کد خبر 121469
تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۵

هر وقت برای صحبت پیش حاج دستواره می رفتیم، از چهره اش می فهمیدیم که خسته است و شب گذشته، کامل نخوابیده است. همیشه بیرون از سنگر می خوابید.

به گزارش مشرق به نقل از جهان، سید محمد رضا دستواره (نفر سمت چپ) به سال 1338 ه.ش در جنوب تهران متولد شد. وی بیست سال بعد در کردستان به جمع پاسداران تحت امر حاج احمد متوسلیان پیوست و از آن پس از شاگزدان و نیروهای پا به کار آن سردار دشمن شکن درآمد. دستواره از بنیانگذاران لشکر 27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه) به شمار می رود و در نهایت به تاریخ 13/4/1365 طی عملیات  کربلای 1 ، در حالی که جانشینی فرماندهی لشکر 27 را بر عهده داشت به شهادت رسید.



هر وقت برای صحبت پیش حاج دستواره می رفتیم، از چهره اش می فهمیدیم که خسته است و شب گذشته، کامل نخوابیده است. همیشه بیرون از سنگر می خوابید. در عملیات والفجر 8 در فاو، دیده بانمان خبر داد که دشمن طی تغییر و تحولاتی قصد حمله دارد. وقتی رفتیم این جریان را به شهید دستواره بگوییم، بیرون از سنگر خوابیده بود. به یکی از همرزمانم گفتم که چرا حاجی بیرون از سنگر خوابیده، ممکن است بر اثر اصابت خمپاره های دشمن آسیبی به او برسد. بیدارش کردم و گفتم: حاجی چرا اینجا خوابیده ای؟ وقتی بیدار شد، سوالم را با این قطعه شعر جواب داد :

گرنگهدار من آن است که من میدانم      شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

راوی : رضایی، همرزم شهید دستواره

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۲۲:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۰
    0 0
    شرمنده ایم
  • ۰۰:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
    0 0
    مردان بی ادعا
  • نجف ۱۵:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
    0 0
    بسمه تعالی با سلام خدای سبحان بحق بی بی حضرت زهرا ارواحنا فداها حق این بزرگواران و شهدای اسلام ناب رو برما حلال کنه. خود این بنده حقیر توی عملیات والفجر 8 فاو شاهد بودم که این سردار بزرگ اسلام چگونه و بی آلایش مانند یک نیروی معمولی زحمت میکشید و در حالی که خیلی از بچه رزمنده ها نمیشناختنش گونیهای پر از مهمات و گلوله آرپی جی رو از چند کیلومتر اونطرفتر و از خطوط لشکرهای 25کربل و سید الشهدا(ع) روی دوشش برای بچه ها میاوردچون مهمات در اون لحظات از عقبه بدلیل حجم وحشتناک آتیش دشمن نمیشد که بیاد و نیروی کافی برای مهمات آوردن از خطوط دیگر لشکرها هم نبود و ایشون بدون اینکه به کسی امر کنه با اینکه معاون لشکرمون بود خودش بدون هیچ ادعایی از مسافت خیلی دور میرفت و برامون مهمات روی دوشش میاورد و اصلا خستگی حالیش نمیشد...... حاج رضای عزیز حالا که شما رفتید و ما اسیران دنیا جاموندیم تورو به آقا سیدالشهدا(ع) دعامون کن که از خط شما نورچشمان ارباب بی کفنمون و بی بی حضرت زهرا ارواحنا فداهما لحظه ای خارج نشیم..... یا علی مدد.
  • ۰۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
    0 0
    برخیز شیر خفته ‚ برخیز وقت تنگ است قانع نشو به دیروز ‚ هر روز روز جنگ است شاید محال باشد بی پر پریدن اما اوج شکوه دریا پرواز یک نهنگ است

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس