تا اینکه در 26 رجب سال دهم بعثت، پیامبر در ماتم از دست دادن عموی بزرگوارش سوگوار شد و بدن مطهر ابوطالب را در مکه معظمه در مقبره «حجون» معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن کرد، با مرگ ابوطالب، حضرت رسول و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، دچار حزن و اندوه بسیاری شدند، چرا که بهترین مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند.
در ادامه به برخی از گوشههای زندگانی بزرگ حامی پیامبر (ص) میپردازیم:
قبرستان ابوطالب در مکه |
شعرهای ابوطالب در مدح و حمایت پیغمبر(ص)
- ابن اسحاق مىگوید -بعد از نزول سوره مسد- آن زمانى که قریش علیه پیامبر هم پیمان شدند، ابو طالب گفت:
ألم تعلموا أنّا وجدنا محمداً / رسولاً کموسى خط فی أولّ الکتب
فلسنا وربّ البیت نُسلم أحمداً /لعزّاءَ من عضّ الزمان ولا کربِ
آیا نمىدانید ما محمد را پیامبرى مانند موسى یافتیم که به پیامبرى او در اول همه کتابها به نام او تصریح شده است.
به خداى کعبه قسم! ما پیامبر را به خاطر سختىها و مشکلات با (بت) عزا عوض نمىکنیم. (محمد بن إسحاق بن یسار، سیرة ابن إسحاق، ج 2، ص 138)
- حاکم با سند خود از ابن اسحاق نقل مىکند: عن ابن إسحاق قال: قال أبو طالب أبیاتا للنجاشی یحضّه على حسن جوارهم والدفع عنهم
لیعلم خیار الناس أنّ محمدا / وزیر لموسى والمسیح ابن مریم
أتانا بهدی مثل ما أتیا به / فکلٌّ بأمر الله یهدی ویعصم
ابوطالب ابیاتى براى نجاشى سرود که او را به نیکى با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:
باید بداند که بهترین مردم، حضرت محمد است و او وزیر موسى و حضرت مسیح است.
براى ما هدایتى آورد، مانند هدایتى که آن دو آوردهاند، پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت مىکند و حفظ مىشود. (النیشابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم، المستدرک على الصحیحین، ج2، ص680)
- ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر مشهور به الأزدی البلخی در تفسیر مقاتل بن سلیمان جلد 1، صفحه 342 به اشعاری از ابوطالب اشاره و مینویسد:
وَاللَّهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ / حَتَّى أُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
فَاصْدَعْ بِأَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ / وَأَبْشِرْ وَقَرَّ بِذَاکَ مِنْکَ عُیُوناً
وَدَعَوْتَنِی وَ ذَکَرْتَ أَنَّکَ نَاصِحِی / فَلَقَدْ صدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أَمِیناً
وَ ذَکَرْتَ دِیناً قَدْ عَلِمْتُ بِأَنَّهُ / مِنْ خَیْرِ أَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِینا
فرزند برادرم! قریش هرگز به تو دست نخواهند یافت تا روزى که در زیر خاک دفن شوم، دست از یارى تو بر نخواهم داشت، به آنچه مأمورى آشکار کن، از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشمها را روشن ساز، مرا به آیین خود خواندى و مىدانم تو راستگو و در دعوت خود امین و درستکارى، حقا که دین «محمد» از بهترین دینها است.
نمایی قدیمی از بارگاه مطهر ابوطالب |
طلب باران ابوطالب با توسل به پیامبر (ص)
احمد بن مروان دینورى مالکى در کتاب «المجالسة وجواهر العلم» و شمس الدین ذهبى در «تاریخ الإسلام»، داستان استسقاء حضرت ابوطالب و توسل وى را به رسول اکرم (ص) را این گونه نقل مىکنند:
جهلمه بن عرفطه مىگوید: به مسجد الحرام رسیدیم، دیدیم قریش گروه گروه با صداى بلند طلب باران مى کردند. یکى از آنها گفت: از لات و عزى کمک بخواهید، دیگرى گفت: از منات که سومین آنها است، کمک بگیرید، پیرمرد زیبا روی و نیک رایی گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالى باقىماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است، گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی، همگى به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم، پس مردى زیباروى که بر اثر گرسنگى چهرهاش زرد شده بود، بیرون آمد، ایزارى داشت که با آن خود را پوشانده بود، همگى دور او را گرفتند و گفتند: اى ابوطالب! بیانها خشک شده و مردم دچار قحطى شدهاند، پس بشتاب و براى ما طلب باران کن، ابوطالب گفت: وقتى خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتى خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج شد؛ در حالى که همراه او جوانى بود که همانند خورشیدى که از پس ابر تاریک طلوع مىکند، مىدرخشید و جوانان دیگرى او را همراهى مىکردند، ابوطالب او را گرفت، پشتش را به خانه کعبه چسباند، زیر بغل آن جوان را گرفت، دستان او را براى دعا بلند کرد، جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند؛ در حالى که در آسمان یک تکه ابر دیده نمىشد، ناگاه ابر از این طرف و آن طرف جمع شدند و باران شدیدى بارید، تا جایى که بیابانها و صحراها پر از آب شد، در این جا بود که ابوطالب این شعر را سرود:
سپید چهرهاى که از برکت چهره نورانى او مردم از ابر باران میطلبند، همانی که مایه دلخوشى بىپدران و پناه بیوه زنان است.
بىچارهگان بنى هاشم به او پناه مىبرند و زمانى که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش به سر مىبرند.
دفاع جانانه ابوطالب از پیامبر
در روایتى که ابن سعد در «طبقات» نقل مىکند، دفاع ابوطالب از پیامبر به چشم مىخورد:
«و مردم سالکت شدند، سپس گفتند: اى ابوطالب! آیا پسرت را نگاه نمىکنى که از پیامبر حمایت مىکند؟ ابوطالب گفت: او را رها کنید که او هرگز در نیکى به پسر عمویش کوتاهى نخواهد کرد. (الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 187)
نمایی دیگر از قبرستان ابوطالب |
برخورد تند ابوطالب با ابولهب
هنگامی که ابولهب در حین سخنرانى پیامبر به او اعتراض کرد، ابوطالب دفاع جانانهاى کردند که ابن اثیر از علماى بزرگ اهل سنت آن را ذکر کرده است: «لما اعترض أبو لهب على النبی صلى الله علیه وسلم عند إظهاره الدعوة قال له أبو طالب: یا أعور، ما أنت وهذا».
زمانى که ابولهب در حین صحبتهاى رسول خدا در دعوت خویشان اعتراض کرد، ابوطالب به او گفت: اى مرد یک چشمى! این حرفها به تو چه ربطى دارد! (المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده، المحکم والمحیط الأعظم، ج 2، ص 343)
ابوطالب فرزندان خود را پیشمرگ پیامبر قرار داد
ابن أبى الحدید معتزلى مىنویسد: ابوطالب، بسیار مىترسید که دشمنان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم با شناسایى خوابگاه آن حضرت شبانه هجوم آورند، به همین خاطر فرزندش على را به جاى او در بستر مىخواباند.
وصیت ابوطالب به پیروی از رسولالله(ص)
کلاعى اندلسى در «الإکتفاء»، صالحى شامى در «سبل الهدى» مىنویسند: «هنگامى که ابوطالب در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آنها را وصیت کرد و فرمود: اى گروه قریش شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش به نیکى مىکنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوترین فرد در میان عرب است، او دربردارنده همه ویژگىهاى است که شما را به آن سفارش کردم، او براى ما چیزى آورده که قلب آن را مىپذیرد و زبان از ترس ملامت دیگران آن را انکار مىکند.
به خدا قسم! گویا مىبینم که عقب افتادههاى عرب و اهالى روستاها و و مردم محروم دعوتش را اجابت مىکنند و گفتار او را تصدیق مىکنند و امر او را بزرگ مىدارند... اى گروه قریش، او پسر پدر شما است، براى او یاور و براى حزب او حامى باشید، به خدا قسم کسى راه او را نمىرود؛ مگر اینکه هدایت مىشود و کسى که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت مىشود و اگر از عمر من باقى مانده بود و در اجل من تاخیر مىافتاد، سختىهاى او را به جان مىخریدم و در مقابل بلاها از او دفاع مىکردم».