به گزارش مشرق، بسیاری از دختر و پسرها در سن ازدواج برای خودشان رویابافیها و فانتزیهای کوچک و بزرگی دارند که به آن فکر میکنند و گاهی در سطح فراتر در آن رویا زندگی میکنند. یک نوع رابطه خاص، چهره خاص، طبقه اجتماعی و فرهنگی خاص، شغل خاص که گاهی آنقدر اوج میگیرد که تصویر خوشبختی برایشان رسیدن به این فانتزیهاست و اگر برایشان محقق نشود احساس خوشبختی و سعادت نمیکنند. این فانتزیها و رویاسازیها لزوما برای ازدواج نیست، بلکه بعد از ازدواج نیز ادامه دارد. رسانه و عرف اجتماعی نیز در شکلگیری و بزرگ شدن آنها نیز موثر است و میتواند به آن جهتدهی کند. فیلمهای تلویزیونی و سینمایی زیادی بودهاند که کاراکترهای آن تبدیل به رویا یا فانتزیهای ذهنی دختران و پسران شدهاند و حتی جنس روابط و اتفاقات داخل آن نیز تصورات ذهنی آنان را برای ازدواج و حتی بعد از آن ساختهاست. از همین رو گاهی احساس خوشبختی و یا بدبختی و حتی نارضایتی بسیاری از همین فانتزیها نشات میگیرد که گاهی به اسم متر و معیار ازدواج در جلسات خواستگاری و ازدواج مطرح میشود.
از همین رو به مناسبت «روز ازدواج» با «مریم ابراهیمی» کارشناسی ارشد مشاوره خانواده و ازدواج گفتگو کردیم. خانم ابراهیمی فعال حوزه خانواده و ازدواج و واسطهگری آن است و چند وقتی است در صفحه مجازیاش درباره فانتزیها و رویابافیهای جوانان در زمان ازدواج و بعد از ازدواج مینویسد. که با استقبال بسیار خوبی روبرو شدهاست. باهم در این باره گفتگو کردیم.
فانتزیهای ازدواج یعنی چه؟ و اصلا چه شد که تصمیم گرفتید درباره این موضوع صحبت کنید و آن را آسیبشناسی کنید؟
نقطه شروعی که من تصمیم گرفتم فانتزیها را شروع کنم سالها پیش بود که به واسطه رشتهام دختران جوان تازه متأهلی به من مراجعه میکردند که با اینکه از زندگیشان راضی هم بودند ولی یک چیزهایی موجب سرخوردگیشان شده بود. مثلاً دختری میگفت رفته بودیم مشهد، به شوهرم گفتم بیا دوتایی زیارتنامه بخوانیم. ولی او گفت من سردم است و میخواهم بروم هتل. برای دختر این خیلی عجیب بود! از او پرسیدیم: «یعنی شوهرت مذهبی نیست یا کلا بداخلاق است؟» گفت: «نه. هم مذهبی و مقید است و هم خوش اخلاق. ولی من در دوران مجردی همیشه آرزو داشتم وقتی با شوهرم آمدیم مشهد، دوتایی رو به گنبد بایستیم و زیارتنامه بخوانیم. حالا که این محقق نشده، احساس خوشبختی نمیکنم.»
بیشتر مثالهای من از این موضوع درمورد دخترها است، چون بیشتر با آنها در ارتباط بودم؛ اما پسرها هم از این دست فانتزیها دارند.
از این مدل مراجعات متوجه شدم که دخترها یک چیزهایی در ذهنشان میسازند که ملاک و متر و معیار واقعی زندگی نیستند! بعد دیدم که وقتی این فانتزیها حقیقت پیدا نمیکنند، این دخترها سرخورده میشوند و احساس میکنند که انتخاب درستی در زندگیشان نداشتهاند.
در مواجهههایتان چه کسانی بیشتر دچار درگیری با فانتزیهای ذهنی بودند؟ فکر میکنید چرا؟
البته من بیشتر با قشر مذهبی ارتباط داشتم و این موارد را بیشتر بین دخترانی که در تشکیلات و اردوهای جهادی و... بودند دیدم. دیدم کمکم دارند در بحث ازدواجشان دچار یک سختگیری میشوند و فقط پسران تشکیلاتی یا فعال در اردوهای جهادی را برای آمدن به خواستگاری قبول میکردند. وقتی میپرسیدم دلیلتان چیست؟ میگفتند برای ما مهم است این پسر دغدغه داشته باشد.
من متوجه بودم که این دغدغهمند بودن یک ملاک است و اگر تو دغدغه داشته باشی ولی شوهرت نه، به مشکل میخورید. ولی از طرفی دیدم که اینها دغدغه را در مثلا چهار چیز میبینند؛ مثلاً اینکه اردوی جهادی برود، عضو تشکل باشد، هیئتی باشد و... و اگر این کارها را نکرد یعنی دغدغهمند نیست. مثلاً اگر نسبت به همسایهها و خانوادهاش حساس باشد، دغدغهمند حساب نمیشود.
پسرها از این فانتزیها نداشتند؟ کلا این فانتزیها در پروسه انتخاب همسر بین پسرها و دخترها چطور ظهور و بروز دارد؟
در بحث معرفی ازدواج هم با این فانتزیها مواجه شدم. در فرمهایی که پر میکردند، اغلب پسرها مینوشتند قد بالای ۱۶۵ سانتی متر باشد. بعد با چندتایشان حرف زدم و دیدم اصلاً نمیتوانند تشخیص بدهند که الان این قد بالای ۱۶۰ است یا پایینتر!
حالا چرا این اندازه قد معیار شده؟ چون در معیارهای انتخاب مهماندار هواپیما باید قد بالای ۱۶۵ سانتیمتر باشد، پس فکر میکنند قد بالای ۱۶۵ برای یک دختر ایدهآل است.
وقتی این را مطرح میکنم بعضیها گارد میگیرند. مثلاً پسری میگفت من قدم ۱۹۰ است، انتظار دارید با کسی که قدش ۱۵۰ است ازدواج کنم؟ گفتم نه. من هم اگر معرفتان باشم به شما دختری با قد ۱۵۰ معرفی نمیکنم. ولی بحث این است که از پسرهای با قد ۱۷۰ تا ۱۹۰ همهشان دنبال دختر با قد بالای ۱۶۵ هستند! این به من نشان میدهد که شما این عدد را حفظ کردهاید و در ظاهر هم نمیتوانید تشخیص دهید.
یا بین دخترها میدیدم که میگویند حتما قدش ۱۸۰ به بالا باشد و بعد میگفتند تو خودت حاضری با کسی که از تو کوتاهتر است ازدواج کنی؟ من میگفتم نه بچهها، این حق شماست که همسرتان قدش مثلاً از شما بلندتر باشد. شاید در غیر اینصورت احساس معذب بودن کنید. ولی اگر از کجا مطمئنید که با کسی که قدش ۱۷۶ است خوشبخت نمیشوید؟ از کجا معلوم از کسی که قدش ۱۷۴ باشد خوشتان نیاید؟ پس چرا عدد دقیق تعیین میکنید؟
اول که این را مطرح کردم، بچه مذهبیها میگفتند ما که اصلاً فانتزی نداریم و... اما وقتی به فانتزیهای مربوط به آنها پرداختم تازه صدایشان درآمد که إ! این هم فانتزی است؟
در بحث ملاکها بعضی به من گفتند که با این نظرات، پس هرکس معتاد نباشد باید به او جواب مثبت بدهیم. من گفتم نه. شما ملاکهای خودتان را داشته باشید ولی درگیر مصادیق نشوید و عدد و رقم تعیین نکنید. اصل به دل نشستن را هم دست کم نگیرید. ممکن است کسی به دلتان بنشیند که مثلاً رنگ پوست ایدهآل شما را نداشته باشد و قدش هم کوتاهتر از تصور شما باشد. اما فانتزیهای خطرناکتری که بعد از این ملاکها با آن مواجه شدم، فانتزیهای رفتاری بود.
فانتزیها و رویاپردازیهای اخلاقی یعنی چه چیزهایی؟ یعنی توقع دارند همسرشان در یک موقع خاص رفتار خاصی را انجام دهد؟ یا خصلت خاصی داشته باشد؟
بله وقتی از فانتزیهای ظاهری گذر کردم از مجردها و متاهلها خواستم درباره فانتزیهای رفتاریشان برایم بنویسند. مثلا بگویند در فانتزیها و رویاپردازیهای بعد از ازدواجشان عصبانی شدن همسرشان به چه شکل است؟ما میدانیم که اغلب مشکلات و دلخوریهای همسران در مواقع ناراحتی و عصبانی شدنشان پیش میآید.
بعد دیدم چیزهایی که مجردها مینویسند کاملاً برآمده از فیلمهای کرهای، ترکیهای و بعضاً ایرانی بودند. مثلاً بعضی نوشته بودند موقع عصبانیت دوست دارم شوهرم بغلم کند، من به سینهاش مشت بکوبم و او محکمتر بغلم کند! جالب اینکه بعضی پسرها هم این را نوشته بودند! و من متوجه شدم این از سریالهای کرهای و ترکیهای آمده است.
تفاوت فانتزیهایی که متأهلها میگفتند با آنهایی که مجردها میگفتند خیلی جالب بود. متأهلها به اینکه فقط با هم حرف بزنند راضی شده بودند. ولی مجردها میگفتند وقتی عصبانی میشود به من حرف بدی نزند، یا اصلاً او عصبانی نشود یا حتی وقتی عصبانی میشوم به من بگوید چقدر جذاب میشوی! بعضی هم میگفتند وقتی عصبانی میشود خانه را ترک کند که متأهلها از این موضوع تعجب میکردند و میگفتند اگر همسرم در عصبانیت مرا ترک کند و از خانه برود، بیشتر عصبی میشوم. خب اینهایی که مجردها میگفتند کاملاً مشخص بود از فیلمها آمدهاست.
آن وقت روبروی هم قرار گرفتن فانتزیها با واقعیتی که بعد از تاهل اتفاق میافتد چه نتیجهای داشت؟
به متأهلها گفتم بیایید از فانتزیهایی که به اصطلاح پودر شد بگویید. یعنی چیزهایی که در ذهنتان ساخته بودید و اصلا محقق نشد. این خیلی خوب جواب داد. متأهلها که فانتزیهای پودر شدهشان را گفتند، مجردها وا رفتند! مثلا برخی میگفتند ما موهای خیلی بلند و زیبایی داشتیم توقع داشتیم همسرمان بعد از ازدواج خیلی به چشمش بیاید و از این زیبایی که هرکسی میدیدید به چشمش میآمد خوشش بیاید. چون حتی موی بلند در ادبیات ما هم دربارهاش حرف زده میشود. نه تنها این حرفها را نزند بلکه گفت موهایت را خواهشا کوتاه کن خوب نیست انقدر بلند است. آدم را کلافه میکند.
اما جدای از فانتزی یکسری نیازها و توقعات درست هست که جدی گرفته میشود. مثلا برخی متاهلها از نیازهای از دست رفتهشان حرف میزدند که من خودم هم ناراحت میشدم. مثلاً زنی میگفت فرزندم داشت سقط میشد و حال بدی داشتم ولی شوهرم گفت نمیتوانم بیایم و من با پدرم رفتم بیمارستان. خب این دیگر فانتزی نیست. در چنین مواقعی که پای مریضی و فرزند در میان است زن و شوهر باید در کنار هم باشند و به حضور هم نیاز دارند.
این بحث به نظر شما چه نتایج مثبتی داشت؟ نتایجی که بشود به عنوان خروجی یک بحث مهم پیرامون ازدواج واقعیات و تخیلات بیان کرد؟
ما در بحث فانتزیها به این نتیجه رسیدیم که کمکم هرچند حس میکنی فانتزیهای خودت را نداری ولی در عوض چیزهایی را داری که فانتزی دیگران است.
یک از پسرها خیلی خوب جمعبندی کرد. گفت شاید همسر من خوبی a و b را دارد ولی c را ندارد و من c فانتزی ذهنیام بوده است. وقتی من با او ازدواج میکنم، او آن فانتزی c را ندارد ولی a و b را دارد. اگر من روی فانتزیهایم پافشاری نکنم و احساس کنم حتماً باید تحقق پیدا میکرد، خب همان دو خوبی دیگر را هم نمیبینم. خیلی از متأهلها هم این را میگفتند که درست است همسر من فلان ویژگی را ندارد ولی درعوض خیلی کمکم میکند و مثالهایی از این دست.
ما نباید بیاییم و یک روش را در یک آدم تعریف کنیم.
خیلیها از من پرسیدند پس یعنی داشتن فانتزی بد است؟ من گفتم نه بد نیست.
حتی یکسری از متأهلها گفتند که خانم شما دارید اشتباه میکنید. همین فانتزیها باعث میشود که مجردها ازدواج کنند. گفتم خب اینکه این فانتزیها باعث شود مجردها ازدواج کنند مثل این است که داریم گولشان میزنیم و یک نگاه غیرواقعبینانه به آنها میدهیم. آنها اگر با این نگاههای غیرواقعی ازدواج کنند خب دو روز بعدش هم میشوند مثل همین مراجعاتی که داشتهام و دارم. دخترهایی که میآیند و گلایه میکنند که همسرم چنین نکرد و چنان نکرد. یا حتی چه بسا فکر میکند که این ویژگی در همسرش باید باشد و برای همه هست!
یک جاهایی هم هست که ما باید یک چیزی را بعنوان نقطه ضعف همسرمان بپذیریم. بله، ممکن است همسرم در تبریک یا جشن گرفتن تولدم ضعف داشته باشد. هرچند به او گفتهام ولی باز هم اهمیت ندهد. ولی نباید بخاطر آن احساس بدبختی کنیم و بگوییم انتخابمان اشتباه بوده.
چیزی که در ادامه هم میخواهم به آن بپردازم این است که بعضیها میپرسند نمیشود از فانتزیهایمان حرف بزنیم؟ مثلاً پسرها میگویند تا جاییکه مزهاش نرود حاضریم فانتزیها را انجام دهیم ولی نمیدانیم دخترها چه میخواهند. یا دخترها میگویند آیا فانتزیهایمان را بگوییم؟
من اصلاً نمیگویم فانتزیها باید از بین بروند. یکی از دنبالکنندههای من حرف زیبایی زد. گفت فانتزی مثل نمک است برای زندگی. چاشنی زندگی است. ولی ما قرار نیست هر روز بنشینیم نمک بخوریم اما اگر نباشد هم زندگی مزه ندارد. پس قرار نیست فانتزیها را از بین ببریم و نابود کنیم و حتی نباید اینطور شود که همسرم هرچه گفت بگویم برو بابا اینکه فانتزی است! بالاخره من هم باید تلاش کنم فانتزی همسرم را برآورده کنم ولی اگر چیزی که مدنظر همسرم است نشد، به معنی بدبخت شدن ما نیست.
پس به نظر شما صحبت در این باره خیلی مفید بود و حرف زدن درباره این موضوع قبل از ازدواج برای دختران و پسران مفید است.
بله بطور کلی در بحث فانتزیها هم متأهلها تشکر کردند و هم مجردها. مجردها میگفتند ممنون که دید ما را به زندگی مشترک واقعبینانه کردی و متأهلها میگفتند ما از انتخابمان خیلی راضیتر شدهایم. قبلاً با فانتزیهای ذهنی همسرمان را میسنجیدیم و خوبیهای خودش را نمیدیدیم.
مثلاً کسی به من پیام داد که فانتزی من این بود بعد از ازدواج با همسرم هر شب نماز شب بخوانیم یا روزه مستحبی بگیریم و... اما الان برای نماز صبح هم به سختی بیدارش میکنم. بعد از انتشار این پیام خیلیها میگفتند بله و ما هم چنین تصوری داشتیم. متأهلها کلا کمتر هم رویشان میشود که درباره این موضوعات با کسی حرف بزنند. درست هم هست، چون زن و شوهر لباس یکدیگرند و شاید مثلاً خانمها فکر میکنند با گفتن این حرفها آبروی همسرشان را بردهاند. خانمی میگفت پس از این صحبتها من دقت کردم و دیدم چقدر همسرم سرش شلوغ است و چه بسا آن دوتا واجبی که همسر من سریع به جا میآورد و میرود، بیشتر از آن همه مستحبات من قبول باشد!
این فانتزیسازی در نوع و شیوه ازدواج هم وجود دارد؟ در اینجا به چه شکل است؟
بله. یکی از بحثهای دیگری که من در آسیبشناسی فانتزیهای ازدواج مطرح میکنم بحث ازدواج سنتی و مدرن و نگاه صفر و صدی بین آنها بود. وقتی حرف از معرف و ازدواج از طریق معرف میشد، فوراً میگفتند نه ما با یک جلسه کسی را نمیشناسیم و... من هم میگفتم خب این روش معرفی یک تلفیقی از شیوه سنتی و مدرن است. شما قرار نیست با یک جلسه با هم آشنا شوید. یا بعضی میگفتند باید کسی مرا حتماً ببیند و خوشش بیاید یا عاشقم شود، بعد ازدواج کنم. میگفتم از کجا معلوم آن شناخت کافی باشد؟ از کجا معلوم کسی که توسط معرف به شما معرفی شود، مناسب نباشد؟
در فیلمهای ایرانی مدام نشان میدهند که دختری که رفت دانشگاه از فردایش حداقل یک یا دو پسر عاشقش میشوند! حالا در دنیای واقعی دختر میرود دانشگاه، ترم اول تمام میشود، ترم دوم، ترم سوم و... اما خبری از عاشق شدن کسی نیست. بعد ممکن است پیش خودشان بگویند یعنی من مشکلی دارم؟ یعنی چقدر زشتم که کسی عاشقم نشد؟ در حالیکه این فانتزی از فیلمهای صدا و سیمای ایران در ذهن جوانان ایجاد شده است. در همین سریالها ما جوانانی را نمیبینیم که توسط معرف با هم ازدواج کنند. معمولاً مادر پسرها آن دختری که پسر نمیپسندد را برایش نشان میکنند ولی پسر یک دختر دیگر را میخواهد. اصلاً انگار ازدواج به شیوه سنتی در این فیلم و سریالها مذموم است.
پس شما معتقدید رسانهها سازنده این فانتزیها هستند و به آن دامن میزنند. این حرف درست است؟ اصلا چه چیزهایی برای افراد در جامعه فانتزی سازی میکنند؟
یک بخشی از آن، از رسانههایی مثل تلویزیون میآیند ولی بخش دیگری ناشی از آن رمانهای سمیای هستند که دوران نوجوانی میخواندیم. مشکل اصلی این فیلمها و رمانها هم این است که همه شخصیتها یا صفر هستند یا صد! مثلاً پسر نقش اول رمانها معمولاً ایدهآل و صد است. پسری که بدن ورزیده دارد، آستینهایش را بالا زده، عطر تلخ زده، به یک اسپورتیج تکیه داده و موقع عصبانیتها سکوت میکند تا دختر در آغوشش مشت بکوبد و او عصبانی نمیشود و...
مشکل ادبیات و فرهنگ ما به اذعان دکتر چراغیپور، هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، این است که شخصیتهایمان عموماً یا سفیدند یا سیاه. شخصیت خاکستری نداریم. مثل همین سریالها و رمانها. یکی از ویژگیهایی که باعث شد سریال پایتخت بین مردم محبوب شود شاید همین بود که شخصیتها خاکستری بودند. مثلاً نقی هم ایراداتی داشت و هم ویژگیهای مثبت. اما هیچکدام سفید سفید یا سیاه سیاه نبودند.
یکی بخشی از این فانتزیها از خلأهای عاطفی ما ناشی میشود. یعنی کسی که پدرش زیاد به او محبت نکرده باشد، الان دنبال شوهری میگردد که خیلی خیلی به او محبت کند. بعضی گفتند خب یعنی شوهرمان دیگر محبت هم نکند؟ گفتم همه ما هم به محبت نیاز داریم و هم به توجه. ولی اگر چیزی را بصورت اغراق شده میخواهید یعنی در آن چیز خلأ دارید. مثلاً بعضیها میگفتند شوهرم باید با همه بد باشد با من خوب باشد. این هم ناشی از یک خلأ عاطفی است. این افراد را در روانشناسی میگویند طرحواره محرومیت هیجانی دارند. اینها یک جایی در زندگی عاطفیشان یک حمایت و توجه افراطی میخواهند. بعضی خانمها مثلاً به برادرزاده یا خواهرزاده شوهرشان که یک بچه است هم حسادت میکنند. یا بعضی دوست ندارند بچهدار شوند چون میترسند که شوهرشان به آن بچه توجه بیشتری کند. خلأهایی که باعث بوجود آمدن این طرحواره یا بطور کلی خلأ عاطفی شدهاند، عمدتاً از دوران کودکی ایجاد شدهاند. من همیشه میگویم این خلأهای عاطفی مثل چاله نیست که با یک ذره محبت پر شود، بلکه مثل چاه است. اگر شوهرش ۲۳ ساعت هم به او توجه کند، ساعت بیست و چهارم که خسته میشود، صدای زن درمیآید که تو اصلاً به من توجه نمیکنی. تو اصلاً مرا نمیخواهی و... یا موارد برعکس. فرقی ندارد. این خلأها ممکن است برای مرد یا زن پیش بیایند و همیشه میگویم بچهها خلأهای عاطفیتان را قبل از ازدواج درمان کنید. خلأ عاطفی با ازدواج بدتر میشود که بهتر نمیشود! درضمن ممکن است خانمی که مدام به همسرش میگوید تو به من توجه نمیکنی، حس بیکفایتی هم به شوهرش بدهد.
یک سری از تصورات غالبی و فانتزیهایی که در ذهن افراد ساخته میشود. از کلیشهها میآید. کلیشههایی که در فرهنگ و حتی ضربالمثلهای ما نیز جا پیدا کردهاند. مثلاً اینکه زن حتماً باید قشنگتر از مرد باشد و مرد باید بسیار خشن باشد. مادری دنبال عروسی میگشت که خیلی قشنگ باشد. وقتی گفتم خب پسر شما هم آنچنان زیبایی ندارد، گفت نه، عروس باید قشنگتر باشد. البته که این اشتباه است. چهرهها باید متناسب با هم باشند.
یا در یک ویدیوی دوربین مخفی، زن و شوهری در پارک یکدیگر را کتک زدند تا واکنش مردم را ببینند. وقتی زن داشت شوهرش را میزد، هیچکس کاری به آنها نداشت ولی وقتی مرد داشت زنش را میزد، همه مردم دخالت کردند تا جدایشان کنند. خب اینکه فکر کنیم مرد دردش نمیگیرد یا حق دارد کتک بخورد یا موقع عصبانیت و دعوا نباید عصبانی شود یک فانتزی جنسیتی است. البته منکر ظلمهایی که در تاریخ به زنان شده نیستیم ولی این دلیل نمیشود که الان برخورد غیرمنطقی با مردان داشته باشیم.
چطور خانواده میتواند این خلاءهای عاطفی را پرکند تا فرزندش دچار رویابافیهای افراطی نشود؟
بحث جلوگیری از خلأهای عاطفی در خانواده بسیار گسترده است. بخشی از خلأهای عاطفی در دوران کودکی شکل میگیرد. وقتی بین چند کودکی که جایی هستند ناخودآگاه سمت بچهای که مثلاً بور و چشم رنگی یا چشم و ابرو مشکی است رفته و قربان صدقهاش میرویم، این ناخودآگاه در ذهن فرزند ما هم میماند که پس ایدهآل خانواده من چنین است و در بزرگسالی هم برای ازدواج بدنبال افرادی با این ویژگیها میگردد. بطور کلی گاهی دخترها و پسرها در زندگی مشترک بدنبال نداشتههای خود در زندگی مجردی هستند. توقعات عجیب مالی دخترها از پسرها، توقعات ظاهری پسرها از دخترها، توقعات شغلی که مثلاً دختر حتماً پزشک باشد و... اگر بدنبال نداشتههای زندگی قبل از ازدواجمان بودیم و درحال پر کردن خلأهایمان، پس دچار فانتزی ذهنی شدهایم.
میتوانید چند نمونه از فانتزیهای ذهنی غلط دختر و پسرهای امروزی را مثال بزنید که برای مشاوره ازدواج به شما مراجعه میکنند؟ فانتزیهایی که جامعیت زیادی داشته باشند و بین تعداد زیادی مشترک باشد.
هرچیزی که تبدیل به «همیشه» شود، فانتزی است. مثلاً کسی در بیوی پیجش نوشته همسرم، همیشه حامی من! چطور ممکن است یک مرد یا یک زن همیشه حامی باشد؟ اگر یک بار_دو بار نبود چه؟ اگر یک جایی عصبانی شد چه؟
یک بار از پسرها خواستم فانتزیهایشان را بگویند و یکبار از دخترها. موقعی که دخترها میگفتند پسر نباید عصبانی شود و...، پسرها تعجب کرده بودند.
از دیگر فانتزیهای عجیب بین دختران این بود که یا از این طرف بوم افتاده بودند و میگفتند ای کاش مادرشوهر نداشته باشم! و عدهای از آن طرف بوم افتاده بودند و میگفتند ای کاش ما را مثل دختر خودش بداند و به ما محبت کند. در حالی که هر دوی این افکار فانتزی هستند. به یکی از دخترهایی که میخواست مادرشوهرش شبیه مادر باشد برایش گفتم اگر مادرشوهرت مثل مادرت به تو بگوید خودت را جمع کن، سرت را از گوشی دربیاور، این چه لباسی است که خریدهای، آیا به تو برنمیخورد؟ گفت بله برمیخورد.
یکی دیگر از فانتزیهایی که بین بچههای مذهبی بود هم این بود که میگفتند دوست داریم همسرمان از ما مذهبیتر باشد. به آنها گفتم همسر تو آسانسور نیست. هرچند همسر در رشد معنوی انسان تأثیر دارد ولی باید همسر آدم همکفو او باشد. همان رشد معنوی هم سختی دارد و قرار نیست ما آویزان کسی باشیم تا رشد کنیم. اگر بنا باشد هرکس با بالاتر از خودش از لحاظ مذهبی بودن ازدواج کند که همه بدنبال بالاتر خواهند بود و کسی با کسی ازدواج نمیکند! این فانتزی با فانتزی کسی که دوست داشت همسرش سطح مالی زندگیاش از او بالاتر باشد تفاوتی ندارد. فقط اولی فانتزی معنوی دارد و دومی فانتزی مادی.
وقتی ما همه چیز را در کنار هم و ایدهآل میخواهیم، این هم فانتزی است. مثلاً برخی از دختران مذهبی میگفتند دوست داریم همسرمان چهره شهید فلان را داشته باشد، اخلاق شهید فلان، جذبه شهید فلان و... . من به آنها گفتم مگر شهید ترکیبی داریم؟ اگر مثلاً شهید برونسی میآمد خواستگاریات، خب ایشان اخلاق بسیار خوبی داشتند ولی چهرهشان کمی آفتابسوخته بود و مدرک دانشگاهی و دیپلم هم نداشتند. آیا میپذیرفتی؟ میگفتند نه!
در دختران غیرمذهبی فانتزیها بیشتر مادی بودند. دختران مذهبی فانتزیهای معنوی داشتند و شاید اصلاً فکرش را هم نمیکردند که اینها هم فانتزی حساب شود!دختران غیرمذهبی توقع داشتند که پسر حتماً ماشین فلان مدل و خانه فلان جای شهر داشته باشد. خب یک پسر دانشجو که فقط یکی دو سال از تو بزرگتر است، از کجا بیاورد خانه و ماشین بخرد؟ مگر پدرش چقدر پولدار است؟ اگر پدرش سه پسر داشت چه؟ از کجا بیاورد برای هرسهتایشان ماشین و خانه بخرد؟خیلیها پس از انتشار پستهای با موضوع فانتزی میگفتند کاش زودتر با این مبحث آشنا میشدیم. دهه شصتیها که با یک حسرتی حرف میزدند، چون حس میکردند فرصتهایشان سوخته است.بعضیها گفتند یعنی برای معیارهایمان مصداق تعیین نکنیم؟ که به آنها گفتم چرا، تعیین کنید اما نباید در مصادیق قالبی و کلیشهای که در ذهنمان نقش بسته، گیر کنیم. مثلا نباید برای قد عدد در نظر بگیرید، نباید رنگ پوست و چشم و مو تعیین کنید و...
گاهی چون فانتزیها بسیار شیرین هستند، ممکن است ما معیارهای اصلیمان را ندیده بگیریم که این خطرناک است.مثلاً فانتزی کسی که همسر نظامی میخواسته ولی الان میگوید نمیتوانم سختیهای زندگی با یک نظامی را تحمل کنم! اینجا فانتزی باعث شده معیار اصلیاش را نفهمد.یا مردی که در فانتزی همسر پزشک داشته است و الان نمیتواند شیفتهای شب و سنگین همسر پزشکش را تحمل کند. از طرفی نرسیدن به فانتزی احساس نرسیدن و شکست را به همراه دارد. وقتی ما فانتزی را نشناسیم، با معیارمان اشتباه میگیریمش. اگر متأهل باشیم، نرسیدن به این فانتزیها باعث میشود حس کنیم انتخابمان اشتباه بوده و خوشبخت نیستیم، اگر هم مجرد باشیم ممکن است همینطوری با یک نفر ازدواج کنیم و بعداً پشیمان شویم که این آنی نبود که دنبالش بودم.
فانتزیهای رفتاری از فانتزیهای ظاهری خطرناکتر هستند.جایی درباره سوییتهومها و بلاگرها گفتم که ما اینها را دنبال میکنیم چون برایمان ارضای نیابتی به همراه دارند.در روند فانتزیها این را هم در پیج گفتهام که گاهی معیارها و فانتزیها با هم تناقض یا تداخل دارند. مثلاً زن پزشک میگیرند ولی انتظار دارند همیشه در خانه باشد و آراسته باشد. خب اینها با هم تناقض دارند. یا زن کارمند میگیرند و انتظار دارند مادر تمام وقت باشد.