سرویس دیدگاه مشرق - چرا آمریکا از افغانستان رفت؟ این سؤال مهمی است که ذهن بسیاری از کارشناسان مسائل جهان اسلام و حتی عموم مردم را به خود مشغول کرده است. پاسخ به این سؤال زمانی مهمتر میشود که توجه کنیم آمریکا در یک عهدشکنی آشکار دیگر، برخلاف محتوای پیمان آتشبس خود با طالبان، با استفاده از نیروی هوایی به مواضع این گروه در نزدیکی قندهار، هلمند، قندوز، جوزجان و ... حمله کرده است. آمریکا مدعی است که در این حملات تنها به طالبان حمله میکنند اما اکنونکه ب ۵۲ های آمریکایی بر فراز آسمان افغانستان به پرواز درآمدهاند و بمبهای خود را بر مناطق روستایی و شهری مدنظرشان میریزند، طالب و غیر طالب حاضر در آن مناطق، کشته و زخمی خواهند شد. (تا همینجا در بمباران آمریکاییها یک بیمارستان بزرگ به نام صافیان) و یک مدرسه به نام محمدانورخان در هلمند تخریبشده است.)
طبق وعدههای بایدن و ژنرال مکنزی و ... به اشرف غنی بنا است که حملات هوایی آمریکا بیشازپیش ادامه داشته باشد. پس بایستی در این شرایط به تحلیل درستی از چیستی برنامه آمریکا در افغانستان و چگونگی نحوه اجرای آن دستیابیم تا بتوانیم نقش فعال مثبتی نسبت به همسایه مظلوم خود و مردم ستمدیده و بیپناه آن ایفا کنیم.
چرا آمریکا از افغانستان رفت؟
بهراستی چرا آمریکا پذیرفته است که از افغانستان خارج شود؟ آیا آمریکا واقف به این امر نیست که در صورت خالی کردن پشت دولت کابل، بهاحتمالزیاد این دولت سقوط خواهد کرد و طالبان مجدداً بر افغانستان حاکم خواهند شد؟ آیا به قول عدهای طالبان و آمریکا پیمانی پنهانی با یکدیگر دارند؟
همه شواهد و قرائن حاکی از این است که همپیمان آمریکا همین دولت غربگرای کنونی است و یقیناً این دولت هزاران بار برای واشنگتن بهتر و هماهنگتر از هر گروه دیگری در افغانستان است و هیچ دلیل معقولی برای جابهجایی همپیمان از سوی آمریکاییها وجود ندارد. اگر به جزئیات عملکرد آمریکا در افغانستان نگاه کنیم درخواهیم یافت که تلاش نافرجام آمریکا برای دستیابی به پیروزی و از بین بردن دشمنانش باعث شد که این کشور به مذاکره با طالبان تن دردهد. تلفاتی در حدود ۳۰۰۰ کشته و ۲۱ هزار زخمی و دو تریلیون دلار هزینه جنگ مسئلهای نبود که آمریکا بتواند بهراحتی و بدون داشتن چشماندازی برای پیروزی با آن کنار آید. بر اینهمه بایستی فشار سنگین افکار عمومی آمریکا در خصوص پایان دادن به جنگ را نیز در نظر گرفت. (طبق یک نظرسنجی صورت گرفته ۷۷ درصد مردم آمریکا موافق خروج نیروهای این کشور از افغانستان هستند).
هدف بزرگ برای آمریکاییها
اسناد استراتژیک آمریکا نشان میدهند که این کشور بهشدت نگران افزایش قدرت رقبای جهانی و منطقهای خود بهویژه چین است و در سالهای اخیر یافتن راهی برای ضربه زدن به چین، روسیه و ایران یکی از راهبردهای اصلی و قطعی آمریکا بوده و هست و برای تحقق این هدف چه ابزاری بهتر از داعش تصنعی افغانستان؟ داعشی که در شمال و شمال شرق افغانستان فعالیت کند و استان مسلماننشین شین جیانگ یا ترکستان شرقی در مرز افغانستان را ناآرام سازد و از طریق ناامن کردن تاجیکستان و ازبکستان، محیط امنیتی روسیه را ملتهب کند. داعشی که به تعبیر ضمیر کابلوف (دستیار ویژه پوتین در امور افغانستان) و ماریا زاخارووا (سخنگوی وزارت خارجه روسیه) قطعاً با حمایت آمریکاییها در افغانستان ایجاد و تقویتشده و این تنها طالبان بوده است که به درگیری نظامی با این گروه مبادرت ورزیده است و ازقضا در جنگ میان طالبان و داعش، معمولاً نیروهای آمریکایی یا نظامیان افغانستان به مواضع طالبان حمله کرده و عملاً به داعش کمک کردهاند. امروز طالبان از داعش اسرای متعددی گرفته است که اهل کشورهای فرانسه، اندونزی، ترکیه، ازبکستان، ترکمنستان و ... هستند و معقول نیست که انتقال و سازماندهی و تجهیز این افراد در افغانستان بدون یک کمک خارجی صورت پذیرفته باشد. پس امروز آمریکاییهای که مجبور به فرار از افغانستان شدهاند درصدد تبدیل این شکست تاریخی به پلی برای یک پیروزی بلندمدت و حیاتی برای خود هستند و برای اجرای این پروژه نیاز دارند که اولاً عده زیادی از نیروهای طالبان (بهعنوان نیروی اصلی عملکننده علیه داعش و علیه آمریکا در افغانستان) در جنگهای فعلی کشته شوند، ثانیاً عده زیادی از رهبران و مردم نزدیک به جریان معروف به مجاهدین از بین بروند و ثالثاً برخی فرماندهان نظامی و امنیتی کشورهای عضو ناتو (مثلاً ترکیه) در انتقال نیروهای داعشی به افغانستان و تکمیل طرح آمریکاییها به این کشور کمک کنند. هرجومرج ناشی از جنگ هم فرصت کافی را برای انتقال و سازماندهی داعشی ها در اختیار آمریکا خواهد گذاشت. اگر ترکیه به دلیل ایدههای پان ترکیستی و علاقهمندی به فعال شدن بیشتر در رابطه با آسیای مرکزی و ترکستان شرقی (شین جیانگ) در چنین پروژهای با دیگر اعضای ناتو همراه شود بیشک به خود و جایگاه ترکیه در منطقه نیز بیشازپیش آسیب خواهد زد و یقیناً آمریکاییها بیمیل به تضعیف ترکیه در درازمدت و محتاج شدن این کشور به آمریکا نیستند و با استفاده از مهره داعش به همه کشورهای منطقه ازجمله خود ترکیه آسیب خواهند رساند.
ایده قدیمی بایدن
در ۲ و ۳ تیر و مصادف با حضور غنی در آمریکا، پهپادهای ایالاتمتحده، مواضع طالبان در قندوز و بغلان را مورد هدف قراردادند. بایدن نیز در این سفر وعده حمایت قطعی ارتش آمریکا از نظامیان افغان را داد. ژنرال مکنزی نیز در ۲۱ تیر ۱۴۰۰ در سفر به کابل همین وعده را تکرار کرد و نهایتاً در زمان نزدیک شدن طالبان به قندهار و دیگر شهرها دیدیم که آمریکا به این وعده خود مبنی بر حمایت هوایی از ارتش افغانستان و دولت غنی عمل کرد. اما ریشه این تصمیم را بایستی در نوع نگاه بایدن به افغانستان جستجو کرد. در اکتبر ۲۰۲۰ و پیش از انتخاب قطعی بایدن به ریاست جمهوری ایالاتمتحده، مقالهای به قلم ریچارد ای. کلارک Richard A. Clarke (مشاور سابق شورای امنیت ملی ایالاتمتحده آمریکا NSC) در وبگاه میدل ایست اینستیتیو منتشر شد که حاوی نکات بسیار مهمی در این رابطه است.
در این مقاله کلارک میگوید «بهتر بود ایالاتمتحده هرگز افغانستان را اشغال نمیکرد» و در توضیح آن میگوید: «باراک اوباما هنگامیکه رئیسجمهور شد در تلاش برای رفع مشکل نیروهای ناکافی ایالاتمتحده، تعداد سربازان آمریکایی را از حدود ۳۰۰۰۰ به بیش از ۱۰۰۰۰۰ رساند. جو بایدن، معاون رئیسجمهور، با مخالفت با این موج گفت: این امر منجر به افزایش تلفات ایالاتمتحده میشود و وقتی نیروهای آمریکایی به سطوح پایینتری بازگشتند، طالبان سرزمینهای خود را بازیابی میکنند. ثابت شد که حرف بایدن درست بود. بایدن از روشی حمایت میکرد که بر نیروی هوایی آمریکا تأکید داشت و با پشتیبانی از نیروهای ویژه آمریکا –که بعضی از آنها در واحدهای ارتش افغانستان جای گرفته بودند- اجرا میشد. در این طرح ایالاتمتحده، ناتو و دولت کابل امنیت مناطق روستایی را تأمین نمیکنند ولی از تهدید طالبان برای کنترل یک شهر بزرگ جلوگیری میکنند. به نظر من، اینیک استراتژی واقعگرایانه بود و چیزی بود که ما باید آن را در ۲۰۰۱ یا ۲۰۱۱ که بایدن پیشنهاد کرد، دنبال میکردیم.»
کلارک همچنین مینویسد: «اگر طالبان، متحدان افغانستانی آمریکا را که ما به مدت ۲۰ سال از آنها حمایت کردهایم، از کابل و سایر شهرهای بزرگ بهطور نظامی اخراج کنند، اعتبار ایالاتمتحده در سطح جهانی بیشتر {از قبل} از بین میرود و همینطور منجر به شکنجه و کشته شدن بسیاری از کسانی میشود که به آنها قول حمایت دادهایم و شرایطی را ایجاد میکند که در آن گروههای تروریستی میتوانند از این کشور بهعنوان پایگاه حمله به نقاط دیگر، ازجمله در ایالاتمتحده استفاده کنند. اگر بایدن انتخاب شود، باید به طرح اصلی خود برای افغانستان برگردد که در آن نگران نیستیم که چه جناحی فضای خالی گسترده کشور را کنترل میکند. طبق طرح بایدن در سال ۲۰۱۱، ما به حضور نیروهای ویژه و نیروی هوایی ادامه خواهیم داد.»
اکنون میبینیم که آمریکاییها همین سیاست را در پیشگرفتهاند و حتی در هرات به مناطق مسکونی شهر حمله میکنند تا مانع از تسلط طالبان بر این شهر بزرگ شوند. شهری که برخی قرائن (ازجمله خطبههای مجیب الرحمن انصاری و خیل انبوه مستمعین او) بیانگر وجود نوعی حمایت مردمی حداقل چند دههزارنفری از طالبان در این شهر است و طالبان با ورود به آن میتواند طرفداران خود را سازماندهی کند. مشابه چنین وضعی در لشکرگاه هلمند، غزنی، میدان وردک، زرنج و شبرغان وجود دارد و البته حملات هوایی آمریکا به طالبان در مناطق مسکونی بهنوبه خود باعث پیوستن تعداد بیشتری به این گروه خواهد شد.
درواقع بایدن از زمان سناتوری، ایدهای را در مورد افغانستان در سر پرورانده و مطرح کرده است. ایدهای که مبتنی بر این حقیقت است: حضور نیروی نظامی زمینی آمریکایی در خاک افغانستان باعث تلفات بیشتر آمریکاییها میشود و راه درست برای آمریکا حمایت هوایی از ارتش افغانستان تنها بهمنظور حفظ شهرهای بزرگ است.
از طرف دیگر رقابت بین چهرههای سیاسی آمریکا برای خروج هرچه سریعتر از باتلاق افغانستان و مخارج و تلفات سنگین جنگ باعث شده بود که ترامپ به مذاکره با طالبان و تعیین زمان برای خروج نیروهای آمریکایی تن بدهد و سپس وقتی بایدن بهجای ترامپ نشست، خط ترسیمشده توسط دولت ترامپ در مورد افغانستان را متمایل به ایده اصلی خود در مورد افغانستان دید و به شکلی هوشمندانه در حال اجرای آن است. مضاف بر اینکه آمریکا میتواند در این شرایط با خلق و گسترش داعش محیط چین و روسیه را بر هم بزند و این نیز باسیاست کلان جدید آمریکا مبنی بر پسیفیک گرایی مطابق افتاده است. (مهار چین و توجه به محدوده اقیانوس آرام) بایستی سفر حمدالله محب به لندن و تلاش برای اقناع انگلیس در مسیر حمایت از دولت غنی و نیز تلاش آمریکا برای حفظ نیروهای یکی از کشورهای ناتو در فرودگاه کابل (ماندن ترکیه در فرودگاه کابل) را نیز در همین راستا تحلیل کرد. اگر آمریکا موفق شود که چنین طرحی را در افغانستان پیاده کند در درازمدت و پس از تضعیف طالبان، چهرههای مجاهدین، خسته شدن مردم و پایان مأموریت داعش در افغانستان، میتواند تیمی از غربگرایان آموزشدیده توسط آمریکا را در افغانستان خالی از رقیب جدی حاکم کند و برای مدت مدیدی بر سرنوشت این کشور حاکم شود. آمریکا بیجهت نزدیک به ۴۵ میلیون دلار در پروژه فولبرایت برای تربیت نسل جدیدی از مدیران غربگرای افغان تلاش نکرده است و یقیناً برای اینان برنامههای بلندمدتی دارد.
البته سنت الهی این بوده و هست که امپراطوریهای عظیم در خاک افغانستان تحقیر شوند و شکست خورده خارج شوند و انشاءالله این هزینه ها و طرح های شیطانی نیز به جایی نخواهد رسید. اریک پرینس مؤسس شرکت مخوف و جنایتکار بلک واتر گفته بود که «گران ترین و قدرتمندترین ارتش در طول تاریخ بشریت از مشتی چوپان شکست خورد» و عبدالرشید دوستم نیز پس از گله از اینکه آمریکا دوستان خود را در افغانستان تنها گذاشته است گفته بود «بعدها ژنرالهای آمریکایی به فرزندان و نواده های خود چه خواهند گفت؟ خواهند گفت از مشتی موتور سیکلت سوار شکست خورده اند!؟» و این همان حقیقتی است که نباید در لا به لای اخبار و تحلیلهای متعدد پنهان بماند. منطق دنیوی آمریکایی و درک نکردن روحیه استعمارستیزی مردم افغانستان باعث شکستش شد و انشاءالله باعث شکستش خواهد شد. به تعبیر مقام معظم رهبری در 28 تیر سال جاری: «همین درک غلط موجب شد که آمریکا در افغانستان تحقیر شود، و پس از آن ورود پُر سر و صدا در بیست سال پیش، و پس از به کار بردن سلاح و بمب و آتش در برابر مردم بیدفاع و غیر نظامی، خود را در باتلاق حس کند و نیرو و ابزار نظامی خود را از آن بیرون بَرَد. البتّه ملّت بیدار افغان باید مراقب ابزارهای اطّلاعاتی و سلاحهای جنگ نرم آمریکا در کشورش باشد و هشیارانه در برابر آن بِایستد.»
*(مدیر کارگروه افغانستان و پاکستان مؤسسه مطالعات راهبردی اندیشهسازان نور)