به گزارش مشرق محمد امین فرج اللهی تاریخ پژوه در صفحه اینستاگرام خود نوشت: اصلاحات از همان هفتاد و شش با خاتمی شروع شد، خاتمی ابتدا "ریٔیس دولت اصلاحات" بود، اما در سالهای پس از آن در جایگاه "رهبرمعنوی" اصلاحات ظاهر شد. جایگاهی که توسط اغلب اصلاحطلبان به رسمیت شناخته شد.
مهدی کروبی که روزگاری دبیر مجمع روحانیون مبارز بود و پیش از دوم خرداد صدای رسای چپ؛ در سالهای پس از اصلاحات جایگاهی درجه چندم پیدا کرد و با تحرکات سیاسیاش در ابتدای دهه هشتاد، سعی کرد جایگاه مطلق خاتمی را به چالش بکشد. راهاندازی حزب اعتمادملی مهمترین کنش او برای مخالفت با مطلقگرایی خاتمی و همفکرانش در جریان اصلاحات بود. پیام رفتارهای سیاسی"شیخ اصلاحات" این بود که نه تنها از "رهبر اصلاحات" چیزی کم ندارد، بلکه از او برتر نیز هست.
میرحسین موسوی از دوم خرداد هفتاد و شش تا هشتاد و هشت، برای اصلاحطلبان یک "منزویِ محبوب" بود که بیشتر، باشهرت نوستالوژیک دهه شصتش شناخته میشد. چندماه پیش از هر انتخاباتی نامش سر زبانها میافتاد که ممکن است بیاید، و با نیامدنش اصلاحطلبان سراغ گزینههای خود میرفتند.
چرخ روزگار چرخید و در هشتاد و هشت این دوچهره ی منتقد و منزوی، شدند کانون هویتبخش جوانانی که حالا بیش از آن که دلبستهی "جبهه دوم خرداد هفتاد و شش" و "خاتمی" باشند، هویتشان را با"جنبش سبز هشتاد و هشت" و موسوی و کروبی" معنا میکردند. موسوی و کروبی که همیشه بیش از خاتمی و اصلاحات، خودشان را قبول داشتند؛ حالا شده بودند "رهبران جنبش سبز" و این خاتمی و کارگزاران و بقیه اصلاحطلبها بودند که زیر سایه آنها قرار گرفته بودند.
یکی دوسالی طول کشید تا اصلاحطلبان معتقد به فعالیت سیاسی در چارچوب نظام بتوانند خودشان را از زیر سایهی ضدساختارِ موسوی و کروبی بیرون بکشند و بدنه هوادار را راضی کنند که "رای بدهند" و کروبی و موسوی هم با آنها همراه شوند.
از سوی دیگر، همه هویت موسوی و کروبی در "ضد ساختار" بودنشان بود و مجبور بودند برای فراموش نشدن، هرچند وقت یکبار بر مواضع تند و رادیکالی خود تاکید کنند. از اینجا به بعد هربار آنها حرف زدند، در واقع این پازل خاتمی و اصلاحطلبان همسو با ساختار و دولت روحانی بود که به هم میریخت.
واقعیت این است که برای خاتمی و دوستان، "موسوی و کروبیِ در حصر و ساکت" که تنها بتوان با وجهه و محبوبیتشان موج سواری کرد و گاهی با آوردن اسمشان یادشان را گرامی داشت، از "موسوی و کروبیِ دایٔمالنطق" که مزاحمشان باشد بهتر و فایدهمند تر است.
حالا در حالی که بدنه اصلی اصلاحطلبان دارند از "رای سلبی" به همتی برای اعتراض به شورای نگهبان حرف میزنند، پیام اخیر موسوی که “در کنار کسانی خواهم ایستاد که از انتخاباتهای تحقیرآمیز و مهندسی شده به جان آمده اند.” فضا را به سمت عدم مشارکت میبرد. این "دوگانگی در رهبری اصلاحطلبان" یک "واقعیت" است که گاهی اینطور سر باز میکند. رای دادن یعنی عبور از موسوی و رای ندادن یعنی عبور از خاتمی. بدنه اصلاحطلبان از کدام عبور میکنند؟
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.