرد که همزمان با هر دو گروه صاحب قدرت در افغانستان در ارتباط است. لذا با پشتوانه چنین موقعیتی، تهران توانایی تعیین کنندگی بسیار زیادی در ارتباط با موضوع تجارت و روابط سیاسی میان هند و افغانستان دارد. حتی مواردی مانند ساخت خط ریلی میان خواف و هرات نیز که اخیراً مورد بهره برداری قرار گرفته، قدرت چانه زنی ایران برای تعیین مناسبات تجاری کابل با کشورهای عضو جنوب را تا حد زیادی بالا خواهد برد.
از سوی دیگر، مناسبات سیاسی تهران-پکن نیز میتواند تا حد زیادی در روابط سیاسی کابل-پکن تأثیرگذار باشد. به عبارت دیگر، تهران این پتانسیل را دارد که بازیگری مؤثر و کارآمد در عرصه افغانستان باشد که مطمئناً نتایج مطلوبی در پی خواهد داشت.
افزایش قدرت چانه زنی تهران در برابر واشنگتن
علیرغم اظهارات مقامهای آمریکایی در خصوص عدم گره خوردن منافع واشنگتن با تهران، با نگاهی به شرایط ژئوپولیتیک منطقه، به خوبی در مییابیم که چنین ادعایی صحت ندارد. به عنوان مثال، بازار ایجاد شده میان متحدین آمریکا در جنوب و جنوب شرق آسیا در قالب دکترین TPP اوباما، برای دستیابی به منطقه آسیای میانه و افغانستان به عنوان حیات خلوت چین برای مراودات تجاری، راهی جز عبور از خاک ایران ندارد. با این حساب، موفقیت چنین بازار مشترک بزرگی، تنها به اصلاح مراودات سیاسی با تهران و بستگی دارد و طبیعی است که به دلیل وجود القاعده در پاکستان و همچنین نفوذ گسترده چین در زیر ساختهای این کشور، مسیر پاکستان نیز در مقابل متحدان آمریکا بسته خواهد بود. لذا تهران میتواند از این فرصت به دست آمده حاصل از ژئوپولیتیک استثنایی خود، به عنوان اهرم فشار در برابر ایالات متحده استفاده کند و در مواقع لزوم، از واشنگتن امتیاز بگیرد.