به گزارش مشرق، روزنامه صبح نو گفتوگویی با احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاحطلب انجام داده است که بخشهای مهم آن در ادامه میآید.
اصلاحطلبان فقط حضور در نهادهای قدرت را سیاست میدانند
- نخبگان اصلاحطلب اصلا نگاهشان این نیست که انرژی جامعه است که در نهایت قدرت تولید میکند؛ اصلاحطلبان فقط حضور در نهادهای قدرت را سیاست میدانند. این نگاه عیب دارد.
- مشکل اصلی این بود که اصلاحطلبان، بوروکراتیزه شده بودند اما یک بوروکراسی ناکارآمد را نمایندگی میکردند؛ یعنی صاحب شغلهایی در مناصب دولتی شده بودند که فقط میتوانستند دستور بدهند و کار این و آن را راه بیندازند. اینها حتی نتوانستند یک بوروکراسی -که همه اجزایش دست آنها باشد- را سالم و چابک و در مقابله سایر نهادها رویینتن کنند.
- بعدها این پستها مثل مدیرکل، معاون وزیر و... یک اعتیادی در اینها ایجاد کرد بدین معنا که هویت سیاسی و وجودی خود را به این پستها گره زدند و ازدسترفتن این مناصب را به معنی هلاکت خود دانستند؛ بنابراین در دوره احمدینژاد [وقتی پستهایشان را از دست دادند] نتوانستند وضعیت موجود را بهدرستی تحلیل کنند و از همان ابتدا اصلا بهعنوان رییسجمهور قبولش نکردند. درحالیکه احمدینژاد هر آدمی که بود، بالاخره توانسته بود در یک رقابت که خود اصلاحطلبان پذیرفته بودند پیروز شود. اصلاحطلبان نتوانستند با دوره احمدینژاد کنار بیایند و جای کارهای مدنی و تقویت خودشان، به تمسخر احمدینژاد و دولت او روی آوردند.
پارادوکسهای بنیادین در ذهن خاتمی وجود دارد
- نهایتا همیشه آقای خاتمی -البته تا انتخابات اخیر ریاستجمهوری- بوده که حرف نهایی را در میان اصلاحطلبان زدهاند.
- اطراف آقای خاتمی معمولا جمعی از همین بوروکراتها حضور دارند که با یک ذهنیت محدود به قضایا نگاه میکنند و آقای خاتمی را نیز در همان جهت میکشانند؛ یعنی آقای خاتمی در یک فضای خیلی باز قرار ندارند که بخواهند تصمیم بگیرند.
- البته یک سری محدودیتها و پارادوکسهای بنیادین در ذهن خود آقای خاتمی هم وجود دارد که با آنها بار آمده و نمیتواند مقولات را در دستگاه فکری خود جمع کند؛ درمجموع این عامل بسیار موثر است.
اصلاحطلبها به یک نیروی حاشیهای تبدیل شدهاند
- الان اصلاحطلبان از یک نیروی تاثیرگذار بر سرنوشت جامعه به یک نیروی حاشیهای تبدیل شدهاند.
- ابزار انتخابات و جنبش اجتماعی هیچکدام جواب ندادند و الان هم به دلیل اینکه هیچ نیروی کنترلکننده تشکیلاتی وجود ندارد، اصلا جواب نمیدهند.
- اصلاحطلبان دو ابزار بزرگ تاثیرگذاری را از دست دادهاند و عجله آنها برای بازگشت به هرکدام از اینها میتواند مخاطرهآمیز و حتی بیاثر باشد.
اصلاحطلبان دغدغه بازگشت به قدرت را کنار بگذارند
- طبیعت یا جامعه خواهناخواه برههای را بر اصلاحطلبان تحمیل کرده تا بتوانند فکر کنند. اگر اصلاحطلبان در این مدت فکر کرده و بتوانند یک چیزهایی را بازتولید کنند، تغییراتی را در نگرش و بینش خود به وجود آورند و نسلهای فرهیختهتری را آموزش بدهند بالاخره روزگاری میرسد که دوباره به آنها اقبال شود و جامعه از فضای کنونی بیرون بیاید.
- توصیه من این است که اصلاحطلبان دغدغه بازگشت به قدرت را کنار بگذارند تا بتوانند درست بیندیشند؛ تا مادامی که بازگشت به قدرت دغدغه اصلی اصلاحطلبان باشد، نمیتوانند کار درست انجام بدهند.
اصلاحطلبان خود را اسیر گافگیری بچهگانه نکنند!
- اصلاحطلبان نقد بکنند اما این نقد باید سازنده باشد؛ یعنی اگر حرفی را رد میکنند باید آلترناتیو مشخص بگذارند.
- آنها نباید خود را در هیاهوی دنیای مجازی که فرضا به این و آن حمله کنند و گاف بگیرند -که به نظرم خیلی هم بچگانه است- اسیر کنند.
اصلاحطلبان دچار بنبست شدهاند
- درست است که اصلاحطلبان ریزش پایگاه داشتهاند اما این پایگاه به سمت اصولگرایی که حرکت نکرده است؛ این پایگاه در واقع رادیکال شده است.
- در یک وضعیت ایدهآل، تفکر اصلاحطلبی در جامعه ریزش نکرده بلکه نیروهای حامل اصلاحطلبی و استراتژی آنها برای تحقق اصلاحطلبی دچار مشکل شده است؛ در واقع اصلاحطلبان دچار بنبست شدهاند اما احتمال اینکه در این بنبست گشودگی حاصل شود، وجود دارد.